صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

برگ بازجوئی و صورت جلسه حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان

تاریخ سند: 25 بهمن 1343


برگ بازجوئی و صورت جلسه حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان


متن سند:

تاریخ: 25 /11 /1343
جلسه پنجم
برگ بازجوئی و صورت جلسه حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان


س- با استحضار از هویت شما لازم است راجع به هئیت مؤتلفین اسلامی که شما هم جزء آن هستید به طور کامل شرح داده و منظور از تشکیل این هیئت و هدف و مرامنامه و اساسنامه آن و همچنین اعضاء آن را به طور کامل و وضوح بیان کنید.
ج- اصولاً هیئت موتلفین اسلامی به این نام و نشان وجود ندارد که من جزء آن باشم ولی هیئت‌های کوچکی که تعداد آن غالباً کم‌تر از ده نفر یا در حدود ده نفر است وجود دارد و معروف است به هئیت‌های مؤتلفه و مارک و یادداشت و پرچم یا علامت دیگری هم ندارد فقط معروف است به هیئت‌های مؤتلفه و مرام آن اسلام و هدف آن جامعه عالیه اسلامی و اساسی، و راه رسیدن به این مقصود در یک اساسنامه یک صفحه‌ای چنین ذکر شده: بهتر شناختن اسلام و بهتر عمل کردن به آن و بهتر شناساندن آن به دیگران و فعالیت‌های دینی، قانونی با رعایت نظم و آرامش و برنامه این هئیت‌ها تقریباً در هفته یک شب به طور مختلف و هرشب در حدود یک ساعت، نیم ساعت بحث پیرامون یک عقیده دینی و بقیه وقت حرف اخبار و اطلاعات راجع به دین و روحانیت و خلاصه اموردینی، چون افراد اطلاعات کاملی پیرامون اعتقادات دینی نداشتند پیش‌بینی شد که در مورد اعتقادات دینی و اطلاعات کامل مذهبی با علماء متدین و روشن در هر موردی که لازم بود مشاوره به عمل آید و بحث‌های دینی لازم تقاضا شود و آقایان حاج‌شیخ مرتضی مطهری1 و آقای سیدمحمد بهشتی اصفهانی2 و آقای حاج شیخ محی‌الدین انواری3 در نظر گرفته شدند و اولین بحثی که در خور گفتگو تشخیص داده شد از نظر آنان کتاب کوچکی که در حدود شصت صفحه کوچک می‌باشد و گویا در شرف طبع بود و نویسنده آن دانشمند محترم جناب آقای مطهری می‌باشند و نام آن کتاب (انسان و سرنوشت)4 که در اطراف عقیده به قضاء و قدر صحیح داشتن و رفع نواقص آن که در بعضی افراد ایجاد انحراف روحی می‌کرده و اسباب تنبلی و جمود و خمودگی
می‌شده، تقریباً در حدود سه یا چهار ماه به طول انجامید و برای این که بعضی از قسمت‌های بحث مشکلات علمی فراوانی داشت و قابل فهم و هضم همه کس نبود و آقایان نامبرده، جناب آقای شیخ محمدجواد باهنر5 را معرفی فرمودند که هریک از اشخاص بخواهند کتاب مزبور را نزد ایشان درس بخوانند تا در هیئت ما بتوانند برای دیگران بحث را تشریح کنند و بعد از این بحث تاریخ صحیح اسلام از ابتدای بعثت شروع شده که نمی‌دانم از یک کتاب است یا کتب مختلف و آیا چاپ شده است یا خیر و از نویسنده آن هم اطلاعی ندارم.
در این بحث به طور کلی یک اطلاعات کامل و صحیح اسلامی از وضع زندگی فردی و اجتماعی پیغمبر (ص) شروع شده و گویا قرار بوده که همین‌طور همۀ جریانات زندگی ائمه و هرنوع تا امام زمان عج تشریح شود و البته لازم به توضیح نیست که بعد از تبعید حضرت آیت‌اله خمینی6 و محدودیت‌های عمومی این گونه هیئات در تضعیف بوده در ماه رمضان‌المبارک به علت بدون جلسات عمومی و پر استفاده‌تر در تمام محلات و مساجد خود به خود این هئیت‌ها رو به تعطیلی رفت و در دهه اول به طور کلی تعطیل شد و ممکن بود بعد از ماه مبارک رمضان شروع شود که اینجانب اطلاعی از شروع مجدد آن ندارم. اما عضویت حقیر در یک هئیت کوچک که در آن هشت الی 13 نفر شرکت می‌کردند و اسامی عده‌ای از آنها را که می‌شناسم ذیلاً یادداشت می‌کنم باتوجه به این که بعضی از این آقایان ممکن است در هیئات دیگری شرکت کنند و بعضی در جای دیگر شرکت نکنند از خود آن آقایان باید سئوال شود. آقای حاج هاشم ‌امانی، آقای حاج احمد شهاب7، آقای مهدی عراقی8 (معمار)، آقای حاج سیدمحمود محتشمی9، آقای حاج ابوالفضل توکلی10، آقای حاج شفیق11، و چند نفر دیگر که اخیراً شرکت می‌کرده‌اند و اسامی آنها را درست به خاطر ندارم اگر یادم آمد مجدداً عرض می‌کنم و دو دسته دیگر هم بودند که نمایندگانی از این دسته با نمایندگان آن دو دسته بعضی اوقات به طور غیر مرتب جلسه‌ای داشتند برای تشریک مساعی در امور دینی که عرض شد و نمایندگان دیگر دسته‌ها عبارت بودند از: آقای حاج مهدی بهادران و آقای محمدصادق اسلامی12، آقای خلیلی، سیداسداله لاجوردی13 و آقای حسین رحمانی14 و آقای حاج سید محمود میرفندرسکی15 و آقای حاج علی حبیب‌الهیان و آقای حاج صادق امانی و نماینده‌گان دسته‌ای که از طرف هئیت‌های نامبرده بودند عبارت بود از: آقای حاج ابوالفضل توکلی، آقای حاج شفیق و اینجانب و بعضی اوقات هم آقای معمار مهدی عراقی شرکت می‌کرده‌اند. توضیح این که از آقایان نامبرده بالا چند نفرشان کم‌تر شرکت می‌کرده‌اند مثل آقای حاج بهادران به علت مسافرت به جنوب و آقای عراقی که اغلب اوقات به قزوین برای کار کسبی خود می‌رفت و آقای حاج صادق امانی که به علت کثرت مشغله اخیراً کم‌تر شرکت می‌کرد.
