صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: سپهبد بازنشسته پرویز خسروانی

تاریخ سند: 23 دی 1354


موضوع: سپهبد بازنشسته پرویز خسروانی


متن سند:

از: 302 به: عرض میرسد نامبرده بالا با خانمی بنام بهناز صادقیان (در وزارت دربار کار میکند و دانشجوی مدرسه عالی پارس و از دوستان صمیمی دختر سوژه می باشد و پدرش اخیرا فوت نموده است) تلفنی تماس حاصل و پس از احوالپرسی خانم مزبور اظهار داشت که جدیدا هم جنس بازی مد شده است، مثلاً سهراب محوی کارمند اداره ما که دارد رئیس تشریفات هم می شود یکی از آنهاست که ابرو هم برمیدارد و اکبر هم با ملک شاه ظفر خیلی دوست است (که معلوم نشد منظور از اکبر کیست) هرمز قریب هم فردا پس فردا به مسافرت میرود عشق دختره خیلی او را گرفته، سوژه سئوال می کند همان منشی که شوهردارد (خانم وفائی بسمت منشی در تشریفات دربار خدمت می کند و همسر شخصی بنام محسن که تاجر بازار است می باشد) با آن میرود؟ خانم بهناز میگوید بله حتما، سوژه اضافه میکند، بعضی ها می گویند برای تکمیل خانه اش که در فرانسه است می رود ولی بهناز جواب داد خیر چون این مرد بعد از اینکه از من ناامید شد، رفت به این خانم وفائی چسبید و اصلاً این مرد با این سن چنان خَرَش شده، صبح ها پیراهن های صورتی می پوشد و واقعا عوض شده است، سوژه اظهار میدارد مرد بی ظرفیتی است در همه چیز، خانم بهناز میگوید انشاءالله وزیر دربار دارد عوض می شود و آنکه سفیر در آمریکاست به جایش می آید، سوژه میگوید او ناز است اگر او بشود خیلی خوب است بهناز جواب میدهد که آن هم آنرمال1 است شما خیال می کنید او هم طبیعی است؟ سه نفر هستند که خیلی کارهای غیرطبیعی می کنند، سوژه (خسروانی) ضمن تأیید میپرسد پس قریب چکاره می شود، خانم بهناز می گوید هیچی رقاص پای ناقاره می شود چون او از هرمز قریب متنفر است، و می گوید مردیکه فلان فلان شده مگر این هم آدم است که رئیس تشریفات بشود و بهمین دلیل میگویم که او از این بدش می آید، سوژه اظهار می دارد ولی خودش را خوب بست، بهناز می گوید بله دودمانش را هم بسته است آخرین حد نشان را هم گرفته اند (برای دخترشان نشان سه تاج) آخر این معنی دارد، هدایت خان (که شناخته نشد) هم رفت فرانسه بد که نمی گذرد یا شمال می رود یا کارهایش را سرما میریزید اصلاً کار نمی کند، سوژه می گوید، در فرانسه آپارتمان دارد واو فقط فکر بازی خود (قمار) است بهناز اظهار نمود که بخدا ماها را بیچاره کرده البته احترام مرا خیلی دارد با من خوب است ولی او هم مثل سگ هار میماند، سوژه گفت پس مگر قریب خدای نکرده با شما نظری داشت؟ به طنز گفت خیلی شدید همه میدانند هر چه عقب افتادگی دارم برای همین است کار محضر مرا هم به هم زد از موقعی که من به اداره وارد شده ام این مرا میخواست و فکر می کرد که میتواند ولی کورخوانده بود من فکر می کردم که شما این موضوع را فهمیده بودید، سوژه گفت نه من اصلاً باورم نمی شود فکر کن این عنکبوت مرتیکه کثیف (منظور قریب است) بهناز اضافه کرد بله عنکبوت می گویند میمون هر چه زشتر است بازیش بیشتر است من فکر می کنم که اگر زنی هم با او میرود روی عشق باشد من فکر می کنم که برای مقامش باشد، سوژه جواب داد نه فقط برای مقامش باشد، سوژه جواب داد نه فقط برای مقامش مگر اینکه زنی بخواهد ترقی کند، بهناز ضمن تأیید افزود بله واقعا شما ببینید من همه چیز حتی حکمم حاضر بود و این مطلب را که من علنا گفتم نه، آن روز که مرا با سیامک دید خیلی ناراحت شد آخر می گویند عشق پیری گر بجنبد سر به رسوائی زند، همه این را میدانستند خدا عاقبت همه را بخیر کند، سوژه می گوید ما که نصف سن او را داریم به خودمان اجازه نمی دهیم که چنین حرفهائی بزنیم با این حرفهائی که شما یزنید مگر می شود حرف زد، بهناز می گوید آخر آدم باید خود را بشناسد و این حرفها را بزند مرتیکه با آن قیافه اش آخر اگر با عشق باشد یک چیزی، سوژه می پرسد که آیا زنش هم این موضوع را می داند، بهناز گفت زنش از من منتفر بود از موقعی که من شوهر کردم زنش عقیده اش نسبت بمن عوض شد و پس از آن می آمد در اداره مرا می دید آخر باید گفت احمق بی شعور تو باید مرا بشناسی، سوژه گفت من که مرد هستم چندشم می شود، بهناز گفت زنها اینقدر کثیف شده اند که حد ندارد اینکه خوب است اگر کسانی را بگویم شما شاخ در می آورید من میخواهم سعی کنم که از این اداره بروم و شاید هم عوض شود، سوژه اظهار نمود نه این که حتمی است چون کارهایش در خارج خیلی انعکاس بد دارد، بهناز گفت موضوع دیگر اینکه آن خانم، اسم نبرد گُلِ گُلِ خانمِ خانمها از این خیلی بدش می آمد آخر دختر عموی من خانم صادقی توی کاخ است، یعنی او کارش خانه و کاخ است، سوژه گفت بله خانم صادقیان را میشناسم کارهای مرا انجام میدهد، اصلاً این هرمز قریب خیلی بر علیه من در آنجا زد و حتی موقعی که من می رفتم بدون اجازه اش شرفیاب بشوم این میگفت که بدون اجازه نروید برای شما خوب نیست هفته ای چند روز میروی آنجا من به او گفتم این مزخرفات چیست که تو می گویی من یک سربازم میروم برای کارهایم، خیلی آدم عقده ای است، بهناز اظهار داشت دخترعموی من یک دفعه او راشست و کنار گذاشت در واقع عین سگ از دختر عموی من می ترسد و چون او یک دختر خوبی است شهبانو خیلی او را دوست دارد و از قریب خیلی بدشان می آید دختر عموی من چون پشتیبان داشت و از موضوع من هم اطلاع داشت و میخواست انتقام بگیرد در نتیجه او را شست و کنار گذاشت، سوژه سئوال کرد که پس آن خانم بزرگ با این خوب نیست، بهناز جواب داد اصلاً میدانید بعلت همین کثافت کاریها بوده شما خیال میکنید که، حالا درست هم نیست این مطالب را بگویم شما فکر میکنید او چگونه شغل خود را نگهداشته است دلیل اینکه برای آن بالاترش2 چه قدر این زن برد و چقدر کثافت کاری کرد که شغل داشته باشد سوژه گفت شاید برای همین است که آن خانم هم با او بدست،3 بهناز جواب داد بله ضمنا مقاطعه ساختمان جدید تشریفات را که در خاوران است در دست ساختمان است به عندل (رئیسی داماد هرمز قریب باشد) داده است ببینید چه بخور بخوری است این دامادش، (سمیعی) هم ماشین بنزش دلش را زده رفته بنز 76 و یک جک وار گرفته، حتی 2000 مترزمین (از زمینهای پشت کاخ) هم برای سمیعی گرفته است.
آن وقت می خواهد مردم ناراحت نشوند این شخص اول مملکت به این خوبی و اطرافیانش تا این حد مزخرف بعد اینهمه عقده ای پیدا می شود و می گویند چرا مملکت اینطور است، سوژه اظهار داشت بقدری این شخص (قریب) زمین از این اوقاف و دستگاههای دیگر می گیرد که حد ندارد این سارق مسلح بخدا من چیزهائی از او میدانم که چه بگویم، این کارش اینست، بهناز صادقیان گفت بزرگترین خطر برای من بوده است می توانست همه کار برای من بکند من می خواستم شش ماه بروم پاریس آقای فهیمی4 گفت بیا برویم منشی خودم باش ولی قریب گفت که وای اگر تو بروی من چه کسی را جای تو بگذارم، سوژه پاسخ داد، من فکر میکنم این شخص و کارهایش قابل دوام نیست، بهناز اظهار کرد من از دست این مرد دوبار غش کرده ام مانند دیشب (16 /10 /54) که حالم به هم خورد و مادرم مرا به بیمارستان دربار برد همه این ناراحتی ها از دست این مرد است من که نمی توانم این مطالب را برای مادرم بگویم و آنها اگر بشنوند میگویند از آنجا بیایم بیرون سوژه گفت خیر این مرد دیگر از کوچکترین دلالی ها نمی گذرد مثل اینکه همه مردم می دانند حتی درباریان هم می دانند، بهناز اظهار نمود اینقدر قدرت پیدا کرده که اگر هم کارهای خلاف او را بدانند کسی شهامت اظهاراتش را ندارد این قدر طلا به دخترک داده که چه بگویم یک سکه سر علیاحضرت که به اندازه نیم کیلو طلا و 8000 تومان قیمت دارد به دختره (خانم وفائی) داده و گفته برو به بهناز نشان بده، تازه دارد برایش بنز 280 با شماره درباری می خرد ولی خوب از زناکردن خدا نمیگذرد، سوژه سئوال می کند آیا کارمندها این موضوع را می دانند شاید برای جای دیگری چیز می کند (منظور خانمها را آماده می کند)، بهناز خوب آخر این یک اخلاقی دارد اول خودش اینکار را می کند مثلاً این نیکول5 (نام خانم است) اینها را بعدا پاس می دهد و آنها را دانه دانه به پاریس می فرستد بعد بدیگران پاس میدهد مثلاً سر میهمانی می گوید فلان دختر هست برو فلان هتلمن (بهناز) میدانم یک مقدارش را نیکول برایم تعریف کرد من از او زیرپاکشی کردم اول خودش استفاده می کند بعدا پاس میدهد سوژه اظهار نمود بهرجهت خیلی متأسف شدم هر وقت، وقت کردی بیا اینجا بنشینیم درد دل کنیم.
نظریه یکشنبه: بهناز صادقیان بسمت منشی و ماشین نویس در دربار شاهنشاهی (گویا قسمت تشریفات) کار می کند وجود چنین کارمندانی (که هیچگونه رعایت حفاظت را نمی کنند) در دربار شاهنشاهی بمصلحت نمی باشد همچنین بنظر میرسد که سپهبد بازنشسته پرویز خسروانی و خانم مزبور منظورشان از چنین مکالمات برملا کردن اسرار و اعمال خلاف کارکنان وزارت دربار از جمله هرمز قریب باشد و نیز احتمالاً ممکن است بخواهند چنین وانمود کنند که این نوع اعمال زشت و خلاف اصول اخلاقی در تمام سطوح مملکتی وجود دارد زیرا از شنود قبلی استنباط گردیده که سوژه از عملیات شنود ساواک در مورد خودش مطلع می باشد به طوری که چندین بار در مکالمات خود اظهار نموده که تلفن من تحت کنترل است.
به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید تاریخ 5 /11 /54

