صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

به مناسبت تاجگذاری شاهنشاه و شهبانو نکات جالبی از زندگی شهبانو فرح

به مناسبت تاجگذاری شاهنشاه و شهبانو نکات جالبی از زندگی شهبانو فرح


متن سند:

بعدازظهر روز جمعه بیست و دوم مهر ماه 1317 (هزار سیصد و هفده) حدود ساعت ده و نیم در بیمارستان آمریکایی1 تهران دختری دیده به جهان گشود که نامش را فرح نهادند.
مادرش بانو فریده دیبا در این باره می گویند : در دوران بارداری پیوسته آرزو می کردم که فرزندم پسر باشد و حتی تا هفتمین ماه برای من محرز بود که نوزاد پسر خواهد بود و من طبق پیش بینی نامش را «فرخ» خواهم گذاشت مادر بزرگ فرح2 که خود دارای 9 پسر بود متوالیا دلداریم می داد و می گفت : فریده جان نوزادت پسر خواهد بود...
اما آن روز به هنگام زایمان و پس از فارغ شدن دکتر «مکداول»3 پزشک بیمارستان آمریکایی تهران وقتی خبر داد که نوزاد دختر است همه چیز برایم تغییر کرد و در اندوهی فراوان فرو رفتم کاملاً طبیعی بود.
با اشتیاق و آرزویی که برای داشتن فرزند پسر داشتم بشنوم فرزندم دختر است و ناراحت شوم.
دکتر مکداول بعد از خبر خیلی زود به ناراحتی من پی برد و آنگاه برای دلداری من گفت : شما دختر نزائیده اید ناراحت نباشید بلکه یک فرشته به دنیا آورده اید و باید بی نهایت خوشحال باشید.
از این گفتار احساس تازه ای در دلم بیدار شد و شوقی آمیخته با مهر و محبت سراسر وجودم را فرا گرفت به طوری که از پسر خواستن و پسر داشتن پشیمان گشتم گفتم : نامش را فرح می گذاریم و او را مظهر آرزوهای خود می خوانیم.
روزهای کودکی : درباره روزهای اول تولد و کودکی شهبانو از زبان مادر گرامیشان سرکار علیه بانو فریده دیبا4 بشنویم.
* فرح هنگام تولد سه کیلو و پانصد گرم وزن داشت و کودکی کاملاً طبیعی و سالم بود.
از شیر خودم تغذیه اش می کردم و چون عقیده داشتم که تغذیه فرزند یکی از عالی ترین وظایف انسانی و اجتناب ناپذیر هر مادری است.
* دکتر همایونفر5 پزشک مخصوص فرح بود و پیوسته او را زیر نظر داشت واکسن آبله و سایر واکسنهای او را تزریق کردیم و در مورد در آمدن دندانهایش خیلی دقت کردیم به این ترتیب که عکسی از فک و دندان های شیری اش تهیه نمودیم و به تدریج که دندانهای او درمی آمد علامت می زدم مقصود از این کار این بود که چون یکی از دندانهای شیری خودم را دکتر اشتباها کشیده بود که دیگر در نیامد.
خواستم برای دخترم چنین وضعی پیش نیاید اولین دندان «فرح» در ده ماهگی در آمد این دندان همچون نور تازه ای همراه با شادی زایدالوصفی در قلب من تجلی کرد و پس از یک ماه یعنی در یازده ماهگی وقتی «فرح» راه رفتن را آغاز کرد بر شادی آمیخته با غرورم افزوده گشت و زندگی ما رنگ جدی گرفت.
* فرح از همان زمان برخی از کلمات را به طور نارسا بیان می داشت و اولین جملاتی را که ادا می کرد این بود این چیه؟ این کیه؟.
لباس های فرح همیشه تمیز و مرتب بود و من مخصوصا در خصوص لباس هایش زیاد دقت می کردم البته خودم در خیاطی چندان مسلط نبودم ولی زن خیاطی که اظهار علاقه کرده بود به خانه ما بیاید و لباس های من و فرزندم را بدوزد دوختن لباسهای فرح را به عهده گرفت و در کارش دقت فراوانی به کار می برد.
من با این زن هنگامی آشنا شدم که باردار بودم و به سراغ خیاطم رفتم او در این خیاط خانه کار می کرد و زن با محبتی بود.
در کودکستان : علیاحضرت فرح شهبانوی ایران از پنج سالگی روانه کودکستان شدند مادر گرامی ایشان ترجیح می دادند که فرزند عزیزشان از خردسالی زبان فرانسه6 بیاموزند.
ولی چون ژاندارک کودکستان نداشت وی در مدرسه ایتالیایی ها که نزدیک منزلشان بود به تحصیل پرداختند شهبانو از کودکی احساس تازه جویی داشتند کنجکاو بودند و سعی داشتند درباره هر چیز اطلاعاتی کسب کنند و خواست فکری کودکانه خویش را تأمین نمایند.
البته این موضوع را محیط مناسب خانه و مدرسه پیوسته گسترش می داد و پرستارشان نیز در تقویت فکری شهبانو در زمینه تازه جویی نقش مؤثری داشت پرستار او از کودکی منور خانم بود این زن یک کدبانوی مسلمان و اهل ترکیه بود که در مورد بچه داری اطلاعات وافری داشت و در تهران می زیست «منور»7 فرح را مانند فرزند خود دوست می داشت و هرگاه بر وجود وی کسالتی راه می یافت «منور» غم سنگینی در دل احساس می کرد.
فرح تب سرخک را در کودکی به سهولت تحمل کرد ولی دوران نقاهت ناشی از مخملک را به سختی گذرانید.
سرکار علیه فریده دیبا، در این مورد اظهار می دارند : شب هایی که فرح از تب می گداخت من تا صبح بر بالینش بیدار می نشستم هرگز از یاد نمی برم.
مرگ پدر : شهبانوی ایران هشت سال و شش ماه از سنشان می گذشت که پدر عزیزشان «سهراب دیبا»8 دیده از جهان فرو بست آن مرحوم در اثر یک بیماری درگذشت که ابتدا گفته می شد ناشی از یرقان و سنگ کیسه صفرا است اما ضمن همین عمل جراحی کیسه صفرا معلوم شد که سرطان اثنی عشر است.
مرگ پدر تأثیر عمیقی در روحیه فرح گذاشت و مادر گرامی ایشان از این که شوهر مهربان خویش را از دست دادند اندوه فراوانی وجودشان را فرا گرفت اما چه می شد کرد مرگ یک حقیقتی است.
حقیقتی بس تلخ و دردناک که جز صبر و شکیبایی چاره ای ندارد.
* مادر گرامی شهبانو در این باره می گوید : بعد از این واقعه اندوهناک هیچکس اسم کوچک شوهرم «سهراب» را بر زبان نمی آورد به خصوص فرح می کوشید که این نام را بر زبان نیاورد اما از یادآوری خاطرات گذشته احساس نگرانی می کرد.
خوب به یاد دارم یک روز نوه خواهرم کتابی به مادرش نشان داد که در آن کلمه سهراب نوشته شده بود وی با نگرانی و تکدر خاطر به آن چشم دوخت و گفت چرا این اسم را نوشته اند؟ شاید به نظر او کسی حق نداشت این نام را به کار ببرد.
فرح سال های عمر را متوالیا پشت سر می گذاشت.
او حتی یک بار درباره پدرش با مادر حرفی نزد فقط هنگامی که جهت ادامه تحصیل عازم اروپا بود گفت.
مامان، می خواهم یک خواهش کنم.
بگو دخترم چه می خواهی؟ اجازه بده یک روز به امامزاده عبداله بروم.
با خواست او موافقت شد و وی به اتفاق پرستارش به آنجا رفت و دسته گلی نثار مزار پدرش نمود.
نقش مادر : فقدان پدر مسئولیت مادر را در تربیت فرزند دشوار می سازد.
وقتی پدر به دیار باقی می شتابد و سایه او از سر خانواده ای کوتاه می گردد مادر ناچار است هم وظایف پدری را عهده دار شود و هم نقش مادری را هر چه بهتر ایفاء کند.
سرکار خانم فریده دیبا با روشن بینی و اطلاعات وسیعی که به وظایف خطیر خویش داشتند، از همان وقت خلاءای را که از فقدان مرحوم سهراب دیبا در زندگیشان ایجاد شده بود پر کردند و با دقت و مراقبتی هر چه بیشتر آموزش و پرورش فرزند دلبند خود را به عهده گرفتند.
مشارالیها در این زمینه چنین می گویند : من بسان هر مادری از بدو تولد شهبانو نگران او بودم هر وقت خوشحال بود احساس شادی می کردم و زمانی که تکدر خاطر می یافت غبار غم بر چهره ام می نشست چون از وقتی که سایه پدر از سرش کوتاه شد بیشتر از هر مادری خود را در غم و شادیش سهیم می دانستم و سعی داشتم از او مراقبت بیشتری بکنم خوشبختانه بر خلاف آنچه که درباره بچه های منحصر به فرد خانواده گفته می شود به اصطلاح لوس و ننر بار می آیند دخترم فرح از کودکی مطیع و منطقی بود و با اندیشه های روشن و قدرت تشخیص قابل ملاحظه ای مسایل زندگی را دقیقا تجزیه و تحلیل می کرد علاوه بر من برادر و خواهرم نیز هرکدام یک فرزند داشتند که آنها نیز برای جامعه عضوی مفید و برای خانواده فرد لایقی بار آمدند.
در مدرسه : فرح دیبا تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ژاندارک آغاز کردند و چون قبل از مدرسه رفتن خواندن و نوشتن را از مادر گرامی خود آموخته بودند نسبت به سایر شاگردان مدرسه بیشتر می دانستند از این رو در مدرسه ژاندارک به جای کلاس اول ایشان را به کلاس سوم فرستادند وضع تحصیلی فرح را مادر گرامیشان این طور بیان می دارند : * فرح با ذوق و شوق سرشاری که از طفولیت به دانش اندوزی داشت.