و همچنین حاج سیدمحمود میرفندرسکی ایشان هم خیلی نادر شرکت می‌کرده‌اند و بعضی اوقات اشخاص دیگری هم به جای این آقایان شرکت می‌کرده‌اند که اسامی آنها را نمی‌دانم. در هر صورت در جلساتی که احتمالاً به عنوان جلسه مرکزی تشکیل می‌شده با حضور بعضی از این آقایان بوده و آیا همه این آقایان جلسات و هیئت کوچک دیگری دارند و رفقائی دارند یا خیر؛ مطلع نیستم. اصولاً کارهای مورد مشاوره و تشریک مساعی در جلسات احتمالی این عده را می‌توان تعظیم شعائر مذهبی از قبیل شرکت در جشنها و سوگواری‌ها، تشییع جنازه‌ها و ختم‌ها و اعانه‌ها به مستمندان از قبیل سوخت و غیره و رسیدگی به وضع زندگی زندانیان از روحانیون و متدینین که برای موضوعات دینی گرفتار شده باشند و پرداخت حقوق شخصی که بحث را طرح کند که البته هر هیئتی خود اختیار داشت که از مردمان خیّر کمک بگیرد و به این گونه امور رسیدگی کند و به طور کلی مصوبات این هیئت برطبق اساسنامه و رویه عقلائی یعنی برپایه قانون و منطق با حفظ شئون نظم و آرامش بوده و شرکت فرد یا افرادی در اموری که با اساس فوق مغایرت داشته باشد‌ از روی احساسات و تعصبات فردی بوده و خود مسئول آن می‌باشند و اینجانب بازهم صریحاً اعتراف می‌کنم با این که کوشیده‌ام که پا از حدود قانون و نظم و آرامش جلوتر نگذارم ولی چون زندگی خود و فرزندانم و کسانم را تباه کرده‌ام در اثر این که یک سیاست باف حرفه‌ای شده بودم و خیال می‌کردم یک مرد مسلمان وارد هستم در هر یک از این گودالهای که برای من و زندگی‌ام خطرناک بود، گرفتار شده بودم. از شما مسئولین و افسران مؤسسه اطلاعات شهربانی استمداد می‌کنم که برای خدا مرا کمک کنید؛ باید یک زندگی از بین رفته را مجدداً با خواست خداوند استوار نمایم.16حبیب‌الله عسگری
س- بیان نمائید نحوه مبارزات مثبت این هئیت‌ها به چه طریق بوده و این هئیت چه موقع تشکیل گردید و کمکهای مالی این هیئت چگونه بود.
ج- مبارزات مثبت این هئیت‌ها در پیروی از مراجع معظم تقلید که همانا آنان قانون و امنیت و آرامش را همیشه مورد نظر داشته‌اند، هیچ یک از آنان نه خود کار خلاف قانون مرتکب شده‌اند و نه دستور خلاف قانون داده‌اند و چون ما مقلد هستیم از نظر امور دینی هیچ عملی مثبت یا منفی برخلاف دستور یا بدون دستور مراجع تقلید نمی‌توانیم انجام دهیم؛ و تاریخ تشکیل این هئیت‌ها دقیقاً خاطرم نیست فقط می‌دانم بعد از آزادی حضرت آیت‌اله خمینی بوده، شاید در اساسنامه تاریخ داشته باشد و توضیح این که اساسنامه قید موقت دارد و قرار بود اگر نواقصی به نظر رسید دو الی شش ماه اصلاح شود، به طور کلی چون نواقصی مشهود نگشته و بعد از تبعید ایشان هم میزان فعالیت‌های اجتماعی به طور کلی محدودتر شد لذا هیچ تصمیمی برای تعویض یا اصلاح اساسنامه گرفته نشد و یادم نیست که ماشین شده یا خطی است. و در مورد وجوهی که از افراد گرفته می‌شد به طور کلی چون افراد مذهبی که در هیئات شرکت می‌کنند همه متمکن نیستند و یا لااقل همه در یک حد نیستند که بتوان گفت هر هیئت کوچک چقدر؟ [پرداخت می‌کرده است] با این که بعضی از افراد بعضی از هیئت‌ها احتیاج به کمک نیز داشتند و از صندوق به آنها کمک می‌شد و روی هم رفته مقداری از وجوهی که برای خیریه جمع می‌شد را خود افراد پیشنهاد می‌کردند. امور خیریه از قبیل ذغال و دارو و غیره برای مستمندان و مقداری نیز هرگاه برای پرداخت حقوق معلم یا انتشار مطالب درسی لازم می‌شد به توسط ناظم به هیئت بالاتر پرداخت می‌شد و همچنین هیئت‌ها خود اجازه داشتند در صورتی که پیش‌آمد زندانی یا ناراحتی دیگری برای علماء محل یا اهل منبر یا مسلمانان دیگر که برای امور دینی ناراحت شده باشند از مردمان خیّر محل خود دریافت و اگر صندوق هم محل داشت اضافه و حل مشکل آن مسلمان را بکنند. حبیب‌الله عسگری
س- شما بیان می‌دارید که چون ما مقلد هستیم هیچ کاری را بدون اجازه از مراجع تقلید نمی‌توانیم انجام دهید اگر واقعاً این اظهارات شما صحت داشته باشد پس به دستور چه شخصی این آقایان مبادرت به ترور مرحوم منصور17 نخست‌وزیر وقت نمودند.
ج- همان‌طور که عرض شد در صورت ثبوت این‌که بعضی از افراد هیئت‌های مؤتلفه در مقدمات ترور یا خصوصیات دیگر با علم به موضوع شرکت داشته‌اند اقدام شخصی بوده و خود می‌دانند چه دلیلی داشته‌اند ولی کسانی که عمل ترور را مرتکب شده‌اند محققاً عضویت این هیئت‌ها را نداشته و در صورت ادعای عضویت هم باز عمل شخصی بوده و فتوا یا هرنوع راه درست یا نادرست دیگری که برای خود درست کرده باشند قطعاً باید بگویند.
س- اظهارات خود را به چه گواهی می‌کنید.
