صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 24 آذر 1347


متن سند:

شماره: 46934 /3 ساعت 21 روز 22 /9 /47 در مسجد هدایت در خیابان اسلامبول پس از ادای نماز جماعت به وسیله سیدمحمود طالقانی و تعدادی در حدود ششصد نفر از طبقات مختلف و دانشجو و دانش آموز، هاشمی رفسنجانی منبر رفت ابتدا آیه از قرآن تلاوت کرد بعد اظهار کرد در سخنرانی شب گذشته عرض کردم هر اجتماعی بدون ابزار یا هدف مادی با دنبال معنویت برود سعادتمند نخواهد شد ما بایستی به گناه و عقب افتادگی همه ممالک اسلام اعتراف کنیم اگر اعتراف نکنیم نمی توانیم عقب افتادگی گذشتگان را جبران نماییم از نظر اسلام و قرآن مجید از لحاظ علم این همه ذخایر علمی داریم یا در اثر استعمار و استثمار نتوانسته ایم استفاده کنیم این وضع اجتماعی مسلمانی ما است آیا می خواهیم بدانیم تنها مسلمانی فقط در سال چند روز شب احیاء و چند روز محرم تعیین شده این روزها که گذشت همه ترک مسجد را می نمایند من چند روز قبل جهت زیارت به حضرت عبدالعظیم رفته بودم دیدم یک عده جمعیت زیادی زن و مرد دور حوض اجتماع نموده من هم به عادت سایر اشخاصی که دارند نزدیک جمعیت شدم دیدم یک مرد پاکستانی دو تا حلقه به سر میله آهنی به شکل انبر بود آویزان کرده این مرد این آقا وقتی که این آهن را تکان می داد صدای زنگ آنها صدایی در می آورد می گوید الله را دیدم این جمعیت مخصوصا زنها از اطرافیان پول قرض می کنند به این مرد می دهند به خادم مسجد گفتم اینجا این عمل ها خوب نیست این مرد شیاد را بیرون کن برود او جواب داد او عمل بدی نمی کند جز این که نام خدا را می برد آن وضع اجتماعی جنوب شهر است باز هم روزی از یکی از خیابانهای شمال شهر عبور می کردم دیدم چند طفلی با یکدیگر بازی می کنند یکی از آنها متوجه نشدم چه گفت دیگری گفت چیزی نگویید این آقا خدا است پس چه طور این بچه همه برنامه های رادیو و تلویزیون را می دانند پس ما بایستی به فکر این بیفتیم کسانی که با آن ابزار بچه های ما را بی دین می کنند ما هم از همان ابزار استفاده کنیم تو سر خودشان بکوبیم مثلاً ما آخوندها بگوییم چون 50 سال قبل طبقه روحانی در مساجد بدون میکروفون صحبت می کردند ما هم بایستی چنین کنیم ما بایستی فعالیت کنیم از بهترین وسایل تبلیغاتی که در اختیار دولتهای مترقی هست به دست بیاوریم همه سنگرهای تبلیغ اسلامی را از ما گرفته اند فقط یک سنگر تبلیغ برای ما باقی مانده در مقابل این همه محل مضره به عبادت، سینما، کاباره، فرهنگ، جرائد که همه اینها باعث بی دین شدن نسل آینده است حالا من در مسجد بنشینم فریاد بکشم گلوی خودم را پاره کنم این جرائدی که بایستی هر چه در ممالک اسلامی در سرزمین فلسطین که قرن ها در دست مسلمانان بود حالا این یهود غاصب ستمکار از آنها گرفته1 بیش از دو میلیون مسلمان، زن، مرد، اطفال آواره شده اند در زیر چادرهای سیاه زندگی می کنند از طریق سازمان ملل به عنوان صدقه برای هر کدام چند گرم خرما و غذای دیگر می دهند دولت اردن مدتی است می خواهد پلی بسازد بلکه آنها را بتواند در مقابل بارندگی ممکن است سیل جاری شود همه آنها را ببرد و با این همه مصبیت که به آنها وارد شده کلمه ای این جراید ما که بعضی از آنها در حدود دویست [هزار] تیراژ فروش دارند از ترس شان نمی نویسند یا شهامت آن را ندارند از آتازونی2 ما کسب خبر می کنیم ولی اینها در یک قدمی نمی توانند حقایق را درباره آوارگان فلسطین بنویسند آن وقت بعضی ها و همین ایران ما می گویند چرا عرب اسرائیل را به رسمیت نمی شناسند آخر برای چه بشناسند مثل آن است عده دزد شبانه وارد منزل شما بشود شما را از منزل خارج نماید شما پشت در بایستید آنها هر چه دارید تصرف کنند آن وقت به شما بگویند ما را به رسمیت بشناسید محال است به رسمیت بشناسند در زمان امیرکبیر3 این مرد لایق گویا در دوران سلطنت محمدشاه یا فتحعلی شاه که دنیا در حال رشد و توسعه از لحاظ علم و صنعت بود گویا دو مرتبه شخصا امیرکبیر به لنین گراد مسافرت کرد کارخانه ها و دانشگاههای آنها را دید آمد به فکر افتاد مملکت را از لحاظ علم و صنعت توسعه بدهند چند نفر دانشجو به روسیه اعزام کرد ولی آنها وضع اروپا را دیدند یا برنگشتند آنها هم که آمدند چیزی یاد نگرفته بودند تا این که به فکر افتاد دولت هایی که با ما رابطه ندارند استثمار و استعمار نمی کنند با ما فاصله زیادی دارند از آنجا عده استاد و دانشمند استخدام نمایند فکرش رسید از اطریش بیاورد انگلیسی ها متوجه شدند به امیرکبیر پیشنهاد کردند ما حاضریم کارشناس و دانشمند در اختیار شما بگذاریم ولی امیرکبیر قبول نکرد تا این که شخصی را فرستادند و کتبا نوشتند از اطریش چند نفر دانشمند بیاید این جا.
