صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجویی از آقای سیداحمد مصطفوی جلسه اول

بازجویی از آقای سیداحمد مصطفوی جلسه اول


متن سند:

س ـ هویت کامل خود را مرقوم فرمایید.
ج ـ اینجانب سید احمد مصطفوی فرزند حضرت آیت الله خمینی 22 ساله ساکن قم شماره شناسنامه را نمی دانم تاریخ تولد 1324 محل تولد قم و صدور شناسنامه قم نشانی تهران خیابان پامنار کوی حاج بهاءاله منزل آقای ثقفی پدر بزرگم در قم یخچال قاضی منزل حضرت آیت الله خمینی میزان تحصیلاتم در علوم جدید دیپلم و در علوم قدیم حاشیه و سیوطی می خوانم شغلم اهل علم و هیچ شغل اداری نداشته ام دینم اسلام و مجرد هستم.
سید احمد مصطفوی س ـ در چه تاریخ و از کدام دبیرستان و در چه رشته ای دیپلمه شده اید.
ج ـ در سال 42 /43 از دبیرستان حکیم نظامی و در رشته طبیعی دیپلم گرفته ام.
مصطفوی س ـ دبیرستان حکیم نظامی قم یا تهران تحصیل نموده اید سؤال را کامل جواب دهید که نیاز به سؤال مجدد نباشد.
ج ـ در دبیرستان حکیم نظامی قم در خیابان مریضخانه پهلوی بیمارستان فاطمی قم می باشد.
مصطفوی س ـ در کدامیک از احزاب و دستجات سیاسی یا مذهبی و باشگاههای ورزشی و سندیکاها یا اتحادیه ها سابقه عضویت و فعالیت داشته اید.
ج ـ در هیچیک از احزاب و دستجات سیاسی و مذهبی و سندیکاها و یا اتحادیه ها سابقه عضویت نداشته فقط در قم باشگاه ورزشی شاهین خیابان مریضخانه و یا صفائیه عضویت داشته و هنوز عضو آن می باشم و در رشته فوتبال بازی می کردم.
مصطفوی س ـ در کدامیک از مسابقات فوتبال شرکت داشته اید و برای انجام مسابقه به کدامیک از شهرهای داخلی و یا خارج از کشور مسافرت نموده اید.
ج ـ تعداد مسابقات به قدری است که از ذکر آن معذورم چون از کلاس دوم متوسطه تا ششم به بازی فوتبال مشغول و نمی دانم تعدادش چند است ولی برای مسابقه به شهرهای تهران، قزوین.
اراک.
ساوه.
کاشان.
کرج و به هیچ کشور خارجی با تیم سفر نکرده ام.
مصطفوی س ـ هرگونه سابقه محکومیت کیفری یا پرونده اتهامی و یا احضار به مراجع انتظامی و بازداشت قبلی داشته اید با ذکر تاریخ و محل و مدت محکومیت و احضار و بازداشت مرقوم دارید.
ج ـ من تاکنون هیچ گونه محکومیتی نداشته و هیچ متهم واقع نشده و احضار به مراجع انتظامی نشده و بازداشت نشده که تاریخ آن را ذکر کنم من حتی داخل ساختمان سازمان امنیت و شهربانی و کلانتریهای شهر خودم یعنی قم را ندیده ام.
مصطفوی س ـ انتظار مأمورین تحقیق از یک نفر آیت اللهزاده آن است که حقایق را از ایشان جواب گیرد ضمن این که جریان دستگیری خود را تشریح می فرمایید سعی کنید در آن مورد حقایق را مرقوم فرمایید.
ج ـ من هیچ گونه خلاف عرض نکرده ام که شما گله می کنید و حقیقت را هم عرض کرده ام تا این مرتبه که در قصرشیرین مرا نگه داشتند و از آنجا به کرمانشاه و از آنجا به تهران منتقل کرده اند هیچگونه دستگیری نداشتم من برای دیدار پدرم و زیارت ائمه اطهار به کشور عراق سفر کردم و بعد از این که مراجعت نمودم دستگیر شده ام.
مصطفوی س ـ در چه تاریخ و از کدام مرز وارد کشور عراق شدید آیا عبور شما از مرز با رعایت تشریفات قانونی بوده؟ یا از طریق غیرمجاز به وسیله قاچاقچیان راهنمایی گردیدید.