ج- امضاء می‌کنم. حبیب‌الله عسگری

توضیحات سند:

1. استاد شهيد آيت‌الله مرتضي مطهري، فرزند حاج شیخ محمد حسین در سال 1298 ﻫ‍ ش در فريمان چشم به جهان گشود. مقدمات علوم اسلامي را در شهر مشهد گذراند و در سال 1316 براي ادامه تحصيل به قم رفت و مراتب عالي علوم حوزوي را نزد اساتيدي چون حضرت امام خميني (ره‌)، آيت‌الله العظمي بروجردي و علامه محمد حسين طباطبايي طي كرد. استاد مطهري با ورود به دانشگاه نقش عمده‌اي در نزديك كردن انديشه‌هاي حوزه و دانشگاه ايفا كرد. ايشان 22 سال استاد دانشكده الهيات دانشگاه تهران بود. آيت‌الله مطهري يكي از نظريه‌پردازان اصلي انقلاب اسلامي است‌. ايشان در تشكيل هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامی داراي نقشي فعال بود و در همين راستا در هيئتي كه گردانندگان آن شهيد اماني، شهيد لاجوردي و حبیب‌الله عسگراولادی بودند با طرح بحث انسان و سرنوشت و روشنگري مسائل اجتماعي نقش مؤثري داشته است‌. رژيم پهلوي ايشان را در سال 1356 ممنوع‌المنبر كرد. با پيروزي انقلاب اسلامي آيت‌الله مطهري يكي از اعضاي اصلي شوراي انقلاب شد. آثار فراوان ايشان جزو منابع پر طرفدار در شناخت اسلام و مباني آن است‌. آيت‌الله مطهري در ارديبهشت ماه سال 1358 به وسيله گروهك «فرقان‌» ترور شد و به شهادت رسيد. (نک: ياران امام به روايت اسناد ساواک، استاد شهید مرتضي مطهري، مرکز بررسی اسناد تاریخی)
2. شهید آيت‏الله‏ سيد محمد حسينى بهشتى در سال 1307 ﻫ ش در اصفهان به دنيا آمد. تحصيلات خود را تا پايان دوره دبيرستان در اين شهر به اتمام رساند و سپس به آموزش علوم دينى روى آورد و مدارج اين علم را با سرعت طى كرد. آيت‏الله‏ بهشتى پس‏از تبحر در فقه و اصول به فلسفه پرداخت و از سال 1330 تا 1335 نزد استاد علامه سيد محمد حسين طباطبايى تلمذ كرد. ايشان بعدها وارد دانشگاه شد و رشته فلسفه را تا گرفتن درجه دكترا ادامه داد. آيت‏الله‏ بهشتى در سال 1333 دبيرستان دين و دانش را در قم تأسيس كرد. در سال 1344 از طرف آيت‏الله‏ خوانسارى به كشور آلمان رفت و امامت مسجد مركز اسلامى هامبورگ را تا 5 سال به عهده گرفت. تشكل انجمنهاى اسلامى دانشجويان در همين زمان با حضور دكتر بهشتى در خارج از كشور شكل گرفت. علاقه او به تربيت نسل جوان موجب شد كه پس از بازگشت از آلمان (1349) به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآيد و به عنوان كارشناس كتابهاى تعليمات دينى در سازمان كتابهاى درسى ايران مشغول به كار شود. فعاليتهاى سياسى دكتر بهشتى موجب شد كه در سال 1354 دستگير شود. آيت‏الله‏ بهشتى يكى از اصلى‏ترين عناصر شكل‏دهى به تظاهرات در مبارزات مردمى در سال 1357 بود. پس از پيروزى انقلاب دكتر بهشتى از طرف امام خمينى به عضويت شوراى انقلاب و سپس رياست ديوان عالى كشور رسيد. وى با تأسيس حزب جمهورى اسلامى اعتقاد عميق خود را به تشكلهاى سياسى نشان داد. نقش او در تدوين قانون اساسى جمهورى اسلامى‏توسط مجلس خبرگان بى‏بديل بود. آيت‏الله‏ دكتر بهشتى در هفتم تير 1360 در تالار سخنرانى دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى به وسيله بمبى كه منافقين (سازمان مجاهدين خلق) كار گذاشته بودند به همراه 72 تن ديگر از مسؤولان نظام به شهادت رسيد. (نك: آيت‏الله‏ سيد محمدحسينى بهشتى به روايت اسناد ساواك، مركز بررسى اسناد تاريخى)
3. آیت‌الله شیخ محمدباقر محی‌الدین انواری، فرزند آیت‌الله زین العابدین انواری در سال 1305 ﻫ ش، در همدان به دنيا آمد. پس از تحصيلات دوره ابتدايى، به آموزش علوم دينى روی آورد . بخشی از تحصیلات دینی را در حوزۀ علمیۀ قم و قسمت عمده آن را در تهران فرا گرفت. از اساتید ایشان می‌توان به آقایان: آیت الله محمد باقر آشتیانی، عماد رشتی و آیت‌الله محمدتقی آملی اشاره نمود. در سال 1341 ش همراه با شهيد آيت‏اللّه‏ مرتضى مطهرى و شهيد آيت‏اللّه‏ دكتر محمد بهشتى هسته روحانى هيئت‏هاى مؤتلفه اسلامى را تشكيل داد. پس از اعدام انقلابى حسنعلى منصور دستگير و به 15 سال زندان محكوم شد كه پس از 12 سال آزاد گرديد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى از طرف امام (ره) به عنوان نماينده ايشان در شهربانى منصوب شد. در دوره اول مجلس شوراى اسلامى از سوى مردم رزن به مجلس شوراى اسلامى راه يافت. و همچنين نماينده مردم تهران در مجلس خبرگان بود و مسئوليت نمايندگى حضرت امام در كميته اصناف را نيز بر عهده داشت. آيت‏اللّه‏ انوارى از اعضاى شوراى مركزى جامعه روحانيت مبارز تهران و مدتی رئيس مركز رسيدگى به امور مساجد بودند. آيت‌الله انواري در 23 مهر سال 1391 دار فاني را وداع گفته و پس از تشييع باشكوهي در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسني(علیه‌السلام) در شهر ري به خاك سپرده شد. (یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله محمدباقر محی‌الدین انواری، مرکز بررسی اسناد تاریخی)
4. کتاب انسان و سرنوشت: نوشته استاد شهید مرتضی مطهری است که در آن به مسئله انحطاط مسلمین و بحث قضا و قدر و ارتباط آن با سرنوشت انسان پرداخته است. استاد این مباحث را ابتدا به صورت جزوه در اختیار هیئت‌های مؤتلفه اسلامی می¬گذارد تا مباحث آن را بین خود بحث و گفتگو نمایند. برخی اوقات آقای عسگراولادی این وظیفه را به عهده داشت و برخی اوقات نیز شهید دکتر باهنر مباحث آن را شرح و توضیح می¬داد. آیت¬الله محی¬الدین انواری در برگ بازجوئی خود در شهربانی در این باره می¬گوید: «آقای صادق امانی و مهدی عراقی و آقای شفیق پیش من آمدند و گفتند برای‌ آشنایی‌ جوانان مسلمان شما بیایید جزوه¬هایی‌ که معارف اسلامی‌ را در آن منعکس شده باشد بنویسید ما برای‌ مردم در جلسات خودمان بخوانیم. من اظهار کردم از حدود قدرت من خارج است ولی‌ آقای‌ مطهری‌ اظهار داشتند من جزوه¬ای‌ راجع به قضا و قدر و سرنوشت انسان نوشته¬ام فعلاً بگیرید و در جلسات خودتان تدریس کنید. ایشان جزوه را تسلیم آقایان کردند.» شهید مهدی عراقی نیز در برگ بازجوئی می¬نویسد:¬ «هدف این بود مطالب تفسیر قرآن گفته شود و قرار شد از وجود آقایان روحانیون استفاده شود و از