صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 9 مهر 1351


متن سند:

به : 302 از : 352 شماره : 1839 ـ 1420 به قلم ژرژ ورنر این خوشگل ناشناس بوسه های فرح را فراموش نمی کند.
1 مجله اِلسی پرسی پس از سیزده سال نامزد سابق علیاحضرت را پیدا کرد ملکه ایران موقعی که تحصیلات خود را در پاریس در مدرسه معماری واقع در بولوار راسپی دنبال می کرد در آن زمان فرح دیبا نامیده می شد.
دانشجوی نمونه ولی بی مانند (مثل) تمام زنان هم سن و سال2 اوقات خود را صرف خوشی های شیرین و بی ریای دوستی و محبت می کرد یک شب در کافه ی محله لاتن فرح با یک دانشجوی نروژی آشنایی پیدا کرد اسم او بژورن مایرولد است و این آشنایی یک عشق آتشین بین آنها ایجاد کرد در ابتدا کار آنها لاس زدنهای معصومانه بود ولی دیری نپایید که این لاس زدنها تبدیل به بوسه های بسیار عاشقانه شد و فرح زیبا عشق را کشف نمود اینها هزار طرح را ریختند و برای تحقق دادن آن با هم وعده ازدواج دادند مشقت یا بهتر بگوییم عشق از دست رفته و فرح در یکی از روزها ناپدید شد و دو ماه بعد بژورن بالاخره از احوالات او باخبر شد و از طریق مطبوعات فهمید که با شاه ایران نامزد شده است ناامید و با قلب مجروح به کشورش نروژ عزیمت نمود و دیگر اصلاً خبری از او نشد.
اما مجله السی پرسی اکنون او را در اسلو پیدا کرد شخصی را که چیزی نمانده بود با ملکه ایران ازدواج نماید و این خوشگل ناشناس پس از سیزده سال باز هم بوسه های فرح را فراموش نکرده است بدیهی است دانشجوی جوان بزرگ شده است و امروز یک قلمرو سلطنتی را در قدوم خود دارد اما در مورد بژورن او هنوز در روحیه خود افکار تاریکی دارد که زمان نمی تواند آن را پاک نماید.
روزهای یکنواخت ـ بژورن در حالی که با من درددل می کرد گفت تمام خوشی و لذات زندگی را از دست داده ام روزها برایم غم انگیز و یکنواخت شده است و یکه و تنها به کوچه قدم می زنم و به هیچ چیز علاقه ندارم اما یک روز نامه ای از او برایم رسید و یک امید دیوانه وار تمام وجودم را در برگرفت او درپاریس بود و می خواست مرا ببیند بلافاصله در یک هواپیما پریدم و سپس به طرف هتل کرئیون دویدم تا به او ملحق شوم.
صاحب هتل مرا وارد در یک سالن مجلل نمود روی میزها دسته های گل رز زیبای خیره کننده ای داشت این گلها را فرح دوست داشت و وقتی دانشجو بودیم من از این گلها هرچند گاهی به او تقدیم می کردم دوست داشت آن را ببوید و برگهای گل را با سرانگشتانش پرپر نماید.
از فرط تأثر فلج شدم.
ناگهان قلبم به شدت طپید.
فرح وارد سالن شد پیراهن ابریشمی دربر کرده و موهایش به طرز دل انگیزی در پشت سر جمع کرده بود از دیدن او لحظه ای بدون این که کلمه ای ادا کنم افسون شدم و در نظرم بی نهایت زیبا بود.
به من سلام کرد و گفت از دیدنت خوشحال شدم و لحظه درازی دستم را در دستش داشت و با صدای آهسته گفت غم و غصه داری ـ نه.
از فرط تأثر فلج شدم نتوانستم از ریزش اشک خودداری نمایم ـ فرح نیز گریست می خواستم از تهران برایت تلگراف نمایم ولی نتوانستیم در مدت کمی همه چیز فیصله شد و تو می دانی که من اختیار حرکاتم را ندارم از من دلتنگ مباش.
سکوت مطول و نگاههای ما با هم مدتی تقاطع نمود مثل اینکه می خواستند عشقی را که جبر روزگار خاموش کرده است بار دیگر زنده نمایند.
او گفت بژورن من همان هستم که بودم برای تو من ملکه یا علیاحضرت نیستم فقط و فقط فرح هستم به من وعده بده که دوستی ما در قلب ما هر طوری که شده است باقی بماند بدیهی است که من به او وعده دادم و نیز وعده دادم که از تلفن با او صحبت نمایم اما می دانستم که این کار را نخواهم کرد.
صفحه ای از زندگی من ورق زده شد در فردای آن روز به تنهایی به طرف اسلو پرواز کردم از آن تاریخ به بعد بژورن در انتظار بسر می برد انتظار ناامیدانه ـ زیرا او می داند که گلهای سرخ هیچ گاه چهره فرح را نخواهد داشت.

