صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

پیام رهبر آزادیخواه مسلمانان، امام خمینی

پیام رهبر آزادیخواه مسلمانان، امام خمینی


متن سند:

پیام رهبر آزادیخواه مسلمانان، امام خمینی

بسم‌الله الرحمن الرحیم
من احساس تکلیف می‌کنم که در بعضی از فرصتها تذکراتی راجع به گرفتاری مسلمین بدهم. شاید آقایان هم برای خودشان احساس تکلیف کنند و شاید درصدد برآیند تا آن اندازه‌ای که می‌توانند کمک کنند به حفظ اسلام، کمک به نحو تبلیغ باشد، یا کمک به نحو اجراء طاعت.
از اول مسلمین و اسلام گرفتار هواهای نفسانیه‌ای بوده‌اند و این گرفتاری‌هایی که الان داریم سرچشمه‌اش همان هواهای نفسانی بود که بعد از رسول اکرم(ص) به واسطۀ آن هواها نگذاشتند حکومت حق تشکیل شود. اگر گذاشته بودند حکومتی که اسلام می‌خواهد تشکیل شود، حاکمی که خدای تبارک و تعالی امر به تعیینش فرموده و رسول اکرم تعیین فرمود، اگر گذاشته بودند آن تشکیلات پیش بیاید، حکومت حکومت اسلامی باشد، حاکم حاکم من قبل الله باشد، آن وقت مردم می‌فهمیدند که اسلام چیست و معنی حکومت اسلامی چه است. مع‌الأسف بعد از رسول اکرم (ص) منحرف کردند مردم را از آن چیزی که پیغمبر امر فرموده بود و اکتفا به زمان خود هم نکردند بلکه زمینه‌ای فراهم کردند از برای اینکه تا آخر یک حکومت اسلامی تشکیل نگردد. قضیه معاویه از چیزهایی بود که به دست مصادر سابق این زحمت برای اسلام و مسلمین و آن اختلاف داخلی که بدتر از هر نحوه اختلافی بود پیش آمد و حضرت مبتلا شد به آن اساسی که آنها درست درست کرده بودند و بعد از ایشان هم حکومت از صورت اسلامی به‌کلی خارج شد و به صورت ملک‌الملوکی یعنی شاهنشاهی درآمد و بالاخره تابه‌حال اسلام به خودش یک حکومت اسلامی ندیده. مگر یک چند صباحی که حضرت امیر بعد از رسول الله، بعد از آن حرفها، متصدی امر شدند. آن هم با گرفتاری‌هایی که پیدا کرد؛ گرفتاری جنگ جمل، جنگ صفین، گرفتاری جنگ خوارج. مع‌ذالک همین چند صباحی که حضرت امیر حکومت کردند و برنامۀ حکومتی خودشان را اجرا نمودند، برای اسلام و برای مسلمین یک درسی شد و تا اندازه‌ای فهمیدند که اسلام یعنی چه. اگر گذاشته بودند که در پناه اسلام حکومت تشکیل بشود و مردم در پناه حکومت اسلامی باشند، این همه گرفتاری‌هایی که برای ما الان پیدا شده است، اینها هم شاید پیش نمی‌آمد! حاکمی که از طرف خداوند تبارک و تعالی تعیین شد، از برای امت آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید، وقتی که جمع شدند و با او بیعت کردند، بعد از آن غلط‌کاری‌هایی که فراهم شده بود و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فسادش باقی مانده است، در زمان حکومتش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها (طلاب علوم دینیه) و امثال این بقالها و این کاسبها بدتر بود، غذایش یک تکه نان جو بود، در آخر عمر مبارکشان آن‌طوری‌که گفته شده است، نانشان از بس سفت بود حضرت با دستشان نمی‌توانستند بشکنند، با زانو می‌شکستند.
