صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

گزارش:

تاریخ سند: 12 تیر 1342


گزارش:


متن سند:

گزارش: 12 /4 /1342

در اجرای امریه 3753-11 /4 /42 ساعت 08:45 روز 12 /4 /42 خود را به مدیریت کل اداره سوم معرفی و شفاهاً مقرر فرمودند که جریانات اخیر مربوط به وقایع بسته شدن بازار قزوین 15 تا 18 خرداد42 و میتینگ در تاکستان را طی گردش کار به استحضار برسد.
قبل از عرض گزارش باید به عرض برسد که کلیه جریانات و وقایع و جلسات روحانیون و عناصر مختلفه به طور جداگانه گزارش شده است. اگرچه مدارک معروضه به طور کامل در دسترس نمی‌باشد ولی تا آنجا که حافظه اجازه می‌دهد جریانات و وقایع بطور کلی به استحضار می‌رساند:
1 - در اجرای اوامر و دستورات صادره این ساواک سعی می‌نمود که به طور غیر محسوس با روحانیون و اغلب بازاریان متنفذ و مورد اعتماد تماس‌هایی برقرار ضمن اینکه توجه آنها را به وضع روز معطوف نماید روحانیون و وعاظ را از ذکر مطالب تند که موجب ناراحتی بشود برحذر نماید و به سردسته‌های عزاداری توصیه گردید که سعی شود در دسته‌های عزا که حرکت می‌نمایند عناصر ناراحت و آشوب طلب را راه ندهند. اینگونه افراد را در صورت شناختن به مامورین انتظامی معرفی نمایند. در ضمن با همکاری عوامل اطلاعاتی شهربانی مراقبت‌های لازم درباره عوامل ناراحت روحانی به عمل آمد و سعی شد که محل جلسات و موارد بحث گفتگوی آنان وسیله بعضی روحانیونی که با ساواک همکاری دارند مطلع شده و پیش‌بینی لازم به موقع بشود.
چون بعضی از روحانیون از جمله میرزانصراله شهیدی که یکی از مالکین درجه یک و همواره تا حدی مخالف اصلاحات ارضی است و طبق اطلاع مراوداتی با آقای خمینی نیز داشته با اغلب بازاریان متعصب و مالکین جلساتی برقرار می‌نماید. منزل وی تحت مراقبت دقیق قرار گرفت و سعی شد عناصری که با او رابطه دارند شناخته شود و همچنین سید محمد شهاب واعظ مدیر دبستان رضوان و عضو فرهنگ که از صندوق دولت حقوق دریافت می‌دارد اغلب گفتار او کنایه به روش دولت و گفتارش خارج از موضوع بوده که وی نیز احضار و تذکرات مقتضی به او داده شد.
چون تا حدی روشن بود که بیشتر این تحریکات با تشکیل جلسات وسیله میرزانصراله شهیدی طرح ریزی می‌گردد و از طرفی قبل از تاسوعا و عاشورا مقرر شده بود که در ایام عزاداری نسبت به دستگیری این عوامل بدون کسب اجازه از مراکز اقدام نگردد لذا به طوری که نامبرده در روز 12 /3 /42 عده‌ای از روحانیون و وعاظ را به منزلش به شام دعوت و سپس به اتفاق با سرودن (حسین جان. حسین جان.ملت عزادار تو است. خمینی.خمینی ملت طرفدار تو است) به شاهزاده حسین رفته و در آنجا بالای منبر اظهار داشته که بنده از طرف آقایان خمینی و شریعتمداری این عزای ملی را به همه تسلیت عرض نموده و اضافه نمود که من دستور آقای خمینی را عمل خواهم نمود و مرتبا مردم را بر له خمینی تهییج می‌نمود.
روز 13 /3 /42 طبق اوامر صادره مقرر شد که محرکین و سر دسته اخلالگران دستگیر گردند چون از طرف ساواک و شهربانی اظهار علاقه شده بود که میرزا نصراله شهیدی و در صورت لزوم سید محمد شهاب واعظ دستگیر شوند تیمسار سرتیپ مصطفی امجدی فرماندهی تیپ 5 پیاده فرمودند در حال حاضر که شهرستان قزوین وضعیت آرامی دارد صلاح نیست که تشنجی در منطقه به وجود آید و امکان دارد با دستگیری این دو نفر سایر روحانیون و وعاظ تحریک شده و وضعی بوجود آید که در حساسیت فعلی کشور موثر باشد. بنا براین کمیته اطلاعاتی با حضور تیمسار فرماندهی تیپ- فرماندار- رئیس شهربانی- فرمانده ژاندارمری- ساواک تشکیل و این عقیده را متفقاً قبول و طی صورتجلسه‌ای تاکید گردید که باید مامورین انتظامی و اطلاعاتی مراقبت‌های کامل معمول و اگر وعاظ و یا روحانی ناراحتی مطالب برخلاف در منابر و مساجد صحبت نمود برابر تصمیمات متخذه در کمیسیون اطلاعاتی نسبت به دستگیری او اقدام شود.
