صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: جلسه بحث و تفسیر هفتگی مسجد هدایت

تاریخ سند: 15 اردیبهشت 1348


موضوع: جلسه بحث و تفسیر هفتگی مسجد هدایت


متن سند:

به: 316 از: 20 ه 2 شماره: 12864 /20 ه 3 در جلسه بحث و تفسیر هفتگی مسجد هدایت متشکله در تاریخ 11 /2 پس از ادای نماز جماعت توسط سیدمحمود طالقانی در ساعت 1930 سیدعلی اکبر موسوی خراسانی واعظ بالای منبر رفت و ضمن بیان مقدمه درباره اهمیت و جهانی بودن دین اسلام صحبت نمود و گفت روزی حضرت علی (ع) به میثم تمّار1 که یکی از صحابه حضرت پیغمبر بود گفت میثم میدانی که تو را روی این درخت خرما به دار می زنند و دست و پایت را قطع می کنند.
میثم بدون تغییر حالت گفت یاعلی من به خواسته پروردگار راضی هستم اگر دست و پای مرا قطع بکنند زبان مرا که قطع نمی کنند آن وقت به تمام جهان اعلام خواهم کرد که حق با علی است و دستگاه جبار ابن زیاد چه اعمال شنیع انجام می دهد.
بالاخره میثم را در همان محل به دار آویختند و دست و پایش را قطع نمودند.
ببینید فاصله اعمال ما با میثم تا کجاست ما چه می گوئیم او چه گفت آیا اراده و استقلال فکر در ما وجود دارد؟ بنابراین راه ما پایانی جز ذلت و خواری ندارد و در ساعت 2030 به وعظ خود پایان داد.
تعداد شرکت کنندگان قریب 140 نفر اشخاص شناخته شده عبارت بودند از جهانگیر، خسرو و حسین عدالت منش.
میرزایی.
صادقی کارگر کارخانه چوب بری علی بابایی.
علی انتظاری.
رجایی.
رجب میرفندرسکی آشپز سابق سفیر ایران در الجزایر.
عبداللّه حسینی.
سبزی فروش.
محمدصادق قاضی طباطبایی.
مقدم کارمند بانک ملی ایران (که یک فرد چاقی می باشد) محمدمهدی اندوهی و برادرش ایزدپناه.
[یزدان پناه] حاج احمد صادق.
سیدابراهیم موسوی.
برادر علی حجتی کرمانی.
دکتر عباس شیبانی.
مرتاضی کارمند بانک رهنی ایران و برادر سرهنگ میرسلیمی یکی از بستگان طالقانی.
ملاحظات : توضیح منبع : سیدعلی اکبر موسوی خراسانی به دعوت سیدمحمود طالقانی از تاریخ 8 /2 /48 به مدت ده شب در مسجد هدایت به منبر خواهد رفت و روزهای گذشته (تاریخ 8 و 9 و 10) نیز درباره فرا گرفتن آیات قرآن و به کار بستن تعالیم دین اسلام و پرهیز از یأس و نومیدی صحبت کرد.

توضیحات سند:

