متهم: مهدی خانبابا تهرانی
متن سند:
بازجو: ستوان زمانی تاریخ:۹/۱۲/۳۳
متهم: مهدی خانبابا تهرانی
س - با تفهیم تبصره ذیل ماده ۱۲۵ قانون کیفری مشخصاًت خود را بیان کنید.
ج - نام - مهدی نام خانوادگی خانبابا تهرانی متولد ۱۳۱۳ صادره از بخش ۴ چهار قاسم شماره شناسنامه ۱۹۰ شغل محصل زن و بچه ندارم مذهب اسلام آدرس منزل بود. روزنامه جبهه صاحب خیابان تخت جمشید میدان کاخ خیابان طوسی کوچه دینی دبیرستان خیام سال پنجم
س - دارای پیشینه کیفری بودهاید و یا تا به حال زندانی شدهاید؟
ج ۔ خیر تا به حال زندانی نشدم ولی فقط یک مرتبه در دوره حکومت سابق مرا به اتهام عضویت در حزب میهنپرستان۱ و توطئه علیه جان کریم پور۲ شیرازی از محل حزب بازداشت کردند و با عدهای دیگر کهامینی رهبر حزب هم جزو آنان بود برای مدت دو شب مرا به زندانانداختند ولی بعد که معلوم شد در شب واقعه من در محل مزبور نبودم مرا آزاد کردند اتفاق مزبور در سال ۱۳۳۲ بوده است.
س - در کدام یک از احزاب یا دستجات سیاسی عضویت دارید؟
ج - من عضو هیچ یک از احزاب تا کنون رسماً نشدم ولی در این اواخر براثر تبلیغات گمراه کننده شخصی به نام محسن متقیان مدتی طرفداری از حزب منحله توده۳ نمودهام.
س - محسن متقیان در چه تاریخی شما را تبلیغ و به حزب توده معرفی نموده و شناخته شد و یکی از اعضای مسئولیت شما به عهده چه کسی بوده است و اعضای هم حوزه شما چه اشخاصی بودند؟ از ابتدا الی تاریخ دستگیری کاملاً توضیح دهید.
ج - من چون پدرم دارای کافه رستوران میباشد و محل مزبور جای رفت وآمد همه نوع اشخاص میباشد بخصوص این که دکان ما نزدیک دانشگاه میباشد اغلب مشتریان ما دانشجو میباشند و یکسال قبل من با متقیان در محل کافه در حین خوردن غذا سر یک میز دوست شدم و از آن تاریخ به بعد چون در اغلب روزنامههای دست چپ مثل به سوی آینده و جوانان دموکرات مطالبی علیه من و دوستان من درج میکردند مبنی بر این که شخصی به نام مهدی تهرانی و رضا پورخسروی در دبیرستان محمد قزوینی جوانان ضد استعماری را به زور با او عمل حرامی انجام دادهاند و ما را روزنامههای مزبور اوباش فاشیست و غیره میکردند و به خاطر این مسائل بود که روزی همین آقای متقیان به من گفت شما که نباید اینطور باشید و آن را بنا کرد از نوشتن روزنامههای مزبور گفتن. آنوقت من خطاب به او گفتم این حرفها را مخالفین ما که در سر انجمن ورزش با ما توافق ندارند و درج میکنند. بالاخره این به ما میگفت تا این که نظر ما را به طرف دسته خودش جلب نمود تا این که روزی به من پیشنهاد داد بیا عضو بشو. گفتم بابا فاشیست که نمیتواند کمونیست بشود و بعد خندهای کرده و گفت من برای تو کتاب میآورم بخوان آنوقت رفت یادم هست که کتاب جامعه شناسی را برای من آورد بعدها چون به من پیشنهاد داده من پیشنهاد او را رد کردم تا بالاخره روزی من رو ماندم و گفتم تو هرکاری بخواهی من انجام میدهم ولی حاضر نیستم رسمأ عضو دستهای بشوم تا بالاخره روزی به من گفت تو این انگشت راامضا کن کارت نباشد من خودم کار تو را طوری ترتیب میدهم که کسی تو را نشناسد و در ضمن این که چون تو مثلا ضد حزبی معرفی