امیرکبیر دارالفنون4 را ساخت ولی تا به رسیدن دانشمندان اطریش امیرکبیر را عزل کردند وقتی که اطریشی ها به ایران آمدند دیدند از آنها استقبال نشد عده اشخاص بی سواد را به نام استاد در درالفنون گمارده اند آنها دل سرد شدند رفتند پس دارالفنون به شکل سربازخانه درآمد.
علت پیش رفت یهود مخصوصا در انتخابات آمریکا این همه سر و صدا راه می اندازند این است به مدرن ترین وسایل تبلیغی مجهز هستند در تمام اروپا در دنیا قوم یهود 6 میلیون جمعیت بیشتر نداشتند پس از جنگ دوم بین المللی اینها تبلیغ کردند عکس های دروغی چاپ کردند که در آلمان آیشمن 6 میلیون یهودی را داخل کوره های آتش انداخت خاکستر کرد گفتند قوم یهود با جنایت کاران مخالف است با این که تاریخ نشان می دهند هر چه در دنیا آتش جنگ افروخته شده به وسیله قوم یهود بود قبل از اسلام یا بعد از اسلام.
در دنیای اسلام که قوم یهود در هر کجای دنیا زیر پرچم اسلام زندگی می کردند، آزادی کامل داشتند در جنگ اسلام مسیحیت در اسپانیا درگرفت قبل از ورود اسلام و مسیحیت که چه قدر از یهود کشت آنها هیچ گونه آزادی نداشتند وقتی که اسلام وارد آنجا شد به آنها آزادی داد.
گفت چند سال قبل در خدمت مرجع تقلیدی بودم شخصا خودم چند مرتبه از آقا سؤال کردم آقا در فرهنگ استخدام بشوم آیا حقوقی که بگیرم حلال است ما خودمان را از فرهنگ کنار کشیدیم جای ما را بهائیها گرفتند همان ها به فرزندان ما درس بی دینی می دهند گناه ما است از روز اول تبلیغ نکردیم اشخاص با دیانت و کاردان را به شغل های حساس مملکت بفرستیم پس حالا بایستی آنها با همان ابزاری که باعث بی دینی اجتماع می کردند ما از همان وسیله استفاده کنیم تا حتی مدارس اسلامی تأسیس کنیم از مدرن ترین وسیله تبلیغ استفاده نماییم تا حتی مراکز سینما تأسیس کنیم ولی فیلمی را نشان بدهیم که انسان سازی و اخلاق باشد خارجی ها فیلم هایی که زنان فاسد در آن بازی کرده وقتی که یک جوان آن را می بیند تا یک هفته هوش و حواس ندارد نشان نمی دهیم و یا این که به فرزندانتان بسپارید تلویزیون تماشا نکنند مجلس ساعت 0130 [احتمالاً 30 /22] خاتمه یافت.
گیرنده: تیمسار ریاست گروه اطلاعاتی شهربانی کل کشور

توضیحات سند:

1ـ پس از انقلاب صنعتی، چهره اروپا روز به روز به سرعت دگرگون می شد و اروپاییان در رشته های مختلف علوم و فنون بر مسلمین پیشی گرفتند.
در این زمان شرق به خواب طولانی فرو رفته بود ولی اروپا با پیدایش صنایع و تولید انبوه و اشباع بازار داخلی خود نیاز به بازار خارجی برای صدور مازاد تولید و نیز تهیه مواد خام پیدا کرده بود و دوران استعماری و دست اندازی به سرزمین های دیگر را آغاز نموده بود.
اواخر قرن نوزدهم شورش هایی در فلسطین برپا شد و انگلستان که در این سال ها مدافع عثمانی بود، ناگهان تغییر روش داد و در برابر عثمانی قرار گرفت و از شورشیان حمایت کرد.
زیرا در این زمان هندوستان مهمترین مستعمره انگلیس و منبع قدرت و ثروت آن بود و لذا برای حفظ هندوستان ناگزیر از تسلط بر ممالک آسیا و جلوگیری از خطر تهاجم روسیه و فرانسه (دو رقیب مقتدر اروپایی) به هند بود و باید بر کانال سوئز که دست عثمانی بود مسلط می شد.
دولت انگلیس اعراب را به شورش علیه ترک های عثمانی تحریک میکرد.
از جمله «حسین، امیر مکه» را که نماینده عثمانی در حجاز و مردی جاه طلب بود تحریک کرد که با حمایت انگلیس از عثمانی، جدا شود.
در 1916 (4133 ه ق) قرارداد «سایکس ـ پیکو» و «سازونوف» میان روسیه، فرانسه و بریتانیا، سه قدرت اصلی اروپا به امضا رسید که سرزمین های تجزیه شده از عثمانی را میان خویش تقسیم کنند اما انگلستان که چندی بعد آن پیمان را مغایر با سلطه خود بر کانال سوئز دید در 1917 (1335 ه ق) با استفاده از ضعف روسیه و انقلابی که در آن کشور به وقوع پیوست، از پیمان سرباز زد و فلسطین را تحت قیمومیت خویش درآورد.