ج ـ تاریخ درست آن را یادم نیست ولی می دانم که تقریبا چند روزی پیش از عید بود عبور من غیرمجاز و به وسیله یکی از قاچاقچیان به نام علی که فکر می کنم اهل اصفهان باشد رفتم از مرز خرمشهر و مقدار 4100 ریال دادم و به وسیله ماشین رفتم کسی همراهم نبود و من تنها بودم محل قاچاقچیان در آبادان معلوم است در مدرسه قائمیه بعدازظهر مرا حرکت دادند مقدار چند ساعتی در آبادان بیشتر نبودم و در خرمشهر اصلاً توقفی نداشتم مرا به خرمشهر بردند و از آنجا مرا حرکت دادند.
مصطفوی س ـ این که محل قاچاقچیان در آبادان معلوم است برای تحقیق کننده که از تهران خارج نشده مجهول می باشد لازمست سؤال را طوری جواب دهید که مفهوم باشد لذا محل قاچاقچیان را با آشنایی کاملی که دارید مرقوم فرمایید.
ج ـ البته برای کسی که اصلاً به فکر رفتن به عراق از راه آبادان نیست معلوم نیست همین طور برای من معلوم نیست که قاچاقچیان مرز پاکستان چه اشخاصی هستند من قم هستم و کسانی که می آیند و می روند تمام این بساط طرز عبور را می دانند از این جهت من آگاهی کامل دارم محل قاچاقچیان همانطور که بالا ذکر کردم در مدرسه قائمیه است و این دیگر معلوم است چون تمام آبادان این مدرسه را می شناسند و کسی هم جلوگیری نمی کند چون اگر جلوگیری می کردند درب مدرسه را می بستند من در مدرسه قائمیه رفتم و یکی از قاچاقچیان که نام آن ذکر شد مراجعه به آنجا کرد و مرا مستقیما حرکت داد و من در بعدازظهر از مدرسه قائمیه به وسیله قاچاقچی حرکت کردم.
مصطفوی س ـ در عراق چند روز اقامت داشتید.
محل اقامت سرکار در کجا بود به کدامیک از شهرها مسافرت نمودید و در هر شهر چند روز اقامت داشتید افرادی که با سرکار تماس گرفتند چه کسانی بودند.
ج ـ در عراق قریب به صد روز اقامت داشتم محل اقامت بنده در نجف منزل خودمان به شهرهای کربلا.
سامرا.
کاظمین برای زیارت در کربلا مدت زیادی بودم ولی در سامرا سه روز و در کاظمین هم سه روز و دو مرتبه به کاظمین مسافرت کردم و یک مرتبه به سامرا و به کربلا تعداد مسافرتم معلوم نیست چون زیاد بودم و من با کسی تماس نگرفته ام چون در آنجا غریب بودم ولی در آنجا مشغول به درس شدم و ناچارا با چند نفر هم صحبت بودم که آقا یوسف و آقا حیات و آشیخ عبدالعلی بود از این که فامیل اینها را ذکر نکردم برای این که نمی دانم چون در آخوندی فامیل مرسوم نیست.
مصطفوی س ـ نشانی منزل خود را در نجف اشرف مرقوم و تعیین نمایید آقایان شیخ عبدالعلی ـ آقا حیات ـ آقا یوسف ایرانی می باشند یا خیر و در صورت مثبت اهل کدامیک از شهرهای ایران هستند چه مدتیست در عراق ساکن می باشند.
ج ـ نشانی منزل شارع الرسول منزل آیت الله خمینی ـ آشیخ عبدالعلی اهل ایران و اصفهان است آقای حیات عراقی است گرچه پاکستانی است ولی مدت زیادی است که در عراق به سر می برد آقا یوسف ایرانی است و مثل این که اهل تهران می باشد و مدت آن را نمی دانم چون ازشان سؤال نکرده ام.
مصطفوی س ـ تاکنون چند بار به عراق مسافرت نموده اید و بار اخیر که دستگیر شدید چندمین مسافرت شما محسوب می گردد.
ج ـ تاکنون دو بار به عراق مسافرت کردم و مرتبه دوم مرا گرفتند.
مصطفوی س ـ بار اول از چه طریق و به چه مدت مسافرت نموده جریان مسافرت قبلی خود را نیز مشروحا مرقوم فرمایید.