از دانش آموزان مرتب سر به راه و درس خوان مدرسه به شمار می رفت.
هنگام تحصیل اغلب تا پاسی از نیمه شب بیدار می نشست و درس می خواند، معلمان و مربیانش پیوسته از وی اظهار رضایت می کردند9 و تلاش های تحصیلی اش را می ستودند، او در میان شاگردان مدرسه خود نیز علاقمندان زیادی داشت و بچه ها با شوق از دوستی وی استقبال می کردند.
فرح به موازات پرداختن به تحصیل از ورزش که نیز شدیدا مورد علاقه اش بود غفلت نمی کرد و به اغلب ورزش ها، به خصوص بسکتبال علاقه زیادی داشت وی با تمرین های پی در پی و ابراز استعداد در زمره ستارگان ورزشی «ژاندارک» قرار گرفت و به عضویت تیم بسکتبال مدرسه در آمد.
خانم فریده دیبا می گویند : در آن زمان مدرسه ژاندارک انجمن خانه و مدرسه نداشت تا والدین دانش آموزان را در جریان فعالیت های تحصیلی فرزندان خود بگذارد اما من مرتب به مدرسه مراجعه می کردم، از وضع تحصیلی فرزندم مطلع می شدم و درباره دوستانی که در مدرسه داشت تحقیق می کردم هر بار که به مدرسه اش می رفتم خوشحال بودم که با احساس غرور بیشتری باز می گردم چه مربیان مدرسه ژاندارک گزارش می دادند که «فرح» از هر جهت شایستگی خود را در مدرسه و در میان سایر شاگردان مدرسه به ثبوت رسانیده است به اعتقاد من شخصیت هر فرد از زمانی آغاز می شود که او از کانون خانواده به آغوش مدرسه قدم می گذارد، در این وقت کودک نیاز به مراقبت همه جانبه ای دارد.
به همین لحاظ مواقعی که مستخدم در منزل نبود شخصا فرح را به مدرسه می رساندم و نیز در خانه دقت می کردم که تکالیف درسی اش را به طور کامل انجام دهد گرچه او نیازی به تذکر نداشت و شوقی که نسبت به انجام تکالیف مدرسه اش ابراز می داشت فزون از حدی بود که نیاز به تذکر داشته باشد.
لیکن این وظیفه مسلم هر مادری است که به کلیه جوانب زندگی فرزندش توجه داشته باشد.
دقتی که فرح در امر تحصیل به کار می برد بسیار افتخارآمیز بود.
کتابهایش را با حوصله زیاد جلد می کرد و می کوشید تا کوچکترین لکه ای به روی آن ها نیفتد به طوری که در پایان سال تحصیلی وقتی کتابهایش را باز می کردم فقط از نقاشی های ظریف و کوچکی که در حاشیه آنها کرده بود می شد حدس زد که این کتابها مورد استفاده قرار گرفته است همچنین قفسه لباس ها و گنجه کتابهایش را که مرتب می کرد واقعا زیبا و دلپذیر بود.
معاشرت محدود : خانم فریده دیبا درباره شیوه ای که نسبت به یگانه فرزندشان داشته می گویند ـ توجه و مراقبت همه جانبه ای که نسبت به فرح داشتم شیوه ای بود که در قبال تنها فرزندم اتخاذ نمودم.
من به خصوصیات یکایک دوستانش آشنا بودم و او نیز در انتخاب دوستانش دقت فراوانی به کار می برد دوستانش کسانی بودند که از کودکی با هم بزرگ شدند و تدریجا رشته های دوستی خود را مستحکم ساختند و هنوز هم کم و بیش با هم رابطه دارند.
ناگفته نماند که فرح در معاشرت هایش آزادی زیادی نداشت10 و شاید هم محدود بود فقط با چند دوست نزدیک و صمیمی، زیر نظر مستقیم من معاشرت داشت و در جشن تولدشان شرکت می کرد وقتی در این زمینه با او صحبتی پیش می آمد می گفتم اگر قرار باشد مرتب به میهمانی و گردش بروی با درس خواندن جور در نمی آید سعی کن معاشرت هایت را در حد متعارف و به طور محدود حفظ کنی اگر آشنایانت پرسیدند که چرا در میهمانی ها و پارتی های ما شرکت نمی کنی پاسخ صریح بده و بگو «مادرم موافق نیست» و توجه داشته باش که مراقبت ها و دلسوزی های مادرانه فقط از شخصیت فرزند کم نمی کند بلکه راه موفقیت و سعادت او را در زندگی هموارتر می سازد.
به علاوه فرح همیشه سادگی را رعایت می کرد لباس های اسپورت می پوشید گیسویش را یکی دو تا می بافت پشت سر یا یک طرف صورتش می آویخت تنها وسیله زینتی که به کار می برد یک مدال «اله» بود که دائما به گردن داشت از آرایش برحذر بود11 و گرچه آن وقت ها آرایش به اندازه امروز بین دختران رواج نداشت با وجود این در فرصت های مناسب به او یادآوری می کردم که زیبایی طبیعی بهترین زیور دختر است و هرگز نباید با آرایش های افراطی از این زیبایی توام با متانت و وقار کاست.
مادر و دوست : خانم دیبا می گویند، من علاوه بر مادر یک دوست صمیمی برای فرزندم به شمار می رفتم به طوری که او بین من و خودش فاصله ای احساس نمی کرد و هر چه در ضمیرش بود برای من می گفت و با من در میان می گذاشت به همین جهت «فرح» از دخترانی بود که پول تو جیبی نمی گرفت و آنچه می خواست مطرح می کرد و من شخصا برایش تهیه می کردم.
آمال و آرزوهای من به آینده تنها در وجود یگانه دخترم خلاصه می شد.
بنابراین برای خوشبختی و شادی خاطر او از هیچ کوشش امتناع نمی ورزیدم اغلب از بستگان و دوستانی که در اروپا به سر می بردند درخواست می کردم قشنگترین لباس های گردش و میهمانی را برای فرح بفرستند چون مثل هر مادری دوست داشتم فرزندم بهترین لباسها را در بر کند و سابقه نداشت که من حتی سه ساعت از حال دخترم بی خبر بمانم فقط در ساعاتی که در مدرسه بود در کنارش نبودم والا در سایر اوقات حتی در میهمانی ها مرتب مراقب او بودم و کارهایش را زیر نظر داشتم و هر چند دقیقه یک بار به سراغش می رفتم تا ببینم چه می کند و چه می خواهد.
جشن تولد : گفتیم که شهبانوی محبوب ایران در بعدازظهر 22 مهر ماه 1317 قدم به عرصه وجود نهادند.
از سالی که با شاهنشاه آریامهر ازدواج فرمودند همه ساله در چنین روزی سراسر ایران جشن های پرشوری در بر می گیرد و در باره این که قبل از ازدواج روز تولد علیاحضرت شهبانو چه مراسمی صورت می گرفت خانم دیبا می گویند : ما روز تولد «فرح» را از کوچکی با اشتیاق فراوان جشن می گرفتیم میهمانی کوچکی ترتیب می دادیم و روی کیک تولدش شمع می افروختیم و با در نظر گرفتن سن و علاقه ای که داشت هدایایی برایش می خریدیم.
سالهایی که پدرش در قید حیات بود، در روز تولدش او را همراه خود به عکاسی می برد از او عکس می گرفت و من عکسها را در آلبوم حفظ می کردم البته بستگان و آشنایان ما نیز در روز تولد «فرح» در مراسم شرکت می کردند و هدایایی برای او می آوردند.
«فرح» در آن سالها به عطر «سوار دوپاری» علاقه زیادی داشت و من به خوبی یاد دارم که دایه زن برادرم برای هدیه تولد او این عطر را تهیه می دید و فرح این هدایا را که نموداری از دوستی و محبت به شمار می رفت با اشتیاق می پذیرفت.
خود او نیز از همان زمان به هدیه دادن علاقمند بود کمااینکه در چند سال اخیر که «روز مادر» در ایران برقرار شده شهبانو مرتبا در روز مادر هدایایی به من دادند، چند سال قبل ضمن هدیه ای که به مناسبت روز مادر به من دادند نامه ای به این مضمون نوشته بودند : «امیدوارم من هم بتوانم مثل شما مادر خوبی برای فرزندانم باشم.
» از خوش قلبی تا خوشبختی: سرکار علیه بانو فریده دیبا در زمینه فعالیت های پیش آهنگی شهبانو می گویند: هنگامی که فرح سال دوم متوسطه را می گذراندند گفتند که می خواهند در فعالیت های پیشاهنگی شرکت کنند من قبل از اتخاذ تصمیمی با معلمان ایرانی و خواهران فرانسوی مدرسه ژاندارک مشورت کردم و چون اطلاع حاصل نمودم که پیشاهنگی کار ثمربخش و مفیدی است و در رشد و پرورش شخصیت فرزند تأثیر فراوانی دارد موافقت نمودم که او پیشاهنگ شود و همانطوری که پیش بینی می شد پیشاهنگی برای او بی نهایت مفید بود.
فرح از همان دوران کودکی دختر خوش قلب و مهربانی بود و به عقیده من او از راه خوش قلبی به خوشبختی رسیده است.
شعار «هر روز یک کار نیک انجام بده» که پیشاهنگان به خود تلقین می کنند فرصت تازه ای جهت انجام کارهای نیک و ابراز محبت برای او پیش آورد.
و امروز نیز شهبانوی ایران با همه اشتغالات و مسئولیت های بزرگی که به عهده دارند بیشتر اوقات خود را صرف امور نیکوکاری و انجام خدمات عمومی می نمایند.
12 فعالیت او در پیشاهنگی به قدری جالب و افتخارآمیز بود که به دعوت دولت فرانسه برای مدت 5 هفته در معیت چند پیشاهنگ و سرپرست به آن کشور سفر نمود.