این اقدامات در شرایطی رخ داد که تقویت و ترویج اندیشه ناسیونالیسم به عنوان راهی برای تجزیه و تضعیف دولت عثمانی به شدت از جانب امپراطوری انگلیس پیگیری می شد.
اندیشه ناسیونالیسم که به تدریج در بسیاری از کشورهای مسلمان جایگزین هویت اسلامی گردید به عنوان اصلی ترین حربه استعمار قرار گرفت و نتیجه آن رشد گرایش های قومی و نژادی و دامن زدن به حرکت های تفرقه انگیز و تجزیه طلبانه در سرزمین های اسلامی به ویژه قلمرو دولت عثمانی بود.
در همین راستا بود که ادعای موهوم وحدت نژادی یهودیان عالم که به لحاظ واقعیت های تاریخی به شدت مخدوش و مردود است در انگلیس مطرح و دامن زده شد و عده ای از یهودیان، اندیشه ملت واحد یهود را مطرح و جهت تشکیل کشوری مستقل برای استقرار آن ملت، اقداماتی را شروع کردند که مورد تشویق و حمایت جدی دولت انگلیس قرار گرفت.
این عده گرفتن کمک های مالی از یهودیان ثروتمند را آغاز نموده و برای پیشبرد مقاصد خود حزبی را تشکیل دادند و نام صهیون را که نام کوهی در فسلطین است (و آرامگاه حضرت داود و حضرت سلیمان و عده ای از انبیای بنی اسرائیل در بالای آن قرار دارد) برخود نهادند.
اواخر قرن نوزدهم (1898 ـ 1882) اقداماتی توسط یهودیان ناسیونالیست برای مهاجرت و اسکان یهودیان به فلسطین انجام شد اما چون عده ای از روحانیون یهود از اهداف سیاسی آن و ارتباط این اقدام با برنامه های استعمارگران آگاه شدند و مخالفت کردند این اقدام نهضت صهیونی شکست خورد اما در اوایل قرن بیستم با استفاده از سلطه انگلیس بر فلسطین، راه حل تشکیل یک کشور یهودی را در برابر ضدیت با یهودیان جهان و آزار آنان مطرح کرد زیرا رؤیای ایجاد کشور باستانی اسرائیل آرمان صهیونیزم است.
انگلستان نیز در این زمان به پایگاهی برای تداوم سلطه خود در این منطقه نیاز داشت.
حزب صهیونی اگرچه با مخالفت سازمان های یهودی دیگر با این طرح روبرو شده بود اما شاخه هایی در ممالک اروپایی تأسیس کرده بود و تضمین نموده بود پس از خاتمه جنگ در صورتی که دولت عثمانی متحد آلمان، شکست خورد فلسطین تبدیل به مملکت یهود گردد چون تا پیش از جنگ جهانی اول بیت المقدس رسما دست عثمانی ها بود.
کوشش صهیونیست ها نتیجه بخش بود و توانست نظر «لرد بالفور» وزیر خارجه انگلیس را جلب کند و در امریکا هم موفق به جلب نظر رجال این کشور شد.
سرانجام در نوامبر 1917 اعلامیه بالفور در مورد تصویب طرح تأسیس «کانون ملی یهود» در سرزمین فلسطین، در کابینه انگلیس، منتشر شد.
شریف حسین، امیر مکه خود متحد انگلیس ها بود، از دولت انگلیس توضیح خواست و دولت مزبور پاسخ داد که تصمیم کمک به مراجعت یهود به فلسطین با حقوق و آزادی ساکنان فلسطین منافاتی ندارد.
در این پاسخ از تشکیل دولت اسرائیل هیچ سخنی به میان نیامده بود.
اواخر جنگ، قسمتی از فلسطین توسط لشکر یهود وابسته به سازمان صهیونیستی اشغال گردید که بازتاب نامطلوبی در اعراب داشت.
از قبل هم گروههای کوچک یهودی به عنوان مستعمره نشین در فلسطین اسکان داده شده بودند که اراضی عرب های محلی را می خریدند و مزارع یهودی ایجاد می کردند.
در 25 آوریل 1920 متفقین و جامعه ملل، قیمومیت فلسطین را رسما به دولت انگلیس واگذار کردند و آن را موظف نمودند که با تأسیس کانون ملی یهود، در اجرای اعلامیه بالفور کمک کند.
در این زمان فقط 50 هزار یهودی در فلسطین وجود داشت اما به وسیله حکومت جدید که از سوی انگلیس به یک یهودی واگذار شده بود، باب مهاجرت یهودیان گشوده شد و جمعیت آنان فزونی گرفت که این امر شورش و مخالفت اعراب را موجب گردید.
چرچیل وزیر مستعمرات انگلیس در واکنشی طی یک اعلامیه اظهار داشت که قصد ندارند سراسر خاک فلسطین را به یک کشور یهودی تبدیل کنند و مهاجرت فقط در حد تأسیس کانون ملی یهود و آن قدر که استطاعت اقتصادی فلسطین اجازه دهد دنبال خواهد شد.
سازمان های خودمختار تجاری، اقتصادی و اجتماعی و حتی تروریستی یهود در فلسطین به سرعت تشکیل می شد که ثروتمندان یهود از سراسر دنیا به آنها کمک مالی می کردند.
