صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

نام کتاب: ارزیابی شتاب‌زده (هیجده مقاله)

نام کتاب: ارزیابی شتاب‌زده (هیجده مقاله)


متن سند:

نام کتاب: ارزیابی شتاب‌زده (هیجده مقاله)
نام نویسنده: جلال آل‌احمد
ناشر: انتشارات نیل
چاپخانه مباشر طبع: ذکر نشده
تاریخ چاپ و تیراژ: سال ۴۴ در ۳۵۳ صفحه

سوابق:
کتاب مزبور که در سال ۴۴ بدون اخذ مجوز منتشر و تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته در تاریخ ۲۱/۸/۵۴ بررسی (توسط ۳۴۷) گردید.
در مقالات کتاب نویسنده به شرح مشاهدات خود، توصیف نقاط ضعف موجود در جامعه و بزرگنمائی این نارسائیها و نیز بیان آراء و عقاید ازجمله نظرات سیاسی خویش که در جهت مخالف با وضع موجود می‌باشد پرداخته و مکرر با اشاره به فعالیت خود در حزب منحله توده و سپس نیروی سوم و نیز انتشار پنهانی کتاب‌های خود به علت وجود سانسور و تأکید روی کتاب غربزدگی خود (که در آن اهانتهایی به رهبر ایران شده) مطالبی درج و از هنرمندانی که به مبارزه بر علیه حکومت پرداخته و در حزب منحله توده فعالیت داشته (نظیر نیمایوشیج شاعر) و دیگر یاران خود (ازجمله بهمن محصص، خلیل ملکی و داریوش فروهر) تمجید کرده است. صفحات ۶ ۳۷-۳۴-۲۱ تا ۳۹ - ۴۱ تا ۴۸-۶۰-۷۱ - ۷۹- ۱۰۶- ۱۴۵-۱۴۶ - ۱۵۱۱۶۲- ۲۴۸ - ۲۴۹ کتاب بیشتر گویای افکار نویسنده است.
صفحه ۲۱: «...گفتمش میدانی که در شادی همسایه من و تو شرکتی نداریم؟ شاعر گفت چرا داریم. دست‌کم این هست که اگر از ضجه و فریاد غرای دو هزار و پانصد ساله ما به تنگ آمدند همه ما را در یکی از آن غول پیکرهایش می‌نشانند و کلید را می‌زنند و از شرمان خلاص می‌شوند. دیدم دیگر حرفی نیست. خندیدیم و ساکت شدیم. اما چه خنده تلخی. دانست که چه می‌گویم: و من هم دانستم که او چه می‌گوید. همچنان که شما دانستید که ما هر دو چه گفتیم.»
در صفحات ۳۷ تا ۴۸ با اشاره به فعالیت نیمایوشیج (محمدعلی اسفندیاری) در حزب منحله توده و معروفیت و مسئولیت زیاد او می‌افزاید: «بعد از قضایای ۲۸ مرداد طبیعی بود که به سراغ نیما می‌آیند. با آن سوابق. خودش هم بو برده بود، یک روز یک گونی شعر آورد خانه ما که برایش گذاشتیم توی شیروانی و خطر که گذشت دادیم... بعد که پیرمرد را دیدیم می‌گفت: نشسته‌ای که یک مرتبه می‌ریزند و می‌روند و توی اطاق خواب زنت و توی قوطی پودرش دنبال گلوله می‌گردند. این هم شد زندگی.» و زندگی او همینطورها بود.
صفحات ۵۴ تا ۶۱ تحت عنوان «چند نکته درباره مشخصات کلی ادبیات معاصر می‌نویسد: «... مشخصه دیگر ادبیات معاصر را می‌شود بدبینی دانست و این بدبینی به جوانها اختصاص ندارد، دهخدا هم بدبین بود. نیما هم بود. اما بیشتر کسانی صاحب این مشخصه‌اند که بستگی به قدرتها ندارند و در متن مشکلات معاصر دادشان را از ته چاه می‌زنند. بدبینی به قدرتهای مستقر، به تأسیسات مسلط اجتماعی و به زندگی زیر سایه این‌قدرتها. از همین بدبینی سرچشمه می‌گیرد: انتقاد از وضع موجود در آثاری که برای گریز از صراحت سیاسی، در لباس استعاره و کنایه و تمثیل، به عهد دقیانوس می‌گریزند. پناه بردن به عرفان که خود یک نوع مقاومت منفی است ناشی از بدبینی و گریز از واقعیت و طرد آن می‌باشد و نیز از همین جا سرچشمه می‌گیرد پناه بردن به چیزی در حدود عجایب المخلوقات را وصف کردن (اکسانتریسم). غرضم وصف آدم‌ها و حالتها و اتفاقهای استثنائی و غیر عادی است. از صادق هدایت بگیر در «بوف کور» و «سه قطره خون» تا «نکبت» نوشته امیر گل آرا و همین بدبینی است که کارش عاقبت به «عصیان» فروغ فرخزاد می‌کشد یا به «آخر شاهنامه» مهدی اخوان ثالث، که خیلی هم خوش است.»
در صفحه ۱۰۶، به دنبال بحث نویسنده با چند نفر، جلال آل‌احمد در مورد آثار انتقادی خود از وضع جامعه می‌افزاید: «من از خدا می‌خواهم مشت روی سینی مسی بزنم نه روی نمد اینجا نمده آینه که آدمیزاد خفه می‌شه. خفقان آینه. که فریاد می‌زنی، اما فقط خودت می‌شنوی.»
در صفحه ۱۶۲ پس از شرح مشاهدات خود در سفر به یزد می‌نویسد: «... روز سوم ورودمان به شهر، ظهر که برگشتیم به مسافرخانه معلوم شد از شهربانی مأموری آمده است «عکس برداشتن از زندگی مردم و غیره طبق فلان ماده ممنوع است و آقایان به دنیست سری به شهربانی بزنید و از این حرف‌ها» فردا صبح رفتیم شهربانی. آبرومندترین و وسیع‌ترین ادارات دولتی. خودی نشان دادیم و فهماندیم که آدم‌های سربزیر و پابراهی هستیم و از آثار تاریخی عکس می‌گیریم. یارو معذرت خواهان گفت «البته تصدیق می‌فرمایید که از این سر و وضع فقیرانه مردم عکس برداشتن و خدای نکرده در مجله یا روزنامه‌ای چاپ کردن و آبروی مملکت را بردن» و ما گفتیم اصلاً و ابداً و به خیر و خوشی گذشت»
در صفحات ۲۴۸ و ۲۴۹ مصاحبه خود با یک پیرمرد فرانسوی عضو کمیته مرکزی نهضت تروتسکیستها را درج نموده می‌افزاید: «... در تیرماه ۴۳ از هند باز می‌گشت. برای سرکشی به شعبه تشکیلات تروتسکیستها به آنجا رفته بود. دو سه روزی در تهران بود و یک نیمه روزش با ما...فقر هند چنان کلافه‌اش کرده بود که زشت‌ترین نمودارهای فقر در تهران به چشمش نیامد. من هم حوصله نداشتم برایش بالای منبر بروم که ما ۲۰ میلیون هستیم با ۷۰ ۸۰ میلیون تن نفت در سال و هندی‌ها ۴۰۰ میلیون هستند بی‌هیچ نفتی...»
مضره اعلام شود – ثابتی۲۵/۹/۵۴

منبع:

کتاب جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک صفحه 295



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.