سرگرمی های زمان تحصیلی: درباره سرگرمی های شهبانوی ایران در زمان تحصیل خانم دیبا می گویند : شهبانو هفته ای یک بار به سینما می رفتند و چون به فیلم های موزیکال علاقه فراوانی داشتند به اتفاق من پنج بار فیلم «راپسودی» را تماشا کردند یکی دیگر از سرگرمی های ایشان نقاشی بود که هر وقت فرصتی بدست می آورند به کشیدن تابلوهای نقاشی زیبا و دلپذیر می پرداختند، استعداد سرشاری که ایشان در زمینه نقاشی دارند از پدر بزرگ خود مرحوم «شعاع الدوله» دیبا به ارث برده اند اشتیاق و علاقه شهبانو به نقاشی به قدری بود که هر وقت پولی دریافت می داشتند آن را صرف تهیه وسایل نقاشی می نمودند و هر چه از پولها زیاد می ماند برای خرید کتاب می پرداختند و در ساعات فراغت مطالعه می کردند.
سرگرمی دیگر فرح زمان تحصیل نواختن پیانو بود ایشان به خاطر علاقه ای که به هنر نشان می دادند از 7 سالگی زیر نظر خانم «بیلوسیان» مادر «تامارا بیلوسیان» خواننده معروف اپرا به فرا گرفتن پیانو پرداختند و خیلی زود در نواختن پیانو تبحر و مهارت پیدا کردند.
در مدرسه ژاندارک اغلب در برنامه های هنری دانش آموزان شرکت می جستند یک بار نقش شاهزاده خانم را اجرا نمودند و عجیب اینکه چند بار هنگام اجرای نقش های مختلف روی سر ایشان تاج گذاشتند مسئله تاج در آن روزها یک بازی هنری بیش نبود اما امروز واقعیت شکوهمندی است که توجه جهانیان را برانگیخته است.
در 18 سالگی : فرح دیبا پس از اتمام دوره اول متوسطه در ژاندارک به دبیرستان رازی رفتند و دیپلم خود را در آنجا گرفتند.
در آن زمان ایشان هیجدهمین بهار زندگی را می گذراندند و خواستگارانی داشتند اما ایشان به این مسئله هرگز نمی اندیشیدند و تصمیمشان بر آن بود که به ادامه تحصیل بپردازند و رشته معماری را که مورد علاقه شان بود در پاریس به اتمام برسانند.
خانم فریده دیبا در این زمینه با مادام «الو» که همسر سفیرکبیر فرانسه13 در ایران و رئیس انجمن ایران و فرانسه در پاریس بود صحبت کردند، او سرپرستی ایشان را با صمیمیت پذیرفت و به دنبال آن ترتیب مسافرت شهبانو به فرانسه داده شد...
.
روزی که شهبانو جهت ادامه تحصیل عازم پاریس بود از جمله اشیایی که همراه خود می بردند یک جانماز و قرآن و چادر نماز دیده می شد.
شهبانو از کودکی ایمان خلل ناپذیری به احدیت داشتند و می خواستند در آن سوی مرزها و در سرزمین دیگر نیز فرائض دینی14 را انجام بدهند.
در پاریس : مادر گرامی شهبانو پیرامون اقامت معظم لها در پاریس و اولین برخورد ایشان با شاهنشاه آریامهر گفتند : رشته معماری را که شهبانو انتخاب و دوره آن را در پاریس گذراندند رشته دقیق اما بسیار دشوار بود.
معذالک شهبانو با موفقیت تحصیل خود را ادامه می دادند15 ایشان در طول زمانی که در پاریس بسر می بردند پیوسته نامه هایی برای من می فرستادند و مرا در جریان موفقیت تحصیلی خود می گذاشتند.
من این نامه ها را با اشتیاق می خواندم و آنها را حفظ می کردم، از روزی که فرح دیده به جهان گشود دوران طفولیت را طی کرد، به مدرسه رفت تا اینکه در پاریس به سر می برد کلیه فعالیت های تحصیلی خصوصیات اخلاقی و نامه های او را در پرونده ای ضبط کردم و امروز این پرونده که آینه تمام نمای گذشته ی ایشان است به وسیله خودشان در دربار شاهنشاهی ایران نگهداری می گردد.
فرح طی یکی از نامه هایی که از پاریس برای من فرستاد نوشته بود : به مناسبت تشریف فرمایی اعلیحضرت همایون شاهنشاه به پاریس، آقای جهانگیر تفضلی سرپرست محصلین ایرانی در فرانسه نامه ای برای او که دانشجوی ممتاز و برجسته ای بود فرستاده و ضمن آن دعوت کرده که در مراسم صرف چای دانشجویان در این جلسه با شاهنشاه شرکت نماید، در نامه بعدی چنین نوشته بود : در این جلسه برای اولین بار با شاهنشاه برخورد کردم شاهنشاه با ملاطفت و مهربانی همیشگی خود از وضع تحصیلی ام سؤال فرمودند و من پاسخ لازم را به استحضار رسانیدم، وی در آن نامه احساسات تازه و احترام آمیزی که شاهنشاه در ایشان ایجاد کرده بودند به تفصیل شرح داده بود دیدار والاحضرت شهناز : دوشیزه فرح دیبا بعد از دو سال اقامت در پاریس در فصل تابستان به منظور گذراندن تعطیلات تابستانی به تهران آمد.
چون برای امر تحصیل خود نقشه ای از گنبد مسجد شاه سلطان حسین تهیه می دید، روزی چند ساعت به موزه ایران باستان می رفت، در این موقع صحبت به میان آمد که وی می تواند برای ادامه تحصیل خود در فرانسه از ارز دولتی استفاده نماید، رسیدگی به امور دانشجویان ایرانی مقیم خارج با آقای مهندس اردشیر زاهدی16 بود و در این مورد می باید با ایشان تماس حاصل شود.
خانم دیبا مادر گرامی شهبانو درباره آنچه را که بعدا پیش آمد این طور گفتند : در یکی از ملاقات هایی که دخترم برای کار خود با آقای مهندس اردشیر زاهدی کردند آقای مهندس زاهدی گفتند که والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی ایشان را به اقامتگاه خود در حصارک دعوت فرموده اند «فرح» با شور و اشتیاق زائدالوصفی به ملاقات والاحضرت رفت.
اعلیحضرت همایونی نیز به آنجا تشریف فرما شدند، فرح از اینکه به دیدار شاهنشاه نائل گشته بود بی نهایت مسرور بود و من احساس می کردم تقدیر راه تازه ای را در مسیر دخترم می گشاید، اما نمی توانستم هیچ فکری درباره آن به خود راه بدهم.
موقع مراجعت فرح به پاریس نزدیک می شد حتی سوقاتی خریدم و چمدان سفرش را هم بستم اما ناگهان آقای مهندس اردشیر زاهدی از جانب والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی اطلاع دادند که در صورت امکان فرح بازگشت خود را چند روزی به عقب بیاندازد و ما بدین ترتیب توانستیم حدس بزنیم که شاهنشاه توجه مخصوصی به «فرح» پیدا کرده اند از خوشحالی در پوست نمی گنجیدیم افتخار همسری شاهنشاه عظیم الشان ایران موهبت بزرگ و با شکوهی بود که سرنوشت نصیب دخترم کرده بود.
اصولاً در امر ازدواج تقدیر و تصادف از هر عاملی بیشتر دخالت دارد، خوب به خاطر دارم که یک سال به هنگام برگزاری مراسم سوم اسفند خواهرم که خانه اش در بالای خیابان کاخ قرار دارد، برای من پیغامی فرستاد که خانه اش بروم و رژه واحدهای ارتش را هنگام رفت و آمد به میدان جلالیه تماشا کنم آن روز در بالکن خانه خواهرم، دختر عموی شوهر آینده ام مرا دید و پسندید و به دنبال این برخورد کوچک مسیر زندگی من عوض شد و نیز تقدیر عظیم ترین و پرشکوهترین حادثه ای را که ممکن است در زندگی دختری روی دهد، برای من پیش آورد.
اعلامیه رسمی دربار : خانم فریده دیبا افزودند : بعد از ملاقات حصارک و اینکه شاهنشاه آریامهر اراده فرمودند «فرح» را به همسری خودشان در آورند«فرح» با خانم قطبی همسر دائیش و خانم دکتر اسفندیار دیبا17 و خود اسفندیار عمویش رهسپار پاریس شد و یک ماه بعد، اعلامیه رسمی دربار شاهنشاهی ایران مبنی بر ازدواج شاهنشاه و دوشیزه فرح دیبا انتشار یافت.
اولین دیدار : ملت ایران هرگز روز بازگشت شاهنشاه آریامهر را از آذربایجان فراموش نمی کند، روزی که ارتش دلیر ایران مهاجمین خطه زرخیز را سرکوب کرده بود اهالی تهران در آن روز با شکوه در حالی که اشک شوق گرد چشمانشان را حلقه زده بود و یک پارچه احساس بودند به استقبال پدر تاجدار خود مسیر موکب ملوکانه را غرق در گل ساخته بودند و عالیترین عواطف و احساسات شاهدوستی را نثار شاهنشاه خود می کردند.
آن روزها دوشیزه فرح دیبا دختر خردسالی بود و روزی که شاهنشاه از آذربایجان به پایتخت مراجعت می فرمودند دوشیزه فرح در معیت افراد خانواده اش که به خیابان شاهرضا آمده بودند تا از گاراژی واقع در آن خیابان اتومبیلشان را ببرند متوجه ازدحام مردم گردیدند که برای استقبال شاهنشاه می شتابند.
دوشیزه فرح آن روز به صف مستقبلین پیوست و برای اولین بار شاهنشاه را از نزدیک دید18 او دید که مردم چه احساساتی ابراز می داشتند و برای دیدار شاهنشاه از خیابانهای اصلی و فرعی هجوم می آورند و شاهنشاه با ابهت شگرفی از خیابان عبور می فرمودند و با تواضع احترام انگیز همیشگی خودشان برای مردم دست تکان می دادند.
