صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 8 اسفند 1348


متن سند:

سازمان اطلاعات و امنیت ـ قسمت مطبوعات با آنکه اینجانب با بودن آقای شعبانی مسئولیتی در مندرجات مجله ندارم و این موضوع را طی سرمقاله ای در آخر سال باطلاع خوانندگان و کسانیکه پیوسته درباره مندرجات مجله ما را مورد استیضاح قرار میدادند نیز رسانیده نوشتم :«این بنده از طرف خود و مجله فقط و فقط جوابگو و مسئول نوشته هائی هستم که پای آنها امضا میگذارم» معهذا گاهگاه مواردی پیش میآید که چون شرمساری و زیان آن مستقیما باینجانب میرسد خاموش نشستن در برابر آنرا گناه میدانم و باید دستگاه را در جریان واقعیت امر بگذارم لازم بتذکر است که روش کار در خواندنیها فعلاً این است که نه تنها مقالات خود بنده بلکه هر نوع نوشته و حتی شعر و داستانی را که اینجانب انتخاب میکنم اگر مستقیما بچاپخانه بدهم آقای شعبانی آنرا پس گرفته بعنوان مطالعه مدتها در کشو میزش نگاه میدارد نظیر «سرگذشت قیام مردم ورشو علیه آلمانها در جنگ گذشته» که ناجوانمردی کمونیست های استالینی را نشان میدهد و شرح چگونگی جنگ قادسیه1 بنقل از مجله معارف اسلامی نشریه اداره اوقاف، جنگی که اسلام را بایران آورد ولی زبان و ملیت ما را نتوانست از میان ببرد، ایشان چون فرصت خواندن سی چهل صفحه مطلب را ندارند فقط از روی عنوان قضاوت کرده آنها را رد کرده اند همینطور بسیاری از مطالب خواندنی و دانستنی دیگر بشهادت پرونده های موجود در کشوهایشان.
بهمین مناسبت من برای اینکه در انظار کارگران چاپخانه سبک نشوم هرچه انتخاب میکنم قبلا بآقای شعبانی میدهم تا از مجرای ایشان بچاپخانه داده شود بچاپخانه هم سپرده ام که بدون اطلاع ایشان از کسی چیزی نگیرد.
چندی بیش در اوقاتیکه گفتگو درباره جاده سوم در مطبوعات مطرح بود یکی از خوانندگان که خود را افسری بازنشسته و در عباس آباد و مجاور جاده صاحب زمین معرفی میکرد تلفنی اطلاع داد که بهترین مطلب خواندنی و بامزه درباره این جاده و علل تأخیر آن هشت سال پیش در خواندنیها شماره 26 سال 22 تحت عنوان :«شیپور علوفه» چاپ شده.
آنرا دوباره چاپ کنید و بنظر این آقایان انجمن شهری ها و شهردارشان برسانید که گول نخورند.
وقتی فتوکپی آن مقاله را دیدم طی یک نگاه سطحی قسمت های آخر آنرا که تخطئه همه کارها بود خط زده برای جلوگیری از سوءتعبیر و تفاهم ضمن دو سطر مقدمه بر بالای آن یادآوری کردیم که این نوشته مربوط بزمان حال و درباره این روزها نیست، سپس آنرا بآقای شعبانی داده مخصوصا گفتم چون نویسنده این مقاله سرتیپ آئین است که عقده دار مینویسد بدقت بخواند و مدتی گذشت چون مقاله چاپ نشد تصور کردم آنرا رد کرده است.
تا اینکه ساعت 8 صبح جمعه آقای شعبانی تلفنی کرد که مقاله «شیپور علوفه» را من بتصور اینکه شما خوانده اید بچاپخانه دادم و در شماره امروز چاپ شده آخرهایش را بخوانید مثل اینکه قدری بودار است.
