صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجویی از آقای علی اکبر ابوترابی

بازجویی از آقای علی اکبر ابوترابی


متن سند:

س ـ مشروح فعالیتها و ارتباطات خود را در شش ماه اخیر دقیقا بنویسید ج ـ شش ماه اخیری که سؤال شد که تاکنون هرگونه فعالیتی داشته ام مشروحا بیان کنم از ماه شعبان می شود تاکنون، در ماه شعبان مسافرتی به شیراز نمودم به مناسبت اینکه گنبد امامزاده زاهد را در زاهدان فسا تعمیر اساسی نموده بودند به همت آقای حاج حبیبی که در همان محل سکونت دارد البته به گرفتن و جمع آوری پول از اهالی محل و بدون اینکه اصلاً بنده اطلاعی داشته باشم، و چون کاشی کاری آن در روزهای مصادف با تولد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تمام شده بود جشنی گرفته بودند تمام اهالی و من هم تنها یک ساعت در آن مجلس صحبت نمودم و بعد از مراجعت بنا به دعوت اهالی ماه مبارک رمضان هم نیز به آنجا مراجعت نمودم و سه وعده نماز می خواندم و عصرها هم در دو مسجد صحبت می کردم که تنها موضوع صحبت مبتنی بر آیات قرآن کریم بود که البته مشروح آن را در یاد ندارم ولی آن قدر می دانم که در این مدت هیچگونه نظر به شخص خاص یا افراد معینی اشاره ای ننموده ام زیرا اهالی هم می دانند که صحبتهای ما همیشه متکی بر بیان آیاتی است از کلام اللّه مجید و در این مدت بنا به دعوتی که از تولد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام که مصادف با پانزدهم ماه مبارک رمضان می باشد روزها بعد از نماز عصر از میانده می آمدند و مرا به آنجا می بردند و یک منبر هم آنجا می رفتم و این برنامه منتهی شد به روز عید فطر و دو روز بعد از ماه مستقیما تنها با توقف چند ساعته که در حدود شش ساعت می شد در شیراز آن هم برای زیارت شاه چراغ به قم آمدیم و در همان روزها هم درس آقای وحید شروع شد و صبح و عصر در درس ایشان شرکت می نمودم و هر دو درسشان را نیز با آقای کرباسی که ایشان از دوستان نجف هستند مباحثه می نمودم و در این مدت فقط یک مرتبه چون آقای ربانی شیرازی بعد از اینکه من به قم رفته بودم و کسانی که مرا می شناختند به دیدن من می آمدند و ایشان هم آمدند و البته من بازدید آنها تا یک سال و نیم اصلاً نرفتم و بعد از دو سال در این مدت یک مرتبه آن هم به مدت نیم ساعت به منزل ایشان رفتم، و در دو ماه بعد از ماه مبارک رمضان تنها همین برنامه های درسی را مشغول بودم و در ماه ذیحجه چون پدرم عازم مکه بودند و خیلی مایل بودیم مادرمان به همراهی ایشان به مکه مشرف شوند چند مرتبه ای قزوین رفتند ولی در قزوین جز با ایشان و جدم و بستگان نزدیک تماسی نداشتم و بعد از تشرف ایشان به اتفاق مادرم نیز دومرتبه به قزوین رفتم برای رسیدگی به بچه هایی که در خانه بودند و در حدود پانزدهم ذیحجه نیز به قزوین رفتند و بچه ها را به قم آوردم و تا 7 روز قبل از ماه محرم قم بودند و دو مرتبه به قزوین رفتند و در همین روزهایی که می خواستم به قزوین برویم یک روز به خانه آمدم دیدم نامه ای از اهالی طره که دهی است در حدود کاشان آورده اند و مرا برای دهه محرم دعوت کرده اند که برای اقامه نماز جماعت و شبی یک منبر به آنجا بروم ولی هر چه فکر کردم دیدم مایل نیستم این دهه را برای منبر به جایی بروم چون هم ممکن بود در بین ایام محرم پدرم از مکه مراجعت کنند و هم اینکه در این دهه در قزوین منزل پدربزرگم حضرت آیت الله آقای حاج سید ابوتراب مجلس بسیار مفصلی برگزار می شود که مایل بودند بنده هم برای خدمتگذاری شرکت کنم لذا به همین جهت به کاشان رفتم و جریان دعوت