مقدمه - کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله بامشاد به روایت اسناد ساواک

الف ـ تاریخچه مطبوعات در جهان و ایران

ارتباط بین انسانها و مبادله اطلاعات از دوران پیش از تاریخ وجود داشت و با شروع دوران تاریخى و اختراع خط، این مکانیسم گسترده‌تر شد. برخى معتقدند : ارتباط انسانها، سنگ بناى جامعه انسانى است و بدون آن هرگز فرهنگ به عنوان خصیصه جامعه انسانى پدید نمى‌آید»[1] و جمعى همچون چارلز کولى ، به عنوان یکى از معتبرترین محققان رشته ارتباطات «ارتباط را مکانیسمى مى‌داند که از خلال آن روابط انسانها برقرار مى‌شود و بسط مى‌یابد.[2] به عبارت دیگر مى‌توان گفت: بطورکلى اطلاع‌رسانى در تمام اعصار نقش مهمى در سرنوشت انسانها بازى کرده است. هر چند سابقه ارتباطات به اندازه عمر انسان بر روى کره زمین است. «ولى براى موضوع تاریخ مطبوعات به دشوارى مى‌توان حدومرزى تعیین کرد. چرا که اولاً مطبوعات مانند سایر رشته‌هاى تاریخ عمومى چون تاریخ ادبیات، تاریخ امور اقتصادى و یا تاریخ جنبش‌هاى اجتماعى بدون ارجاع دائم به تحول عمومى جوامع ساخته و فهمیده نمى‌شود. ثانیا، حدود عرصه مطبوعات ادوارى همواره و بیش از پیش خواه نسبت به سایر تولیدات چاپى که قبل از آغاز نیمه دوم قرن نوزدهم به وجود آمده و خواه نسبت به دیگر رسانه‌هاى خبرى که در اثر پیشرفت تکنیک پیدا شد مبهم و نامشخص بوده و هست».[3]

روزنامه به معناى امروزى، اولین بار در اروپاى قرن چهاردهم میلادى ظهور کرد. حداقل از این قرن، اخبار به شکل کالایى حقیقى درآمده بود و خبرنگاران براى شاهزادگان یا بازرگانان، سرویس‌هاى منظم مکاتباتى دستنویس ترتیب مى‌دادند.

این اخبار دستنویس، اغلب به نام ایتالیایى‌اش «آویزى» نامیده مى‌شد زیرا ونیز، چهار راه بزرگ بازرگانى، یکى از مراکز پخش این نوشته‌ها بشمار مى‌رفت و نشانه‌هاى خویش را در تمام اروپا برجاى گذاشته است. این اخبار دستنویس در قرن شانزدهم پیشرفت بسیار قابل توجهى کردند.

از آغاز قرن پانزدهم نتایج یک رشته از عوامل سیاسى، اقتصادى و فکرى، عطش کسب اخبار را در غرب به نحو قابل توجهى افزایش داد. رنسانس (تجدید حیات) و سپس رفرم (اصلاح مذهبى و اجتماعى) بر کنجکاوى‌هاى کسب اخبار افزودند.

تولد صنعت چاپ ـ توسط گوتنبرگ و آغاز صنعت چاپ سربى در سال 1438، در شهر استراسبورگ که در نیمه دوم قرن پانزدهم به طور نسبتا سریعى گسترش یافت ـ باز تولید سریع نوشته‌هاى خبرى را میسر ساخت و به نوشته‌ها امکان پخش گسترده‌اى را داد که دست‌نوشته‌ها فاقد آن بودند. با این وجود مطبوعات ادوارى چاپى یک قرن و نیم بعد ـ یعنى پس از اختراع صنعت چاپ پیشرفته ـ متولد شد.[4]

اولین نشریات ادوارى «آلماناکس» نام داشتند که از سالنامه‌هاى چاپ شده در شهر ماینس آلمان در سال 1448 مشتق شده بودند[5] و اولین روزنامه در اواسط قرن 15 در اروپا شکل گرفت ولى بیش از 4 قرن طول کشید تا این صنعت، محل توجه محصلین ایرانى در اروپا قرار گیرد و درصدد وارد نمودن آن به کشور برآیند.

با توجه به آنچه پیشتر ذکر شد، در جامعه‌شناسى ارتباطات به مسائل مهمى از جمله اهمیت ارتباط جمعى، انواع ارتباط، عناصر ارتباط، وسایل ارتباط جمعى، ویژگى‌هاى اساسى وسایل ارتباط جمعى، ساخت و سازمان وسایل ارتباط جمعى،[6] رسالتها و وظایف وسایل ارتباط جمعى، نقش واقعى مطبوعات و وسایل ارتباط جمعى و چگونگى ارتباط بین حاکمیت و وسایل ارتباط جمعى مى‌پردازد که هر کدام حوزه‌اى وسیع براى بحث و گفتگو دارد که در این مقال نمى‌گنجد و براى جلوگیرى از طولانى شدن بحث به بعضى از مسائل مهمتر اشاره‌اى خواهد شد.

در خصوص وظایف رسانه‌ها بین متفکرین و دانشمندان علوم ارتباطات اختلافاتى وجود دارد. بیشتر آنها به نقش تفریحى آنها که انسان بتواند توسط رسانه خود را از مشکلات و واقعیت‌هاى موجود جدا کند و در فضاى دیگرى که باعث تفنن و سرگرمى او شود. و نقش خبرى وسایل ارتباط جمعى که وظیفه پخش خبر و اطلاع‌رسانى سریع، بى‌طرفانه و آگاهى بخش را به انجام برسانند[7]. همچنین نقش همگن‌سازى و نزدیک کردن خواستها و انتظارات تمامى افراد ساکن در یک جامعه[8] و ارائه تحلیل درست از اخبار و تشریح آن در جهت آگاه‌سازى افراد و بوجود آوردن احساس تعلق اجتماعى از طریق مرتبط نمودن انسانها با هم به نحوى که آنان احساس نمایند همگى آنان به یک کل تعلق دارند، از وظایف وسایل ارتباط جمعى مى‌باشد.[9] ولى آنچه باید در ادامه این موضوع روشن شود این است که آیا وسایل ارتباط جمعى در تحصیل اهدافشان موفق بوده‌اند یا نه، براى جواب به این سؤال لازم است نظرى مختصر به وضعیت فعلى رسانه‌هاى جمعى بیندازیم تا با شناخت واقعیت‌هاى موجود به جواب درست برسیم.

در جهان ارتباطات اکثریت قریب به اتفاق وسایل ارتباط جمعى در دست قدرتهاى بزرگ و سرمایه‌داران و در جهت اهداف آنان است. آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، فرانس‌پرس و رویتر جنگنده‌هاى خبرى غرب هستند که در سال 1372 روزانه با مخابره بیش از 35 میلیون کلمه خبر، جهان را بمباران خبرى مى‌کردند.[10] همان‌طور که گفته شد چهار غول خبرى غرب، با در اختیار داشتن سرمایه هنگفت، تجهیزات پیشرفته مخابراتى، ارتباطات ماهواره‌اى، کامپیوترهاى مدرن و خبرنگاران زبده در پوشش حمایت‌هاى سیاسى و اقتصادى نظام سرمایه‌دارى و کمک‌هاى سازمانهاى جاسوسى، بر جریان اطلاعات و اخبار در جهان خصوصا در کشورهاى در حال توسعه سلطه کامل دارند و 90 درصد خبرهاى خارجى روزنامه‌ها و سایر وسایل ارتباط جمعى جهان را تأمین مى‌کنند.

با توجه به مطالب فوق مى‌توان به راحتى نتیجه‌گیرى کرد که منابع خبرى تمام رسانه‌هاى جمعى جهان در دست تعداد محدودى از کشورها و آن هم صهیونیستى و سلطه‌گر وجود دارد و دیگر کشورها فقط اخبار خبرگزاریهاى فوق را رله مى‌کنند و یا اینکه منبع خبرى آنها خبرگزاریهاى یاد شده مى‌باشد.

کشورهاى جهان سوم به دلایل مختلف، از جمله وابستگیهاى اقتصادى، کمبود تجهیزات و ابزارهاى خبرگیرى و خبررسانى، بالا بودن مخارج تأسیس دفاتر نمایندگى در داخل و خارج کشور، کمبود کادرهاى متخصص و تحصیل‌کرده و وابستگى سیاسى دولتها به بیگانگان قادر به پاسخگویى به نیازهاى خبرى خود نیستند. به همین دلیل به میزان قابل توجهى به خبرگزاریهاى جهانى وابسته‌اند.[11]

غولهاى خبرى جدید با سوءاستفاده از کمبود اطلاعات مورد نیاز کشورهاى در حال توسعه و عدم تأمین این نیازها از سوى مراکز خبرى داخلى، اخبار و پیامها را با کمیت زیاد و کیفیتهاى خاص مورد نظرشان در قالبهاى جذاب و ادعاهاى ظاهرا بى‌طرفانه به این کشورها سرازیر مى‌کنند. این کانونها با تبلیغ شیوه‌هاى زندگى غربى و مهیا کردن زمینه‌هاى از خود بیگانگى فکرى و هویت‌باختگى، آثار و عوارض نامطلوبى را در کشورهاى جهان سوم پدید مى‌آورند و سلطه فرهنگى خود را بر آنها تحمیل مى‌کنند. وسایل ارتباط جمعى و غولهاى خبرى غرب علیرغم تشکیلات مستقل‌شان در حوادث و وقایع مهم به عنوان پیش قراولان یا جاده صاف‌کن قدرتهاى بزرگ وارد عمل مى‌شوند. این موارد را در رویدادهاى مهم جهانى چون جنگهاى ویتنام، کره، هندوچین، هند و پاکستان، ایران و عراق، سرنگونى هواپیماى مسافرى ایران، پذیرفتن قطعنامه 598 و اعلام آتش‌بس، قضیه سلمان رشدى، گروگانهاى آمریکایى، قضیه واترگیت و موارد متعدد دیگر مى‌توان به وضوح مشاهده کرد.

این قدرتهاى مرموز مى‌توانند روند رویدادها را تسریع و حتى وارونه و تحریف نمایند، اذهان عمومى جهان را به نفع خود بسیج کنند، مقامات آمریکایى را در حمله به هواپیماى مسافربرى ایران بر فراز آبهاى خلیج فارس و کشته شدن صدها انسان بیگناه تبرئه کنند و در مقابل، حمله به هواپیماى آمریکایى و فرانسوى بر فراز لاکربى را عملیات تروریستى اعلام کنند، حمله هوایى آمریکا به لیبى را دفاع از آزادى قلمداد نمایند، موقعیت رژیمهاى دست‌نشانده را تثبیت و افکار عمومى را نسبت به رژیم‌هاى مترقى و نهضتهاى آزادیبخش و انقلابات مردمى بدبین نمایند... اهانت سلمان رشدى به مقدسات مسلمانان را آزادى عقیده قلمداد کنند و در مقابل فتواى امام خمینى (ره) را ضدآزادى بیان عنوان نمایند و یا اینکه تصاویر ناامیدکننده‌اى از روند برنامه‌هاى توسعه در جهان سوم ارائه نمایند.[12] لذا با توجه به مطالبى که ذکر شد وسایل ارتباط جمعى از انجام رسالت واقعى خویش عاجز مى‌شوند و به جاى اینکه تکنولوژى پیشرفته و مدرن وسایل ارتباط جمعى در خدمت انسانیت باشد در جهت نابودى انسان و به سلطه کشیدن آن به کار مى‌رود. این قضاوت کلى درباره نظام بین‌المللى ارتباطات قابل تصدیق است ولى در سطح ملى، هر کشور مستقلى با ایجاد امکانات لازم مى‌تواند یک نظام اطلاع‌رسانى سالم و مفید جهت پیشرفت و ارتقاء سطح فرهنگى و علمى جامعه‌اش بوجود آورد؛ هر چند طى چنین مسیرى بدون مشکل نخواهد بود.