در این هنگام، اعراب ناهماهنگ و دچار تفرقه بودند و جز در شعار کمک دیگری به فلسطینی ها نمی کردند.
اعراب فلسطینی و مسیحیان اختلافات خویش را کنار نهاده و در برابر دشمن مشترک متحد شدند.
در تابستان 1929 نخستین برخورد خونین میان اعراب فلسطینی و صهیونیست های مهاجر درگرفت و صهیونیست ها و سربازان انگلیسی با آتش گشودن به فلسطینیها حدود 351 تن را شهید، عده ای را مجروح یا دستگیر و عده ای را محکوم به حبس مادام العمر و یا اعدام کردند.
در اواخر دهه 1920 تا 1936 قیام مسلحانه شیخ عزالدین قسام به وقوع پیوست و او با نیروهای انگلیسی و صهیونیستی به جنگ پرداخت که سرانجام خود و یارانش به شهادت رسیده و عده ای دستگیر شدند.
در 1937 عبدالقادر حسینی رهبری مبارزات را در دست گرفت که او نیز پس از جنگ های زیادی همراه با یارانش به شهادت رسید.
در 1944 حسن سلامه فرماندهی جنگ با نیروهای مشترک انگلیسی و صهیونیستی را به عهده گرفت که او نیز به شهادت رسید.
از دهه چهل مسئله فلسطین تبدیل به یک مسئله عربی شد و درأس مسایل بین المللی قرار گرفت.
دولت انگلیس در برابر این مبارزات و واکنش های سیاسی اعراب، سرانجام مهاجرت بی رویه یهودیان را محدود کرد اما با مخالفت سرسختانه صهیونیست ها و حتی اقدامات تروریستی آنها مواجه شد.
در طول جنگ جهانی دوم آرامش نسبی بر فلسطین حکمفرما بود اما پس از این که دولت انگلیس در 14 مه 1948 (1367 ه ق) به قیمومیت خود خاتمه داد و قشونش را از فلسطین خارج کرد در همان روز شورای ملی یهود در تل آویو تشکیل شد و موجودیت دولت اسرائیل را اعلام کرد.
طبق هماهنگی های قبلی چند ساعت بعد ترومن رئیس جمهور وقت امریکا دولت جدید اسرائیل را به رسمیت شناخت و انگلیسی ها هم در هنگام خروج، تجهیزات خویش را در اختیار آنان گذاشتند.
از آن پس دخالت های سازمان ملل در مورد فلسطین و پیشگیری از حملات صهیونیست ها به فلسطینی ها بی اثر گردید و صهیونیست های غاصب شروع به تصرف شهرها و روستاها و اخراج فلسطینی ها از خانه و کاشانه شان کردند و چون با مقاومت مردم فقیر و مظلوم مواجه گردیدند جنایاتی مانند کشتار دهکده دیریاسین و کفر قاسم را در آوریل 1948 به راه انداختند که موجب گسترش وحشت فلسطینی ها بی پناه گردید و آنان هم به اردن می گریختند.
ارتش های عربی برای دفاع از فلسطینی ها وارد عمل شدند اما اسرائیلی ها با حمایت اروپا و امریکا و ارسال سیل هواپیما و اسلحه به مقابله با اعراب پرداختند و در این نبرد، بیش از یک میلیون فلسطینی عرب آواره شدند.
دولت اسرائیل به طرح های سازمان ملل برای تقسیم فلسطین به دو منطقه عرب و یهود که اورشلیم به هیچ یک از آنها تعلق نداشته باشد و تحت سرپرستی سازمان ملل، به صورت بین المللی اداره شود و...
اعتنا نمی کرد.
از آن سو گروهها و سازمان های مختلف چریکی از فلسطینیان تشکیل می شد تا از حق طبیعی و مسلم خویش دفاع کنند.
در 28 ماه مه 1964 کنگره فلسطین در شهر قدس تشکیل شد و تأسیس «سازمان آزادیبخش فلسطین» را اعلام نمود و ارتش آزادیبخش فلسطین تشکیل گردید که در نتیجه آن مبارزات شکل جدیدی به خود گرفت و از این پس هزاران شهید تقدیم آزادی فلسطین شدند.
لازم به تذکر است که در این زمان جمعیت یهودیان علیرغم مهاجرت های بی وقفه و...
هنوز در مقایسه با اعراب و مسلمانان در اقلیت بودند.
در پنجم ژوئن 1967 (1387 ه ق) اسرائیل با یک حمله غافلگیرانه به فرودگاههای کشورهای عربی مصر، سوریه و اردن وارد جنگ شد و کناره غربی رود اردن و نوار غزه در اردن، بلندهای جولان در مرز سوریه و صحرای سینا در مصر را اشغال کرد که به جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل مشهور شد.
درس مستقیم شکست اعراب این بود که اسرائیل با جنگ کلاسیک رژیم های عربی، از بین نمی رود به ویژه که متکی به مدرن ترین سلاح های امریکا و اروپاست و باید با تقویت گروههای چریکی با آن مبارزه کرد.
سازمان ملل طی قطعنامه ای اسرائیل را ملزم به عقب نشینی از اراضی اشغالی نمود اما اسرائیل خودداری کرد.
