صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

گزارش

تاریخ سند: 26 اردیبهشت 1340


گزارش


متن سند:

محترما به عرض می رساند: برکناری کابینه آقای مهندس شریف امامی1 و زمامداری آقای دکتر علی امینی2 و انحلال مجلسین شورا و سنا و بازداشت و تعقیب چند نفر از رجال و امرای ارتش و اعلام نظر دولت دایر به بازداشت و تعقیب عده زیادی از افراد متنفذ و خاطی موجب گردید که عوامل وابسته به بازداشت شدگان و عده ای از نمایندگان مجلس و متنفذین که به نحوی از انحای در سوءاستفاده ها و اقدامات خلاف گذشته شرکت و دخالت داشته اند به منظور جلوگیری از برنامه های دولت و عقیم گذاردن اقدامات اصلاحی تصمیم به مبارزه و کارشکنی علیه دولت گرفته اند از جمله اسداله رشیدیان و فتح اله فرود و محمدعلی مسعودی و سیدمهدی میراشرافی3 که هریک منافع زیادی در دولت گذشته داشته و حتی دو نفر اول که ضمن انتخابات تابستانی و زمستانی با همکاری سپهبد علوی مقدم4 و سپهبد کیا5 در انتخابات دخالت نامشروع نموده و بین کارمندان وزارتخانه ها و کارگران کارخانجات هم نفوذی دارند به وسیله عمال خود تحریکات عمیقی را بین کارمندان دولت خصوصا حکمی و روزمزد و کارگران کارخانجات و اتحادیه های صنفی مخصوصا صنف نانوا و اتحادیه کامیونداران و بارفروشان و صاحبان میادین آغاز و جنگ اعصاب شدیدی را بین کلیه دستجات ایجاد و از هیچگونه اقدامی فروگذار نمی کنند.
محمدعلی مسعودی و رشیدیان برای ایجاد ایجاد تشنج و اعتصاب صنف نانوا جلیل احمد خانلو هوچی معروف و کاندیدای سابق حزب مردم از تهران و هدایت اله اسلامی رئیس سابق اداره پیشه وران شهرداری را مأمورین امر کرده و به منظور عملی ساختن اعتصاب کامیوندارها هم که اگر عملی گردد زندگی روزمزه مردم کشور بخصوص تهران به مخاطره خواهد افتاد از وجود ماشاءاله آذرفر که از دوستان بسیار صمیمی محمدعلی مسعودی است استفاده نموده و سعی دارند همزمان با تحریکات دیگری که در کارخانجات به عمل آورده اند اعتصاب کامیونداران را نیز در اول خرداد عملی سازند و به دنبال این اقدامات با برادر ماشاءاله آذرفر رئیس اتحادیه صنف کامیونداران یعنی ارباب زین العابدین تهرانی که از میدان داران معروف و پدر زن طیب حاج رضایی است تماس حاصل نموده و قصد دارند از طریق میادین در بازار خواربار و میوه و سبزی تهران هم تضییقاتی بوجود آورند.
کارگران و نمایندگان کارگرانی که در گذشته در جلسات هفتگی و روزانه منزل اسداله رشیدیان شرکت و مشکلات و گرفتاری های خود را با توصیه رشیدیان به مقامات مسئول مرتفع می نمودند اکنون رابط رشیدیان با سایر کارگران در محیط کارخانجات شده و سعی دارند با ایجاد جنگ اعصاب از قبیل اعتصاب کارمندان وزارت پست و تلگراف و تلفن ـ بنگاه راه آهن ـ پلیس تهران و کارگران کوره پزخانه ها و کارخانجات راه آهن محیط وزارتخانه ها و کارخانجات را متشنج و از این طریق بهره برداری سیاسی به نفع رشیدیان و مسعودی و باند مخالف دولت بنمایند و در جلسه شبانه منزل سیدمهدی میراشرافی هم که چند شب قبل با حضور محمدعلی مسعودی و رشیدیان و معتمدی معاون فنی وزارت راه تشکیل گردیده مهدی میراشرافی عهده دار شد که از طریق ایجاد محدودیت های فوری جهت کارگران دو کارخانه خود در اصفهان (تاج و شهناز) زمینه اعتصاب بزرگی را که لااقل نصف بیشتر کارگران کارخانجات اصفهان در آن شرکت داشته باشند فراهم نماید و بسیار ضروری است که تا قبل از به ثمر رسیدن اقدامات آنان و اعتصاب کارگران دو کارخانه مذکور در اصفهان ترتیبی جهت جلب رضایت کارگران و دور نگهداشتن میراشرافی از محیط کارگری اصفهان مبذول دارند.
