جناب آقای دادستان کل کشور
متن سند:
جناب آقای دادستان کل کشور
نطقهای تکراری و کم مغزهای حسنعلی منصور و سروصداهای بی معنی که دائم به راه میاندازد تا خود و شرکایش را مردمی درست معرفی کند، به عنوان رفورم و اصلاح دستگاهها به جان مردم آبرومند و سر بزیر افتاده از یک طرف و سوءاستفادههای زیادی که به وسیله شرکاء منصور در وزارتخانههای راه، بهداری، دارائی، آب و برق خوزستان میشود بالاخره نگرانی و عدم رضایتی که بین مستخدمین دولت پیش آمده، ما را بر این داشت که یک بار دیگر پرده از اعمال متظاهرانه منصور و شرکاء برداشته و ثابت کنیم که پسر منصورالملک1 وزیر اسبق طرق که مدتی به جرم دزدی در زندان بوده و منصورالملکی که در استانداری آذربایجان و خراسان و سایر مشاغل، میلیونها تومان به جیب زده، واقعاً پسر اصیل پدرش میباشد و هدف او و شرکایش جز به دست آوردن چندین ملیون تومان پول و انجام نظر دیگران، چیزی نیست.
جناب آقای دادستان کل . علت اینکه ما از افشای نام خود آنهم فعلاً خودداری میکنیم، ترس نیست، بلکه نگرانیم که منصور و شرکایش از بس مردمان زرنگ و پشت هماندازی هستند، مقداری از جرمهای مرتکب شده را محو کنند؛ ولی اگر جناب عالی به موجب چند سطر آگهی در جراید اعلام فرمائید که آماده برای رسیدگی دقیق به مندرجات این نامه، که عملاً [اعلام]جرمی علیه منصور و شرکاء میباشد خواهید بود و با وجدان بیداری که در شما سراغ داریم، از طریق قانونی شرّ این چند نفر هوچی و نوکر خارجی را از سر کشور کم میفرمائید، در این صورت ما هم با نام و نشانی دقیق و اسناد و مدارک دقیق تر، خود را به شما معرفی میکنیم و حتی آماده برای هر نوع همکاری به منظور خدمت به کشور هستیم. تقاضا داریم به مراتب زیر توجه فرمائید.
1. حسنعلی منصور در یکی از نطقهای خود گفت که پدرم از خانواده فقیری برخاسته، ما این حرف را قبول داریم، زیرا همه میدانند منصورالملک که در نظر مردمان ایران منفورالملک است، پسر یک نفر خشت مال تفرشی است. آیا امروزه کسی را میشناسید که منصورالملک را با این همه ملک و مستقل و پول نقد، بزرگترین مرد متمول ایران نشناسند و آیا به استناد قانون از کجا آورده ای، ممکن است به وضع مالی و ثروت منصورالملک رسیدگی فرمائید.
2. منصورالملک در وزارت طرق دزدی کرده و زندانی شد؛ بعلاوه در استانداری آذربایجان هفت ملیون عطیه ملوکانه را خورد و با سه ملیون بقیه پلها و جاده ها[ی] قلابی درست کرده، حالا هم هر کس به آذربایجان برود میبیند که پلها و جادههای منصورالملک معروف و معرف دزدی این آقاست. در تبریز به دستیاری عبدالحسین مقتدر معاون سابق وزارت دارایی و رئیس غله آذربایجان، میلیونها تومان دزدی کردند که سوابق امر در اداره غله و نان موجود است. در استانداری خراسان از محل خرید تریاک و جمع آوری غله، مبالغ زیادی دزدیدند. وقتی برای بار دوم به عنوان سفیر ایران در ایتالیا معین شد و برایش اگرمان خواستند، دولت ایتالیا شفاهاً جواب داد که آن دفعه که منصور در ایتالیا سفیر بوده اینقدر سیگار، تریاک و مشروب قاچاق آورده و برده که دیگر آبروئی ندارد و برای او اگرمان نمیدهیم. سوابق بد سیاسی دیگری هم دارد و ملت ایران شاهد خیانتهای مکرر او میباشد. در این صورت آیا فرزند چنین مردی میتواند به نام یک انسان درست کار و پاکدامن مدعی اصلاح و تصفیه ادارات باشد.
3. حسنعلی منصور به علت فساد اخلاق از مدرسه نظام اخراج شد. در دانشکده حقوق به شهادت تمام همدوره هایش با توصیه و سفارش نمره گرفته. از نظام وظیفه با حقه بازی فرار کرده. در وزارت خارجه به علت بدی سوابقش ترقی نکرده و شغل مهمی نداشته؛ فقط مدت دو سه هفته معاون اداره اقتصادی شده و از همانجا شارلاتانی را شروع کرده و حالا به نام یک نفر اقتصاددان با عدهای بی سوادتر از خودش، ادعای اصلاح امور کشور را دارند در حالیکه به درد ریاست یک برزن هم نمیخورد.
4. منصور وقتی وزیر بازرگانی بوده، تعداد 7 هزار ویسکی به کمک دو نفر دیگر به ایران وارد میکند؛ بعد از ورود ویسکیها، تصویبنامهای تهیه و خودش به هیئت دولت میبرد که به موجب آن، ورود مشروبات خارجی ممنوع گردد. ظاهر حرف، مثل حرفهای خودش و شرکای حقه بازش خیلی پسندیده بوده، ناگزیر تصویبنامه صادر و در نتیجه قیمت ویسکی از بطری 4 ریال به 9 ریال ترقی میکند و رقمی برابر سه ملیون و نیم تومان گیر منصور و شرکا میآید.
5. منصور وقتی رئیس شورای عالی اقتصاد بوده، از تجار و شرکتها و کارخانههائی که کارشان برای اظهار نظر به شورا میآمده، پول میگرفته و چند نفر دلال مثل شادمان و کشفیان و نیرومند داشته؛ حتی این مرد بی انصاف از کارخانه قند شاهرود که به صورت شرکت اداره میشود و متعلق به یکی از منصوبین دور او است، 25 سهم 3 تومانی رشوه میگیرد تا کار آنها را راه میاندازد (شهود و مدارک موجود است)
6. در ثبت اسناد شمیرانات، پروندههائی موجود است که به موجب محتویات آن پرونده مزبور، حسنعلی منصور نزدیک به 38 هزار متر از اراضی نیاوران را به نام خود ثبت کرد و مدتها با چند نفر از شرکایش اختلاف داشته و به حکمیت شخصی، موضوع رفع و رجوع و مقدار هنگفتی زمین به ثروت منصور افزوده میشود.
7. منصور چون سواد درستی ندارد و چون مطرود وزارت خارجه بوده، به فکر میافتد که برای رسیدن به مقام و کسب ثروت، به دلالهای سیاست و نوکرهای خارجی مارکدار که اغلب آنها دارای دو شناسنامه یکی ایرانی و یکی هم خارجی هستند طرح دوستی میریزد و از چند سال قبل کم و بیش با آنها رابطه پیدا کرده، گاهی با هم توافق و مدت کوتاهی هم اختلاف بین آنها پیدا میشود و بالاخره در جلسه آشتی کنان محرمانهای که عبدالحسین بهنیا نوکر درجه اول دکتر امینی2 ترتیب داده بود ترتیب میدهد بین حسنعلی منصور و دکتر امینی وطن فروش قراری گذارده میشود که ظاهراً این دو نفر با هم خوش رفتاری نکنند، ولی در باطن مراقب و مواظب هم باشند و بنا به راهنمائی امینی شوم و بدچهره، حسنعلی منصور با جمشید3 و جهانگیر4 آموزگار پسران شیخ حبیبالله دالاندار اصطهباناتی5 که از جاسوس گندههای خارجی است و رضای انصاری پسر استاد امانالله بناء که در قلهک زندگی میکرده و امروزه به نام مهندس انصاری صاحب ملیونها تومان شده، در سد کرج با طالقانی6 بیش از ده میلیون تومان دزدی کردند و هویدا وزیر دارائی فعلی و یک نفر خارجی و کشفیان و سید شادمان جلسات متعددی ترتیب داده و قرار سر کار آوردن دولت خودشان را میدهند و روابط بسیار حسنه بین حسنعلی و خارجیها برقرار میشود و به این ترتیب هم دکتر امینی و هم سیاست خارجی، غیرمستقیم حامی و طرفدار و معلم حسنعلی منصور میشوند (اقدامات سیاسی که کردهاند شرح مفصل خیانتها و نقشههای آموزگارها، انصاری به جای خود به عرض عالی خواهد رسید.)
8. بد نیست استحضار حاصل فرمائید که جمشید آموزگار دکتر در میکروب شناسی آب، سابقه ارتباط و تعهد به خارجیها در فامیل آنها است. پدرش شیخ حبیبالله دالاندار اصطهباناتی است یک وقتی هم رئیس فرهنگ شیراز شده بود و سنگ قبری قدیمی را که عتیقه و قیمتی بوده و در روزنامه ظریف چاپ شیراز عکس و دزدی چاپ شده (در کتابخانی[کتابخانه] مجلس شورا موجود است) این جمشید آموزگار هم خطرناک و دزد و نوکر خارجی است، شرکت ساختمانی دارد به نام شرکت انترپک. در حکومت علم که آموزگار بیکار بوده، دو سه قلم از سعیدی فیروز آبادی که مردی هوچی و دزد و حقه باز است و از دست نشاندههای مخصوص دکتر امینی است، برای شرکت ساختمانی خودش میگیرد و وقتی خودش وزیر میشود، به سعیدی کمک کرده او را به استانداری کرمان اعزام و چون شغل سعیدی شغل نان و آب داری بود، آن را به برادرش مهندس کورس آموزگار7 واگذار میکند. در بین اینهمه مردم درس خوانده و تحصیل کرده، کسی جز برادر جمشید آموزگار پیدا نمیشود که به معاونت وزارت آبادانی و سرپرستی سازمان مسکن انتخاب کنند؛ مگر نقشه کشیدن شاخ دارد یا دم. مگر مردم کورند. مگر مردم فهم ندارند که ببینند و اظهار عقیده کنند. مگر مردم نمیدانند که مهندس کورس آموزگار قبلاً در سازمان برنامه شغل کوچکی داشته، بعداً در شرکت ساختمانی پدرام و ساختمان ملی کار میکرده، بعد به شرکت انترپک متعلق به برادرش آمده، بعد هم رئیس سازمان مرکز شده.
