صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجوئی از سید حبیب (عبدالکریم) هاشمی نژاد

بازجوئی از سید حبیب (عبدالکریم) هاشمی نژاد


متن سند:

س ـ هویت شما محرز است.
اسامی دوستان و معاشرین نزدیک خود را با نام و شهرت و شغل در قم.
تهران.
کرمانشاه بنویسید ج ـ دوستانی که من بطور عمده در مشهد دارم 1 سید حسن ابطحی امام جماعت مسجد صاحب الزمان 2 سید جعفر سیدان واعظ مشهدی 3 ـ موسوی نژاد از فضلاء حوزه مشهد 4 ـ عباس طبسی از فضلاء مشهد 5 ـ حاجی واله واعظ واما در تهران با اخوی سید علی هاشمی نژاد و حاج محمود لولاچیان که اخوی نزد ایشان کار میکنند و شمس فراهانی که ناشر بعضی از کتابهای من است و آقای مطهری که دانشیار دانشکده الهیات است و آقای شیخ محمود صالحی که از وعاظ تهران هستند و اقای حاج سید رضا زاهدی که در سرآسیاب دولاب هستند و اما در قم چون تحصیلات و توقف من در قم تا پایان حیات مرحوم آیه اللّه بروجردی بود از این نظر افراد فعلی قم را غالبا نمی شناسم دوستانی که من در قم در آن تاریخ داشتم و اکثرا آنها الان در شهرستانها هستند عبارتند از سید جواد عظیمی مقیم تهران آقای جلیلی مقیم کرمانشاه آقا اکبر تهرانی مقیم کن آقای ضیاءآبادی مقیم تهران و الان مسافرتهائی که بقم دارم اکثرا از توقف یک شب تجاوز نمیکند که آنهم بیشتر در منزل آقای شیخ محمد رازی که باجناق بنده است وارد میشوم و گاهی هم در منزل شوهر همشیره خود آقای علی فاتح که راننده ایت اللّه شریعتمداری است وارد میگردم و اما در کرمانشاه من چند سالی که برای منبر آنجا رفتم بدعوت آقای حاج غلامرضا جعفری بوده است که مرحوم ایه اللّه بروجردی و آقای جلیلی و آقای امینی که هر دو از ائمه جماعت کرمانشاه هستند هاشمی نژاد س ـ قبل از اینکه دروس خود را تعطیل کنید چه شخصی با شما در اینمورد تماس گرفت و بچه منظور درس خود را تعطیل کردید.
ج ـ در مورد تعطیل درس اصولاً من در جریان هیچ کاری نبودم و بهمین دلیل صبح آنروز من برای درس رفتم و یک درس را گفتم ولی قبل از شروع درس دوم شیخی که باجداد طاهرینم او را نمی شناسم و نام او را نمیدانم بمحل درس آمد و گفت درسها تعطیل است واضافه کرد که تفسیر آقا میرزا جواد آقا تعطیل است و ورقه ای پشت درب محل درس زده اند که درس ایشان بعللی تعطیل است و حتی آن شیخ درباره تعطیلی درس و اینکه چرا تعطیل است چیزی نگفت و گفت آقای مروارید و آقای فلسفی هم نمیآیند بناچار من هم درس را تعطیل کردم ولی خدا گواه است که گفتم سعی کنید تعطیلی درس ما از نظر دیگران فقط بحساب پیروی از اساتید حوزه باشد چون تا اینجا برای من هیچ علت موجهی برای تعطیلی جز اینجهت نیست و طبیعی بود که برای من که مدرس کوچکی هستم و مجموع شاگردان من از ده نفر تجاوز نمیکند ناشدنی بود که آنها درس را (بهر علت که باشد) تعطیل کنند و من از آنها پیروی نکنم و شاهد برای اثبات این مطلب اینست که همه ساله و همه وقت در شروع درسها و تعطیلی آن در ایام تحصیل و تعطیل من و همه مدرسین جزء تابع مدرسین بزرگ بوده و هستیم و اینکه من این بار چون آنها تعطیل کردند تعطیل کردم (بدون آنکه در جریان این تعطیلی و علت آن باشم) کار بی سابقه ای نیست بلکه همیشه