توضیحات سند:

1ـ آن نرمال رسم خط فارسی کلمه انگلیسی unnormal است که به معنی غیرعادی و غیر طبیعی می باشد.
منظور اردشیر زاهدی فردی غیرعادی است.
2ـ منظور اسداله علم وزیر دربار می باشد.
3ـ منظور فرح پهلوی زن شاه است، در دربار پهلوی دکتر عبدالکریم ایادی و اسدا...
علم و هرمز قریب افرادی بودند که برای شاه رفیقه پیدا می کردند و فرح نیز با آنان بد بود.
4ـ اسداله فهیمی فرزند خلیل ـ فهم الملک در سال 1303 ه ش در تهران بدنیا آمد.
وی تحصیلات مقدماتی را در مدرسه سن لوئی تهران و بلژیک و دبیرستان را در فیروز بهرام و البرز به پایان رساند و از دانشگاه تهران لیسانس گرفت.
نامبرده در سال 1324 به عنوان کارآموز اداره مجلات در وزارت امورخارجه استخدام گردید.
مشارالیه در مناصب دیگری از جمله، منشی دون پایه اداره بایگانی ـ منشی دون پایه اداره حقوقی ـ کارمند اداره عهود و امور حقوقی ـ دبیر سوم، دوم و اول سفارت ایران در واشنگتن، کارمند اداره اقتصادی ـ کارمند کارگر فنی، کارمند اداره همکاریها، معاون اداره کارگزینی، رایزن در واشنگتن، رایزن در وین، رایزن در کپهناک، معاون اداره تشریفات و سرپرست دبیرخانه وزارت خارجه به کار پرداخت و به دلیل خوشخدمتی به دربار پهلوی به ویژه در سفرهای خارجی مورد توجه دربار قرار گرفت و مأمور به دربار گردید و در مناصبی از جمله معاون و رئیس تشریفات دربار به کار پرداخت و از طرف محمدرضا پهلوی نشان های سوم و چهارم همایون و سوم تاج دریافت کرد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی) 5ـ وی خانمی خارجی بود که خدمتکار فرزندان فرح پهلوی بود.

منبع:

کتاب پرویز خسروانی به روایت اسناد ساواک صفحه 452




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.