صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : مسجد هدایت

تاریخ سند: 23 اردیبهشت 1340


موضوع : مسجد هدایت


متن سند:

شماره : 697 /316 از ساعت 217 بعدازظهر روز پنجشنبه 21 /2 /40 به تدریج عده ای در حدود 600 نفر از طبقات مختلف مردم در مسجد هدایت حضور داشتند و سیدمحمود طالقانی پیشنماز مسجد پس از قرائت چند آیه از قرآن مجید و تفسیر آن از قیام حضرت ابراهیم صحبت کرد و گفت حضرت ابراهیم مرد غیور وطن پرست و متکی به شخصیت و عقل و فکر و شهامت خود بوده و با بت پرستی به شدت مبارزه کرد و آخرالامر پیروز شد و در این موقع به شدت به هیأت حاکمه حمله کرد و گفت در ایران هر کس به مقامی می رسد خود را فراموش می کند و آمال و آرزوهای مردم را در سینه خفه و انتخابات کذایی را به بار می آورد ولی بعد خودشان خجالت می کشند و آن را باطل می نمایند.
مشارالیه خطاب به حاضرین گفت جوانان از خداوند غافل نباشید.
شرط پیروزی و همبستگی است.
همبستگی شماها باعث شد که دست عده ای خیانتکار بی وطن و سود جو از دامان ایران عزیز و کهنسال ما کوتاه شده و دولتهایی امثال اقبال1 به سوراخهای خود بخزند و به سزای اعمال خود برسند و این دزدان اجتماع به زودی تنبیه خواهند شد و مبارزات پیگیر دانشجویان دانشگاه و اعتصاب معلمین پایتخت حقوق از دست رفته کلیه ملت ایران را تأمین نمود و شما دانشجویان عزیز باید شهامت داشته و از نیاکان خود یاد بگیرند و در زندگی مصمم بوده بلی قربان ها اعتناء نداشته باشید و گول و فریب عده ای خائن را نخورید این عده خیلی محدودند.
ملت ایران به شما چشم دوخته و به شما جوانان کشور احتیاج دارد شما باید استقلال فکری داشته باشید و گول عده ای سودطلب را که کتاب و رساله ای نوشته و به یادگار گذاشته و توقع دارند که همه کورکورانه از آنها اطاعت کنند نخورید و اینها مسلمان نیستند.
زیرا حضرت رسول صریحا در قرآن مجید فرموده که مسلمان و شیعه باید فکر عالی داشته باشد و به منظور مرفه زیستن از هیچ کوشش فروگذار نکند و در قرن حاضر که ملتها سعی دارند [به] کرات سماوی دست یافته و در فضای لایتناهی سیر کنند دیگر بشر زیربار دلائل پوچ نمی رود و ملعبه دست این و آن نمی شود و منتهای بی فکری و جنون است حال که در کشورهای مترقی شرق و غرب از فکر و قدرت جوانها استفاده ای سرشار برای خوب زندگی کردن می کنند در کشور ما همان جوانها با این که تمام هم و غم خود را صرف بهبود زندگی و تعلیم و تربیت نونهالان می نمایند باید به بدترین وجهی از اجتماع سرخورده و گلوله به مغزش بزنند و طبقه معلم چون زیر بار عده ای عوام فریب نرفت فورا گلوله جواب گرفت.
2 مشارالیه گفت کمونیستها ماده را منشأ و پایه زندگی خود می دانند ولی فرد حق دوست و خداپرست هر آن پی فکر عالی تری است و او آرزومند است زعمای قوم فرصت مبارزه با اشخاصی را که قصد دارند جوانان ما را به خرافات پرستی عادت داده و آنان را منحرف کنند پیدا نمائید و البته این یاوه گویان و دزدان اجتماع مسلما به شدیدترین وجهی مجازات خواهند شد و وی حتم دارد که این قصاص عملی می شود.
طالقانی سپس مشروحا در این خصوص صحبت کرد و در ساعت 10 بعدازظهر چند آیه را نیز تفسیر نمود و گفت عیسویان برای خداوند فرزند قائل می شوند و گفته های عده ای کشیش ریشو و پشم دار را قبول می کنند و می گویند بهشت از آن ماست.
مجلس ساعت4110 خاتمه یافته است.