تعطیلی و شروع درسهای ما تابع آنها بوده است هاشمی نژاد س ـ شما از چه شخصی تقلید میکنید و وجوهی که بدست شما میرسد بچه نحو صرف و بچه افرادی میدهید ج ـ من و اعضاء خانواده ام از ایت اللّه خوئی تقلید میکنیم و اما وجوهی که سئوال فرمودید تصور میکنم از چیزهائیکه برای همه کسانیکه قدری با من آشنائی دارند روشن است این است که من از هیچ مجتهدی بدون استثناء اجازه گرفتن وجوهات را ندارم و لذا در طول سال حتی 10 ریال وجوه بمن مراجعه نمیشود و البته ناگفته پیدا است که اگر من میخواستم می توانستم از هر مجتهدی که بخواهم اجازه گرفتن وجوه تحصیل نمایم ولی تا هنگامیکه بمنبر میرفتم نیاز مالی نداشتم و از آن تاریخ هم قدری از پس اندازی که داشتم و بقیه را هم از طریق گرفتن شهریه هائیکه طلاب دارند و مقدار دیگر را هم از طریق فروش حق التألیف کتابها زندگی کردم و من الان نه تنها تمام کتابهائیکه نوشتم بلکه قسمتی از کتابهائیکه در لیست کار من است و هنوز ننوشته ام حق التالیف آنها را فروخته ام هاشمی نژاد س ـ شما مدتی است که ممنوع المنبر هستید بچه نحوی امرار معاش میکنید و چه افرادی بشما کمک مالی مینمایند نام و شهرت و شغل آنانرا بنویسید ج ـ تصور میکنم با سئوال و جواب قبلی پرسش فعلی پاسخ آن روشن شده باشد و همانگونه که در سئوال قبلی یادآور شدم عمده هزینه زندگی من از همان پس انداز قبلی و فروش حق التالیف تامین میشود و این نکته را نیز نباید ناگفته نگذارم که وسائل زندگی از قبیل خانه و لوازم آن و ماشین و تلفن همه از غنیمتهای دوران منبر بنده است و در دوران ممنوعیت هیچ چیز بر زندگی من اضافه نشده چون راهی نداشتم بلکه یک قطعه زمینی هم از قبل داشتم که پس از ممنوعیت آنرا فروخته ام و از این نظر کسی (جز شهریه که از آقای میرزا جواد آقا و آقای میلانی و مصباح که مبلغ آنها هم جزئی است) وجوهی بمن نمیپردازد و من حتی سال قبل که آقای شریعتمداری به مشهد آمده بودند مبلغ هزار و پانصد ریال برای من فرستاده بودند با آنکه مبلغ آن جزئی بود آنرا دریافت نمودم هاشمی نژاد س ـ تاکنون اعلامیه.
نشرهائیکه توسط افراد بدست شما رسیده با ذکر نام و نوع آن بنویسید ج ـ خوشبختانه در مسیر اینگونه مسائل از ابتداء نبوده ام و مراجعه ای برای دادن اعلامیه بمن نمیشد مجموعا آنچه که در این زمینه تا اکنون بخاطر دارم یکسری اعلامیه هائی بود که در مورد انجمنهای ایالتی و ولایتی در حدود 12 سال قبل بدر و دیوارها میدیدم و بعد هم یک اعلامیه سال قبل درباره گوشتهای منجمد از آقای شریعتمداری1 بود که بخانه ما انداخته بودند و یک اعلامیه هم سال قبل وسیله نامه شبی بدستم رسید که متن آن حمایت از کسروی2 و اهانتهائی به نواب صفوی3 و دارودسته او و تهمتهائی بآنها بوده و یک اعلامیه هم (که چون با دست نوشته بودند و خطی بود از صحت و سقم آن اطلاع ندارم) بنام آقای شریعتمداری بود که در آن نوشته های جرائد را درباره نفوذ کمونیزم بداخل حوزه علمیه قم تکذیب شده بود و اینها رابداخل منزل ما انداختند هاشمی نژاد س ـ در صندوق قرض الحسنه قبلاً چه سمتی داشتید و در حال حاضر در صندوق مزبور چقدر سرمایه گذاری کرده اید و چه مقدار تاکنون از وام آن استفاده نموده اید.