شدی میتوانی کارهای مفیدی برای حزب انجام بدهی، قبول کردم بعداً همین شخص به من گفت نامههای بهامضاء محمود میرسد تو بگیر و به من رد کن و آن وقت پانزده روز یکبار میآمد پیش من و دستورات را به من میگفت و ماهی مبلغی هم از من به عنوان کمک میگرفت تا این که روزی شخص مزبور به من گفت فلانی من اطاقم تنگ است و میخواهم با یک رفیق دیگرم محلی مناسب پیدا کنم تو برای ما در جستجو باش در این احوال چون من با آقای حسین گل طلب خیلی صمیمی بودیم و از کوچکی با یکدیگر در یک دبستان و دبیرستان و حتی یک محل زندگی میکردیم و چون من به وضع خانوادگی نامبرده وارد بودم و با یکدیگر رفت وآمد داشتیم و میدانستم منزل شمیران آنها خالی است گفتم حسین آقا ممکن است دو نفر بروند منزل بالای شما زندگی کنند گفت من به پدرم بگویم بعد که به پدرش گفت روز بعد از او سؤال کردم گفت پدرم راضی است برای این که هم از منزل ما مواظبت میشود و هم در و شیشه آن چون دوردست است کسی نمیتواند برد. بروند من پس فردا که محسن نامبرده برای خوردن غذا به مغازه ما آمد به او گفتم برای تو جایی پیدا کردم و کرایه هم لازم ندارد گفت کجا گفتم منزل یکی از دوستانم در شمیران گفت خیلی دور است گفتم جماران شمیران است گفت عیب ندارد من به او گفتم که از تو کرایه هم نخواهند گرفت و تو میتوانی با همان پول کرایه رفت وآمد کنی قبول نمود و از من تقاضا کرد که با او فردا برویم و منزل را ببینیم روز بعد که اوآمد آن دوستش را هم همراه آورده بود با یکدیگر رفتیم منزل را دیدیم او و دوستش قبول کردند که با یکدیگر بروند از فردا آنجا ساکن بشوند دوست او قیافهای گندمی قد کوتاه و چشمهایی سیاه داشت که همیشه یک عینک دودی ذره بینی به چشمش میزد خلاصه آنها رفتند نشستند پس از مدتی درست یادم نیست هفت روز یا هشت روز بعد دیدم محسن به مغازه ما آمد و گفت فلانی ما اثاثیه کشیدیم و به شهرآمدیم. گفتم چرا گفت برای این که آنجا سرد بود ولی چون من بلافاصله از [او] کلید درب حیاط را مطالبه کردم گفت که پیش آن رفیقم [است] فردا شب میآورم فردا شب کهآمد کلید را آورد و گفت این کلید خلاصه آنها در این مدتی که آنجا بودند گویا عملیاتی میکنند که فعلاً باعث دستگیری ما میشود.
س - محسن متقیان در چه تاریخی به منزل شمیران حسین گل طلب رفته و در چه تاریخی آن منزل را تخلیه کرد.
ج - شخص مزبور در تاریخ ۲۸/۷/۳۳ درست نظرم نیست در همین تاریخها بود که به منزل گل طلب رفت و درست بعد از هفت الی هشت روز بعد، آنجا را دوباره تخلیه کرد.
س - شما اتکت در چه تاریخی پر کردید.
ج - من بعد از شش هفت ماه از واقعه بیست و هشتم مرداد گذشته بود
س - شماره عضویت شما چیست
ج - شماره من در اوایل که به من گفت ۲۴ - ۲۸ بود
س - کاغذهایی که برای محسن متقیان میآمد از چه محلهایی میآمد و شما آن کاغذها را چه کردید
ج - اغلب کاغذها به نام تقدیمی از محمود میآمد که یکی را محض نمونه دادهام و بعضیها هم از مشهد میآمد.
س - شما در سازمان جوانان بودید یا در حزب توده.
ج - اتکتی را که من پر کردم نوشته بود سازمان جوانان
س - مسئولیت شما در سازمان جوانان چه بود.
