صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: اجتماع عده از دانشجویان منزل آقای رشیدیان نماینده مجلس

تاریخ سند: 5 اردیبهشت 1340


موضوع: اجتماع عده از دانشجویان منزل آقای رشیدیان نماینده مجلس


متن سند:

شماره: 354 س ت ساعت 1300 روز چهارشنبه 30 /1 /40 دوازده نفر از دانشجویان دانشکده های حقوق و ادبیات طبق قرار قبلی و مذاکراتی که یکی از دانشجویان سال دوم دانشکده حقوق به نام اعتصامی به ایشان به عمل آورده بود در منزل آقای رشیدیان واقع در ضلع شرقی دانشگاه حضور یافته اند.
منظور از این ملاقات به ظاهر آن بوده که دانشجویان خواسته های خود را با نامبرده در میان گذاشته و از ایشان خواسته اند در مورد مشکلاتی که دانشجویان با آن روبرو هستند از قبیل عدم مسکن و منزل برای دانشجویان شهرستانی.
عدم هزینه کافی برای تحصیل در دانشگاه.
عدم تضمین برای اشتغال به کار بعد از فراغت از تحصیل و غیره به دانشجویان مساعدت نمایند.
آقای رشیدیان اظهار داشته اند من همه گونه همراهی و مساعدت به شما می کنم و به شما قول می دهم که کلیه مشکلات شما را مرتفع سازم بدون اینکه کوچکترین نظر و غرضی داشته باشم.
من در مجلس شورایملی حاضر نمی شوم و اصولاً حضور در چنان مجلسی را برای خود ننگ می دانم چون من نماینده مردم هستم نه نماینده مجلس و من تنها کسی هستم که با آرای مردم و از طرف مردم بدون اینکه خودم علاقه ای داشته باشم وکیل شده ام.
جنجالهای اخیر دانشگاه که از طرف مشتی عوام فریب عنوان شده بود به هیچ وجه به صلاح دانشجویان و مملکت نبود و جز برای تأمین منافع عده مغرض و سودجو امثال کشاورز که بکرات خود را مورد آزمایش قرار داده اند و امثال او نظری نداشته اند منتهی ایشان عده دانشجو را آلت دست قرار داده بودند که به هدف های خود برسند.
از این رو من امیدوارم که اساس کار ما برای سؤاستفاده از ایده های سیاسی نبوده و فقط به صرف خدمت به سایر دانشجویان و دانشگاه کار کنیم.
به همین مناسبت شما یک کمیته معین و معلوم از بین خود انتخاب کنید و ترتیب نشر یک روزنامه را به نام دانشگاه فراهم نمایید تا من امتیاز آن را برای شما بگیرم و شما بتوانید عقاید اصلاحی خود را در آن عنوان نموده و بهتر به نظر دانشجویان برسانید.
سپس درباره اللهیار صالح1 اظهار نموده که ایشان ذاتا مرد شریف و پاکی هستند و جز وطن پرستی هدفی ندارند ولی عده ای اطراف او را گرفته اند و می خواهند او را منحرف نمایند.
من خواسته ها و نظریات اصلاحی شما را بسمع اعلیحضرت همایونی می رسانم و ترتیبی می دهم که شما بتوانید به حضور ایشان شرفیاب شوید و البته چون شما و من هیچ فرض و نظر خلاف و انحرافی نداریم هیچکس نمی تواند متعرض ما بشود و از فعالیت ها که فقط و فقط برای اصلاح وضع دانشگاه و دانشجویان است جلوگیری نماید.
نامبرده در جواب اینکه آیا شما تضمین کافی می کنید که در آتیه ما هم مانند دانشجویان وابسته به جبهه ملی سر و کارمان با زندان و پلیس نیفتد و تا خواستم نشریه یا روزنامه بفروشیم یا به کسی ارائه دهیم دستگیر نشویم و از کار و تحصیل نمانیم پاسخ داده اولاً ما فعالیت مضره ای نداریم که کسی متعرض ما بشود ثانیا تا موقعی که من طرفدار شما هستم و شما را رهبری می کنم هیچ کس نمی تواند متعرض شما بشود.
ضمنا آقای رشیدیان تعریف و تمجید از خدمات خود نموده و اضافه نموده است که من همیشه و همه وقت طرفدار حق و عدالت بوده ام و حاضر نیستم حقوق کسی پایمال شود چون همه ما ایرانی هستیم و همه ما یک هدف داریم و آن خدمت به کشور و ساختن ایرانی آباد برای نسل آتیه است.
مسلما هدف ما در محیط خفقان آور جنجال و هیاهو هرگز روی ترقی و پیشرفت نخواهد دید و البته باید بکوشیم سطح زندگی را به آن درجه برسانیم که مانند سابق در اجتماع ما توده ای یافت نشود و این صحیح نیست که تا کسی فریادی کرد او را بگیریم و به زندان بیندازیم.
من در ضمن یکی از نطق های خود گفته ام که خوب بود به جای توده کشی ها کسانی را که بوجود آورنده توده ای بوده اند جلوگیری می کردیم تا توده ای و کمونیستی بوجود نیاید.
در هوش و فراست اعلیحضرت همایونی هیچ شک و تردیدی نیست اما چیزی که هست بیلان کار ایشان درست نیست و اطرافیان او مردم را با شاه دشمن می کنند و بین مردم و ایشان شکاف ایجاد می نمایند وگرنه هیچکس با شاه مخالف نیست.
در حدود ساعت 1445 دوازده نفر دانشجوی دانشکده حقوق و ادبیات منزل آقای رشیدیان را ترک کرده اند و قرار شده در جلسه بعد هیئت اجراییه آنها انتخاب شده و مقدمات فعالیت خود را فراهم نمایند و نتیجه را در هفته آینده بعد از جلسه ای که بعدازظهر شنبه 2 /2 /40 دانشجویان با یکدیگر خواهند داشت به اطلاع آقای رشیدیان برسانند.
گیرندگان: اداره کل سوم تعداد نسخه (4)

