صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 21 تیر 1340


متن سند:

گیرنده : وزارت فرهنگ فرستنده : ساواک شماره : 17863 /335 عدم بررسی نشریات از نظر جنبه های اخلاقی موجب گردیده است که اکثر ناشرین مخصوصا مجلات کشور در نوشته ها و مقالات خود رعایت اصول اخلاقی را ننموده و بعضا مبادرت به درج مطالب و داستانهای خلاف اخلاق و عفت عمومی می نمایند ادامه این رویه هم از نظر مذهب و از جنبه اخلاق عمومی برخلاف موازین قانونی و بدون شک در اذهان مردم کشور مخصوصا طبقه جوان که وزارت فرهنگ نسبت به تربیت جهات اخلاقی آنان مسئولیت خطیری را به عهده دارد سوء تأثیر خواهد بخشید کما اینکه مجله فردوسی در شماره (29 ص 9 ـ 13 /4 /40) مقاله ای تحت عنوان زنگ خطر منتشر نموده است که مفاد آن از نظر اخلاقی در مدارس دخترانه اثر بدی داشته1 و جوانهائی را که پای بند اصول اخلاقی هستند منحرف خواهد نمود.
علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید که ادارات مسئول آن وزارتخانه نسبت به بررسی نشریات از نظر جنبه های اخلاقی توجه لازم بعمل آورده و نسبت به عدم انتشار مقالات و مطالب و عکس های برخلاف عفت و اخلاق حسنه اقدام مقتضی معمول دارند.
2 رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور سرتیپ پاکروان اصل نام به امضاء رسیده است...
21 /4 /40 سعادتمند

توضیحات سند:

1ـ یکی از محورهای عمده فعالیت مطبوعات در رژیم پهلوی چاپ مقالات ضد اخلاق بود و از این ناحیه لطمات جبران ناپذیری را به نسل جوان مملکت وارد نموده این مقاله مجله فردوسی نیز حکایت از این مطلب کلی در رژیم گذشته می نماید.
تصویر این مقاله در بخش ضمائم آمده است.
2ـ در همین زمینه در یکی از مقالات دیگر که دارای مضامین ضد اخلاقی مجله فردوسی می باشد می خوانیم : ژیلا زن متجدد و عشوه گر مرتضی خان تاجر ثروتمند، که پدر و مادرش علیرغم میل خودش او را شوهر داده بودند، تصمیم داشت از مردان و از آنجمله شوهرش انتقام بگیرد با همه گرم می گرفت و روی خوش نشان می داد ولی همه را تشنه تا لب جوی می برد و برمی گرداند تا اینکه دست تصادف مهدی راننده را سر راهش قرار داد.
مهدی که جوانی حساس و شرافتمند بود پس از مدتی کارمندی دولت، از شغل اداری چشم پوشید و یک تاکسی خریده و بکار انداخته بود ولی تاکسی او با کامیون یکی از متنفذترین تصادف کرد و از بین رفت و خودش نیز پس از مدتی به زندان افتاد و سرگردانی کشید، مجبور شد برای گذران معاش رانندگی اتومبیل مرتضی خان را عهده دار شود و بدین ترتیب ژیلا او را دیده و عاشقش شد و انواع عشوه ها را بکار برد تا وی را به دام بکشد اما مهدی که همسر مهربان و وفادار خود مهری را فوق العاده دوست می داشت، تا مدتی از راه در نرفت.
جهانگیر از اقوام مرتضی خان ذهن وی را نسبت به مهدی مشوب کرد و مرتضی خان برای اینکه مچ او را بگیرد به فکر نیرنگی افتاد ولی خودش در چاهی که کنده بود افتاد و مرد و ثروت هنگفت او به همسر زیبایش رسید.
ژیلا سرانجام موفق شد مهدی را بخود علاقمند کند و با هم برای گردش به رامسر رفتند ولی این زن عشوه گر با جوانی بنام فریبرز گرم گرفت و یک روز مهدی آن دو را در حال معاشقه در کنار دریا غافلگیر کرد.
فریبرز که هوا را پس دید بهانه ای آورد و فرار را برقرار ترجیح داد.
مهدی و ژیلا پس از چندی به تهران برگشتند و مهدی به سراغ زن و بچه اش رفت ولی مهری به علت بی پولی و عدم استطاعت پرداخت مال الاجاره منزل تغییر مکان داده و به منزل مادرش رفته بود و در یک خیاطخانه کار می کرد یک روز عصر پس از تعطیلی خیاطخانه صندوقدار او را...
.
.
مجله فردوسی، شماره 328، مورخ 25 /10 /1336 ص 29

منبع:

کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله فردوسی به روایت اسناد ساواک صفحه 181

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.