آقای دادستان کل . اگر این پسره مقاطعه کار است، چرا در حساسترین کار مربوط به مقاطعه کاران انتخاب میشود. تقاضا داریم رسیدگی کرده، نسل تحصیلکرده امیدوار مملکت را بیشتر از این مایوس و فراری نکنید.
خود جمشید آموزگار در همین دوره وزارت بهداریش، ساختمان 15 ملیون تومانی بیمارستان لقمان الملک را به معرفی و تجویز شرکت انتریک (متعلق به خودش) به شرکت ساختمانی دیگر واگذار میکند که در باطن سهامش مربوط به خود اوست. مردی به نام خوشبخت که رئیس حسابداری وزارت بهداری بوده و از مامورین درستکار وزارت دارائی است و با هویدا، وزیر دزد و ترسوی وزارت دارائی حاضر به همکاری نشد، شرحی به وزیر بهداری و وزیر دارائی مینویسد که این کار، طراحی برای دزدی و سوءاستفاده است؛ دو بار هم مینویسد، اول به او جواب نداده و بعد از کار برکنارش میکند. آقای دادستان کل . وزیر بهداری دزد است، دزدی میکند، جاسوس است، این سند، این مدرک، راست میگوئید تحقیق کنید، تعقیب کنید؛ این مرد دشمن کشور است، نقشه دارد. 42 مدیرکل در وزارت بهداری درست کرده، تمام دستگاهها را شورانده، یک سطح وسیعی از مردم تحصیلکرده را عاصی و ناراضی کرده، نقشه دارد. او و انصاری و گودرزی، نقشه خارجی است؛ قصدشان ضعیف کردن بنیه مملکت و ایجاد تفرقه بین مردم و تأمین نظر سایرین و بالاتر از همه پر کردن جیب خودشان است.
9. سعیدی فیروزآبادی استاندار کرمان است؛ در شهرداری دزدی کرده، پرونده دارد، نوکر علی امینی و ناظر در دانشگاه است. در سازمان چای بیش از 58 هزار تومان پول به مطبوعات داده تا اسم و عکس او را مکرر در صفحات جراید چاپ کنند. در سازمان مسکن از صدی شش تا صدی دوازده حق و حساب گرفته و چون جزو گروه قاچاقچی انصاری، آموزگار است، استاندار میشود. این سازمان چای و این پروندهها، این شهرداری و این پروندهها، رسیدگی کنید، این که کار نشد. حسنعلی منصور با شارلاتانی میگوید دزدی نمیکنیم و به دزدها کار نمیدهیم؛ پس چرا به سعیدی و انصاری و آموزگار و امثال اینها کار میدهند. در دو ماه اخیر، بهنیا (شادمان شهردار . هویدا . فرهنگ مهر، معاون وزیر دارائی و چندین نفر دیگر از باند و شرکای منصور، به لاهیجان آمده و در عمارت سازمان چای، به خرج وزارت دارائی خوش گذرانی کردند و رفتند و نام نیک از خود گذاشته، واقعاً مضحک است.
1. مهندس کورس آموزگار لوله کشی یزد را به شرکت ساختمان ملی (هویدا، ابتهاج و دو نفر) واگذار میکند و همچنین چند روزه صدایش درمی آید؛ باندی هستند همدیگر را حفظ میکند[کنند].
11. رضای انصاری دیپلمه مدرسه کشاورزی تهران و پسر یک نفر بنّا به نام استاد اماناله مهرداد است که در قلهک در خانه کوچکی زندگی میکرده، مدتها مستاجر منزل خانم یوسفی (مدیر آشپزخانه فروشگاه فردوسی معاون فعلی استانداری کل خوزستان)، در داودیه زیر مغازه چلوکبابی نزدیک خانه محمدعلی خان مسعودی8 بود و این پسره خطرناک در طول ده دوازده سال از دزدیهای سد کرج و سد دز در وزارت کار و اصل چهار،9 قریب 2 ملیون تومان پول بهم زده. آقای دادستان کل . شما بفرستید پرونده خرید اراضی شیر پاستوریزه را بررسی کنید. همزمان با خرید زمین برای شیر پاستوریزه به قرار متری هفتاد ریال، انصاری به اتفاق مهندس طالقانی و دو نفر دیگر، مقدار 17 هزار متر زمین از ورثه فرمانفرما به قرار متری 35 ریال خریداری میکنند که در ازای آن، بقیه زمین را که گویا 3 هزار متر بوده به قرار متری 7 ریال برای وزارت کشاورزی خریداری میکنند. توی جاده کرج، توی[جلوی] چشم میلیونها مردم کارخانه بی اف گودریچ با سرمایه بیش از یکصد میلیون تومان در یک فضای 3 هزار متری متعلق به رضای انصاری و طالقانی و چند آمریکائی است. آقای دادستان کل . قانون از کجا آوردهای کو؟ آقای دکتر اقبال که این قانون را به تصویب رساندید و حالا سرپرست و حامی رضای انصاری شدهاید، میدانی انصاری یک نفر بنا که از زور فقر در مدرسه کشاورزی کرج درس میخوانده، این 3 ملیون تومان ثروت را که در شرکت بی اف گودریج شرکتی به نام اسد و در آمریکا (یوتا) و در بازار نزد اشخاص مختلف دارد از کجا آورده. پرونده دزدی سد کرج کجا است، حسنعلی منصور با این افراد ساخت و پاخت دارد و شریک این اشخاص است.
12. حسنعلی منصور در یک روز جمعه ساعت هشت صبح، دو نفر مقاطعه کار خارجی بنام لیلیانطال[لیلیانتال] و کلاپ را که با رضا انصاری روابط خصوصی دارند، اول در منزل خودش ملاقات و بعد به طور فرمالیته در دفتر کارش پذیرائی میکند. چرا در این ملاقاتها وزیر آب و برق که مسئول مستقیم این امور است حضور نداشته.
13. مهندس ابراهیم همایونفر1 که او هم از شرکای دست اول این باند را دارد و رمال است، در بانک مرکزی به کمک برادرزاده اش پورهمایون به ریاست اداره جلب سرمایههای خارجی معین شد. ما نفهمیدیم یک نفر مهندس چه علم و اطلاعی از امور اقتصادی دارد و چه تخصص و تجربهای در کارهای مالی و بانکی میتواند داشته باشد که میآید به بانک مرکزی و رئیس اداره جلب سرمایههای خارجی میشود. لابد به این منظور که از موسسات خارجی غیردولتی برای موسسات ملی ایران قرض و ضمانت نامه بگیرد و این وسط، دلالی ببرد. و الّا برای یک نفر مهندس که اطلاعی از این کارها ندارد و به غلط یا صحیح در زمان مصدق،11 رئیس مناطق نفت خیز بوده و قبل از آنهم رئیس بنگاه آبیاری، آن وقت قبول ریاست یک اداره برای چنین شخصی مقام نیست، پس میماند مسئله ریال، پست نان و آبدار خوبی است.
از آذری[که] اهل اهواز و مقاطعه کار است، 2 هزار تومان حق حساب گرفته و برایش قرضه چند ملیون دلاری تهیه کرده.
مضحکتر این است که این مهندس همایونفر، باجناق سابق طالقانی است و هر دو داماد سرخانه عمادالملک محسنی بودند و تا ده دوازده سال پیش، آه نداشته که با ناله سودا کند، حالیه هر دو از ملیونرهای مشهور شدند. مهندس همایونفر بعد از روی کار آمدن منصور، اول به مقام معاونت نخستوزیر رسید و اداره جلب سرمایههای خارجی را هم با خود به نخستوزیری آورد و چون حسنعلی منصور به اهمیت و نان آبدار بودن اداره جلب سرمایهها متوجه شد، مهندس همایونفر را به عنوان استانداری به رضائیه فرستاد و پست او را به برادر خودش جواد منصور12 واگذار کرد. جناب آقای دادستان . شما خودتان بقیه مطلب را متوجه میشود[شوید].
14. امیرعباس هویدا شریک و باجناق منصور در سال 1324 در پاریس با زین العابدین رهنما13 هر دو نفر دیگر در پاریس قاچاق ارض[ارز] کردند و تحت تعقیب قرار گرفتند (به دوره مجله خواندنیها مراجعه کنید.) در شرکت نفت از محل بدل کردن ارض[ارز] و از اداره امور اجتماعی و از معاملات قیر و بشکه و قراردادهای مربوط به سلف سرویس، دزدی زیادی کرده پرونده قطوری دارد که دکتر اقبال، گرو نگه داشته است.
15. انحلال اداره قند و شکر با آن همه سر و صدا نتیجهای نداد. نه کارمندانش را کم کردند و نه بودجه اش را، فقط یک نفر مدیرکل هم برای او تراشیدند؛ اما با دلالی و وساطت برزگر14 معاون وزارت دارائی و شریک بهنیا دزد معروف شکر، این جار و جنجالها را راه انداختند تا پردهای روی دزدی ها[ی] بهنیا و اهری15 مدیر کل سابق قند و شکر بکشند و کسی نفهمد که بهنیا چه ارقام درشتی از قند و شکر دزدی کرده. دکتر فرهنگ مهر و سید شادمان هم از این دلالی سهمی بردند.
16 . حسنعلی منصور و هویدا در روزهای اول دولتشان جنجال راه انداختند که ما اداره باربری وزارت دارائی را منحل میکنیم، اما عملاً جرئت نکردند دست به ترکیب این اداره بزنند؛ ولی این شارلاتانی و شلوغ بازی را برای این راه انداختند که قبلاً با جهانگیر آموزگار، شریک حقه باز و شارلاتان دیگر خود، قرار گذاشته بودند که حمل و توزیع چهارصد هزار تن گندم خریداری از آمریکا را به دلالی پرویز نجومی16 و مصداقی مدیر شرکت مرند و یکی دو نفر دیگر به شخصی به نام آذرفر رئیس سندیکای حمل و نقل واگذار کنند (تصادف اتومبیل هویدا و لیلی خانم در حال مستی و بستری شدن هویدا و بی غرضی وزیر کشاورزی، بساط این سوء استفاده را لنگ و قضیه لوث شد.)