با نگاهى کلى به سیر فعالیت‌هاى مطبوعاتى در ایران از بدو ورود این وسیله ارتباطى به داخل تا طلوع خورشید انقلاب اسلامى، مطبوعات، در فراز و نشیب‌هاى مختلف نتوانستند به صورت مستمر نقش واقعى و تاریخى خودشان را ایفا نمایند و در سیر حرکت فرهنگى کشور در طول زمان منشأ پیشرفت شوند. «هرچند برخلاف بعضى از آثار تمدنى اکتسابى از غرب که باعث عقب‌ماندگى و یا شاید تضعیف زمینه‌هاى فرهنگى و مذهبى شدند، مطبوعات در تحول فرهنگى جامعه نقش خوبى داشته‌اند»[13] اما برخلاف این ذهنیت تاریخى، مطبوعات در طول زمان به دلایل خاص از ایفاى نقش تاریخى و مستمر در تکامل فرهنگى و اجتماعى متمدن ایرانى بازماندند.

لذا بدون چشم‌پوشى از سایر عوامل، مهمترین دلیل عقب‌ماندگى مطبوعات در ایران ساختار استبدادى حکومتها و ممانعت از استقلال گروههاى اجتماعى و اختلال در تجمع منافع آنها به اشکال مختلف، مانعى در راه شکل‌گیرى مشارکت و رشد احزاب سیاسى و پایدارى آنها بوده است و مطبوعات در جوامع استبدادى از ایفاى نقش ناتوان مى‌باشند، یعنى افراد دیکتاتور مشروعیت خودشان را از راه زور بدست آورده و خود را بى‌نیاز از حمایت مردم و گروههاى مشروع و قانونى مى‌دانند و به همین دلیل امکان فعالیت آزاد به آنها داده نمى‌شود.[14]

از سوى دیگر، وابستگى شدید مطبوعات ایرانى به جریان خبرى غرب و وابستگى فکرى سران آنها به مارکسیست و یا لیبرالیست، روسیه، انگلیس و یا آمریکا و حرکت در راستاى اهداف آنها در طول یکصد سال اخیر، سابقه بسیار سویى از آنها در اذهان مردم قرار داده است، قلم بدستان ایران وابستگان به قدرت و یا سفارت خانه‌هاى خارجى بودند که پس از انقلاب اسلامى، بساط بسیارى از آنها فرو ریخت ولى مجددا همانها با پیوستن به اردوگاه دشمنان از قبیل بى. بى سى و رادیو آمریکا و رادیو اسرائیل به دشمنى با آزادى مردم از قید و بند استعمار پرداختند.

به هرحال جوامع بشرى در عصر حاضر ـ از ابتدایى‌ترین تا پیشرفته‌ترین آنها ـ داراى سطحى از این ارتباطات‌اند و جهت پیشبرد امور ناگزیر به توسعه کمى و کیفى وسایل ارتباط جمعى از جمله مطبوعات هستند و از این لحاظ کشور ما هم در بستر تاریخ همراه با سایر ملل در مواجهه با تکنولوژى ارتباطى به استفاده از آن پرداخته است و در زمینه مطبوعات اولین نشریات در ایران در زمان حکومت قاجاریه در ایران شکل گرفت.

نخستین روزنامه در ایران در اوایل سلطنت محمدشاه قاجار انتشار یافت که نام مخصوصى نداشت و میرزا صالح شیرازى مهندس آنرا اداره مى‌کرد.[15]

دومین روزنامه در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و توسط میرزا تقى‌خان امیرکبیر صدر اعظم لایق ایران در تهران تأسیس گردید[16] و بدینوسیله فعالیت مطبوعاتى در ایران آغاز شد، ولى به دلیل حکومت استبدادى خاندان قاجاریه مطبوعات از محدودیت زیادى برخوردار بودند ولى علیرغم شیوه استبدادى این خاندان و با توجه به تحولات بین‌المللى و سیاست‌هاى توسعه‌طلبانه کشورهاى استعمارى و دوره امتیازات و بى‌لیاقتى شاهان قاجار، ایران تحولات نهضت مشروطه را تجربه مى‌کرد و با اعطاى فرمان مشروطیت در 1285 هجرى شمسى توسط مظفرالدین شاه مطبوعات هم از لحاظ کمى و هم کیفى پیشرفت بسیارى نمودند.

با روى کار آمدن رضاشاه و سلطنت خاندان پهلوى هیچ تغییرى در این روند ایجاد نشد بلکه از سال 1304 تا 1320 فشار بر مطبوعات بیشتر نیز شد و با روى کار آمدن محمدرضا در سوم شهریور 1320 تا پیروزى انقلاب اسلامى مطبوعات فراز و نشیب‌هاى زیادى را پشت سر گذاشتند. هرچند ضعف محمدرضا در آغاز حکومتش موجب شد تا سال 1325 شاهد نوعى آزادى نسبى و رشد زیاد مطبوعات از نظر کمى و کیفى به ویژه انتقاد از دستگاه باشیم ولى به محض تحکیم حاکمیت از این سال تا وقایع ملى شدن صنعت نفت و روى کار آمدن مصدق مجددا مطبوعات تحت فشار دستگاه قرار گرفتند.

در این زمان مطبوعات تا حدودى در چاپ مطالبى انتقادى آزاد بودند. و از نظر کمى نیز رشد کردند ولى با اجراى کودتاى آمریکایى 28 مرداد 1332 سایه چتر استبداد بر مطبوعات افتاد و فشارهاى بسیارى به روزنامه‌نگاران وارد شد و تنها روزنامه‌ها و مجلاتى که با دست عوامل کودتا حمایت مى‌شدند و یا از دست آنان امتیاز انتشار گرفتند، به فعالیت خود ادامه دادند.

با روى کار آمدن دکتر على امینى در سال 1339 و حمایت آمریکا از وى در اجراى سیاست آن کشور مبنى بر اعطاى نسبى آزادى به مطبوعات، مجددا شاهد مطالب انتقادى در مطبوعات هستیم لیکن هیچ‌گاه نقش اساسى و چهره واقعى مطبوعات نمایان نشد. حتى همین آزادى اندک و فرمایشى نیز دیرى نپایید و با به قدرت رسیدن علم در سال 1341 و سیاست‌هاى به ظاهر فرهنگى وى دوباره با افول مطبوعات با بسته شدن باب هرگونه انتقاد مواجه شدیم. این روند تا سال 1356 ادامه یافت. با شروع نهضت اسلامى مردم ایران، و سردرگمى سران حاکم در پیش‌گیرى سیاستى مشخص در قبال مطبوعات و آشفتگى اوضاع، مطبوعاتیان از شرایط جدید در جهت انتقاد از سیاست‌هاى نظام وقت استفاده نمودند و شاه تحت فشار افکار عمومى و با اشاره اربابان آمریکایى، به ناچار با آزادى مطبوعات در کشور موافقت کرد. با پیروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن 1357 و محو نظام سلطه، مطبوعات وارد عصر جدید شدند.

 

ب ـ اسماعیل پوروالى و مجله بامشاد 

1ـ پیشینه خانوادگى، دوران جوانى

اسماعیل پوروالى فرزند غلامحسین در سال 1304 هجرى شمسى* در شهرستان مشهد به دنیا آمد.

جد بزرگش عباس خان والى نام داشت و قبل از جنگ ایران و روسیه تزارى در زمان فتحعلى شاه قاجار مدتى والى ایروان بود که بعدها به دلایل نامعلوم از ارمنستان به اصفهان کوچ کرد. خانواده پوروالى ایروانى، نام خانوادگى خود را از این شخص به ارث برده‌اند.

مدیح‌الملک پدربزرگ مادرى اسماعیل پوروالى از شعراء دربار ناصرى بود پدربزرگ پدرى پوروالى در شمار وابستگان به تشکیلات انیس‌الدوله، سوگلى ناصرالدین شاه بود و پس از انجام مأموریت، در مشهد ماند و با اینکه بیش از شصت سال داشت، در آن شهر ازدواج کرد و صاحب فرزندانى شد. که پدر اسماعیل پوروالى یکى از آن فرزندان بود.[17]

پوروالى در مشهد در خانواده‌اى فقیر روزگار مى‌گذراند و از این لحاظ وضع بسیار اسفبارى داشت و بدلیل اعتیاد پدرش و عدم تکافوى مخارج زندگى در سن چهار سالگى با خانواده‌اش از مشهد به تهران کوچ کردند.[18] در تهران نیز وضعیت زندگى‌شان مثل مشهد بود بطوریکه خودش درباره این بُرهه از زندگى‌اش مى‌آورد :

«براى گذراندن زندگى در تهران نه پدرم پول داشت و نه مادرم، پس از چند ماه براى اینکه دست کم یکى از نان خورها را کم کنند، تصمیم گرفتند مرا همراه یکى از آشنایانى که به مشهد مى‌رفت دوباره به نزد پدربزرگم بفرستند.»[19]

 

2ـ تحصیلات اسماعیل پوروالى :

پوروالى تا شش سالگى در مشهد ماند و اولین سال دوره ابتدایى را هم در همین شهر و در «مدرسه شاهرضا» گذراند. خودش درباره تحصیلاتش مى‌نویسد :

«اولین معلم من در مدرسه شاهرضا مشهد، محمد پروین گنابادى بود که حالا از مفاخر ادب و تحقیق در ایران است. بعد به تهران آمدم و به مدرسه «اتحاد» رفتم که زیاد آبرویى نداشت. دوره متوسطه به دبیرستان فیروز بهرام رفتم و از همان دبیرستان دیپلم گرفتم.[20]

نامبرده تحصیلات دانشگاهى داشت و از دانشکده ادبیات تهران، لیسانس تاریخ و جغرافیا دریافت نمود.»[21]

روزنامه کیهان به نقل از پوروالى درباره انگیزه‌اش از تحصیلات دانشگاهى مى‌آورد :

«در سال 1328 به این دلیل که از نداشتن مدرک دانشگاهى شدیدا احساس حقارت کرده به دانشگاه تهران رفته و در سال 1331 موفق به اخذ لیسانس در رشته تاریخ و جغرافیا شده است.»[22]

 

3ـ ازدواج اسماعیل پوروالى :

اسماعیل پوروالى بدلیل فقر اقتصادى خانواده‌اش و حقارتى که سالها او را از این جهت رنجانده بود، هنگام انتخاب همسر دنبال ازدواج با خانواده‌اى اسم و رسم‌دار که در حاکمیت دستگاه پهلوى هم داراى نقش باشند، بود تا ضمن جبران حقارت‌هاى گذشته در سلسله مراتب حاکمیت به حکم نردبانى باعث شد و ترقى او باشند و از طرفى چون چنین خانواده‌هایى بندرت حاضر به ازدواج فرزندانشان با جوانى که از لحاظ خانوادگى هم‌شأن نباشد مخالفت مى‌نمایند، مجبور مى‌شود با دخترى با اختلاف سنى زیاد که چندین سال از خودش بزرگتر بود ازدواج کند.

نامبرده در سال 1323 با قدسیه عمید نورى، خواهر ابوالحسن عمید نورى از رجال و صاحب منصبان دوران پهلوى ازدواج کرد.[23] این ازدواج هر چند تا آخر عمر همسرش ادامه داشت ولى ازدواج موفقى نبود و زن و شوهر سالها دور از هم بودند که این مسئله و سایر موارد باعث انحرافى اخلاقى اسماعیل پوروالى مى‌شود که در مباحث بعدى به آن خواهیم پرداخت.