آقای‌ مطهری‌ و انواری‌ دعوت شد به منزل آمدند و آقای‌ مطهری‌ گفتند: وقت من ضیق است و من می‌نویسم به شما می‌دهم که شما خودتان در آن جلسات بخوانید، و گفتند: آیه¬ای‌ به من بدهید و تفسیر می‌کنم و آن را به شما می‌دهم و قرائت کنید و دو الی‌ سه جلسه به این شکل انجام شد... و بعد دو جلسه هم کتاب یا جزوه انسان و سرنوشت که حدس می‌زنم آقای‌ مطهری‌ آن را نوشته باشند، توسط آقای عسکری[عسگراولادی] خوانده می-شد وشرکت من در جلسات مرتب نبود و شاید از پانزده جلسه،پنج جلسه شرکت داشتم...» آقای عسگراولادی در این باره می‌گوید: «ما برای این که نیاز داخلی خود را از نظر معارف برآورده کنیم از آیت¬الله شهید مطهری استدعا کردیم بحث انسان و سرنوشت را برای ما بیان کند. ایشان هم جزواتی در این خصوص تهیه کرده و تدریس و آموزش آن توسط شهید باهنر برقرار شد. به این شکل ما آموزش در درون مؤتلفه را با بحث انسان و سرنوشت آغاز کردیم» (آیت¬الله محی¬الدین انواری به روایت اسناد ساواک، صفحه 37؛ استاد شهید مرتضی مطهری به روایت اسناد ساواک، صفحه 73 و خاطرات عسگراولادی، صفحه 84)
5. شهيد حجت‌الاسلام دكتر محمد جواد باهنر، فرزند حاج على اصغر در سال 1312 ﻫ ش در كرمان متولد شد. خواندن و نوشتن و آموزش قرآن را در مكتب خانه آموخت و سپس به مدرسه معصوميه كرمان رفت و همزمان با تحصيل علوم دينى به فراگيرى علوم كلاسيك پرداخت و ديپلم گرفت. در اوايل مهرماه 1332 براى تحصيل سطوح عالى راهى قم شد و يك سال بعد در درس خارج آيت‏الله‏ العظمى بروجردى و امام خمينى و علامه طباطبايى شركت کرد و همگام با دروس حوزه به تحصيلات دانشگاهى پرداخت. در سال 37 موفق به اخذ ليسانس در رشته ادبيات و پس از مدتى در رشته علوم تربيتى به درجه فوق ليسانس رسيد و دكتراى الهيات را نيز از دانشگاه تهران گرفت.
وى در سال 36 فعاليت‏هاى فرهنگى و مطبوعاتى خود را آغاز كرد و در تأسيس دفتر نشر فرهنگ اسلامى، كانون توحيد مسجد الجواد و مدرسه رفاه نقش مؤثرى داشت. وی که از بنيانگذاران سالنامه مكتب تشيع بود براى اولين بار در سال 1337 به علت سخنرانى عليه اسرائيل دستگير شد. در سال 42 مبارزات سياسى را همگام با نهضت روحانيت آغاز کرد و در اسفند 42 پس از ايراد سخنرانى دستگير، و پس از آن پياپى به زندان‌هاى كوتاه مدت محكوم شد. شهید باهنر در سال 1350 ممنوع‏المنبر شد.
بعد از پيروزى انقلاب اسلامی مسئوليت تنظيم امور مدارس و بازگشايى آنها را پذيرفت. وى به همراه دكتر شهيد بهشتى، آيت‏الله‏ خامنه اى، موسوى اردبيلى و هاشمى رفسنجانى حزب جمهورى اسلامى را بنياد نهاد. او همچنين عضو و نماينده شوراى انقلاب در آموزش و پرورش بود. از طرف مردم كرمان به مجلس خبرگان رفت و از سوى مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى نيز حضور يافت. در كابينه شهيد رجايى به عنوان وزير آموزش و پرورش خدمت كرد و پس از انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى به عنوان دبير كل حزب منصوب شد. در 14 مرداد 1360 به عنوان نخست وزير رأى موافق از مجلس گرفت، اما طولى نكشيد كه در 8 شهريور 1360 در پى بمب گذارى دفتر نخست وزيرى به شهادت رسيد.
از آثار وى مى‏توان به: خانواده در اسلام، انقلاب اسلامى ايران ، شناخت اسلام ، خداشناسى و جهان در عصر بعثت، اشاره کرد. (یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهيد دكتر محمد جواد باهنر، مركز بررسي‌ اسناد تاريخى)
6. برقراری کاپیتولاسیون در دوره پهلوی دوم و تبعید امام خمینی (ره): ترور جان اف كندي و ورود ليندون جانسون به كاخ سفيد روابط ايران و ايالات متحده را وارد مرحله تازه‌اي كرد. تغيير در هيئت حاكمه امريكا و كنار رفتن كندي از صحنه سياست اين كشور، فشارهاي وارده بر ايران را از سوي دمكراتها به شدت كاهش داد و راه را براي شدت عمل هر چه بيشتر از سوي محمدرضا پهلوي هموار ساخت‌. جانسون به بهانه جلوگيري از نفوذ كمونيسم در كشورهاي حيطه غرب‌، هرگونه شدت عملي را جايز مي‌شمرد و همين امر باعث شد تا محمدرضا پهلوي پس از سفرش به ايالات متحده در چهارده خرداد 1343 كه به همراه همسر سومش (فرح ديبا) انجام مي‌گرفت؛ راه‌ِ در پيش گرفته عليه روحانيت و دين را بيش از پيش شدت بخشيد. در مقابل حكومت كه با شمشير از روبسته وارد ميدان شده بود، امام و مردم نيز لحظه‌اي آرام ننشستند. كشمكشها ادامه داشت تا در 21 مهر 1343 ماده واحده منضم به قرارداد وين در يك جلسه پر سر و صداي مجلس شوراي ملي سرانجام به تصويب رسيد. با تصويب اين قانون مستشاران نظامي امريكا در ايران از مصونيت‌ها و معافيت‌هاي قرارداد وين استفاده خواهند كرد. اين جلسه مجلس شوراي ملي تا نيمه‌هاي شب به درازا كشيد. دولت ايالات متحده امريكا از اوايل نخست‌وزيري اسدالله علم؛ ادامه حضور نيروهاي نظامي امريكايي ـ مستشاران ـ و اعضاي خانواده آنها را مشروط بر معافيت از شمول قوانين قضايي ايران كرده بود و قبول اين درخواست يعني احياي كاپيتولاسيون‌. لايحه مصونيت مستشاران و ديگر افراد تبعه امريكا در ايران 13 مهر 1342 در كابينه علم تهيه و مرداد ماه 1343 در مجلس سنا و 21 مهر 1343 در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد. كويلر يونگ ‌، استاد دانشگاه پرينستون امريكا، در مقاله‌اي كه در آوريل 1965 م‌ در نشريه دانشگاهي هاروارد انتشار يافت‌، در مورد واكنش مردم ايران پس از انتشار خبر تصويب قرارداد در مجلسين نوشت: «براي درك عمق نارضايتي ايرانيان‌، بايد چند هفته پس از آن‌، از ايران ديدن مي‌كرديد.» اين نوشته اشاره به وضعيت ايران پس از تصويب لايحه دارد. يازده روز پس از تصويب اين قانون‌، وام دويست ميليون دلاري يك بانك امريكايي به تضمين دولت ايالات متحده و به نشانه سپاس‌گزاري از حكومت پهلوي‌، به ايران اختصاص يافت‌. در چهارم آبان 1343؛ يك روز پس از تصويب وام امريكا به ايران‌، امام (ره‌) كه در منزل مسكوني‌اش در قم تحت نظر شديد امنيتي قرار داشت‌، طي يك سخنراني تاريخي‌ به مخالفت با اين قانون برخاست‌. در اين سخنراني‌ شاه مورد انتقاد و حمله مستقيم امام بود ؛ هم‌چنين دولت و مجلس نيز فاسد و دست‌نشاندۀ امريكا و