ج ـ سمت گذشته من تا حدود یکسال قبل در صندوق قرض الحسنه عضو هیئت مدیره بوده ام وبقیه اعضاء آن عبارت بودند از سید جعفران سیدان 2 علی اکبر بیداد 3 موسوی نژاد 4 مهدی آقا نوغانی و از یکسال قبل بعلت اختلاف سلیقه با آقای بیداد از آن کناره گرفتم و اما سرمایه گذاری از نظر مالی در آن نداشتم مگر یک دفترچه پس انداز که بنام دخترم گرفته بودم که مقداری از مهریه ایشان که نقد بود در آن گذاشتم و یک دفترچه بنام خودم که معمولاً بعد از منبر پولهای اضافی که داشتم مقداری از آن را در آنجا میگذاشتم و تدریجا میگرفتم و قرضهای مختلفی هم از آنجا در طول چندین سال گرفتم که مبلغ آن دقیقا یادم نیست ولی پرداخت آن قسطی بود و همه آنها را پرداختم و دفاتر صندوق نوشته های اینجانب را گواهی میکند هاشمی نژاد س ـ پولی را که از صندوق قرض الحسنه گرفته اید بچه مصرفی رسانیده اید و بچه نحو و از چه راهی این پول را مستهلک کردید.
عمده قرضی که من از صندوق گرفتم مبلغ سی هزار تومان بود و شرح آن باینترتیب است که من مبلغ سی هزار تومان از بانک رهنی برای خانه ای که اکنون در آن هستم قرض کرده بودم و از آن مبلغ حدود 22 هزار تومان را پرداخت کرده بودم و بقیه را برای آنکه از فرع آن راحت باشم در هیئت مدیره صندوق قرض الحسنه طرح کردم که از آنجا وام بگیرم و مورد تصویب قرار گرفت و در آن تاریخ حدود هشت هزار تومان من به صندوق قرض الحسنه بدهکار بودم و نتیجۀً مجموع مبلغ سی هزار تومان شد و طبق قانون می بایست ماهیانه سه هزار تومان بپردازم ولی چون وضع مادی من اینچنین ایجاب نمیکرد از این نظر ارفاقا بنا شد ماهیانه هزار تومان بپردازم و این قسط را هم از همان طرق امرار معاشم پرداخت شد و قسمتی هم بحساب قرض و یا حق التالیف کتاب از آقای ذبیحی صاحب انتشارات طوس چک گرفتم و پرداخت نمودم و از [اگر] نقطه ی مجهولی باقی است یادآوری بفرمائید تا توضیح داده شود هاشمی نژاد س ـ غیر از درس حوزه علمیه در چه محلهائی درس خصوصی میدهید و چه افرادی در آن شرکت میکنند ج ـ اصولاً من درس خصوصی نداشته و ندارم باین علت که گفتن آن دو درس دو ساعت طول میکشد و مطالعه هر یک هم دوساعت (و این برای آنها که بدرسهای رسمی حوزه آشنائی دارند کاملاً معلوم است) و وقتی که برای رفت و آمد آن و جزئیات مربوط بآن گرفته میشود حدود یکساعت است و چون علاوه بر این پنج ساعت کارهای نوشتنی و مطالعات مربوط بآنها را که با کتابهائی که می نویسم ارتباط دارد عمده کار من است باضافه اوقاتی که طبعا در کارهای معمولی مانند زندگی در خانه و تهیه لوازم منزل (چون اینجانب نوکر و کلفتی ندارم) میشود دیگر وقتی برای کار دیگر باقی نمیماند هاشمی نژاد س ـ چه شخصی بشما اطلاع داد که دروس حوزه علمیه قم تعطیل شده و در آنجا تظاهراتی صورت گرفته مشخصات.