 

4ـ آغاز نویسندگى :

اسماعیل پوروالى از دوره ابتدایى شروع به نوشتن مقاله در روزنامه‌ها نمود. خودش در این زمینه مى‌گوید :

«در کلاس چهارم ابتدایى بودم که اولین روزنامه دست نویسم بین منازل اقرباء و خویشاوندان پخش شد. این روزنامه که نمى‌دانم چرا اسمش را پاینده گذاشته بودم، روى چهار ورقى‌هاى بزرگى که مشق خط مى‌نوشتیم، به شکل روزنامه‌هاى وقت، ستون بندى شده بود و با کپیه آن را تکثیر مى‌کردم... این روزنامه دست‌نویس با اینکه اسمش پاینده بود دو شماره بیشتر ادامه پیدا نکرد و براثر مخالفت مادرم به ناچار دست از آن کشیدم و بالاخره پس از چند سال پراکنده نویسى، سرانجام در سال 1319 به روزنامه ستاره راه پیدا کردم.[24] همچنین اسماعیل پوروالى به ادعاى خودش طى سالهاى 1319 تا سال 1341 سردبیرى بیش از 27 نشریه را عهده‌دار بود.»[25]

 

5 ـ فعالیت پوروالى در جریانات سیاسى و خدمت به دستگاه پهلوى :

اسماعیل پوروالى از ابتداى دهه بیست وارد فعالیت‌هاى سیاسى شد و عمده فعالیت‌هایش در زمینه تقویت پایه‌هاى حاکمیت محمدرضا پهلوى بود شروع فعالیت حزبى نامبرده عضویت در حزبمیهن‌پرستان بود.[26]

اسماعیل پوروالى پس از آن به همراه دو تن از همشهریان و دوستان دوران کودکى‌اش در مشهد به نامهاى خسرو اقبال و جهانگیر تفضلى با هدف حمایت از مجموعه دربار و محمدرضا، حزبى ناسیونالیستى به تقلید از حزب نازى آلمان به نام حزب پیکار ایجاد کردند و درصدد عضوگیرى و آغاز فعالیت‌هاى سیاسى بودند. در کتاب قربانیان باور و احزاب سیاسى ایران درباره شکل‌گیرى و اعضاى این حزب چنین آمده است:

«حزب پیکار به رهبرى خسرو اقبال، برادر کوچکتر منوچهر اقبال تشکیل گردید و اعضاى سرشناس آن تنى چند از روزنامه‌نگاران از جمله حسن ارسنجانى مدیر روزنامه داریا ـ جهانگیر تفضلى مدیر روزنامه ایران ما، ابوالحسن احتشامى، اسماعیل پوروالى و محمد تفضلى بودند».[27] آنان براى جلب توجه افکار عمومى روزنامه بهار را به عنوان ارگان حزب از شیخ احمد بهارى اجاره کردند.[28]

وظیفه پوروالى در این زمان کمک به امور روزنامه بود. اندکى بعد خسرو اقبال، امتیاز روزنامه نبرد را گرفت و از این زمان پوروالى تمام وقت خود را در خدمت این روزنامه گذاشت و در تمام امور مربوط به روزنامه، به خسرو اقبال کمک مى‌کرد. در همین روزنامه «نبرد» بود که کار نوشتن به معناى جدى را آغاز کرد و سلسله مطالبى را با نام مستعار «بامشاد» انتشار داد.[29]

اسماعیل پوروالى همراه با دستگاه حاکم دنبال مبارزه با مظاهر اسلامى از طریق روى آوردن به تمدن باستانى بود. ضمن پیروى از سیاست‌هاى به اصطلاح باستان‌گرایانه نظام وقت با برگزیدن نام بامشاد ـ که در واقع نام یکى از پنج نوازنده خسروپرویز است ـ سرسپردگى خود را به دستگاه، به اثبات رساند.[30]

هر چند اسماعیل پوروالى ابتداى امر مخالف هرگونه سازش و همراهى با حکومت وقت بود و در این عقیده حتى با مادرش نیز که مخالف فعالیت‌هایش بود به مقابله برخاست. خودش در این باره در روزگار نو چنین مى‌گوید :

«براى مادرم که راه و روش پدرش «مدیح‌الملک، شاعر و نویسنده دربار ناصرى سرمشق زندگى بود، روزنامه‌نویسى یعنى بازى با آتش و مى‌گفت وقتى مشروطه شد و به سراغ پدرم آمدند که بیا و روزنامه بنویس، پدرم گفت بگذارید من در بستر راحت بمیرم. و وقتى ورق برگشت و محمدعلى شاه، بساط مشروطه خواهان را برچید و روزنامه‌نویس‌ها را جلوى توپ گذاشت، پدرم زنده نبود ولى همه مى‌گفتند، مدیح‌الملک پیغمبر بود. زیرا پیشاپیش مى‌دانست که چه به سر روزنامه‌نویس‌ها خواهد آمد و من با اینکه مادرم را سخت دوست داشتم و به پدر بزرگ ندیده‌ام افتخار مى‌کردم اما نه مادرم را مى‌بخشیدم که از حقیقت این‌قدر وحشت دارد و نه پدربزرگم را که معلومات خود را در خدمت حکام زورگوى روز قرار داده بود...».[31]

اما علیرغم اظهارات فوق، پوروالى در روزنامه نبرد به همراه خسرو اقبال و جهانگیر تفضلى به یارى شاه جوان و متزلزل مى‌شتابد و در جهت تقویت او و تضعیف دولت قوام‌السلطنه و دیگر زورمداران تلاش مى‌کند و قلم را بکار مى‌گیرد :

«در این مبارزه پنهانى که بین شاه و نخست‌وزیر درگرفته بود با حمله‌هاى مکرر به دولت و کوبیدن قوام، در صف هواخواهان شاه قرار گرفته بودیم... و وقتى دولت روزنامه نبرد را توقیف کرد، ما درست اول آذر 1321، در مطبعه روزنامه اطلاعات، بر علیه قوام شبنامه چاپ مى‌کردیم».[32]

با توقیف[33] روزنامه نبرد و دستگیرى و بازداشت جهانگیر تفضلى و خسرو اقبال در روز 18 آذر سال 1321، آنها پس از چهل روز آزاد و جهانگیر تفضلى امتیاز روزنامه «ایران ما» را گرفت که اسماعیل پوروالى یکى از اداره‌کنندگان آن بود و در زمان دستگیرى مجدد جهانگیر تفضلى، اسماعیل پوروالى به همراه محمود تفضلى (برادر جهانگیر) «روزنامه ایران ما» ارگان حزب پیکار را اداره مى‌کردند. در حزب پیکار گرایش‌هاى مختلف چپى و راستى وجود داشت که پوروالى با مهارت مثل همیشه با هر دو گروه همکارى مى‌نمود. و به قول خودش «یار دارا بود و دل با اسکندر داشت» :

«جناح چپ حزب که سردمداران آن، حسن مخبرى، رضا آذرخش، حسن ارسنجانى و بهشتى بودند که باشگاه حزب و اعضاى آن را در اختیار داشتند و جناح راست که جلال شادمان و ابوالفضل سجادیان و کاظم امامى علمداران آن محسوب مى‌شدند با کمک دیگر رفقایشان نظیر ابوالحسن مصداقى، ادوارد ژوزف، محمد مسعود، اداره روزنامه را پاتوق خودساخته بودند. کوشش من این بود که بین دو جناح، در روزنامه ایران ما راهى را انتخاب کنم که نه رنگ به اصطلاح سرخ داشته باشد و نه رنگ سیاه راست و در این میان یار دارا بودن و دل به اسکندر داشتن، حکایت من بود که شب و روزم با دارودسته جلال شادمان مى‌گذشت ولى خود را با دارودسته رضا آذرخش (جناح توده‌اى حزب) هم عقیده و هم مشرب مى‌دیدم و براى اینکه روزنامه را، از این جنگ و جدال داخل حزب برکنار نگه دارم، مصلحت را در این دیده بودم که حتى‌المقدور کفه خبرى آن را سنگین‌تر کنم».[34]

اسماعیل پوروالى و هم‌مسلکانش در سال 1322 با این فرض که ارباب آنها یعنى دولت انگلیس خواهان به قدرت رسیدن (نخست‌وزیرى) سیدضیاءالدین طباطبایى است و هر گروهى که با سید متحد شود در آینده قدرت او سهیم خواهد بود، چنین تحلیل مى‌کردند :

«اگر انگلیسى‌ها در گیرودار جنگ جهانى دوم، بعد از بیست و یک سال سید ضیاءالدین را، از فلسطین حرکت داده‌اند و به ایران آورده‌اند براى این است که مى‌خواهند سررشته کار را دوباره به دست او بدهند و چون در موفقیت او جاى تردید نیست ما باید جزء نخستین دسته‌هایى باشیم که به او بگرویم و دوروبرش را بگیریم و خود را شریک و سهیم در قدرتش کنیم که خواه و ناخواه، به او سپرده خواهد شد. لذا قرار شد به نام حزب دو سه اتومبیل راه بیاندازیم و به پیشواز او برویم و...

و در روزى که قرار بود سید به تهران برسد، ناهار را همه با هم خوردیم و در بعدازظهر گرمى از ماه شهریور سال 1322 تهران را به مقصد کهریزک ترک کردیم».[35]

این‌گونه موضع‌گیرى حزب در قبال مسائل مهم کشور از طرفى حکایت از ارتباط تنگاتنگ این حزب با کانونهاى تأثیرگذار و مرموز شبکه جاسوسى بریتانیا داشت و از طرف دیگر وابستگى شدید و سرسپردگى و پیروى بى‌چون و چرا از سیاست‌هاى استعمارى بریتانیا در ایران را بیان مى‌کرد. جلد دوم کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوى ضمن معرفى ترات[36] در ردیف مهم‌ترین چهره جاسوسى جهان غرب و نقش اصلى او در مهمترین حوادث سالهاى پس از شهریور 1320 مى‌نویسد :

«نخستین اقدام مهم او، عملیات بازگردانیدن سید ضیاءالدین طباطبایى از فلسطین به ایران بود. این عملیات از مرداد 1320 (یک ماه قبل از سقوط رضاخان) با ملاقات سرهنگ تیگ[37] انگلیسى و سیدضیاء در فلسطین آغاز شد و پس از شهریور 1320، در مکاتبات سر ریدر بولارد با وزیر کشور بریتانیا مقیم قاهره ضرورت آن مورد بحث قرار گرفت. درنتیجه : ترات در 24 سپتامبر 1942، تهران را به قصد اورشلیم براى دیدن سید ضیاء و اطلاع از نظریات وى درباره ایران ترک کرد... ترات بعد از ملاقات با سید ضیاء و گفتگو با وى به نتیجه رسید که : سید ضیاء هنوز یک ایرانى وطن‌پرست است و مشتاق انجام خدماتى براى کشور خود مى‌باشد؟! و شدیدا معتقد است به اینکه کشورش باید با انگلیسى‌ها به هر نحو ممکن همکارى نماید.

سید ضیاء در سال 1322 به تهران آمد و بلافاصله خبرگزارى «رویتر» با اعلام خبر ورود او، به تمجید از سید ضیاء پرداخت و او را به عنوان کاندیداى نخست‌وزیرى از سوى محافل دموکرات ایران!! معرفى کرد».[38]

با توجه به مطالب فوق کاملاً واضح است حمایت حزب پیکار و پوروالى از نخست‌وزیرى سید ضیاء تنها نتیجه برداشت اعضا نبوده بلکه از مجارى خاص و با دستور اینتلجنس سرویس چنین اقدامى صورت گرفته است؟!

