صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

خلاصه پرونده تلویزیون ایران ت ـ 56 بایگانی‌کل

خلاصه پرونده تلویزیون ایران ت ـ 56 بایگانی‌کل


متن سند:

خلاصه پرونده تلویزیون ایران ت ـ 56 بایگانی‌کل

در تاریخ 21 /7 /37 نامه به شماره 1348/ پ از دائره پیمان‌ها به اداره کل سوم ارسال می‌گردد تا در مورد سابقه آقایان مشروحه زیر اظهارنظر گردد.
1 . آقای دکتر کاسمی1
2 . آقای دکتر فرهاد2
3 . آقای دکتر بقائی
4 . آقای دکتر مصباح زاده3
5 . آقای دکتر صورتگر4
6 . آقای دکتر رضازاده شفق5
7 . آقای دکتر صادق گوهرین6
8 . آقای دکتر محمود حسابی7
9 . آقای ایلخان ظفربختیار8
1 آقای ارسلان خلعتبری9
11 . آقای محمدعلی مسعودی1
12 . آقای علیرضا انصاری (خزانه‌دار کل)
13 . آقای منصور (معاون نخست‌وزیری)11
14 . آقای منصور (رئیس تبلیغات سازمان برنامه)12
15 . آقای محمد سعیدی
16 . آقای پورداود13
17 . آقای داود پیرنیا14
18 . آقای اسداله علم15
19 . آقای خواجه عبدالحمید عرفانی16
2 . آقای عباس مسعودی17
اقدامات ـ در تاریخ 29 /7 /37 نامه جوابیۀ از اداره کل سوم به بخش پیمان‌ها ارسال و اعلام می‌گردد که نامبردگان سوابق مضره ندارند.
در تاریخ 18 /3 /38 گزارشی از طریق بخش جرائد واصل گردیده که مشعر به نزاع بین آقای شعبان جعفری و کارمندان تلویزیون بوده است.18
اقدامات . جریان از طریق بخش قضائی تعقیب گردیده است.


















_____________________
1. نصرالله کاسمی، فرزند اسدالله در سال 129 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه، دوره طب را با موفقیت به اتمام رساند و در سال 1318 در دانشکده پزشکی به تدریس اشتغال یافت و به مقام استادی رسید و در زمان ملی شدن صنعت نفت از ساری به عنوان نماینده مجلس شورای ملی انتخاب شد.
وی از نزدیکان اشرف پهلوی بود و در سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی که ریاست آن با اشرف بود، کار می‌کرد. کاسمی در کابینه اقبال، وزیر مشاور و معاون نخست‌وزیر و سخنگوی دولت اقبال بود و در حزب ملیون هم فعالیت می‌کرد و مدتی دبیر کلی آن را به عهده داشت.
نصرالله کاسمی دارای طبعی شاعرانه بود و از سال 1352 تا 1358 دبیر کل بنیاد نوریانی و سرپرست مجله گوهر و انجمن لابی گوهر بود.
از بهائی بودنِ نصرالله کاسمی، مطلبی عنوان نگردیده، ولی برادرِ او به نام فضل‌الله کاسمی، فردی بهایی معرفی شده است. وی در سال 1374 در تهران درگذشت.
2. احمد فرهاد معتمد فرزند مشیراکرم در سال 1281ش، به دنیا آمد. پس از انجام تحصیلات مقدماتی به آلمان رفت و در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد و دکترای تخصصی رادیولوژی گرفت و پس از آن، مدتی در همین رشته در آن کشور فعالیت نمود. سپس به ایران بازگشت و به تدریس در دانشکده پزشکی مشغول شد. در سال 1336ش، به جای منوچهر اقبال، رئیس دانشگاه تهران شد که این مسئولیت به مدت 6 سال به طول انجامید و پس از آن به فعالیت پزشکی مشغول شد.
وی در سال 135ش، در بیمارستان دولتی ژنو از دنیا رفت.