ضمنا تحریکات دیگری نیز توسط ایادی باند مخالف دولت بین رانندگان و کلیه کارکنان شرکت واحد اتوبوسرانی آغاز شده که محرکین اصلی سرگرد شیرزاد ـ سرگرد زهرایی سروان رزمی ـ سروان نوری که همگی از محارم سپهبد علوی مقدم بشمار می روند و سعی دارند که کارگران شرکت را به عنوان تقاضای اضافه دستمزد وادار به نشان دادن عکس العمل هایی در قبال تصمیم دولت مبنی بر قصد انحلال شرکت واحد بنمایند.
گذشته از اقدامات و فعالیت هایی که مخالفین دولت در زمینه های فوق به عمل آورده و می آورند جلسات دیگری هم برای تعیین خط مشی مبارزه جدی با اقدامات دولت آقای دکتر علی امینی با شرکت فتح اله پورسرتیپ ـ مهندس والا6 ـ محمدعلی مسعودی ـ سیدمهدی میراشرافی و عده ای دیگر تشکیل گردیده است و این عده سعی دارند که ضمن اخذ تماس با کلیه کسانی که نحوی از انحاء قادر به پیشرفت مقاصد آنها بوده تماس حاصل نموده و مقدمات سقوط دولت فعلی را فراهم سازند.
ضمنا در مورد امریه صادره امریه اقدامات رشیدیان ـ محمدعلی مسعودی شعبان جعفری7 ـ طیب حاج رضایی8 ـ حاجی خداداد در روز 27 اردیبهشت بررسی گردید و اگر چه تماس و ارتباط افراد فوق محرز می باشد ولی تا این ساعت اقدامی برای تشکیل تغذیه که مستلزم تشریفات مقدماتی است مشهود نشده و مأمورین ویژه مشغول بررسی و مراقبت می باشند.

توضیحات سند:

1ـ جعفر شریف امامی فرزند حاج محمدحسین نظام الاسلام، در 27 خرداد 1291 ه ش در تهران متولد شد.
پدر او، از روحانیون تهران در دوران متأخر قاجاریه بود که از ناصرالدین شاه لقب «معتمدالشریعه» و از مظفرالدینشاه لقب «نظام الاسلام» دریافت داشت.
جعفر شریف امامی تحصیلات متوسطه را در تهران به پایان رسانید و برای ادامه تحصیل به سوئد و آلمان رفت و در این کشور آخرین مدرک تحصیلی خود را در رشته برق کسب نمود.
او در ایران، در راه آهن دولتی شاغل بود و به معاونت این سازمان رسید.
در سال 1324 به مدیرعاملی بنگاه آبیاری رسید.
در تیر و اسفند 1329 در دولت رزم آرا به وزارت راه رسید، جعفر شریف امامی در دولت سپهبد فضل اللّه زاهدی مدیریت عامل سازمان برنامه را به دست گرفت و در سال 1333 به سناتوری تهران انتخاب شد.
شریف امامی در دولت دکتر منوچهر اقبال وزیر صنایع و معادن شد و در شهریور 1339به نخست وزیری رسید.
دولت مستعجل شریف امامی ثمره یک دوره تنشهای جدّی در روابط ایران و آمریکا بود.
تشدید فعالیت جناحهای وابسته به «حزب دمکرات» آمریکا در ایران به اعتصاب معلمین و شهادت دکتر ابوالحسن خانعلی و سرانجام سقوط دولت شریف امامی، در اردیبهشت 1340 انجامید.
او در سال 1342 مقام شامخ ریاست مجلس سنا را به دست گرفت و تا آستانه انقلاب اسلامی ایران، به مدت 15 سال، در این سمت بود.
جعفر شریف امامی در مرداد 1346 به ریاست مجلس مؤسسان سوم رسید که وظیفه داشت نیابت سلطنت فرح پهلوی را تسجیل کند.
با آغاز امواج انقلاب اسلامی ایران، محمدرضا پهلوی در یکی از واپسین تلاشهای خود به فراماسونری و استاد اعظم آن، جعفر شریف امامی متوسل شد و وی را در نقش دیرینش، به عنوان محور تفاهم و «آشتی» سیاستهای بیگانه مؤثر در ایران به صدارت رسانید.
