صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

عبدالقیس جوجو!!؟

عبدالقیس جوجو!!؟


متن سند:

عبدالقیس جوجو!!؟
رژیم پهلوى که روشنگریهاى حضرت امام خمینى (ره) را بر نمى‌تافت و در جریانات انجمنهاى ایالتى و ولایتى، انقلاب به اصطلاح سفید و... ضربه‌هاى کمر شکنى از معظم له دریافت کرده بود، حمله به مدرسه فیضیه را چاره کار دید و در یورشى وحشیانه، به جنایتى بزرگ دست زد و این پایگاه فقه امام صادق (ع) را به آتش‌وخون کشید و در پى آن مدرسه طالبیه تبریز را به حمامى از خون مبدل ساخت.
تصمیم حکیمانه امام خمینى «ره» و صدور اعلامیه «شاهدوستى یعنى غارتگرى»، سردمداران رژیم پهلوى را در گردابى خانمانسوز گرفتار ساخت و موج مخالفتهاى مردمى، سراسر کشور را فرا گرفت.
سخنان عاشورائى امام در عصر عاشورا در مدرسه فیضیه قم، چنان بود که محمدرضا پهلوى را بر آن داشت تا نسبت به نقشه‌اى که از قبل در خصوص دستگیرى آن حضرت در سر پرورانده بود، اقدام کند. شب دوازدهم محرم‌الحرام 1383 قمرى، مصادف با 15 خرداد 1342 شمسى، در یورش وحشیانه نیروهاى نظامى و امنیتى، در نیمه‌هاى شب به بیت حضرت امام، این اقدام عملى شد. شهر مقدس قم به رهبرى آیت‌اللّه‌ شهید سید مصطفى خمینى «ره» به پا خاست و دیگر شهرها نیز با شنیدن خبر دستگیرى معظم‌له، به حرکت درآمدند و شهر تهران نیز با تعطیلى مغازه‌ها و کلاسهاى دانشگاه، در حمایت از امام، به صحنه آمد و بازاریان، بارفروشان، دهقانان ورامین و... به میدان مبارزه، قدم نهادند. کشتار فجیع و قتل عام گسترده، توسط نیروهاى شاهنشاهى در قم، تهران، و دیگر شهرها به حدى بود که جوى خون جارى شد و در نهایت، با اعلام حکومت نظامى، انقلاب خونین 15 خرداد، به آتشى زیر خاکستر مبدل شد.
رژیم محمدرضا پهلوى که خود را فاتح میدان مبارزه مى‌دانست، سرمست از این پیروزى و براى عوام‌فریبى به میدان دروغ‌پردازى آمد و پاکروان ـ رئیس وقت ساواک ـ در بعدازظهر روز 15 خرداد، در مصاحبه‌اى مطبوعاتى، ضمن اهانت بسیار شدید به روحانیت شیعه و مراجع معظم تقلید چنین گفت:
«با کمال تأسف حالا باید به مطلبى بپردازم که دردناک و مشمئزکننده است، عده بسیار معدودى از روحانیون با همدستى عناصر بسیار پلید خواسته‌اند با استفاده از نفوذ معنوى خود یک تلاش مذبوحانه به کار برند و برخلاف اراده تمام ملت، جلو اقدامات آزادیبخش اعلى‌حضرت همایونى را گرفته و امیال پلید خود را ارضا نمایند...»
وى در پاسخ یکى از خبرنگاران که پرسید:
«ممکن است بفرمائید از چه کشور خارجى پول وارد شده؟»
چنین گفت:
«جواب این سؤال را بعدا خواهیم داد.»1
پس از این زمینه‌سازى بود که دو روز بعد ـ 17 خرداد ـ محمدرضا پهلوى نیز در مصاحبه‌اى رسوا گفت:
«باید به شما بگویم که متأسفانه کسانى که بساط 15 خرداد را به راه انداختند، کمااین که در میان کسانى که یا زخمى شده‌اند، یا دستگیر شده‌اند، خیلى از آنها مى‌گفتند که ما چه کار کنیم به ما 25 ریال پول داده بودند و مى‌گفتند در کوچه‌ها بدوید و بگوئید زنده باد فلانى، ما حالا مى‌دانیم این وجوه از کجا رسیده است و به شما ملت ایران به زودى جزئیات گفته خواهد شد.»2