اسراييل و دشمن مردم ايران و اسلام معرفي شدند. اين سخنراني در تاريخ معاصر ايران‌، اهميت به سزايي يافت و از اهميت آن حتي در روزهاي پاياني عمر رژيم پهلوي كاسته نشد. نسل نو به پا خاسته به فرمان امام‌، اين سخنراني را دست به دست‌، سينه به سينه و نوار به نوار براي ديگران نقل كرده و از آن بهره‌ها گرفتند. چهره امام در سخنراني برافروخته و متأثر بود. اين سخنراني با «انّا لله و انّا اليه راجعون‌» آغاز شد و گريه همه حاضرين را در پي داشت‌. جملات و عبارات امام (ره‌) بسيار كليدي بود. بعضي از عبارتها چنين بود : «من تأثرات قلبي خود را نمي‌توانم اظهار كنم‌، قلب من در فشار است.... من با تأثرات قلبي روزشماري مي‌كنم‌، چه وقت مرگ پيش بيايد، ايران ديگر عيد ندارد، عيد ايران را عزا كردند، عزا كردند و چراغاني كردند، عزا كردند و دسته جمعي رقصيدند، ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغاني كردند، پايكوبي كردند... عزت ما پايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت‌، عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند.... اگر يك خادم امريكايي‌، يا يك آشپز امريكايي مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پاي خود منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلو او را بگيرد آقايان اعلام خطر مي‌كنم... معلوم مي‌شود براي ما خوابهايي ديده‌اند از اين بدتر چه خواهند كرد؟ والله گناهكار است كسي كه داد نزند، والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نزند، اي سران اسلام به دادِ اسلام برسيد! اي علماي نجف به داد اسلام برسيد! اي علماي قم به دادِ اسلام برسيد! رفت اسلام‌! اي ملل اسلام‌! اي سران ملل...به داد ما برسيد. اي شاه ايران‌! به دادِ خودت برس‌!... ». متن سخنان امام و اعلاميه شديداللحني را كه امام به همين مناسبت منتشر كرده بودند مخفيانه چاپ شده و در تهران و شهرستانها پخش گرديد و مردم با ديدۀ شگفت و تحسين بدان نگريستند. در پي اين سخنان‌، روز نهم آبان 1343 منصور ـ نخست‌وزير ـ در مجلس سنا به آن پاسخ داد. وي اين سخنان را تحريك‌آميز و تأسف‌انگيز دانست و از قانون مصونيت سياسي مستشاران نظامي و ديگر امريكاييان‌ِ مأمور خدمت در ايران دفاع كرد. پس از سخنان منصور، در سيزدهم آبان 1343 نخستين دقايق بامداد عده‌اي كماندو چترباز به خانه امام در قم حمله كرده و ايشان را با اتومبيل مستقيماً به فرودگاه تهران انتقال دادند. امام (ره‌)، قبل از طلوع آفتاب‌، به همراه يك مأمور امنيتي به تركيه تبعيد شد. آيت‌الله مصطفي خميني نيز كه در منزل آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي به سر مي‌برد، دستگير شده و به زندان قزل‌قلعه اعزام گرديد. در پي تبعيد حضرت امام (ره‌) كشور به حالت نيمه تعطيل درآمد؛ درس‌هاي حوزۀ علميه‌، نمازهاي جماعت‌، بسياري از مراكز تجاري و بازار به حالت تعطيل درآمده و حدود يك ماه به طول انجاميد. ساواك طي اطلاعيه‌اي علت تبعيد امام را در راديو چنين برشمرد: «طبق اطلاع موثق و شواهد و دلائل كافي‌، چون رويۀ آقاي خميني و تحريكات مشاراليه بر عليه منافع ملت و امنيت و استقلال و تماميت ارضي كشور تشخيص داده شد، لذا از تاريخ 13 آبان ماه 1343 از ايران تبعيد گرديد. سازمان اطلاعات و امنيت كشور» (نك: قيام پانزده خرداد، جلد ششم، صفحه 5 تا 7 مقدمه، مركز بررسي اسناد تاريخي)
7. احمد شاه‏بداغلو معروف به شهاب، فرزند غلامعلى در سال 1298 ﻫ ش در تهران متولد شد. وى كه در بازار تهران به شغل دلالى آهن‏آلات مشغول بود در طول مبارزات همواره از فعالين نهضت امام خمينى (ره) بود و بنابر اسناد موجود از نام مستعار منصور امينى استفاده مي‌كرده است.
شاه‏بداغلو فعاليت‏هاى خود را همراه با شهيد نواب صفوى شروع كرد و در تحصن اعتراض‏آميز به دستگیری وى در زندان قصر، به 15 روز بازداشت محكوم شد. نامبرده كه مسئوليت چاپ و نشر اعلاميه‏هاى علما را برعهده داشت در جريان چاپ و پخش اعلاميه آيت‏اللّه‏ بهبهانى و پيام ملت ايران به امريكا در آذر ماه 1342 دستگير و زندانى شد.
وى پس از آزادى از زندان با شركت در هيئت‏هاى مؤتلفه اسلامی به همراه شهيد عراقى و ديگران در روز 28 /11 /1343 به اتهام اعدام انقلابى منصور و اخفاء متهم دستگير و به ده سال حبس با اعمال شاقه محكوم شد. حاج احمد شهاب پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همکاری با نهادهای انقلابی پرداخت و منشاء خدمات زیادی گشت. وی در خرداد 1386 به رحمت الهی پیوست. (اسناد ساواك - پرونده‏ انفرادى)
آقای شهاب درباره تغییر نام خانوادگیش می‌گوید «اسم فامیل من قبلاً شاه‌بداغلو (به معنی کوهپایه) بود. اجداد ما از طایفۀ قاجار بودند و وقتی که برای تهیۀ شناسامه رفته بودند، تا آمدند بگویند قاجار، اعتراض شد که قاجار تمام شد. یک مرتبه گفتند: شاه‌بداغلو و شناسنامه با این نام صادر شد. تا این که در سال 1331ش که با شهید نواب صفوی در زندان قصر بودیم، روزی ده یا بیست نفر از برادرها برای ملاقات آمدند، شهید نواب صفوی در جمع آنها اعلام کردند از امروز اسم این برادر شاه‌بداغلو نیست و شهاب است. این شهرت را شهید نواب صفوی به ما عطا کرد. (خاطرات مرحوم حاج احمد شهاب، صفحه 25)
8. شهید محمد مهدی ابراهیم عراقی، فرزند غلامعلي در سال 1309 ﻫ ش در محله پاچنار تهران متولد شد. از ابتداي نوجواني در هيأت‌هاي عزاداري و مذهبي فعاليت داشت‌. در شانزده سالگي به عضويت شوراي مركزي فدائيان اسلام درآمد و در اعتراض به بازداشت شهيد نواب صفوي به مدت 6 ماه زنداني شد. حاج مهدي عراقي در سازماندهي قيام 15 خرداد 1342، طرح اعدام كسروي‌، هژير، رزم آرا و منصور هماهنگي بين نيروهاي مبارز و ورود حضرت امام خميني (ره‌) به ايران نقش اساسي داشت‌. شهيد عراقي يك بار در جريان تشييع پيكر سيد ضياءالدين حاج سيد جوادي در قزوين به اتهام پخش اعلاميه در تاريخ 11 /1 /1342 دستگير و با تبديل قرار آزاد شد. وي مجدداً در اول خرداد ماه 1343 به اتهام اغتشاش در تظاهرات روز عاشورا دستگير و سرانجام در 31 /4 /43 با قرار اخذ كفيل با وجه كفاله پنجاه هزار ريال آزاد گرديد.
