صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

اهداف

اهداف


متن سند:

اهداف
بر اساس اعترافات مهدی هاشمی رویکرد وی به حوزه در مرحله نخست با هدف بهره‌برداری از امکانات حوزه برای آموزش و تربیت افرادی سیاسی و آشنا با مسایل روز و در خدمت تفکر و ایده‌های خاص این جریان بوده که از آن به کادرسازی تعبیر شده است و در مرحله بعد ایجاد تحول در نظام آموزشی و تربیتی حوزه.
وی در مورد هدف نخست می‌گوید:
«ما قصد داشتیم با تسلط بر حوزه جریان «حزب الله»1 کشور را تند کنیم و نیروهای پراکنده را اشباع نماییم که همزمان با این کار فقیه عالیقدر نیز اعلام کردند که مدارس رسماً وارد صحنه شوند و ما فکر کردیم با بهره‌گیری از این مدارس به نحو احسن اندیشه‌هایمان را درکشور عملی کنیم ولذا من خودم را به جریان مدارس نزدیک کردم.»2
و در جایی دیگر می‌گوید:
«.از سوی دیگر حوزۀ علمیۀ قم را در اولویت دانستیم زیرا در حکومت ولایت فقیه بالاخره روحانیون مصدر امور خواهند بود. ما در زمان مرحوم محمد [منتظری] نیز بر اساس همین عقیده یک مدرسه کادرسازی دایر کردیم. در این چند سال اخیر من تلاش کردم تا دوستان دیگر را به این کار معتقد کنم.»3
و در خصوص هدف بعدی یعنی تحول در نظام حوزه، از قول برادرش می‌گوید:
«اخوی در یک مقطع که آقا (منتظری) به شورای مدیریت پرخاش کرده بودند صریحاً می‌گفت : باید مدارس جدید را به گونه‌ای گسترش دهیم که جایگزین شورای مدیریت شده یا حداقل آنان مجبور شوند موجودیت مدارس را با برنامه‌های جدید بپذیرند.»4
و در جایی دیگر در همین مورد می‌گوید:
«ما کلاً ایده‌آل‌های فکری آن‌ها [شورای مدیریت] را برای تربیت و پرورش طلاب رد می‌کردیم و تحلیل ما از فقه و فقاهت و حوزه و حوزویت و این‌ها این بود که مثلاً طلبه غیر از درس حوزوی که می‌خواند باید مسایل سیاسی را هم خوب بداند. هم علم سیاست هم تحلیل سیاسی، باید مسایل خارجی را خوب بداند و بعد هم گفتیم که این طلبه وقتی که بالنده شد خواست پرواز کند قبلاً باید در مسایل جهانی آن چنان پرواز بکند. از این زاویه می‌گفتیم که این دیدگاه متحجری است. دیدگاهی که بر شورای مدیریت حاکم است به عنوان یک تشکل با او مبارزه نمی‌کردیم که حالا یک تشکل بسته و منجمد است، می‌گفتیم اصلاً ایده‌آلهای فکری این غلط است.»5
بی‌گمان اختلاف فکری جریان مهدی هاشمی با شورای مدیریت بر سر این نبود که طلاب غیر از دروس حوزوی مسایل سیاسی را هم فرا گیرند یا نه؟ زیرا این امر (آشنایی طلاب با مسایل سیاسی) مسئله‌ای پذیرفته شده برای ارکان حوزه به خصوص - بعد از پیروزی انقلاب اسلامی - بوده است. شاید بتوان گفت تفاوت دو دیدگاه در این بوده که آیا حوزه باید افرادی عالم به علوم مختلف اسلامی و مهذب و در عین حال آشنا به مسایل سیاسی تربیت کند؟ یا افرادی سیاسی آن هم با گرایشی خاص که در عین حال از پاره‌ای اصطلاحات و مظاهر حوزوی نیز بهره‌‌مند باشند؟