3. مصطفى مصباح‌زاده، فرزند عبدالرحمن در سال 1287 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا دکتراى حقوق جزا از فرانسه ادامه داد. طبق سند بیوگرافى ساواک، نامبرده نماینده‌ی مجلس شوراى ملى و سنا، صاحب امتیاز روزنامه‌ی کیهان، بازپرس وزارت دادگسترى، استاد دانشگاه، مؤسس علوم ارتباطات اجتماعى، عضو هیأت امناى دانشگاه ملى، عضو هیأت مدیره‌ی سندیکاى کارفرمایان صنعت چاپ مرکز، عضو کمیسیون ترافیک و عضو هیأت امنای بنیاد آرشام بوده که در جوانى به علت فقر مادى توسط یکى از ثروتمندان شیراز به نام قوام شیرازى از وابستگان به انگلیس که قصد داشته پسرش را براى تحصیل به بیروت بفرستد، یادشده‌ی فوق را نیز براى کمک در کارهاى شخصى فرزندش به اتفاق هم به لبنان فرستاده و مشارالیه پس از چندى در اثر موفقیت در تحصیل براى ادامه‌ی تحصیلات به خرج شخص مذکور به فرانسه رفته و گزارش‌هاى واصله حاکیست که یادشده‌ی فوق در زمان دکتر مصدق از دولت وى طرفدارى می‌کرده و در سال 4 با افراد جبهه‌ی ملى در تماس بوده و نظریات حزب مذکور را در نشریات کیهان منعکس مى‌کرده و براى بالا بردن تیراژ روزنامه‌ی خود از سازش با دستجات سیاسى روگردان نیست. از نظر سیاسى طرفدار سیاست غرب بوده و داراى انحراف جنسى است. در سال 47 به اتفاق حبیب ثابت (از سران فرقه ضاله بهائیت و وابسته به آمریکا) و مسعودى (سرپرست اطلاعات) و چند نفر از مسئولین وزارت اطلاعات و جهانگردى شرکتى تحت عنوان «روزتل» جهت تثبیت نرخ آگهى در رسانه‌هاى گروهى ایجاد نموده‌اند. مصباح‌زاده در سال 1351 پس از بازگشت از شوروى برای برگزارى مراسم انتخاب دختر شایسته از طرف مجله‌ی زن روز (متعلق به مشارالیه) از ساواک تقاضای کمک کرده بود. وی در سال 1355 از ایران خارج شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در لندن روزنامه‌ی «کیهان در تبعید» را به صورت هفتگی کرد. این هفته‌نامه بعداً به «کیهان لندن» و «کیهان سلطلنت‌طلبان» مشهور شد. مصباح‌زاده در سال 1384 در 97 سالگی در شهر سن‌دیگو در کالیفرنیای آمریکا درگذشت. اسناد ساواک . پرونده‌ انفرادى
4. میرزا لطفعلى‌خان صورتگر فرزند میرزا آقاخان شیرازى در سال 1279ﻫ ش در شیراز به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتى را در شیراز بود و سپس برای ادامه‌ی تحصیل راهی انگلستان شد؛ ولی ابتدا به هندوستان رفت تا از آنجا رهسپار لندن شود، اما پس از اقامت دوساله در هند و ادامه‌ی تحصیل به شیراز برگشت و علوم ادبى و نقدالشعر را در نزد نصیرالدین فرصت‌الدوله آموخت، سپس در اداره‌ی دارایی شیراز مشغول کار شد، اما پس از مدتى به وزارت معارف منتقل و آموزگار شد. در همین سال‌ها مجله‌ی ادبى سپیده دم را منتشر ساخت. در 135 ش به تهران آمد و همراه چند محصل دیگر عازم لندن شد و در رشته‌ی ادبیات و زبان انگلیسى لیسانس گرفت و در همین سفر با یک دختر انگلیسى ازدواج کرد. لطفعلی‌خان در 1312ش به تهران بازگشت و در دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران مشغول تدریس شد، در 1316 ش دوباره به لندن رفت و پس از دریافت درجه‌‌ی دکتری در ادبیات و زبان انگلیسى به کشور بازگشت و علاوه بر ریاست دارالانشاء بانک ملى ایران و تدریس در دانشگاه تهران، ریاست دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه پهلوى (دانشگاه شیراز فعلى) را به عهده گرفت. میرزالطفعلى خان شاعر بود و در شعر «‌صورتگر» تخلص می‌کرد و به آن مشهور بود. وى در بعدازظهر روز سوم مهر 1349 در تهران بر اثر سکته‌ی قلبى درگذشت. از صورتگر علاوه بر مجموعه اشعار، تعدادى مقاله و چند کتاب باقى است که مى‌توان از بین آنها به: «لحن سنجى» تاریخ ادبیات انگلیسى، اصول اقتصاد و تجارت و ترجمه‌ی مقاله‌هاى (بیکن) انگلیسى اشاره کرد.
منابع: رکن زاده آدمیت، محمد حسین، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج 3، تهران، اسلامیه ـ خیام، 1339 . یادى از صورتگر، هنر و مردم، شماره 85 ،1348ش، ص 6 ـ 12
5. صادق رضازاده شفق فرزند آقارضا بازرگان، در سال ۱۲۷۱ ش در تبریز به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه پرورش و تحصیلات متوسطه را در مدرسه کاتولیک امریکائی مموریال، در تبریز به پایان رساند. در دوران استبداد صغیر و همزمان با واقعه‌ی به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه، درحالی که جوانی 16 ساله بود، با معلم جوان آمریکایی خود که هوارد باسکرویل نام داشت، همکاری نمود. پس از فتح تهران و سرنگونی حکومت محمدعلی شاه، او که هنوز در مدرسه‌ی آمریکائی‌ها تحصیل می‌نمود، به عضویت جمعیت وطن‌خواهان در آمد و در هفته نامه‌ی شفق که تحت مدیریت پدرش بود، به نوشتن مقاله پرداخت. در این موقع بود که کلمه‌ی «شفق» به نام خانوادگی او افزوده شد. پس از اشغال تبریز در سال۱۲۹۰ ش توسط روسیه تزاری، به علت مخالفت‌هائی که با آنان داشت، به زندگی مخفی روی آورد و یک سال بعد نیز به صورت مخفیانه به ترکیه رفت و در دبستان ایرانیان استانبول به معلمی زبان فارسی و تاریخ مشغول شد. در ۱۲۹۳ در همانجا در مدرسه‌ی عالی شبانه‌روزی آمریکایی رابرت کالج ادامه تحصیل داد و در ۱۲۹۷ش لیسانس گرفت و در همان کالج به تدریس مشغول گردید. رضازاده شفق که از سال 1295ش و در بحبوحه‌ی جنگ جهانی اول با برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی و افرادی چون عارف قزوینی که به استانبول مهاجرت نموده بودند، رابطه برقرار کرده بود، در همین زمان، با سید حسن تقی زاده و محمد قزوینی و پورداود که در برلین مستقر شده بودند نیز، به همکاری قلمی و فکری پرداخت. وی در سال 131ش، دو سال پس از کودتای رضاخان میرپنج، به برلین رفت و در سال 137ش، از دانشگاه برلین دکترای فلسفه گرفت و در همین سال به ایران بازگشت و درالمعلین عالی را راه‌اندازی نمود. پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ش، به تدریس در این دانشگاه نیز مشغول شد و از ابتدای تأسیس فرهنگستان ایران در سال ۱۳۱۴ش از اعضای مؤسس و پیوسته‌ی آن بود و در سال 1317ش، با شرکت در راه‌اندازی سازمان پرورش افکار، به ترویج فرهنگ رضاخانی کمک نمود.