17 . جهانگیر آموزگار گفته بود باقر پیرنیا17 با همه زرنگیش نفهمید چه پست مهمی در آمریکا داشت. راست هم گفت چون آموزگار فقط از یک قلم گندم خریداری (چهارصد هزار تن)، بیش از سه ملیون دلار استفاده کرده و برای سر و سامان دادن به این کار، بهانه کرده و به تهران آمده، کار را جور و برگشت. گندم خریداری برای کشت بود، ولی گندم تحویلی، گندم سر و ته زده و در زیر برودت 7 درجه نگهداری شده و مصرفش برای خوراک میباشد و ارزانتر از جنس مورد معامله است. نرخ گندم از یکسال پیش تا امروز در بورس آمریکا حداقل 6 دلار ارزانتر از نرخی است که آموزگار خریده. آقای دادستان، باز هم توجه فرمائید.
18. پرونده آبجو، چرا این پرونده به این مهمی را خود هویدا امضاء نکرد و شخصاً به هیئت دولت نبرد. چطور روزی دویست هزار بطر آبجو که به موجب پرونده مزبور در اداره کل مالیاتهای غیرمستقیم و اسناد و مدارک مسلم دیگر 5 ساله لااقل باید به مبلغ 25 ملیون تومان بسته، خود به 93 ملیون بسته شود و وقتی عیسایان از دادن سهم و رشوه اش خودداری کرد، ترسیدند صدای کار درآید و دولت هم شارلاتانی راه انداخته گفت پنج ملیون تومان به ما میدادند ما نگرفتیم؛ در صورتیکه مدارک مسلمی در دست است که پول گرفتهاند، قرارداد هم به نفع کارخانجات است و به زیان مملکت و از همه بالاتر، چرا رئیس دولت نمیآید و نمیگوید کی پول میداد و یا چه کسی این موضوع را در میان گذاشت، لابد اگر محرمیتی در میان نبود چنین پیشنهادی نمیشد.
19. نامی، در وزارت دارائی محرمانه از پیشکاران و روسای حسابداری و زیحسابها[ذیحسابها] به نام حزب[ایران نوین] از ده تا پنجاه هزار تومان پول میگیرد و به کمک فرهنگ مهر و یدالله شهبازی،18 دلال هویدا، وارد دفتر ساختگی به نام دفتر محرمانه حزب میکند. چرا رئیس دولت که رهبر حزب است این کار را علنی نمیکند.
2. شخصی به نام دکتر عزیز نبوی و شخص دیگری به نام آقای بهار که هر دو بهائی و از شرکای عباس هویدا هستند، شرکتی دارند به نام شرکت همراز و کارشان درست کردن دفتر بازرگانان و شرکتها است، ولی این دو نفر از طرفی دلال هویدا و از طرف دیگر واسطه تجار میباشند و قرار است سیصد فقره پرونده درجه یک مثل القانیان19 و ثابت[و] نمازی2 را به دلالی این دو نفر و یدالله شهبازی حل کند. پرونده حبیب ثابت را با گرفتن 7 هزار تومان رشوه و به کمک آقای بهار که سالها در شرکت زمزم و دستگاههای وابسته به ثابت کار میکرد، آنرا حل و فصل کردند.
21. مدیریت عامل فروشگاه فردوسی را به یک نفر وکیل دادگستری بهائی بنام ایلقانی که سابقه دزدی در شرکت هواپیمائی دارد و از نزدیکان حسنعلی منصور است، واگذار کردهاند و با اینکه سرمایه در گردش فروشگاه فردوسی (منهای ساختمان و وسائل اولیه) در حدود یک ملیون تومان بیشتر نیست، معهذا بعد از اینکه آقای ایلقانی، خانم آقای منصور را به فروشگاه دعوت کرد و تنکه شنا و وسائل کنار دریا را با حضور خانم افتتاح نمود، (شرح و تفسیر و عکس در روزنامه اطلاعات و کیهان منعکس است) به پاداش این خدمت و سایر خدمات، از محل یک ملیون تومان سرمایه اتومبیل شورلت مدل 64 به مبلغ ششصد هزار تومان از کمپانی نمازی خریداری و در حال حاضر زیر پای آقای مدیرعامل فروشگاه فردوسی است که نه سابقه خدمت اداری دارد و نه علم و اطلاع اقتصادی و این دستگاه چنان دزد بازار و به هم ریخته است که اخیراً خود دولت هم عاصی شده و این دکان را میخواهد تخته کند. در چند ماه قبل برای خرید یک اتومبیل جیپ جهت یکی از بیمارستانها در مجلس شورای ملی مدتها گفتگو بود.
22. صدها دکتر و لیسانسیه و مهندس در راهروهای وزارتخانهها سرگردانند، ولی خانم یوسفی که در فروشگاه فردوسی مدیر قسمت آشپزخانه بوده و سالها صاحبخانه رضای انصاری در شمیران بوده است و روابط دوستانه بین آنها برقرار میباشد، به فاصله دو ساعت از فروشگاه فردوسی به سازمان آب و برق خوزستان منتقل شده، محل حقوقیش برابر حقوق یک نفر وزیر تأمین و به عنوان معاون استانداری خوزستان تعیین و عکس و تفصیرات[تفضیلات] در روزنامهها چاپ و چون گند این کار در آمد، فعلاً مطلب مسکوت مانده است.
23. شرکت آسال در خیابان دامغان ظاهراً مدیرش مهندس خاشع است، ولی پول و سرمایه اش مال منصور میباشد که به دست شوهر خواهرش آقای منوچهر تیمورتاش در آنجا خرج میشود و تا کنون دو قلم کار مربوط به بندرعباس و یک محل دیگری را که جمعاً مبلغ 65 میلیون تومان بوده، به وسیله وزیر راه به این شرکت واگذار کردهاند.
24. وزیر پست و تلگراف، یکصد و پنجاه هزار تومان اثاثیه که برای دفتر وزارتی خریده، به منزلش برده و حسابداری وزارت پست و تلگراف را صندوق معاملات شخصی قرار داده و حتی چکهای بیمحل و با محلی که از بابت محصولات قریه حصارسانی[ثانی] در شهریار متعلق به آقای وزیر، توسط حسابداری پست و تلگراف تبدیل به نقدی معاملات وارده میاندازد. اخیرا... مهدی مشایخی[راکه]مشهور و مردی الکلیک میباشد، به ریاست حسابداری این وزارتخانه منصوب کرده تا به میل خودش از شرکت زیمنس و سایر مراجع، اجناس مورد نیاز را خریداری کند.
25. وزیر راه، دلال و سایه حسنعلی منصور است؛ نه لیاقت دارد و نه تحصیلات عالی دارد، فقط کارهای نان و آبدار را به شرکت آسال و شرکتهای وابسته به باند دوستان واگذار میکند و در شرکت بیمه هم با شادمان و دو نفر دلال دیگر، کارهای منصور را میکند.
26 . دکتر فرهنگ مهر در 132 در سیلوی تهران به نام مهندس مسئول آسیاب بوده و با متفقین زد و بند کرده، پول سرشاری به جیب زده و سر از انگلستان بیرون آورده. امروزه دارای ثروت زیاد و مورد توجه حسنعلی منصور و همه کاره وزارت دارائی است و صورت 3 فقره پروندههای درشت مالیاتی که دست چین شده، در کشوی میز این آرسن لپن است؛ به قول خودش ده تا از این پروندهها برای تا آخر عمرش بس است.
27 . پرونده وزیر دادگستری در موقع ریاست دادگستری شیراز و سوابق زمین خواری و بیکار شدنش و بعد نوکری شخص منصورالملک، بر تمام افراد روشن است.
28. مضحکتر از همه، کار وزیر کشور21 و رفیق دست اول منصور، پسر صدرالاشراف22 قاضی باغ شاه و شریک سرلشکر جوادی، که حقابه مالکین محلات را خوردند و سالها در دادگستری و جراید، صحبتشان بود، سخنرانی مضحکی ایراد گردید به این مضمون، مادرم به پدرم همیشه میگفت که سگ هم برای بچه هایش لانه درست میکند، تو چرا خانه نداری. ما کار نداریم که شعور وزیر کشور در بیان مطلب و مطالب تا چه پایهای است و کار نداریم که بچه آخوند با این همه بیسوادی از نوادر امور است، آیا ممکن است بفرمائید باغ شمیران و مغازهها و آپارتمانها واقع در سر چهارراه لالهزار تا چهارراه مخبرالدوله و املاک محلات و خانههای پامنار مال کدام... سگی است و کسی که لااقل مثل سگ لانه نداشته، از کجا ماهیانه چندین هزار تومان خرج زندگی سگ و زن فرنگی میکند.
29. میگویند بسیاری از اثاثیه تابلوهای سفارت ایران در ژاپن در زمان سفارت این آقای وزیر کشور از بین رفته؛ ممکن است رسماً موضوع را تکذیب کنند؟
نتیجه .
جناب آقای دادستان کل . این نامه مختصری بود از کارها و اعمال و سوابق و نقشههای منصور و شرکایش که به عرض رسید. در این کابینه چند تن افراد شریف و درستکار وجود دارد. در دستگاههای دولت، مردمان درستکار و شاهدوست وجود دارد. ... ما هم از تقدیم این نامه، معرفی باند خطرناکی که مثل سرطان در شرائین دستگاههای دولتی رخنه کرده، هرکجا پست نان و آبدار پیدا شود با لطایف الحیل آن پست را تصاحب و به چپاول مشغول میشوند، برای نمونه یک نفر از این باند قاچاق و اجنبی پرست را تخصصی در شغل خودش ندارد و ما از شما تقاضا داریم در یکی از جراید اعلام فرمائید که آماده برای تعقیب این باند نادرست هستید، بلافاصله ما با نام و نشانی و مدارک مثبت خدمتتان رسیده و انشاءالله مملکتی را از شر این باند خطرناک و سوءاستفادهچی نجات خواهند یافت.