پس از آن شهر بیت المقدس را که تحت حاکمیت اردن بود و بیت اللحم و 27 دهکده دیگر را طبق مصوبه ای که دولت اسرائیل صادر کرد، ضمیمه خاک خود نمود و کوشید اقلیت 3 هزار نفری یهودی را در بیت المقدس به اکثریت تبدیل کند که این تعداد را به 190 هزار تن رساند.
در 11 آگوست 1969 مسجدالاقصی را به آتش کشیدند و علت آن را اتصال سیم های برق جلوه دادند.
احداث شهرک های یهودی نشین در مناطق اشغالی با سرعت انجام می شد و دولت اسرائیل می کوشید چهره اسلامی شهرهایی مانند بیت المقدس را تبدیل به شهری یهودی نشین سازد.
دولت غاصب به عنوان یافتن الواح و کتیبه ها و یادبودهای انبیاء و اقوام گذشته دست به حفاری های زیادی در اطراف مسجد صخره و مسجدالاقصی و حرم بیت المقدس زد تا بدینوسیله علاوه بر آواره کردن عده ای دیگر از اعراب، زمینه ویران سازی و تجدید بنای این اماکن را فراهم نماید.
اسرائیل با حمایت امریکا، انگلیس و اروپا با قدرت پیش رفت و پس از مدت ها تلاش و علیرغم مخالفت های زیاد اعراب و حتی مخالفت سازمان ملل سرانجام دولت اسرائیل پایتخت خود را از تل آویو به اورشلیم (بیت المقدس) انتقال داد.
پس از جنگ شش روزه در ژوئن 1967 که موجب تحقیر اعراب شد، سازمان های مقاومت فلسطینی که در اردوگاههایی در اردن، سوریه و لبنان تعلیم می دیدند و استقرار داشتند بر شدت عملیات خود افزودند.
شهر کرامه در 25 کیلومتری غرب امان (پایتخت اردن) در دره اردن واقع شده است که عده ای از آوارگان فلسطینی را در خود جای داده بود.
در اثر جنگ ژوئن 1967 اعراب و اسرائیل، کرامه در 4 کیلومتری خط جدید آتش بس صهیونیست ها و در تیررس آنها قرار گرفت و جمعیت آوارگان ساکن کرامه از 25000 نفر به دو برابر افزایش یافت.
سازمان فتح باتوجه به نزدیکی کرامه به مواضع صهیونیست ها آنجا را پایگاه خود ساخت.
وزیر دفاع رژیم صهیونیستی اعلام کرد کرامه به پایگاه اساسی مقاومت فلسطین تبدیل شده است و فلسطینی ها در مقابل تهدیدات اسرائیل تصمیم به مقابله تا آخرین نفس گرفتند.
یکی از توجیهات آنان این بود که با ایستادگی در کرامه به رژیم اردن تفهیم خواهند کرد که ریختن خون فلسطینی ها بر سرزمین کرامه به آنان حق ماندن در این سرزمین و گسترش عملیات مسلحانه از دره اردن را خواهد داد.
با یورش نیروهای زمینی و زرهی و کاملاً مجهز اسرائیلی به شهر کرامه و جنگ تن به تن با 300 چریکی فلسطینی عده زیادی از صهیونیست ها کشته شده و سربازان اسرائیلی عقب نشینی کردند.
این مقاومت راه و رمز جدیدی را برای پیروزی ملت فلسطین ترسیم کرد و از آن پس عده زیادی داوطلب پیوستن به سازمان چریکی فتح شدند.
در نبرد کرامه وسیع ترین حمایت های توده ای و حمایت های دولت های عرب نثار مقاومت فلسطین شد که از جمله همکاری ارتش اردن با چریک ها بود.
اما این همکاری موقت بود و تهدیدات بعدی اسرائیل و رشد مقاومت فلسطین، منازعات چریکها با دولت اردن را تشدید می کرد که منجر به حوادث خونین سپتامبر سیاه در سال 1970 و درگیری رژیم اردن با چریکها شد.
ارتش مصر در اکتبر 1973 (1393 ه ق) به طور ناگهانی و با شعار اللّه اکبر از کانال سوئز گذشت و با شکستن خط دفاعی بارلیو که در آن زمان به عنوان خط دفاعی تسخیرناپذیر معروف بود و حمایت نیروی هوایی به صحرای سینا و داخل خاک اسرائیل هجوم برد و از طرف شرق نیز به طور هم زمان نیروی هوایی سوریه تهاجم علیه اسرائیل را آغاز نمود و در همان روزهای اول دهها هواپیمای اسرائیل نابود شد و هزاران اسرائیلی کشته یا اسیر شدند و افسانه شکست ناپذیری آن باطل شد.
اما با حمایت سریع نظامی امریکا و غرب در روزهای بعد وضع جنگ تغییر کرد و در حالی که اعراب دیگر از کمک به مصر و سوریه دریغ ورزیدند ارتش اسرائیل با هلی برد نیروها توانست در غرب کانال سوئز منطقه محدودی را به تصرف خویش در آورد.
سرانجام در کیلومتر 601 قاهره گفتگو برای پایان دادن به جنگ آغاز گردید که با انعقاد قرارداد صلح، جنگ پایان یافت.
پس از جنگ رمضان، انورسادات که به جای جمال عبدالناصر رهبر ملی مصر به ریاست جمهوری رسیده بود، خط سازش با امریکا و غرب را پیش گرفت.