باید افزود که برخلاف تصور شاه، هر چند شریف امامی طی دوران «شیخوخیت» خود، به عنوان سمبل «آشتی» و «تفاهم» کانونهای قدرت بیگانه وجهه ای اندوخته بود و لذا می توانست نمادی از «آشتی بین المللی» به شمار رود، ولی او هیچ گاه نتوانست در سطح مردم به عنوان یک چهره «وجیه الملّه» مطرح شود.
جعفر شریف امامی در تاریخ 14 /8 /1357 از صدارت استعفا داد و جای خود را به دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری سپرد.
او ثروت زیادی در دوران حیات خویش اندوخت و احمد شیبانی از نزدیکانش به فردوست اطلاع داده است که هنگام خروج از ایران زمان انقلاب 17 میلیون دلار به حساب خود در خارج ریخته بود.
شریف امامی از مهره های واسط و محلل به شمار می رفت که در شرایط و بحرانی از او استفاده می شد.
یکبار پس از علاء و قبل از امینی و در سال 1349 و بار دیگر در اواخر عمر رژیم در سال 57 به سمت نخست وزیری رسید که نهایتا با وقوع حادثه 17 شهریور در زمان صدارت وی، او نیز از صحنه کنار رفت.
وی، از دوران جوانی عضو تشکیلات ماسونی بود و در تشکیلات ماسونی، به استاد اعظمی رسید و از چهره های وابسته به سیاست غرب بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به انگلیس پناهنده شد و در سال 1378، در آمریکا درگذشت.
از کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، صص 399 تا 422 2ـ دکتر علی امینی مجدی فرزند محسن خان امین الملک در سال 1284 شمسی در تهران متولد شد.
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه رشدیه و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون به پایان رساند.
در سال 1305 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در سال 1310 دکترای اقتصاد از دانشگاه پاریس دریافت نمود.
پس از بازگشت به ایران، در دادگستری مشغول کار شد.
او از سرشناس ترین چهره های تاریخ سلطنت پهلوی است که با سقوط دولت دیکتاتوری رضاخان، در سال 1321 به معاونت احمد قوام، نخست وزیر وقت رسید.
وی که مورد توجه خاص دیپلماسی آمریکا قرار داشت، در سال 1325، ریاست بانک صنعتی را عهده دار شد.
امینی در سال 1326 در مجلس پانزدهم، نماینده تهران و در 1329 در کابینه حسنعلی منصور وزیر اقتصاد گردید.
در سال 1330 در کابینه اول مصدق مجددا در رأس وزارتخانه فوق قرار گرفت گرفت.
او این سمت را پس از کودتای 28 مرداد 1332، در دولت سپهبد فضل اللّه زاهدی نیز حفظ کرد.
در این سمت، وی وظیفه داشت اهداف اقتصادی کودتا را تحقق بخشد و منافع شرکتهای بزرگ نفتی غرب را تأمین کند.
در 29 شهریور 1333، قرارداد کنسرسیوم را در جو رعب آمیزی که فرماندار نظامی تهران، تیمور بختیار به وجود آورده بود، منعقد ساخت و علی رغم مخالفت نیروهای اصیل ضد استعماری به رهبری آیت الله کاشانی، آن را در آبان همان سال، به تصویب مجلس رساند.
امینی، در کابینه حسین علا نیز که پس از برکناری فضل اللّه زاهدی، قدرت را در فروردین 1334 به دست گرفت سمت وزارت دارایی را حفظ کرد.
وی در دی ماه همین سال به دلیل اعتمادی که آمریکا به او داشت، سفیر ایران در واشنگتن شد و تا پایان اسفند 1336، این سمت را عهده دار بود.
در طول این مدت شاه به او بدبین شده بود و وی را از سوی آمریکائیها جانشین خود می دانست.
در سال 1337 به تهران احضار شد و در 17 اردیبهشت 1340 تحت فشار آمریکاییها به نخست وزیری رسید و مدت 14 ماه یعنی تا 27 تیر سال بعد در این سمت باقی ماند و سپس جای خود را به اسداللّه علم داد.
حوادث مهم دوران نخست وزیری امینی عبارت بودند از وارد کردن چند شخصیت چپ و جنجالی در کابینه اش، بازداشت چندین تن از سران رژیم سابق که به قساوت و بیرحمی مشهور بودند نظیر علوی مقدم، کیا و ضرغام، اصلاحات ارضی که به توصیه جان کندی رئیس جمهوری دموکرات آمریکا انجام گرفت و برکناری تیمور بختیار از ریاست ساواک و فرار او به اروپا.