پس از سرنگونی رضاخان در شهریور 132ش، در سال ۱۳۲۲ به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد، که این انتخاب در دوره‌ی بعد نیز تکرار گردید. در فروردین ۱۳۲۸ به دعوت کمیسیون حقوق بشر به آمریکا رفت، که پس از اتمام کار کمیسیون، از طرف دولت مأمور به ایراد سخنرانی راجع به تاریخ و فرهنگ ایران در دانشگاه‌های آمریکا شد و در بهمن ماه همان سال به نمایندگی دوره اول مجلس سنا منصوب شد، که این انتصاب تا دوره‌ی پنجم ادامه یافت.
در دوران نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق، در شهریور ۱۳۳۰ برای شرکت در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد به آمریکا رفت و سپس به تدریس در دانشگاه‌های کلمبیا، میشیگان و مک گیل پرداخت و سه ماه پس از انجام کودتای امریکائی انگلیسی 28 مرداد 1332ش، در آذر ۱۳۳۲ به ایران بازگشت و به تدریس در دانشگاه تهران ادامه داد و در سال ۱۳۴۲ش، بازنشسته شد. او که از افراد مورد علاقه‌ی محمدرضا پهلوی بود، از سویِ او مأموریت یافت تا برای وی و فرح دیبا، لقبی را پیشنهاد دهد که لقب «‌آریامهر‌» برای محمدرضا و «‌شهبانو‌» برای فرح، مورد قبول شاه قرار گرفت.
صادق رضازاده شفق که دارای تألیفات متعددی در تاریخ و ادبیات بود، در ۱۷ شهریور ۱۳۵۰ش در بیمارستان مهر شهر تهران درگذشت.
6. سید صادق گوهرین در سال ۱۲۹۳ ش به دنیا آمد. در آغاز در مدرسه‌های علمیه، به تحصیل صرف و نحو عربی پرداخت و سپس وارد دوره‌های ابتدایی و متوسطه گردید و در رشته‌های ادبیات فارسی و فلسفه از دانشسرایعالی لیسانس گرفت و به تدریس در دبیرستان‌ها مشغول گردید و همزمان، در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه تحصیل داد. کتاب «فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی» در ۹ جلد، عنوان پایان نامه‌ی دکترای اوست. دکتر صادق گوهرین، بیشتر فعالیت‌های خود را به تدریس اختصاص داد و به تألیفاتی چون: پیر چنگی، داستان بهرام گور، شرح اصطلاحات تصوف و شیخ صنعان نیز اقدام نمود. وی در سال ۱۳۷۴ش در ۸۱ سالگی از دنیا رفت.
7. پرفسور محمود حسابى، فرزند عباس حسابى (معزالسلطنه) در 1281ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در 1293 در مدرسه فرانسوى بیروت لبنان به پایان برد و تحصیلات متوسطه را در کالج امریکائى بیروت پى‌گرفت. پس از پایان این مدت به دانشگاه امریکائى بیروت وارد شد و در 1299 لیسانس خود را دریافت کرد. وی دو سال بعد توانست در رشته مهندسى راه و ساختمان فارغ‌التحصیل شود و در 134 در رشته مهندسى برق از دانشگاه سوپر یورد و الکتریسیته فارغ‌التحصیل شد و در 136 دکتراى فیزیک خود را از دانشگاه سوربن پاریس دریافت کرد و در همان سال به ایران آمد و در تهران به استخدام وزارت فواید عامه درآمد. پروفسور حسابی یک سال بعد مدرسه مهندسى وزارت راه را تأسیس کرد و در آنجا به تدریس پرداخت. در 131 اولین ایستگاه هواشناسى را در کشور راه اندازى کرد و در همان سال نیز دستگاه رادیولوژى را در ایران نصب و به کار انداخت. وى در 1313 دانشکده فنى دانشگاه تهران را تأسیس کرد و خود ریاست آن را تا 1325 بر عهده گرفت، در 133 از طرف دولت مصدق براى مدت یک سال در وزارت فرهنگ به انجام وظیفه پرداخت و پس از کودتای 28 مرداد 1332 در جریان طرح کنسرسیوم نفت در مجلس به مخالفت همه جانبه با این طرح پرداخت. دکتر حسابى در 135 استاد ممتاز دانشگاه تهران شد. وى در بسیارى از انجمن‌ها و مراکز پژوهشى معتبر داخلى و بین‌المللى عضویت داشت که از آن جمله مى‌توان به موارد ذیل اشاره کرد، انجمن فیزیک اروپا، انجمن فیزیک آمریکا، انجمن فیزیک فرانسه، آکادمى علوم نیویورک، عضو پیوسته فرهنگستان ایران و ریاست پژوهش فضایى ایران. در سال 1366 در کنگره 6 سال فیزیک ایران، که به مناسبت استاد برگزار شد، از خدمات دکتر محمود حسابى به عنوان پدر فیزیک ایران قدردانى به عمل آمد. پروفسور محمود حسابى در 12 شهریور 1371 در بیمارستان دانشگاه ونو بدرود حیات گفت.