توضیحات سند:
1. رجبعلی منصور(منصور الملک)، فرزند علی اکبر آشتیانی در سال 1265 ﻫ ش به دنیا آمد. در تاریخ 10 مرداد 1300 کفیل وزارت داخله بود و با کلنل محمدتقی خان پسیان مذاکره کرد. در کابینه مستوفی که در 22 خرداد 1305 به رضاشاه معرفی شد، کفیل وزارت داخله بود. در 30 اسفند 1306 والی آذربایجان شد و در 30 دی 1309 که هدایت وزیر داخله بود، علی منصور در 8 شهریور 1311 لایحه سلب مصونیت سردار عشایر، ناصر خان قشقایی را تقدیم مجلس کرد و این لایحه بلافاصله تصویب شد؛ متعاقب آن رؤسای عشایر بازداشت و تحویل زندان قصر شدند و رئیس ایل قشقایی (اسماعیل صولت قشقایی) در زندان درگذشت!
در 6 بهمن 1311 از وزارت داخله کنار رفت و به وزارت طرق و شوارع (وزارت راه) منصوب شد و در کابینه آخر مهدیقلی هدایت ( 1312)، در کابینه فروغی (1312)، در کابینه محمود (1314) جم وزیر راه بود. در 27 دی ماه همان سال به اتهام دو فقره رشوه و یک مورد سوء استفاده از کار برکنار شد و در تاریخ 10 مرداد 1315 محاکمه او در دیوان عالی کشور شروع شد ولی به محکومیت او منجر نشد. در 24 مرداد 1317 به وزارت پیشه و هنر منصوب شد. علی منصور در کابینه دکتر احمد متین دفتری در مورخه 5 آبان 1318 در همین سمت ابقا گردید و در 4 تیر 1319 به نخستوزیری رسید و با حفظ سمت وزارت پیشه و هنر را نیز سرپرستی میکرد در 3 شهریور 1320 به اتفاق جواد عامری کفیل وزارت خارجه در کاخ سعدآباد حضور یافته و رضاشاه را از حمله دو کشور شوروی و انگلیس به خاک ایران مطلع کرد و در 5 شهریور همان سال از سمت خود استعفا داد. در 18 /2 /1328 که عبدالرضا پهلوی سرپرست برنامه هفت ساله رژیم محمدرضا پهلوی شد، علی منصور جزء اعضای شورای برنامه شد و در 3 /1 /1329 برای بار دوم نخستوزیر شد. در 10 آبان 1332 به سمت سفیرکبیر ایران در ترکیه تعیین شد و در 14 آبان 1342 به جای سپهبد زاهدی به سمت سفیرکبیر و نماینده دایمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل معرفی شد و بالاخره در 17 آذر 1351 درگذشت. علی منصور یکی از وابستگان و سرسپردگان رژیم پهلوی بود. او نیز مانند دیگر نخستوزیران و وزرای رژیم پهلوی از فراماسونهای سوگند خورده بود و مأموریتهای محوله این سازمان مخوف و استعماری را با جان دل به انجام میرسانید.
2. دکتر على امینى مجدى، فرزند محسن خان امینالملک در سال 1284 ﻫ ش، در تهران متولد شد. وی تحصیلات ابتدایى را در مدرسۀ رشدیه و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون به پایان رساند. در سال 1305 براى ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در سال 1310 دکتراى اقتصاد را از دانشگاه پاریس دریافت کرد و پس از بازگشت به ایران، در دادگسترى مشغول کار شد. او از سرشناسترین چهرههاى تاریخ سلطنت پهلوى است که با سقوط دولت دیکتاتورى رضاخان، در سال 1321 به معاونت احمد قوام، نخستوزیر وقت رسید و از آنجا که مورد توجه خاص دیپلماسى آمریکا قرار داشت، در سال 1325، ریاست بانک صنعتى را عهدهدار شد. امینى در سال 1326 در مجلس پانزدهم، نمایندۀ تهران و در 1329 در کابینۀ حسنعلى منصور وزیر اقتصاد شد. در سال 1330 در کابینۀ اول مصدق مجدداً در رأس وزارتخانۀ فوق قرار گرفت و این سمت را پس از کودتاى 28 مرداد 1332، در دولت سپهبد فضلالله زاهدى نیز حفظ کرد. در این سمت، وى وظیفه داشت اهداف اقتصادى کودتا را تحقق بخشد و منافع شرکتهاى بزرگ نفتى غرب را تأمین کند. در 29 شهریور 1333، قرارداد کنسرسیوم را در جو رعبآمیزى که فرماندار نظامى تهران، تیمور بختیار به وجود آورده بود، منعقد ساخت و بهرغم مخالفت نیروهاى اصیل ضداستعمارى به رهبرى آیتالله کاشانى، آن را در آبان همان سال به تصویب مجلس رساند. امینى، در کابینۀ حسین علا نیزـ که پس از برکنارى فضلالله زاهدى، قدرت را در فروردین 1334 به دست گرفت ـ سمت وزارت دارایى را حفظ کرد. وى در دى ماه همین سال به دلیل اعتمادى که آمریکا به او داشت، سفیر ایران در واشنگتن شد و تا پایان اسفند 1336، این سمت را عهده دار بود. در طول این مدت شاه که به او بدبین شده بود و وى را از سوى آمریکاییها جانشین خود مىدانست، در سال 1337 به تهران احضار کرد. او در 17 اردیبهشت 1340 تحت فشار آمریکاییها به نخستوزیرى رسید و مدت 14 ماه یعنى تا 27 تیر 1341 در این سمت باقى ماند و سپس جاى خود را به اسدالله علم داد. حوادث مهم دوران نخستوزیرى امینى عبارت بودند از: وارد کردن چند شخصیت چپ و جنجالى در کابینهاش، بازداشت چندین تن از سران رژیم سابق که به قساوت و بیرحمى مشهور بودند نظیر علوى مقدم، کیا و ضرغام، اصلاحات ارضى که به توصیۀ جان کندى رئیس جمهورى دموکرات آمریکا انجام گرفت و برکنارى تیمور بختیار از ریاست ساواک و فرار او به اروپا. او از زمان کنارهگیرى تا پایان حکومت جانسون دموکرات و به قدرت رسیدن نیکسون جمهوریخواه در آمریکا (1350) ـ که موجب بسط اقتدار شاه شد ـ همواره تحت نظر ساواک بود. اما در 1355 با پیروزى دموکراتها وى مجدداً به تهران آمد و به گفتۀ حسین فردوست در ماههاى اوجگیرى انقلاب اسلامى به مشاور دائمى محمدرضا بدل شد. امینی در سال 1357 با شکلگیرى انقلاب اسلامى، راهى فرانسه شد و بعد از ماجراى گروگانگیرى کارکنان سفارت آمریکا، با آمریکاییها تماس برقرار کرد و « جبهه نجات ایران» را با پشتیبانى آمریکا بنیان نهاد، ولى پس از مدتى این جبهه تعطیل شد. امینى در 21 آذر 1371، در سن 87 سالگى در پاریس درگذشت.
رجال عصر پهلوی، دکتر على امینى به روایت اسناد ساواک، 2 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379
3. جمشید آموزگار، فرزند حبیبالله در سال 1302 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. در ایام جنگ دوم جهانى به آمریکا رفت، در رشتۀ مهندسى هیدرولیک دکترا گرفت و در سال 1330 به ایران بازگشت. وى به عنوان رئیس ادارۀ مهندسى آژانس عمران بینالمللى در «اصل 4 ترومن» در تهران مشغول به کار شد و تا سال 1334 معاون وزارت بهداشت بود. از سال 1336 با افزون شدن فشار آمریکا براى واگذارى مسئولیتهاى کشور به ایرانیان فارغالتحصیل از آن کشور، «آموزگار» در کابینۀ دکتر اقبال وزیر کار شد. جعفر شریف امامى در خصوص عملکرد وى در این برهه چنین گفته است: «آموزگار در زمان عضویت در کابینه اقبال، مطالبى را که در هیئت دولت مطرح مىگردید، بلافاصله به سفارت آمریکا اطلاع مىداد.» آموزگار در اسفند 1342 در کابینۀ منصور وزیر بهدارى شد، در دولت هویدا به سمت وزارت دارایى رسید و در این هنگام طى گزارشى چنین معرفى شد: «در وزارت دارایى یک بچه آمریکایى که هنوز داراى گذرنامه آمریکائى است به نام آموزگار مشغول جاسوسى براى آمریکایىها است ولى از قدیم معروف به انگلیسى بود.» وی پس از 9 سال در سال 1353 وزیر کشور کابینۀ هویدا شد. در سال 1354 به دست «کارلوس» به همراه وزراى نفت اوپک به گروگان درآمد. او به پاس فعالیتهایش در اوپک، بزرگترین نشان دربارى ایران یعنى نشان درجه اول تاج را از شاه دریافت کرد، در سال 1355 دبیر کل حزب رستاخیز شد و بالاخره در مرداد 1356 آرزوهاى دیرین وى برآورده و نخستوزیر ایران شد. وى در دوران اوجگیرى انقلاب اسلامى و شدت یافتن تظاهرات در شهرها و آتشسوزى سینما رکس آبادان، در چهارم شهریور 1357 استعفا داد و در دى ماه همان سال به آمریکا متوارى شد و دفتر مشاورۀ انرژى در واشنگتن را تأسیس کرد و با بانک جهانى و صندوق بینالمللى پول همکارى کرد. وی در مهر 1395 درگذشت.
رجال عصر پهلوی؛ جمشید آموزگار به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1382
4. جهانگیر آموزگار، فرزند حبیبالله در سال 1298 ﻫ ش در تهران متولد شد. در سال 1320 از دانشگاه تهران لیسانس حقوق قضایى گرفت، سپس به آمریکا رفت و در رشته اقتصاد از دانشگاه واشنگتن درجه فوق لیسانس و از دانشگاه کالیفرنیا درجه دکتراى اقتصاد دریافت کرد. در سال 1320 در شهردارى تهران استخدام شده و در سال 1323 به وزارت دارائى رفت.