او از زمان کناره گیری تا پایان حکومت جانسون دموکرات و به قدرت رسیدن نیکسون جمهوریخواه در آمریکا (1350) ـ که موجب بسط اقتدار شاه گردید ـ همواره تحت نظر ساواک بود.
اما در 1355 با پیروزی دموکراتها وی مجددا وارد تهران شد و به گفته حسین فردوست در ماههای اوج گیری انقلاب اسلامی به مشاور دائمی محمدرضا بدل گردید.
در سال 1357 با شکل گیری انقلاب اسلامی، راهی فرانسه گردید.
بعد از ماجرای گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا، او با آمریکائیها تماس برقرار کرد و «جبهه نجات ایران» را با پشتیبانی آمریکا بنیان نهاد، ولی پس از مدتی این جبهه تعطیل شد.
امینی که از اعضای فعال فراماسونری در ایران بود، در 21 آذر 1371، در سن 87 سالگی در پاریس درگذشت.
ر.ک : احمد ساجدی، مشاهیر سیاسی قرن بیستم، ص 54 برگرفته از: دکتر علی امینی به روایت اسناد ساواک، 2 جلد، تهران، 1379 ناصر نجمی، بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضا شاهی، چاپ 1373، ص 84 جعفر مهدی نیا، زندگی سیاسی علی امینی، صص 15ـ16 3ـ مهدی میر اشرافی فرزند سیدحسین در سال 1289 ه ش در تهران متولد شد.
وی در آغاز وارد ارتش شد و دانشکده افسری را در 1313 به پایان رسانید.
ولی بعدا کناره گیری کرد و به مشاغل آزاد روی آورد.
نام میراشرافی به عنوان یکی از چهره های مؤثر وابسته به اینتلیجنس سرویس، که در حوادث سالهای 1320 - 1332 و به ویژه کودتای 25-28 مرداد 1332 نقش مخرب و چشمگیری داشته اند، مطرح بوده است.
او از جمله عناصر هفت خطی بود که با سلاح جسارت و بی پروایی توانست از پایین ترین درجات اجتماع خود را در جرگه رجال متنفذ و سردم داران جای دهد.
او قبلا در فعل وانفعالات پس از 1320 روزنامه آتش را به راه انداخت.
و نیز به دنبال فعالیتها و تلاش های مداوم به وکالت مجلس دست یافت.
او بعدها روزنامه آتش را رها کرده و در اصفهان ظاهر شد و کارخانه مهم (تاج) را خرید.
او در جریان کودتای 28 مرداد جماعتی از اوباش و اراذل را به راه انداخت و نخستین کسی بود که پس از اشغال فرستنده رادیویی تهران با عربده کشی و نعره های گوش خراش، به دکتر مصدق و سران نهضت ملی حمله کرد.
میراشرافی در مهرماه 1357 تقاضای تجدید امتیاز روزنامه آتش را کرد و ساواک در تاریخ 27 /7 /1357 با این تقاضا موافقت نمود.
ظاهرا او قصد داشت که مانند برخی دیگر از فعالین سیاسی دهه های پیشین، با هدایت کانونهای توطئه، وارد گود حوادث انقلاب شود.
میراشرافی با پیروزی انقلاب دستگیر و در دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان به طور علنی و با حضور صدها شاکی خصوصی، محاکمه و اعدام گردید.
(ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد 2) (بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی، ناصر نجمی) ـ اسناد ساواک، پرونده های انفرادی 4ـ مهدیقلی علوی مقدم فرزند سرتیپ علیقلی علوی مقدم، در سال 1282 ه ش در تهران به دنیا آمد او پس از پایان تحصیلات در مدرسه علوم سیاسی تهران در ژاندارمری استخدام شد و چندی بعد به فرانسه رفت، وی در فرانسه دوره های سواره نظام و ایلخی را به پایان برد و در عین حال در رشته دامپزشکی تا اخذ درجه دکترا به تحصیل پرداخت.
او در سال 1308 به ایران بازگشت و در مشاغل مختلف نظامی به کار پرداخت، مشاغل عمده علوی مقدم تا سال 1331 به شرح زیر است: آجودانی دبیرستان نظام، ریاست سررشته داری ارتش، ریاست امور دواب و ایلخی، فرمانده گارد مرزی و گمرک، نماینده فوق العاده دولت در جنوب و فرمانده ژاندارمری.
مهدیقلی علوی مقدم در 30 تیر 1331 فرماندار نظامی تهران بود و در کشتار مردم تظاهر کننده نقش اصلی داشت.