از جمله آثار وی می‌توان به: دارالفنون امریکایى بیروت، نامهاى ایران، دیدگانى فیزیکى، نگره کاهنرباى، دیدگاه کوانتیک، فیزیک حالت جامد، وندها و گهواره‌هاى فارسى اشاره کرد.
8. کیقباد ظفر (ایلخان ظفربختیار)، فرزند خسروخان سردار ظفر در 1289 ﻫ ش در چهارمحال بختیاری متولد شد. تحصیلات ابتدائی را در اصفهان و متوسطه را در مدرسه آمریکائی تهران به پایان رسانید، سپس جهت ادامۀ تحصیل به انگلستان سفر کرد و موفق به دریافت دیپلم مهندسی ساختمان از دانشگاه لندن گردید. پس از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و در وزارت دارائی مشغول به کار شد و به ریاست ادارۀ کل ساختمان وزارت دارائی رسید. در دوره‌های هیجدهم و نوزدهم به مجلس شورای ملی رفت و مدتی هم در اداره ساختمان‌های بانک ملی فعالیت داشت. وی عضو حزب مردم و از اعضای فراماسونری لژ کورش بود‌. اسناد ساواک . پرونده‌ انفرادی
9. ارسلان خلعتبرى فرزند علیقلى در سال 1283 ﻫ ش در شهر تنکابن به دنیا آمد. پس از آنکه تحصیلات ابتدایى و متوسطه خود را در مدرسه امریکایى تمام کرد، وارد دانشکده حقوق شد و سال 1311 لیسانس گرفت. خلعتبرى که با آمریکایى‌ها الفت بسیار داشت، از سال 1311 در دادگسترى مشغول کار شد و سال 1317 که کانون وکلا تأسیس شد، به عضویت هیئت مدیره کانون وکلاء انتخاب شد و از 1325 هم سه دوره نائب رئیس اول کانون بود.
وقتى حزب ایران تشکیل شد، وى عضو کمیته مرکزى حزب ایران گردید، ولى وقتى در حزب انشعاب رخ داد، او هم به همراه رفقاى دیگرش از حزب جدا شد و حزب وحدت را تشکیل داد.
خلعتبری در زمان کابینه حسین علاء، به مدت 2 روز شهردار تهران بود و بعدها به استاندارى گیلان رسید؛ ولی بعد از سه ماه استاندارى را هم رها کرد و در انتخابات دوره هفدهم بابل شرکت کرد، ولى انتخابات بابل به نتیجه نرسید. بعدها در دوره‌هاى هجدهم، نوزدهم مجلس شوراى ملى از بابل و دوره بیستم از شهسوار تنکابن به نمایندگى رسید. ارسلان خلعتبرى در سال 1365 ش فوت کرد و در مقبره ظهیرالدوله تهران به خاک سپرده شد.
1. محمدعلی مسعودی فرزند حسن در سال 1292 ﻫ ش در تهران متولد شد. دبستان و دبیرستان را در تهران گذراند و وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و از آنجا لیسانس گرفت. محمدعلى از زمان دانشجوئى در موسسه اطلاعات که متعلق به عمویش عباس مسعودی بود کار مى‌کرد و در سال‌هاى 1316 تا 132 سر دبیر روزنامه اطلاعات شد. بعد از شهریور 132 عباس مسعودى او را قائم مقام خود کرد. محمدعلی در سال 1331 روزنامه اطلاعات را ترک کرد و بعد از دو سال فراغت روزنامه پست تهران را در سال 1332 منتشر کرد. بعد از 28 مرداد 1332 روزنامه‌هاى اطلاعات و کیهان به دستور زاهدى متوقف شدند و محمدعلى مسعودى از این وضع استفاده کرد و پست تهران را به صورت یک روزنامه خبرى درآورد و به روزنامه‌اى پرتیراژ تبدیل شد. محمدعلى مسعودى در دوره‌هاى 15 و 16 از تهران و دماوند وکیل شد، اما در دوره هفدهم که انتخابات مجلس در زمان دکتر مصدق انجام گرفت نتوانست به وکالت انتخاب شود. از 28 مرداد 133 تا 6 بهمن ماه 1341 حدود ده سال کار مهم مسعودى ساختن صندوق‌هاى انتخاباتى و بیرون آوردن وکلاى مورد نظر دولت از این صندوق‌ها بود. او در سال 1336 وارد حزب ملیون شد و در آنجا کار تقلب در انتخابات را انجام داد. در دوره‌هاى هجدهم و نوزدهم و بیستم به نمایندگى مجلس شوراى ملى رسید و پس از سال 1341 با تأسیس حزب ایران نوین کنار گذاشته شد و در اواخر حکومت پهلوى سناتور انتصابی شد.
محمد على مسعودى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى از ایران فرار کرد و به آلمان رفت و پس از چندى در اثر تصادف با اتومبیل جان سپرد.