ج ـ بار اول از طریق آبادان و باز مانند این بار در مدرسه قائمیه رفته و از آنجا به وسیله عبدالجاسم مرا بردند که می گفتند از زیر دستان محمد سلطان است و محمد سلطان را من ندیدم ولی می گویند او رئیس بقیه است و در آبادان مغازه دارد نمی دانم چه مغازه ای و مدت مسافرت مثل این مرتبه بود یعنی نزدیک های عید رفتم و بعد هم برای این موقع برگشتم آن مرتبه از طریق آب با کشتی مرا با صد نفر دیگر بردند ولی من تنها بودم یعنی کسی حاضر نیست با من مسافرت کند چون من پسر حضرت آیت الله هستم و مردم می ترسند یک هفته توی راه بودیم و بعدا در چند فرسخی نجف پیاده شده سوار ماشین شده و به نجف رسیدم ساعت تقریبا هشت صبح رسیدم چون کسالت پیدا کردم چه آن دفعه و چه این دفعه از این جهت دکتر می گفت باید بری ایران یک جای خنک آخر نجف درجه حرارتش گاهی به 52 می رسد و واقعا مشکل بود برای من مریض و الان هم من کسالت دارم مقصودم از آبادان این است که از آبادان به عراق رفتم و این مرتبه از خرمشهر.
مصطفوی س ـ دوستان و آشنایان اقوام خود را در عراق معرفی و چنانچه با هر یک مکاتبه دارید جریان و نحوه مکاتبه را تشریح فرمایید.
ج ـ دوست که چه عرض کنم یعنی دوستی ندارم و آشنا که نوشتم و مکاتبه ای باهاشون ندارم و اقوام من در عراق.
پدر.
مادر.
برادر.
زن برادر و بجز مادرم با هیچ یک مکاتبه ندارم و اگر اسرار مادرم نبود با او هم مکاتبه نمی کردم چون اهل کاغذ نوشتن نیستم و فعلاً مادرم برای معالجه به ایران آمده چون از نظر معده ناراحت بوده و او هم در اثر گرما مریض شده است.
مصطفوی س ـ اسرار جمع سر به معنی راز می باشد مگر خانم والده سرکار اسراری دارند؟ به هر تقدیر چنانچه با عراق با افرادی در مدت اقامت در ایران مکاتبه داشته اید تصریح نمایید و تعیین کنید خانم والده از چه تاریخ و از کدام مرز وارد ایران شده اند.
ج ـ مقصودم از اصرار این است که جدیت دارند واللّه ما سری نداریم همان طور که ذکر کردم من به جز با مادرم با کسی مکاتبه نداشته ام و در نامه هایی که برای مادرم می نوشتم سلام به پدر و مادر و برادر و زن بردار و سکینه سلطان یعنی کلفت خانه می رساندم و دیگر داعی نبود برای جمیع کاغذ بنویسم مادرم از تاریخ 6 ربیع الاول که مطابق با اوایل تابستان می شود به ایران آمده اند و به جز تلگرام مبنی بر سلامتی ایشان کاغذی از ایشان نداریم.
مصطفوی س ـ فعلاً در کدامیک از شهرهای ایران اقامت دارند و از چه طریقی وارد ایران گردیده اند.
ج ـ من هنوز ایشان را ندیده ولی فکر می کنم در تهران و یا قم باشند و از طریق خسروی وارد ایران گشته است.
مصطفوی س ـ جریان بازگشت خود را در مسافرت اول خود به کشور مشروحا مرقوم دارید.
ج ـ درست عین حالا به خسروی آمده یک شبانه روز آنجا مانده و بعد به مرزبانی آمده و به سازمان امنیت قصر شیرین رفته آن مرتبه مرا مانند بقیه آزاد کردند ولی این مرتبه مرا نگه داشتند.
مصطفوی س ـ جریان تحقیقات معمول از سرکار را در مراجع انتظامی به هنگام بازگشت از عراق مرقوم دارید.
ج ـ خیلی مختصر بود اسم و اسم پدر و چرا سفر کرده ای و محل اقامتت در کجا بود و از چه مرزی عبور کرده ای و وقتی گفتم من فرزند حضرت آیت الله هستم دیگری سؤالی نکردند و در کرمانشاه از من دو عکس گرفتند و بعد همان سؤالهای بالا را نوشتم یعنی گفتند سؤالها را و من جواب دادم مثل حالا.
مصطفوی س ـ در بار اول مسافرت خود را چگونه معرفی نمودید که منجر به آزادی شما شد.
ج ـ در بار اول عین حالا یعنی اسم احمد شهرت مصطفوی فرزند روح اله شماره شناسنامه چند از قم محل تولد قم فقط فرقی که با حالا داشتم این بود که معمم نبودم.
مصطفوی س ـ شغل خود را چه ذکر کردید و تقریبا در چه تاریخی وارد ایران شدید.
ج ـ شغل خود را کاسب و در سال پیش یعنی مرداد ماه مثل این که بود و از این که بیکار خود را معرفی کنم خجالت می کشیدم.