1ـ میثم تمار فرزند یحیی بود، از سرزمین «نهروان» که منطقه ای میان عراق و ایران است.
بعضی او را ایرانی و از مردمان فارس دانسته اند؛ او را «ابوسالم» هم می خواندند.
ابتدا، غلام زنی از طایفه بنی اسد» بود.
حضرت علی (ع) او را از آن زن خرید و آزادش کرد.
میثم، از اصحاب پیامبر به شمار آمده است.
هرچند از جزییات زندگی او در سالهای نخستین حیاتش و در روزگار صدر اسلام، اطلاع مبسوط در دست نیست.
لقب «تمار» (خرما فروش) را هم از آن جهت به او می گفتند، که در کوفه خرمافروش بود.
میثم تمار، علاوه برآن که خود مسلمانی فداکار و پاک و شیعه ای وفادار و خالص بود، خاندانش نیز از رجال و بزرگان شیعه بودند.
میثم، شش پسر داشت و نوه هایی بسیار که به طور عمده، آنان هم همچون پدر در صراط مستقیم حق و تبعیت از اهل بیت و اعتقاد به ولایت و رهبری امامان معصوم بودند و بیشتر آنان در شمار روایان احادیث ائمه یاد شده اند.
ائمه شیعه هم به میثم و فرزندانش اظهار محبت و علاقه کرده و از آنان تجلیل می کردند.
پسران میثم، عبارت بودند از: عمران، شعیب، صالح، محمد، حمزه و علی.
حضرت علی (ع) پیشتر، سرنوشت و سرگذشت میثم تمار را از زبان رسول خدا شنیده بود.
میثم هم از پیش، شیفته اهل بیت و علاقه مند به آن عترت پاک بود.
اما اولین برخورد حضوری و دیدار میثم با آن حضرت در دوران خلافت امام انجام گرفت.
به دنبال همین برخورد و ملاقات بود که حضرت، تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس وی را آزاد کند بالاخره با تصمیم آن حضرت، میثم به آزادی رسید.
در آن اولین ملاقات علی (ع) با میثم، چنین گفتگویی انجام گرفت: علی (ع) پرسید: ـ نامت چیست؟ سالم علی (ع) فرمودند: از رسول خدا شنیدم که پدرت نام تو را «میثم» گذاشته است، به همان نام برگرد و کنیه ات را «ابوسالم» قرار بده.
میثم گفت: خدا و رسول و امیرمؤمنان راست گفتند.
آشنایی میثم با مولایش علی علیه السلام برای او توفیقی بزرگ و سعادتی ارزشمند بود.
از این رو به شاگردی در مکتب علی (ع) گردن نهاد و دریچه قلبش را به روی معارف علوی گشود و جان تشنه اش را از چشمه زلال علوم آن حضرت سیراب کرد.
آن حضرت هم با مشاهده استعداد روحی و زمینه مناسب وی دانش و آگاهیهای بسیاری را به او آموخت و میثم را با اسرار و رازهای نهانی آشنا ساخت و از این رو میثم از علومی بهره مند و برخوردار بود که فرشتگان مقرب و رسولان الهی از آن آگاه بودند.
میثم، پیش از شهادت از آن با خبر بود و آن را از مولایش علی (ع) شنیده بود.
امام به میثم تمار گفت: چه خواهی کرد آن روز، که فرزند ناپاک بنی امیه ـ عبیداللّه زیاد از تو بخواهد که از من تبری و بیزاری به جویی؟ میثم گفت: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد! امام: در غیر این صورت، به دارت آویخته و تو را می کشند.
میثم گفت: صبر و بردباری خواهم کرد، این در راه خدا چیزی نیست...
نه یک بار، بلکه بارها، علی علیه السلام ـ سرنوشت «شهادت بر سرعقیده و ایمان» را که در انتظار میثم تمار بود، به او یادآوری می کرد و میثم نیز بدون وحشت و هراس، خود را برای آن «میلاد سرخ» مهیا می کرد.
میثم، با این روحیه بالا و شهادت طلب، مدافعی بزرگ از حریم حق و خط ولایت بود.
پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) گاهی برای زیارت به مدینه می آمد، و از امام حسن و امام حسین (ع) جدا می ماند.
مردم کوفه و مدینه پذیرای سخنان میثم بودند و زبان حقگو و فضیلت گستر میثم، همواره در هر جا به نشر و بیان فضایل علی (ع) گویا بود، تا کوشش دشمنان امام در پنهان ساختن فضیلت های آن حضرت، کمتر به نتیجه برسد.
این، سفارش خود امام به میثم بود که فضایلش را نشر دهد.
در آن عصر خفقان که نشر و پخش فضایل علی (ع) جرم محسوب می شد و ممنوع بود میثم، رهنمود ارزنده ای از آن حضرت فراگرفته، کوشید تا پای جان به آن عمل کند.
میثم، با خبری که امام، به او داده بود می دانست که پس از شهادت مولا او را گرفته و بر شاخه نخل به دار خواهند کشید، حتی آن درخت را هم می دانست.
گاهی هنگام عبور از کنار آن درخت، علی (ع) به او می فرمود: ای میثم تو! بعدها با این درخت، ماجراها خواهی داشت...
این درخت خرما را به چهار قسمت تقسیم کرده و تو را از قسمت چهارم به دار می آویزند.
از این رو، میثم خیلی وقت ها پیش درخت آمده و در کنارش نماز می خواند و می گفت: مبارکت باد ای نخل! مرا برای تو آفریده اند و تو برای من روییده ای و همواره به آن نخل نگاه می کرد.
روزی که ابن زیاد، حاکم کوفه شد، هنگام ورود به شهر، پرچمش به شاخه ای از آن درخت نخل گیر کرد و پاره شد.
ابن زیاد از این پیش آمد، فال بد زد و دستور داد که آن را بریدند.
نجاری آن را خرید و به چهار قسمت در آورد.
میثم به فرزندش صالح گفت: نام من و پدرم را بر چوب آن نخل، حک کن! صالح می گوید: نام پدرم را آن روز بر آن چوب، نوشتم.
وقتی ابن زیاد، پدرم را به دار آویخت، پس از چند روز، چوبه دار را دیدم، همان قسمتی از آن نخل بود که نام پدرم را برآن نوشته بودم!...
میثم در سال 60 هجری از سفر حج به سوی کوفه برمی گشت که «ابن زیاد» دستور دستگیری او را قبل از رسیدن به شهر، صادر کرد.
این در حالی بود که مسلم بن عقیل در کوفه به شهادت رسیده و تشنج و اضطراب، کوفه را گرفته و شیعیان سرشناس و چهره های برجسته هوادار اهل بیت، تحت تعقیب یا در زندان بودند و زمینه برای اعتراضها و شورشها فراهم بود.
«عریف» به همراه صد نفر از مأموران برنامه دستگیری میثم را قبل از ورودش به کوفه تدارک دیدند.
ابن زیاد او را تهدید کرده بود که اگر میثم را دستگیر نکند، خودش به قتل خواهد رسید.
«عریف» به «حیره» آمد و با همراهانش در انتظار رسیدن میثم بود.
میثم را در همان جا، پیش از آن که پایش به خانه برسد گرفتند.
میثم گرچه در آن روز، پیرمردی سالخورده بود که بر استخوانهایش جز پوستی باقی نمانده بود و از نظر جسمی، تحلیل رفته بود، لیکن از نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحی و اراده استوار و زبان گویا و فصیح و ایمان راسخ در حدی بود که ابن زیاد را، با آن همه قدرت و مأمور به وحشت افکنده بود؛ به همین جهت هم برای بازداشت این پیرمرد جواندل و توانمند، صد مأمور را گسیل ساخته بود.
مأموران، میثم را به کوفه وارد کردند.
به عبیداللّه بن زیاد خبر دادند که میثم اسیر و گرفتار شده است.
در معرفی میثم به ابن زیاد گفتند که: او از نزدیکترین و برگزیده ترین یاران ابوتراب، علی (ع) است.
ابن زیاد گفت: وای بر شما! کار این مرد عجمی به این جا رسیده است؟! بیاوریدش...
! میثم را از بازداشتگاه به حضور والی کوفه آوردند.
ابن زیاد، برای آزمون روحیه میثم و گفتگو با او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ در کمین ستمگران...
که تو یکی از آنانی.
ـ با این که عجم هستی با من این گونه سخن می گویی؟! به من خبر داده اند که تو با «ابوتراب» بسیار نزدیک بوده ای؟ ـ آری، درست گفته اند.
ـ باید از علی تبری بجویی و با ابراز تنفر از او، او را به زشتی یاد کنی وگرنه دستها و پاهایت را بریده و بردار می آویزمت.
میثم در مقابل این تهدید گفت: علی (ع) به من خبر داده است که مرا به دار می آویزی.
ابن زیاد برای جبران این وضع نامطلوب که پیش آمده بود، گفت: وای بر تو! با سخنان علی درخواهم افتاد.
(عمل برخلاف آن پیشگویی).
میثم گفت: چگونه؟ در حالی که این خبر را علی علیه السلام از پیامبر و او از جبرئیل و جبرئیل هم از طرف خدا بیان کرده است.
به خدا سوگند! از مکانی هم که در آن به دار آویخته می شوم به خوبی آگاهم که در کجای کوفه است و با زبانم چه خواهی کرد.
ابن زیاد با شنیدن این سخن، بیشتر برآشفت و گفت: به خدا قسم! دست و پایت را قطع کرده و زبان را رها می گذارم تا دروغ مولایت و دروغ تو آشکار شود.
و همان دم دستور داد که دست و پایش را قطع کنند و بردارش آویزند.
ابن زیاد برخلاف سوگندی که خورده بود نتوانست زبان میثم را رها و گویا ببیند، و به قطع آن هم دستور داد.
مدتی پیکر پاک و مطهر میثم پس از شهادتش بر سر دار بود.
ابن زیاد برای اهانت بیشتر به میثم اجازه نداد که بدن مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارند؛ به علاوه می خواست با استمرار این صحنه، زهر چشم بیشتری از مردم بگیرد و به آنان بفهماند که سزای مدافعان و پیروان علی (ع) چنین است.
هفت تن از مسلمانان غیور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند، این صحنه را نتوانستند تحمل کنند که میثم شهید، همچنان بالای دار بماند؛ با هم، هم پیمان شدند تا پیکر شهید را برداشته و به خاک بسپارند.
برای غافل ساختن مأمورانی که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبیری اندیشیدند و نقشه را به این صورت عملی ساختند که: شبانه در نزدیکی های آن محل، آتشی افروختند و تعدادی از آنان بر سر آن آتش ایستادند.
نگهبانان، برای گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالی که چند نفر دیگر از دوستان شهید، برای نجات پیکر مقدس «میثم» از آتش دور شده بودند.
طبیعتا، مأموران که در روشنایی آتش ایستاده بودند، چشمشان صحنه تاریک محل دار را نمی دید.
آن چند نفر خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبی که خشک شده بود دفن نمودند.
صبح شد.
مأموران جنازه را بردار ندیدند؛ خبر به «ابن زیاد» رسید.
ابن زیاد می دانست که مدفن او مزار هوادارن علی (ع) خواهد شد.
از این رو جمع انبوهی را برای یافتن جنازه میثم، مأمور تفتیش و جستجوی وسیع منطقه ساخت، ولی آنان هر چه گشتند، اثری از جنازه نیافتند و مأیوس گشتند.
اینک در سرزمین عراق در محلی میان نجف اشرف و کوفه، بارگاهی است که مدفن «میثم تمار» است.
بر سنگ مزارش نام میثم به عنوان یار و مصاحب علی علیه السلام نوشته شده است.
(رک: اعیان الشیعه، سیدمحسن الامین، دارالتعارف، بیروت 1403 ق.
الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، داراحیاء الثرات العربی، بیروت 1328 ق.
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، انتشارات جاویدان، تهران.
نفس المهموم، عباس قمی، ترجمه شعرانی، کتابفروشی اسلامی، تهران 1374.)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد هدایت به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 26

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.