آن‌طوری‌که نقل شده است، می‌فرمودند که «من احتمال می‌دهم در حوالی مملکتم یک گرسنه‌ای باشد، یک وقت ممکن است شخصی گرسنه بخوابد، من چطور سیر بخواب بروم و رعیت من در اطراف مملکت گرسنه باشد!» ما باید بدانیم بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، همین سلب حکومت از حضرت امیر (ع) بود و عزای او از عزای کربلا بالاتر است. اعظم مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم اسلام را بفهمند یعنی چه. اسلام الان هم به حال غربت زندگی می‌کند، الان هم مردم نمی‌دانند که معنی اسلام چیست. اسلام چه می‌خواسته، حکومت اسلامی چیست. اسلام چه می‌خواسته و چه برنامه‌ای در حکومت داشته است. برای همین چند سال حکومت حضرت امیر با آن همه گرفتاری‌هایی که بوده و با همه زحمتهایی که از برای آن حضرت فراهم شد، سلبش عزای بزرگ است. مسلمین تا به آخر برای همین پنج یا شش سال حکومت حضرت امیر (ع) باید جشن بگیرند؛ جشن برای بسط عدالت، جشن برای حکومتی که وقتی در گوشه‌ای از مملکتش برای یک زن معاهده زحمتی پیش بیاید، یک خلخال از پایش درآوردند، حضرت آن‌طوری‌که نقل شده است، آرزوی مرگ می‌خواستند بکنند که مثلاً مرگ برای من بهتر است از اینکه در مملکتم یک نفر زنی که معاهَد است خلخال از پایش درآورده‌اند. این حکومت حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری نشینند و برای همان چند ساله حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای خدا، جشن برای یک حاکمی که با ملت نمی‌جنگد، بلکه سطح زندگیش پایین‌تر است از هر زندگی و سطح روحیه‌اش بالاتر است از همه آفاق. «والذین کفروا یتمتّعون و یأکلون کما یأکل الانعام و النار مثویً لهم1». این میزانی است:
هرکس ملاحظه کرد در تمتّعاتش، در اکل و استفاده از لذائذش، منطق حیوانی دارد، می‌خورد و لذت می‌برد، بدون اینکه تفکر بکند که از چه راهی به دست آمده، همانند حیوانات است. حیوان دیگر فکر این نیست که حلال است یا حرام؛ فکر این نیست که ملت در گرفتاری‌اند یا نه. اینها که بدون تفکری، بدون قانونی، بدون قانون اسلامی تمتع می‌کنند و می‌خورند، اکلشان اکل حیوانات است «النار مثوی لهم».
در روایتی است که از برای کافر هفت وعاء (ظرف) است و از برای مؤمن وعاء واحد است. مؤمن یک ظرف بیشتر ندارد و آن وعاء قانون است، به‌طوری‌که شهوات نفسانیش را تطبیق می‌کند با قانون اسلام و تخلف از قانون اسلام نمی‌کند. اما آن کس که مؤمن نیست، از راه شهوت می‌خورد بدون اینکه با قانون تطبیق بکند، این یک وعاء است؛ از وعاء هوای نفس و غضب می‌خورد، از وعاء هوای نفس و شهوت می‌خورد، از وعاء شهوت و غضب می‌خورد، این هفت تا، و در نتیجه کافر هفت وعاء دارد. «یعنی از هفت راه روزی می‌کند.» ولی مؤمن فقط از یک وعاء می‌خورد و آن وعاء قانون است؛ غضب و شهوت او تابع قوۀ عقل است که عقل هم تابع شرع است. یک هم چنین حکومتی که حکومت عدل، حکومت ایمان، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراری همان چند ساله‌اش هم مسلمین باید جشن بگیرند.