شبه خاطرات، على بهزادى، ص 573
رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، مسعودی‌ها، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392
11. حسنعلی‌ منصور در اردیبهشت 132 در تهران به دنیا آمد. پدر او رجبعلی‌ منصور ( منصور الملک) از اعضاء اولیه لژ بیداری‌ ایرانیان بود که در دوران رضاشاه سالیان مدید در مشاغل حساس جای‌ داشت و در آخرین ماه‌های سلطنت او به صدارت رسید و در دوران محمدرضا پهلوی‌ نیز مجدداً در رأس دولت قرار گرفت. ارتشبد فردوست می‌نویسد: «‌علی‌ منصور از مأموران انگلیس بود. پسرش حسنعلی‌ منصور مانند پدر پرورش یافته انگلیسی‌‌ها بود ولی‌ از آن گروه بود که به آمریکائی‌ها وصل شدند. او چه در اصل چهار و چه بعدها که نخست‌وزیر شد، ازطرف آمریکا به شدت تقویت می‌شد.» و مادرش، یکی‌ از دختران ظهیرالملک رئیس بود. حسنعلی منصور در سال 1321 از دبیرستان فیروز بهرام دیپلم و در 1324 از دانشکده حقوق در رشته سیاسی‌ لیسانس گرفت و در همان سال به استخدام وزارت خارجه درآمد. چندی‌ در تهران و مدتی‌ در اروپا به کارهای‌ کوچکی‌ در وزارت خارجه اشتغال داشت و یک بار نیز به جرم قاچاق مواد مخدر، تحت تعقیب پلیس فرانسه قرار گرفت که موضوع در مطبوعات ایران هم منعکس گردید.
در سال 1329ش، محسن رئیس ( دایی‌ منصور) وزیر امور خارجه شد و او را به ریاست دفتر خود برگزید و طی‌ این سال‌ها، چند بار به سمت رئیس دفتر نخست‌وزیر در دوران صدارت حسین علاء ( نوبت دوم) برگزیده شد.
منصور از مهره‌هایی‌ بود که توسط انگلیسی‌‌ها به آمریکا معرفی‌ شد و لذا حمایت هر دو قدرت را به حد کافی‌ پشت سر داشت. وی برنامه‌های مهمی‌ به سود غرب به اجرا گذاشت که یکی‌ از آنها کاپیتولاسیون بود، که با مقاومت جدی‌ امام خمینی(ره)‌ مواجه شد. مخالفت‌های امام(ره) با نفوذ آمریکا و غرب و اقدامات محمدرضا، در دوران دولت منصور شدت گرفت و بالاخره به تبعید ایشان به ترکیه ( 13آبان 1343 ) منجر گردید.
حسنعلی منصور دارای مشکلات اخلاقی حاد بودکه ساواک در تاریخ 19 /4 /1337 که او در دولت منوچهر اقبال، معاون نخست‌وزیر بود، بخشی از آن را به شرح زیر ثبت کرده است:
«بسیار خوشگل، صورتی‌ سفید، چشمانی‌ میشی‌ و خیلی‌ قشنگ، قدی‌ متوسط، خوش قامت، پدرش بی‌اندازه متمول که حدود 5 میلیون تومان ثروت دارد. دارای‌ لیسانس از دانشکده حقوق تهران رشته سیاسی‌ در سال 1324 می‌باشد، فرانسه خوب میداند و به انگلیسی‌ به اندازه رفع احتیاج آشنائی‌ دارد. وی‌ تمام روزنامه‌ها و مجلات عادی‌ و تا اندازه‌ای کتب اقتصادی‌ را مطالعه می‌کند، به زن و مقام علاقمند است. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر گذرانده، لیاقت و شایستگی‌ ندارد، حتی‌ به علت ترقی‌ بی‌جهتی‌ که نموده ( به علت نفوذ پدرش و اینکه دکتر اقبال چون به پدر او مدیون بود او را به این سمت منصوب کرد) مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت. ابتدا در وزارت امور خارجه در لندن بود. بعد منشی‌ وزیر خارجه و سپس رئیس اداره چهارم سیاسی‌ شد . به علت نفوذ پدر، نشان تاج دریافت نمود. عضو جمعیت یاران دبیرستانی‌ بوده، متواضع ولی‌ بی‌شخصیت است، افکار عالی‌ به هیچ وجه ندارد و تمام ترقی‌ او روی نفوذ پدرش می‌باشد. کم مغز، بی‌تجربه و عزیز بی‌جهت است.»
حسنعلی منصور که در سال‌های پایانی دهه‌ی 133، کانون مترقی را تشکیل داده و به مجلس راه یافته بود، با هدایت‌های مستقیم گراتیان یاتسویج، آن را به حزب ایران نوین تبدیل کرد و در سال 1342ش، بسیاری از اعضای آن را به مجلس شورای ملی فرستاد، که این مقدمات، تشکیل دولت توسط او را به دنبال داشت و بدینسان بود که حسنعلی‌ منصور آمریکائی،‌ پسر رجبعلی‌ منصور انگلیسی،‌ دومین نخست‌وزیر عصر انقلاب سفید شد و تصویب کاپیتولاسیون، یعنی‌ ننگین‌ترین صفحه تاریخ پهلوی،‌ توسط او انجام شد که خشم مردمی‌ را که در محاسبات سیاسی‌ قدرت‌های سلطه‌گر هیچگاه به حساب نیامده و نمی‌‌آیند، برانگیخت و امام خمینی‌ (ره) مرجعی‌ آزاده عصاره و فریادگر این پرخاش شد.