توضیحات سند:

1ـ اللهیار صالح اردیبهشت 1276 شمسی در آران کاشان بدنیا آمد.
فرزند آقا سیدحسن خان مظفرالممالک (کارمند دولت) نایب الحکومه دهستانهای «آران»، «بیدگل» و «نوش آباد» بود.
اللهیار صالح همراه با دو برادر (خویش علی پاشاخان و جهان شاه خان از فرزندان میرزا حسن خان مبصرالممالک) در کودکی زیر نظر یکی از اعضای حزب دمکرات در کاشان به نام میر سیّد محمد پرورش، قرار می گیرد و در مدرسه ای که نامبرده بنا کرده بود به سوادآموزی می پردازد میر سیّد محمد پرورش آنگاه که چند سالی در کاشان از راه تشکیل مدرسه و آموزش نونهالان توانست شماری از جوانان را بفریبد و به سوی گروه زیر زمینی فراماسونری بکشاند به سبب فشار مردم و روحانیان آن مدرسه را بست و راهی تهران شد و به پیشکاری شاهزاده عین الدوله گمارده شد پرورش در پی بازگشت از کاشان اللهیار صالح را نیز با خود به تهران برد نخست او را به مدرسه فرانسویها فرستاد لیکن دیری نپایید که وی را از آن مدرسه بیرون آورد و به مدرسه ای که آمریکائیها بنیان نهاده بودند فرستاد بدین گونه اللهیار صالح که بیش از 16 سال نداشت زیر نظر آمریکائیها قرار گرفت.
وی تحصیلات ابتدائی خود را در همان زادگاهش آغاز کرد و بعد برای تکمیل آنها رهسپار تهران شد و در مدرسه امریکائیها به تحصیلات خود ادامه داد.
بعد از اتمام تحصیلات در آنجا بعنوان مترجم در سفارت امریکا مشغول کار شد.
پس از ده سال خدمت در آنجا در سال 1306 شمسی به پیشنهاد علی اکبر داور وارد خدمت دادگستری شد.
صالح تا سال 1312 در وزارت عدلیه بود و پس از آن چون علی اکبر داور به سمت وزیر مالیه (دارائی) انتخاب گردید وی هم به آنجا منتقل شد.
و در همان بدو ورود به ریاست کل انحصارات دخانیات که جدیدا تأسیس شده بود منصوب شد و پس از چندی به ریاست کل گمرک انتخاب شد.
بعد از آن صالح به معاونت وزارت مالیه برگزیده شد.
در سال 1321 اللهیار صالح به وزارت دارایی در کابینه احمد قوام رسید.
پس از آن در کابینه سهیلی که از 28 بهمن 1321 آغاز گردید به همان سمت انتخاب شد.
متعاقب آن در 1323 در کابینه محمد ساعد مراغه ای به وزارت دادگستری رسید.
در دیماه 1324 تا پایان آن سال در کابینه ابراهیم حکیمی (کابینه اول و دوم) سمت های وزیر دادگستری، وزیر مشاور و وزارت کشور را عهده دار گردید.
در همین سال که حزب ایران تشکیل شد وی وارد آن و بعدا یکی از کارگردانان اصلی آن شد که در تیر ماه 1325 چون با حزب توده و حزب دمکرات پیشه وری ائتلاف کردند حزب دچار تشنج و انشعاب شد.
در سال 1328 به عضویت جبهه ملی درآمد و در همین سال به عنوان نماینده دوره شانزدهم از کاشان انتخاب شد.
در سال 1330 در کابینه مصدق وزیر کشور شد و عضو هیأت نمایندگی ایران در شورای امنیت و دیوان دادگستری بین المللی لاهه نیز بود.
در سال 1331 سفیر ایران در آمریکا شد که بعد از روی کار آمدن دولت کودتا استعفا داد.
در انتخابات مجلس بیستم از کاشان به نمایندگی انتخاب شد.
در همین سال با انحلال مجلس به تجدید فعالیت در جبهه ملی پرداخت.
در سال 1341 نزدیک هشت ماه به زندان افتاد.
در سال 1343 از امور اجرایی جبهه ملی کناره گیری کرد.
و سرانجام در 12 فروردین ماه سال 1360 از دنیا رفت.

منبع:

کتاب رشیدیان‌ها به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 10


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.