در پاریس : دوشیزه فرح از کوچکی به شاه و مملکت علاقه وافری داشت، این علاقه از تربیت خانوادگی اش سرچشمه می گرفت، چون همه اعضاء خانواده او شاه را دوست داشتند و به ایران عشق می ورزیدند سالهای بعد هنگامی که دوره دبیرستان را به اتمام رسانید و جهت ادامه تحصیل عازم پاریس گردید، احساساتی که در وجودش بود رشد و پرورش بیشتری پیدا کرد و سبب شد که در آن دیار با دوستانش، با سایر دانشجویان، بحثی که به میان می آمد چون اطلاعات سیاسی وی چندان وسیع نبود فقط می گفت شاه را دوست دارد19 ـ به ایران عشق می ورزد ـ و اظهار می داشت اگر برای بهبود زندگی مردم باید کاری صورت بگیرد بدست خودمان باید باشد و بالاخره پاسخهایی که در این قبیل مباحث می داد بر اساس احساساتی بود که یک دختر دانشجوی هفده هجده ساله داشت.
دوشیزه فرح دیبا با داشتن چنین طرز فکر و چنان شرایطی اطلاع حاصل نمود که شاهنشاه به پاریس تشریف فرما می شوند و به دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه نیز افتخار شرفیابی می دهند.
دوشیزه فرح با احساس ناشناخته ای که در وجودش موج می زد سیر می کرد و از اینکه از نزدیک به دیدار شاهنشاه نائل خواهد شد مسرور و خوشحال بود روز دیدار فرا رسید و سفارت ایران در پاریس شاهد با شکوهترین احساسات دانشجویان ایرانی بود که پیرامون شاهنشاه حلقه زده بودند.
شاهنشاه آن روز فقط از دوشیزه فرح دیبا سؤالاتی کردند و پرسیدند چند سال دارید؟ چند وقت است در پاریس به سر می برید و در چه رشته ای تحصیل می کنید؟ طبیعی است که عنایت شاهنشاه نسبت به یک دانشجو چه افتخار بزرگی برای او خواهد بود.
دوشیزه فرح نیز از این توجه شاهنشاه به خود بالید و پاسخ های لازم را بیان کرد.
در دربار ایران : ازدواج اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر با علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران به طوریکه قبلاً گذشت با سرور و شادی کلیه هم وطنان در سراسر کشور انجام شد و دوشیزه فرح دیبای گذشته و «شهبانوی» حال عهده دار مسئولیت های سنگین گردیدند.
شهبانو فرح از آغاز ازدواج علاوه بر اینکه در برابر شاهنشاه آریامهر همسری شایسته و فداکار برای مملکت ملکه ای لایق و نیکوکار محسوب می شوند.
برای فرزندان خویش نیز مادری مهربان و دلسوز هستند و در تعلیم و تربیت آنان نهایت دقت و کاردانی را به کار می برند.
شهبانو از وقتی که مادر ولیعهد شدند مسئولیت سنگین تری را در مقابل ملت ایران به عهده گرفتند خوشبختانه معظم لها با لیاقت و کاردانی خاصی به این وظایف خطیر توجه داشته و دارند و از ابتدای تولد والاحضرت رضا پهلوی برنامه دقیقی برای ایشان تنظیم نمودند.
و نیز نسبت به تعلیم و تربیت والاحضرت فرحناز و والاحضرت علیرضا نیز روش قابل ستایشی برگزیده اند.
شاهنشاه آریامهر و شهبانو فرح پهلوی به تربیت والاحضرت ها علاقه فراوانی ابراز می دارند و معتقدند که آنها از کوچکی باید با مسئولیت های زندگی آشنا شوند و مشکلات خود را با روشن بینی کامل با اعلیحضرتین در میان بگذارند می دانیم که مسئولیت های شاهنشاه در زمینه رسیدگی به امور مختلف مملکتی آن قدر زیاد است که معظم لها کمتر در کنار والاحضرت ها هستند و با آن که والاحضرت ها علاقه فوق العاده زیادی به ایشان دارند فقط لحظات کوتاهی برای شاهنشاه به دست می آید که در کنار آنها باشند به این ترتیب قسمت عمده تربیت ولیعهد را شهبانوی محبوب ایران به عهده گرفته اند.
علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی در این زمینه ابتدا دو هدف اساسی را وجهه همت قرار داده اند : * آماده کردن ولیعهد برای گرفتن مسئولیت هایی که در آینده خواهند داشت.
* آشنا کردن ولیعهد با شیوه های مختلف زندگی مردم.
بدین جهت شهبانو از آغاز تولد ولیعهد ایران هر نوع وسایلی که در پرورش و استعداد ایشان برای گسترش دانش و بینش مؤثر بود در کاخ اختصاصی تدارک دیدند.
برنامه ولیعهد : ولیعهد ایران از کودکی به نقاشی، موسیقی، کارهای سبک مکانیکی، ورزش و نظایر آن پرداختند.
از 3 سالگی با بچه های هم سن خود در کاخ به بازی مشغول شدند و بدین طریق پایه ایجاد یک کودکستان در کاخ اختصاصی20 گذاشته شد و سپس، دبستان نیز به آن اضافه گردید که حالا.
ولیعهد ایران در سال دوم این دبستان تحصیل می کنند ولیعهد عزیز ایران دوازده نفر از همسالان و دوستانشان با هم تحصیل می کنند صبح ها طبق برنامه تنظیمی، معلمی که از طرف وزارت آموزش و پرورش تعیین شده به آنها درس می دهد و عصرها پرستار ولیعهد به ایشان و سایرین فرانسه می آموزد برای تدریس فارسی و فرانسه از جدیدترین روش استفاده شده و ولیعهد و دوستانشان با اشتیاق فراوان درس می خوانند.
در سال تحصیلی گذشته ولیعهد ایران در درس فارسی اول و در فرانسه دوم شدند و این نشانه خوبی از رعایت بی طرفی در دادن نمره به کلیه شاگردان این مدرسه بود.
اعلیحضرتین همواره معتقدند که ولیعهد باید مثل سایر کودکان بار بیایند و هیچ گونه تبعیضی در مورد ایشان به عمل نیاید خانم هما ضرابی21 مدیر مدرسه والاحضرت ولیعهد که از دوستان قدیمی علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران است به طرز فکر اعلیحضرتین کاملاً آشنا است و با ولیعهد مثل عموم شاگردان رفتار می کند.
شاهنشاه و شهبانو با اعزام والاحضرت ولیعهد به خارج از کشور برای ادامه تحصیلات موافق نیستند و عقیده دارند ولیعهد ایران باید در محیطی که به آن تعلق دارد تحصیل کنند و زبان مادری خود را هر چه بهتر فرا گیرند علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران در فکر هستند که مدرسه ولیعهد را هر چه بیشتر به صورت رسمی و وسیع در بیاورند برای دبیرستان نظر شاهنشاه بر این است که ولیعهد در مدرسه ای بزرگتر با تعداد بیشتری از شاگردان طبقات مختلف حتی از استانها و شهرستانها همدرس باشند، اعلیحضرت میل دارند که تحصیلات عالیه ولیعهد نیز در ایران گذرانده شود و ولیعهد فقط تابستانها برای تکمیل زبان و آشنایی با آداب و رسوم اروپایی به کشورهای مختلف22 مسافرت کنند.
البته برای انجام وظایفی که ولیعهد به عهده خواهند گرفت تحصیل در مدارس نظامی ضروری به نظر می رسد اما به فرموده شاهنشاه و شهبانو ممکن است ایشان تحصیلاتشان را در رشته حقوق سیاسی یا اقتصاد ادامه دهند.
ملکه ساده : فرح پهلوی شهبانوی ایران مظهر سادگی و خوشرویی به شمار می روند در برخورد با افراد گشاده رو هستند و هیچگونه تکلفی در رفتارشان به چشم نمی خورد اوقاتی که به افراد اجازه ملاقات می دهند، هنگامی که آنان به دیدارشان می روند اغلب شهبانو در بالای سالن ایستاده اند و انتظار میهمان خویش را می کشند در سخن گفتن صادق و صمیمی هستند بارها فرموده اند : «می خواهم خودم باشم سعی نمی کنم آنچه نمی دانم به دانستن آن تظاهر کنم و هیچوقت هم سعی نکرده ام در قالب شخصیت دیگری بروم.
سادگی را دوست دارم و از تملق خوشم نمی آید عقیده دارم که با سادگی بهتر می توان در قلب ها راه یافت.
» یکی از جلوه های این امر این است که شهبانو دوستی شان را با دوستان زمان تحصیلی حفظ کرده اند و اغلب با ایشان در تماس هستند.
شهبانو فرح پهلوی در لباس پوشیدن نیز رعایت سادگی را می فرمایند و در هر فرصت به خانم های ایرانی توصیه می کنند که ساده و بی پیرایه باشند.
یکی از خدمتکاران کاخ در امر خیاطی نیز مهارت دارد قسمتی از لباسهای شهبانو را می دوزد.
ایشان بعضی از لباسها را چند بار مورد استفاده قرار می دهند.
اما از پوشیدن لباسهایی که با کار دست ایرانی تزئین شده لذت فراوانی می برند23 شهبانو آرزو می کند صنایع دستی ایران توسعه یابد و می فرمایند اگر خانم ها از این کار استقبال کنند به زودی بازارهای داخلی و خارجی وسیعی برای کارهای دستی ایران خواهیم داشت مخالفت شهبانو با تجمل پرستی موید مخالفت با تجمل پرستی شیوه ایشان در سادگی است ایشان در این زمینه می فرمایند : «متأسفانه عده ای خانم ها با آرایش عجیب و زننده و پوشیدن لباس های نامناسب و جلف خود را به صورت عروسک های رنگ و روغن زده جلوه می دهند و از مقام و منزلت واقعی زن ایرانی می کاهند خوشبختانه تعداد این افراد چندان زیاد نیست و اکثریت زنان ما را آن دسته ای تشکیل می دهند که با رعایت سادگی به آرایش چهره و گیسو می پردازند و لباسهای خود را انتخاب می کنند زنانی که به زیور دانش و کمال آراسته اند و مادر شایسته یا همسر لایقی به شمار می روند و نیز دخترانی که در انتظار چنین روزی به سر می برند هرگز برای جلب توجه دیگران به دنبال جلفی و سبکسری نمی روند24 من با خوب لباس پوشیدن و خوب آرایش کردن مخالف نیستم اما به شرط اینکه پا از حد متعارف فراتر گذاشته نشود و کار به افراط نکشد.