پس از سرکوبی مقاومت فلسطین توسط رژیم اردن در سپتامبر 1970، بار دیگر اردوگاه آوارگان فلسطینی در لبنان مورد حمله فالانژیست ها و راست گرایان لبنان که از سوی اسرائیل حمایت می شدند قرار گرفت.
نخست در ماه مه 1975 فالانژهای حزب کتائب (مسیحی مذهب) در عین الرمانه اتوبوس حامل چریک ها و مردم غیر نظامی فلسطینی را به گلوله بسته و دهها تن را شهید و مجروح ساختند که این درگیری به سایر نقاط لبنان گسترش یافت و اوج آن محاصره اردوگاه تل زعتر و به توپ بستن آن بود که به علاوه کمبود غذا و دارو هزاران تن کشته و مجروح شدند و از آن پس در لبنان جنگ های داخلی ادامه یافت و ساختار سیاسی جامعه و حکومت لبنان را نیز تحت تأثیر خود قرار داد.
از مهم ترین حوادثی که در تاریخ انقلاب فلسطین روی داد و نقطه عطفی در روابط اعراب و اسرائیل بود، پیمان کمپ دیوید در سال 1978 (1398ه ق) می باشد.
مصر پس از جمال عبدالناصر از اوایل دهه هفتاد و به ویژه پس از جنگ رمضان خط سازش را آغاز کرده بود.
سادات در 1972 مستشاران نظامی شوروی را از مصر اخراج کرده بود.
در سال 1975 نیز قرارداد سینا را با اسرائیل منعقد ساخت و سرانجام در 1978 در محل کمپ دیوید، با مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل و جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا پیمان صلح با اسرائیل را منعقد ساخت و اولین رژیم عرب بود که موجودیت رژیم غاصب را به رسمیت شناخت و شکافی در اعراب به وجود آورد.
این واقعه در آستانه پیروزی انقلاب ایران روی داد.
اگرچه حوادث قبلی و خیانت کمپ دیوید آثار یأس و انفعال گسترده ای در اعراب و مسلمانان به وجود آورده بود اما پیروزی انقلاب در ایران در سال 1979 (1399 ه ق / 1357 ه ش) و سرنگونی مقتدرین ژاندارم غرب در منطقه و بزرگترین حامی اسرائیل یعنی رژیم شاه، روح دوباره ای به کالبد مبارزات ضد صهیونیستی دمید و نشاط غریبی در لبنان و فلسطین به پا خاست به ویژه که شعار «امروز ایران فردا فلسطین» سرلوحه شعارهای انقلاب اسلامی ایران بود.
2ـ اتازونی از ِاتا به معنی ملک ها و اونی به معنی متحده ترکیب یافته است و مقصود از آن ایالات متحده آمریکا می باشد.
3ـ میرزامحمدتقی خان امیرکبیر فرزند کربلایی قربان بیگ فراهانی در سال 1222 ق در هزاوه فراهان از توابع اراک (سلطان آباد پیشین) متولد شد.
کربلایی قربان پدر امیرکبیر در دستگاه میرزا عیسی (میرزا بزرگ) پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام سمت آشپزی داشت.
مادر امیرکبیر فاطمه سلطان دختر استاد شاه محمدبنا از اهالی فراهان بود.
میرازمحمدتقی خان به خاطر هوش و استعداد کم نظیرش از همان دوران نوجوانی مورد توجه میرزابزرگ و سپس قائم مقام فراهانی قرار گرفت و به ترتیب به سمت منشی گری آن دو دست یافت و به سرعت مورد توجه قائم مقام و عباس میرزا نایب السطنه قرار گرفت.
اولین تجربه سیاسی میرزامحمدتقی خان همراهی خسرو میرزا فرزند نایب السلطنه و هیئت همراه او در سفرش به روسیه تزاری بود.
این سفر به دنبال قتل گریبایدوف وزیر مختار روسیه در تهران و در شوال 1244 و به منظور عذرخواهی از واقعه قتل گریبایدوف صورت گرفت.
میرزاتقی خان طی سالهای آتی بیش از پیش در انجام امور دیوانی و غیره لیاقت و شایستگی نشان داد و اواخر دوران سلطنت فتحعلی شاه در دستگاه محمدخان زنگنه امیرنظام و پیشکار آذریابجان وارد خدمت شد.
چند سال بعد و در 1253 ق میرزا محمدتقی وزیر نظام آذربایجان گردید.
میرزامحمدتقی که اینک به امیرنظام ملقب شده بود در 16 شوال 1253 به همراه ناصرالدین میرزا ولیعهد عازم روسیه شد و در ارمنستان (ایروان) با نیکلای اول تزار روسیه ملاقات کرد.
از مهم ترین مأموریت های سیاسی امیرنظام در دوران سلطنت محمدشاه ریاست نمایندگی دولت ایران در کمیسیون صلح ارزنه الروم بود که به عنوان «وکیل تام الاختیار» ایران در ماه صفر 1259 آغاز شد و به رغم تمام مشکلاتی که بروز کرد پس از چهار سال که از اقامت امیرکبیر در عثمانی سپری می شد قرارداد صلح مطلوبی با عثمانی به امضا رسید.
پس از عقد قرارداد صلح در 16 جمادی الثانی 1263 امیرنظام سخت مورد تشویق و تفقد محمدشاه قرار گرفت.