پس از این دروغ‌پردازى که با کمک همگى دستگاه تبلیغاتى رژیم صورت مى‌گرفت، در تاریخ 26 خرداد چنین اعلام شد:
«در تاریخ 11خرداد شخصى به نام عبدالقیس جوجو از لبنان وارد فرودگاه مهرآباد تهران گردید و چون مورد سوءظن مأمورین گمرک قرار گرفته بود، تحت بازجوئى و وارسى قرار گرفت و مبلغى معادل یک میلیون تومان از او به دست آمد که پس از تحقیقات اعتراف کرد که مبلغ مزبور را از طرف جمال عبدالناصر براى افراد معینى در ایران آورده است. تفصیل این جریان به زودى در معرض اطلاع عموم قرار داده خواهد شد.»3
با نگاهى به این قصه تاریخى شاهانه که مدت 32 سال از آن مى‌گذرد، خوانندگان محترم را به مطالعه بخشى از اعترافات سرتیپ منوچهر هاشمى ـ رئیس ساواک خراسان و اداره کل هشتم ساواک ـ که به چگونگى ساختن و پرداختن این داستان اشاره دارد دعوت مى‌نمائیم.
سرتیپ هاشمى در کتاب «داورى، سخنى در کارنامه ساواک» چاپ لندن، پائیز 1373 در این باره چنین مى‌گوید:
«در دو سه هفته بعد از تحویل گرفتن اداره هشتم، شنیدم سرلشکر پاکروان رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور، مصاحبه‌اى در رادیو و تلویزیون کرده و طى آن اظهار داشته است که: «جمال عبدالناصر به وسیله ایادى خود، مبلغ یک میلیون تومان از لبنان به تهران فرستاده که بین عوامل و طرفداران او و گروه‌هاى مذهبى تقسیم شود. طبق اطلاعات واصله، تقسیم این پول به منظور خرابکارى و تبلیغات ضد رژیم ایران صورت گرفته است. پیک حامل پول و متهمان دستگیر شده‌اند، بازجوئى و تحقیقات از آنها ادامه دارد و نتیجه تحقیقات متعاقبا به اطلاع عموم خواهد رسید.
همان‌طور که اشاره کردم، در هنگامى که این مسأله در رادیو و تلویزیون و مطبوعات داخلى و خارجى (غالب مطبوعات عربى) مطرح شد من چند هفته نبود که ریاست اداره ضد جاسوسى ساواک را عهده‌دار شده بودم و هنوز به موردى که به براندازى و مداخله کشور بیگانه در امور مملکت مربوط بوده باشد، برنخورده بودم.
با توجه به این که یک بُعد ماجراى یاد شده به لبنان و جمال عبدالناصر و پیک حامل پول مربوط مى‌شد لذا مسأله قطعا به اداره هشتم یعنى اداره ضد جاسوسى ارتباط پیدا مى‌کرد. از مشاور قضایى که یک سرهنگ باز نشسته حقوقدانى بود، ماجرا را پرسیدم او گفت پرونده امر در شرف تکمیل و آماده ارسال به دادستانى ارتش براى محاکمه متهمین است. ارسال پرونده پس از ملاحظات و امضاى شما صورت خواهد گرفت. پرونده را چند بار دقیقا مطالعه کردم. داستان چنین بود که در گمرک مهرآباد مأمورین گمرک به جوان مسافرى از اهالى لبنان مظنون مى‌شوند و ضمن بازرسى بدنى از داخل کمربند مخصوصى که او به کمر بسته بود، مبلغ یک میلیون تومان پول نقد کشف مى‌کنند. جوان از جواب درست طفره مى‌رود و ماجرا به مأمورین ساواک