صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 29 بهمن 1354


متن سند:

پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر شاهنشاها با یکدنیا پوزش توأم با شرمساری از اینکه بار دیگر که امیدوارم آخرین بار باشد، از روی اضطرار ناچار است بدرگاه آن شاهنشاه انسان پناه که بعد از درگاه خدا یگانه ملجأ و پناهگاه برای گرفتارانی از نوع جان نثار میباشد، روی آورده، بیان حال و عرض حاجتی کند، بی نهایت معذرت میخواهد.
هفته گذشته بانک عمران که طلبکار عمده خواندنیهاست بخاطر عقب افتادن قسمتی از اقساط وامهایش ضمن دستور صدور اجرائیه، حداکثر تا پایان سال مهلت داد که مطالباتش را بپردازیم و جان نثار ناچار شد طبق آگهی هائیکه فتوکپی و عین آنها بضمیمه تقدیم میگردد، خانه مسکونی خود و محل اداره خواندنیها را بمعرض فروش بگذارد چه شد که بدهی خواندنیها که نشریه ای سود بده و خواننده دار میباشد از یک و نیم ملیون تومان طی سی سال به هشت میلیون تومان ظرف شش سال رسید و چرا اقساط آن عقب افتاد؟ و چگونه در این مدت بزندگی بخور و نمیر خود ادامه داده؟ داستانش بقول فردوسی : یکی داستان است پر آب چشم! و شمه ای از آن طی نامه ای بتفصیل بعرض نخست وزیر رسید که فتوکپی آن با صورت ریز وامها و نوع اقساط و بهره آن بضمیمه تقدیم میگردد و در مورد بقیه این علل که گفتنی است ولی نوشتنی نیست، اگر انشاءاله روزی عمری باقی بود و توفیق شرفیابی دست داد، بعرض خواهد رسید، همینقدر بعرض میرساند که پرداخت ماهی 120 هزار تومان قسط وام و 48 هزار تومان بهره آن، توأم با پرداخت ماهانه 120 هزار تومان پول زور و زیادی که در نامه نخست وزیر بآن اشاره شده موضوعی نیست که بتوان تا یکسال بآن ادامه داد تا چه رسد به شش سال، آنهم برای کسیکه جز درآمد نشریه اش کار و ممر درآمد دیگری ندارد و برای نشریه ایکه درآمد آگهی و چاپخانه اش را بکلی قطع کرده و بصفر رسانیده اند.
خوشبختانه از آنجا که : خدا گر ز حکمت ببندد دری، زرحمت گشاید در دیگری.
از برکت تورم خانه و چاپخانه ایکه تا دو سال پیش جمعا هفت ملیون تومان بیشتر ارزش نداشتند، اکنون ارزش تنهای خانه معادل صد ملیون ریال است و چاپخانه چهل ملیون ریال ولی بدشانسی اینجاست که ما این خانه صد ملیون ریالی را نه میتوانیم بفروشیم و نه اجاره بدهیم.
کسی آنرا اجاره نمیکند برای اینکه بر اثر کنار خیابان واقع بودن آن و روبروئی و همسایگی با سینما و مدرسه و بانک و مغازه و داروخانه، از فرط تراکم ترافیک و زیادی سر و صدا جای سکونت نیست و چون شهرداری بی در نظر گرفتن موقعیت طبیعی محل که در مرکز مغازه ها و کنار شاهراه کوروش کبیر میباشد آنجا را محل سکونت و آنهم با تراکم کم میداند اجازه ساختمان برای محل کار و مغازه نمیدهد، لاجرم شترمرغ وار نه میتوانیم بار گران تراکم را تحمل کنیم و نه میتوانیم بپریم.
بدیهی است جان نثار کسی نیست که بخواهد در مورد او استثنا قائل شده مقررات طرح جامع را که طرح مانعش باید گفت زیر پا بگذارند حرفی هم ندارد که این منطقه که در مرز مشترک تجارتی و مسکونی واقعشده، منطقه مسکونی و یا تجارتی اعلام شود، ولی این غیرمنطقی و بی انصافی است که مفاد هر دو باو برسد ولی از مزایای هیچیک بهره مند نگردد.
بهمین مناسبت در راه نجات خود و خواندنیها از خطر ورشکستگی بدون تقصیر است که تقاضا دارد دستور فرمائید شهرداری تهران با صدور اجازه ساختمان در خانه مسکونی قلهک بصورت مغازه و آپارتمان، بکمک یکی از بانکها یا شرکت های ساختمانی، ما را در این آخر عمری بخرج خودمان مداوا و معالجه نماید، قبل از اینکه خون ناحق ما گردن خیلی ها را بگیرد و این حداقل توقعی است که یک فرد ایرانی بعد از 36 سال خدمت مداوم بمملکت در آستانه پیری میتواند از کشورش داشته باشد : جامه خود را بخود او بقول سعدی انعام کنند.
تا بیش از پیش و با دلگرمی و امیدواری بادامه خدمت فرهنگی و ملی و معنوی و میهنی خود که مملکت در عصر رشد و رونق اقتصادی بیش از هر وقت دیگر بآن نیازمند است بپردازد.
تمنای عاجزانه دیگر آنکه امر و مقرر فرمائید، شرکت نفت و سازمان برنامه و شهرداری و دیگر دستگاههای دولتی که تا دو سال پیش سهمیه آگهی های خواندنیها را مستقیما ببانک ملی بحساب بدهی طبق تعهد قبلی خودشان میپرداختند و اکنون دو سال تمام است بکلی آنها را قطع کرده اند، با برقراری آنها ولو بهمان مبلغ و مقدار قبلی بدرآمد مؤسسه کمک کرده نگذارند این شب عیدی در برابر مشتی کارمند و کارگر و اهل و عیال آنها شرمنده و سرافکنده بمانیم.
تا کنون با وام و فروش فرش و اثاثیه از زیان خالص، سود ویژه بکارگر داده ایم، ولی اکنون دیگر آهی در بساط نداریم که بدهیم.
تنها دارائی ما هم مانند همه مردم ایران و ساکنان منطقه وجود گرانبها و ارزنده آن شاهنشاه انسان پناه است که جان نثار امروز با یکدنیا امید بآن روی آورده است.
هر نوع اقدام ولو از نوع منفی چون مستلزم رضای شاهنشاه و خواست معظم له میباشد، برای ما بندگان، عین لطف است که : بنده مقبل، بجان قبول کند آنچه را که جانان گفت.
جان نثار، مدیر خدمتگزار خواندنیها ع ـ امیرانی

منبع:

کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله خواندنی‌ها به روایت اسناد ساواک صفحه 301


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.