امیرنظام که از سالها قبل با ناصرالدین میرزا الفت و نزدیکی پیدا کرده بود پس از فوت محمدشاه مقتدرانه مقدمات و اسباب بر تخت نشستن ناصرالدین شاه را فراهم آورد و در 14 شوال 1264 سلطنت ناصرالدین شاه را اعلام کرد.
امیرنظام که با آغاز سلطنت ناصرالدین شاه منصب صدر اعظمی یافته بود در 22 ذیعقده 1264 علاوه بر لقب امیرنظامی به القاب امیرکبیر اتابک اعظم نیز مفتخر شد.
امیرکبیر مدت کوتاهی پس از صدارت اصلاحات سیاسی، امنیتی، مالی، اقتصادی و فرهنگی اش را آغاز کرد و در این میان ایجاد امنیت و پایان دادن به شورشها و یاغی گریها و نیز اصلاحات مالی و جلوگیری از اجحافات پیدا و پنهان صاحبان قدرت و نفوذ را در اولویت برنامه های خود قرار داد و مدت کوتاهی پس از صدارت نشان داد که قصد دارد از نفوذ و دخالت بیگانگان (روس و انگلیس) در امور مختلف کشور بکاهد.
از جمله اقدامات مهم امیرکبیر پایان دادن و سرکوب شورش محمد حسنخان سالار فرزند اللهیار خان آصف الدوله در خراسان (در نوروز 1266 ق) بود.
در همان حال امیرکبیر ضمن نظام بخشیدن بر امور دستگاه سلطنت و حکومت و کنترلی که بر اعمال و رفتار دیوانیان، شاه زادگان، خاندان سلطنت، رجال و صاحبان قدرت و غیره اعمال می کرد اصلاحات گسترده ای در امور اداری کشور به عمل آورد و با ریشه کن کردن بسیاری از مفاسد اداری و مالی در اداره امور کشور نظمی نو پدید آورد؛ بگذریم از این که اقدامات اصلاحی امیرکبیر برخی از مهمترین دیوانیان و صاحبان نفوذ و قدرت را با او دشمن کرد.
از دیگر اصلاحات امیرکبیر بازسازی ارتش و قشون و پایه گذاری نظمی نو در نیروی نظامی کشور بود.
آگاهان و ناظران امور در همان روزگار از سازمان نظامی جدیدی که امیرکبیر پایه گذاری کرد سخت تمجید و تحسین می کنند.
از دیگر اقدامات امیرکبیر ایجاد چاپارخانه، تذکره خانه (اداره گذرنامه)، بنای بازار و تیمچه و سرای امیر در تهران، تأسیس سازمان اطلاعاتی، جاسوسی و خبررسانی و خفیه نویسی بود که در دوران صدارت او بسیار کارآمد عمل می کرد.
امیرکبیر همچنین تلاشهای بسیاری برای اصلاحات قضایی و به تبع آن از میان برداشتن رسم بست نشینی انجام داد که در موارد بسیار، روندی انحراف آمیز یافته بود.
از مهم ترین اقدامات امیرکبیر تأسیس دارالفنون بود که پس از تلاشهای بسیار در 5 ربیع الاول 1268 و فقط 13 روز قبل از قتل امیرکبیر افتتاح شد.
امیرکبیر در همان دوران کوتاه صدارت (1264 ـ 1268 ق) گامهای استواری برای توسعه اقتصادی و صنعتی کشور و نیز رشد اقتصاد تجاری کشور برداشت و برای مثبت شدن تراز بازرگانی خارجی ایران تلاش های فراوانی انجام داد.
انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه، تلاش برای ترجمه و انتشار کتب از دیگر اقدامات امیرکبیر بود.
امیرکبیر که خود فردی مذهبی بود در ارتقاء شأن و منزلت علما و روحانیون کوشید.
به ویژه نقش برجسته امیرکبیر در سرکوب شورش باب و از میان برداشتن فتنه بابیه که با محاکمه و اعدام سید علی محمدباب به پایان رسید، روابط امیرکبیر و علمای دینی را بیش از پیش تحکیم بخشید.
وطن دوستی و مخالفت شدید امیرکبیر با نفوذ کشورهای خارجی در ایران، تلاش برای برقراری عدالت و امنیت، جلوگیری از شکنجه و آزار متهمان و مجرمان، جلوگیری از پناهندگی جنایتکاران و مجرمین سیاسی و غیره در سفارتخانه های خارجی و تلاش برای قطع ارتباط جاسوسی ـ اطلاعاتی اتباع داخلی برای نمایندگان خارجی از دیگر اقدامات اصلاح گرانه امیرکبیر در طول دوران کوتاه (چهار ساله) صدارت بود.
امیرکبیر که از همان آغاز صدارت سخت مورد حمایت و اعتماد ناصرالدین شاه قرار گرفته بود در روز جمعه 22 ربیع الاول 1265 با ملکزاده خانم عزت الدوله خواهر تنی شاه ازدواج کرد.
تلاش های اصلاح گرانه امیرکبیر مدتی طولانی تداوم نیافت و در حالی که سیاست خارجی مستقل امیرکبیر و تلاش های جدی او برای قطع نفوذ و دخالت روس و انگلیس می رفت تا طلیعه آغاز عصر نوینی در کشور شود، توطئه های نمایندگان سیاسی این دو کشور و همگانی بدخواهان پیدا و پنهان داخلی امیرکبیر با سیاست بیگانگان به تدریج موجبات رنجش و سپس نومیدی و خشم ناصرالدین شاه را فراهم آورد و او را از صدارت اعظمی و دیگر مشاغل اداری و نظامی اش معزول کرده و به شهر کاشان تبعید کرد.