آدرس این فرد را بنویسید ج ـ از نظر تعطیلی درس حوزه قم تا همین ساعت هم در جریان آن نیستم و کسی در این زمینه بمن چیزی نگفته است و اما مسئله تظاهرات قم آنهم از طریق روزنامه ها مطلع شدم و عکسهائیکه روزنامه ها پخش کردند تعدادی از آنها مشخص بود و یکنفر را شناختم بنام غفاری که اهل ساری است و چون برادر بزرگ ایشان اینجا است و داماد آقای مروارید است سال قبل در ایام تابستان منزل اخوی ایشان آن شخص را دیده بودم و در عکس تطبیق کردم .
جز این طریق راهی [راه] دیگری برای اطلاع از حوادث نداشته و ندارم هاشمی نژاد س ـ شما در مسافرتیکه در سال /53 بتهران قم کردید در کرج از آیت اله قمی دیدن نموده اید توضیح دهید همراهان شما چه افرادی بوده اند و بچه نحوی شما قمی را ملاقات و چه مذاکراتی با او انجام دادید و انگیزه شما از این ملاقات چه بوده است.
ج ـ ملاقات با آقای قمی فکر میکنم در دو مورد بوده است نه یک مورد (البته تا آنجا که بخاطر دارم) یکبار باتفاق فرزند ایشان محمود قمی از تهران رفتم و هیچگونه مزاحمتی برای من نبوده است و بمن اجازه ورود داده اند و بار دیگر هم عصری بود که ماشین را کنار خانه ایشان پارک کردم و فرزند کوچکم با امیر رازی که همشیره زاده خانم است با من بودند ولی آنها در ماشین نشستند و من تنها رفتم و به پاسبان گفتم که من از مشهد آمده ام و اگر ممکن است مایلم آقا را زیارت کنم در این بین غلامرضا خدمتگزار ایشان از پله های خانه بزیر آمده بود بمن سلام کرد و احوالپرسی کرد و پلیس هم ممانعتی نکرد و انجا من حدود نیم ساعتی بیشتر ننشستم و صحبت ما از حدود احوالپرسی از یکدیگر و سئوالاتی از حوزه مشهد و امثال اینها بود و رفتن من هم به دیدن آقای قمی بخاطر این بود که ایشان که در مشهد بود با ایشان رفت و آمد معمولی داشتم هاشمی نژاد س ـ مشخصات همسر (همسران) خود را با ذکر شغل و محل کار آنان و همچنین مشخصات فرزندان خود را بنویسید ج ـ همسر اول من خانم طیبه پادار طوس (ابطحی) فرزند سید رضا پادار طوس (ابطحی) ساکن خیابان شاه عباس مشهد کوچه دریادل هستند و از ایشان فرزندانی بنام 1 فاطمه (اکرم) 2 جواد 3 منیره 4 عذرا 5 مهدی دارم و خانم دوم من اهل کرمانشاه بنام فرح جوشقانی فرزند احمد جوشقانی ساکن کرمانشاه خیابان پهلوی کوچه ضرابی پلاک 292 هستند و دارای ورقه لیسانس در رشته زیست شناسی از دانشگاه تبریز هستند و از ایشان فرزندی ندارم و این هر دو تا این تاریخ خانه دار هستند هاشمی نژاد س ـ اظهارات خود را چگونه گواهی می نمایند ج ـ امضاء میکنم هاشمی نژاد

توضیحات سند:

1ـ در خصوص صدور اعلامیه از سوی آیه اللّه شریعتمداری سندی در دست نیست، اما خبری حاکی از آن است که در تاریخ 29 مرداد سال 1352 «از سوی آیه اللّه گلپایگانی درباره حرمت استفاده از گوشتهای وارداتی از خارج به جهت ذبح غیر شرعی آنها، فتوایی صادر شد که رژیم از پخش و تکثیر آن ممانعت کرد.