و اینکه مایل به رفتن نیستم خدمت آیت الله یثربی عرض کردم و از ایشان خواستم که اگر ممکن است شخص دیگری را به طره بفرستند ایشان هم فرمودند به من هم مراجعه شد که شما بروی لذا اصرار فرمودند قبول کرده بروم بنده هم پذیرفتم روز اول محرم از تهران با ماشینی به طره رفتم، هنگامی که به طره رسیدم جناب آقای جمالی چون احتمال می دادند که آن روز وارد می شوم در توقفگاه ماشین با جمعی زیاد تشریف داشتند و مستقیما به دعوت ایشان به منزلشان وارد شدم ولی اصرار زیادی کردم که مایل نیستم مزاحمتی برای شما داشته باشم فرمودند ما اطاقی کنار باغچه داریم که از آن استفاده نمی کنیم و بخاری هم دارد لذا شب بعد از نماز و منبر به اتفاق خود ایشان به منزلشان رفتم البته روز و شب بعضی مواقع اهالی دعوت می کردند مثل آقای حاج عباس و آقای مشهدی عباس و آقای مشهدی عباس رنجبر و بعضی دیگر و لکن هر روز و شب برای خواب منزل آقای جمالی بودم و البته هنگامی که از کاشان می خواستم به طره بروم آیت الله یثربی فرمودند ما در کاشان صندوق قرض الحسنه ای داریم که به افراد مستحق و محتاج تا حدود دو هزار تومان قرض می دهیم و با ضامن معتبر و ماهانه دویست تومان می پردازند تا ده ماه اضافه کردند البته محتاجیم به افرادی که در این صندوق حساب باز کنند تا ما هم به مردم بدهیم لذا یک دسته از اوراقی که برای باز کردن حساب لازم بود به بنده دادند که در طره صحبت کرده تا افرادی حساب باز کنند ولی بنده فقط درباره آن با آقای جمالی و سه چهار نفر دیگر صحبت کردم که بعدا در کاشان مراجعه کنند و در مجلسی هم که در شب عاشورا عده ای احیاء گرفته بودند در مسجد که نخوابند در حدود بیست نفری از مرد و زن حضور داشتند اشاره ای کردم که ممکن است یک وقت کسی در اثر اتفاق ضروری احتیاجی به پول پیدا کند و اگر نزولی از بانکها بخواهد بگیرد مقدماتی دارد که بطول می انجامد و آخرالامر هم ممکن است نزولش را نتواند بپردازد و همین زندگی او را فلج کند ولی می تواند با مراجعه به این صندوق در کاشان زودتر و بدون بهره کارش راه افتاده و نجات پیدا کند و دیگر بعد از این راجع به این صندوق ذخیره هیچ گونه صحبت خصوصی و یا عمومی ننموده و تمام چهل قبضی را که آیت الله یثربی داده بودند برگرداندم البته آن شب عده ای که در بانک کارمند بودند خیلی ناراحت شدند که چرا بنده گفتم ممکن است شما که اهل کاشان هستید مردم مستمند کاشان و حوالی آن به گردن شما حقی داشته باشند شما برای اداء این حق مقدار زیادی از پولهای ذخیره در بانکها را به صندوق قرض الحسنه بسپرید، و بعضی اعتراض کردند که درباره اینکه بانکها لازم است و خیلی هم ناراحت شدند بنده گفتم هم بانک لازم [است] و هم این صندوقها و چون با این اعتراض مواجه شدم دیگر هیچ گونه صحبتی درباره اش ننمودم، و موضوع منبر این ده شب هم مشروحا در ذهنم نیست ولی شب دوم محرم درباره هدف امام حسین (ع) که عمل نمودن به احکام الهی و وظائف بندگان است دو شب صحبت نمودم و تقریبا سه شب هم درباره افی اللّه شک، آیا درباره پروردگار عالم شکی دارید و تقریبا تا شب نهم درباره گناه و اثرات وخیم گناه صرفا از نظر آیات کلام اللّه مجید و شب عاشورا و صبح عاشورا درباره اینکه انسان باید همواره آمادگی مرگ داشته باشد و برای همیشه خودش را از گناه حفظ کند که مباد در حال معصیت از دنیا برود و بعضی فرمایشات امام (ع) در این زمینه البته هم به مناسبت عاشورا و هم به مناسبت اینکه شب عاشورا یک نفر از اهالی آنجا در اثر سکته درگذشت و شب یازدهم چون مردم اصرار کردند جمعی زیاد تقلید