مصطفوی س ـ سرکار که در ایام عید سال جاری در عراق بودید کدامیک از روحانیان از ایران به قصد ملاقات با حضرت آیت الله خمینی به عراق آمده بودند و چه مدت در منزل شما سکونت داشتند.
ج ـ روحانیون زیاد به عراق مسافرت می کنند مثلاً حضرت آیت الله حائری با خانواده به آنجا آمدند ولی کسی منزل ما سکونت نداشت چون منزل ما کوچک است و جای مهمانی نیست.
مصطفوی س ـ اسامی سایر روحانیون را که سرکار با آنان برخورد و ملاقات نمودید و یا مشاهده کردید که به منزل شما رفت و آمد داشتند مرقوم فرمایید.
ج ـ حضرت آیت الله منتظری هم در عراق آمده بودند و بقیه روحانیون رفت و آمد در آنجا زیاد داشتند شاید بالغ بر دویست نفر در در روز به آنجا می آمدند و می رفتند ولی در بیرونی ما بود و من آنها را نمی شناسم.
مصطفوی س ـ آقای منتظری1 در روحانیون نداریم چنانچه حجه الاسلام حسینعلی منتظری مورد نظر است تاریخ ورود و مدت اقامت ایشان را تصریح فرمایید.
ج ـ مقصودم همان حجه الاسلام والمسلمین آقای حسینعلی منتظری است بنده ایشان را دو سه بار در عراق یعنی شهر نجف دیدم و نمی دانم چه موقع وارد و چه موقع خارج شده اند.
مصطفوی س ـ ایشان چند بار به منزل سرکار آمدند و با پدر عالی قدر شما چه مذاکراتی انجام دادند.
ج ـ ایشان در بیرونی می آمدند و در جلسه عمومی بوده و مقصود از مذاکرات شما اگر خصوصی باشد من نمی دانم چون من هیچ دخالتی در این امور ندارم.
مصطفوی س ـ سرکار چند بار ایشان را در بیرونی مشاهده یا ملاقات نمودید و چه مدتی در منزل شما اقامت داشتند.
ج ـ بنده شاید یکی دو بار بیشتر ایشان را ندیدم و اقامت ایشان در منزل ما نبود بلکه ایشان بیشتر کربلا بودند.
مصطفوی س ـ با تفکر و تأمل بیشتری پاسخ دهید چند نامه از عراق به ایران و یا از ایران به عراق ظرف مدتی که حضرت آیت الله در نجف اشرف اقامت دارند مرقوم داشته اید و در این مکاتبات چه توصیه ها و سفارشاتی نموده اید؟ ج ـ من از ایران نامه هایی از رفقایم داشتم که تمام فوتبالیست های باشگاه شاهین قم می باشند و در این نامه ها جز احوالپرسی چیز دیگری نبود یعنی یک نفر فوتبالیست جز این چیزی نمی تواند بنویسید و در جواب آنها هم من نامه نوشتم و تمام آنها را به درس و یا یک عده که بیکار بودند به کار تشویق شان می کردم نام آنها ابراهیم فراشی دیپلم بیکار ـ حسین صفاری سپاه دانش ـ ابوالفضل صالحی سپاه دانش حسین صفوی ششم طبیعی ـ اصغر دیبایی ششم طبیعی ـ حسین عقیلی رئیس باشگاه شاهین، کاظم رحیمی بیکار و فوتبالیست باشگاه شاهین ـ خانی پنجم طبیعی ـ احمد کوشتن ششم ادبی تمام اینها برایم کم و بیش نامه می دادند و من هم جواب البته منحصر بود متن نامه به فوتبال و حرف آن و مسابقاتی که تاکنون داده اند به غیر از رفقا نامههای از قم نوشته خواهرهایم می آمد و من هم جواب می دادم دو سه نامه ای از خواهرها داشتم.
مصطفوی س ـ بالاخره تصریح ننمودید از ایران به عراق نامه نوشته اید یا خیر و ظرف این مدت که بدان اشاره شد با چه کسانی مکاتبه داشته اید ؟ ج ـ من از ایران به عراق نامه ای نداشته ام به غیر از نامه برای مادرم با هیچ کس مکاتبه نداشته ام چون کسی را در عراق ندارم که نامه براش بفرستم.
مصطفوی س ـ اسامی دوستان خود را در عراق مرقوم فرمایید.
ج ـ همان طور که ذکر کردم آقا حیات، آقا یوسف، آشیخ عباسعلی و آقای فرقانی هم آشنایم بود البته تمام اینها آشنا بودند چون من دوست در عراق ندارم.