حسنعلی‌ منصور که از اعضای تشکیلات فراماسونری‌ بود و در لژهای‌ پهلوی‌ همایون و... و باشگاه لاینز بین‌المللی نیز‌ عضویت داشت،3 ماه بعد از تبعید امام (ره) روز اول بهمن 1343 توسط شهید محمد بخارائی‌ اعدام انقلابی‌ شد.
کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک . دوره 3 جلدی
12. جواد منصور فرزند رجبعلى منصورالملک و برادر حسنعلى منصور در سال 134 ﻫ ش در تهران متولد شد. براى تحصیلات عالیه راهى آمریکا شد و از دانشگاه کالیفرنیا در شهر لوس‌آنجلس آمریکا در رشته اقتصاد و مدیریت بازرگانى فارغ‌التحصیل شد. در 1328 عضو وزارت امور خارجه شد و از 133 تا 1332 وابسته مطبوعاتى سفارت شاهنشاهى ایران در واشنگتن گردید. عضو دائمى نمایندگى ایران در سازمان ملل متحد دفتر اروپایى در شهر ژنو از 1332 تا 1334، عضو قسمت تشکیلات بین‌المللى وزارت امور خارجه 1334 تا 1335، رئیس دفتر روابط عمومى در سازمان برنامه از 1335 تا 1337 و معاون بانک توسعه صنعتى و معدنى ایران از 1337 تا 1342، از تیر 1342 معاون نخست‌وزیر و از بهمن 1343 وزیر مشاور و عضو مؤسس کانون مترقى و عضو مؤسس و هیئت اجرائیه حزب ایران نوین از 1346 تا 135 وزیر اطلاعات تا آبان 135 مدیر عامل کانون بانک‌ها و از 135 تا 1355 رئیس کل بیمه مرکزى ایران بود.
جواد منصور از اعضاى هیئت مدیره دفتر سیاسى حزب ایران نوین و از طرفداران سیاست غرب بویژه امریکا بود. وی همچنین عضو لژ فراماسونرى تهران و کوروش بود و طبق گزارشی از ساواک به همراه منوچهر آزمون در سال 1351 از بودجه تبلیغات رادیو که در اختیار وزیر بود سوء استفاده مالی می‌کرد. اسناد ساواک . پرونده انفرادی
13. ابراهیم پورداود فرزند داود در سال 1264 ش در محله‌ی سبزه میدان رشت در خانواده‌ای ملاّک و بازرگان به دنیا آمد. تحصیلات خود را از شش سالگی و در مکتب آغاز نمود و آن را در مدرسه حاجی میرزا حسن، که حوزه تدریس علوم دینی بود، ادامه داد و تحت تأثیر همین آموزه‌ها در اوان جوانی به سرودنِ اشعار مرثیه روی آورد و دارای تخلص «‌لسان‌» شد. در سال 1284ش، به همراه برادرش راهی تهران شد و به فراگیری طب سنتی مشغول شد و سه سال بعد از آن، در سال 1287ش، راهی لبنان شد و در مدرسه‌ی لوئیک شهر بیروت به تحصیل زبان و ادبیات فرانسه پرداخت.
پس از مدتی تحصیل در بیروت، به رشت بازگشت و سپس راهی فرانسه شد و در دانشگاه حقوق پاریس به تحصیلات خود ادامه داد. پیش از آغاز جنگ جهانی اول، به انتشار نشریه ایرانشهر به همراهی محمد قزوینی پرداخت که پس از انتشار 3 شماره، به علت آغاز جنگ تعطیل شد.
او که شش ماه ابتدای جنگ اول جهانی را در پاریس سپری نموده بود، پس از آن راهی بغداد شد و به انتشار روزنامه رستخیز با همکاری محمدعلی جمال زاده اقدام کرد. همزمان با پیشروی نیروهای انگلیسی و تصرف کوت العماره، به کرمانشاه آمد و مدتی را نیز در آنجا بود. پس از حضور نیروهای روسیه در کرمانشاه، به بغداد بازگشت و از آنجا راهی استانبول گردید و از آنجا به برلین رفت. در سال 1295ش، که در برلین به تحصیل در رشته حقوق مشغول بود، با سید حسن تقی زاده ارتباط گرفت و به سلک آنان درآمد.
در سال 1299ش، با دختری آلمانی که پدرش دندانپزشک بود، ازدواج کرد و در سال 133ش، درحالی که دارای یک فرزند دختر بود به ایران بازگشت. در سال 134ش، به دعوت پارسیان هند، راهی آنجا شد و مدت دو سال و نیم در آنجا اقامت نمود و به انتشار بخشی از ادبیات مزدیستا و گزارش اوستا پرداخت و چند سخنرانی درباره تمدن ایران باستان، از جمله: شرح آتش بهرام، پیشوایان دین مزدیسنا، تقویم و فرق دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین، دروغ و ایران قدیم و نو ایراد کرد.
در 1311ش، از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایران باستان به هند فرستاده شد. زرتشتیان هند بسیار به او ارادت داشتند، تا جایی که به هنگام مراسم مذهبی مزدیسنا، که به آن یزشن می‌گویند و به جز زردشتیان فرد دیگری را به آن مراسم راه نمی‌دهند، از پورداود دعوت کردند و او چهارمین غیرزرتشتی بود که تا آن روز به چنان مراسمی دعوت می‌شد.