نگاهی بر وضع اسف‌انگیز ایران
آنچه من در اینجا عرض می‌کنم، تصور نیست. مع‌الأسف برای من از ایران کاغذهایی می‌رسد و شکایاتی راجع به اوضاع آنجا می‌رسد که دائماً روح مرا در عذاب دارد و از شیراز یکی از علماء محترم سلمه الله تعالی نوشته‌اند که عشایر اینجا دچار قحطی شده‌اند و بقدری در قحطی و گرسنگی هستند که بچه‌هایشان را در معرض فروش قرار داده‌اند. از فسا هم یکی از علمایشان بعد از اشاره به همین وضع، فصلی راجع به گرفتاری آنها گفته و نوشته‌اند: «من که یک نفر از اهل علم هستم در فکر افتاده‌ام با زحمتی فراوان برای آنها نانی، لباسی، مختصر زندگی تهیه کنم و بنده هم اجازه دادم که از سهم امام (ع) این کارها را انجام بدهند. از تهران برایم نوشته‌اند که در سیستان و بلوچستان و اطراف خراسان گرفتار قحطی و گرسنگی شده‌اند و مردم به شهرهای بزرگ هجوم آورده‌اند و بعضی از آنها از گرسنگی مرده‌اند. اطراف مملکت در این مصیبت گرفتارند و آنها (دربار و دولت) صدها میلیون تومان خرج جشنهای شاهنشاهی می‌کنند، تنها برای تهران. بنا بر آنچه به من نوشته‌اند، ده‌ها میلیون تومان قرار داده شده است که راجع به خود تهران است. کارشناسان اسرائیلی برای جشن شاه دعوت شده‌اند، به‌طوری‌که خبر داده‌اند، کارشناسان اسرائیلی مشغول مقدمات این جشن هستند. این تشریفات را آنها دارند درست می‌کنند، این اسرائیلی که دشمن با اسلام است، این اسرائیلی که مسجدالاقصی را خراب کرده و دیگران خواستند تعمیر کنند و این جرم اسرائیل را روپوشی نمایند. برای اسرائیل نفت از ایران رفته است، آن‌طوری‌که در رادیوهای ممالک بزرگ دنیا گفته شده است، کشتی‌های نفت از ایران برای اسرائیل که در حال جنگ با مسلمین است رفته. شاهنشاهی ایران از اولی که تشکیل شده تا حالا روی تاریخ را سیاه کرده است، جنایات شاه‌های ایران روی تاریخ را سیاه کرده است، از سرهای مردم برج درست می‌کردند، قتل عام کرده و سرهای مردم را می‌بریدند و از سرهای بریدۀ مردم برج درست می‌کردند، برای این شاهان ملت اسلام باید جشن بگیرد؟ بازاری‌های تهران باید از سرمایۀ خودشان بدهند برای این جشنها؟ جشن برای آن کسی باید گرفت که در پناه او مسلمین راغب‌اند.
آقا نوشته‌اند که دخترها را در دانشگاه آن قدر زده‌اند که بدن بعضی از آنها احتیاج به جراحی دارد (گریه حضار). این صحنه‌ها در تهران واقع شده، نجف بی‌اطلاع است. جنایات دیگری که کرده‌اند قابل ذکر نیست. چرا؟ بخاطر آنکه شعار داده‌اند ما جشن دو هزار و پانصد ساله نمی‌خواهیم، ما گرسنه هستیم، برای ما فکر نان بکنید، برای مرده‌ها جشن نگیرید. آقایان! اینها را برسانید به دنیا، چرا نجف خواب است؟ ما مسئول نیستیم؟ تمام کار ما برای مسلمین همین درس است؟ فقط همین که ما درس بخوانیم؟! ما نباید اعتراض کنیم که چرا نفت ایران مسلمان را برای مملکتی که در حال جنگ با مسلمین است می‌فرستند؟ این اعتراض ندارد؟ نباید این گفته شود که ما برای چه سلاطین جشن بگیریم؟ در زمان خود ما، در زمان خود من بوده این روسیاهی‌هایی که به بار آورده‌اند. برای کسانی که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آن‌طور قتل عام کردند که خون‌هایشان تا مدتی به دیوار بود و در مسجد را بسته بودند که کسی نبیند. ما جشن بگیریم برای کسی که پانزده خرداد را به وجود آورد؟ آن‌طور که یکی از علماء قم برای من نوشت، در جریان 15 خرداد فقط در قم چهارصد نفر به قتل رسانیده‌اند و به‌طوری‌که گفته می‌شود مجموعاً پانزده هزار نفر از مردم قتل عام کرد، ما جشن بگیریم؟ برای اینها؟ برای اینچنین اشخاص؟
خوب‌های اینها شقاوت داشتند. یکی از آنها که جزء خوبها حسابش می‌کنند، شاید بعضی فضائل برایش نقل می‌کنند، برای خاطر اینکه یک وقت به کالسکۀ او جسارت کرده بودند در بین راه حضرت عبدالعظیم، یک عده گرسنه نان خواسته بودند، گرسنه بودند، بیچاره بودند، یک سنگی هم پرت کرده بودند به کالسکه او، دستور داده بود طناب بیندازند به گردن مردم، طناب انداختند عده کثیری را خفه کردند تا اینکه یکی از وزرا از اشراف ایران اعتراض کرد که آقا با بنده‌های خدا چرا اینجور رفتار می‌کنی. اینها خوبهاشان هستند، بدهایشان وامصیبتا که ما داریم می‌بینیم. اینها با هفت وعاء می‌خورند.