شهبانوی ایران مانند هر خانم خانه ای در عین حال یک بانوی خانه دار هستند اما بانویی که اداره خانه شاه مملکت را به عهده دارند شهبانو به موازات انجام وظایف اجتماعی خود جزئیات امور خانه خودشان را زیر نظر دارند، مراقب غذای افراد خانواده هستند و سعی می کنند در کاخ غذاهایی تهیه شود که سلامت افراد خانواده و نیازی را که آنها به کیفیت غذاها دارند تأمین کند، نظافت این خانه زیر نظر مستقیم شهبانو انجام می شود و معظم لها با کاردانی فوق العاده این وظیفه را انجام می دهند، توجه مخصوص شهبانو به تأمین و رفاه زندگی مستخدمین و خدمتکاران دربار تحسین انگیز است شاید عجیب به نظر آید اگر بدانید که شهبانو قسمتی از خرید خانه خود را شخصا انجام می دهند در حاشیه تشریفات رسمی زندگی در خانه اعلیحضرتین خیلی ساده و معمولی است شهبانو از کوچکی وسواس جمع و جور داشتند در امور داخلی خانه همین اخلاق را دارند و در هر فرصتی اطاقها را مرتب می کنند.
شهبانو به این که آزادانه و بدون تشریفات به میان مردم بروند و خرید کنند اشتیاق دارند و از این کار لذت فراوان می برند در نوروز گذشته شیرینی و آجیل عید را شهبانو شخصا خریداری نمودند.
وظایف شهبانو : علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران که فطرتا خوش قلب و مهربانند و همواره در جهت اجتماع کشور و بهبود زندگی مردم خصوصا نیازمندان می کوشند با همه اشتغالات و مسئولیت ها، ریاست عالیه افتخاری چند سازمان25 مختلف را به عهده دارند که عبارتند از : 1ـ جمعیت خیریه فرح پهلوی 2ـ آموزشگاه نابینایان رضا پهلوی 3ـ انجمن ملی حمایت کودکان 4ـ جمعیت کمک به جذامیان ایران 5ـ بنگاه ترجمه و نشر کتاب 6ـ کنگره پزشکی رامسر 7ـ پیشاهنگی دختران 8ـ جمعیت حمایت مسلولین 9ـ فدراسیون ورزشی کر و لالها 10ـ شورای ورزشی و تفریحات سالم بانوان ایران 11ـ بنگاه حمایت مادران و نوزادان 12ـ سازمان اردوهای کار کشور 13ـ جمعیت ملی مبارزه با سرطان 14ـ نمایشگاه بین المللی تهران 15ـ بنیاد فرهنگ ایران 16ـ جمعیت طرفداران مرکز طبی کودکان 17ـ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان 18ـ انجمن فیلارمونیک تهران 19ـ انجمن ملی روابط فرهنگی 20ـ سازمان جشن هنر شیراز 21ـ سازمان ملی فلکلور ایران 22ـ شورایعالی شهرسازی 23ـ مؤسسه آسیایی دانشگاه پهلوی 24ـ سازمان مهد کودک به علاوه دو جمعیت زیر تحت حمایت معظم لها می باشد.
1ـ جمعیت حمایت کودکان بی سرپرست 2ـ جمعیت آسیب دیدگان از سوختگی پیرامون وضع این جمعیت ها و مؤسسات خیریه علیاحضرت فرح پهلوی این طور عقیده دارند.
* جمعیت خیریه فرح پهلوی در تهران و اغلب شهرستان ها شعبه دارد.
در تهران تعدادی از پرورشگاهها و شیرخوارگاههای آن زیر نظر و با همکاری مستقیم خانمها اداره می شود در این شیرخوارگاهها و پرورشگاهها خانمها با مهربانی و فداکاری قابل تحسینی کار می کنند البته کوشش ما بر این است که هر روز بر تعداد این قبیل مؤسسات بیفزائیم و امکانات بیشتری برای پناه دادن و نگهداری از تعداد زیادتری کودک را فراهم کنیم در شیرخوارگاهها و پرورشگاهها بچه ها تحت برنامه و روش واحدی بزرگ می شوند.
اما در دهکده یا خانه های متعددی که ترتیب داده شده و در هر خانه یک مادر مسئول سرپرستی 4 تا 6 بچه است بچه ها احساس دیگری می یابند.
یکی از اقدامات ما ایجاد آموزشگاه نابینایان رضا پهلوی است در این آموزشگاه اطفال نابینا با پیروی از یک برنامه دقیق و اصول صحیح پرورش می یابند و علاوه بر سواد هنرهای دستی نیز فرا می گیرند.
برنامه روزانه : علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران امور روزانه را طبق برنامه منظمی که از قبل تنظیم گردیده است انجام می دهند هر روز صبح زود از خواب بر می خیزند و تا ساعت 11 که در دفتر کارشان حضور می یابند به کارهای خانه می رسند و سعی دارند که هر چه بیشتر اوقات خودشان را با والاحضرتها صرف کنند و در تعلیم و تربیت آنها نظارت دقیق و مداوم داشته باشند از ساعت 11 بامداد به دفتر کارشان می روند و آقای نبیل26 رئیس دفتر ایشان گزارشهای لازم و نامه های رسیده را به استحضار شهبانو می رساند.
شهبانو هر یک از نامه ها را به دقت می خوانند و گزارشات رسیده را مورد بررسی قرار می دهند هر روز قسمتی از وقت علیاحضرت شهبانو صرف رسیدگی و مطالعه نامه می شود در این نامه ها مطالب مختلفی عنوان می گردد عده ای کار می خواهند گروهی تقاضای کمک مادی دارند برخی می خواهند در بیمارستان ها یا زایشگاهها بستری شوند و بعضی نیز شکایات خانوادگی خود را با شهبانوی مهربان خود در میان می گذارند.
شهبانو به بررسی نامه های رسیده علاقه زیادی دارند و می کوشند برای آنها راه حل های امکان پذیری بجویند.
بعضی روزها در مراسم بازدید از مؤسسات و سازمانهای مختلف شرکت می کنند یا افرادی را نظیر «مخبرین» به حضور می پذیرند یا به خرید می پردازند شهبانو علاقه دارند که ظهرها در دادن غذا به فرزندان خود کمک کنند بعد از صرف ناهار به مطالعه کتاب، روزنامه ها و مجلات و یا آموختن زبان های خارجی می پردازند و ورزش از برنامه های مورد علاقه شهبانو است و بعدازظهرها هر وقت فرصتی به دست آورند به تمرین رشته های ورزشی مورد علاقه شان می پردازند عصرها نیز برنامه ای برای بازدید از مؤسسات دارند یا افرادی را در کاخ ملاقات می کنند هفته ای یک یا دو بار هم فیلم تماشا می کنند.
فیلم های جالب را به کاخ می برند و در سالن مخصوص نمایش می دهند.
برای والاحضرت ها نیز هفته ای یک روز فیلمی که تماشای آن برای آنان مناسب باشد نمایش داده می شود.
در هفته یک یا دو شب شاهنشاه آریامهر و شهبانو برای صرف شام به کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی می روند و خانواده سلطنتی ایران شام را در محیطی گرم و مهرآمیز صرف می کنند.
همچنین شهبانو نیز مهمانی هایی در خانه ترتیب می دهند و با دوستان زمان تحصیل،27 آشنایان و بستگان خود صرف شام می فرمایند شاهنشاه آریامهر که شوهر مهربانی برای شهبانو هستند با وجود گرفتاری ها و مسئولیتهای سنگین مملکتی زاد روز شهبانو و سالروز ازدواج را فراموش نمی کنند و با فرستادن گل توجه خود را ابراز می فرمایند.
به هنگام سفر با تلفن از احوال همسر و فرزندان گرامیشان استحضار می یابند و کلیه نکاتی را که یک شوهر برجسته و نمونه باید دارا باشد.
دقیقا مرعی می دارند از این رو روابط خصوصی شاهنشاه و شهبانو بر پایه یگانگی و صمیمت کامل برقرار می باشد.
پنجشنبه 4 آبان 1346 روزنامه اطلاعات

توضیحات سند:

1ـ اولین بیمارستان امریکاییها در سال 1311 هـ ق در تهران آغاز به کار کرد.
نخستین رئیس بیمارستان دکتر ج.
ک ویشاردبود.
بیمارستانهای خارجی و آمریکایی زمینه سازی برای ارتباط سیاسی و اقتصادی بود.
ـ روزشمار روابط ایران و آمریکا (1248ـ 1377) به کوشش بهروز طیرانی ص 6.
2ـ مادربزرگ پدر من، بر اثر این که دوبار ازدواج کرده بود (هر دو هم پسر عمویش) هفت پسر و دو دختر داشت.
همسران شاه ـ ج 2 ص 252.
3ـ جالب اینکه قابله اش مردی آمریکایی بنام دکتر مکداول بود.
4ـ فریده دیبا (قطبی گیلانی فرزند باقر امجدالسلطان در 6 اردیبهشت ماه به دنیا آمد او همسر یک افسر جوان فارغ التحصیل سن سیر فرانسه بود که در درجه سروانی به مرض سل درگذشت شوهر او اهل تبریز بود و فریده دیبا پس از فوت شوهرش هرگز ازدواج نکرد و با برادرش مهندس محمدعلی قطبی در تهران زندگی می کرد و برادرش مهندس قطبی از او و تنها فرزندش یعنی فرح دیبا که بعدها و پس از تحصیل در فرانسه به همسری محمدرضا برگزیده شد نگهداری کرده و مخارج او و تحصیل دخترش را پرداخت می نمود.