جهانگیر آموزگار در سال 1330 در حالى که در ایران نبود و مردم او را نمىشناختند، از طرف حزب ملیون به عنوان نماینده مجلس شوراى ملى از نیریز و اصطهبانات انتخاب شد، این انتخاب که نمونهاى از بند و بستهاى انتخاباتى بود حتی وی را نیز متعجب کرده بود.
آموزگار در سال 1335 به سمت مشاور اقتصادى سازمان برنامه و بودجه انتخاب شد و در سال 1338 باشگاه «امرسون» را تأسیس کرد. در سال 1340 به سمت وزیر بازرگانى و گمرکات منصوب و از سال 1341 به موجب تصویبنامه هیئت وزیران به عنوان سفیر و رئیس قسمت عملیات اقتصادى در واشنگتن به کار گمارده شد.
وى عضو جامعه اقتصاددانان آمریکا بود و از انجمن ملى علوم اجتماعى آمریکا نشان علمى دریافت کرد. وى همچنین داراى تألیفاتى در امور اقتصادى به زبانهاى انگلیسى و فارسى میباشد. جهانگیر آموزگار در کتابی تحت عنوان «فراز و فرود دودمان پهلوی» به بررسی علل سقوط این سلسله پرداخته است.
5. حبیبالله آموزگار، فرزند محمد حسین در سال 1269 ﻫ ش در اصطهبانات چشم به جهان گشود. در سن 12 سالگى براى تحصیل علوم دینى راهى شیراز شد و مقدمات فقه، اصول، منطق و فلسفه را در آن شهر فرا گرفت و در سال 1290 به تهران آمد. حبیبالله آموزگار سمت سردبیرى روزنامه آفتاب، روزنامه صداى ایران و مدیریت مجلههاى رهنما، علم و اخلاق را داشت. پس از طى دوره سردبیرى وارد وزارت فرهنگ شد. ابتدا به ریاست مدرسه ادب برگزیده شد و از سال 1302 تا 1304 ریاست فرهنگ استان فارس را عهدهدار بود. در زمان وزارت «داور» به وزارت دادگسترى انتقال یافت و عهده دار مشاغل مختلفى شد. وى از 1315 تا 1329 شمسى در وزارت دادگسترى، مستشارى دیوان عالى کشور را بر عهده داشت. آموزگار مدتى نیز صاحب امتیاز نشریه «آینده» بود. در سال 1330 به وزارت فرهنگ منصوب، و در دوره دوم وارد مجلس سنا شد. حبیب الله آموزگار سرانجام در اوایل فروردین 1359 در تهران در گذشت.
6. خلیل طالقانی، فرزند میرزا علی اصغر در سال 1294 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد، پس از طی مقدمات تحصیلی، از کالج آمریکایی تهران دیپلم و از دانشسرایعالی لیسانس گرفت و در سال 56 از دانشگاه بیرمنگام انگلستان فوق لیسانس مهندسی دریافت کرد.
مشاغل وی به شرح زیر است:
1ـ مهندس شرکت پولینک در بیرمنگام (سد بیرمنگام) و شرکت پیتر لینه در لندن 2ـ مدیر عامل شرکت ساختمانی ایلنور (مقاطعه کار) 3ـ مدیر عامل شرکت ساختمانی ابتکار (مقاطعه کار) 4ـ مدیر فنی شرکت آبیاری گلپایگان (سدگلپایگان) 5ـ مدیر عامل سازمان سد کرج 6ـ رئیس هیئت مدیره بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران 7ـ رئیس هیئت مدیره شرکت سهامی ب اف گودریچ ایران 8ـ رئیس هیئت مدیره شرکت سهامی کاغذ پارس 9ـ رئیس هیئت مدیره شرکت سهامی ایران کالیفرنیا 10ـ عضو هیئت مدیره شرکت سهامی کشاورزی و عمرانی. وی همچنین در مشاغل زیر، بهصورت افتخاری فعالیت داشت: 1ـ عضو شورای عالی بانک عمران 2ـ عضو شورای سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران 3ـ عضو شورای انجمن مهندسان مشاور ایران 4ـ عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران 5ـ عضو هیئت امنای مدرسه عالی برنامهریزی و کاربرد کامپیوتر 6ـ عضو رسمی انجمن مهندسان سیویل آمریکا 7ـ عضو شورای انجمن مدیریت ایران
خلیل طالقانی پنج بار در کابینههای مصدق، علاء و اقبال بهعنوان وزیر کشاورزی و وزیر مشاور حضور داشت.
وی از محارم و مشاورین سیاسی آمریکاییها بود و در سال 1339 که آمریکا قصد تضعیف دولت اقبال و تقویت اعضای جبهه ملی را داشت طالقانی یا امینی را برای نخستوزیری در نظر داشت، ولی هنگامیکه شایع شد مشارالیه فراماسون و عامل رقیب آنها یعنی انگلستان است نسبت به او بیاعتماد شدند. در اسناد ساواک در این باره از قول رحمتی کارمند اداره اطلاعات سفارت آمریکا چنین آمده است: «آمریکائیها روی طالقانی خیلی حساب کرده و او را طرفدار آمریکا میدانستند، ولی چون مطرح است که نامبرده فراماسون است لذا از او سلب اعتماد کردهاند چون عامل رقبای سیاسی آنها بوده است.» وی در جهت منافع شخصی و سودهای باد آورده، شرکتهای مختلفی را تأسیس و از طریق رابطه و دوستی در جهت پیشرفت و کسب سودهای کلان به تبانی و تقلب میپرداخت از جمله این شرکتها: 1ـ شرکت اسد 2ـ شرکت طالقانی تشکری 3ـ شرکت مترو (اخوی و مهندس طالقانی) 4ـ شرکت ماکارام 5 ـ شرکت آمریکائی موریسن میباشد، که طالقانی در همۀ آنها دارای سهام بود. وی در سال 1340 حزب استقلال آزادی را تشکیل داد که عدهای از اعضا آن در تاریخ 13 /6 /40 در خیابان سیتیر به نفع جبهه ملی شعار دادند. خلیل طالقانی همچنین در احزاب فرمایشی ایران نوین و رستاخیز و باشگاه ورزشی شاهنشاهی عضویت داشت. طالقانی از طرف رژیم پهلوی نشانهای درجه 2 تاج، یک همایون و یک عمران و آبادانی را دریافت کرد. وی در لژهای فراماسونری همایون ـ پهلوی ـ تهران ـ مولوی و ابنسینا عضویت داشت. خلیل طالقانی در سال 1371 درگذشت.
7. کورس آموزگار، فرزند حبیبالله در 25 خرداد 1306 ﻫ ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایى خود را در دبستان تمدن و دوره متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر به پایان برد. سپس وارد دانشگاه تهران شد و در رشته راه و ساختمان به تحصیل پرداخت و در سال 1327 مدرک مهندسى گرفت. بعد به آمریکا رفت و فوق لیسانس راه و ساختمان را از دانشگاه واشنگتن دریافت کرد. وى در سال 1340 به سمت مشاور فنى سازمان برنامه منصوب شد. در اواخر همین سال با سفر به آمریکا، مطالعاتى در امور ساختمان سازى و شهرسازى انجام داد و در رشته راه و ساختمان درجهاى معادل دکترا دریافت کرد. او پس از مراجعت به کشور، در سال 1343 به سمت معاونت فنى و اجرائى وزارت آبادانى و مسکن برگزیده شد و در سال 1347 به عنوان معاون وزیر کار و امور اجتماعى منصوب و مدتى بعد مدیر عامل سازمان بیمه اجتماعى شد. وى در 27 خرداد 1349 در کابینه هویدا وزیر آبادانى و مسکن شد و از 1353 تا 1357 به کارهاى غیر دولتى پرداخت. وی از طرفداران سیاست آمریکا بود و گزارشها حاکی از آن است که وی در دوران مسئولیتهای خود سوء استفادههای فراوانی نموده است. وی در آستانه انقلاب اسلامی از کشور گریخت.
8. محمدعلی مسعودی، فرزند حسن (متولد 1292 ﻫ ش، تهران متولد)، دبستان و دبیرستان را در تهران گذراند و وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و از آنجا لیسانس گرفت. محمد على از زمان دانشجویى در موسسه اطلاعات که متعلق به عمویش عباس مسعودی بود کار مىکرد و در سالهاى 1316 تا 1320 سر دبیر روزنامه اطلاعات شد. بعد از شهریور 1320 عباس مسعودى او را قائم مقام خود کرد. محمد علی در سال 1331 روزنامه اطلاعات را ترک کرد و روزنامه پست تهران را در 1332 منتشر کرد. بعد از 28 مرداد 1332 روزنامههاى اطلاعات و کیهان به دستور زاهدى توقیف شدند و محمد على مسعودى از این وضع استفاده کرد و پست تهران را به صورت یک روزنامه خبرى در آورد و به روزنامهاى پر تیراژ تبدیل کرد. محمد على مسعودى در دورههاى 15 و 16 از تهران و دماوند وکیل شد، اما در دوره هفدهم که انتخابات مجلس در زمان دکتر مصدق برگزار شد نتوانست به وکالت انتخاب شود. از 28 مرداد سال 1332 تا 6 بهمن ماه 1341 حدود ده سال کار مهم مسعودى ساختن صندوقهاى انتخاباتى و بیرون آوردن وکلاى مورد نظر دولت از این صندوقها بود. او در سال 1336 وارد حزب ملیون شد و در آنجا کار تقلب در انتخابات را انجام داد. در دورههاى هجدهم و نوزدهم و بیستم به نمایندگى مجلس شوراى ملى رسید و پس از سال 1341 با تأسیس حزب ایران نوین، کنار گذاشته شد و در اواخر حکومت پهلوى سناتور انتصابی شد.
محمد على مسعودى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى از ایران فرار کرد و به آلمان رفت و پس از چندى در اثر تصادف با اتومبیل جان سپرد.