اصلاً اعتنا به اینکه ملت ایران باید زندگی بکند و بیچاره‌اند ندارند، هر روز باید جشن باشد؟ مرتباً برای من می‌نویسند اجازه بدهید فلان جا حمام درست کنیم، پس چه شد این حرفهای شما که می‌گفتند همه ملت ایران در رفاه هستند، در رفاه‌اند که بچه‌هایشان را به‌خاطر گرسنگی می‌فروشند؟ اینها در رفاه هستند، چه رفاهی الان برای ایران هست؟ بازار تهران را الان دارند چپاول می‌کنند، یک مقداری از آن را خرج این جشن مفتضح می‌کنند و باقیش را هم خودشان با مأمورین مصرف می‌نمایند. سرمایه‌های مردم مسلمان بیچاره را قبضه کرده. از بودجه خود مملکت چه مبلغ هنگفتی خرج یک هم‌چه ملعبه‌ای و مضحکه‌ای می‌نمایند، برای چه؟ برای هوای نفس، همین که گفته شود ماییم که آقا محمدخان قاجار داشتیم و افتخارمان این است که نادر قلی داشتیم. اینها جشن دارد؟ مسلمین باید2 برای این‌طور حکومتها عزا بگیرند. جشن برای آن باید بگیرند که وقتی احتمال می‌دهد که در آخر مملکت یک گرسنه‌ای باشد، به خودش گرسنگی می‌دهد. کسی که درالاماره‌اش، دکه القصباتش گوشه‌ای از همین مسجد کوفه است و روی زمین می‌نشیند «یأکل کما یأکل العبید و یمشی کما یمشی العبید». وقتی هم لباس تهیه می‌کند، پیراهن بهتر را به قنبر می‌دهد، پیراهن ارزان را خودش برمی‌دارد و آستینش هم که بلند است همانجا پاره می‌کند و می‌دهد به دخترش. یک مملکت دارد چند برابر مملکت ایران امروز. این حکومت جشن دارد. آقایان به هوش باشید! نجف را بیدار کنید، اعتراض کنید، اگر صدتا تلگراف از نجف برود با کمال ادب که آقای کذا و کذا، اعلا کذا، این گرسنه‌ها را سیر کنید، این مقدار خرج که می‌خواهی برای بیگانه کنی، خرج این ملت بیچاره بکن، خرج این ورشکسته‌های بیچاره بکن که بعضی‌هایشان3 فرار کردند از ایران و رفتند در جاهای دیگر. اگر صدتا تلگراف از علماء اینجا، از فضلای اینجا، از طلاب اینجا برود احتمال تأثیر دارد. لکن کجاست کسی که چنین اقدامی بکند، تازه اگر به ما اعتراض نکنند که چرا اعتراض می‌کنید خیلی متشکر هستیم. آیا واقعاً تکلیف نداریم؟ هرچه بر سر این ملت می‌آید ما باید بنشینیم و نگاه کنیم و فقط برویم حرم حضرت امیر(ع) و دعایی بکنیم؛ همین کافی است؟ و ما که در پناه اسلام و با بودجه اسلام – همین بودجه‌ای که یک جزیی از آن را به ما می‌دهند – زندگی می‌کنیم، برای اسلام یک قدم نباید برداریم؟! معنی اسلام توسل است؟
خوب آن هم سر جای خودش ولی آیا همین کافی است؟ همین؟ کفایت می‌کند که ما جمع بشویم در مسجد و فقه بخوانیم، لکن غافل باشیم از همه جهات مسلمین، غافل باشیم از اینکه یهودی می‌خواهد ممالک اسلامی را قبضه کند، تا اینجا و همه جا برسد، این قبور متبرکه را می‌خواهد خراب کند، باید غافل باشیم از این؟ آن کسی که نفت به یهود می‌دهد مسلمان است؟ این اعتراض ندارد؟ نباید گفت آقا نفت مسلمین را چرا به کفار، به این یهود می‌دهید؟ نفت مسلمین را چرا به کسی که در حال جنگ با مسلمین است می‌دهید؟ این صاف می‌گوید من نوکرم، نوکر باید اطاعت بکند، باید بکند، چاره ندارد. خودش گفت که نصب کردند، در یکی از نطقهایش گفت که متفقین آمدند در ایران، صلاح دیدند که من باشم، که خاندان کذا باشد. «خدا لعنتشان کند با این صلاحشان». کسی که دست نشانده دیگران است باید اطاعت بکند. نمی‌تواند نکند، هوای نفس است، همه‌اش هوای نفس است. ریختن در دانشگاه جز هوای نفس چیزی نیست. همچنین ریختن در مدرسه فیضیه و آن فضاحتی که آنجا به بار آوردند که شما خوابش را هم ندیده‌اید، آن بساطی که در مدرسه فیضیه درست کردند، سید جوان را از پشت بام انداختند که آوردندش منزل ما با کمر شکسته، آن قدر عمامه سر تفنگها کردند، آتش زدند، به جعفر بن محمد جسارت کردند (گریه شدید حضار) به قرآن جسارت کردند، برای اینها باید جشن بگیریم؟