بدین ترتیب با دسیسه بیگانگان و هم دستی و خیانت گروهی از عوامل اثرگذار داخلی، ناصرالدین شاه، حاجی علی مراغه ای (حاجب الدوله) را مأمور قتل امیرکبیر کرد.
امیرکبیر در محرم 1268 از مقام صدرات اعظمی عزل شد و در شب شنبه 18 ربیع الاول 1268 توسط حاجب الدوله در حمام فین کاشان به قتل رسید.
(امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی ـ تاریخ ایران، محمدجواد مشکور و اسماعیل دولتشاهی، کتابهای جیبی سال 1351) 4ـ درالفنون نام مدرسه ای است که به ابتکار امیرکبیر در زمان ناصرالدین شاه برای آموزش علوم و فنون جدید در تهران تأسیس شد.
در دارالفنون استادان هر چند وقت یک بار به فرنگ می رفتند تا علوم جدید را فراگیرند.
می شود گفت که دارالفنون نخستین دانشگاه تاریخ ایران پس از اسلام می باشد چرا که تا دیر زمانی همه دانشگاه های خارجی را در نوشته های ایرانی دارالفنون می خواندند.
پس از سفر امیرکبیر به روسیه، وی متوجه نیاز فوری کشور به مرکز آموزش عالی گردید.
لذا از ابتدای صدارت تلاش خود را برای ایجاد این مرکز آغاز نمود.
ولی متأسفانه خود وی هیچ گاه شاهد افتتاح آن نشد.
چرا که نخستین دسته از اساتید به سرپرستی دکتر پولاک، دو روز پس از دستگیری و تبعید امیرکبیر به تهران رسیدند و طبیعتا با استقبال گرمی مواجه نشدند.
دارالفنون در روز پنجم ربیع الاول 1268 هجری قمری، سیزده روز پیش از کشته شدن امیرکبیر و با حضور ناصرالدین شاه شروع به کار کرد.
در آن زمان هفت معلم اتریشی، آموزش محصلینی را که اغلب از خانواده های مهم و بانفوذ بودند، برعهده داشتند.
با وجود آغاز به کار مدرسه عملیات ساختمانی آن تا سال 1269 ادامه داشت.
در سال 1304 قمری نیرالملوک وزیر علوم تالار نمایشی در مدرسه ساخت تا مکانی برای اجرای تئاتر باشد.
از آن زمان درِ اصلی مدرسه در خیابان همایون بسته و دری به خیابان ناصریه سابق و ناصر خسرو فعلی گشوده شد...
اولین گروه اساتید دارالفنون عبارت بودند از: بارون گومنس، استاد پیاده نظام اوگوست کرزیز، استاد توپخانه زاتی، استاد مهندسی نمیرو، استاد سوارنظام کارتنا، استاد مهندسی معدن دکتر پولاک، استاد طب و داروسازی بعدها با اعتراض سفیر انگلستان به ملیت بلژیکی این افراد، چند استاد ایتالیایی، فرانسوی و آلمانی نیز به این افراد اضافه شدند.
سه استاد ایرانی طب، عربی و جغرافیا و یک استاد فرانسوی مقیم ایران نیز به زودی به این جمع افزوده شدند.
نقشه بنای دارالفنون را میرزا رضاخان مهندس طرح نمود و محمدتقی معمارباشی احداث بنا را آغاز کرد.
قسمت شرقی بنا در سال 1267 اتمام یافت.
هشتاد سال پس از فعالیت و در سال 1308 (1348 قمری) ساختمان مدرسه به دستور اعتمادالدوله وزیر وقت معارف تخریب شد و ساختمان فعلی با نقشه مهندسی روسی ساخته شد.
پیاده نظام، سواره نظام، توپخانه، مهندسی، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانی شناسی رشته هایی بود که در این مدرسه تدریس می شد.
زبان فرانسه، علوم طبیعی، ریاضی، تاریخ و جغرافیا دروس مشترک همه رشته ها بود.
بعدها زبان انگلیسی، روسی، نقاشی و موسیقی به این درس ها افزوده شد.
داودخان به عنوان نماینده امیرکبیر به اتریش رفت تا به سفارش وی 6 استاد در زمینه کارهای نظامی و امور وابسته به آن، استادی برای آموزش فیزیک، شیمی و داروسازی و دو معدن چی که در کار معدن توانمند باشند را به خدمت بگیرد.
بدین ترتیب 7 استاد به ایران دعوت و به عنوان اولین استادان دارالفنون مشغول به کار شدند.
بعدها معلمینی از ایتالیا، آلمان و فرانسه نیز استخدام شدند.
نام برخی از معلمان: دکتر ژرژ (پزشکی)، دکتر گالی (جراحی)، موسیو دانتان (تاریخ طبیعی)، موسیو المر (شیمی)، موسیو داوید (مهندسی)، بدیع اله واجد سمیعی (ریاضی)، عبدالغفار نجم الدوله، عبدالرزاق بغایری (دارالفنون یادگار خردورزی امیرکبیر، رفیعی، حسن رضا.
روزنامه ایران.
و سالنامه کشور ایران.
محمدرضا میرزازمانی.
سال 1329)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد هدایت به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 417




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.