توضیحات سند:

1ـ دکتر منوچهر اقبال نخست وزیر پیشین ایران در 20 مهر 1288 شمسی در مشهد به دنیا آمد.
او تحصیلات ابتدایی را در مشهد و تحصیلات متوسطه را در مدارس ثروت و دارالفنون به پایان برد.
اقبال در سال 1305 با هزینه شخصی عازم اروپا شد و در سال 1312 به عنوان متخصص امراض عفونی از دانشکده پزشکی پاریس فارغ التحصیل گردید.
وی در همین سال با یک دختر فرانسوی ازدواج کرد.
منوچهر اقبال پس از بازگشت به ایران در مهرماه 1312 به خدمت سربازی رفت و در بیمارستان لشکر 8 شرق خراسان به کار پرداخت.
در سال 1313، رضاشاه در سفری به خراسان دچار زنبور گزیدگی شد و منوچهر اقبال درد او را التیام بخشید و مورد محبت او قرار گرفت.
پس از پایان سربازی، در سال 1314 رئیس بهداری شهرداری مشهد شد و مدتی بعد به تهران آمد و در شهریور 1315 ریاست بخش بیماری های عفونی بیمارستان رازی را به دست گرفت.
وی در سال 1318 دانشیار دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و سپس استاد کرسی بیماری های عفونی در این دانشکده شد.
او از اعضای رسمی و فعال فراماسونری ایران بود ولی ورود وی به صحنه سیاست با شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری رضاخان مقارن است.
او از جمله جوانان تحصیل کرده ای بود که دیدارها و مذاکرات پنهانی با محمدرضا پهلوی داشت و از همین زمان سهم مهمی در تحکیم مواضع شاه جوان را به عهده گرفت و روابط نزدیکی میان این دو آغاز شد.
منوچهر اقبال به تبع این نقش در احزاب سیاسی راست گرای روز چون حزب اراده ملی متعلق به سیدضیاءالدین طباطبایی، حزب دموکرات قوام السلطنه و حزب پیکار مشارکت فعال نمود.
اقبال در دولت اول قوام (از مرداد تا بهمن 1321) به معاونت وزارت بهداری رسید و این سرآغاز مشاغل دور و دراز دولتی او بود.
در شهریور 1323 در کابینه محمد ساعد کفیل وزارت بهداری شد و در دولت دوم قوام (بهمن 1324 تا آذر 1326) به وزارت بهداری و وزارت پست و تلگراف رسید.
منوچهر اقبال در دولت عبدالحسین هژیر (از تیر تا آبان 1327) علی رغم رقابت هایی که با وی برای تصاحب پست نخست وزیری می شد، وزیر فرهنگ شد و به عنوان رئیس سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی نفوذ خود را گسترده ساخت.
اقبال در سمت وزیر فرهنگ دولت هژیر به اقداماتی دست زد که برای وی شهرت گسترده ای به عنوان یک چهره مرتجع به ارمغان آورد.
مهمترین این اقدامات، پیگیری تز «سیاست را از فرهنگ جدا کنید» به منظور سیاست زدایی از مدارس و دانشگاهها بود.
منوچهر اقبال در دولت دوم محمد ساعد (آبان 1327 ـ فروردین 1329) ابتدا وزیر راه شد و مدت کوتاهی بعد (21 آذر 1327) وزیر بهداری و سرپرست وزارت کشور گردید و در 21 اسفند به وزارت کشور رسید.
در این دوران شهرت اقبال به عنوان چهره وابسته به استعمار بریتانیا و دربار شهرت بیشتری یافت و اوج آن زمانی بود که وی به بهانه ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327، اجرای یک سلسله اقدامات سرکوبگرانه از جمله توقیف و تبعید آیت الله کاشانی و انحلال برخی احزاب و توقیف جراید را به مجلس پانزدهم اعلام داشت.
منوچهر اقبال در دولت حسنعلی منصور (فروردین سال 1329) نیز به عنوان وزیر راه حضور داشت.
با صعود رزم آرا به صدارت، اقبال به علت شهرت سوئی که پیدا کرده بود، به کابینه راه نیافت و توسط شاه به عنوان استاندار آذربایجان راهی این خطه شد.
در دوران دولت مصدق، اقبال متصدی شغلی نبود و تنها در دانشگاه تدریس می کرد.