فریده دیبا بعد از ازدواج دخترش با شاه به موقعیت اجتماعی بالایی در دربار دست یافت و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با خارج کردن مقادیر زیادی ارز از کشور خارج شده و به اتفاق دختر و نوه هایش در آمریکا مقیم شد.
تحصیلات وی حدود دیپلم بود.
وی از دربار دولت شاهنشاهی ماهانه مقرری دریافت می نمود و سمتهای منجمله، ریاست شورای عالی سازمان داوطلبان شیروخورشید سرخ ایران، قائم مقام بنگاه حمایت مادران و نوزادان، قائم مقام جمعیت حمایت از آسیب دیدگان سوختگی، قائم مقام مرکز طبی کودکان، قائم مقام سازمان ملی انتقال خون و...
را عهده دار بود که البته اکثر این عناوین به صورت افتخاری نصیب وی شده بود تا بتواند از خوان گسترده رژیم پهلوی بیش از پیش متنغم گردد.
در سال 1355 مبلغ هنگفتی حدود 135 /670 /125 فرانک به عنوان صورت حساب تزئین آپارتمان خود در فرانسه دریافت داشته است.
فریده دیبا مثل فرزندش فرح زندگی اشرافی برای خود مهیا کرد و با وساطت فرح زمینه هر نوع تجمل و بریز و بپاش بیت المال برایش آماده گردید.
مشارالیه در مسافرتهای خارج از کشور مبالغ قابل توجهی به عنوان کمک به جمعیت های به اصطلاح خیریه اهدا می کرد که کلیه این موارد را از دربار شاهنشاهی دریافت می نمود تا با پول ملت برای خود وجهه و آبرو دست و پا کند.
فریده دیبا در برگزاری و نظارت میهمانی های دربار نقش مهمی داشته و اغلب موارد سوءاخلاقی دربار به ویژه شاه با هدایت او صورت می گرفته، در این خصوص می توان به مسئله ارتباط شاه با دختر ارتشبد حجازی اشاره نمود که پس از رسوایی ارتشبد حجازی به طور جدی و مستقیم به فریده دیبا اعتراض و پرخاش کرد.
ـ اسناد ساواک، پرونده های انفرادی 5ـ فرح دیبا به نقل از مادرش پزشک خصوصی داشت و این قبل از مرگ سهراب دیبا بود ولی با مرگ سهراب زندگی آنها به لحاظ مالی و اقتصادی مثل گذشته نبود و فریده دیبا با کمک برادرش محمدعلی قطبی و درآمدی که از راه خیاطی عایدش می شد زندگی را می گذراند.
6ـ فرح پهلوی در کتاب خاطراتش درباره مدارس خارجی و محتوی درس ها و کتابهایش می نویسد : در دوران خردسالی من، برخوردار شدن از یک آموزش صحیح و دقیق و آماده ساختن کودکان برای تحصیلات عالی، اجبارا مستلزم ثبت نام در مدارس غربی بود و چاره دیگری هم نداشت.
به همین لحاظ، وقتی من هنوز خیلی کوچک بودم، پدرومادرم که دوست داشتند من حتما یک زبان خارجی یاد بگیرم، اسم مرا در مدرسه ایتالیایی های تهران ثبت نام کردند.
در این مدرسه که توسط خواهران کاتولیک اداره می شد، علاوه بر زبان فارسی، زبان فرانسوی هم تدریس می شد...
.
من چهار سال توی این مدرسه ماندم.
...
بعدا من برای مدت پنج سال به مدرسه ژاندارک رفتم.
مدرسه ژاندارک نیز تحت نظر خواهران روحانی مسیحی اداره می شد من این دوران از نوجوانیم را به خاطر فعالیت های ورزشی که داشتم خیلی دوست می دارم.
کتابهایی که در مدرسه به من می دادند، رمان های عشقی پاک و رویایی بود که ما خیلی دوست داشتیم ...
بعد نوبت به مجلات و کتابهای دیگر رسید : رمان های عشقی نویسندگانی چون «دللی» و دیگران.
بعد توی کتابهای «سری سیاه» فرو افتادیم.
مدتی هم کتابهای حادثه ای قهرمانان شمشیرزن ما را به خود جلب کرد.
بعدها البته شیفته شاعرانی چون الوار، پره وار، آراگون، بودلر شدم ...
.
همسران شاه ج 2 ص 663.
جالب اینکه از آثار فارسی و شعراء و نویسندگان بزرگ ایران که شهرت جهانی دارند خبری نبود؟!! 7ـ داشتن خدمتکاری به نام منور زمانی بود که پدر فرح هنوز نمرده بود و از وضع مادی مناسبی برخوردار بودند.
8ـ سهراب دیبا فرزند مهدی خان شعاع الدوله در سال 1282 ه ش به دنیا آمد.
تحصیلات مقدماتی را در ایران، سپس عازم روسیه شد و در مدارس نظامی آن کشور بنام کادسکی کریوس به تحصیل ادامه داد.
وی از سال 1917 به پاریس رفت و مدتی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی به ادامه تحصیل پرداخت و در دانشکده نظامی سن سیره در دسته پیاده تحصیلاتش را به پایان رساند و در سال 1307 به ایران مراجعت کرد.
ابتدا در دانشکده افسری و سپس در ستاد ارتش خدمت نمود و مدتی نیز در سفارت یوگسلاوی به عنوان مترجم بکار پرداخت.
وی با فریده قطبی ازدواج کرد و در سال 7131 ه ش فرح دیبا به دنیا آمد.
نامبرده در سنین کودکی فرح به مرض سرطان در سال 1327 درگذشت.
9ـ برخلاف اظهارات فریده دیبا، فرح پهلوی درباره وضعیت تحصیلی اش می نویسد: من یازده سال داشتم و از دیکته صفر گرفته بودم.
او آن چنان ماجرایی از این حادثه به وجود آورد که انگار من آبروی خانواده را برده ام.
همسران شاه، ج 2، ص 660 10ـ فریده دیبا به دلیل اینکه خوانندگان این مصاحبه ایرانی و اکثرا مسلمان بوده اند به نحوی در این زمینه اظهارنظر کرده که موافق با اعتقادات عامه مردم باشد و از بیان حقایق خودداری نموده است اما فرح دیبا در کتاب خاطراتش که در خارج کشور منتشر شده به گوشه ای از خصوصیات اخلاقی اش اشاره کرده و می نویسد : مادرم به من اجازه داد پیشاهنگ شوم، در حالی که پیشاهنگی یک پدیده مختلط بود.
او حتی به من اجازه می داد در پیک نیک هایی که از طرف مدرسه ترتیب داده می شد شرکت کنم...
من شنا کردن را در یک استخر عمومی یاد گرفتم و افراد فامیل وقتی اطلاع یافتند به مادرم گفتند: این کار را نکن : تو دخترت را با پسرها می فرستی.
به زبان دیگر من اجازه داشتم با گروهی از دوستان پسر انتخاب شده ام به گردش بروم ولی او دوست نداشت من با دیگران معاشرت داشته باشم.
...
وقتی شانزده، هفده ساله بودم، مرا به مجالس و شب نشینی هایی دعوت می کردند که در آن هم می رقصیدند او عموما به من اجازه می داد بروم همسران شاه، ج 2، ص 660 تا 661 11ـ فرح دیبا در کتاب کهن دیارادرباره نوع ارتباطات و تربیتش که خلاف اظهارات مادرش در این مصاحبه می باشد می آورد، مادرم که میان تربیتی سنتی و گشایش ذهن من به روی دنیا در تردید بود، بر من سخت نمی گرفت و گهگاه اجازه می داد تا نیمه شب در خارج از خانه بمانم.
اما همواره ترتیبی می داد که والدین یکی از دوستانم مرا به خانه برسانند و اگر تأخیری پیش می آمد او را با نگرانی جلوی در منزل می یافتم.
اما او دائما از این که مبادا من از راه راست منحرف شوم، واهمه داشت و هر عمل تازه ای که از من سر می زد و نشانی از آزادی داشت، او را سخت نگران می کرد.
به یاد دارم که به مناسبت یکی از جشن ها، دوستی مشغول آرایش خود بود و ماتیک او دست به دست می گشت.
من در حال تماشای خود در آیینه بودم که مادرم برای یادآوری ساعت بازگشت به خانه، سرآسیمه وارد شد و با دیدن من صورتش برافروخت و شگفت زده از این که من چگونه می توانستم یک چنین عملی انجام دهم؟ کهن دیارا، صص 65 و 64 12ـ البته خدمات عمومی فرح آنقدر بود؟! که انقلاب اسلامی ثمره خیانت دربار پهلوی به ایران بود.
فرح نقش حساسی در رژیم پهلوی بویژه در روی آوردن به فرهنگ ضدارزش غربی و زدودن میراث اسلامی و ملی از ایران داشت.
او تعدادی زیادی از بهائیان را مسئول امور نوجوانان و جوانان ایران کرد تا به ترویج بهائیگری بپردازند.
مدیریت لیلی امیرارجمند دوست دوران تحصیلش در ژاندارک و پاریس در کانون پرورش فکری ـ مهرانگیز دولتشاهی و فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش.
همچنین افراط در هزینه بیت المال که حاصل آن فقر و فاقه مردم زیادی در دهات و مناطق دور افتاده بود که در مباحث بعدی به گوشه ای از هزینه های او می پردازیم.
13ـ اگر قبول سرپرستی فرح توسط همسر سفیر فرانسه درست باشد احتمالاً به چند دلیل بوده است یکی اینکه فرح در مدارس فرانسوی زبان تحصیل کرد و بطور طبیعی بین این مدارس و نمایندگی های کشور متبوعه ارتباط بود، دوم ماهیت کار فرهنگی و سیاسی مدارس خارجی و ارتباط آن با سایر سازمانهایی از جمله ایران و فرانسه و...
این آشنایی صورت گرفته و او سرپرستی فرح را پذیرفته بود.
سفیر فرانسه نیز به آشنایی با فرح اذعان دارد: به هنگام مرخص شدن از حضور شاه ایران، از وی اجازه خواستم تا ازدواج آینده ایشان را تبریک بگویم، وی با مهربانی پذیرفت و شگفت زده شد وقتی که به او گفتم که ملکه آینده را می شناسم.