مصطفوی س ـ شما از بیان حقایق خودداری می فرمایید و تا حد مقدور کتمان حقیقت می نمایید و با اینکه در ابتدای بازجویی تذکر داده شد به سؤالات جواب کامل داده و آنچه اتفاق افتاده است تشریح نمایید مع الوصف به توصیه مزبور عمل ننمودید.
علیهذا بیان نمایید شیخ نصراله خلخالی کیست و چند بار برای وی نامه نوشتید و چه مطالبی را برای او ذکر نموده اید.
مبنای آشنایی و روابط خود را نیز با وی مشروحا بنویسید.
ج ـ کسی که کاره ای نبوده و نیست.
کسی که تاکنون هیچ سابقه ای نداشته چگونه می خواهید او را با سؤال گیج کنید بنده به تمام سؤال های جنابعالی پاسخ صحیح داده ام و راجع به شیخ نصراله خلخالی نمی دانم چگونه باید بنویسم مرد هفتاد ساله آیا دوست من است مردی که از پدر من بزرگ تر است آیا رفیق من می تواند باشد چون احتمال این معنی که پست نامه برای پدر من نمی برد و نامه ممکن است نرسد از این جهت من نامه هایم را به ایشان می نویسم تا ایشان به مادرم نامه ها را رد کند من هیچگونه حقایقی را مخفی نکرده ام.
مصطفوی س ـ از شما سؤال گریده بود در عراق با چه کسانی مکاتبه دارید و شما به کرات ذکر نمودید به مادرم و حالا صحبت از شیخ نصراله خلخالی به میان می آورید.
در صورتی که شما فرد صدیق و حقیقت گویی بودید می بایستی به این موضوع نیز اشاره می نمودید علیهذا چگونگی مکاتبه خود را با این شخص با ذکر جزییات و مطالبی که برای وی نوشته اید و چند بار با ایشان مکاتبه داشتید با وضع زندگی و نسبت وی را با خود مرقوم نمایید.
ج ـ آقای شیخ نصراله خلخالی دوست پدر من است هویت ایشان در ایران به خوبی معلوم است نمی دانم چه بنویسم با اینکه در سؤال پیش ذکر کردم که کاغذ را به ایشان می نوشتم یعنی به این آدرس.
نجف.
منزل حجه الاسلام آشیخ نصراله خلخالی به مادر احمد برسد و ایشان هیچگونه نامه ای برای من نداده و من هم برای ایشان نامه ای ندادم این دیگر روشن است.
نسبتی با ما ندارد بجز اینکه دوست پدر من است ایشان معممی است که تاجر می باشد.
مصطفوی س ـ سرکار از چه تاریخ به کسوت روحانیون در آمدید و در حال حاضر چه وضعی دارید و سطح معلومات شما چیست و به خواست و توصیه چه کسی یا چه کسانی اقدام به این عمل نمودید.
شدت علاقه خود را می توانید تشریح نمایید؟ ج ـ بنده بیش از سه و چهار ماه نیست که ملّبس به این لباس شده ام و در حال حاضر مثل یک طلبه معمولی درس می خوانم و سیوطی می خوانم که درس نحو است و معلومات جدید همان طور که گفتم دیپلم طبیعی در دبیرستان حکیم نظامی قم و به درخواست پدرم اقدام به این کار کردم و خودم هم مایل بودم و قصد داشتم بعد از دیپلم به لباس روحانیت درآیم و حال که وارد این لباس شده ام خیلی به این لباس عقیده دارم و علاقه دارم و قبلاً هم علاقه داشتم.
مصطفوی س ـ مسافرتهای خود را در داخل کشور با ذکر اسامی شهرها و تاریخ و منظور و مدت مسافرت و اسامی کسانی که با آنان همسفر بوده اید و یا در منزلشان سکونت داشتید مشروحا مرقوم فرمایید.
ج ـ مسافرت های ورزشی همانطور که نوشتیم همان استان مرکز بود اما غیر ورزشی سفری به همدان کردم برای دیدار خواهرم در همدان چون شوهر خواهرم آقای اشراقی در آنجا تبعید بوده اند به شیراز سفر کرده ام برای دیدار دوستم که سپاه دانش بود و گروهبان وظیفه شده بود به اصفهان سفر کرده ام به مدت 24 ساعت و یک مرتبه هم با خاله ام به مدت یک هفته در پنج شش سال پیش به اراک سفر کرده ام هم برای مسابقه و هم برای غیر مسابقه و در آنجا چند روزی بوده ام در میدان مجسمه توی چلوکبابی غذا می خوردم در یک مسافرخانه بود که می خوابیدم چون مسابقات آموزشگاهی در آنجا بود و من عضو تیم بسکتبال شهرم نبودم برای تماشا به آنجا رفته ام و به شهر آبادان و خرمشهر هم سفر کرده ام و از قراری که می گویند در بچگی یک سفر به شمال رفته ام ولی چیز از آن درست به یاد ندارم شیراز با دوست سپاه دانشیم یعنی عبدالحسین محمدی برای دیدار رضا ابراهیمی که آنجا بود رفتم و آبادان و خرمشهر هم با آشیخ محمود در قم رفتم دیگر چیزی بیاد ندارم.