» ر.ک: هفت هزار روز، غلامرضا کرباسچی، ج 1، ص 561 2ـ سید احمد کسروی تبریزی در سال 1269 شمسی، در شهر تبریز در یک خانواده روحانی تولد یافت.
فارسی و قرآن و مقدمات عربی را در مکتب آموخت و پس از مدتی به لباس روحانیت درآمد.
اما با آلوده شدن به انحرافات فکری و عقیدتی از کسوت روحانی خارج شد.
وی نخستین کسی بود که در ایران اندیشه غربزدگی و توجه به بنیادهای فرهنگی در شرق را مطرح کرد و به گسترش یک ناسیونالیسم ضد شیعی کمک نمود.
کسروی درباره مذهب،آرائی شبیه آراء وهابیت اظهار داشت و بر تفسیر و تأویل آیات قرآن حمله کرد و احادیث را غیر معتبر خواند.
او با برپایی تشکیلات «پاک دینان» به علما که دولت ها را جائر می دانند و با بدآموزی مردم را به زیارت قبور هدایت می کنند، تاخت.
به تدریج در بیان عقاید خود بی پرواتر گردید، قرآن و برخی از کتب ادعیه را سوزاند و ادعای انشراح صدر و نبوت کرد.
در اوائل دهه 1320 شمسی، امام خمینی افکار ضد مذهبی کسروی را بشدت مورد انتقاد قرار داد و او را دروغگو، خائن و افیونی بی خرد نامید.
فتنه و فساد کسروی به جائی رسید که مرجع عالیقدر آیه اللّه العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری، وی را مهدورالدم دانسته و حکم قتل او را صادر نمود.
در سال 1324، کسروی به اتهام قرآن سوزی و مخالفت با دین به پای میز محاکمه کشیده شد و در آخرین جلسه بازپرسی در سن 57 سالگی به ضرب گلوله فدائیان اسلام به هلاکت رسید.
3ـ سید مجتبی میرلوحی (نواب صفوی) فرزند سید جواد در سال 1303 هجری شمسی در یک خانواده روحانی تولد یافت.
پس از اتمام دوره ابتدایی، وارد مدرسه صنعتی «آلمانی ها» گردیده و همزمان به آموختن دروس حوزه پرداخت.
در 17 آذر ماه سال 1321 شمسی، اولین سخنرانی خود را در خصوص هجوم اجانب و تهدید بنیادهای مذهبی ایراد کرد و تظاهراتی به سوی مجلس براه انداخت.
با استخدام در شرکت نفت، به تشکیل جلسات شبانه برای کارگران و روشنگری ایشان اقدام نمود.
در پی عزیمت به نجف اشرف، به تحصیل پرداخت و با ملاحظه یکی از کتابهای کسروی که در آن به حضرت امام صادق علیه السلام توهین شده بود، حکم ارتداد نویسنده را از حاج آقا حسین قمی گرفت و جهت ادای تکلیف روانه وطن گردید.
و گروه فدائیان اسلام را تشکیل داد.
از جمله خدمات این گروه به هلاکت رساندن احمد کسروی و هژیر وزیر وقت دربار بود.
نواب صفوی با رفت و آمد به حوزه قم با حضرت امام خمینی آشنا شد و مجذوب اندیشه های ایشان گردید و در تیر ماه 1330 در زمان نخست وزیری مصدق دستگیر شد.
با سرنگونی دولت مصدق او و یارانش آزاد شدند و نواب با انتشار اعلامیه ای حرکت مصدق را در جهت تحکیم مبانی ظلم و برخلاف مصالح عمومی قلمداد کرد.
بعد از 28 مرداد 1332، نقشه تطمیع نواب صفوی توسط شاه ناکام ماند و چند روز پس از ترور حسین علاء نخست وزیر، وی دستگیر و به اعدام محکوم شد.
سید مجتبی نواب صفوی در تاریخ 27 دیماه 1334 توسط مأموران ساواک به شهادت رسید.
ر.ک: نواب صفوی سفیر سحر، سید علی رضا سید کباری

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد به روایت اسناد ساواک صفحه 639





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.