پس از صعود مجدد مصدق، او به اتفاق سرلشگر گرزن، رئیس ستاد ارتش، به عنوان مسوولان درجه اول حادثه در باشگاه افسران بازداشت ولی پس از چند روز آزاد شدند.
مصدق به جای علوی مقدم سرتیپ افشارطوس را که خود از عوامل کشتار 30 تیر بود به فرمانداری نظامی تهران گمارد.
در شهریور 1331 مصدق، وی را به همراه گروهی از امرای ارتش به علت تحریک علیه دولت بازنشسته کرد.
این عناصر به رهبری فضل اللّه زاهدی «کانون افسران بازنشسته» را به مرکز توطئه های خود بدل کردند.
علوی مقدم از چهره های فعال در کودتای 28 مرداد 1332 بود و به پاس این خدمت توسط محمدرضا پهلوی به ریاست شهربانی کل کشور گمارده شد.
دوران ریاست علوی مقدم بر شهربانی قریب به هشت سال طول کشید و او در این سمت به درجه سپهبدی رسید.
با آغاز نخست وزیری دکتر منوچهر اقبال ، علوی مقدم رقابت شدیدی را با او آغاز کرد و در عین حال در ستیز جدی با تیمور بختیار، رئیس ساواک قرار گرفت.
اسناد موجود در ساواک روابط نزدیک علوی مقدم را که یک چهره «انگلوفیل» سرشناس محسوب می شد، با اسداللّه علم نشان می دهد و این تنها علوی مقدم نبود که به دستور محمدرضا پهلوی از طریق شبکه عوامل خود در اطلاعات شهربانی بختیار را کنترل می کرد، بلکه بختیار نیز از طریق ساواک علوی مقدم را زیر نظر داشت.
توسعه نفوذ علوی مقدم ، که در دوران طولانی ریاست او بر شهربانی به دست آمده بود ، سبب شد که محمدرضا پهلوی در شهریور 1339 او را محترمانه از پایگاه قدرتش به دور کند و در دولت شریف امامی در پست وزارت کشور بگمارد.
این تحرک شاه علیه توطئه هایی که نه تنها شهربانی بلکه ساواک و اداره دوم ارتش را نیز فرا گرفته بود، چند ماه بعد به برکناری دو چهره مقتدر و جاه طلب دیگر بختیار (رئیس ساواک) و حاجی علی کیا رئیس اداره دوم ارتش انجامید.
علوی مقدم در 1 /2 /1340 بازنشسته شد و مدت کوتاهی بعد در تاریخ 23 /2 /40 به علت اشتهار به فساد مالی در اقدام نمایشی دولت امینی بازداشت گردید و مدت یازده ماه در زندان به سر برد.
برکناری و بازداشت وی سبب نارضایی او شد و وی طی سالهای پس از آزادی با سایر افسران تصفیه شده ارتباطات گسترده ای داشت.
توسعه این ارتباطات در سالهای بعد، حساسیت محمدرضا پهلوی را برانگیخت و به دستور او ساواک حدود شش ماه به سانسور مکاتبات، شنود تلفن و تعقیب و مراقبت وی پرداخت.
این عملیات در تاریخ 11 /2 /44 آغاز شد و در آذر ماه 1344 به علت فقدان علایمی از فعالیت مضره به پایان رسید.
او در سالهای پس از بازنشستگی به فعالیتهای مالی پرداخت و از جمله در سال 45 به همراه اسداللّه رشیدیان، قبادیان، و خواجه نصیری، به تاسیس بانک اعتبارات تعاونی دست زد.
رک : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج2، ص 269-276 5ـ حاجیعلی کیا فرزند طاهر (معروف به حاجی پیرزاده از ملاکین ثروتمند مازندران) در سال 1285 شمسی در مازندران متولد شد.
وی افسر ارتش بود و برای ادامه تحصیل نظامی ـ به دستور سرلشکر ضرغامی ـ به کشور سوئد اعزام گردید و به علت وقوع جنگ جهانی دوم، به مدت دوازده سال در آن کشور اقامت داشت و دوره عالی ستاد ارتش را در آن کشور گذراند.
وی پس از بازگشت به ایران، ابتدا رئیس اداره مرزبانی و در سال 1327 ـ توسط سپهبد رزمآرا ـ به ریاست شعبه تجسس رکن دوم ستاد ارتش منصوب شد و بعدا به یکی از چهره های فعال وابسته به دربار بدل شد.
نامبرده در زمان دکتر مصدق با درجه سرتیپی بازنشسته گردید و در آن زمان به تجارت و ملکداری پرداخت.