ج - پس از شش هفت ماه که من عضو بودم روزی از او سؤال کردم که مگر از ما اعتبار ندارند که مرا بالا نمیبرند گفت از شما اعتبار هست ولی به علت آن کارهایی که قبل از عضویت نمودهای حال زود است مسئول حوزه بشوی و در این اواخر به من گفت تو عضو رسمی شدهای
س - مسئولیت شما به عهده چه کسی بود و اعضاء هم حوزه شما چه اشخاصی بودند؟
ج - من بارها از متقیان سؤال کردم که عضویت ما مگر با شماست گفت چرا ولی چون من شما را برای کارهائی در نظر گرفتم از قبیل رساندن نامه و کارهای دیگری که در آینده به تو محول میکنم بهتر است کسی تو را نشناسد و در ضمن چون تو سابقهات قبلاً ضدحزبی بوده از نظر این که بچههای دیگر نگویند این را با این اخلاق کثیفش چرا عضو سازمان کردهاید و در ضمن تو هم بتوانی از عنوان ضد حزبیات که در مردم داری کارهایی را به جلو ببری بهتر است کسی تو را نشناسد و فقط من خودم تو را تا یک عضو لایق بار بیاورم زیر دستم بمانی
س - محسن متقیان شغلش چیست و آدرس منزل او کجاست
ج - محسن متقیان شغلش دانشجوی سال سوم دانشکده شیمی میباشد آدرس منزل ایشان در خیابان فروردین چهار راه خوشبختی دست چپ درب اول ساکن بود که اکنون از آنجا تغییر منزل داده است.
س - چند وقت است از این منزل تغییر منزل داده است
ج - بطوری که میگفت مدت یک ماه بود از آنجا بلند شده بود
س - محسن متقیان اه کجاست
ج - محسن متقیان اهل اراک است و پدر او در کارخانه شازند به شغل طباخی اشتغال دارد و ایام عید سال قبل برای دیدن پدرش به آنجا رفت و نام کوچک پدر او را نمیدانم.
س - محسن متقیان دیگر چه نوع کارهائی به شما محول کرده است.
- او عمده ترین کاری که به من محول کرده بود همین تحویل نامهها بود و در بعضی مواقع مثل روزهای انتخابات مرا هم به دم صندوق انتخاباتی یا خیابان اسلامبول و پخش اعلامیه میبرد و اغلب مواقع به من میگفت تو هنوز نمیتوانی در کارهای مهم تری به علت اطلاع از وضع سابق خود و نداشتن سواد کافی سیاسی باشی
س - در سال ۱۳۳۲ که شما به اتهام توطئه علیه جان کریم پور شیرازی بازداشت شدید در کدام یک از احزاب عضویت داشتید.
ج - در آن وقت من هنوز رسما عضو هیچ یک از احزاب نبودم ولی به علت دوستی که باامینی داشتم من هر روز به حزب آنها که در آن طرف خیابان بود میرفتم و اغلب ساعت بیکاری در حزب میهن پرستان هم اکنون به نام فدائیان شاه است رفت وآمد مینمودم و در همین مواقع بود که مرا یک روز در محل حزب بازداشت نمودند و مرا به شهربانی بردند ولی بعداً آزاد نمودند و در همین سال بود که با شخص نامبرده یعنی متقیان دوست شدم و او به من کتابی به نام جامعه شناسی داد که من مطالعه نمایم و بعد جریان به ترتیبی که شرح دادم گذشت.
س - حسین گل طلب هم با محسن متقیان دوست بود و ارتباط داشت
ج. حسین گل طلب با متقیان رابطهای نداشت ولی ممکن است در حین که من با متقیان بودهام او ایشان را دیده باشد ولی او اصلاً با او رابطه نداشت و حتی اسم او را هم نمیدانست.
س - حسین گل طلب عضو سازمان جوانان یا عضو حزب میباشد و شما از لحاظ حزبی با او ارتباط داشتید
ج - چون من نزدیک ترین دوست گل طلب میباشم به تمام جزئیات زندگی او وارد هستم تا آنجا که من اطلاع دارم او نه عضو حزب بود نه عضو سازمان و فقط آن منزل را هم روی دوستی که با من داشت کلیدش را به من داد و این شخص که نام بردم رفت و این عمل را در آن خانه نمود
س - رفیق محسن متقیان نامش چیست که با هم به آن منزل رفتند.
ج - من نام او را نمیدانم چون دومین مرتبه بود که او را با محسن متقیان دیدم ولی جزئیات و مشخصاًت قد و صورت او را میدانم آدمی بود کوتاه قد ورزیده کمی چاق عینکی سیاه به چشم میزد ولی عینک او سیاه ذره بینی بود.
س - شما پس از این که با حسین گل طلب در مورد اجاره منزل شمیران صحبت نمودید و ایشان موافقت کردند با محسن متقیان چند بار به منزل شمیران گل طلب رفتید.