وي پس از گذشت 7 ماه مجدداً در بيستم بهمن ماه همان سال به اتهام شركت در اعدام انقلابي منصور و حمل اسلحه غيرمجاز دستگير و به اعدام محكوم شد، ولي با يك درجه تخفيف به حبس دائم محكوم گرديد. وی پس از تحمل 12 سال زندان در بهمن ماه 1355 آزاد شد و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مسئوليت‌هاي مختلفي از قبيل سرپرستي زندان قصر، عضويت در شوراي مركزي و رئيس واحد اجرايي بنياد مستضعفان‌، عضويت در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي و مديريت مالي روزنامه كيهان را به عهده گرفت‌.
شهيد عراقي در صبح روز يكشنبه 4 /6 /1358 هنگامي كه همراه پسرش حسام و همچنين حاج حسين مهديان عازم محل كار بود به وسيله سه موتور سوار از اعضاي گروه فرقان در خيابان زمرد مورد حمله قرار گرفت و خودش و پسرش به درجه رفيع شهادت رسيدند. (نک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حاج مهدی عراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی)
9. سید محمود سادات کوچ محتشم معروف به محتشمی فرزند سید علی در سال 1309 ﻫ ش در تهران متولد شد. وی یکی از اعضای اصلی و مرکزی هیئت‌های مؤتلفه اسلامی بود. در پرونده تنظیمی از سوی ساواک شغل وی خواربار فروش عنوان شده است. وی پس از شنیدن خبر تبعید امام در مورخه 13 /8 /43 مغازه خود را تعطیل و سایر بازاریان را نیز تشویق به این کار می‌کند. به همین جهت در مورخه 18 /8 /43 به ساواک احضار می‌شود.
پس از اعدام حسنعلی منصور ساواک به وی مظنون شده، منزلش مورد بازرسی قرار گرفته و در مورخه 12 /12 /43 دستگیر و روانه زندان گردید. پس از طی شش ماه دوران محکومیت در مورخه 21 /5 /44 قرار بازداشت وی به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضائی تهران تبدیل و از زندان آزاد شد.
پس از آزادی از زندان مدتها تمامی مکاتبات و تلفن وی تحت کنترل شدید ساواک بود. در یکی از گزارشهای ساواک درباره وی چنین آمده است: «شخص مورد بحث پس از آزادی از زندان با برادر هرندی معدوم (یکی از قاتلین حسنعلی منصور نخست‌وزیر فقید) ارتباط برقرار نموده و شروع به فعالیت کرده است. نامبرده در یک ملاقات خصوص اظهار داشته: «هزار نفر هم قسم شدیم ولی فقط پنج نفر برای ترور منصور انتخاب شدند و هنوز 995 نفر دیگر در گوشه و کنار شهر هستند.» ضمناً مشارالیه جزو افرادی بوده که برای خانواده زندانیان سیاسی و خمینی پول جمع‌آوری نموده‌اند.» در ادامه مراقبتها و سخت‌گیریهای ساواک در رابطه با وی در سال 1353 با خروج وی از کشور به مقصد سوریه از سوی اداره کل سوم ساواک مخالفت می‌شود. (اسناد ساواک - پرونده انفرادی)
10. ابوالفضل توكلى بينا، فرزند على در سال 1312 ﻫ ش در شهر مذهبى قم متولد شد. وی در دوازده سالگی این شهر را ترک کرد و در تهران اقامت گزید و در یک کارخانه قندریزی مشغول به کار شد. او از هیجده سالگی به جمع شاگردان حجت الاسلام شیخ احمد مجتهدی پیوست و به فراگیری دروس حوزوی مبادرت ورزید در عین حال تحصیلات دانشگاهی خود را تا اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشتۀ مدیریت ادامه داد. با شروع نهضت امام خمینی (ره) به نهضت پیوست و برای نخستین بار در 20 اسفند 1342، به دلیل پخش اعلامیه در قم دستگیر گردید. بار دیگر در یازدهم اسفند 1343، به اتهام اقدام بر ضدامنیت داخلی مملکت بازداشت و در دادگاه به دو سال حبس محکوم و در دوم اسفند 1345 آزاد گردید. ایشان که پس از آزادی از زندان همواره تحت نظر ساواک بود، به فعالیت های سیاسی، مذهبی و فرهنگی خود ادامه داد و در تأسیس مدرسۀ رفاه نقشی اساسی بر عهده داشت. تلاش برای راه اندازی مسجد قبا به شیوه‌ای نوین و عضویت در هیئت امنای آن و همکاری با شهید مفتح در برگزاری نماز عید فطر در سال 1357ش بخشی دیگر از فعالیت های ایشان است. با اوج‌گیری انقلاب اسلامی و هجرت امام(ره) به پاریس؛ وی نیز به همراه شهید حاج مهدی عراقی به پاریس رفت و در ادارۀ محل اقامت ایشان در نوفل لوشاتو، از هیچ کوششی فروگذار نکرد. او که در راستای فعالیت‌های انقلاب اسلامی تلاش فراوانی داشت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیت‌های متعددی از جمله: خدمت در بنیاد مستضعفان، ریاست سازمان حج و زیارت و ... به خدمات خود ادامه داد.