چون میرزا نصراله شهیدی عده‌ای از روحانیون را در منزلش جمع و در نظر داشت که تلگراف‌هایی به طرفداری آقای خمینی بنمایند از طرف تیمسار فرماندهی تیپ سرگرد نامور کهن ماموریت یافت که میرزانصراله شهیدی احضار و شخصاً تذکرات لازم و عواقب کار را به او یادآوری نمایند.
2- اطلاع واصله حاکی بود که عده‌ای از بازاریان به منازل روحانیون به خصوص میرزانصراله شهیدی مراجعه و تقاضای دستور بستن بازار و عدم اقامه نماز وسیله مجتهدین را نمودند. از طرف روحانیون به طور ضمنی به آنها گفته شد که روحانیون وظیفه دیگری دارند وقتی آنها برای نماز جماعت حاضر نمی‌شوند تکلیف شما روشن است و ما نمی‌توانیم به طور صریح دستور بستن بازار را به شما بدهیم شما هر کدام روسای صنوف دارید و هر تصمیمی که در نظر دارید وسیله آنان اتخاذ کنید. به طوری که بازاریان در نظر داشتند روزهای 5 شنبه و جمعه و شنبه را به پشتیبانی از بازاریان قم و تهران تعطیل کنند با اقدامات موثری که وسیله عوامل اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی شد فقط روز شنبه 18 /3 /42 اغلب بازار قزوین تعطیل و تحریکاتی از طرف بعضی عوامل بازاری و عناصر جبهه ملی و دانشجویان مرکز بعمل می‌آمد که مامورین با مراقت و هوشیاری کامل تا حدی این عوامل را شناختند وعصر همان طور عده‌ای از دکاکین باز و صبح روز یکشنبه 19 /3 /42 بازار علافها باز گردید و بازار بزرگ هم به تدریج در نظر داشتند که باز کنند ولی از طرف شهربانی مغازه‌هایی که روز قبل بسته بودند علامت‌گذاری می‌شد و حتی از باز کردن بازار وسیله مامورین شهربانی خودداری می‌گردید که ساعت 7:30 روز مزبور تیمسار فرماندهی تیپ تلفنی فرمودند به طوری که رئیس دژبان و رکن دوم اطلاع می‌دهند مردم قصد دارند که مغازه‌های خود را باز کنند ولی شهربانی ممانعت می‌کند بروید ببینید چرا مانع می‌شوند اینجانب شخصاً به جلوی بازار آمده با رئیس شهربانی سرهنگ2 یاوری تماس و به طوری که ایشان اظهار می‌داشت قبلاً دستوری در این مورد به آنها داده شده بود ولی با تذکر معاونت تیپ سرهنگ فرهمند مغازه‌ها به تدریج بازگردید.
در این موقع چون اطلاعات مختلفی رسیده بود که در اجتماع بازاریان در جلوی بازار عده‌ای قصد اخلال و آتش زدن مغازه‌ها را دارند و عده‌ای هم به مساجد رفته و تحریک می‌کنند سرتیپ امجدی فرماندهی تیپ شخصا به جلوی بازار آمده به مامورین دستور می‌دهد که اجتماع را متفرق و بازار را باز کنند سپس به همراه رئیس شهربانی و معاون تیپ به ستاد رفته به طوری که بعداً اطلاع حاصل شد از طرف تیمسار فرماندهی تیپ تلفنی با تیمسار سپهبد نصیری ریاست کل شهربانی و تیمسار سرلشگر اویسی1 تماس و دستور و اجازه بازکردن مغازه‌ها را به رئیس شهربانی ابلاغ نمودند.
پس از بازنمودن بازار عناصر اخلالگر و محرکین که قبلا شناخته شده بودند به تدریج دستگیر و ضمن تحقیقات و بازجوئی به بازپرسی تیپ 5 جهت تعقیب قانونی تحویل گردیدند.
3 - روز 22 /3 /42 بنا به دستور وزارت کشور مستند به تقاضای فرمانداری قزوین و بخشداری تاکستان پس از طرح موضوع در کمیته اطلاعاتی و اقدامات احتیاطی و پیش‌بینی‌های لازم میتینگی از طرف دهقانان- کارگران- فرهنگیان و طبقات مختلف تاکستان در ساعت 16 روز 22 /3 /42 و گروهی از بانوان تاکستان و قراء شال و اسفرورین با حضور تیمسار فرماندهی تیپ- فرماندار و اغلب روسای ادارات قزوین در باغ کشاورزی تاکستان انجام که ابتدا آقای شهردار سپس نوراله طاهری از طرف انجام شهر و منصور2 و احمد رحمانی3و قاسم طاهری4 از طرف فرهنگیان ضمن سخنرانی قطعنامه‌ای مبنی بر وفاداری و جانبازی خود در راه شاهنشاه و حفظ تاج و تخت و پشتیبانی از لوایح ششگانه و همچنین ابراز تنفر شدید نسبت به اعمال وقیحانه و بی‌شرمانه مشتی مردم بی‌ایمان و مخرب که حادثه ننگین روز 15 خرداد را در تهران به وجود آورده بودند قرائت و میتینگ در ساعت 19 با فریادهای زنده و جاوید باد شاهنشاه و با کف زدن‌های ممتد و فریاد پاینده باد پیوند شاه و ملت پایان یافت.