نمی کنند و دزدی و تجاوز از آب مرتکب می شوند درباره تقلید و اینکه چون ما نمی توانیم همه به سمت دکتری برسیم لذا در وقت بیماری باید به دکتر مراجعه کنیم و حق نداریم از پیش خود دارویی تجویز بنمائیم و اگر ضرر کرد عرفا در اجتماع مسئولیم علاوه بر مسئولیت الهی، لذا در امور مذهبی درباره همین نماز و روزه اگر بدون تقلید عمل کنیم در نزد پروردگار عالم پذیرفته نیست لذا باید به مجتهدی مراجعه کنیم و اشاره کردم در زمان غیبت صغری همه موظف بودند به آن یک نفری که امام زمان عج اللّه فرجه الشریف معین فرموده بودند مراجعه کنند و آنها 4 نفر بودند به ترتیب و قبرشان در بغداد زیارتگاه شیعه و سنی است ولی در زمان غیبت کبری ما به هر مجتهدی که جامع الشرایط باشد می توانیم رجوع کرده و از او تقلید کنیم و تعداد آنها هم زیاد است در مشهد و تهران و قم و نجف اشرف و هیچ گاه فرد خاصی را معین ننمودم و بعد هم اشاره ای به اینکه چرا ما عمل به وظائف نمی کنیم و آیا منتظر امام زمان عج هستیم که انسان بی نماز و دزد که نمی تواند منتظر حقیقی باشد و اشاره به اینکه ما نباید منتظر باشیم قبل از تشریف آوردن حضرت یک امام معصومی بیاید و قرآن را برای ما بیان کند بلکه قرآن بیان شده و از این جهت روزبه روز تا زمان امام علیه السلام عقاید حقه مذهبی ممکن است رو به ضعف برود نه اینکه بهتر شود، و بعد از مراجعت از آنجا هم به قزوین رفتم چون پدرم از سفر حج مراجعت فرموده بودند یک شب هم به مناسبت شب شنبه که پدرم در مسجد جامع قزوین صحبت می کنند و در این چند روز به جای ایشان بنده در مسجد ظهر و شب نماز می خواندم شب شنبه هم منبر رفتم آن هم به درخواست مردم و برای روز شنبه هم به قم آمدم و به درس در محضر آقای وحید و مباحثه با آقای کرباسی مشغول شدم و به دیدن آقای آقا شیخ علی علیزاده که قبلاً برای ایشان شرح لمعه می گفتم و چند ماهی است درس رسائل مرحوم شیخ انصاری می گویم و ایشان از سفر حج مراجعت کرده بودند رفتم، ایشان فرمودند در مکه یا در ضمن این سفر که الان تردید از من است کتابی درباره شیعه و سنی و مدارکی در این قسمت که در کتاب نامبرده شده شخصی به من داد که به آقای ربانی شیرازی بدهم ولی ایشان را نمی شناسم و کتاب را گرفتم چون مطالبی مفید در این زمینه داشت به ایشان گفتم می خواهید من به آقای ربانی برسانم نظر این بود که از کتاب استفاده کنم لذا یک روز عصر در کوچه ارک به آقای ربانی برخورد کردم پس از سلام از ایشان اجازه گرفتم از این کتاب استفاده کنم و بعد از مطالعه به ایشان رد کنم اسم کتاب در ذهنم نیست ولی کتاب در خانه بنده موجود است، و اما اینکه در این مدت با افرادی تماس داشته باشم هیچ گونه تماسی جز با همان افرادی که مشروحا در سؤالی جداگانه بیان کردم نبوده جز با بعضی تماسهای زودگذر و تعاریفی متعارف در کوچه و خیابان با محصلین قم و ضمنا روزی که از تهران به قصد طره برای دهه عاشورا شدم ماشین یک ساعتی در کاشان توقف داشت وقت حرکت آقای انصاری که اسم کوچکش را نمی دانم عازم رفتن به دهی به نام برز در سه کیلومتری محلی که بنده می رفتم بودند لذا چون ماشین منحصرا برای آن حدود منحصر به این ماشین بود ایشان هم سوار شدند، و بعد از دو روز یک روز صبح من از طره به محلی که ایشان بودند رفتم و پس از یک ساعت مراجعت کردم که نماز ظهر را در طره در مسجد بخوانم و روزجمعه هم برای استحمام چون طره دوش نداشت به محل ایشان رفتم و پس از استحمام برای قبل از ظهر مراجعت کردم و تنها جهت آشنایی ما با ایشان این بود که در نجف ایشان را دیده بودم و