روزنامه ایران ما که از طریق جهانگیر تفضلى سر در دامان استعمار[39] پیر بریتانیا داشت ـ در این زمان که خسرو اقبال و جهانگیر تفضلى در زندان بودند ـ پوروالى را مأمور مى‌کنند تا در جهت‌گیریها و فعالیت‌هاى مختلف روزنامه ایران ما با على دشتى نماینده مجلس شوراى ملى وقت و عامل شناخته شده بریتانیا مشورت کند. پوروالى در این زمینه مى‌گوید :

«سفارش خصوصى رفقاى زندانى، خسرو اقبال و جهانگیر تفضلى این بود که نه من گوش به توصیه‌هاى جناح راست حزب پیکار بدهم و نه به حرفهاى جناح چپ اعتنایى بکنم، بلکه به جاى آنها، سراغ على دشتى بروم  بر طبق راهنمایى‌هاى او روزنامه ارگان حزب را بگردانم».[40]

پوروالى جهت عملى نمودن دستورات صادره به خانه على دشتى رفت و با راهنمایى‌هاى او فعالیت حزب پیکار و روزنامه ایران ما را جهت داد و روزنامه «ایران ما» هم با نوشتن مقالاتى علیه تدین وزیر فرهنگ کابینه سهیلى که با على دشتى اختلاف داشت توقیف شد ولى با حمایت على دشتى مجددا شروع به فعالیت نمود.

اسماعیل پوروالى در بلواى پیشه‌ورى در آذربایجان نیز براى تبلیغ و طرفدارى از او در مجله «ایران ما» مقاله مى‌نوشت و جهت ملاقات با پیشه‌ورى و تهیه گزارشى از حزب دموکرات و چاپ آن در روزنامه «ایران ما» به آذربایجان سفر نمود:

«زمانى که پیشه‌ورى در آذربایجان اعلام خودمختارى کرد، اسماعیل پوروالى از جانب پیشه‌ورى به آذربایجان دعوت شد و به همراه جهانگیر تفضلى، سلسله مقالاتى در دفاع از خودمختارى و تجزیه آذربایجان نوشت».[41]

اسماعیل پوروالى و هم‌پیمانانش برخلاف دوره اول نخست‌وزیرى قوام‌السلطنه که علیه او ـ با هدایت دربار ـ فعالیت مى‌کردند، این بار منافعشان را در حمایت او دیده، با هدایت جهانگیر تفضلى به حزب دموکرات قوام‌السلطنه پیوستند و روزنامه ایران ما عملاً ارگان حزب دموکرات شد و به نفع قوام‌السلطنه مطلب مى‌نوشت و با توجه به مطالب فوق بى‌گمان مى‌توان گفت که پوروالى و شبکه دوستانش از جمله جهانگیر تفضلى و خسرو اقبال مهره‌هایى در دست استعمار بریتانیا و دربار و مأمور انجام نقشه‌اى بودند که به آنها واگذار مى‌شد. روزنامه کیهان در این باره مى‌نویسد :

«اسماعیل پوروالى در سالهاى پرآشوب دهه 1320 و تا قبل از کودتاى 28 مرداد 1332، هر روز به رنگى درمى‌آمد و از این شاخه به آن شاخه مى‌پرید. او در این زمان به چیرگى یک بندباز حرفه‌اى بین کانونهاى مختلف قدرت، مانور مى‌کرد، یک روز جانب آلمان را مى‌گرفت و روز دیگر هوادار انگلیس مى‌شد و اندکى بعد به دفاع از شوروى و آرمان طبقه کارگر مى‌پرداخت.

در اواخر دهه 20 زمانى که روزنامه‌نگاران ملى و مبارز و هواداران نهضت ملى کردن صنعت نفت، دور هم جمع شدند و جبهه روزنامه‌نگاران ایران را به وجود آوردند، اسماعیل پوروالى هم با گردآورى چند تن از مدیران جراید وابسته، انجمن روزنامه‌نگاران ایران را سازمان داد تا خسرو اقبال رئیس آن شود.

پوروالى پس از کودتاى 28 مرداد 1332 به صورتى کاملاً علنى و مشخص در کنار حکومت پس از کودتا قرار گرفت تا به عنوان یک روزنامه‌نگار به بزک کردن چهره رژیم و آراستن ویترین فرهنگى آن مشغول گردد. او در تمام سالهاى باقیمانده از حیات حکومت پهلوى همواره در کنار آن ماند و در تمام این سالها کوشید تا از طریق قلمش، خدشه‌اى به رژیم وارد نیاید.»[42]

روزنامه کیهان به نقل از مجله «علم و جامعه» درباره پوروالى چنین آورده است :

«... سالهاى پس از کودتاى 28 مرداد آدمها و بازیگران خاص خود را طلب مى‌کرد و این آدمها پس از فرو نشستن گردوخاک آن حادثه شوم و بیگانه ساخته، خطوط اصلى چهره‌شان مشخص مى‌گردید. گروهى به ارزش‌هاى عقیدتى خود وفادار ماندند و زندان و تبعید و مرگ را به جان خریدند و عده‌اى دیگر چهره‌هاى خود را در فضاى تازه پدید آمده، بى‌تفاوت رها کردند و دلمشغول زندگى شخصى خویش شدند و برخى به قلب قدرت جذب و بازیگر صحنه و وکیل و وزیر و امیر شدند. روزنامه‌نگاران نسل قبل از مرداد 32 نیز از این تقسیم‌بندى مستثنى نبودند که اسماعیل پوروالى یکى از آنها بود و در صحنه ماند. او به خصلت روزنامه‌نگار بودن، منتقد بود، اما نه منتقدى که علت را مى‌جوید و با ریشه درد مخالفت مى‌کند، بلکه منتقدى که جوانب را مى‌سنجد تا مبادا به تنه اصلى نظام و رژیم پهلوى صدمه‌اى وارد آید. او با کوله‌بارى از آشنایى و دوستى با کسانى که در هیئت حاکمه بعد از مرداد دست بالا را داشتند، جاى خود را محفوظ مى‌داشت».[43]

البته لازم به ذکر است اسماعیل پوروالى مدتى قبل از کودتاى 28 مرداد 1332 به طور آشکار با قبول مسئولیت‌هاى مختلف به جمع خدمتگزاران حکومت دیکتاتورى محمدرضا پهلوى پیوست : در سال 1328 در زمان مدیرکلى بهرام شاهرخ در اداره تبلیغات و انتشارات، همزمان با تحصیل در دانشگاه، رئیس اداره انتشارات گردید و در سال 1330 هنگامیکه شجاع‌الدین شفا رئیس تبلیغات بود به عنوان معاون اداره تبلیغات و انتشارات منصوب شد. در اسناد به جاى مانده در بایگانى ساواک چنین آمده است:

«مأمور ویژه گزارش مى‌دهد انتصاب اسماعیل پوروالى به سمت معاونت اداره تبلیغات مورد مخالفت عناصر اصلاح‌طلب واقع گردید».[44]

فصلنامه مى‌رساند در توصیف نویسندگان و روزنامه‌نگاران پس از کودتاى 28 مرداد مى‌آورد :

«چاپلوسان دربارى و قلم به مزدهاى رژیم شاهنشاهى کودتاى 28 مرداد 1332 را به عنوان معجزه قرن توصیف کرده‌اند و طى 25 سال پس از کودتاى امپریالیستى دربارى، خروارها خروار کتاب و رساله و نشریه و روزنامه و مجله و هزاران هزار ساعت سخنرانى و خطابه و مدیحه‌خوانى و وعظ در بیان زیروبم این معجزه قرن به باطل و عبث هدر داده‌اند.»[45]

نامبرده با پیروزى کودتاى 28 مرداد با دستور سپهبد زاهدى به معاونت سیاسى و تبلیغات دولت کودتا انتخاب گردید. خودش در این زمینه مى‌گوید :

«تیمسار زاهدى اینجانب را به سمت معاون سیاسى و سرپرست رادیو تهران منصوب کردند و چون بلافاصله آقاى بزرگمهرى که در این موقع ریاست اطلاعات را داشت بعللى تمارض کرده و اینجانب از طرف دولت تیمسار زاهدى، در حقیقت مسئول کار تبلیغات بودم و تمام تجدید سازمان این اداره که قسمت اعظم اعضاى آن فرارى بودند به وسیله اینجانب انجام گرفت.»[46]

 

6ـ اسماعیل پوروالى و فعالیت در شبکه جاسوسى «علم ـ ریپورتر»

همان‌طور که در مطالب پیش ذکر شد، اسماعیل پوروالى به دلیل وابستگى به باند مرموز و اطلاعاتى علم، ریپورتر و تفضلى در مقاطع مختلف حکومت 37 ساله پهلوى دوم براساس برنامه‌اى که برایش تنظیم شده بود عمل مى‌کرد. بعد از کودتاى 28 مرداد و نخست‌وزیرى فضل‌اللّه‌ زاهدى عامل ـ آمریکایى کودتا علیه حکومت دکتر مصدق ـ که خود را تاجبخش مى‌نامید و با حالت تکبرآمیز با شاه برخورد مى‌کرد، تحمل این مسئله براى شاه سخت بود و از طرفى تحمل نخست‌وزیرى زاهدى ـ براى انگلیسى‌ها مشکل بود، روابط شاه با او رو به سردى نهاد.[47]

بنابراین به دنبال سردى روابط شاه و زاهدى، اسداللّه‌ علم به عنوان اصلى‌ترین مشاور شاه با همکارى شاپور ریپورتر و دیگر اعضاى باندش برنامه دامنه‌دارى را آغاز کردند.[48]

در چنین شرایطى اسماعیل پوروالى به عنوان یکى از عوامل این باند از طریق جهانگیر تفضلى و اسداللّه‌ علم به همکارى در این پروژه دعوت شد و یک بار دیگر وابستگى‌اش را به باند اطلاعاتى استعمار پیر بریتانیا و سلطنت پهلوى به اثبات رساند. پوروالى در این باره مى‌گوید :

«در روز اول سال 1333، جهانگیر تفضلى بیخبر به خانه من آمده پیغام آورد که اسداللّه‌ علم خواسته که من و او، بالاتفاق بعد از تعطیلات عید، بدیدنش برویم... چند روز بعد که بالاتفاق به اداره املاکى رفتیم که پیش از آن منزل خواهر همزاد شاه بود و بعدها که کاخ نخست‌وزیرى شد و علم در همان اطاقى مى‌نشست که از آن پس به صورت دفتر کار نخست‌وزیرى درآمد. من به تصور اینکه غرض از این ملاقات، این است که من بار دیگر به سر روزنامه ایران ما برگردم... پیشاپیش آب پاکى را روى دستشان ریختم و گفتم من دیگر بازگشتنى نیستم و چقدر خوشحال شدم که دیدم ایشان نیز دیگر قصد همکارى با من را ندارند و مسئله را مختومه مى‌دانند. از این حرف من علم اول قهقهه‌اى سر داد و بعد یک مرتبه از من پرسید : یعنى اگر من هم بخواهم شما دیگر حاضر نیستید به روزنامه ایران ما بروید؟... در آن لحظه این سؤال آنقدر برایم غیرمنتظره بود که من مدتى هاج و واج به او خیره شدم... و او بدون اینکه منتظر جواب من بماند ادامه داد : امروز شما را خواستم تا تقاضا کنم که شبهاى جمعه چند ساعتى به اداره روزنامه ایران ما بروید و این حضور شما در آنجا، براى این نیست که در کارهاى روزنامه مداخله داشته باشید... بلکه براى این است که در آنجا خبرهاى تلفنى را که من به شما مى‌دهم، بنویسید و آنها را در اختیار آقاى تفضلى بگذارید... در حالى که از این پیشنهاد سخت حیرت کرده بودم گفتم... وقتى منبع خبرها، خود جنابعالى هستید و غرض نیز چاپ آن در روزنامه ایران ما است، چرا آنها را مستقیما خودتان به آقاى تفضلى نمى‌فرمایید... و مایلید من آنها را بگیرم و بنویسم و بعد به آقاى تفضلى بدهم و علم باز خنده‌اى سر داد و گفت : براى اینکه خبرها را باید پروراند و ما مطالعه کرده‌ایم که هیچ‌کس بهتر از شما نمى‌تواند این کار را بکند... گفتم : از حسن ظنتان متشکرم، سپس علم گفت این قرار و مدارى است که بین من و شما گذاشته مى‌شود... و براى این چهار پنج ساعتى هم که شما در آنجا صرف وقت مى‌کنید، این من هستم که در مقابل شما متعهدم.... و من از همان هفته اولى که دست بکار شدم دریافتم که کارى که بر عهده من نهاده شده است چیزى جز پرده‌درى از سوءاستفاده‌ها، حیف و میل‌ها و اعمال و افعال خلاف حکومتى نیست که خود را یک حکومت قانونى بعد از حکومت غیرقانونى دکتر مصدق مى‌شناسد و چون شمار خوانندگان هفته نامه «ایران ما» معمولاً از تعداد محدودى تجاوز نمى‌کرد، لابد علم دم على‌اصغر امیرانى را نیز دیده بود که از همان آغاز کار، مجله خواندنیها به نقل از ایران ما در هر شماره‌اش زبده‌اى از مطالبى را که از زیردست من درمى‌آمد، منعکس مى‌کرد... این البته یک چشمه، از ده‌ها چشمه‌اى محسوب مى‌شد که هدفش زدن زیر آب حکومتى بود که نه فقط در آستانه سال 1333 چنین وانمود مى‌کرد پشت بند ش «آ س» است.[49]