مستقر در مهرآباد کشیده مى‌شود و شخص مظنون بازداشت مى‌شود. آنها در تعقیب ماجرا، شخصى را هم که به استقبال آن جوان لبنانى به فرودگاه آمده بود، دستگیر مى‌کنند. در بازجوئى اولیه معلوم مى‌شود که شخص استقبال‌کننده شاگرد مغازه جواهرفروشى متعلق به کسى به نام نقره‌چى در بازار تهران است. در مراحل بعدى پاى خود نقره‌چى هم به وسط کشیده مى‌شود که او را هم دستگیر و هر سه نفر را به باغ مهران، که آن موقع زندان موقت ساواک بوده، اعزام مى‌کنند. همزمان هم از سوابق جوان لبنانى توسط نمایندگى ساواک در بیروت تحقیقات به‌عمل مى‌آید که معلوم مى‌شود جوان داراى هیچ‌گونه سابقه‌اى از خوب یا بد نمى‌باشد.
براساس بازجوئیها و سؤال و جوابهاى منعکسه در پرونده، که سرا پا ناقص و ساختگى به نظر مى‌رسید، گزارش شرف عرضى تهیه مى‌شود مبنى بر این که عوامل جمال عبدالناصر در بیروت یک میلیون تومان پول به وسیله پیک به یکى از تجار بازار تهران که مغازه جواهرفروشى دارد، فرستاده‌اند تا به دست عوامل آنها در تهران صرف هزینه‌هاى تبلیغات و عملیات خرابکارى بشود. تحقیقات از متهمین ادامه دارد. نتیجه متعاقبا به شرف عرض خواهد رسید. به دنبال این گزارش شرف عرضى بوده که اعلى‌حضرت دستور داده بود رئیس ساواک شخصا مصاحبه کرده و مراتب را از طریق رسانه‌هاى گروهى به اطلاع مردم برساند. مضمون مصاحبه رئیس ساواک هم همان بود که بدان اشاره شد. تنها موردى که در پرونده قابل استناد بود، صورتجلسه تنظیمى توسط مأمورین گمرک بود که در آن به کشف یک میلیون تومان اشاره شده بود. بقیه اوراق پرونده را اطلاعیه‌هاى بى‌سروته بازجوئى از دستگیرشدگان تشکیل مى‌داد که همه حاکى از تبلیغات و تحریکات ناصر در لبنان و سوریه و کشورهاى عربى دیگر علیه ایران بود. در حالى که این اوراق و اعلامیه‌ها در همه جا پراکنده بود و نمى‌شد هیچ ارتباطى بین آنها و پول کشف شده برقرار کرد. از مشاور قضائى چگونگى تشکیل پرونده را سؤال کردم و به موارد نقص آن اشاره نمودم او گفت پرونده را در اختیار من نگذاشته‌اند که بخوانم اطلاعات من در این باره در حد مصاحبه رئیس ساواک است. افسر بازجو، مترجمین و مشاورین قضائى را توأما احضار کردم و گفتم چگونه این پرونده را بدون مطالعه و اظهار نظر مشاور قضائى پیش من آورده‌اند؟ جواب دادند چون موضوع حایز اهمیت بود و مى‌بایستى سریعا به عرض ریاست ساواک مى‌رسید، مدیرکل سابق بدون مراجعه به مشاور قضائى پرونده را تشکیل و گزارش آن را به ریاست ساواک تسلیم نموده است که از آن طریق هم به‌شرف عرض رسیده و دستور مصاحبه مطبوعاتى و رادیو و تلویزیونى رئیس ساواک صادر شده است. مصاحبه هم بر مبناى محتویات آن گزارش صورت گرفته است.
با توجه به مراتب طى شده، مصلحت نبود که من در این باره اظهارنظر بکنم، از افسر بازجو و دو نفر مترجم زبان عربى چگونگى تحقیقات و اعترافات گرفته شده را جویا شدم و متفقا جواب دادند که متهم (جوان لبنانى) در بازجوئیها به صراحت گفته است که پول را ایادى ناصر فرستاده‌اند!