من چون تمام حواسم متوجه شهردار و جاده سوم بود و مضمون مقاله را هم بیاد نداشتم گفتم مهم نیست مگر مقدمه آنرا که نوشته بودیم مربوط به هشت سال پیش است چاپ نکرده ای؟ گفت چرا، با وصف این اگر بتوانیم مجله را با 24 ساعت تأخیر منتشر کنیم و این مقاله را عوض کنیم بهتر است.
وقتی مقاله را بدقت خواندم دیدم با آنکه مطلب مربوط بجاده سوم و کشتی و ناخداست معهذا اگر بخواهند سوء تعبیر کنند خیلی حرفها ممکن است از آن بیرون بیاورند.
بهمین مناسبت ضمن تلفن بآقای شعبانی و بازخواست و سرزنش ایشان از کاری که ندانسته و نفهمیده فقط روی اهمال و مسامحه کاری روی دست ما گذاشته اند او را ملامت کردم و چون جمعه بود و در اداره و چاپخانه کسی نبود، خودم با تلفن و پسرم فرید و خواهرزاده ام مسعودی را با اتومبیل باینطرف و آنطرف فرستاده تا توانستیم با آوردن کارگر از شاه عبدالعظیم و دادن انعام و اضافه کار و عیدی بآنها فرزندم خودش صفحه بندی کرد و تا ساعت 7 شب مجلات صحافی شده را دانه دانه از مفتول باز کرده ضمن عوض کردن 4 صفحه از صفحات 15 و 16 و 81 و 90 آنرا دوباره مفتول دوزی کردیم.
برای اینکه من نمیخواستم با حساسیتی که نسبت بخواندنیها هست مجله با این مطلب یا با پاره کردن صفحه و یا با 24 ساعت تأخیر منتشر گردد.
با این فداکاری که بمعجزه بیشتر شبیه است توانستم مجله صحافی شده را که تعویض صفحات آن دانه بدانه محال است سر موقع آماده و در تهران منتشر کنیم و بدینوسیله با پرداخت چند صد تومان بکارگران و ضرر چاپ و کاغذ جریمه ندانم کاری مأمور نادان را بپردازیم.
عین مجله قبلی و اصلاح شده با فتوکپی اصل مقاله که قبلا با خط قرمز اصلاح شده همراه این نامه میباشد.
برای جلوگیری از تکرار این قبیل پیشامدها بچاپخانه دستور دادم از این ببعد هرچه را که برای چاپ در مجله داده میشود بدون امضای آقای شعبانی و خود من متفقا چاپ نکنند هرچه را او میدهد باید از نظر خواندنی بودن و جلوگیری از تکرار و ابتذال من ببینم و هرچه را که من میدهم او از نظر دستگاه و سیاست دولت کنترل کند و امیدوارم دیگر چنین لغزشی پیش نیاید.
ع ـ امیرانی

توضیحات سند:

1ـ جنگ قادسیه در رمضان سال 14 هجری مطابق با 636 میلادی در محلی به نام قادسیه در پانزده فرسخی شهر کوفه روی داد.
سردار ایران در این جنگ، رستم فرخزاد بود که ایران سپهبد، یعنی فرمانده کل قوای ایران لقب داشت.
سردار لشکر عرب سعدبن ابی وقاص از اصحاب رسول خدا (ص) بود.
جنگ مدت چهار روز بطول انجامید.
رستم فرخزاد بر اثر حادثه ای ناگهان مجروح شد و به دست عربی به نام هلال بن علقمه بقتل رسید و درفش معروف کاویان که نشانه فتح و فیروزی ایران در جنگها بود به دست عربها افتاد.
عربها بر اثر این فتح سراسر خاک عراق را بتصرف درآوردند و در سال 15 هجری تیسفون را بدون هیچ مقاومتی تسخیر کردند.
تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، مؤلف : محمدجواد مشکور، ص 101 و 102

منبع:

کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله خواندنی‌ها به روایت اسناد ساواک صفحه 242



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.