جشنی برای ما نمانده، برای ملت ایران چه جشنی مانده؟ ملت ایران موظف است که با این جشن مبارزه کند، وقتی که این جشنها برپای می‌شود شرکت نکنند در این جشنها، جایز نیست شرکت کردن در این جشنها، هرچه می‌توانند از زیر بار این جور چیزها در بروند. اگر تمام علماء ایران که اقلاً صد و پنجاه هزار معمم، ملا و مرجع و حجت‌الاسلام و آیت‌الله دارد، اعتراض کنند و این مهر سکوت را بردارند و این امضا را که به سکوت آنها امضا حساب می‌شود، بردارند، همه اینها را از بین می‌برند. آیا همه [را] می‌گیرند و تبعید و اعدام می‌کنند؟ اگر می‌خواستند از بین ببرند اول خوب بود مرا از بین می‌بردند و نبردند. صلاحشان نبود؛ ای کاش صلاحشان بود، من می‌خواهم چه کنم این زندگی را، مرگ بر این زندگی من (گریه حضار). اینها خیال می‌کنند من از این زندگی خیلی دل خوشی دارم که تهدیدم می‌کنند!! این چه زندگی است که من دارم!! هرچه زودتر بهتر. خوب عند اکرم الاکرمین می‌برند انسان را. خدا کریم است.
لااقل گوش انسان از اینجور چیزها هر روز نمی‌شنود. ما هر روز صدای ناله مردم را می‌شنویم. هر روز اطلاع می‌دهند که با جوانان و دخترها چه کردند، بعضی‌هایشان را کشتند، سر زنها ریختند این قلدرها و چماق‌کش‌ها و ظرف گوشت را روی سر این بیچاره‌ها ریختند. چه خبر شده؟ به‌خاطر اینکه مثلاً گفته‌اند مثلاً مرده باد زید، زنده باد زید، این آدم کشتن دارد؟ گفتند ما جشن نباید بگیریم، جشن را آنها باید بگیرند که زندگی دارند، جشن را آنها باید بگیرند که حکومتی دارند و در سایۀ آن حکومت در رفاه هستند، مردم در امان هستند، هیچ‌کس در حکومت او نمی‌ترسد مگر از خودش، مردم از حکومت نمی‌ترسند. حکومت حکومت عدل الهی است، ترسی ندارد. الان ایران این‌طور است؟
حکومت ایران اینجور است که مردم4 از خودشان می‌ترسند!! یا همه در فکر این‌اند که چه وقت مأمور در خانه می‌آید؟ بی‌گناه است اما چه بکند، با احتمال ضعیفی، همان‌طور که در زمان حجاج ابن یوسف بود که همین قدر احتمال این معنی که شخصی شیعۀ علی (ع) باشد کافی بود، حالا هم در ایران یک احتمال ضعیفی بدهند که چطور است، این کافی است برای اینکه بگیرند یا زجر بدهند یا چطور بکنند.
یک کلمه کسی نصیحت می‌کند، یک کلمه نصیحت را یک کسی منتشر می‌کند، می‌گیرندش و معلوم هم نیست که کجا هست؟ یک کسی یک کلمه بر سر منبر می‌گوید فوراً او را می‌گیرند. ادای کلمه همان، گرفتن و حبس کردن همان. ما موظف نیستیم این جنایات را لااقل ذکر کنیم؟! من وظیفه می‌دانم چه بکنم. وظیفه خود می‌دانم به شما تذکر بدهم تا آن اندازه‌ای که صدای من می‌رسد فریاد کنم، تا آن اندازه که قلم می‌رسد منتشر کنم، اگر آقایان هم صلاح دانستند، امت اسلامی را امت خود دانستند، شیعۀ خودشان دانستند، آنها هم کاری بکنند. اگر صلاح ندانستند، انشاءالله خدا حفظشان کند.