این واقعیت را مهدی هاشمی نیز در جای دیگری به آن اعتراف نموده و می‌گوید:
«ما حرفی که راجع به حوزه‌ها می‌زدیم [آشنایی با مسایل سیاسی و...] خوب حرفی است که حالا هم زده می‌شود. منتهی تفسیر ماو برخورد ما با مسئله یک برخورد نسبتاً توأم با لغزش و انحراف بود. در این که در حوزه‌های علمیه باید سیاست باشد و علم سیاست و تفسیر سیاسی و بینشهای خارجی، این طوری نیست که کسی منکر باشد. خود آقای منتظری هم گفته‌اند و همه شخصیت‌ها معتقدند که یک طلبه در این قرن نمی‌تواند منزوی از کل مسایل باشد، مخصوصاً توی انقلاب اسلامی، منتهی ما افراط می‌کردیم روی تأکید دو نقطه: یک نقطه این که آموزش‌ها سیاسی باید برای یک طلبه وجود داشته باشد و این قدر افراط می‌کردیم هم در کمیت و هم در کیفیت. یکی هم در آموزش‌ها مسایل بین‌المللی، مسایل نهضت‌ها و انقلابها و ملتها روی این دو نکته تأکید می‌کردیم..»6
با این وصف تفاوت دو دیدگاه در لزوم یا عدم لزوم آموزش سیاسی در حوزه‌های علمیه نیست بلکه یک تفاوت ماهوی است که بر اساس آن مهدی هاشمی ایده‌آل‌های فکری شورای مدیریت و اعاظم حوزه را متحجرانه می‌داند و شخصیت‌های حوزوی نیز جریان منتسب به وی را منحرفانه و آن‌ها را در صدد کور کردن خط فقاهت معرفی می‌کنند.
یادآوری این نکته نیز لازم است که سخن بر سر میزان توان و قدرت شورای مدیریت حوزه در ایجاد تحول و سامان دادن به حوزه و رفع نابسامانی‌ها و چگونگی عملکرد آن نیست که این امر خود موضوع مستقلی است و ساز و کار و اطلاعات خاص خود را می‌طلبد و البته ضرورت دارد در جای خود با نگاهی خیرخواهانه و کارشناسانه مورد توجه قرار گیرد. اینجا سخن بر سر نوع نگاه و ایده‌آلهای فکری است که زیربنای هر برنامه‌ریزی و اقدام اصلاحی است.
اگر نگاه به ساختار و نظام حوزه نگاه جامع و واقع بینانه‌ای بود، ضعف و موانع اجرایی تنها روند تحول و اصلاحات را کند می‌کرد و زمان بیشتری را برای رسیدن به هدف به خود اختصاص می‌داد. در حالی که اگر نگاه به نظام حوزه نگاه یک بعدی و ابزاری و نامتجانس باشد، قدرت و توانمندی مجریان نیز جز شتاب گرفتن به سوی ناکجا آباد، دستاورد دیگری نخواهد داشت.

توضیحات سند:

1- عنوان «حزب الله» در ادبیات این جریان به همان گروهی اطلاق می‌شود که توسط مهدی هاشمی در منطقه قهدریجان اصفهان شکل گرفت و بازوی اجرایی وی به حساب می‌آمد و قتل‌های منتسب به این جریان عمدتاً توسط همین گروه صورت گرفته و مهدی هاشمی در این مقطع در صدد توسعه و گسترش این گروه از سطح منطقه به سطح کل کشور با بهره گیری از نیروهای حوزوی - بر آمده بود.
2- پرونده مهدی هاشمی، ج 2، ص 28.
3- همان، ج 2، ص 28
4- همان، ج 6، ص 158
5- کالبد شکافی انحراف، نوار 3
6- همان

منبع:

کتاب بن‌بست -جلد چهارم / مهدی هاشمی رویکرد سیاسی به حوزه علمیه قم صفحه 91
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.