مشارالیه پس از کودتای 28 مرداد 1332 به دستور محمدرضاشاه داوطلب نمایندگی مجلس از مازندران گردید ولی به علت کارشکنی نخست وزیر وقت (زاهدی) ناکام ماند و در سال 1333توسط شاه مجددا به ارتش و تا سال 1336 از عناصر فعال وابسته به دربار در ارتش بود و عهده دار انحلال «لژ بیداری» که ادامه فعالیت آن به دلایلی مورد تأیید شاه نبود، گردیده است.
حاجی علی کیا در سال 1336 به ریاست اداره دوم ستاد ارتش منصوب شد و مدتی بعد به درجه سپهبدی رسید و در همین سال در رأس «نیروی مقاومت» قرار گرفت و سازمان کوک را تأسیس نمود ـ کوک یک سازمان پنهانی بود که در سال 1336 به دستور شاه توسط کیا تأسیس شد و شبکه خود را در سراسر ایران گستراند سازمان کوک برخلاف سایر شبکه های اطلاعاتی و جاسوسی دوران پهلوی، به دلیل سوءاستفاده و جاه طلبی های کیا نتوانست سری بودن خود را حفظ کند و به تدریج به یک سازمان نیمه پنهان بدل شد ؛ سازمان مذکور به یک شبکه مشخصی در راستای اهداف و منافع مالی و سیاسی خود بدل گردید.
بیش از هر چیز به یک شبکه مخفی با ساختار شبه حزبی در راستای انواع دسته بندی های سیاسی و مالی شباهت داشت و اعضای آن تعدادی از قضات و کارکنان عالی مقام دادگستری و عناصر متنفذ فرهنگی بودند و ارتباط شخصی کیا حتی پس از برکناری وی با برخی از اعضای متنفذ و «کوک» حداقل تا سال 1343 ادامه داشت.
حاجی علی کیا در اواخر سال 1339 بازنشسته شد و در زمان نخست وزیر دکتر علی امینی به علت اشتهار به فساد مالی در سال 1340 بازداشت و سرانجام به دو سال زندان محکوم شد.
نامبرده از درون زندان، هدایت سازمان کوک را به عهده داشت و پس از آزادی از ریاست سازمان مذکور برکنار گردیده است.
ر.ک : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 486 ـ 493 6ـ عبداله والا فرزند حسین ظهیرالسلطان، ملاک و پیشکار احمد شاه بود که در سال 1301 ه ش در قریه شال خلخال بدنیا آمد.
وی فارغ التحصیل هنر سرایعالی در رشته شیمی در سال 1322 و لیسانسیه حقوق از دانشگاه تهران در سال 1324 و مسلط به زبانهای فرانسه و انگلیسی بود.
نامبرده در سال 1321 با ثریا شقاقی دختر یکی از متمولین تهران ازدواج نمود و تنها صاحب یک فرزند بنام کامران در سال 1333 گردید.
وی کار مطبوعاتی خود را در سال 1321 با عنوان مدیر مسئولی نشریه تهران مصور آغاز نمود و در ادامه باتوجه به نزدیکیش به دهقان توانست به عنوان رابط نشریه با ارتش در زمینه چاپ نشریه در چاپخانه ارتش و همچنین تنظیم مطالب تحت عنوان زیر ذره بین ایفای نقش بنماید.
پس از درگیر شدن احمد دهقان با رزم آرا به خاطر چاپ مقاله «من جاسوس شوروی در ایران بودم» و نهایتا قتل احمد دهقان، عبداله والا با کمک رزم آرا توانست دو سال به تاریخ تولدش در شناسنامه بیافزاید و از سال 1301 به 1299 تغییر دهد و با این روش صاحب امتیازی نشریه تهران مصور را که می بایست بر طبق قانون مطبوعات حداقل سی سال سن داشته باشد، بدست آورد تا به عنوان جانشین احمد دهقان امور نشریه را بدست گرفته و منویات مورد نظر!! خود را جامه عمل بپوشاند.
نامبرده در دوره های 20 و 21 مجلس شورای ملی از خلخال نمایندگی مردم را بعهده داشته و طی بررسی بعمل آمده در اسناد ساواک 7 مجموعه سند پیرامون سوابق و زندگینامه عبداله والا شناسایی گردیده است.
در اسناد شماره 9 /25718 و 10 /25718، ساواک به 42 سئوال مختلف پیرامون وی پاسخ داده است.