مصطفوی س ـ در چه تاریخ به آبادان سفر نمودید و چند روز در آن شهر اقامت داشتید و چه مسایلی مورد مذاکره شما و آقای اشراقی قرار گرفت.
ج ـ تقریبا چند سال پیش دو سه روز در من چه مسایلی با ایشان می توانم مذاکره کنم بارها متذکر شده ام.
من اصلاً کاری به این کارها ندارم من اصلاً در هیچ قضیه دخالت ندارم و نداشتم و نخواهم داشت چون اگر داشتم اقلاً تا به حال یک مرتبه مرا بازجویی می کردند ولی من هیچگونه سابقه ای ندارم.
مصطفوی س ـ شما چند مرتبه به همدان مسافرت کرده اید تاریخ مسافرت و ایام اقامت و مذاکرات انجام شده در آنجا با اشخاص را به ترتیب دهید.
ج ـ من دو مرتبه به همدان مسافرت کرده ام برای دیدار از خواهرم فاصله بین دو سفر تقریبا یک ماه شد و تاریخش را یادم نیست فقط قریب یک سال پیش می شود و مدت دو سه روز آنجا بودم و مذاکراتی با هیچکس نداشته ام چون اهل مذاکره نیستم.
سیداحمد مصطفوی س ـ جنابعالی در مرتبه قبل که به ایران مراجعت فرمودید چگونگی را از لحظه ورود به خاک ایران تا رسیدن به قم توضیح بفرمایید.
ج ـ من مرتبه اول از خسروی وارد ایران شدم مثل این مرتبه از عراق ساعت 4 صبح حرکت کردم و ساعت ده صبح رسیدم به ایران یعنی خسروی یک شبانه روز در خسروی بودم و بعد به مرزبانی و از آنجا به سازمان امنیت و بعدا دوباره به مرزبانی برگشتیم و از من مانند بقیه سؤال کردند یعنی اسم شهرت اسم پدر و معمولی فقط فرقی که با این مرتبه داشتم این بود که مععم نبودم از آنجا با ماشین به کرمانشاه آمدم و از آنجا به همدان و اراک و ملایر و قم ولی چون ماشین در همدان توقف نداشت نتوانستم با خواهرم ملاقات کنم و بعدا به همدان رفتم ساعت چهار بعدازظهر تقریبا بود که به قم رسیدم.
مصطفوی س ـ به نحو فوق مسافرت اخیر خود را با ذکر تاریخ حرکت و مدت اقامت تعیین فرمایید.
ج ـ ساعت چهار و نیم صبح با ماشین اتوشهپر از کاظمین حرکت کردم ساعت 10 صبح به خسروی رسیدم بعد از یک شبانه روز توقف به مرزبانی و بعدا مرا در سازمان امنیت شناخته و در همانجا بودم ناهار آنجا خورده و مرا به مرزبانی انتقال دادند چون جمعه بود در مرزبانی ماندم و از آنجا صبح شنبه به کرمانشاه در سازمان کرمانشاه تا ظهر بودم و از آنجا مرا به تهران در خیابان شمیران و از آنجا به اینجا انتقال دادند.
مصطفوی س ـ همراهان خود را با ذکر هویت کامل در رفتن و در مراجعت در هر دو سفر نام ببرید.
ج ـ در مرتبه اول با آشیخ محمود رفتم و خودم برگشتم و در مرتبه دوم تنها رفتم و تنها برگشتم و هیچکس با من نبود آقای آشیخ محمود یکی از طلبه هایی است که در بیرونی قم کار می کند.
مصطفوی س ـ در مراجعت مرتبه قبل یک نفر به نام کاظم همراه شما بود و هویت کامل او را بفرمایید.
ج ـ بله ولی همراه من نبوده بلکه او برای زیارت به آنجا آمده بود و چون با من رفیق بود باهم برگشتیم ایشان فوتبالیست باشگاه ورزشی شاهین تهران و عضو تیم ملی ایران می باشد آقای کاظم رحیمی، به نشانی تهران، تهران پارس خیابان بیژن، خیابان بوستان بلوک 22 منزل آقای رحیمی آقای کاظم رحیمی.
