تاریخ سند: 11 مهر 1330
گزارش
متن سند:
تاریخ: 11 /7 /1330
گزارش
مأمور ویژه گزارش میدهد: روز گذشته عدهای از طرفداران آقای کاشانی در منزل ایشان حضور داشته و در موضوع تظاهرات تودهایها در سینماها صحبت میکردهاند. یکی از حاضرین میگفته بین تودهایها اختلاف شدیدی ایجاد شده به طوری که اغلب افراد از فعالیتی که سابق داشتند، دست برداشتهاند. یکی از اطرافیان میگفته گویا سفیر کبیر شوروی هنگام ملاقات آقای نخستوزیر، گفت کسانی که در ایران خود را طرفدار مرام اشتراکی معرفی میکنند، از عمال انگلیسها هستند زیرا شورویها در ایران احتیاج به تربیت افراد کمونیست ندارند. همان شخص اضافه نمود، فعلاً شورویها متوجه عراق عرب و مصر هستند و در آنجاها مرام کمونیستی را تبلیغ میکنند. سپس صحبت از بهائیان و تبلیغات آنها به میان آمد. گفتهاند که چند نفر نزد آقای کاشانی رفته و اجازه خواستهاند که مجالس تبلیغات بهائیان را بهم بزنند ولی آقای کاشانی فعلاً اجازه نداده است. به طوری که در آنجا مذاکره میکردند از روز شنبه در منزل آقای کاشانی مجلس روضهخوانی برقرار است و شیخ عباسعلی اسلامی و شیخ باقر نهاوندی در آنجا وعظ خواهند کرد. ضمناً نسبت به آیتالله بهبهانی و حاج میرزا عبدالله چهل ستونی(۱) بدگوئی کرده و میگفتهاند ایشان هیچ وقت با آقای کاشانی همکاری نمیکنند.
توضیحات سند:
١- میرزا عبدالله سعید تهرانی: معروف به آیتالله چهل ستونی، فرزند میرزا شیخ، معروف به حاج آقا بزرگ، در سال ۱۲۵۴ ﻫ ش در تهران متولد شد. در قم و نجف در محضر آیتالله آخوند ملا محمدکاظم و چند نفر دیگر از اساتید تحصیل کرده و به اجتهاد رسید. نامبرده از روحانیون سرشناس بوده و امامت جماعت مسجد جامع تهران را به عهده داشته است. در قضایای بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در منزل خود جلساتی تشکیل میداده تا ترتیبی اتخاذ گردد که روحانیون مبارز، از زندان آزاد شوند و در همین ارتباط در بخشی از تلگراف خود به مراجع تقلید و علما بزرگ وقت، آوردهاند:
«فجایع پیدرپی که متعقب به توقیف حضرت امام «ره» گردید، انقلاب و هیجان عمومی بوجود آورد. مأمورین، با کمال بیرحمی در مقابل احساسات مذهبی و بیآلایشی مردم، حمله مسلحانه نموده و تلفات بسیاری وارد آورده و عده کثیری از علمای عالیقدر و وعاظ درجه اول و مؤمنین، دستگیر و در مرکز و شهرستانها روحانیت، با وضع دلخراشی به سر میبرند.»
پروندههای انفرادی ساواک
منبع:
کتاب
روحانی مبارز / آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد- جلد دوم صفحه 514