گرفتاری‌های ما اینهاست، من چه بکنم؟ من برای شما اخلاق بگویم؟ اساس مسلمین و اسلام را دارند از بین می‌برند، من حالا بنشینم به شما تهذیب نفس بگویم؟ معذب نیستیم که در فکر نیستیم. اگر معذب بودیم، در فکر بودیم.
شماها راه دارید؛ راه این است که یکی کاغذ بنویسد، هرچند که این قدر هم پول در اختیار شما نیست، خیلی مؤونه شما کم است، لکن به‌خاطر خدا به حکومت ایران کاغذ بنویسید که این جشن را نگیرید، مردم گرسنه‌اند، مردم گرفتارند، از آقایان علما خواهش کنید که آنها خواهش کنند، من نمی‌گویم که آنها صحبت بکنند، بخواهید از آقایان، از افاضل اینجا، از علمای اینجا،5 از مراجع اینجا، که نصیحت کنند این را، این دارد خیلی‌ها را از راه در می‌برد، اینها اگر این اساس کارشان باشد مصیبتهای بعد بالاتر است، هر روز اینها کار فاسد درست می‌کنند، اینها کارشناس دارند برای اینکه ایجاد کنند این‌گونه صحنه‌ها را، هر روز جشن راه می‌اندازند، هر روز بساط درست می‌کنند، اینکه امروز سراغ من و شما نمی‌آیند بعدها خواهند آمد، اگر اعتراض بشود، تمنا بشود، به ممالک دیگر اسلامی، به اینهایی که می‌خواهند در این جشن زهرماری شرکت کنند و در خون ملت ایران شرکت نمایند، گفته شود آقا! این جشن جشن کثیفی است، نروید در این جشن، شاید تأثیر بکند. به این ممالک اسلامی بگویید که نروید در این جشن که اسرائیل بساطش را به پا می‌کند، کارشناسان اسرائیل در اطراف شیراز دارند بساط جشن را درست می‌کنند، در این جشنی که کارشناسان اسرائیل نقش عمده‌ای دارند، نروید. این اسرائیلی که همین چند وقت پیش، همین اخیراً به قرآن کریم نسبت داد به اینکه سرایت بعضی از امراض در آسمان گردن قرآن است، برای اینکه قرآن در سوره پنجم آیه ششم دستور داده است که مسلمین وقتی که مستراح می‌روند بعد از آن حق ندارند با صابون دست خودشان را بشویند و از این جهت میکروب سرایت می‌کند و این آیه ششم در سوره پنجم چه است؟! آیۀ وضو و غسل است.
اسرائیل این است. در آسمان چنین سروصدایی راه انداخت به‌طوری‌که نقل شده نوشته‌اند به بهداری و به مراکز دیگر. اسرائیل در این مطلب دست داشت. بعد هم که اعتراض کردند، بعضی از روزنامه‌ها و بعضی از مطبوعات جیره‌خوار آنها قبول نکردند. بعضی هم که قبول کردند، خیلی منتشر نکردند. اسرائیل اصولاً با قرآن دشمنی دارد. پارسال بود که قرآن را تحریف کرده بود، مدتی پیش هم یک چنین نسبتی به قرآن داد و آن هیاهو را درآورد.