توضیحات سند:

1ـ باتوجه به ارتباط این سند با دوران تحصیل فرح در فرانسه و موضوع ازدواج فرح با یک نفر خارجی سند بجای اینکه در تاریخ ذکر شده بیاید در اینجا آمده است.
2ـ فرح دیبا از ابتدای تحصیل در مدارس خارجی در تهران با مظاهر ضد اخلاق فرهنگی غرب آشنا گردید و آموزش های مدارس فرانسوی در تهران دهه بیست مروج لاابالی گری در بین جوانان این مرزوبوم بودند و فرح تمام تحصیلاتش را در آن مدارس گذراند و روح آموزشی این مدارس تزریق فرهنگ غیراخلاقی و بی بندوباری غربیان در کشورهای اسلامی از جمله ایران بود به نحوی که کتابهای سفارش شده برای مطالعه نیز که محتوی رمانهای عشقی و تحریک کننده مسایل جنسی گویای همین مطلب می باشد که فرح در کتاب خاطراتش به آن اذعان دارد.
نامبرده همچنین در کتاب دیگری به نام هزار و یک روز من که در خارج کشور به چاپ رسیده و مخاطبان آن عمدتا بیگانگان بودند برای معرفی خودش به عنوان فردی که از مظاهر اسلامی متنفر بوده و با روحیه غربیان تربیت شده و از آنجایی که ایرانیان خواننده کتابش نبوده اند راحت تر به بیان خصوصیات اخلاقی دوره نوجوانی اش اشاره دارد او در قسمتی از این کتاب می نویسد: پیش آهنگ بودن، رفتن به تعطیلات با پسردایی ها باعث شده بود که معاشرت با پسرها برای من ساده و عادی باشد.
من از آن دخترهایی نبودم که یک عمر در محیط بسته زندگی کند و ناگهان آنها را وارد جامعه می نمایند.
ما در آتیله هفت هشت دختر بودیم در مقابل پنجاه پسر و من با همه دوستان پسران روابط عادی داشتم.
ص 612 در جایی دیگر از کتاب می آورد: مادرم به من اجازه می داد در پیک نیک هایی که از طرف مدرسه ترتیب داده می شد شرکت کنم...
ص 660 من شنا کردن را در یک استخر عمومی یاد گرفتم و افراد فامیل وقتی اطلاع یافتند به مادرم گفتند : این کار را نکن.
تو دخترت را با پسرها می فرستی...
به زبان دیگر من اجازه داشتم با گروهی از دوستان پسر انتخاب شده ام به گردش بروم.
وقتی شانزده ـ هفده ساله بودم مرا به مجالس و شب نشینی هایی دعوت می کردند که در آن همه می رقصیدند او عموما به من اجازه می داد بروم.
همسران شاه ص 661 مجموع مسائل فوق گویای بی بندوباری فرح در دوره نوجوانی و جوانی در ایران و پس از آن که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت حداقل محدودیت هایش نیز برداشته شد و به جای تحصیل به لاابالی گری پرداخت.
همچنین به این مسائل باید به رابطه فرح با رضا قبطی (پسر دایی اش) نیز اشاره نمود.
او از دوران کودکی با رضا بزرگ شده بود و شایعات زیادی در ارتباط آندو در فرانسه وجود داشت، که به همین دلیل سال اول دانشگاه مردود گردید.
سند این صفحه گویای قسمتی دیگر از موارد سوءاخلاقی فرح می باشد.

منبع:

کتاب زنان دربار به روایت اسناد ساواک - فرح پهلوی - جلد اول صفحه 44



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.