مظفر شاهدى در «مردى براى تمام فصول» ادامه این سیاست را چنین تبیین مى‌کند :

در ادامه همین سیاست شبکه علم از طریق مبارزه قلمى و نوشتن مقالات مختلف به دفاع از حق سلطنت مطلقه خاندان پهلوى و دربار و انتقاد از دولت زاهدى پرداخت و در همین زمان شاپور ریپورتر که نویسنده‌اى توانا بود نیز با انتقاد از دولت زاهدى و نوشتن مقالات متفاوت در مجلات خارجى اذهان افکار عمومى به طور عام و عقیده دولتمردان آمریکایى را به طور خاص به سوى حمایت از شاه جلب کرد.[50]

علم همچنین با اعمال نفوذ در انتخابات دوره هیجدهم تعدادى از نمایندگان طرفدار خود را وارد مجلس شوراى ملى نمود و آنها ضمن انتقاد از دولت زاهدى تا حد امکان از تصویب قوانینى که به نوعى در راستاى اهداف زاهدى و طرفدارانش بود ممانعت به عمل مى‌آوردند».[51]

به هر حال، اسماعیل پوروالى که زمانى با آزاد جلوه دادن خود، به پدربزرگش (مدیح‌الملک) به دلیل خدمت در دربار ناصرالدین شاه ایراد مى‌گرفت، خود، نیز مانند پدربزرگش معلومات و قلمش را در خدمت حکام ظالم پهلوى قرار داد و مزد آن را از کانالهاى مختلف دریافت نمود :

«با رفتن زاهدى، مأموریت شبهاى جمعه من هم در هفته نامه ایران ما که حق‌الزحمه ماهیانه آن، یک چک ششصد تومانى علم بود که پیشکارش «پدرام» برایم مى‌آورد به پایان رسید..».[52]

 

7ـ اسماعیل پوروالى، انتشار مجله بامشاد و مشاورت نخست‌وزیر :

پس از سقوط دولت زاهدى، حسین علاء در 17 فروردین ماه 1334 کابینه‌اش را تشکیل داد و اسداللّه‌ علم را به عنوان وزیر کشور خود انتخاب کرد.

اسداللّه‌ علم در این منصب تمام تلاشش را در جهت جلوگیرى از انتشار مطبوعات و نشریات مخالف رژیم به عمل آورد و از سوى دیگر به انحاى مختلف طرفداران مصدق و دیگر گروه‌هاى معارض را منزوى ساخت و به جاى آنها گروه جدیدى از طرفداران خود را که در واقع طرفدار شاه و جریانات وابسته به آن بودند وارد صحنه ساخت[53] و با اتخاذ این سیاست بود که ما شاهد حضور مجدد دوست نزدیک علم، جهانگیر تفضلى و اسماعیل پوروالى و مجله بامشاد هستیم. پوروالى و مجله بامشاد با دستور شخص علم، وزیر کشور وقت پا به عرصه فعالیت مطبوعاتى گذاشت، تا در این مقطع مثل گذشته نقشى را که براى او پیش‌بینى شده بود بازى کند؛ لیکن چنان با عجله و اطمینان و بدون مجوز شروع به انتشار مجله مى‌نماید که متعاقب انتشار اولین شماره ـ در سال 1334 ـ به دستور فرماندارى نظامى تهران، توقیف و جمع‌آورى مى‌گردد :

«اخیرا نشریه‌اى به نام بامشاد به مسئولیت آقاى تفضلى و اسماعیل پوروالى منتشر مى‌شود که در لیست امتیازات روزنامه و مجلات موجود نیست و برخلاف مقررات قانون مطبوعات منتشر مى‌شود. قدغن فرمایید در صورتى که مجله بامشاد تصویب شده است مراتب را به فرماندارى نظامى اعلام دارند و در غیر این صورت اقدام مقتضى به عمل آورند که از انتشار آن جلوگیرى شود».[54]

مکاتبه وزارت کشور با فرماندارى نظامى از  مجله بامشاد رفع توقیف مى‌کند. اسناد ساواک در این باره مى‌آورد :

«فرماندارى نظامى تهران، آقاى اسماعیل پوروالى از وزارت کشور تقاضاى امتیاز مجله هفتگى بامشاد را نمود تا رسیدگى و اعلام نظر کمیسیون مطبوعات انتشار مجله مزبور مانعى ندارد».[55]

و تا مدتها پس از این دستور بدون صدور مجوز قانونى همچنان منتشر مى‌شد. پوروالى در بخشى از خاطرات خود به مسئله انتشار بدون مجوز بامشاد و حمایت اسداللّه‌ علم چنین اشاره مى‌کند :

«مجله بامشاد همچنان بدون اخذ امتیاز و با حکم امیراسداللّه‌ خان علم به انتشار خود ادامه داد که روزى دکتر اقبال که در آن هنگام هم وزیر دربار بود و هم رئیس دانشگاه از من پرسید که آیا هیچ به فکر گرفتن امتیازى براى نشریه‌ات نیستى؟ گفتم چرا ولى فعلاً عجله‌اى ندارم و آن را براى یکى دو ماه بعد گذاشته‌ام گفت از قضا باید عجله داشته باشى، براى اینکه به خلق و خوى «خان»ها اعتبارى نیست و بعد افزود : به هر حال اگر تو به فکر خودت نیستى، من به فکر تو هستم و پریروز که دکتر کاسمى پیش من آمده بود، از او که رئیس کمیسیون امتیازات روزنامه‌ها و مجلات در وزارت کشور است پرسیدم که آیا فلان کس براى گرفتن امتیاز مجله‌اش اقدامى کرده یا نه؟ گفت، ابدا. گفتم پس من او را پیش خودت مى‌فرستم تا راهنمایى‌اش بکنى و هرچه زودتر ترتیب صدور امتیاز مجله‌اش را بدهى..».[56]

اسداللّه‌ علم و دوستان نزدیکش جهانگیر تفضلى و اسماعیل پوروالى در جهت مشروعیت بخشیدن به نظام حاکم و با دستور کشورهاى استعمارى در جهت تقویت و ادامه سلطه استعمارى بر ایران و با درک این مسئله که نظام ظالم پهلوى براى مدت طولانى با روش استبدادى قابل دوام نیست و جهت پیشگیرى از حرکت‌هاى مردمى، سیاستمداران آمریکایى شاه را در جهت اتخاذ روش‌هاى عامه‌پسند و تأسیس احزاب مجبور نمودند و شاه نیز جهت عملى نمودن دستورات آمریکا، اقدام به تأسیس احزاب دولتى ملیون و مردم نمود و در این بازى جدید و با صلاحدید علم، اسماعیل پوروالى به عضویت حزب ملیون و اکثریت که دکتر منوچهر اقبال نخست وزیر وقت، دبیرکل آن بود، درآمد تا به انجام نقشى که برایش پیش‌بینى شده بپردازد. در این باره در اسناد مى‌خوانیم :

«اولین شماره روزنامه بامشاد به مدیریت اسماعیل پوروالى منتشر شد و در محافل سیاسى درباره انتشار این روزنامه گفته مى‌شود هدف روزنامه پشتیبانى و حمایت از دولت و حزب اکثریت مى‌باشد که برنامه خود را در هشت قسمت تنظیم نموده است».[57]

لذا بدینوسیله یک بار دیگر اسماعیل پوروالى در بازى قدرت جناحهاى داخل حاکمیت و در جهت حفظ و تقویت خاندان پهلوى و اجراى سیاست آمریکا، به کمک رژیم رفت و خود و روزنامه‌اش را در این راه به کار گرفت و به عنوان یکى از افراد مدافع حاکمیت رژیم، به دفاع از حزب اکثریت ملیون به رهبرى دکتر منوچهر اقبال پرداخت. اسناد ساواک در این باره مى‌نویسد:

«در جلسه روز چهارشنبه گذشته، کانون روزنامه‌نگاران، اسماعیل پوروالى مدیر بامشاد به جهانبانوئى مدیر مجله فردوسى شدیدا حمله و حتى فحاشى مى‌کند و کلمات زننده ایراد مى‌کند چون اسماعیل پوروالى خود را منصوب و نزدیک به نخست‌وزیر معرفى مى‌کند..».[58]

اسماعیل پوروالى از دوستان نزدیک دکتر منوچهر اقبال بود و در طى سالیان متمادى در مقاطع مختلف همکاریهاى زیادى با هم داشتند و در جریان نخست‌وزیرى اقبال، با شرکت در حزب ملیون از طریق مجله بامشاد به دفاع و تبلیغ از او مى‌پرداخت و اقبال با دادن مسئولیت به پوروالى، به قسمتى از زحمات او پاسخ داد اسناد ساواک در این زمینه مى‌آورد : 

«طبق دستور جناب آقاى نخست‌وزیر، اسماعیل پوروالى مدیر روزنامه بامشاد امور تبلیغات و انتشارات وزارت کار و بیمه‌هاى اجتماعى را عهده‌دار شد».[59]

فصلنامه رسانه در همین زمینه مى‌نویسد :

«رونق جوّ روزنامه‌نگارى به حدى که غالب دست‌اندرکاران فاقد اصول و معیارهاى مطبوعاتى، رو به سوى تجارت قلم نهادند و به رفاه نسبى هم بسنده نکردند، بلکه با آلوده کردن قلم و استعداد خود به آب و نانى رسیدند و از مقامهاى درجه دوم و سوم به مرتبه کارگزاران روابط عمومى وزارتخانه و موسسه‌ها و سازمانهاى دولتى یا خصوصى رسیدند یا رسانده شدند.»[60]

روزنامه کیهان از قول پوروالى درباره این مقطع از فعالیت‌هاى مطبوعاتى‌اش چنین آورده است:

«در بهار سال 1336 من با روى کار آمدن دولت اقبال دولتى که با رئیس آن، پیوند دوستى داشتم در آن واحد در شهر تهران صاحب سه نشریه بودم. یک بامشاد روزانه (روزانه صبح تهران) دیگرى هفته‌نامه «مشدى بابا» که به صورت ضمیمه بامشاد درمى‌آمد و امور آن در دست پرویز خطیبى بود و سوم مجله بامشاد که با سردبیرى احمد شاملو»[61]

 

پوروالى در هرم قدرت :

اسماعیل پوروالى که از جرگه روزنامه‌نگاران طالب مقام و منصب بود و قلمش را جهت کسب پول به حکومت مى‌فروخت به قول سید جمال‌الدین اسدآبادى از «روزنامه‌نگارانى که بنده دینار و درهم بود»[62] بحساب مى‌آمد و با رسیدن به این خواسته‌ها پا را فراتر از این مى‌گذارد و در محافل مختلف خود را مشاور اقبال نخست‌وزیر معرفى مى‌کند. سند زیر گویاى این مطلب است :

«به قرار اطلاع اسماعیل پوروالى مدیر روزنامه بامشاد... در همه جا و نزد همه کس خود را مشاور دکتر اقبال نخست‌وزیر معرفى مى‌نماید.»[63]

در حاشیه سند، ساواک وى را از نزدیکان مورد اعتماد آقاى دکتر اقبال معرفى کرده است.»