سیدمصطفوی خمینی س ـ شما در مدتی که بین دو سفر در ایران بودید برای چه اشخاصی نامه به عراق فرستاده اید.
ج ـ من برای هیچکس جز مادرم که توسط آقای آشیخ نصراله خلخالی می فرستادم برای کسی نامه نداده ام و با هیچکس مکاتبه نداشته ام.
مصطفوی س ـ شیخ نصراله خلخالی در عراق دارای چه کاری بوده و با شما چه ارتباطی دارد.
ج ـ آقای آشیخ نصراله خلخالی در عراق تاجر می باشد البته یک تاجر معمم و با من هیچگونه ارتباطی ندارد بجز اینکه دوست پدر من است.
سیداحمد مصطفوی س ـ شما چرا نامه مادر خود را وسیله ایشان ارسال می فرمایید.
ج ـ برای اینکه نامه ای که برایم از مادرم از عراق آمد ایشان متذکر شده بودند که به ایشان نامه بنویس چون به آدرس خود ما یعنی نجف منزل آیت الله خمینی ممکن است نرسد از این جهت بود.
سید احمد مصطفوی س ـ در این مدت یک سال شما چند نامه فرستاده و چه مطالبی در آن نوشته اید.
ج ـ تعداد نامه بسیار بود شاید هر هفته یک نامه می دادم و به جز سلام و علیک و سلام به پدر ارجمندم و برادر عزیزم و بقیه هیچ چیزی نداشتم که بنویسم.
مصطفوی س ـ شما در نامه های ارسالی به مادر خود در مورد شایعات مربوط به پدر خود چه مطالبی ذکر کرده اید.
ج ـ من نامه هایی که به مادرم می نوشتم چیزی ذکر نمی کردم مثلاً ممکن است نوشته باشم به پدر بگویید که اصحاب بیرونی همگی خوب و سلام می رسانند والاّ از این چیزها دیگر تجاوز نمی کرده.
مصطفوی س ـ شما در نامه های خود در مورد اخبار رادیو پیک ایران به چه مطالبی اشاره کرده اید.
ج ـ به هیچ مطالبی اصلاً من کاری به این کارها ندارم و اگر هم نوشته باشم مطالب خیلی ساده بوده و اصلاً شاید به قدری جزیی بوده که یادم نیست چه نوشتم و بعید هم نیست که چیزی نوشته باشم.
سیداحمد مصطفوی س ـ شما در مورد کمیت و میزان وجوهی که از طرف اشخاص مختلف و یا علما بین طلاب به عنوان آیت الله تقسیم شده است چه مطالبی به مادر خود مرقوم فرموده اید.
ج ـ وجوه به آنجا می رسد و به قم هم می رسد قم هر ماه شهریه می دهند و در آنجا هر چند ماه یک مرتبه ایشان تقسیم می کنند ولی اشخاص من نمی دانم چون یکی دو تا نیستند و اصلاً با من تماس نمی گیرند بلکه مستقیما با پدرم در تماس هستند.
سیداحمد مصطفوی س ـ آقای اشراقی برای طلاب قم چقدر بابت وجوه شرعی پرداخت کرده بودند.
ج ـ من نمی دانم ولی به آقای اشراقی پول می رسیده و ایشان به قم تحویل می داده و یا پیش خودشان بوده و ایشان وکیل پدر من هستند و مردم به ایشان پول می دهند.
سید احمد مصطفوی س ـ آقای اشراقی با شما چه نسبتی دارند و محل اقامت ایشان در کجاست.
ج ـ آقای اشراقی شوهر خواهر بزرگ من است و قبلاً که من رفتم یعنی چند ماه پیش ایشان تهران بودند ولی شنیدم در نجف که ایشان می توانند به قم بروند ولی ایشان خود نمی خواهند بروند به قم.
سید احمد مصطفوی س ـ میزان وجوهی که وسیله ایشان به قم رسیده بود چقدر بود از کجا رسیده بود و در کجا جمع آوری کرده بودند.
ج ـ ایشان وجوه به قم می فرستادند و در پیش خودشان لابد و یا از قراری که ایشان گفته بود پیش آخوند ملاعلی1 در همدان نگه داشته بودند ایشان همیشه پول به قم می فرستند.
سیداحمد مصطفوی س ـ شما در مورد وجوهی که وسیله ایشان به قم فرستاده شده چه مطالبی به مادر خود نوشته اید.