او مدتی بعد در 1331 عازم اروپا شد و در این زمان بود که برخی مجامع فرهنگی غرب، با اهداف سیاسی، عالی ترین نشانهای علمی خود را به اقبال دادند و وی به عضویت فرهنگستان پزشکی فرانسه درآمد.
او در این سفر به عضویت فراماسونری نیز درآمد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، منوچهر اقبال به تهران بازگشت و به دستور شاه سناتور شد و در 18 دی ماه 1333 ریاست دانشگاه تهران و ریاست دانشکده پزشکی را به عهده گرفت.
وی در 12 خرداد سال 1335 وزیر دربار شد.
اوج موفقیت اقبال از این زمان آغاز گردید.
دولت اقبال به سرعت به عنوان یک دولت مطیع شاه و وابسته به بریتانیا شهرت یافت و به تدریج نارضایتی مقامات آمریکایی مشاهده شد و این نارضایی در نیمه دوم 1336 به اوج خود رسید.
دولت اقبال پس از 3 سال و 4 ماه مقابله با دشوارترین تنش های سیاسی در شهریور 1339 سقوط کرد و مدت کوتاهی بعد، در 6 اسفند 1339، دکتر منوچهر اقبال ـ رئیس دانشگاه تهران، رهبر حزب ملیون و نماینده مجلس بیستم ـ در ساختمان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران مورد حمله و توهین دانشجویان قرار گرفت و اتومبیل وی به آتش کشیده شد.
اقبال پس از این تحولات عازم لندن شد و سپس در آبان 1342 به ایران بازگشت و توسط شاه به جای عبداللّه انتظام به عنوان مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران منصوب شد.
او در این پست مهار شده تا آخر عمر باقی ماند و در آذر 1356 درگذشت.
(مشاهیر سیاسی قرن بیستم، احمد ساجدی، صفحه 40 تا 42، انتشارات محراب قلم سال 1377) 2ـ اشاره آیت الله طالقانی به کشته شدن عبدالحسین خانعلی و مجروح شدن تعدادی از معلمان و دانشجویان است.
جریان حادثه چنین بود که: در تاریخ 12 /2 /1340 تمام دبیران و آموزگاران کشور جهت اعتراض به کمی حقوق در سراسر کشور دست به اعتصاب زده و از رفتن به کلاس های درس خودداری نمودند.
فرهنگیان تهران از بامداد روز دوازدهم در میدان بهارستان گرد آمده و با ایراد سخنرانی های تند و کوبنده خواسته خود را که ترمیم حقوق بود عنوان کردند و از نمایندگان مجلس خواستار شدند هر چه زودتر به تقاضای آنان ترتیب اثر دهند.
پلیس تهران برای متفرق ساختن فرهنگیان به روی آنها آتش گشود و در نتیجه یکی از فرهنگیان به نام عبدالحسین خانعلی به ضرب گلوله رئیس کلانتری بهارستان به قتل رسید و سه نفر مجروح شدند.
در این هنگام دانشجویان و دانش آموزان تهران به جمع فرهنگیان پیوستند و شهر تهران حالت خاصی به خود گرفت.
سرتیپ مبصر رئیس پلیس تهران فرماندهی درهم شکستن اعتصاب را برعهده داشت.
از بامداد روز بعد میدان بهارستان وضع غیرعادی پیدا کرد و هزاران فرهنگی در میدان اجتماع نموده و برای تشیع جنازه خانعلی آماده شده بودند.
در این اجتماع از طرف فرهنگیان نطق های تند و بی پروا ایراد گردید.
فرهنگیان از مجلس خواستار تعقیب قاتل خانعلی شدند.
عده ای از نمایندگان در تشیع جنازه مشارکت کردند.
در تاریخ 21 /7 /41 سرگرد شهرستانی رئیس کلانتری بهارستان که متهم به قتل مرحوم خانعلی بود از طرف دادگاه نظامی به دو سال زندان محکومیت یافت.
(روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی، جلد دوم، صفحه 123 و 146، نشر گفتار سال 1370)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد هدایت به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 9


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.