روزنامه کیهان در این باره مى‌نویسد :

«از این زمان به بعد پوروالى موقعیتى مستحکم‌تر در دستگاه حاکمه پیدا کرد و تا جایى رسید که در شمار مشاوران طراز اول دکتر منوچهر اقبال نخست‌وزیر وقت قرار گرفت و به عنوان یک کارشناس افکار عمومى مأموریت یافت تا همراه نخست‌وزیر به سرتاسر ایران سفر کند و در ماجراى انتخابات دوره بیستم مأمور نگارش نطق‌هاى دکتر اقبال باشد. خود او مى‌گوید :  دکتر اقبال به من گفت : من از شما مى‌خواهم که نطق‌هاى مرا به هر ترتیبى که خودتان مصلحت مى‌دانید روبراه کنید و بعد به تهران بفرستید... و بین راه پیشنهاد کردم به جاى اینکه دکتر اقبال حرف بزند و من هر شب تا صبح وقتم صرف تصحیح آن مطالب بشود، من نطق مناسبى بنویسم و آقاى دکتر اقبال آن را بخوانند این پیشنهاد خیلى سریع پذیرفته شد».[64]

اسماعیل پوروالى از این زمان به بعد مسئولیت‌هاى مهم و متعددى به عهده گرفت و مشغول خدمت به رژیم پهلوى گردید که از جمله آن مى‌توان به موارد ذیل اشاره نمود :

1ـ استاد دانشکده روزنامه‌نگارى

2ـ دبیر وزارت فرهنگ و هنر

3ـ کارمند وزارت آب و برق

4ـ رئیس مردمراى سازمان رادیو تلویزیون ملى

5ـ مسئول تبلیغات و انتشارات وزارت کار

6ـ نویسنده رادیو

7ـ مسئول رادیو تلویزیون ملى ایران در پاریس [65]

اسماعیل پوروالى که در این دوره در دستگاه حاکمه جایگاهى بدست آورده بود در حادثه‌اى اتفاقى و پیش‌بینى نشده و به دلیل چاپ عکسى از شاه در مجله که در حاشیه آن قطعه شعرى به اصطلاح توهین‌آمیز نوشته شده بود، مجله‌اش توقیف و خودش دو ماه بازداشت شد.

ساواک در این معرکه به دفاع از پوروالى برمى‌خیزد و در این رابطه چنین مى‌آورد:

«اسماعیل پوروالى روزى در حدود سیصد الى پانصد تومان از دولت پول آگهى مى‌گرفت و طرفدار دولت هم بوده و شب انتشار عکس تا ساعت 24 با دوستان خود مهمان بوده و با استفاده‌اى که نامبرده فقط از نظر آگهى از دولت مى‌کرده بعید به نظر مى‌رسد، طبق اطلاع موثق عکس مزبور را در چاپخانه مسعود سعد (متعلق به آقاى مسعودى که با پوروالى مبارزه شدید بر سر معدن مى‌کند) به وسیله متصدى چاپ عوض کرده‌اند و عکسى که از طرف روزنامه بامشاد تعیین شده بود، این عکس نبوده و متصدى چاپ چاپخانه مسعود سعد آن را عوض کرده و عکس اعلیحضرت همایون را چاپ نموده است».[66]

ولى با تحقیقاتى که ساواک در جهت شناسایى عاملین این حرکت انجام داد مشخص گردید که مسئله یک اتفاق بیش نبوده است. سند ساواک در این باره مى‌آورد :

«در تحقیقاتى که از شهاب‌الدین ابراهیم‌زاده به عمل آمد اظهار مى‌دارد وقتى در موقع چاپ مطالب مجله کافى نباشد از عکسهائى که قبلاً تهیه شده یکى را انتخاب و شعر یا مطلبى زیر آن مى‌نویسم و من موقعى که مشروب استعمال نموده بودم بدون توجه به عکس اعلیحضرت همایونى آن را انتخاب و چنین شعرى در زیر آن نوشته‌ام در صورتى که به شاهنشاه و خاندان جلیل خدمتگذار و وفادار هستم.»[67]

حمایت ساواک و سوابق خدمتى پوروالى و نامه‌هائى که وى در این رابطه به مقامات رژیم از جمله محمدرضا پهلوى نوشت، باعث شد تا پس از 60 روز از زندان آزاد گردد.

اسماعیل پوروالى که طعم لذت بخش خدمت به دربار و نظام مستبدانه پهلوى کامش را شیرین کرده بود، تحمل مرارت خیانت به دستگاه را نداشت و با نوشتن عریضه‌اى به شاه از وقوع این حادثه با اعلام سرسپردگى خود به دستگاه و یادآورى خدماتش به رژیم پهلوى، درخواست عفو و بخشش مى‌نماید :

«از زندان قزل‌قلعه، پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه، در این هنگام که مصادف با سالروز قیام 28 مرداد است، چاکر با کسب اجازه از آن مقام منیع، شادباشهاى گرم و صمیمانه‌اى را که سالها پیش افتخار انعکاس آن را در مجله داشت و امسال از آن محروم مانده است تجدید مى‌کند و تردید ندارد که طوفان غرض هر قدر هم که پردامنه باشد خاطر همایونش را از وقوف بر حقیقت و استحضار حال خدمتگزاران و صادقان به مقام سلطنت بازنمى‌دارد و راى منیر مبارکش خادم را از خائن بازشناسد. باشد که عزت و شوکت سلطنت پرافتخارش سالهاى سال برقرار و مستدام بماند و الطاف و عنایات شاهانه‌اش پیوسته شامل حال گردد».[68]

اسماعیل پوروالى در نامه‌اى از بازداشتگاه به شاه اظهار تأسف نموده که نمى‌تواند مثل سنوات قبل در سالروز کودتاى 28 مرداد در مجله مطلب بنویسد مى‌آورد:

«در این هنگام که مصادف با سالروز قیام 28 مرداد است، چاکر با کسب اجازه از آن مقام منیع، شادباشهاى گرم و صمیمانه‌اى را که در سال پیش افتخار انعکاس آن را در مجله خود داشت و امسال از آن محروم مانده است، تجدید مى‌کند و تردید ندارد که طوفان غرض هر قدر هم که پردامنه باشد خاطر همایونش را از وقوف بر حقیقت و استحضار حال خدمتگزاران صادق به مقام سلطنت بازنمى‌دارد و..».[69]

در نامه‌اى دیگر به نخست‌وزیر چنین متذکر شده :

«جناب آقاى نخست‌وزیر، اینک که بحمد خداوند بر سازمان امنیت و اطلاعات کشور بیگناهى اینجانب به ثبوت رسیده استدعا دارد با رفع محظور از روزنامه بامشاد، به اینجانب مجال و فرصت بدهید که کمافى‌السابق به خدمتگزارى شاهنشاه و مملکت بپردازم».[70]

همان‌طور که پوروالى در مکاتبه فوق متذکر شده هدفش غیر از خدمت به شاهنشاه چیز دیگرى نبوده و تمام این چاپلوسى‌ها براى انتشار مجله و خوشخدمتى به دربار و اثبات این مسئله که وى هیچ‌وقت خائن به شاه نبوده و نیست.

لذا با توجه به این مسائل و سوابق گذشته نامبرده، ساواک طى نامه‌اى به وزارت کشور درباره رفع توقیف از نشریه فوق چنین آورده است :

«پیرو شماره 1357 / 52 / 36 چون از مدیر روزنامه مزبور رفع سوءتفاهم گردید و قرار منع پیگرد صادر شده است، علیهذا دستور داده شد فعلاً از انتشار روزنامه بامشاد جلوگیرى ننمایند».[71]

این دستگیرى و بازداشت مانع آن نشد که اسماعیل پوروالى همکاریش را با دستگاه قطع نماید بلکه به مثابه کاسه داغتر از آش با رایزنى دنبال توقیف و تعطیلى جراید بود از جمله در یکى از اسناد ساواک، پوروالى به نخست‌وزیر وقت ـ دکتر على امینى ـ پیشنهاد تعطیلى جراید و مجلات را داده است در این سند مى‌خوانیم :

«آقاى اسماعیل پوروالى با موافقت آقاى نخست‌وزیر در نظر دارد طرحى درباره جراید پایتخت به آقاى نخست‌وزیر تقدیم نماید طبق این طرح قرار است، چهار روزنامه عصر، هفت روزنامه هفتگى، شش مجله هفتگى، هفت روزنامه صبح یومیه از میان وزین‌ترین مجلات و روزنامه‌هاى تهران باقى مانده و بقیه حذف شوند.[72]

با روى کار آمدن علم، جهانگیر تفضلى، دوست گرمابه و گلستان پوروالى به وزارت رسید. او و اسداللّه‌ علم که در این زمان نیاز به یک ارگان و بلندگوى تبلیغاتى صددرصد وابسته به خود داشتند، به سراغ پوروالى آمدند و با کمک مالى به او ترتیب انتشار دوباره بامشاد را دادند. این بار روزنامه بامشاد در هیئت یک روزنامه صبح منتشر شد. مجله بامشاد و اسماعیل پوروالى در این مقطع، مأمور اسداللّه‌ علم و جهانگیر تفضلى جهت اجراى برنامه‌هاى آنها در مطبوعات بود  و هنگامى که در سال 42، 75 روزنامه و مجله توسط جهانگیر تفضلى مشاور نخست‌وزیر تعطیل شد، مجله بامشاد در میدان باقى ماند تا مبلغ نخست‌وزیر و برنامه هایش باشد.[73]

محسن موقر از اعضاى حزب مردم در توصیفى از پوروالى، او را روزنامه‌نویس کثیفى معرفى مى‌کند که حاضر است با دریافت وجه به نزدیکانش خیانت کند. لذا زمانى که جهان اسلام از قضایاى فلسطین خون دل مى‌خورد، اسماعیل پوروالى دست در دست رژیم پهلوى و جاسوس‌هاى موساد، به همراه چند تن از قلم‌بمزادن با گرفتن مبلغى موضوع به رسمیت شناختن اسرائیل را در افکار عمومى و مطبوعات مطرح مى‌نماید. اسناد ساواک در این باره مى‌نویسد :

«طبق تحقیقات معموله که هنوز تأیید نگردیده است، آقایان مشروحه زیر 1ـ بهرام شاهرخ 2ـ دکتر مصطفوى 3ـ اسماعیل پوروالى 4ـ کاظم مسعودى در مورد اینکه درباره شناسایى دولت اسرائیل با وزارت خارجه در تماس بوده‌اند ـ توسط دکتر دوریل کلیمى در هتل پارک مبالغى دریافت داشته‌اند..».[74]

اسماعیل پوروالى روزنامه‌نگارى بود که از ابتداى این حرفه با مسئولین درجه اول و دوم مملکتى دوستى و روابط صمیمانه داشت و این رابطه با نخست‌وزیرى اقبال و علم بیشتر شد. در این مرحله پوروالى جزء رجال مملکتى به حساب مى‌آمد و با افراد زیادى در دستگاه رابطه تنگاتنگ داشت. اسناد ساواک در این زمینه مى‌نویسد :

«عصر دیروز به مناسبت عزیمت و انتصاب آقاى دکتر ارسنجانى به رم یک میهمانى از طرف آقاى پوروالى مدیر بامشاد در رستوران فرید برپا شده بود. در این میهمانى آقایان وزیر کار، شهردار، مدیرکل بانک ملى، وزیر دادگسترى و کلیه روزنامه‌نگاران حضور داشتند».[75]

اگر نویسنده‌اى قلمش را در خدمت به دستگاه ظالم قرار بدهد، نظام سلطه نیز براى او ارزش قائل شده و در میهمانى او در بالاترین سطح مقامهاى دولتى شرکت مى‌کنند.