خداوند انشاءالله تأیید کند این دانشجویان را که در خارج هستند. اینها با کمال جدیت تکذیب کردند و منتشر کردند و ملاقات کردند با مقامات مربوطه که این ادعا یک مطلب دروغی بوده است و بر خلاف آنها این دانشجویان نشریه منتشر کردند. خوب حالا این خدمت چقدر ارزنده است. می‌بینید ما تابه‌حال چنین خدمتی کرده‌ایم؟ آنها دانشجویان علوم جدیده هستند اما دانشجویان بیدار و مسلمان. من و شما هم دانشجوی علوم قدیم هستیم لکن خواب و گرفتار اوضاع اینجا که نباید صحبت کرد، اصلش سخنرانی با مرجعیت منافات دارد. مرجعیت! سخنرانی با آخوندی منافات دارد؟! آخوندها نباید صحبت بکنند؟ حضرت امیر ملا نبود که آن خطبه‌های طولانی را داشت؟ حضرت رسول خودشان خطبه‌های به این مفصلی دارند، ایشان ملا نبودند؟ وقتی آیت‌الله‌های اسلام برای خودشان کار درست می‌کنند که ما ... می‌خواهند از زیر بار در بروند. شما این جور تربیت نشوید آقایان! شما موظفید که به اسلام خدمت بکنید! موظفید آقا! خدمت به همین نیست که درس بخوانید، این هم یک شعبه است. بلکه موظفید گرفتاری‌هایی که برای مسلمین پیش می‌آید شما دخالت کنید، موظفید دخالت کنید. مرتب به گوش ما خوانده‌اند که آقا شما چه کار دارید با کار دولت. دولت است، نمی‌دانم چیست، دائماً به گوش ما این را خوانده‌اند. ما هم باورمان آمده است که نباید دخالت کنیم، نباید مبارزه کنیم. از اول تاریخ بشر تا حالا انبیا در مقابل دولتهای جائر و ظالم ایستاده بودند، علما ایستاده بودند. آنها عقلشان نمی‌رسید؟ خدای تبارک و تعالی موسی را می‌فرستد این شاهنشاه «فرعون» را از بین ببرد. مثل من و شما نمی‌دانسته که نباید با شاه مخالفت کرد؟ در روایتی (ابن اثیر و طبرسی نقل می‌کنند) حضرت پیغمبر فرمود «در نزد من کلمۀ ملک الملوک منفورترین کلمات است.» ملک الملوک یعنی شاهنشاه، این جزو کلمات منفور است، اگر به بشر نسبت داده شود. این مال خدا است.
از اولی که بساط انبیا بوده است تا زمان رسول اکرم (ص) و بعدها زمان ائمه (ع) همیشه مقابله کرده‌اند. توی حبس هم که بودند مقابله می‌کردند. موسی بن جعفر (ع) توی حبس هم مقابله کرد. امام صادق با آن تقیۀ کذایی آن روایت مقبوله را می‌فرماید و مقابله با آنها، مقابله می‌کند با تبلیغ بر ضد آنها و مردم را علیه آنها تحریک می‌کند. معاویه سلطانی بود که حضرت امام حسن (ع) برخلافش قیام کرد درصورتی‌که آن وقت همه با آن مردک بیعت کرده بودند و سلطانش حساب می‌کردند. حضرت امام تا آن وقت قیام کرد و وقتی یک‌دسته الوات نگذاشتند کار را انجام بدهد با آن شرایط صلح کرد که مفتضح کرد معاویه را به همان اندازه که سیدالشهدا یزید را مفتضح کرد، امام حسن (ع) هم معاویه را مفتضح نمود. مقابله همیشه بوده است. بعدها هم علمای بزرگ همیشه مخالفت می‌کردند با قدرتها، برای آنکه می‌دیدند این مخالفین و قلدرها بودجۀ مملکت را خرج عیاشی‌های کذا و کذا می‌کنند و از بودجۀ این ملت به عیاشی می‌روند، هر روز، همیشه، دو مرتبه، سه مرتبه، مگر تمام می‌شود شهوت انسان؟ و آنها6 مخالفت می‌کردند و آن وقت هم قدرت داشتند. ملت، ملت زنده‌ای بودند که همراهی می‌کردند با علما و کار از پیش می‌بردند. ما هم اگر زنده باشیم کار از پیش می‌بریم.
اشتباه نکنید! منتهی متأسفانه هر کدام‌مان یک حکمی داریم. اگر صد میلیون آدم صد میلیون رأی داشته باشند نمی‌توانند کاری بکنند. «یدالله مع الجماعه» اجتماع می‌خواهد، متفرغات کاری ازشان نمی‌آید. اگر امروز علمای ایران (قم، مشهد، تبریز، اصفهان) و سایر اطراف مملکت متحداً اعتراض کنند به این جشنها و به این کثافت‌کاری‌هایی که اینها دارند می‌کنند، این جنایتکاری‌هایی که اینها دارند می‌کنند، این عیاشی‌هایی که اینها می‌خواهند راه بیندازند و مملکت را به باد فنا بدهند، مملکت را به نابودی بکشانند، اگر اینها (علماء ایران) اعتراض دسته‌جمعی بکنند، شک نکنید که تأثیر می‌کند. اما وقتی نباشد یکی برای یک جهت، یکی برای جهت دیگر، یکی بگوید تکلیف شرعی را این‌طور تشخیص داده‌ام، آن یکی تکلیف شرعی‌اش را آن‌طور بداند. این مصیبت است، اینها مصیبت هستند برای اسلام، اسلام داشتن یک همچنین علمایی برایش مصیبت است. مثل من معمم برای اسلام مصیبت است.