وی در ۱۳۱۲ از بمبئی به آلمان رفت و به ادامه کار ترجمه و گزارش اوستا ادامه داد و در سال 1316ش، به ایران بازگشت و در به تدریس در دانشکده حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس پرداخت.
مشارالیه که از اعضای شورای فرهنگی سلطنتی ایران بود، به مدت ۴ سال ریاست انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان را نیز برعهده داشت و همچنین از اعضای هیئت امنای کتابخانه بزرگ پهلوی نیز بود. وی در سال 1342ش، بازنشسته شد و سه سال بعد از آن، در سال 1347ش، از دنیا رفت و در آرامگاه خانوادگی در سبزه میدان رشت به خاک سپرده شد.
14. داود پیرنیا فرزند حسن در سال 1279ش در تهران به دنیا آمد. پس از آموزش‌های ابتدائی در منزل، به مدرسه سن‌لویی رفت و پس از آن نیز در کشور سوئیس در رشته حقوق ادامه تحصیل داد.
وی پس از بازگشت به ایران، در وزارت دادگستری مشغول به کار شد و کانون وکلا را تأسیس نمود و سپس به وزارت دارائی منتقل و اداره آمار در ایران را راه‌اندازی کرد.
در سال 1325ش در کابینه احمد قوام، مدتی مدیرکل بازرسی نخست‌وزیر و پس از چند ماه، معاون نخست‌وزیر شد. پس از سقوط دولت قوام، با میراثی که از پدرش حسن پیرنیا به او رسیده بود، به مطالعه در زمینه موسیقی پرداخت و در سال 1334ش، برنامه گل‌ها را در رادیو پایه‌گذاری نمود و مدیر آن بود؛ که این برنامه را در اشکال مختلف، تا سال 1345ش ادامه داد. وی در سال 135ش در تهران از دنیا رفت.
15. اسدالله علم فرزند محمد ابراهیم خان شوکت‌الملک در سال 1298ش در بیرجند متولد شد. در سال 1321 از دانشکده کشاورزی کرج فارغ‌التحصیل گردید. از اوان جوانی وارد سیاست شد و ازدواج مصلحتی او با ملک تاج قوام، دختر قوام‌الملک شیرازی، یکی از متحدین انگلیس در جنوب ایران‌، به دستور رضاشاه صورت گرفت و راه پیشرفت او را هموارتر ساخت‌. طی سال‌های 1313 ـ 132 در ارتباط فعال با سرویس اطلاعاتی بریتانیا نقش حساسی در عملیات جاسوسی‌، به ویژه در تهران و شرق و جنوب ایران ایفا نمود و در رأس شبکه عوامل اینتلیجنت سرویس قرار گرفت‌. در سال 1323 حکم مقام پیشخدمتی مخصوص شاه را از محمدرضا پهلوی دریافت کرد و در سال 1326 فرماندار کل بلوچستان شد که تا سال 1328 به طول انجامید. در دی ماه 1328 در کابینه ساعد وزیر کشور شد. در ترمیم این کابینه‌، به وزارت کشاورزی منصوب گردید. در کابینه رجبعلی منصور بار دیگر وزیر کشاورزی شد و سپس در کابینه رزم‌آراء به پست وزارت کار رسید. با قتل رزم‌آراء و نخست‌وزیری مصدق‌، از سوی شاه سرپرست اداره املاک و مستغلات پهلوی شد و از هرگونه تلاش جهت سقوط دولت مصدق باز نایستاد و در کودتای 28 مرداد 1332 نقشی مؤثر ایفا کرد. پس از کودتا و قدرت‌یابی مجدد شاه‌، در زمره‌ی یکی از معدود مشاوران شاه درآمد. با تشکیل کابینه حسین علاء در فروردین 1334 وزیر کشور شد که تا نیمه فروردین 1336 ادامه یافت‌. در این سال رژیم پهلوی برای نشان دادن خود به عنوان حکومتی دموکراتیک، تشکیل دو حزب را تدارک دید که علم در رأس حزب مردم قرار گرفت‌. در اوایل دهه 134 شاه بنیاد موقوفات خاندان پهلوی را تأسیس کرد و او را به عنوان سرپرست انتصاب نمود که تا مرداد سال 1341 به طول انجامید. در 3 تیر 1341 به سمت نخست‌وزیری منصوب شد. رفراندوم فرمایشی «انقلاب سفید» در دوران زمامداری او انجام گرفت که با مخالفت همه جانبه مردم و علماء روبرو گردید. البته پیش از آن امام خمینی (ره‌) به اشکال گوناگون علم و سیاست‌های او از جمله: مصوبه هیأت دولت در مورد انجمن‌های ایالتی و ولایتی را مورد حمله قرار داده بود. گسترش اعتراضات راهی جز عقب‌نشینی برای او باقی نگذاشت و مصوبه فوق‌الذکر در 8 آذر 1341 ملغی اعلام شد؛ اما روند حوادث منجر به قیام پانزده خرداد 1342 گردید که علم در سرکوب آن نقش ویژه و تعیین کننده‌ای داشت‌. دیری نپایید که وی از سمت خود استعفا داد و به ریاست دانشگاه پهلوی در شیراز منصوب شد. مدتی در پست وزارت دربار به محمدرضا خدمت کرد، ولی به علت بیماری در نیمه مرداد 1356 استعفا داد. سرانجام علم‌، یکی از قدرتمندترین مهره‌های رژیم شاه در تاریخ 25 فروردین 1357 بر اثر سرطان خون در یکی از بیمارستان‌های آمریکا از پا درآمد.