در اسناد  ساواک در این باره چنین ثبت شده است.

«به مناسبت بیست و پنجمین سال روزنامه‌نگارى اسماعیل پوروالى مدیر هفته‌نامه بامشاد مجلس جشنى با حضور آقاى نخست‌وزیر و اکثر مدیران جراید برپا گردید..».

و در سندى دیگر، سایر افراد شرکت‌کننده را چنین معرفى کرده است :

آقایان وزیر کار و وزیر آبادانى و مسکن شرکت داشته‌اند.[76]

در سال 46 اسماعیل پوروالى به دلیل تعویض اجبارى پشت جلد مجله بامشاد تصمیم به تعطیلى آن مجله مى‌گیرد ولى امیرعباس هویدا نخست‌وزیر، با اصرار مانع این کار مى‌شود.

اسماعیل پوروالى در سال 47 تصمیم مى‌گیرد براى مدتى طولانى جهت تحصیل و استراحت به سوئد یا فرانسه برود و براى این منظور با واگذارى مجله بامشاد به ایرج نبوى و گرفتن ماهانه به صورت قطعى، برنامه مسافرتش را به اروپا براى مدتى عملى مى‌کند[77]، لذا پس از واگذارى مجله به فرانسه رفت و بعنوان خبرنگار براى روزنامه اطلاعات خبر جمع‌آورى و به ایران ارسال مى‌کرد و کماکان رابطه‌اش را با مسوولین حفظ نمود و با سوءاستفاده از این ارتباطات دنبال مطامع مادى خود نیز بود.

در تأیید مطلب فوق در اسناد ساواک مى‌خوانیم :

«اسماعیل پوروالى به منبع اظهار داشته در چند روز اخیر که آقاى نخست‌وزیر (امیرعباس هویدا) پس از مراجعت از مراکش در پاریس بودند با ایشان ملاقات و در مورد وضع خودش مذاکراتى انجام داده و به اطلاع آقاى نخست‌وزیر رسانیده که قصد انتشار کتاب و نشریات دیگرى را دارد آقاى نخست‌وزیر با این امر مخالفت نموده و به ایشان توصیه کرده که هیچ‌گونه فعالیتى در اروپا ننماید و حتى در مورد تقاضاى ارجاع شغلى هم آقاى نخست‌وزیر گفته صلاح در این است که شما همین‌طورى فعلاً در اروپا زندگى کنید و مطالبى براى وزارت اطلاعات تهیه نمایید و اگر کتابى هم خواستید چاپ کنید به ایران ارسال داشته تا در آنجا چاپ و توزیع گردد و در مورد وضع مالى هم آقاى نخست‌وزیر به نامبرده قول داده‌اند که در تهران به معاون وزارت اطلاعات دستورات کافى خواهند داد و وضع ایشان را در اینجا (پاریس) تأمین خواهند کرد. خود پوروالى هم با این مذاکره موافق بود و مى‌گفت چون خرج مرا اینها باید بدهند لذا چاره‌اى نیست که هر چه مى‌گویند گوش کنم.[78]

همان‌طورى که سابقا ذکر شد، اسماعیل پوروالى در مجله روزگار نو، به پدربزرگش (مدیح‌الملک ثناگوى ناصرالدین شاه) که معلوماتش را در خدمت حکام زورگوى روز قرار داده بود ایراد مى‌گرفت، ولى خود نیز با دریوزگى از رژیم پهلوى درخواست مساعدت جهت گرفتن مسئولیت دولتى و کمک مادى مى‌نماید، پوروالى در توجیه قبول پیشنهادات هویدا، داشتن مشکل مالى را دلیل این امر دانسته در صورتى که اسناد ساواک درباره درآمدهاى مختلف پوروالى چنین مى‌نویسد :

«... و در حال حاضر درآمدهاى زیر را «که از تهران به پاریس برایش ارسال مى‌شود» دارد :

1ـ کارمند وزارت آب و برق 2ـ معلم مدرسه انوشیروان دادگر

3ـ معلم مؤسسه روزنامه‌نگارى

4ـ درآمد بامشاد.

5ـ درآمد اختصاصى از جیب شخصى مدیر عامل شرکت نفت (از بودجه نفت ملى و اعتبار محرمانه دکتر اقبال).

6ـ کمک متفرقه نخست‌وزیر از بودجه محرمانه و غیره....

لذا بدینوسیله مشخص مى‌شود ادعاى پوروالى مبنى بر داشتن مشکل مادى صحیح نمى‌باشد.[79] اسماعیل پوروالى از سال 1341 دنبال بدست آوردن نمایندگى سازمان رادیو تلویزیون ملى ایران در پاریس بود و در این زمینه تلاش زیادى کرد نهایتا در سال 1352 به نمایندگى سازمان رادیو تلویزیون ایران در پاریس انتخاب و مشغول فعالیت شد:

«جناب آقاى برزین، ریاست دفتر فرمودند بنابر یک نامه فورى که راجع به زحمات آقاى پوروالى و سایرین در پاریس تهیه کرده‌اید حضور شاه تقدیم دارید[80] و در متن نامه تشکرآمیز چنین بیان شده است :

آقاى اسماعیل پوروالى، نماینده سازمان رادیو و تلویزیون ملى ایران، پاریس :

پرونده حاوى مدارک و نامه‌هاى خصوصى افراد مختلف که نظرات خود را درباره دوران تحصیلى علیاحضرت شهبانوى ایران در پاریس بیان داشته بودند و هنگام تشریف‌فرمایى به فرانسه به پیشگاه مبارکشان تقدیم نمودید مورد توجه خاص علیاحضرت معظم‌لها قرار گرفته است.

بدینوسیله از ابتکار و کوشش شما در جمع‌آورى اینگونه اسناد و مدارک قدردانى نموده، توفیق بیشتر برایتان
آرزومندم»[81]

اسماعیل پوروالى در این زمان روابط بسیار نزدیکى با حکومت پهلوى داشت و با این تحلیل که حاکمیت پهلوى بر ایران ادامه خواهد داشت و شاید به امید اینکه روزى پست‌هاى مهمترى بدست آورد، جهت جلب نظر حاکمیت و عملى نمودن وعده‌هاى گذشته[82] به عنوان یک مأمور، سر از پا نشناخته و جهت کنترل دانشجویان مخالف رژیم در فرانسه و تهیه خبر از فعالیت‌هایشان با ساواک شروع به همکارى مى‌نماید، روزنامه کیهان به نقل از محمدعلى جمالزاده در این زمینه مى‌نویسد :

«اسماعیل پوروالى، روزنامه‌نگار و صاحب امتیاز روزنامه بامشاد، چند سالى نماینده تلویزیون ایران در دوره محمدرضا پهلوى در پاریس بود و با همکارى سفارتخانه‌هاى ایران و ساواک مستقر در پاریس علیه دانشجویان اپوزیسیون ضدسلطنت توطئه مى‌کرد».[83]

نهایتا اینکه اسماعیل پوروالى یک عمر از قلمش براى تقویت حکومت پهلوى استفاده کرد و از مزایاى این خدمت بهره‌ها برد و در این ویترین سیاه و خیانت به ظن خودش یک افتخار، کم داشت. اسماعیل پوروالى از نداشتن نشان همایون، اظهار ناراحتى مى‌کرد که نهایتا در سال 1355 موفق به دریافت این نشان مى‌گردد.[84]

اسناد ساواک در این باره مى‌نویسد :

امسال به مناسبت چهارم آبان زادروز خجسته شاهنشاه آریامهر عده‌اى از نویسندگان و هنرمندان به دریافت نشان و مدال مفتخر شدند در این میان، روزنامه‌نگاران... اسماعیل پوروالى رئیس مردمسراى سازمان رادیو تلویزیون ملى ایران... نشان همایون گرفتند.[85]

در همین زمینه بدلیل جایگاه اسماعیل پوروالى در نزد رژیم، ساواک با استخدام مهرزاد پوروالى ـ فرزندش ـ در مشاغل حساس شرکت نفت موافقت مى‌کند.

پوروالى علیرغم درآمدهاى مختلف، به دلیل دلبستگى‌اش به پول ـ مانند بسیارى از دولتمردان دوران شاه ـ به اختلاس و سوءاستفاده از بیت‌المال مشهور بود. ساواک در این زمینه مى‌نویسد :

«در واحد اطلاعات و اخبار سازمان رادیو تلویزیون ملى ایران شایع است که نامبرده بالا نماینده سازمان مزبور در پاریس مبالغ قابل توجهى از بودجه که براى خدمت به وطن در اختیارش بوده، دزدیده است».[86]

اسماعیل پوروالى در زمینه اخلاقى نیز به فساد آلوده بود و در مدتى که دور از همسرش زندگى مى‌کرد حتى به همکارانش هم خیانت کرد :

«از دو سال قبل اسماعیل پوروالى مدیر مجله بامشاد همسر و فرزندانش را به سویس براى تحصیل فرستاده و خود و معشوقه ارمنى‌اش که ضمنا سمت منشیگرى مجله و شخص او را دارد در دو اتاق ساختمان مجله زندگى مى‌کنند».[87]

 

9ـ اسماعیل پوروالى و فراماسونرى

فراماسونرى به عنوان تشکیلاتى منسجم، مرموز و در هم پیوسته با مراکز جهانى قدرت سیاسى، پدیده‌اى است که از قرآن هیجدهم به بعد و در پیوند، با رویکرد استعمارى تمدن غرب و مراحل تاریخى شکل‌گیرى آن به وجود آمده است.

این تشکیلات در سازگارى با نقش تاریخى ویژه‌اى که در لواى شعار «برادرى، برابرى، آزادى»، «نوع دوستى» و مراحل بعدى «ایجاد حکومت واحد جهانى» ایفاگر آن بود، گام به گام با نفوذ استعمارى دُول غربى در عالم توسعه یافته و به سازمانى جهانى بدل شده است.[88]

فراماسونرى جهانى به طور کلى به دو طریقه مخفى و علنى فعالیت مى‌کند. بخش اعظم فعالیت‌هاى فراماسونرى مخفى است و تشکیلات مخفى آن در دو سطح کلى، یعنى فراماسونى سه درجه‌اى، و فراماسونرى سى و سه درجه‌اى، سازماندهى و اداره مى‌شود.[89]

اولین ایرانیان عضو لژهاى فراماسونرى، آن‌هایى بودند که در شمار نخستین کاروان‌هاى اعزامى ایران (1295 ش  /  1825 م) از سوى عباس میرزا، جهت تحصیل علم و فن‌آورى به اروپا رفته بودند، نخستین محفل فراماسونرى در ایران به وسیله ملکم‌خان تأسیس شد. این محفل که شعبه‌اى از گراند اوریان فرانسه بود، فراموشخانه نام گرفت و بسیارى از رجال متنفذ آن دوره را گرد آورد و به تبلیغ افکار سیاسى و اجتماعى جدید پرداخت.[90]

به دنبال انحلال فراموشخانه به فرمان ناصرالدین شاه و تحت تأثیر قدرت‌هاى بین‌المللى ـ «مجمع آدمیت» دومین محفل فراماسونرى در ایران بود که سال‌ها پس از آن، توسط ملکم خان ـ که به عرضه فراماسونرى در لفافه مذهب روى آورده بود ـ پایه‌گذارى شد که متأثر از قانون اساسى گراند اوریان فرانسه بود. مجمع آدمیت اولین محفل فراماسونرى بود که رو به توسعه گذارد و شعباتى در برخى نقاط کشور پدید آورد. شیوه کار مجمع از حیث نظم و ترتیب، قابل توجه و از نظر رعایت مسائل تشکیلاتى به کلى سّرى و محرمانه بود.