شاه به من گفت که ملکه کاملاً با فرهنگ و زبان فرانسه آشنایی دارد و پرورش یافته فرهنگ فرانسه می باشد و اخیرا کلاسهای درس معماری را در 1 ریس، 1پاریس دنبال کرده است.
هانری رو ـ فصلنامه مطالعات ایران ـ سال اول ـ شماره دوم ـ زمستان 1382 ص 185 14ـ کتاب 1 سران شاه، 1همسران شاه به نقل از فرح پهلوی درباره اعتقادات مذهبی فرح دیبا از جمله چادر می آورد : من با وجود داشتن خانواده ای مسلمان، هرگز چادر، این پارچه سیاهی که زنان ایرانی به طور سنتی آن را بر سر می کنند بسر نکردم.
این نمایشگر لیبرالیسم و طرز فکر آزاد خانواده من بود.
و در جایی دیگر درباره مدارس خارجی و میسیونرهای مسیحی می نویسد: غالبا این تصور قوت داشت که دانش آموزانی که در این قبیل مدارس به تحصیل اشتغال دارند، تحت تأثیر خواهران روحانی مسیحی مذهب تربیت می شدند من بالشخصه دوست داشتم به کلیسا بروم، محیط کلیسا را دوست می داشتم سرودهای مذهبی و شمع های روشن را دوست داشتم، خیلی قشنگ بود.
از همان موقع فکر می کردم که انسان در هر جایی می تواند برای خدای خود نیایش کند که خداوندگار در همه جا یکی است و مهم این است که انسان بدون فرقه گرایی و بدون توجه به اعتقاد و عقیده های گوناگون خداوند را خطاب قرار دهد.
اگر تعدادی از دختران جوان ایرانی مسیحی شدند.
به خاطر آموزش های مذهبی خواهران روحانی نبوده است.
همسران شاه، ص 651 و 664 51ـ فرح دیبا درباره وضعیت تحصیلی اش در فرانسه می نویسد: سال اول تحصیلی، با همه کوششی که از خود نشان دادم، بخصوص در زمینه طراحی، پایان درخشانی نداشت و من مجبور شدم سال اول را تجدید کنم.
کهن دیارا، ص 70 16ـ حسین فردوست در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی درباره بورسیه گرفتن فرح از اردشیر زاهدی می نویسد: در مورد فرح با توجه به وضع زندگی و فقر مادی اش زمینه چنین گرایشی (چپی) نیز وجود داشت...
یک چنین دختری که نمی توانست مورد پسند هیچ مردی باشد از فرط استیصال برای کمک مالی به سراغ اردشیر زاهدی در حصارک می رود تا بتواند در پاریس تحصیل و زندگی کند.
اگر ندانیم حصارک چیست شاید مسئله مفهوم نشود.
در حصارک ویلایی بود که اردشیر زاهدی با تعدادی از رفقای جوان او منتظر شکار دخترها و زنها می نشستند و هر مراجعه کننده از جنس مؤنث اگر مورد پسند زاهدی واقع می شد بلافاصله به اتاق خواب می رفتند...
.
.
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول ص 211 17ـ اسفندیار دیبا فرزند یحیی در سال 1287 در تبریز به دنیا آمد.
نامبرده پس از سپری نمودن تحصیلات مقدماتی در ایران در رشته دندانپزشکی در اروپا دکتری گرفت و در وزارت خارجه و کار اشتغال داشت.
وی مدتی دندانساز دربار محمدرضا پهلوی بود.
دکتر اسفندیار دیبا یکی از عموزادگان پدر فرح محسوب می شد که در بین مردم به عنوان عموی فرح شناخته می شد و در سفر پاریس برای خرید جهیزیه عروسی همراه او بود.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی 18ـ جالب اینکه فرح برای استقبال از شاه نرفته بود و اصلاً خبری از مراجعت محمدرضا پهلوی از آذربایجان نداشته بلکه برای تحویل گرفتن اتومبیل شان از گاراژ رفته بودند وقتی ازدحام جمعیت را دیده اند متوجه موضوع شدند و به جمع استقبال کنندگان پیوسته اند؟! با این حساب باید علاقه اش به شاه را ظاهری و اتفاقی بدانیم.
91ـ حسین فردوست ـ ارتشبد سابق ـ در کتاب خاطراتش اشاره به گرایش چپی فرح و دوستش لیلی امیرارجمند نموده و احسان طبری نیز در کژراهه به این موضوع پرداخته و عنوان کرده که فرح دیبا در زمان تحصیل در پاریس توسط یکی از اعضای حزب توده به نام انوشیروان رئیس به حوزه های حزب توده رفت وآمد داشته است و فرح در تضاد با گفته مادرش به این موضوع اشاره داشته و می گوید : ...
من خیلی کم با سیاست آشنایی داشتم.
گاهی با جوانان مخالف برخورد می کردم که می گفتند «نمی شود به ایران بازگشت در آن جا کار نیست تمام مشاغل خوب مال نورچشمی هاست.
غیر از این یک دوست دختر داشتم که تمایلات کمونیستی داشت به سیستم فئودالی ایران معترض بود.
در همین ایام ما مجلاتی دریافت می کردیم که در آنها به شاه شدیدا حمله می شد.
ولی من هرگز با شاه مخالفت نمی کردم و به یاد دارم فقط یک بار از او انتقاد کردم و آن زمانی بود که او به پاریس آمده بود.
وقتی انسان جوان است فکر می کند که رؤسای حکومت ها مانند دیگران نیستند و اجازه ندارند خیلی از کارها را بکنند مثلاً به تأتر یا رستوران بروند در همین موقع من در نامه ای به او نوشتم «چرا شاه در این جا در پاریس است؟ او باید الان در ایران باشد.
» در این زمان وضع مردم در ایران بسیار بد بود.
کشاورزان بدبخت بودند.
من از سیاست چیزی نمی فهمیدم ولی طرفدار عدالت و مساوات بودم.
من نمی خواستم که عده ای این همه پول داشته باشند و جمعی هیچ! من در این موقع فکر می کردم که چند قانون جدید چند مدرسه و بیمارستان می تواند همه مشکلات را حل کند.
20ـ رژیم پهلوی برای ولیعهد و چند کودک درباری مدرسه ای اختصاصی مجهز به آخرین وسایل الکترونیکی و تازه ترین وسایل سمعی و بصری و بهترین سالن های تفریحی و سینمایی ایجاد و بودجه ای هنگفت هزینه می نمود در حالی که اکثریت فرزندان در روستاهای ایران از قوت لایموت بی بهره بودند چه رسد به تحصیل، آموزش و بهداشت؟! 21ـ هما ضرابی فرزند ابراهیم در سال 1316 ه ش در تهران به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان ژاندارک و مقطع متوسطه را در دبیرستان رازی بپایان رساند و در همین دبیرستان با فرح همکلاس بود.
نامبرده برای تکمیل تحصیلات به پاریس رفت و در زمینه هنر تحصیل نمود.
هما ضرابی مدتی نیز در آلمان و آمریکا به تحصیل پرداخت ولیسانس امور اداری دریافت کرد.
وی دوبار ازدواج کرد اولین بار با عبداللّه صولت قشقایی و همسر دومش فرید خسروشاهی نام داشت.
مشارالیها فرزند سرلشگر ابراهیم ضرابی ـ رئیس شهربانی کل کشور ـ و در سال 1343 سرلشگر خسروانی و سرتیپ صفاری معرفین وی به دربار بودند.
نامبرده معلم ولیعهد ـ رضا پهلوی ـ بود و سپس به مدیریت مدرسه فرزندان محمدرضا انتخاب شد و فرح او را به عضویت هیئت مدیره فرهنگسرای نیاوران برگزید.
هما ضرابی در سفرهای مختلف خارجی از جمله سن موریتس با ولیعهد و درباریان همراه بود و از قبال همکاری با دربار سرمایه های هنگفتی به دست آورد و علاوه بر حقوق ماهیانه و واگذاری خانه ای مجلل و وسیع در حوالی کاخ تسهیلات دیگری از جمله قطعه زمینی به مساحت 1400 متر در صاحبقرانیه، تعدادی ماشین گرانقیمت، وام و طلا و...
به وی تحویل گردید و با سوءاستفاده از موقعیت دربار سهامدار چندین کارخانه چیت بوشهر، یزدباف، لاپ اسرام، ایران ناسیونال، اونیورسال، دروپ ایران و پارس الکترونیک بود.
هما ضرابی دارای انحرافات اخلاقی و مفاسد عدیده بود و در مجالس فساد و بی بندباری و عیش و نوش درباریان شرکت می کرد.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی.
22ـ فرح پهلوی در خاطراتش دلیل مخالفت با تحصیل ولیعهد در خارج را وضعیت خوب آموزش داخل کشور بیان می کرد، اما دلیل اصلی مخالفت از اعزام ولیعهد به خارج بیشتر ترس از ترور او توسط مخالفان رژیم در کشورهای مختلف اروپایی بود و حتی سفرهای عادی ولیعهد به خارج از کشور را محرمانه و غیررسمی انجام می دادند.
همچنین ولیعهد در ایران تحصیل می کرد ولی معلمان خارجی و فرانسوی زبان به او آموزش می دادند و فرزندان فرح زیرنظر تعداد زیادی پرستار خارجی تربیت می شدند و جالب اینکه انگلیسی و فرانسوی را بهتر از فارسی می نوشتند و با آداب و رسوم بیگانگان کاملاً آشنایی داشتند و این نحوه عمل فرح در بکارگیری از مربیان فرانسوی دائما باعث اعتراض اسداللّه علم بود و این مسئله را به شاه تذکر می داد که ولیعهد نباید تمام وقت شان تحت نظر فرانسویان تربیت دیده و آموزش ببینند.