در این سند علاوه بر مشخصات سجلی و سوابق تحصیلی و خانوادگی به روحیات و افکار، نقاط قوت و ضعف، سوابق خدمتی، پای بندی به رژیم و فعالیتهای سیاسی پاسخ گفته شده و علاقمندی وی به شاه خوب و نسبت به مذهب عادی ارزیابی شده است و یا اینکه علاقمندی نامبرده به مقام، شهرت، زن و پول فوق العاده تشخیص داده شده و از جمله نقاط ضعف وی نیز به همین مسائل اشاره گردیده است.
به استناد اطلاعات مندرج در این سند وی طرفدار سیاست غرب در رژیم مشروطه سلطنتی و در ادوار گذشته وفاداری خود را نسبت به شاه به ثبوت رسانیده است.
(سند شماره 87) در سند 42 /25718 پیرامون عبداله والا اظهار شده است: وی دارای مرام ضد کمونیستی شدید می باشد و طرفدار مقام شامخ سلطنت و با توده ایها و مصدق مبارزه پی گیر نموده است.
(سند شماره 88) در سند شماره 56 /25718 که به منظور تعیین صلاحیت جهت شرکت در مراسم سلام تنظیم شده، عنوان گردیده است: مهندس عبداله والا صاحب امتیاز و مدیر مجله تهران مصور و تماشاخانه تهران و نماینده مجلس شورای ملی فاقد حسن شهرت درگذشته بوده و روش روزنامه نگاری وی ضد کمونیستی و حتی مقالات عدیده ای در این زمینه هم درج نموده است.
نامبرده در اواسط سال جاری (1345) ضمن همکاری با بهرام شاهرخ مقالات شدیدی علیه دولت آقای هویدا منتشر نمود که در نتیجه از طرف وزارت اطلاعات تضییقاتی از نظر آگهی و رپرتاژ برای وی بعمل آمد.
ضمنا به علت فوق الذکر از حزب مردم نیز اخراج گردیده است.
(سند شماره 89) در سند شماره 60 /25718 آمده است: خیلی حساس و زودرنج بوده و وضع مادی خوبی ندارد.
برای عقیده خود ارزش و احترامی بیش از آنچه که هست قائل می باشد و با اکثریت میانه خوبی ندارد و نطقهایش بیشتر با اعتراض و تشنج همراه است.
روی هم رفته شخص مغرضی نیست و اگر نفرتی داشته باشد به علت زمینه قبلی بوده که برایش فراهم شده بود.
(مجموعه سند شماره 90) در اسناد ساواک در سال 1350 مشخصات، سوابق، فعالیت ها و نظرات وی در قالب فرمی تنظیم شده است.
در این اسناد به مطالب زیر اشاره شده است : ...
مدیر مجله تهران مصور و رئیس تئاتر نصر و رئیس سندیکای مرکزی صنعت چاپ می باشد.
...
(مشاغل قبلی وی) روزنامه نگاری بوده و سابقا رئیس فدراسیون ژیمناستیک و عضو انجمن طرفدار پیش آهنگی بوده است...
...
(میزان ثروت) بیش از 50 میلیون ریال ـ دارای زمین و ساختمان تماشاخانه نصر و صاحب سهم از زمین و ساختمان سینما اروپا ـ منزلی در شمیران و منزلی در تهران خیابان شاه آباد و پنجاه هزار متر مربع زمین در بندر پهلوی و صاحب چاپخانه تهران مصور ـ منزل مسکونی وی اجاره ایست و ماهیانه در حدود بیست و شش هزار ریال اجاره بها می پردازد...
...
درآمد وی از سینما اروپا و تماشاخانه تهران و چاپخانه و مجله تهران مصور و اجاره منزل در حدود پانصد هزار ریال...
...
عضو حزب مردم و جمعیتهای غیر سیاسی کلوپ روتاری...
...
(سرگرمی ها) مطالعه و معاشرتهای دوستانه و قمار میکند و علاقمند به عیاشی و خوشگذرانی...
...
(اعتیادات مضره) ندارد، سیگار می کشد، مشروب می نوشد...
...
تاکنون هیچگونه قرائن و اماراتی که دال بر عدم علاقمندی به رژیم و کشور باشد از وی مشاهده و بدست نیامده است (سند شماره 92) سرانجام در 1369 ه ش درگذشت.
او نیز عضو کلوپ روتاری بود و در لژ کوروش عضویت داشت.
(روزنامه اطلاعات، شماره 11211، 1342 ش؛ دولتمردان ایران، جلد 2، ص 320) 7ـ شعبانعلی جعفری فرزند غلامعلی در سال 1300ش در تهران متولد شد.
معروف به «شعبان بی مخ» از سردستگان اوباش تهران بود.