ج - من درست یادم هست که در تاریخ آبان ماه بود که هواپیمای حامل شاهپور علیرضا سقوط نموده بود که من کلید را از گل طلب گرفتم و به متقیان شب بعد دادم و خودم با آنها رفتم و به منزل شمیران و آنها اطاقی را دیدند و قبول کردند که از فردا بیایند و آنجا به نشینند بنشینند و من کلید را به آنها دادم و بعد از یک هفته دیدم که ظهر بود متقیان به مغازه ما آمد و گفت که ما از آنجا اسباب کشیدیم وآمدیم شهر گفتم چرا گفت برای این که راه دور بود دیگر من هم چیزی نگفتم و فقط وقتی که او میخواست از من خداحافظی نماید گفتم کلید را بده گفت که پهلوی رفیقم است فردا برایت میآورم فردا کلید را آورد و من هم به گل طلب دادم و گفتم نه نشستند ننشستند و این [کل] جریان بود
س - شما به چه وسیله میتوانید محسن متقیان را به فرمانداری نظامی معرفی نمائید.
ج - محلهایی که نام بردم محل رفت وآمد او بود ولی محل اصلی او که این اواخر میآمد مغازه ما بود که برای گرفتن نامه میآمد و اکنون هم حاضرم هر وقت که مرا آزاد نمودند در اولین وحله (وهله) که او را دیدم به مأمورین معرفی نمایم.
س – مدارک مکشوفه از منزل جماران مهدی گل طلب که عبارت است از یک دسته کارت عضویت سازمان جوانان و چندین گونی محتوی کتابهای مضره و مقداری تمبر حزبی سازمان جوانان و مقداری عکس فستیوالی و سران حزب توده و مقداری وسائل چاپ را چه کسی به منزل گل طلب برده است آیا در آن شبی که شما با محسن متقیان به منزل مزبور رفتید این مدارک به آن منزل حمل شده
ج - من اطلاع صحیحی ندارم که چه کسی این مدارک را به آنجا برده ولی مطمئن کار او میباشد چون ما منزل را به کسی دیگر جز آنها ندادیم و در آن شبی که من به آنجا رفتم، هیچ مدرکی به آنجا برده نشد ولی مطمئن در شبهای بعد که خود آنها به آنجا رفتند بردند و من هیچ اطلاعی از اشیاء نامبرده ندارم.
س - محسن متقیان نام مستعارش چه بود.
ج - پاکتهای حامل نامه که برای او میآمد به عنوان محسنی میآمد
س - محسن متقیان در مورد مخفی نمودن مدارک مکشوفه چه اظهاراتی به شما نموده بود
ج - او هیچگونه اطلاعی در این باره به من نداده بود و فقط به عنوان استفاده از اطاق برای نشستن به آنجا رفته بود.
س - در مقابل اظهارات خود را پس از مطالعه امضاء مینمائید
ج - بله
س - فکر میکنید و یا میتوانید حدس بزنید که محسن متقیان فعلاً محل سکونتش کجا است.
ج - نه خیر
س - کلید را شما از چه کسی گرفتید؟
ج - من از حسین گل طلب دوست خودم کلید را گرفتم
س - شما از چه تاریخی وارد حزب میهن پرستان شدید و تا کی در آن حزب بودید
ج - من در تاریخ ۱۳۳۱ بود که بر اصل دوستی که با عباسامینی رهبر حزب فدائیان شاه داشتم رفتم و بعد از واقعه دستگیری من که به عنوان توطئه علیه جان کریم پور شیرازی اتفاق افتاد و بعد از آزاد شدن دیگر به آنجا نرفتم و در همان سال بود که روزنامه جوانان دموکرات و به سوی آینده به تاریخ اسفند ماه نوشتند که در انجمن ورزشی دبیرستان محمد قزوینی مهدی تهرانی نام با رضا پورخسروی این اوباش معلوم الحال جوانی به نام هوشنگ نیرومند را مورد ضرب و جرح قرار دادند و بعداً با او عمل منافی عفت انجام دادند و حتی برای من رفیق نامبردهام پروندهای از شعبه چهار ۴ دادگستری درست کردند که بعد از جریان بیست و هشتم مرداد من رفیقم را احضار نمودند و درباره این پرونده رئیس دبیرستان و دبیر ورزشآمدند گواهی کردند که دروغ است. و این یک پرونده سازی از طرف مخالفین اینها بیش نیست و بعد با در دست داشتن مدارک لازم مثل روزنامه کیهان که در او عکس مسابقه فوتبال که من در او شرکت داشتم و در مقابل وارن رئیس اصل چهار انجام گرفته بود برویم و ثابت نمودیم که ما اصلاً در آن روز معین در محل و دبیرستان نبودیم و بازپرس هم به علت فقدان دلیل پرونده را بایگانی نمودند این بود جریان آن زمان من.