در قم هم در درس آقای وحید شرکت می کنند و برای مجلس عقدشان دعوتم کردند در حدود یک ربع ساعتی در مجلس عمومی نشستم و مراجعت کردم ولی چون زیاد آشنایی نداشتیم از مجلس عروسیشان هم مطلع نشدم و ضمنا حدود دوستی و آشنائیم با رفقایی که در صفحات قبل نامبردم تنها در زمینه درس های رسمی حوزه بوده است مثلاً با آقای احمد آقای حیدری آشنایی از قم در مدرسه حجتیه در حدود سال 41 بوده که معمولاً بعضی مواقع در قم و نجف برای ایشان درس می گفتم و بعد از ازدواج هم در قم و نجف رفت وآمد خانوادگی داشتیم و بعد از اینکه از نجف آمدم و مراجعت نکردم ایشان در خانه نجف سکونت داشت.
و بعد از اینکه خانه نجف فروش رفت اثاثیه منزل ما را به همراهی خود آوردند البته در حدود ده ماه قبل و امسال هم مکه مشرف شدند و بعد از مراجعتشان چهار شب قبل برای دیدن به خانه ایشان واقع در قم خیابان باجک کوچه اعرابی رفتم، و اما آشناییم با آقای آقا شیخ علی علیزاده سال آخری که در نجف اشرف در درس آقای وحید شرکت می کردم و خانم آقای وحید در اثر حادثه سوختگی درگذشت بچه های آن مرحومه خیلی متأثر بودند لذا آقای وحید بچه هایشان [را] به ایران آورده منزل برادرشان بودند و تنها به نجف اشرف مشرف شدند و آقای علیزاده برای خرید و تنها نبودن آقای وحید در منزل از مدرسه به منزل آقای وحید آمد و ما هم که برای درس به منزل آقای وحید می رفتیم لذا با ایشان آشنا شدیم و حتی بعد از اینکه آقای وحید به ایران آمدند خانه شان دست بنده و ایشان بود و روی همین آشنایی در قم هم برای درس به من مراجعه کردند و بعد از ازدواجشان نیز رفت وآمد خانوادگی پیدا نمودیم، و اما دوستیم با آقای کرباسی از درس آقای وحید در نجف شروع شد که درس آقای وحید را با هم مباحثه می کردیم و بعد از ازدواجشان در نجف رفت وآمد خانوادگی داشتیم ولی در قم رفت وآمد خانوادگی نداریم تنها هر روز صبح و عصر درس آقای وحید را مباحثه می کنیم، و اما معاشرتم با آقای بروجردی قزوینی از قم بود ولی در نجف اشرف مدتها تفسیری هر روزه صبح مباحثه می کردیم و فعلاً در قم منزل دائیم که قزوین هستند سکونت دارند و دو روز قبل هم در عبور از خیابان ایشان را ملاقات کردم و اما زمینه آشناییم با آقای شیخ عباس که از اهالی حدود بندرعباس می باشد نیز از نجف در مدرسه قزوینی[ها ]شروع شد و در قم راجع به امر ازدواجشان با من صحبت کردند و آخرالامر با شخصی از اهالی یزد ازدواج کردند و بنده هم یک مرتبه به منزلشان واقع در قم نو رفتم و بعضی روزها در خیابان ممکن است به ایشان برخورد بکنم و اما آشناییم با آقای روحانی از نجف اشرف شروع شد که گاهی جمعه ها منزل آیت الله آقای سید محمد روحانی1 می رفتم چون مجلسی داشتند و رفتن من هم به مناسبت این بود که یک سال ماه مبارک رمضان درسی در خدمتشان خوانده ام لذا در ضمن با داماد ایشان آقای روحانی آشنایی پیدا کردم و فعلاً هم در درس آقای وحید شرکت می کنند.

توضیحات سند:

1- آیت الله حاج سید محمد روحانی در سال 1298 ه.
ش در قم و در خانواده اهل علم به دنیا آمد.
ایشان در نوزده سالگی برای ادامه تحصیل علوم دینی به حوزه نجف رفت و در این مرکز علمی ماندگار شد و به تدریج به تدریس خارج فقه پرداخت.
وی در سال 1356 به موطن خود بازگشت و در شهر قم اقامت گزید.
آیت الله سید محمد روحانی در سن 78 سالگی به سال 1376 وفات یافت و در شهر قم به خاک سپرده شد.

منبع:

کتاب حجت‌الاسلام حاج سید علی اکبر ابوترابی به روایت اسناد ساواک صفحه 173








صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.