شبه خاطرات، على بهزادى، ص 573
رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، مسعودیها، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392
9. اصل چهار، به عنوان بزرگترین تشکیلات دولتی امریکا در دنیا در بخشهای مختلف آموزش و پرورش، بهداشت و کشاورزی در شهرها و روستاهای ایران فعالیت داشت. از سال 1335، پس از آنکه کلارک گریگوری به ریاست اصل چهار در ایران منصوب شد، فعالیت این سازمان متوجه تهیه زمینه مناسب برای نفوذ بیشتر سرمایه خصوصی امریکا در ایران شد. در اواخر سال 1336، آقا برن به ریاست اصل چهار رسید. وی مذاکره درباره تضمین سرمایههای انحصاری امریکا در ایران را آغاز کرد و موفق به عقد قرارداد در این مورد با ایران شد. در سال 1336 اصل چهار به یکی از مؤسسات تحقیقاتی ـ مالی در نیویورک مأموریت داد تا امکان سرمایهگذاری خارجی را در برنامههای عمرانی ایران مورد بررسی قرار دهد. در سال 1337 این مؤسسه گزارشی تهیه کرد که در آن در درجه نخست رشتههایی که با سرمایه مختلط ایرانی و امریکایی بهوجود آید، گنجانده شده بود. در آبان 1340، ویلیام وارن کارمند عالیرتبه وزارت کشور امریکا که در کودتای 28 مرداد نقش فعالی داشت و از دوستان صمیمی اردشیر زاهدی بود، به ریاست اصل چهار در ایران تعیین شد. دامنه فعالیت این سازمان به همه شهرهای بزرگ ایران گسترش یافت و شعبات آن در شهرهایی چون تهران، بابلسر، مشهد، رشت، اصفهان، شیراز، کرمان و اهواز افتتاح شد. تا سال 1340، پنجاه درصد از بودجه عمران روستایی کشور را اصل چهار میپرداخت و بدین طریق در سنخ توسعه اجتماعی و اقتصادی روستاهای ایران به راحتی اعمال نفوذ میکرد.
10. ابراهیم همایونفر، معروف به معزز دیوان در سال 1290 ﻫ ش در تهران متولد شد. تحصیلات عالی (دکترا) و دیپلم مهندسی نفت را در فرانسه گرفت. در 1318 وارد وزارت پیشه و هنر شد و در 1324 ریاست کارخانۀ گلسیرین و صابون را به عهده گرفت. در کابینۀ ساعد عضو کمیسیون نفت بود و در کنگرۀ بینالمللی زمینشناسی در لندن 1947 م نمایندگی ایران را در اختیار داشت. وی ریاست اداره کل معادن فلز و اکتشافات و بخش بازرگانی سازمان برنامه و ریاست مناطق نفتخیز شرکت ملی نفت (1330) را در سابقه خود دارد. وی ریاست هیئت مدیره بنگاه مستقل آبیاری را هم برعهده داشت. همایونفر معاون نخستوزیر و استاندار آذربایجان غربی بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ممنوعالخروج شد.
(چهرههای آشنا، 1344 ش، ص 663، 664)
11. دکتر محمد مصدق، ملقب به مصدقالسلطنه، فرزند میرزا هدایت در 1261 ﻫ ش به دنیا آمد، در سن 17 سالگى مستوفى خراسان شد، تحصیلات مقدماتى را در تهران به انجام رسانید و در 1287 براى تحصیلات عالیه به پاریس رفت. بعد از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسى پاریس، به دانشگاه توشاش سوئیس وارد شد و در 1293 با اخذ درجۀ دکترا در حقوق، به ایران بازگشت. مصدق چون مخالف قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود، در بهار 1298 به سوئیس بازگشت و قصد داشت در آنجا مشغول کار شود که کابینۀ مشیرالدوله براى تصدى پست وزارت دادگسترى از وى دعوت کرد. وی در مراجعت به ایران، در پائیز 1299 به حکومت فارس منصوب شد. وی در همان سال از شناسایى کودتاى «سیدضیاءالدین طباطبائى» امتناع کرد. پس از سقوط سید ضیاءالدین در1300 به وزارت دارایى منصوب شد و به اصلاحات در این وزارتخانه پرداخت. در سال 1301 به حکومت آذربایجان دست یافت و بعد از چندى به علت عدم موافقت دولت مرکزى با نظریات او از این سمت استعفا داد. در سال 1302 وزیر امور خارجه شد. در سال 1303 در دورۀ پنجم قانونگذارى به نمایندگى مردم تهران در مجلس شوراى ملى انتخاب شد. وی در این مجلس با واگذارى سلطنت به رضاخان مخالفت کرد. در دورۀ ششم مجدداً از طرف مردم تهران به مجلس شورای ملی راه یافت و با تشکیل مجلس مؤسسان مخالفت کرد. پس از اتمام این دوره به دلیل دخالت دولت در انتخابات مجلس شورای ملی، از سیاست کناره گرفت و در قریه احمدآباد در غرب تهران اقامت گزید. مصدق با اینکه به کلى از سیاست کناره گرفته بود، در چهارم تیرماه 1319 به وسیلۀ شهربانى تهران توقیف شد و پس از اعزام به بیرجند، تا آذرماه همان سال در زندان عمومى آن شهر محبوس بود. سپس بار دیگر به احمدآباد تبعید شد. پس از شهریور 1320 در دوره چهاردهم و شانزدهم بار دیگر از طرف مردم تهران به وکالت مجلس شوراى ملى انتخاب شد. در این دوره براى استیفاى حقوق ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان جبهۀ ملى را تشکیل داد و به مبارزه پرداخت و در 29 اسفند 1329 قانون ملى شدن صنعت نفت را از تصویب مجلس شوراى ملى گذراند. در اردیبهشت 1330 براى اجراى این قانون و خلع ید از شرکت نفت سابق، نخستوزیرى ایران را قبول کرد. موفقیت مصدق در جریان نهضت ملى شدن نفت، مرهون حمایتها و پشتیبانیهاى روحانیون و نیروهاى مذهبى و در رأس آنها آیتاللّه کاشانى بود؛ اما بروز اختلاف میان آیتاللّه کاشانى و مصدق ـ که با تفکرات لیبرالیستى و ملىگرایى همواره مدافع جدایى دین از سیاست بود ـ موجب شد حکومت شاه با همکارى سیا (SIA) نقشههایى را براى سرنگونى حکومت مصدق طرحریزى کنند. در تیرماه 1331 با اینکه مجلس جدید (دوره هفدهم) به نخستوزیرى او رأى تمایل داده بود، به سبب اختلاف نظر با محمدرضا پهلوى براى تصدى وزارت دفاع ملى، از تشکیل دولت جدید استنکاف کرد و شاه، قوامالسلطنه را به نخستوزیرى منصوب نمود، ولى ملت با رهبری آیتالله کاشانی با قیام سىتیر مجدداً او را به نخستوزیرى برگزید. در 28 مرداد 1332 دولت مصدق سقوط کرد و او پس از محاکمه در یک دادگاه نظامى، به 3 سال زندان محکوم شد. مصدق در شهریور 1335 از زندان آزاد شد و در احمدآباد تحت نظر قرار گرفت. وی در 14 اسفند 1345 بر اثر بیمارى در احمدآباد درگذشت.
12. جواد منصور، فرزند رجبعلى منصورالملک و برادر حسنعلى منصور در سال 1304 ﻫ ش در تهران متولد شد، براى تحصیلات عالیه راهى آمریکا شد و از دانشگاه کالیفرنیا در شهر لوسآنجلس آمریکا در رشته اقتصاد و مدیریت بازرگانى فارغالتحصیل شد. وی در 1328 عضو وزارت امور خارجه شد و از 1330 تا 1332 وابسته مطبوعاتى سفارت شاهنشاهى ایران در واشنگتن گردید. عضو دائمى نمایندگى ایران در سازمان ملل متحد دفتر اروپایى در شهر ژنو از 1332 تا 1334، عضو قسمت تشکیلات بینالمللى وزارت امور خارجه 1334 تا 1335، رئیس دفتر روابط عمومى در سازمان برنامه از 1335 تا 1337 و معاون بانک توسعه صنعتى و معدنى ایران از 1337 تا 1342، از تیر 1342 معاون نخستوزیر و از بهمن 1343 وزیر مشاور و عضو مؤسس کانون مترقى و عضو مؤسس و هیئت اجرائیه حزب ایران نوین از 1346 تا 1350 وزیر اطلاعات تا آبان 1350 مدیر عامل کانون بانکها و از 1350 تا 1355 رئیس کل بیمه مرکزى ایران بود. جواد منصور از اعضاى هیئت مدیره دفتر سیاسى حزب ایران نوین و از طرفداران سیاست غرب بهخصوص امریکا بود.
وی همچنین عضو لژ فراماسونرى تهران و کوروش بود و طبق گزارشی از ساواک به همراه منوچهر آزمون در سال 1351 از بودجه تبلیغات رادیو که در اختیار وزیر بود سوء استفاده مالی میکرد.
(سالنامه کشور ایران، 1355، صص 447، 448)
13. زینالعابدین رهنما، فرزند شیخ العراقین، روحانى ایرانى مقیم عراق، در سال 1273 ﻫ ش در عراق به دنیا آمد. در همان جا به تحصیل در رشته فقه اسلامى، حکمت و اصول پرداخت. زینالعابدین همزمان با بعضى از روزنامه نویسان بعدى ایران، مانند على دشتى و عباس خلیلى در جوانى از عراق به ایران بازگشت. بعد از برچیده شدن بساط محمد علیشاه و فرار او از ایران و استقرار مشروطیت(1288ش)، زینالعابدین به کار روزنامه نگارى پرداخت.
در سال 1299 به انتشار روزنامه «راهنما» و مجله «راهنما» پرداخت، او بعدها نام خانوادگى خود را از این روزنامه و مجله گرفت، در حالى که در آغاز نام خانوادگى شیخالعراقین زاده را براى خود انتخاب کرده بود.
زینالعابدین رهنما در کنار روزنامهنگارى شغلهاى دولتى نیز داشت. کارش را با استخدام در اداره انتشارات و انطباعات وزارت معارف شروع کرد، ولى بعد با نزدیک شدن به سردار سپه، نخست وزیر آن زمان و پادشاه بعدى، به وکالت مجلس، معاونت وزارت راه، معاونت رئیسالوزراء و نمایندگى دولت در مجلس شوراى ملى رسید.