_________________
۱- حزب میهن پرستان در دهه ۱۳۲۰ در ایران تأسیس گردید.
اعضای برجسته آن: دکتر عالمی- جزایر - منصور رحمانی – خلعتبری - اللهیار صالح -" اعتمادی - حسن نزیه - پیراسته تهران نام پدر - ناصر نجمی ... بودند. اصغر پارسی سخنگوی حزب بود. روزنامه جبهه امتیاز جدید آن احمد زیرکزاده بود
۲- کریم پور شیرازی مدیر روزنامه شورش در تاریخ 8 /6 /32 طی اعلامیه ی شماره ۱۴ فرمانداری نظامی تهران احضار گردید. وی پس از تحمل شکنجه و آزار توسط تیمور بختیار در تاریخ ۲۴ اسفند در اثر سوختگی شدید در تهران درگذشت.
٣- حزب توده ایران پس از سقوط رضاشاه و فروپاشی استبداد ۲۰ ساله رضاخانی، بار دیگر فضای باز سیاسی مملکت اینامکان را به وجود آورد تا جریانها - مکاتب، احزاب...خاصه مارکسیستهای بازمانده از حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر و برخی دانسجویان ونویسندگان بتواننداندیشههای خود را آزادانه نشر دهند. از همین روی در مهر ۱۳۲۰ منزل شاهزاده سلیمان میرزا اسکندری از اعضای حزب دمکرات عصر مشروطیت، سوسیالیست عصر رضاشاه با شرکت بیش از ۷۰ تن از افراد حزب توده ایران را تأسیس نمایند و سلیمان میرزا در این جلسه به عنوان رهبر حزب شناخته شد و یکی از اعضای سفارت شوروی در ایران علی اوف نیز حضور داشت. پس از مرگ سلیمان میرزا حزب به صورت کمیته مرکزی، دبیرکل،دفتر سیاسی، تشکیلات زنان،تشکیلات نظامی به کار وسیعی پرداخت. با شکست فتنه فرقه کردستان، حزب با شکست و انشعاب قابل توجهی مواجه شد. در جریان نهضت ملی نفت به دلیل اطاعت از سیاست شوروی، به مقابله با نهضت نفت پرداخت. بعد از کودتایآمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تشکیلات نظامی شناسائی وبرخی از اعضای حزب،تشکیلات دستگیر و به زندان افتادند. رهبری حزب از دهه ۱۳۳۰ - ۱۳۵۰ کارهای حزبی تبلیغات را در شوروی و اروپای شرقی ادامه دادند. پس از انقلاب به ایران بازگشتند حزب با سرعت به بازسازی و عضوگیری پرداختاما این بار به دلیل رشد سیاسی ملت، عظمت و عمق انقلاب اسلامی حزب نتوانست پایگاهی به دست آورد. در سال ۱۳۶۱ – ۱۳۶۲ به دلیل جاسوسیهای متعدد، نفوذ در ارتش و دسیسههای دیگر رهبرانش دستگیر و پس از اعلام انحلال حزب هر یک با نگارش خاطرات خود کارنامه سیاه حزب را افشا نمودند. در سال ۱۳۶۲ کیانوری به عنوان دبیرکل حزب تمامی اشتباهات و خیانتها را قبول وخود را مسئول آن دانست. عنکبوت سرخ، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۸.خاطرات کیانوری، تهران، دیدگاه، کژراهه، احسان طبری، تهران،امیرکبیر
۴- کودتای ۲۸ مرداد نهضت ملی ایران که با مبارزات و مجاهدتهای مردم سرزمین و بعد از شهریور ۱۳۲۰ آغاز شده بود دارای یک نقطه اوج و یک نقطه سقوط بود. اوج قیام ملی سیام تیر ۱۳۳۱ بوده که در اراده مصمم ملت ایران با رهبری مدبرانه مذهبی توانست نقشههای نظام استبداد و حامیان استعمارگران را به زانو در آورد و به حکومت دست نشانده قوام السلطنه که بیش از چند روز نتوانست بر سر کار بماند خاتمه دهد. ولی مع الاسف هنوز سیزده ماه از این قیام پرافتخار نگذشته بود که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد و امال و آرزوهای ملتی را که میخواست آینده روشن و زندگی سعادتمند را آغاز نماید با ناکامی مواجه ساخت. و بار دیگر دیو خودکامگی ستم و استعمار به مدت ربع قرن بر مملکت ما تسلط یافت. سؤالی که در مقایسه سیام تیر و کودتای ۲۸ مرداد در ذهن هر فرد ایرانی مطرح میشود این است که: چرا آن پیروزی و چرا این شکست؟ مسلما حوادثی که در فاصله ۳۰ تیر ۱۳۳۱ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد آنچنان پیچیده بود و توطئه آن چنان با دقت طرح ریزی شده بود که حتی اکثر کسانی که در متن مبارزات بودند از ماهیت توطئه آگاه نشدند. در ۲۸ مرداد شاه فرار کرده بود ارتش و قوای انتظامی در اختیار حکو مت دکتر مصدق بود، و دکتر به عنوان نخست وزیر بر سر کار بود. چه شد که سپهبد فضل الله زاهدی که سر او به جایزه گذاشته شده بود و مرتباً از ترس جان به صورت مخفی زندگی میکرد با چند ارابه تانک و اوباش، اراذل و روسی توانست حکومت ملی را با آن همه اختیارات وامکانات نظامی و غیر نظامی سرنگون سازد؟ چرا مردم از صحنه کنار رفتند؟ چرا قدرت مردم در هم شکسته شد؟ علل اختلاف آیتالله کاشانی و دکتر مصدق چه بود؟ به اتفاقاتی مسلما نمیتوان وقایع ۲۸ مرداد را که چند روز قبل و بعد از آن اتفاق افتاد خلاصه کرد باید موجبات و علل را که زمینه ساز کودتا بود، مورد بررسی قرار داد و سر حرکت را از قیام سیام تیر مورد دقت قرار داد. در این بررسی چند نکته قابل تأمل است: ١- عدم مجازات مسبین حوادث ۳۰ تیر ۲- مخالفت مجلس با لایحه اختیارات ۳- سیاست کنار گذاردن روحانیت مجاهد. ۴- ائتلاف با تودههای نفتی ۵- بیخبر نگاه داشتن مردم از کودتا ۶- گسترش تشتت و اختلافات میان سیاسیون، احزاب، نیروهای نهضت نفت. ۷- گسترش اختلافات داخلی و بدون توجه به توطئه سازمان سیا - اینتلجنت سرویس. ۸- عدم توجه به قدرت مذهب در جامعه. نگرشی بر نهضت ملی شدن نفت، تهران
۵- علیرضا پهلوی برادر تنی محمدرضا آخرین فرزند رضاخان از ملکه مادر بود. او در سال ۱۳۰۱ در تهران به دنیاآمد. همراه برادرش محمدرضا چندین سال در سوئیس تحصیل کرد. در سال ۱۳۹۵ به ایران بازگشت و وارد دبیرستان نظام شد. سپس در دانشکده افسری به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۲۰ از این دانشکده فارغ التحصیل شد. در جریان تبعید رضاخان به موریس، از جمله همراهان وی بود که تا آخرین لحاظ حیات، بر بالین او حاضر بود. در سال ۱۳۲۳ جهت تکمیل تحصیلات نظامی از طریق قاهره خود را به فرانسه رسانید و در ارتش آن کشور که درگیر نبرد با آلمانها بود مشغول شد. تا مدتی در پاریس ماند و سرانجام در ۱۳۲۶ به ایران بازگشت. وی روحیهای تهاجمی و بیپروا داشت. و در حقیقت روشی چون رضاخان داشت. و کمتر توجه به تشریفات دربار داشت، در زندگی بیبند و بار و آلوده وی حاکی از عنان گسیختگی بیحد وی بوده است. وی تا سالهای حیاتش مدعی جانشینی محمدرضا بود. در دوران اقامت در فرانسه با زنی لهستانی ازدواج نمود. در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شرکت داشته و از همکاران نزدیک زاهدی بود. یکی از غامض ترین مسائلی که تا کنون نیز راز آن مکشوف نشده مرگ علیرضا پهلوی است در شب چهارم آبان ۱۳۳۸ که طبق معمول هر سال تولد شاه در دربار جشن گرفته میشد. پهلویها، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ج اول، ۱۳۷۸
منبع:
کتاب
چپ در ایران به روایت اسناد ساواک / کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا صفحه 3