16. عبدالحمید عرفانی، شاعر و نویسنده پاکستانی است که یکی از آثار او کتاب «حدیث عشق یا رباعیات عرفانی» می‌باشد که در سال 1333ش به چاپ رسیده و همچنین کتاب «داستان‌های عشقی پاکستان» او با مقدمه دکتر ناظرزاده کرمانی به زبان فارسی منتشر شده و بر کتاب «روحی عصر» که شرح حال اقبال لاهوری است، سعید نفیسی مقدمه نوشته است.
17. عباس مسعودى فرزند حاج محمدعلى در سال 128ش در تهران به دنیا آمد. پس از سپری نمودن تحصیلات ابتدائی و متوسطه در تهران، چون از جهت زندگى و معاش در زحمت بود و قادر به ادامه تحصیل نبود، به عنوان حروفچین و کارگر ساده مطبعه، در چاپخانه‌های تهران مشغول به کار شد. پس از چهار سال به تدریج مصحح روزنامه «اقدام» و «شفق» و خبرنگار روزنامه‌هاى «ایران» و «کوشش» گردید. در سال 13 ش ابتدا مرکز کوچکى که فقط یک اطاق داشت، در تهران دایر کرد که مرکز اطلاعات نامیده مى‌شد.
وی در این اقدام، اخبار خبرگزاری‌هاى «رویترز» و «هاواس» را از دوایر مطبوعاتى سفارتخانه‌های مربوطه دریافت و با دادن مبلغ مختصرى، ضمن دریافت مجوز ترجمه و نشر، آن را در تهران منتشر می‌نمود.
مسعودى در تیرماه 134ش امتیاز روزنامه اطلاعات را گرفت؛ در واقع، امتیاز روزنامه را که متعلق به فردى به نام على اکبر سلیمى بود، با نیرنگ و فشار پلیس وقت اخذ کرد. بعدها روزنامه اطلاعات، داراى مؤسسات فنى و نشریات دیگرى مانند: اطلاعات کودکان، مجله اطلاعات هفتگى، مجله اطلاعات ماهانه، مجله بانوان، جوانان، تهران ژورنال و اطلاعات هوایى نیز شد.
مشارالیه که از سال 1314ش، به مشاغل دولتى روی آورده بود، از دوره‌ی دهم، به مجلس شوراى ملى فرستاده شد که این عضویت، تا پایان دوره پانزدهم، شش دوره متوالى، ادامه یافت. عباس مسعودی در سال 1328ش، از آغاز تشکیل مجلس سنا، به عنوان سناتور تهران انتخاب شد و به مدت 23 سال، تا سال 1351ش در این سمت باقى ماند، که مدتی از آن را نایب رئیس بود. او که به زبان‌های انگلیسی و فرانسه آشنائی داشت و به بسیاری از کشورهای جهان سفرکرده بود، در یکی از گزارش‌های ساواک، به این شرح معرفی شده است: «‌او فردى متخصص در فن، اهل زدوبند، خوش مشرب، محافظه‌کار، حقه‌باز، هنرهاى هزار رنگ، جاسوس صفت، علاقه‌مند به افزایش ثروت، غیرقابل اعتماد و مورد تنفر عامه مردم مى‌باشد.»
عباس مسعودی با تمام حوادث بعد از دهه 2 سازش داشت؛ زمانی نوکر رضاشاه بود و در عین حال، با مخالفین او نیز نزدیک بود. در سال 132 پس از حادثه سوم شهریور، سلسله مقالاتى علیه رضاشاه نوشت. در سال 1321 در ماجراى 17 آذر، علیه قوام‌السلطنه شرکت کرد و پس از 17 سال، براى اولین بار روزنامه او توقیف شد و به زندان افتاد. از اواسط سال 132 روزنامه او طرفدار مصدق شد و در 25 مرداد سال 1332، شدیدترین حملات علیه شاه و حکومت را انجام داد. با حزب توده، حزب اراده ملى و هر سیاست و گروهى نزدیک بود و سازش مى‌کرد. بعد از وارد شدن به امور روزنامه نگارى، به سیاست انگلستان نزدیک شد و ترقى نمود و به عامیون نیز نزدیک شد.
عباس مسعودى نیز از اعضای تشکیلات فراماسونرى بود و در جلسات لژ ایران شرکت می‌کرد و از افراد مؤثر در تشکیل کلوپ روتارى و عضو کلوپ تهران بود. وی در سال 1353ش، در سن 73 سالگى در دفتر کار خود، درگذشت.
اسناد ساواک . پرونده انفرادى . باقر عاقلی . شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران . ج 3 . ص 1431
18. یکی از برنامه‌های تلویزیون در آغاز تأسیس، اختصاص زمانی به پخش ورزش باستانی بود که توسط شعبان جعفری اجرا می‌گردید. در یکی از این برنامه‌ها، به رسم مألوف که در ورزش باستانی وجود دارد، ادایِ عبارت «‌بر منکر امام عصر لعنت»، موجب درگیری بین شعبان جعفری و حبیب ثابت گردید که در اسناد بعدی توضیح داده شده است.

منبع:

کتاب حبیب‌ ثابت پاسال به روایت اسناد ساواک صفحه 3

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.