با ناکامى مجله و روزنامه رهنما، زینالعابدین راهنما به تدریج توانست «ایران» را به صورت یکى از معتبرترین روزنامههاى کشور درآورد. بعد از آنکه سردار سپه به سلطنت رسید(1304ش)، از تعداد روزنامهها کاسته شد. روزنامه «اطلاعات» به عنوان تنها روزنامه عصر با رعایت اصولى که شرایط حکومت جدید ایجاب مىکرد فعالیت کرد. صبحها هم به جاى آن همه روزنامه سیاسى انتقادى سابق فقط دو سه روزنامه بىضرر و کم خطر منتشر مىشد که «ایران» یکى از آنها بود. زینالعابدین رهنما تا سال 1314 گاهى در دولت، زمانى در مجلس و مدتى هم فقط در روزنامهاش سرگرم کار بود تا آنکه سرانجام نوبت او هم فرا رسید و رضا شاه به خاطر نارضایتى از طرز کار رهنما، روزنامه «ایران» را از او گرفت و به مجید موقر مدیر مجلههاى «مهر» و «مهرگان» واگذار کرد. خود رهنما هم به لبنان تبعید شد، اما به خاطر روابط خوب گذشته دستور داد دقت شود در مورد روزنامه حقى از رهنما زایل نشود. با این دستور مقرر شد چاپخانهاش را ارزیابى کنند و مجید موقر بهاى آن را همراه با اجاره ماهانه دفتر کار و اسباب اثاث روزنامه براى رهنما به لبنان بفرستد. رضاشاه با وجود سختگیرىهایى که در مورد خروج ارز از کشور داشت، دستور داد مطالبات رهنما همه ماهه به صورت ارز برایش فرستاده شود. رهنما در لبنان با امیرعباس هویدا آشنا شد و هویداى جوان خیلى زود توانست خود را در دل سفیر پیر جا کند. در بازگشت به تهران، زینالعابدین رهنما روزنامه نگارى را به کلى کنار گذاشت و سعى کرد به جاى آنکه خودش روزنامه منتشر کند، با روزنامهنویسها روابط دوستانه برقرار سازد و تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامى به این امر پرداخت. وى در دوره پنجم از تبریز و در دورههاى هشتم و نهم از رى پست نمایندگى مجلس شوراى ملى را تصاحب کرد.
به نوشته مأمورین ساواک «رهنما مردى جاهطلب است و این جاهطلبى او را به سیاست و مشاغل سیاسى کشانده و به همین جهت از لباس روحانیت بیرون آمد. او مرد زیرک و باهوشی است در روزنامهنگارى داراى دقت و وسواس و سلیقه ویژه ایست از این رو از اخاذى در مطبوعات پرهیز مىکند» زینالعابدین رهنما در سال 1374 و در صد سالگى درگذشت.
14. صادق برزگر، فرزند حسین دارای دکترای حقوق و معلومات تخصصی در امور بازرگانی بود. مشاغل وی عبارت بود از: معاون نشر اسکناس و رئیس اداره اسکناس و رئیس اداره حقوقی بانک ملی، معاون پارلمانی وزارت بازرگانی، مدیر عامل شرکت معاملات خارجی، معاون ابتهاج (ریاست سازمان برنامه و بودجه )رئیس اعتبارات بانک ایرانیان و مدیر کل وزارت اقتصاد. وی همچنین عضو برجسته گروه راما بود و در حزب ملیون نیز عضویت داشت.
15. کریم اهری، نماینده دورههاى 20 تا 23 کلیبر در مجلس شوراى ملى بود که به سال 1296 ﻫ ش، در اهر متولد شد. تحصیلات خود را در دانشکده کشاورزى کرج و آموزشگاه عالى بانک به پایان رساند و سپس وارد کارهاى دولتى در وزارت فرهنگ، دارایى و دانشکده افسرى و بانک ملى ایران شد.
روزنامه نداى ایران نوین، شماره 733، 1346
16. پرویز نجومی، فرزند ابراهیم در سال 1303 ﻫ ش در شیراز به دنیا آمد. تحصیلات وى در حد اول متوسطه بود و در اثر اعتیاد به افیون و انجام اعمال ناشایست توسط پدرش از منزل اخراج شد. وى پس از مدتى سرگردانى به نواختن سنتور در منازل اشخاص و تماشاخانهها پرداخت و در مشهد چند کنسرت اجرا کرد. وى به جرم سرقت اشیاء و وسایل میهمانخانهاى که در آنجا ساکن بود دستگیر و پس از دادن تعهد مبنى بر اینکه دیگر در مشهد نماند، با وساطت عدهاى آزاد شد. در سال 1325 در تهران مدتى با سمتهاى مختلف در بانک صنعتى کار کرد، ولى به علت سرقت اشیاء از انبار و سوءاستفادههاى دیگر اخراج شد. در زمان رزمآرا با توصیه یکى از مقامات در نخستوزیرى استخدام شد. ولى در آنجا نیز به علت اخاذى و سوءاستفادههایى از نخستوزیرى اخراج گردید. در زمان مصدق در بازرسى نخستوزیر و در زمان زاهدى مجددا در نخستوزیرى استخدام شد، ولى به جهت سوء استفادههاى متعدد به خدمت او خاتمه داده شد. در زمان علاء با وساطت زن بدنامى به علاء معرفى و براى چندمین بار در نخستوزیرى با سمت بازرس عالى و مدیرکل نخستوزیرى مشغول به کار شد. در فروردین سال 1336 در ساواک مأمور و به سمت مدیرکل سازمان مذکور، با حفظ سمت قبلى منصوب شد، ولى در تاریخ 26 /9 /1336 چون خود را در مؤسسات دولتى مدیرکل سازمان امنیت معرفى مىکرد به کارش در سازمان مذکور خاتمه داده شد. وی با اطلاع قبلى ساواک مدتى با عوامل اطلاعاتى شوروى تماس داشت و به عنوان یک مأمور دوبل با ساواک همکارى مىکرد و مدتى براى «کوزنتسف» دبیر اول سفارت شوروى به عنوان مأمور کار کرد. ساواک در سال 1345 استخدام وی را در ذوبآهن به دلیل ارتباط با عوامل شوروى، به مصلحت ندانست. وى بعد از برکنارى از کارهاى دولتى، یک دفتر حمل و نقل کار تأسیس کرد که در سال 1354 این دفتر به بنیاد مهندسین مشاور تغییر نام داد. وى در همین سال در سازمان اوقاف مشغول به کار بود. در سالهاى 1354 و 1355 در محافل و مجالس خود را وابسته به دربار و مورد توجه شاه و از دوستان علم و شریک و مورد اعتماد نصیرى معرفى مىکرد.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
17. باقر پیرنیا، فرزند ابوالحسن معاضدالسلطنه در سال 1298 ﻫ ش در تهران متولد شد. وى پس از طى دوره ابتدایى و گرفتن دیپلم، به دانشگاه تهران راه یافت و از دانشکده علوم لیسانس ریاضى و از دانشسرایعالى لیسانس علوم تربیتى دریافت کرد و در سال 1319 در وزارت دارائى استخدام شد.
باقر پیرنیا از دوستان نزدیک علم بود که با حمایت او مناصب مهمى بهدست آورد. نامبرده در وزارت دارایى در مسئولیتهاى مختلف از جمله، معاون پیشکارى استان نهم، سرپرست پیشکارى استان نهم، رئیس دارائى مشهد، نماینده ایران در صندوق بینالمللى پول و معاونت اقتصادى وزیر دارایى به کار پرداخت.
نامبرده همچنین در مشاغل دیگرى از جمله: استاندار استانهاى کرمان، خراسان، فارس، رئیس حسابدارى وزارت کار، رئیس حسابدارى وزارت امور خارجه، متصدى امور مالى و بازرگانى و اقتصادى دولت ایران در واشنگتن، مشاور اقتصادى وزیر امور خارجه، عضو هیئت امناء دانشگاه کرج و عضو هیئت امناى دانشگاه پهلوى شیراز مشغول به کار بود که در تمام این مسئولیتها اختلاسهای زیادى انجام میداد. وی در سال 1336 زمانى که معاون اقتصادى وزارت دارایى بود ساختمانهایى که شرکت دارسى براى وزارتخانه ساخته بود به اسم خودش ثبت کرد و در هنگام استانداریش در استان فارس با گرفتن پول و رشوه طرحهاى عمرانى را به افراد واگذار مىکرد. وی در زمان استانداری خراسان و مسئولیت بر آستان قدس، گرانترین زمینهاى متعلق به آستان مقدس امام رضا (ع) را بین دوستان و نزدیکانش مجانى بذل و بخشش کرد و قرآنهاى بسیار نفیس و گرانبهاى آستان قدس (ع) را به سرقت برد. با این وجود وی در سال 1348 به عنوان استاندار نمونه شناخته شد.
پیرنیا، مستغلات گران قیمتى در تهران و سوئیس خریدارى کرد و زنش که به قماربازی علاقه داشت تنها در یک مورد 200 هزار تومان باخته بود.
گفته شده است که وی در سال 1348 با تظاهر به روزهخوارى در ماه رمضان در حالت مستى به حرم رفته است.
ساواک در یک ارزیابى، نامبرده را فردى: سست اراده، بىحال، عیاش و ولخرج، شبنشین و تریاککش، در مقابل زن و مشروبات الکلى تسلیم، قمارباز و ... معرفى کرده است.
مشارالیه نشان درجه 1 و 3 همایون و نشان تاجگذارى از محمدرضا پهلوى دریافت کرد و در حزب ایران نوین عضویت داشت. وی پس از انقلاب خاطراتش را با نام «گذر عمر» در سال 1382 منتشر کرد. وی در آستانه انقلاب اسلامی به آمریکا گریخت و در سال 1366ش درگذشت.