23ـ اما عملکرد فرح پهلوی این چنین نبود و این صحبت ها را بیشتر برای فریب افکار عمومی بیان می کردند و در ابتدای کار فرح برای مراسم عروسی برنامه ای ویژه داشت: ما تصمیم گرفتیم نامزدی خود را تا زمانی که من جهیزیه خود را نخریده ام اعلام نکنیم، دلم می خواست لباس عروسی را از پاریس بخرم ...
فرح در این سفر که با تعدادی از درباریان و نزدیکان خودش صورت گرفت به خرید از مغازه های مشهور و معروف پاریس پرداخت و صدها هزار دلار خرج لوازمش شد: شنبه با فرح رفتیم، او عقب خرید خودش.
کفشها را قبول کرد که فرستاده شدند به اضافه آن یکی که اسباب زحمت شده بود برای جعبه اش مجبور شدم جعبه دیگر کوچکتری گیر بیاورم...
فصلنامه مطالعات ایرانی ـ سال اول شماره دوم ـ زمستان 1382 ـ نامه رضا قطبی (پسر دایی فرح) برای خانواده اش) ص 182 24ـ این جملات نیز برای عوام فریبی و تحت تأثیر قرار دادن مردم مسلمان ایران بیان شده است.
فرح اگر چه نمی توانست اینچنین که مادرش گفته است باشد و فرهنگ ایران چنین اجازه ای را به او نمی داد.
اما کارهایی به مراتب خیلی بدتر از این موارد انجام می داد.
او مأمور غربی کردن ایران و دنبال اقتباس فرهنگ ضداخلاقی مغرب زمین در ایران بود.
فعالیت های او در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بر همین اساس تعریف گردید و طرح ریزی و اجرای جشن هنر شیراز و انجام عمل شنیع مرد و زن در انظار عمومی و در بازار شهر شیراز توسط باصطلاح هنرمندان غربی باعث آبروریزی دستگاه و فرح شد و گواهی بر کارهای فرهنگی او.
اجرای برنامه هایی اینگونه اعتراض علماء و مردم مسلمان ایران را در پی داشت و خارجیان حاضر در جشن ها نیز به اجرای چنین اعمال شنیعی اعتراض کردند: جنجال های جشن هنر وقتی به اوج خود رسید که یک گروه هنرپیشه، دکانی را در یکی از خیابانهای اصلی شیراز در نزدیکی مسجد گرفت و در درون دکان در پیاده روی جلوی آن نمایشی اجرا کرد که شامل یک هتک ناموس تمام عیار و اعمال شهوت انگیز بین هنرپیشگان زن و مرد بود.
چنین نمایشی در خیابان های هر شهرک انگلیسی یا آمریکا جنجال بر پا می کرد و منجر به بازداشت هنرپیشگان می شد.
ـ آخرین سفر شاه ـ ویلیام شوکراس ص 115 25ـ فریده دیبا می گوید: اینکه فرح در جهت بهبود زندگی مردم خصوصا نیازمندان می کوشند و با همه اشتغالات و مسئولیت ها، ریاست عالیه افتخاری چند سازمان مختلف را به عهده دارند، شخص فرح با عنوان ریاست افتخاری مخالف هستند و می گوید: من هیچ وقت فکر نمی کنم که این ریاست من در این کارها جنبه تشریفاتی دارد.
دلم می خواهد کاری که مسئولیتش را قبول می کنم واقعا انجام بدهم نه اینکه صرفا ریاست عالیه فلان سازمان را داشته باشم.
اکنون در حدود 23 جمعیت فرهنگی ـ هنری ورزشی مختلف زیرنظر من فعالیت می کنند ـ با اینکه رسیدگی...
آنها مستلزم صرف وقت زیادی است ولی ترتیبی روزنامه اطلاعات ـ مورخ 8 /3 /48 علاوه بر این مطلب، فرح کارها و مسئولیت های دیگری نیز داشت: مقدار زیادی کارهای من این سازمانهای تحت ریاست من نیستند تمام مسائل دیگر مملکتی هست که بدون اینکه مستقیما مسئولیتی داشته باشم می روم و علاقمندم و چون هر مطلبی برای من مهم می شود دنبالش می روم در تمام زمینه هاست.
بعضی وقتها فکر کردم که آیا شده در یک زمینه بخصوصی، فرض کنید یک وزارتخانه ای هیچ با من کار نداشته باشد دیدم نه از درخت خیابان، از آشغال در شهر، حمام فلان دهکده، درختکاری فلان جا، با من سر و کار دارد.
روزنامه آژنگ ـ مورخ 18 /12 /52 از طرفی فرح مدعی ایت سالانه صد هزار نامه از سراسر کشور به دفتر او میرسیده و شخصا آنها را مطالعه و به رفع مشکل مکاتبه کنندگان می پرداخته؟! اما با اینحال رییس دفتر او می گوید شهبانو بعضی روزها بطور سرزده به محل کار شاه می آیند: مرا به اتاق مقابل هدایت می کردند، اتاقی ساده با دیوار های چوبی بود و تمثالی از شاهنشاه، در آنجا بچشم میخورد، گفتند این دفتر کار شهبانو است گاهی شهبانو بدون برنامه قبلی به اینجا می آیند.
مها عبدالفتاح ـ 7 ژوئیه 1976/ خواندن صدهزار نامه و رفع مشکل مکاتبه کنندگان برای یک نفر یا چند نفر غیرمنطقی می باشد.
همچنین مادرش در مصاحبه ای اظهار داشته فرح کارش را ساعت 11 صبح، ولی خودش در مصاحبه ای درباره ساعت شروع کارش می گوید: پس از آن برنامه سنگین روزانه از ساعت 30 /9 آغاز می شود به دفتر کار خود می روم و نامه های زیاد را که برایم فرستاد، می شود می خوانم...
فریده دیبا و فرح پهلوی مدعی شده اند که تربیت فرزندانش نیز به عهده خودش و تمام کارهای منزل را انجام می دهد و فرح ساعت 30 /7 از خواب بیدار می شود.
اما فریده در اینجا می گوید ساعت 11 به محل کار رفته و کارشان را آغاز می کند.
اما اسداللّه علم در جاهای مختلف از خاطراتش به شب نشینی درباریان تا پاسی از شب اشاره می کند ـ مثلاً در دست نوشته های مورخ دوشنبه 21 /7 /48 می آورد: امشب مهمانی علیاحضرت شهبانو بود به مناسبت سی و یکمین سال تولد معظم لها.
پرنس کارلوی و پرنسس صوفیا حضور داشتند.
تا ساعت 2 صبح طول کشید...
نامبرده در جلد دوم کتابش درباره یکی از شب نشینی های فرح می نویسد:...
در این ایام یازدهمین سالگرد ازدواج اعلیحضرتین را جشن گرفتیم.
من تا ساعت دو صبح بودم، بیشتر نتوانستم بمانم.
صبح که حضور شاهنشاه رسیدم، فرمودند علیاحضرت خوش کرده بودند، من تا سه صبح ماندم! ج 2 ص 150 با این وضعیت بدروغ ادعا دارد که ساعت 30 /7 از خواب بیدار می شده؟! باتوجه به موارد فوق سرپرستی بیش از 26 سازمان بیشتر برای تبلیغ بود.
نه تنها کاری صورت نمی گرفت بلکه سرمایه کشور به هدر می رفت.
26ـ فضل اللّه نبیل فرزند ابراهیم در سال 1274 در خانواده ای بهایی در تهران به دنیا آمد.
وی پس از تحصیلات مقدماتی و دریافت دیپلم از مدرسه علوم سیاسی لیسانس سیاسی و حقوق گرفت و در سال 1294 در وزارت خارجه استخدام گردید و در مشاغلی از جمله: منشی ادارات مرکزی ـ سفارت ـ معاون کل وزارت خارجه بکار پرداخت و به نمایندگی از ایران در اغلب کنفرانس های بین المللی شرکت می کرد و در سال 1337 بازنشسته شد.
نامبرده سپس به کار در دربار پهلوی پرداخت و به پیشکاری و ریاست دفتر فرح منصوب گردید.
فضل اللّه نبیل در دربار پهلوی کانون امنی برای بهائیان مهیا نمود و تعدادی از هم مسلکانش را به عنوان همکار استخدام کرد که از جمله آنها ـ ادیب و افسانه هویدا ـ منیژه طبیب زاده ـ محمدحسین احمدی و مهرانگیز دولتشاهی می باشند.
وی همچنین به دستور محمدرضا پهلوی مسئول امور مربوط به لیلا و رضا (ولیعهد) و عضو سازمان خدمات شاهنشاهی رژیم گردید و در تشکیلات فراماسونری در لژ ستاره عضویت داشت.
نامبرده به دلیل خدمت به رژیم از امکانات متنابهی بهره مند گردید و از سال 1330 مجوز حمل دو سلاح خفیف و کمری داشت.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی 27ـ فرح با راهیابی به دربار پهلوی دوستان خودش چه خارجی و داخلی را به دربار آورد.
خودش در این باره چنین بیان می کند : دوستان زمان تحصیل من به عنوان ته صندوقی با من به خانه شوهر آمدند من بعدها دوستان دیگری پیدا کردم ولی همواره گروه دوستان قدیمی را که من قبل از ازدواج با آنها دوست بودم بیشتر می بینم.
وانگهی برخی از آنها، در سازمانهایی که ریاست آنها با من است یا در دانشگاهها کار می کنند، نتیجتا من آنها را یا به خاطر مسائل کاری و یا در تعطیلات ملاقات می کنم.
در تعطیلات آنها با شوهر و بچه هایشان می آیند و تعطیلات را با ما می گذرانند.
از وقتی که خانواده همسرم آنها را خوب شناخته اند، دیگر هیچ وقت همدیگر را ترک نمی کنیم و آنها غالبا به شوخی می گویند: ما جزو چیزهایی شده ایم که توی قباله تو نوشته شده است.
همسران شاه، صص 670 و 669

منبع:

کتاب زنان دربار به روایت اسناد ساواک - فرح پهلوی - جلد اول صفحه 54




































صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.