با بررسى دقیقى که روى این پرونده صورت گرفت، معلوم شد که هیچ‌گونه دلیلى که بتوان کشف این پول را به ایادى ناصر و یا به منظور تبلیغات و خرابکارى مربوط دانست، در پرونده وجود ندارد. احتمالاً افسر بازجو بر اثر کم‌تجربگى یا هر نظر دیگرى مثلاً «جوان بودن و جویاى نام بودن» در آن روزها که مبارزات ضد غربى ناصر و تبلیغات او علیه رژیم ایران تمام فضاى ایران را پر کرده بود، مترجمین را که آنها هم تازه کار بودند، تحت تأثیر قرار داده و به آنها تلقین کرده به این جوان تفهیم کنند که راه خلاصى تو از این گرفتارى فقط در این است که هر کس در هر کجا از او سؤال کرد این پول را چه کسى و براى چه کسى و براى چه منظورى به تو داده و تو با چه منظورى آن را به ایران آورده‌اى؟ باید جواب بدهى «این پول را ایادى ناصر به وسیله کارفرماى من براى تبلیغات و خرابکارى در ایران فرستاده‌اند.!
در مورد نقره‌چى هم معلوم شد که او یک تاجر جواهرفروش معتبر در بازار تهران است و معاملاتى را با بعضى از کشورهاى عربى از جمله لبنان دارد. پولى که جوان لبنانى همراه آورده بود، بابت معامله‌اى بوده که نقره‌چى با طرف خود در بیروت (که ارباب آن جوان بوده) انجام داده است و آن جوان براى این که مشکلى در انتقال پول پیدا نکند، آن را در کمربند مخصوصى جاسازى کرده است. اگر قرار بود ایادى ناصر پولى به ایران بفرستند راههاى متعددى وجود داشت که بدون دردسر انجام گیرد. به هر حال از مشاور قضائى خواستم پرونده را تحویل گرفته و دقیقا بررسى نماید و اگر لازم باشد مجددا از متهمین بازجوئى کند تا اگر قرار شد پرونده به دادستانى ارتش برود، بدون نقص باشد. در عین حال موضوع را با سرتیپ محمد آیرملو معاونت ساواک در میان گذاشتم. او که یک افسر رک‌گو و شوخ طبع بود، گفت از این قبیل پرونده‌ها زیاد است من وقتى به سرلشکر فردوست مى‌گویم کار از بیخ خراب است، ناراحت مى‌شود. بهتر است خودتان جریان را به اطلاع برسانید.
من نهایتا از امضاى نامه براى ارسال به دادرسى ارتش خوددارى نمودم و مطلب را شخصا با سرلشکر فردوست که در ظاهر قائم‌مقام و در باطن همه کاره ساواک شده بود، در میان گذاشتم. او گفت «چطور شد در تمام مراحلى که این پرونده از بازجو تا رئیس ساواک طى کرده هیچ‌کس حتى رئیس ساواک هم نفهمیده که این پرونده ساختگى است ولى تو که چند روزى بیش نیست در اداره ضد جاسوسى مشغول خدمت شده‌اى، آن را ساختگى تشخیص دادى؟» گفتم چون مسأله به اداره من مربوط مى‌شود و من باید نامه را امضاء کنم چنین تشخیص داده‌ام که جریان کار درست نیست و امضاى این نامه براى من مسوولیت خواهد داشت. به همین دلیل براى کسب تکلیف خدمتتان رسیده‌ام. گفت نامه را عوض کنید و با نام و امضاى تیمسار پاکروان بنویسید.