ج ـ من نمی گویم که به مادر چیزی که می نوشتم ننوشتم ولی من یادم نیست که در نامه ها چه چیزهایی برای ایشان می نوشتم بعد از یک سال آدم چیزی یادش نمی ماند.
سید احمد مصطفوی س ـ شما چرا اصولاً در مورد وجوه شرعی در نامه خود به مطالبی متذکر شده اید.
ج ـ برای این که مطالب را به پدرم بگویم که ایشان از میزان وجوه شرعی اطلاع داشته باشند این مهم نیست.
سیداحمد مصطفوی س ـ سکینه سلطان و مشهدی حسین چه اشخاصی هستند و درجه اقربیت آنها با شما چیست.
ج ـ با ما هیچگونه هم خویشی ندارند مشهدی حسین یزدی است و سکینه سلطان قمی است و هر دو کارگر منزل ما هستند.
سیداحمد مصطفوی س ـ آدرس آنها کجاست.
ج ـ آدرس هیچکدام را نمی دانم فقط می دانم سکینه سلطان یک پسر دارد شاطر است و در میدان شوش نانوایی دارد.
احمد مصطفوی س ـ شما در نجف چه آشناهایی به اسامی فوق الذکر دارید.
ج ـ سکینه سلطان کارگر منزل ماست و ایشان با مادر من چندی است که به ایران آمده ایشان دوسال است که برای کار یعنی کلفتی به نجف آمده است و فعلاً با مادرم به ایران آمده است مادرم برای معالجه به ایران آمده و مشهدی حسین هم دولت باهاش موافقت کردند زن و بچه اش را ببرد نجف و فعلاً همان جا می باشد.
احمد مصطفوی س ـ ذیل اظهارات خود را گواهی کنید.
ج ـ من سؤالات بالا را امضا می کنم.
سیداحمد مصطفوی

توضیحات سند:

1ـ آیت الله حسینعلی منتظری فرزند علی در سال 1301 ه ش در نجف آباد اصفهان متولد شد.
تحصیلات حوزه ای خود را در اصفهان و سپس در قم پی گرفت وی از نزد اساتید توانمندی چون آیت الله بروجردی، آیت الله سیدمحمد محقق داماد، آیت الله حجت و امام خمینی (ره) کسب فیض نمود و به درجات عالی علوم دینی رسید.
ایشان بخصوص در دهه چهل به علت همراهی با نهضت امام خمینی(ره) تحت تعقیب عوامل امنیتی رژیم قرار گرفته و در این مسیر چندین بار دستگیر، زندانی و مدتی تبعید شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از وفات آیت الله طالقانی، امامت جمعه تهران از طرف امام خمینی به ایشان واگذار شد.
در سال 1364 مجلس خبرگان، آیت الله منتظری را به عنوان قائم مقام رهبری تعیین کرد ولی این حکم در سال 1368 به علت نفوذ عناصر قدرت طلب در دفتر وی و انتقال واژگونه اخبار و حوادث روز به ایشان و اتخاذ مواضع علیه حرکت طبیعی انقلاب، پس گرفته شد.
2ـ آیت الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی در سال 1312 ق در یکی از روستاهای همدان متولد شد وی پس از گذراندن دروس ابتدایی به مدت 4 سال در شهر همدان به تحصیل علوم ادبی و صرف و نحو پرداخت و سپس برای تحصیل علم کلام و فلسفه به مدت 5 سال در شهر تهران اقامت گزید وی برای ادامه تحصیلات در سال 1340 ق به شهر قم هجرت نمود و به مدت 10 سال نزد آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به تحصیل پرداخت و به درجه اجتهاد رسید وی در سال 1350 ق به شهر همدان مراجعت کرد و به مرمت مدرسه آخوند ملاحسین همدانی همت گماشت و در آنجا به تدریس پرداخت وی در جریان نهضت امام خمینی به فعالیت های سیاسی پرداخت وی در محافل مردمی به سخنرانی نسبت به بیداری اذهان در مورد اهداف امام اقدام نمود وی سرانجام در سال 1357 ه ش در سن 85 سالکی در یکی از بیمارستانهای لندن به علت بیماری از دنیا رفت و پیکر او را از آنجا به ایران منتقل کرده و در شهر همدان به خاک سپردند.
وی صاحب تألیفاتی همچون رساله در اجتهاد و تقلید، رساله ای در کلام نفس تقریرات درس آیت الله حائری و غیره می باشد.

منبع:

کتاب حجت‌الاسلام حاج سید احمد خمینی به روایت اسناد ساواک صفحه 42










صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.