صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : شیخ فضل اللّه محلاتی

تاریخ سند: 28 آبان 1348


موضوع : شیخ فضل اللّه محلاتی


متن سند:

از : 20 ه 3 به : 316 شماره : 16642 /3 ه 20 ساعت 1915 در مسجد امام حسن عسگری واقع در محل سیمان، شهرستان ری عده ای از طرفداران خمینی مانند علی فارسی، امین اللّه امیری، سیف اللّه رفیعی، علی رفیعی، ابوالقاسم احمدی کارمند سابق شرکت واحد اتوبوسرانی، شیخ ربیعی، حسن پور آموزگار آموزش و پرورش و نصرت اله رفیعی دور هم نشسته بودند و درباره فعالیتهای شیخ فضل اللّه محلاتی و مبارزات ایشان صحبت می کردند.
فارسی گفت محلاتی مرد مبارزی است و برای پیشرفت کار روحانیت فعالیت سرسختانه نموده.
ربیعی گفت امثال آقای محلاتی در این اطراف زیاد به چشم می خورند ولی معروفیتی ندارند و صحبت روی این جریانات دور می زند که شیخ فضل اللّه محلاتی وارد مسجد شد و عموما برای او قیام کردند و به منبر رفت.
صحبت نامبرده روی علم و اشخاص باسواد و ایمان بود.
ناطق اظهار داشت : مگر هر کس سواد داشت ایمان هم دارد.
داشتن علم و سواد کافی نیست ممکن است کسی سواد نداشته باشد ولی معامله او با مردم درست باشد و دادوستدش روی ایمان انجام گیرد.
یک آدم بیسواد اگر دزد باشد، سراغ کفش بنده و جنابعالی می رود اما یک آدم باسواد با نیش قلم میلیونها تومان به جیب می زند و تمام این جنایتها بدست با سوادهای بی ایمان لامذهب انجام می شود و این همه کشتارها در جهان بدست سواد دارهای بی مغز صورت می گیرد.
جوانان ما را وقتی توی خیابان نگاه می کنی مثل این که فلان فیلسوف راه می رود با لباس مرتب و یقه آرو و کراوات و خیلی خوشگل، ولی وقتی از مسائل دینی سئوال میکنی از هیچ چیز خبر ندارند و این شرم آور است.
همه چیز تقلب شده مثل مرغهای آمریکائی هیکل دارند ولی غیرت ندارند و مرغهاشان هم به خودشان رفته.
محلاتی اضافه نمود می خواهم باسوادی را به شما معرفی نمایم تا بدانید ایمان چیست.
روزی جناب هارون الرشید قصد زیارت خانه خدا را نمود وقتی وارد مکه شد دید جمعیت زیاد است و کسی او را نمی شناسد که ادای احترام نماید.
دستور داد اطراف حجرالاسود را خلوت کنند تا به خیال راحت زیارت نماید.
لذا شرطه ها مردم را پس و پیش کردند در این موقع یک عرب بدوی مردم را کنار زد و از وسط شرطه ها رد شد و قبل از اینکه هارون داخل شود عرب بدوی خود را به حجرالاسود رسانید، شرطه ها او را گرفتند که مانع شوند ولی او با صدای بلند فریاد زد : اینجا خانه خداست و مکان زیارت می باشد و تو و من فرقی نداریم.
هارون احساس کرد که اگر بیشتر صحبت نماید آبرویش خواهد ریخت لذا گفت بگذارید برود زیارت و بعد از اینکه زیارتش تمام شد او را نزد من بیاورید.
مأمورین رفتند و به عرب گفتند : هارون تو را احضار نموده.
عرب گفت من بنده کسی نیستم و آزادم و با هارون هم کاری ندارم اگر هارون با من کار دارد بیاید پیش من.
شرطه ها جریان را به هارون گفتند.
هارون گفت این امر از عرب بدوی بعید است و برای دیدار او حرکت کرد.
عرب بدون اینکه حرکت یا ادای احترام کند نشسته بود.
هارون گفت : عرب خیلی بی پروائی! مثل اینکه سواد داری، لذا یک سئوال می کنم اگر جواب دادی کاری بتو ندارم ولی اگر جواب ندادی می گویم تو را به دروازه صفا و مروه آویزان نمایند.
عرب گفت بپرس.
هارون سئوال کرد کدام یک است که واجب است.
عرب گفت : یک در هفته را بگویم یا یک در ماه را یا یک در چهل را یا یک در سال را و در نتیجه هارون دید که با شخص باسوادی سر و کار دارد و روی این اصل پرسید : عرب اگر قرض داری تا قرض تو را بدهم.
عرب گفت : من از بیت المال مردم چیزی نمی خواهم و پول تو حرام است.
هارون گفت پست و مقامی می خواهی بگو.
عرب گفت در دستگاه تو پست و مقام ارزشی ندارد.
هارون گفت پس اقلاً اسم خودت را بگو.
عرب گفت اسم من موسی ابن جعفر است.
ناطق اضافه نمود : بنازم به قدرت خدا چگونه باید در مقابل منطق دین خوار و ذلیل باشد.
مجلس در ساعت 2045 به پایان رسید و عده ای برای شرکت در مجلس مسجد امام حسین واقع در میدان شهناز حرکت نمودند.
نظریه منبع : نظری ندارد.
نظریه رهبر عملیات : تصور می رود نامبرده از بیان چنین مطالب و روایاتی قصد تحریک اذهان مستمعین را داشته باشد.
صحنه

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام فضل‌الله مهدی‌زاده محلاتی به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 466


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.