دیدم از طرح مسأله با سرلشکر فردوست نتیجه‌اى نخواهم گرفت، تصمیم گرفتم به همراه دو مترجم زبان عربى که در بازجوئى حضور داشته‌اند به دفتر تیمسار پاکروان بروم و وقایع را شرح دهم و ایشان خود ماوقع را مستقیما از مترجمین بپرسد و به ساختگى بودن پرونده پى ببرد تا بلکه به این ماجراى مسخره خاتمه داده شود.
وقتى سرلشکر پاکروان اظهارات من، افسر بازجو و مترجمین را شنید، ضمن اظهار تأسف گفت اشتباه بزرگى صورت گرفته است و این تقصیر خود من است. من باید به عرض اعلى حضرت برسانم که اشتباه بزرگى مرتکب شده‌ام. نامه را هم امضا مى‌کنم مسؤول و جوابگوى نواقص پرونده هم خواهم بود. آن گاه تیمسار پاکروان رو به مترجمین و افسر بازجو کرد و گفت بروید و دیگر مرتکب این نوع خیانتها نشوید.
پرونده با امضاى سرلشکر پاکروان به دادرسى ارتش ارسال شد آنها در شانزده مورد به پرونده ایراد گرفتند و جواب خواستند که هیچ‌کدام پاسخ منطقى نداشت و بالاخره ماجراى این پرونده پس از مدت طولانى بسته و متهمین آزاد شدند و جوان لبنانى که بر اثر فشارهاى متعدد، ناراحتى روحى پیدا کرده بود، مدتى پذیرائى شد و سپس از طریق بندرعباس به دوبى فرستاده شد که از آنجا به کشور خود برود. دستگیرى این جوان و ماجراى او مدتها سوژه مطبوعاتى عربى و اسباب تبلیغات سوء علیه ایران بود.4 »
گزارشى که در زیر مى‌خوانید، عکس‌العمل‌هاى متفاوت در برابر این دروغ‌پردازى مى‌باشد:
تاریخ : 19 /3 /42
موضوع : اظهارنظرهاى مردم راجع به مصاحبه تیمسار پاکروان
اطلاعیه سازمان امنیت درباره وقایع اخیر و تحریکات روحانیون که اخیرا منتشر شده است، همچنان مورد بحث مردم مى‌باشد و اکثریت قریب به اتفاق مردم تهران آن را پذیرفته‌اند ولى کلیه کسانى که با سیاست سر و کار دارند، هر کدام درباره وقایع اخیر نظریات جداگانه‌اى دارند که قابل توجه مى‌باشد.
1ـ کسانى که در گذشته با حزب توده همکارى داشته‌اند، مى‌گویند دخالت ناصر و اعزام یک نفر با یک میلیون تومان پول بعید به نظر مى‌رسد و همانطور که محمد توفیق قیس اظهار داشته هروئین قاچاق مى‌کرده و یا براى خرید و فروش آمده بود و اقرار بعدى او ظاهرى مى‌باشد.
[2ـ] عده‌اى دیگر نیز مى‌گویند تمام تحریکات زیر سر دولت بوده است و عمدا این جریان را به وجود آورده‌اند، تا براى مدتى مردم را سرکوب کنند و نیز روحانیون و مالکان را به سر جاى خود بنشانند. ضمنا شایع است آقاى آیت‌اللّه‌ حکیم از آمدن به ایران خوددارى کرده و علماى نجف اشرف مى‌خواهند حوزه علمیه شیعیان را به نجف منتقل کنند و دولت هم در برابر مى‌خواهد مرکز شیعیان جهان در تنها کشور شیعه جهان (ایران) باشد.

توضیحات سند:

پی‌نوشت‌ها:
1. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، سیدحمید روحانى، ص 8 ـ 496.
2. همان، ص 500.
3. همان، ص 504.
4. به نقل از مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، سال چهارم، شماره 1 و 2، سال 1374.



















منبع:

کتاب اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 103

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.