11. مهدی (حبیب‌الله)شفیق در سال 1310 ﻫ ش در تهران متولد شد. وى كه در بازار تهران به خواربار فروشى اشتغال داشت، در تاريخ 24 /7 /42 به علت دخالت در چاپ و تهيه اعلاميه دستگير و روز بعد آزاد شد. وى در اسفند ماه سال 1343 مجدداً به علت ارتباط با هيئت‏هاى مؤتلفه اسلامى دستگير و از اعضاى سازمان مركزى و فعالين سرسخت آن معرفى شد، و به دو سال حبس محكوم گرديد. از جمله كارهايي كه آن مرحوم در آن مشاركت داشت، تأسيس و توسعه مدرسۀ رفاه بود. در كميته استقبال از امام با حكم شهید آيت¬الله مرتضي مطهري مسئوليت امور مالي را بر عهده داشت. پس از تأسيس كميته امداد امام خميني(ره)، با حكم حضرت امام به عضويت شوراي مركزي آن منصوب شد. در حكم امام به ايشان و جمعي ديگر مأموريت داده شده بود « در تشكيل كميته هاي امداد در تهران و شهرستانها اقدام لازم را نموده و حسابي تحت همين عنوان امداد باز كرده و وجوهي كه تعيين شده، در حساب مزبور واريز نموده و با حسن تدبير كميته-هاي مزبور را سرپرستي كنيد.»
حاج حبیب¬الله(مهدی)شفیق پس از طي يك دوره سخت بيماري سرطان كبد در اول بهمن سال 1384 در منزل در گذشت. مقام معظم رهبری به مناسبت درگذشت این یار دیرین انقلاب اسلامی پیام زیر را صادر فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحيم. خانواده محترم مرحوم آقاي حبيب¬الله شفيق. فقدان تأثر انگيز مرحوم آقاي شفيق را كه عمر پربركت خود را در راه خدمت به مردم و انقلاب اسلامي سپري كرد، به شما و همه دوستان و ياران ايشان تسليت مي گويم و براي ايشان در پيشگاه الهي رحمت و غفران واسعه مسئلت مي نمايم. سيد علي خامنه اي. 3 /11 /1384»
حبيب¬الله عسگراولادي نماينده ولي فقيه در كميته امداد امام خميني(ره) طي سخناني ضمن تسليت در گذشت مرحوم شفيق به بيان ويژگيهاي آن مرحوم پرداخت و گفت: «بنده 60 سال پيش با مرحوم شفيق آشنا شدم، ايشان در دوره‌هاي گوناگون و در مسئوليتهاي مختلف هميشه منشاء اثر بود و هيچ وقت از انجام خدمت و پذيرش مسئوليت رويگردان نبود.» وي گفت: «مرحوم شفيق در مؤتلفه اسلامي يكي از مقاوم¬ترين چهره¬ها بود و رژيم طاغوت حتي با شكنجه¬هاي غير انساني خود نتوانست حرفي از آن مبارز خستگي ناپذير بگيرد.» عسگراولادي ياد آور شد: «مرحوم شفيق خادم دين، اهل بيت(ع) و روحانيت بود و هيچ چيزي نمي توانست مانع خدمت او شود. آن مرحوم از اين که خدمتگزار يك مسجد يا در خدمت امام راحل و روحانيت باشد رويگردان نبود.» وي يكي از ويژگيهاي مرحوم شفيق را خدمتگزاري به محرومين و مستضعفين ياد كرد و اظهار داشت: «مرحوم شفيق در خدمتگزاري به محرومين مي¬سوخت و مي¬ساخت و هميشه يار و ياور محرومان و مستضعفان بود.» (نک: یادمان امدادگران، یادمان امدادگر دلسوز حاج حبیب‌الله شفیق، پایگاه کمیته امداد امام خمینی)
12. شهيد محمد صادق اسلامى در سال 1311 در تهران متولد شد. وى پس از پايان تحصيلات متوسطه در سال 1335 براى كار به شركت مخابرات رفت و در سال 1336 استعفا داد و با تأسيس سازمان آب، در آن جا مشغول به كار شد. در سال 1340 به علت اختلاس مهندس روحانى (مدير عامل وقت سازمان كه فراماسون و بهائی و از معدومين بعد از انقلاب بود) عليه او دست به افشاگرى زد و توانست حركت خود را در سازمان آب عموميت بخشد. اين حركت، سبب اخراج او و چند تن ديگر از كارمندان شد. چندى بعد مدير شركت پارس متال و مدتى مديرعامل شركت قائميان (لعاب قائم) و مديرعامل شركت مرغدانه گرديد. سابقه مبارزاتى شهيد اسلامى به عنوان عضو مؤسس گروه شيعيان(در سال 1330) و عضو مؤثر نهضت آزادى و سپس عضو شوراى مركزى هيئت‌هاى مؤتلفه اسلامى بسيار پر بار است. پس از اعدام انقلابى منصور، نخست وزير وقت، 2 سال در زندان‌هاى رژيم تحت شكنجه قرار گرفت. بعد از آزادى از زندان ضمن پرداختن به پاره‏اى امور اجتماعى از قبيل تأسيس مدرسۀ رفاه و صندوق‌هاى قرض الحسنه و... از مبارزات سياسى رو در رو نيز غافل نماند و در مؤتلفه اسلامى شروع به فعاليت كرد. از سال 1350 تا 1354 به همكارى فعّال با سازمان مجاهدين خلق پرداخت و در سال 1354 با انحراف سازمان، از آنها جدا شد و راه مبارزه با آنان را در پيش گرفت. از سال 1355 در تجمع برادران مؤتلفه در عين اين كه در كنار اساتيدی مانند شهيد مطهرى و شهيد بهشتى در تداوم مبارزه نقش فعالى داشت، به همكارى بیشتری با شهيد اندرزگو پرداخت و در كار وارد كردن اسلحه و رساندن آن به مبارزان سخت كوشيد. به هنگام شهادت شهيد اندرزگو دستگير و مجددا به زندان افتاد. در بازگشت امام(ره) به ايران، مسئوليت برگزارى مراسم استقبال و تجهيز اقامتگاه امام(ره) را بر عهده داشت. بعد از انقلاب با تأسيس حزب جمهورى اسلامى به عضويت شوراى مركزى حزب در آمد و پس از تشكيل دولت شهيد رجائى، معاونت هماهنگى و پارلمانى وزارت بازرگانى را عهده‏دار گرديد. شهيد اسلامى گاه با دوچرخه به حزب رفت و آمد مى‏كرد و محافظى براى خود نمى‏پذيرفت. وى در انفجار دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى توسط منافقين در 7 تير ماه سال 1360 به شهادت رسيد. (نک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید محمدصادق اسلامی، مرکز بررسی اسناد تاریخی)