18. یدالله شهبازی، فرزند اکبر سال 1304 ﻫ ش در تهران متولد شد، تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس در رشته حقوق ادامه داد، در سال 1326 در وزارت دارائى استخدام و بدواً به عنوان کارمند اداره مالیات منصوب و سپس به عنوان ممیز دایره تحقیق اداره آمار و اطلاعات مالیاتهاى مستقیم به کار پرداخت. وی در تاریخ 18 /3 /1330 بدون دادن استعفا از خدمت دارائى در شرکت ملى نفت (آغاجارى) به سمت کارآموزى لیسانسیه استخدام، در نتیجه از خدمت در وزارت دارائى معاف شد و تا 19 /12 /1342 در شرکت ملى نفت به مشاغل مختلف اشتغال داشت. در 28 تیر 1335 با پوران صنیعى ازدواج کرد. در آن مقطع که هویدا وزیر دارائى بود به عنوان مشاور به وزارت دارائى و پس از انتصاب هویدا به نخستوزیرى از تاریخ 10 /4 /1344 به نخستوزیرى مأمور و در تاریخ 17 /10 /1345 به سمت معاون نخستوزیر منصوب شد و به علت سوءاستفاده از معاونت نخستوزیرى برکنار شد.
با پیروزى انقلاب اسلامى از ایران گریخت و با همکارانش در لندن علیه جمهورى اسلامى دست به توطئه و خرابکارى زد. در مراکش با شاه مخلوع ملاقات و همکارى میکرد و با افسران اسرائیلى و دکتر المودى فرماندار سابق تلآویو و دیگر شخصیتهاى اسرائیلى رفتوآمدهاى نزدیک داشت. دادگاه انقلاب وى را مفسد فىالارض شناخته و غیاباً به اعدام محکوم کرده است.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
19. حبیبالله القانیان، فرزند بابا در سال 1291 ﻫ ش، در تهران به دنیا آمد. وى از بازرگانان و سرمایهداران بزرگ یهودى در ایران و مدت زیادى رئیس انجمن کلیمیان ایران بود و ارتباط بسیار نزدیکى با مئیر عزری نماینده اسرائیل در ایران داشت و تمامى امور را با اجازۀ او به انجام مىرساند. او بارها به خاطر گرانفروشى و انجام امور خلاف قانون در کارهاى اقتصادى تحت تعقیب و بازداشت قرار گرفت و هر بار با وساطت شاه از زندان آزاد شد. القانیان در نامۀ مورخۀ 7 /9 /1355 خود خطاب به شاه چنین نوشته است: «جان نثار حبیب القانیان که در جریانات مبارزه با گرانفروشى مورد تعقیب قرار گرفته در دادگاه شعبه 15 استان تهران تبرئه و سپس مجدداً تحت پیگرد و در این مرحله به علت عدم دفاع از خود محکوم گردیدم مشمول عنایات شاهنشاه عدالت پرور قرار گرفته و مورد عفو ملوکانه واقع شدم اینک آگاه شدم که به مجازات بسیار شدیدترى که محدودیت از فرصت شرفیابى به حضور مقدس شاهنشاه و ... دچار گردیدهام ... جان ناقابل من و خانوادهام فداى سلامت و سعادت شاهنشاه... ایران باد». وى از اعضاى جمعیت فراماسونرى و لژ سقراط و پهلوى بود و فعالیت چشمگیرى در راستاى کوچ یهودیان ایرانى به اسرائیل و تبلیغ در این خصوص داشت. او مقادیر معتنابهى زمین در نزدیکى تلآویو خریدارى کرد و از طریق شرکت در معاملات اراضى فلسطین با هماهنگى آژانس جهانى یهود سود سرشارى عایدش شد. در اسناد ساواک گزارشى در خصوص استخدام وى به عنوان همکار نیز وجود دارد. حبیبالله القانیان پس از پیروزى انقلاب اسلامى دستگیر و در دادگاه انقلاب محاکمه و به جرم جاسوسى براى رژیم صهیونیستى در سال 1358 به اعدام محکوم شد.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
20. شفیع نمازی، فرزند محمدمهدی در سال 1298ش به دنیا آمد. پدرش از سرمایهداران معروفی بود که با دربار ارتباط داشت و سناتور انتصابی شاه نیز بود. شفیع نمازی که مدیرعامل شرکت ایران ماشین، بیوک و شورلت بود و از سال 1333ش، نمایندگی شرکت معروف سوکونی واکسیوم را نیز برعهده داشت، در سال 1352ش از طرف فرح پهلوی به عنوان بازرس عالی جمعیت طرفداران مرکز طبی کودکان منصوب شد. شفیع و حسین برادرش، جزء لیست ۱۷۵ نفرهای بودند که در پاییز سال 1357ش کارکنان بانک مرکزی اسامی آنان را به دلیل خروج 13 میلیارد تومان ارز اعلام کردند.
بر اساس این لیست، حسین نمازی، بازرگان، 450 میلیون دلار و شفیع نمازی، بازرگان، 500 میلیون دلار، ارز از کشور خارج کردهاند. زمان درگذشت وی مشخص نیست. اسناد ساواک . پرونده انفرادی
21. سیدجواد صدر، فرزند محسن صدرالاشراف در سال 1291 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. دوران ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند و سپس از دانشگاه تهران در رشته حقوق قضائی لیسانس گرفت و پس از آن به پاریس رفت و دوره دکترای اقتصاد و علوم سیاسی را در دانشگاه پاریس سپری کرد.
وی در سال 1318 ش به ایران بازگشت و در وزارت کشور استخدام شد. برخى از مشاغل وى عبارت بود از: ریاست دفتر وزارت خارجه، ریاست دفتر نخست وزیر، مدیرکل سیاسی وزارت کشور، معاون پارلمانی وزارت کشور و وزیر کشور در کابینه حسنعلی منصور.
وی در کابینه هویدا به سمت وزارت کشور و دادگسترى منصوب شد. پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى و استقرار نظام جمهورى اسلامى به اتهام سرسپردگى به رژیم پهلوى و سعى در تحکیم مبانى آن رژیم منفور، عضویت در احزاب رستاخیز و ایران نوین و سازمان فراماسونرى، همکارى نزدیک با هویدا و حسنعلى منصور، اقدام علیه انقلاب اسلامى، نگهدارى و اختفاى اسلحه و احتکار مشروبات الکلى دستگیر و در دادگاه انقلاب محاکمه و زندانی شد و با رأفت دادگاه انقلاب اسلامی، پس از چندی آزاد شد و در تابستان 1379 در تهران درگذشت.
22. محسن صدر، فرزند سید حسین فخرالذاکرین در سال 1250 ﻫ ش در یک خانواده روحانى در محلات به دنیا آمد. پدر او سید حسین روضهخوان بود. سید محسن صدر پس از تحصیل علوم دینى معمم شد و مدتى شغل پدر را در پیش گرفت تا اینکه به تهران آمد و به جاى عمویش سید صدرالدین ملقب به صدرالاشراف معلم یکى از پسرهاى ناصرالدین شاه (نصرتالدین میرزا سالارالسلطنه) شد و هنگامى که سالارالسلطنه به حکومت همدان رسید، به صدرالاشراف ملقب شده و به عنوان سرپرست و پیشکار سالارالسلطنه با او به همدان رفت. صدرالاشراف در اوایل مشروطیت وارد وزارت عدلیه شد و بعد از بمباران مجلس (1287ش) و بازداشت عدهاى از آزادیخواهان به فرمان محمدعلى شاه براى بازجویى از زندانیان و تعیین تکلیف آنان به باغشاه محل بازداشت زندانیان فراخوانده شد.
از وقایع مهم دیگر زندگى صدرالاشرف ریاست دادگاه تجدید نظرگیلان در زمان قیام جنگل است؛ وی در جریان همین مأموریت مدتى به دست جنگلی ها اسیر و زندانى شد. بعد از کودتاى 1299 ابتدا به ریاست استیناف (دادگاه تجدید نظر) آذربایجان منصوب شد و در تشکیلات نوین عدلیه ابتدا به معاونت دادستان کل و سپس به ریاست دادگاه انتظامى قضات و سرانجام به ریاست شعبه تمیز و دادستانى کل دیوان تمیز رسید و در شهریور ماه سال 1312 براى نخستین بار در دوره دوم نخست وزیرى فروغى به وزارت دادگسترى منصوب شد. صدرالاشرف بعد از مغضوب شدن فروغى در کابینه جم در مقام وزارت دادگسترى ماند، تا اینکه در جریان تعقیب على منصور وزیر راه و متهمان پرونده وزارت راه که به تبرئه متهمان انجامید خود او نیز مغضوب شد و در مهر ماه 1315 از وزارت معزول و خانه نشین گردید.
صدرالاشرف در ادوار یازدهم تا چهاردهم مجلس شوراى ملى نمایندگى محلات و خمین را به عهده داشت و تا هنگام نخست وزیرى وکیل مجلس بود. او در تیر ماه سال 1324 بعد از حکیمى، نخستوزیر ایران شد که اقلیت مجلس به رهبرى دکتر مصدق و نمایندگان حزب توده با نخست وزیرى او مخالفت کردند و تا یکماه نتوانست اعضاء کابینه خود را به مجلس معرفى کند. اوضاع آذربایجان در دوران نخست وزیرى صدرالاشرف روبه وخامت گذاشت و با تشکیل فرقه دمکرات به رهبرى سید جعفر پیشهورى مقدمات قیام مسلحانه در آذربایجان تحت حمایت سربازان ارتش سرخ شوروى فراهم شد.
صدرالاشرف تحت فشار اقلیت مجلس و تحریکات ارتش سرخ در مناطق شمالى کشور و وخامت اوضاع در آبان 1324 پس از 4 ماه نخستوزیرى استعفا داد. او پس از کنارهگیرى از مقام نخست وزیرى مدتى بیکار بود تا اینکه در سال 1329 در زمان نخستوزیرى رزمآرا استاندار خراسان شد، ولى بعد از انتخاب دکتر مصدق به نخستوزیرى از کار برکنار شد.
صدرالاشرف بعد از کودتاى 28 مرداد 1332 به سناتورى انتخاب شد و در سال 1334 بعد از استعفاى تقىزاده به ریاست مجلس سنا انتخاب شد. وی در سال 1341 در سن 91 سالگى درگذشت.
بازیگران عصر پهلوى، محمود طلوعى، ج 1، ص 286
منبع:
کتاب
دکتر فرهنگ مهر به روایت اسناد ساواک صفحه 53