صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 15 فروردین 1356


متن سند:

من1 با اینکه هیچگونه فعالیت ارزنده و منطقی و عاقلانه ای که دارای ثمری باشد انجام نداده ام چه در عراق و چه در لبنان ولی خواه ناخواه همین صرف ارتباط من با افراد ضد امنیتی باعث شد که مرا هم در ردیف آنان قرار دهد و به آن عنوان شناخته شدم.
در عراق با آقای صلواتی و دعائی و منتظری و املائی و محسنی بیشتر ارتباط داشتم و آنها به من اعلامیه می دادند و می خواندم.
وقتی هم که به لبنان آمدم با پست ارسال می داشتند و یا خودشان می آوردند و با من تماس می گرفتند در لبنان و سوریه نیز شخصی به نام حسینی بود که کت و شلواری بود و گویا از ایران آمده بود و چون اینها اعلامیه ها را از عراق می آوردند در سوریه و لبنان به او تسلیم می کردند افرادی که بیش از همه و خیلی زیاد از عراق به لبنان می آمدند و می رفتند آقای دعائی و محسنی و منتظری بود و همچنین صلواتی و املائی.
اینها دائما مسافرت داشتند و البته جای مرکزشان عراق بود و رادیو را اداره می کردند که رادیویی ضد ایرانی بود اما غالبا مسافرت بودند و حتی آقای منتظری به افغانستان هم می رفت و به کشورهای عربی امارات خلیج و کویت خیلی زیاد تردد داشت و حتی هر وقت که مرا می دید می گفت که از مسافرت آمده ام در کویت بودم.
او با شخصی به نام صادقی که افغانستانی است ارتباط دارد و من این شخص را که یک بار به لبنان آمده بود و توسط منتظری می خواست کاری را که با آقای خمینی داشت انجام بدهد.
شخص دیگری به نام الهی با او در سوریه و لبنان و عراق ارتباط داشت و زیاد او را می دید و سراغش را می گرفت.
دکتر مصطفی چمران را هم در لبنان می شناسم که مدیر مؤسسه آقای صدر است در صور و غیر از آن برنامه های زیادی هم از طرف آقای صدر در اختیار او است و خیلی با او صمیمی و خودمانی است.
شخصی به نام قطب زاده که مال جبهه ملی است و در اروپا می باشد گاهی به لبنان می آید و زیاد با آقای دکتر چمران ارتباط دارد معلوم است که دوست قدیمی او است.
قطب زاده مرا نمی شناسد و من هم با او آشنایی ندارم ولی می دانم که در لبنان کارهای ضد ایرانی می کنند و مصاحبه مطبوعاتی علیه ایران انجام می دهد.
آقای منتظری یک بار از من عکس گرفت و گفت که صبر کن یک گذرنامه پاکستانی برایت درست می کنم و فکر کرد گفت به اسم محمد شرف الدین می گیرم و من گفتم که میل دارم یک مسافرتی به کویت بکنم او گفت مانعی ندارد من برایت ویزای کویت را هم خودم می گیرم و تمام که شد به تو می دهم و شاید هم با هم به کویت برویم.
گفته بود چند روز آینده یعنی در خلال یک هفته حداکثر، گذرنامه به تو می دهم.
اما این مدت گذشت و من وقتی در سوریه بودم او مسافرت عراق رفته بود وقتی از دوستش آقای الهی پرسیدم که فلانی کجا است گفت عراق رفته و می آید.
و من هم به ایران آمدم و ندیدم که گذرنامه درست کرده بود یا نه و ویزای کویت گرفته بود یا نه.
آقای منتظری خودش را پیش آقای صدر به نام سمیعی معرفی کرده بود و من این را روزی فهمیدم که پیش آقای صدر بودم و گفت به آقای سمیعی بگو قبل از رفتن به سوریه مرا ببیند و کاغذی که خواسته بود بگیرد گفت اگر توانست فردا من وقت دارم که مرا ببیند من به روی خودم نیاوردم که سمیعی همان منتظری است وقتی منتظری را دیدم گفتم آقای صدر سراغ ترا می گرفت و فردا که مجلسی بودم منتظری را دیدم که در دفتر کار آقای صدر منتظر او است فهمیدم که همان است که من فهمیده ام.
هنوز هم برای من صد در صد نشده بود ولی یک بار آقای دعائی را دیدم گفت سمیعی را ندیدی امروز؟ گفتم سمیعی؟ کیست؟ گفت معذرت می خواهم منتظری را.
اینجا یقین کردم همان او است به نام سمیعی.

توضیحات سند:

1ـ از مجموعه اوراق بازجویی های احمد نفری، بخشی که مربوط به شهید محمد منتظری می باشد، انتخاب شده است.

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام محمد منتظری به روایت اسناد ساواک صفحه 280


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.