13. شهيد سیداسدالله لاجوردي، فرزند علی اکبر در سال 1314 ﻫ ق در تهران به دنيا آمد. تحصيلات دروس رسمي و حوزوي را همزمان آغاز كرد و بعدها براي كسب معاش در بازار تهران مشغول به كار شد. شهيد لاجوردي در اوايل دهه چهل به عضويت شوراي مركزي جمعيت‌هاي مؤتلفه اسلامي درآمد. در سال 1343 به دليل مرتبط بودن با اعدام انقلابي حسنعلي منصور دستگير و به مدت دو سال به زندان افتاد. در سال 1348 بار ديگر دستگير و شكنجه‌هاي فراواني ديد. وي از عوامل اصلي انفجار دفتر هواپيمايي اسرائيل بود. شهید لاجوردی در سال 1353 مجدداً دستگير و به 18 سال زندان محكوم شد، که با پيروزي انقلاب اسلامي از زندان آزاد گردید. اولين سمت شهيد لاجوردي در نظام جمهوري اسلامي‌، دادستان انقلاب اسلامي تهران بود. ايشان همچنين سال‌ها رياست سازمان زندان‌هاي كشور را بر عهده داشت‌. شهيد لاجوردي در اول شهريور ماه سال 1377 در بازار تهران توسط منافقين به شهادت رسيد. (نك: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهيد اسدالله لاجوردي، مركز بررسي اسناد تاريخي)
14. حسين رحماني، فرزند جعفر در سال 1309 ﻫ ش در تهران متولد شد. در بيوگرافي تنظيم شده از سوي ساواك، شغل وي فروشنده لوازم ساختماني و لوله‌كشي در خيابان بوذر‌جمهري عنوان شده است‌. در مورخه 30 /10 /43 توسط پليس تهران دستگير و مدت يك ماه بازداشت شد. ساواك علت دستگيري وی را چنين توصيف کرده است : «مشاراليه در مسجد جامع هنگامي كه طاهري واعظ توسط مأمورين از منبر به پائين احضار مي‌شد مردم را دعوت به تظاهرات عليه مامورين انتظامي مي‌كند.» وي كه از اعضاي اصلي و مركزي هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي بود، پس از اعدام انقلابي حسنعلي منصور مورد سوءظن ساواك قرار گرفت و منزلش بازرسي شد‌. برهمين اساس در مورخه 13 /12 /43 دستگير و روانه زندان شد و براساس حكم دادگاه تجديدنظر به اتهام اقدام عليه امنيت كشور به يك سال حبس محكوم گرديد. پس از طي دوران محكوميت در زندانهاي مختلف در مورخه 13 /12 /44 آزاد شد. به دنبال كشف سازمان مجاهدين خلق (منافقين‌) وي مجدداً مورد سوءظن قرار گرفت و منزلش در مورخه 5 /2 /52 بازرسی و مدت 25 روز در بازداشت به سر برد. حسين رحماني كه پدر شهيد نيز مي‌باشد عضو ستاد نماز جمعه تهران است. (اسناد ساواك - پرونده انفرادی‌)
15. سيدمحمود ميرفندرسكى، فرزند سيد على در سال 1300 ﻫ ش در شهرستان اصفهان متولد شد. وى كه بازرگان بود در روند فعاليت‏هاى كارى، مسافرت‏هایى به كشورهاى اروپائى داشت و در راستاى فعاليت‌هاى مذهبى در سال 1341 به ساواك احضار و مورد تذكر قرار گرفت. در تاريخ 12 /12 /1343 به اتهام شركت در قتل حسنعلى منصور دستگير و به دو سال حبس محكوم شد. وی در گزارش ساواك از اعضاى مركزى هيئت مؤتلفه اسلامی معرفى شده است.
16. آقای حاج حبیب‌الله عسگراولادی با بیان این جملات قصد داشت خود را فرد مذهبی و ساده‌ای نشان دهد که بدون غرض خاصی با افراد نامبرده در بازجوئی‌، همکاری می‌کرده است. استفاده از شیوه فریب و پنهان‌کاری و تغییر در رویه بازجوئی یکی از شگردهای متداول مبارزین سیاسی اعم از مذهبی و غیرمذهبی بود.
17. حسنعلى منصور، فرزند رجبعلى (منصورالملك) در سال 1302 ﻫ ش در تهران متولد شد. پدرش از اعضاى اوليه لژ بيدارى ايرانيان بود كه در دوران رضاشاه ساليان مديد مشاغل حساسى را عهده‏دار بود و در آخرين ماه هاى سلطنت او به صدارت رسيد و در دوران محمدرضا شاه پهلوى نيز مجدداً در رأس دولت قرار گرفت. منصور، پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در مدرسه فيروز بهرام تهران، تحصيلات خود را در رشته حقوق و علوم سياسى و اقتصاد در فرانسه به پايان برد. او يك بار به جرم قاچاق مواد مخدر تحت تعقيب پليس فرانسه قرار گرفت و موضوع در مطبوعات ايران منعكس گرديد. خدمات دولتى را با انديكاتورنويسى در وزارت خارجه آغاز و سپس در اكثر ادارات سياسى وزارتخانه مشغول كار شد. در سال 1329 به رياست كل دفتر نخست‏وزيرى و پس از آن در سال 1336 در زمان حكومت اقبال به سمت قائم‏مقام دبيركل شوراى عالى اقتصاد منصوب گرديد. وى در سال 1337 به معاونت نخست‏وزير و دبيركلى شوراى عالى اقتصاد رسيد. ساواك در تاريخ 19 /4 /1337 بيوگرافى او را چنين ثبت كرده است : «... لياقت و شايستگى ندارد، حتى به علت ترقى بی‌جهتى كه نموده (به علت نفوذ پدرش و اين‌كه دكتر اقبال به پدر او مديون بود، او را به اين سمت منصوب كرد) مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت.» در سال 1338 مدتى وزير كار و سپس وزير بازرگانى شد. او در سال 1340 «كانون مترقى» را تشكيل داد و خود رياست آن را بر عهده گرفت. در سال 1341 به سمت مديرعامل شركت بيمه منصوب گرديد و در سال 1342 در رأس يك گروه 42 نفرى از اعضاى كانون مترقى به نمايندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. وى در همان سال «حزب ايران نوين» را تأسيس كرد. در تاريخ 17 اسفند 1342 به دستور شاه به نخست‏وزيرى ايران منصوب شد. منصور از مهره‏هايى بود كه توسط انگليسى‏ها به آمريكا معرفى گرديد و بنابراين حمايت هر دو قدرت را پشت سر داشت و در واقع روى كار آمدن او توسط «جانسون» رئيس جمهور وقت آمريكا و سازمان «سيا» صورت گرفت. او در دوره نخست‏وزيرى خود اقدام به تصويب لايحه كاپيتولاسيون در اعطاى مصونيت به مستشاران آمريكايى نمود و در پى اعتراض شديد و سخنان كوبنده حضرت امام خمينى (ره) در تشريح كاپيتولاسيون، در 13آبان سال 1343 مبادرت به تبعيد ايشان به تركيه كرد. بر اساس گزارشات ساواك، وى از اعضاى «لژ پهلوى» و «باشگاه بين‏المللى لاينز» بود. سرانجام حسنعلى منصور در اول بهمن ماه 1343 در جلوى مجلس شوراى ملى به ضرب گلوله محمد بخارايى عضو هيأت مؤتلفه اسلامى ترور شد و در پنجم بهمن همان سال در بيمارستان درگذشت. (نک: كابينۀ منصور به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي)

منبع:

کتاب حبیب‌الله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 18





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.