توضیحات سند:

1 . غلامعلی اویسی، فرزند غلامرضا در سال 1297 هـ ش در قم به دنیا آمد. در سال 1315 دوره‌ی شش ساله دبیرستان نظام مرکز را طى کرد و در سال 1317 دوره‌ی دانشکده‌ی افسرى را به پایان رسانید. اویسى در سال‌هاى 1331 تا 1337 در مشاغل گوناگون و فرماندهى گروهان و گردان و آموزشگاه گروهبانى لشکر 2، ریاست شعبه‌ی بازرسى دژبان مرکز و فرماندهى هنگ 52 دژبان قرار داشت و در سال 1332 فرمانده هنگ 16 تیپ کازرون شد. پس از کودتاى 28 مرداد 1332 اویسى به دریافت نشان درجه 2 رستاخیز نایل شد و به تدریج در هرم دیوانسالارى نظامى ترقی کرد. پس از طى دوره‌ی دانشگاه جنگ در تهران و دوره‌ی ستاد فرماندهى در آمریکا، در سال 1339 به ریاست ستاد گارد و در سال 1341 به فرماندهى لشکر یک گارد رسید و در همین سمت بود که به عنوان فرماندار نظامى تهران به قتل عام قیام‌کنندگان 15 خرداد 1342 دست زد. او در سال 1348 فرماندهى ژاندارمرى کشور و در سال 1351 فرماندهى نیروى زمینى ارتش را عهده‌دار بود. اویسى در جریان انقلاب اسلامى بار دیگر در سمت فرماندار نظامى تهران قرار گرفت و به علت موقعیتش در رأس نیروى زمینى فرماندارى نظامى سایر شهرها را نیز تحت کنترل داشت. او در دی‌ماه 1357 به بهانه‌ی معالجه از ایران خارج شد و تقاضاى بازنشستگى کرد. اویسى در زمره‌ی نخستین افسران عالیرتبه متوارى رژیم پهلوى بود که با سرمایه‌ی سرویس‌هاى اطلاعاتى غرب فعالیت تروریستى علیه نظام نوپاى جمهورى اسلامى را از خاک عراق و ترکیه آغاز کرد. او در تاریخ 18 /11 /1362 توسط افراد ناشناسى در پاریس به قتل رسید. اسناد موجود، موارد متعددى فساد مالى و اخلاقى غلامعلى اویسى، همسر و پسرش (محمدرضا) را نشان مى‌دهد. در سند مورخ 13 /3 /1340 سازمان ضد اطلاعات ستاد ارتش چنین آمده است: « اطلاعیه واصله حاکى است که ساعت 30 /11 صبح روز سه شنبه 9 /3 /1340 سى نفر از اهالى یکى از دهات قم به اداره روزنامه اطلاعات مراجعه و با متصدى روزنامه مذکور که از طرف هیئت تحریریه مأموریت داشت مصاحبه نموده و اظهار مى‌دارند که ما اهالى ده اطراف قم و از رعایاى سرتیپ اویسى هستیم. ما از دست این افسر ارتش به تنگ آمده‌ایم. ما را تنبیه بدنى کرده و اظهار مى‌نماید که من نماینده شاه هستم و با شاه به گردش مى‌روم و با شاه آمد و رفت دارم. اگر شما حرف من را گوش ندهید شما را با قدرتى که دارم از بین خواهم برد»
ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، جلد 2، نشر اطلاعات، صص 445 و 446.
(اسناد ساواک - پرونده‌ انفرادى)
2. منصور رحمانی، فرزند عزت‌اله در سال 1308 ﻫ.ش به دنیا آمد. وی از اعضای حزب توده بود و در سال 1330 در اتحادیه دهقانان تاکستان که وابسته به حزب توده بود شرکت داشت و در سال 1335 با ابراز ندامت در روزنامه کیهان انصراف خود را از حزب اعلام کرد. وی در 13 /2 /1335 به وسیله فرمانداری نظامی شمال غرب دستگیر و در 2 /6 /1335 آزاد شد. رحمانی مدیر تربیت بدنی تاکستان، آموزگار در شهرهای قزوین، تاکستان و زنجان و مدیر چند دبستان بود. وی با ساواک همکاری داشته است.
3. احمد رحمانی، فرزند داود در سال 1307 ﻫ.ش در تاکستان به دنیا آمد.ساواک قزوین در تاریخ 30 /3 /1350 در نامه‌ای به ساواک مرکز نوشت:"... عدم عضویت وی در حزب توده مورد تایید قرار گرفت لیکن مشارالیه به این مرام سمپانی داشته ولی فعالیت زیادی از خود نشان نمی‌داد".
(اسناد ساواک- پرونده‌ انفرادی)
4. محمدقاسم طاهری، فرزند هادی به دلیل پخش اعلامیه به وسیله ساواک دستگیر و در 20 /5 /1350 برای وی قرار منع پیگرد صادر شد.


منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، کتاب 1 صفحه 90



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.