من این را برای شما می‌گویم که آتیۀ شما خدای نخواسته از حالا تاریکتر است. شما یک قدری به فکر باشید، یک قدری توجه داشته باشید. هی ننشینید تکلیف شرعی برای خودتان درست کنید مثل تنبلها، تکلیف شرعی این نیست. تکلیف شرعی آن است که پیغمبر عمل می‌کرد. شما قوایتان از قوای سیدالشهدا بیشتر است. در مقابل آن حکومت قوایی نداشت. لکن قیام کرد، مخالفت کرد، چه کرد تا کشته شد. خوب او هم اگر نعوذبالله تنبل بود، می‌توانست بگوید که تکلیف شرعی من [چیست]؟ از خدا می‌خواستند که سیدالشهدا ساکت باشد، آنها به خرسواری خود ادامه دهند، از قیام او می‌ترسیدند. مسلم فرستاده است که مردم را دعوت به بیعت و حکومت اسلامی کند. حکومت اسلامی تشکیل بدهد و حکومت فاسد را از بین ببرد. اگر او هم بر جای خودش می‌نشست در مدینه و وقتی که مردک (مروان) می‌آمد و می‌گفت بیعت کن، می‌گفت سلمه‌الله، نعوذبالله، اگر یک چنین چیزی می‌گفت، از خدا می‌خواستند. خیلی هم احترامش می‌کردند، دستش را هم می‌بوسیدند و روی سرشان هم می‌گذاشتند، پسر پیغمبر بود. شما هم اگر احترامتان کنند مثل احترام به امام‌زاده مرده است. امام‌زاده مرده را خیلی احترام می‌کنند. می‌آیند جلو قبر امام‌زادۀ مرده یا امام (ع) می‌ایستند و خیلی هم احترام می‌کنند. اگر یک امام‌زاده زنده‌ای یک کلمه بگوید، اگر خود حضرت امیر در مقابل این حرفها بود، خدا می‌داند حتماً مخالفت می‌کردند. همان بساطی را که سر دیگران درآورده‌اند سر او هم درمی‌آوردند. خدا می‌داند این‌طور است. چون شهوت است.
«یأکلون کما تأکل الانعام» حیوان نمی‌داند این خوراکی که دارد از کجاست و چه وضعی دارد. تمام دنیا کشته شود و او علفش سر جای خودش باشد. بسیار خوب، همه آدمها کشته شوند، اینها حیوان‌اند «یأکلون کما تأکل الانعام و النار مثوی لهم». بشارت باد ایشان که آتش جای آنها است. دنیا عار از اینها دارد. مسلمین عار دارند از این شاهنشاه.
خداوند انشاءالله همۀ شما را تأیید کند. حوزۀ مسلمین و اسلام را بیدار کند. علمای اعلام را تأیید کند و آنها را متوجه کند به این مفاسد. شما هم موظفید به دعا کردن به اسلام و مسلمین و آن بیچاره‌ها که گرفتارند و بیچاره هستند، عده‌ای در حبس هستند، عده‌ای در زجر هستند و عد‌ای در بیمارستانها هستند، اینها مسلمان‌اند، اینها بیچاره‌اند.
والسلام علیکم و رحمۀالله و برکاته.

توضیحات سند:

_
1. قرآن کریم، سوره محمد، بخشی از آیه 12. کافران از زندگی دنیا بهره می‌گیرند و هم‌چون چارپایان می‌خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست.
2. در اصل: با باید.
3. در اصل: که بعضی‌هایشان که بعضی‌هایشان.
4. در اصل: که مردم که مردم.
5. در اصل: از علمای اینجا، از علمای اینجا.
6. در اصل: و ازا.

منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 07 صفحه 107













صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.