او در تظاهرات ضد دولتی سالهای 32 ـ 1331 و نیز سرکوب مخالفان شاه و زاهدی پس از کودتا دست داشت و جنایات زیادی مرتکب شد.
پس از پیروزی انقلاب سال 1357 از ایران فرار کرد و در حال حاضر در امریکا مقیم است.
از آغاز حکومت دکتر مصدق تا دیماه 1331، شعبان جعفری با دار و دسته اش در سخنرانیها و تظاهرات خیابانی با جبهه ملی همکاری داشت و بعضی اوقات کنار دکتر فاطمی به عنوان محافظ دیده می شد.
اوایل بهمن ماه، شعبان جعفری خط خود را عوض کرد و در جریان نهم اسفند 1331 به اتهام حمله به خانه نخست وزیر بازداشت و محاکمه گردید.
ماجرا از این قرار بود که در 9 اسفند 1331 مصدق که بی خبر از همه جا مشغول انجام تشریفات سفر شاه به عتبات بود، گروهی از اوباش و چاقوکشان به سر دستگی شعبان بی مخ (که بعد از انقلاب توسط آیت الله خلخالی به دلائلی غیر از این، غیابا به اعدام محکوم شد) با همراهی یک واحد کوچک ارتشی، بیرون در اصلی کاخ شاه گرد آمدند و با شعارهائی بر ضد مصدق و به نفع شاه انتظار شکار خود را می کشیدند.
مصدق موفق شد از در پشتی کاخ خارج و خود را به منزل مسکونی اش برساند.
طرفداران شاه خود را به خانه مصدق رساندند و با جیپ در خانه وی را شکستند اما با شلیک نیروهای ارتشی محافظ، در محاصره افتاده و حرکت آنها شکست خورد و شعبان بی مخ که پس از 28 مرداد به لقب «سرهنگ تاج بخش» مفتخر گردید دستگیر شد.
شعبان جعفری از قهرمانان کشتی بود و سالهای زیادی از عمر خود را در زورخانه گذارند.
وی باشگاهی به اسم «باشگاه جعفری» تأسیس کرده بود و خود مدیر آن بود.
در جریان انتخابات مجلس هجدهم که در فروردین ماه 1333 انجام گرفت، چاقوکشان شعبان بی مخ دوش به دوش پاسبانان و مأموران فرمانداری نظامی جلوی شعبه های اخذ رأی ایستاده و رای کسانی را که می خواستند رای دهند می گرفتند و اگر از جبهه ملی کسی را نوشته بود او را زده و یا بازداشت می کردند و رهگذران را به زور وادار می کردند اسم نامزدهای دولت را به صندوق بریزند.
این جریان در روزنامه های غربی منعکس شد و حتی مجله تایم مطلبی تحت عنوان «ژنرال بی مخ» چاپ کرد و بر بی آبرویی دولت زاهدی و شاه افزود.
8ـ طیب حاج رضائی (میرطاهری) در سال 1298 ش به دنیا آمد.
شهرت طیب در تهران خلق و خوی عیاری وی بود.
طیب از بارفروشان میدان تهران بود.
در سال 1320 ش وقتی قرار شد افراد شرور را سر جایشان بنشانند طیب را به بندرعباس تبعید کردند ولی چندی بعد به تهران آمد.
طیب با طرفداران فراوانی که داشت ابتدا از حکومت محمدرضا پهلوی حمایت کرد ولی به علت داشتن هیأت مذهبی و برپایی مراسم سوگواری در روزهای ماه محرم تمایلات مذهبی وی در سال 1342 با آغاز 15 خرداد در جهت سیاسی تازه ای قرار گرفت.
طیب و هیأت مذهبی وی در محرم سال 1342 از نهضت امام خمینی حمایت کردند.
رژیم پهلوی، او و برادرش را دستگیر و از وی خواست که اقرار کند که پول گرفته اند تا حادثه 15 خرداد را در تهران ایجاد نماید.
طیب حاضر به بیان این دروغ نشد و در 11 /8 /42 در پادگان حشمتیه تهران به جوخه اعدام سپرده شد.
پس از شهادت وی جامعه روحانیت ایران در تجلیل از ایشان مجالس سوگ برپا کرد.
طیب طبق وصیت خودش در شاه عبدالعظیم تهران کنار قبر مادرش به خاک سپرده شد و در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی مدفون گردیدند.
ر.ک : انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب هفتم، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص 101.

منبع:

کتاب رشیدیان‌ها به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 22



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.