مقارن رکود فعالیت‌هاى مجمع آدمیت، انجمن آدمیت به تبعیت از افکار ملکم و در آستانه مشروطیت پا به عرصه نهاد که با گرد آوردن رجال متنفذ و توسعه تشکیلاتى در وقایع قبل و بعد از مشروطیت نقش اساسى ایفا نمود. سال‌هاى پایانى کار انجمن آدمیت با تأسیس لژ بیدارى ایرانیان مصادف شد. این لژ اولین شعبه رسمى ماسونى در ایران بود که زیر نظر گراند اوریان فرانسه در شب سه‌شنبه نوزدهم ربیع‌الاول سال 1326 ق در تهران بنیان نهاده شد. مرامنامه این لژ همان قانون اساسى گرانداوریان فرانسه بود که براى اولین بار در ایران ترجمه شد.

در این سال‌ها صحنه سیاسى ایران عرصه منازعات سنتى قدرت‌هاى استعمارى انگلیس و روسیه بود. در چنین وضعى هماهنگى‌هاى آشکار و پنهان بعضى از اعضاى فراماسونرى با سیاست‌هاى انگلیس، لژ ـ بیدارى را همچون اسلاف ماسونى‌اش ـ به آلت فعل سیاست انگلستان در ایران مبدل ساخت.

محافل فراماسونرى منشعب از گراند لژهاى انگلیسى در ایران، با تشکیل محافل ماسونى، زیر نظر مستقیم و یا غیر مستقیم گراند لژ اسکاتلند، دایر گردید. لژ ماسونى شیخ خزعل که به حوزه جغرافیایى خوزستان (اهواز و خرمشهر) و دستگاه حکمرانى او محدود بود سپس دومین تشکیلات فراماسونرى انگلیسى در ایران، با حضور نیروهاى انگلیس در جنوب ایران، براى کنترل این نیرو و تحکیم مناسبات استعمارى، با اجازه لژ بزرگ اسکاتلند در سال 1918 میلادى به ژنرال سایکس تحت عنوان «لژ روشنایى» شکل گرفت.[91]

فراماسونرى در ایران از آغاز به عنوان یک سازمان سیاسى به نفع انگلستان کار مى‌کرد، به نحوى که اکثر مقامات مهم مملکتى یا فراماسون بودند و آن مقام به آنها داده مى‌شد یا پس از اشتغال فراماسون مى‌شدند. در ایران مهم‌ترین تشکیلات سیاسى اداره کننده کشور تا مدت‌ها همین تشکیلات فراماسونرى بود که اشرافیت و خانواده‌هاى صاحب مقام و ثروت را زیر پوشش گرفته بود و منویات امپراطورى انگلستان را پیاده مى‌کرد.[92]

عضویت تعداد زیادى از مدیران، سردبیران و نویسندگان مطبوعات، در عصر پهلوى، در تشکیلات فراماسونرى، عرصه فرهنگ و قلم کشور را در تیول اهداف سیاسى در آورده بود و نشریات و مجلات مختلفى در راستاى این اهداف، تولید و توزیع مى‌گردید.

اسماعیل پوروالى ـ مدیر مجله بامشاد ـ از جمله این افراد است که به همراه دوستان خود، دکتر منوچهر اقبال و اسداللّه‌ علم، در عرصه قلم به مستحکم نمودن پایه‌هاى حکومت ستمشاهى پرداخت و بنا به توصیه ایشان به عضویت تشکیلات فراماسونرى در آمد. لاینز شمیران یکى از محفل‌هاست که اسماعیل پوروالى در آن عضویت داشت.

 

ج : عصر شکل‌گیرى مجله بامشاد و محورهاى عمده فعالیت‌ها

1ـ وضعیت سیاسى ایران بعد از کودتاى 28 مرداد 1332 و شکل‌گیرى مجله بامشاد:

با پیروزى و موفقیت کودتاى آمریکایى 28 مرداد 1332 علیه مصدق و نخست‌وزیرى فضل‌اللّه‌ زاهدى، شاه و قدرتهاى استعمارى على‌الخصوص آمریکا و انگلیس با تجربه از وقایع سالهاى 1329 تا 1332 و جریان ملى شدن صنعت نفت، به دنبال تقویت و تثبیت حاکمیت خانواده پهلوى بودند تا با چنین کارى دورانى باثبات جهت ادامه استثمار ایران از طریق صدور ارزان قیمت نفت و در دست داشتن شاه و استمرار حکومتش و بازار مصرف ایران، فراهم آورند؛ ولى علیرغم این توافقات اساسى، بین آمریکا و انگلیس رقابت‌هایى در مهره چینى در هرم قدرت جهت تأمین منافع‌شان وجود داشت. به نحوى که انگلیسى‌ها فضل‌اللّه‌ زاهدى را عامل آمریکا و تأمین‌کننده منافع آن کشور در ایران و شاه هم فضل‌اللّه‌ زاهدى را منتخب آمریکایى‌ها به جاى خود مى‌دانست. کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوى به نقل از خاطرات ارتشبد حسین فردوست در این باره مى‌نویسد :

«هر چند زاهدى در کودتاى 28 مرداد کاندیداى مشترک انگلیس و آمریکا شد، با این تفاوت که انگلیسى‌ها براى او نقشى محدود قائل بودند و حفظ سلطنت و محمدرضا را صلاح مى‌دانستند، ولى آمریکایى‌ها به این مسائل توجه نداشتند و مدتى به ایجاد یک دیکتاتورى نظامى (از آن نوعى که در سراسر جهان مرتبا به راه مى‌انداختند، بخصوص در جنوب شرقى آسیا و در آمریکاى لاتین) تمایل داشتند زاهدى با اتکا به آمریکایى‌ها مدت کوتاهى سعى کرد در مقابل محمدرضا مستقل باشد.»[93]

لذا به دلایل فوق انگلیسى‌ها دنبال برکنارى فضل‌اللّه‌ زاهدى از نخست‌وزیرى بودند. فضل‌اللّه‌ زاهدى نیز بعد از رهبرى موفقیت‌آمیز کودتاى 28 مرداد سال 1332 خود را تاجبخش و به انحاى مختلف به شاه مى‌فهماند که او بوده که با تلاشش توانسته تخت حاکمیت را به شاه برگرداند و این مسئله باعث رنجش شاه مى‌شد. با شرایط فوق ما شاهد تلاش و برنامه‌ریزى باند علم، ریپورتر و جهانگیر تفضلى جهت زمینه‌سازى براى برکنارى فضل‌اللّه‌ زاهدى هستیم که علم از طریق نمایندگان مجلس و افراد متنفذش و جهانگیر تفضلى به همراه اسماعیل پوروالى از طریق مطبوعات دربارى، شاپور ریپورتر و دستگاه سیاست خارجى بریتانیا براى قانع نمودن آمریکایى‌ها جهت جلب موافقت آنها به منظور برکنارى زاهدى از نخست‌وزیرى بودند. با تلاش این مجموعه و موافقت آمریکایى‌ها شاه فضل‌اللّه‌ زاهدى را برکنار و حسین علاء به نخست‌وزیرى مى‌رسد.

هر چند در دوره هیجدهم (مجلس) بیشتر نمایندگان تحت نفوذ زاهدى نخست‌وزیر وقت بودند، اما اسداللّه‌ علم هم توانسته بود تعداد قابل ملاحظه‌اى از دوستان و همفکران خود را به وکالت برساند. نمایندگان طرفدار علم در مجلس شوراى ملى از برنامه‌هاى دولت زاهدى انتقاد مى‌کردند و تا حد امکان از تصویب شدن قوانینى که به نوعى در راستاى اهداف زاهدى و طرفدارانش بود ممانعت به عمل مى‌آوردند».[94]

در این زمان که علم نقش مهمى در برکنارى فضل‌الله‌ زاهدى ایفا کرد به عنوان وزیر کشور در کابینه حسین علاء انتخاب شد. هر چند علم به عنوان وزیر کشور منصوب شد ولى به خاطر ارتباطات با شاه و سابقه خدمت به دربار اختیاراتى بیش از یک وزیر داشت و دوستان و نزدیکانش را دعوت به همکارى با دولت جدید نمود.

در این دوره حکومت نظامى برقرار بود و مأموران حکومت نظامى مى‌توانستند به ادارات روزنامه حمله ببرند تا همه چیز را مصادره کنند یا به چاپخانه‌ها بروند و روزنامه‌هایى را که زیر چاپ بودند جمع‌آورى و نابود کنند در این دوره اداره مطبوعات شهربانى بر اوضاع مسلط بود و علم ضمن مخالفت با انتشار نشریات مخالف و دادن امتیاز روزنامه و مجله به دوستانش، مطبوعات را در دست گرفت. شرح این مطالب در صفحات گذشته این مقال رفته است. 

هم در این زمان است که ما شاهد انتشار مجله بامشاد هستیم چرا که جهانگیر تفضلى و اسماعیل پوروالى از دوستان علم بودند و مجله بامشاد را جایگزین نشریات حذف شده ـ که به بهانه‌هاى واهى تعطیل شده بودند ـ نمودند و همان‌گونه که پیشتر گفته شد، این مجله ابتدا به پشتوانه علم به صورت غیرقانونى شروع به انتشار نمود.

پس از پیگیرى فرماندارى نظامى وزارت کشور طى نامه‌اى در جواب به آنها درباره درخواست امتیاز مجله بامشاد توسط پوروالى مى‌نویسد :

«چون بر طبق بند ه ماده 3 لایحه قانونى مطبوعات مصوب مرداد ماه 34 کمیسیون مجلسین مقرر است که تقاضاکنندگان امتیاز روزنامه یا مجلات معروف بدرستى و امانت و داراى حسن شهرت و صلاحیت اخلاقى براى روزنامه‌نگارى باشند بنابراین مقرر فرمائید نسبت به آقاى پوروالى که تقاضاى امتیاز مجله بامشاد در تهران نموده است تحقیق و نظریه صریح اعلام دارند».[95]

در نامه دیگرى وزارت کشور به فرماندارى نظامى چنین مى‌نویسد :

«آقاى اسماعیل پوروالى از وزارت کشور تقاضاى امتیاز مجله هفتگى بامشاد را نمود تا رسیدگى و اعلام نظر کمیسیون مطبوعات انتشار مجله مزبور مانعى ندارد».[96]

اسماعیل پوروالى طى عریضه‌اى به اسداللّه‌ علم ـ که در اسناد ساواک مندرج است ـ موضوع کمک نامبرده را جهت گرفتن امتیاز مجله بامشاد چنین آورده است :

«جناب آقاى علم چنان که خاطر منیر حضرت مسبوق است. مجله بامشاد که در اوایل سال 1335 به لطف رحمت خاص آن حضرت پا به عرصه وجود نهاد..». [97]

سرانجام در تاریخ 30 / 6 / 35 وزارت کشور طى نامه‌اى به فرماندارى نظامى تهران موضوع صدور مجوز مجله بامشاد را اعلام مى‌نماید :

«چون کمیسیون مطبوعات آقاى اسماعیل پوروالى ایروانى، که تقاضاى امتیاز مجله بامشاد را نموده حائز شرایط مقرر در ماده 3 لایحه قانونى مطبوعات دانسته است لذا انتشار مجله مزبور با روش سیاسى ـ اجتماعى و ترتیب هفتگى در شهر تهران مانعى ندارد».[98]

مجله بامشاد به غیر از سه مورد توقیف که به دلیل تخلفات مطبوعاتى صورت گرفته بود در طى دوران طولانى بعد از گرفتن امتیاز تا اوایل سال 48 که مطبوعات فراز و نشیب‌هاى زیادى را پشت سر گذاشتند و دچار توقیف‌هاى مستمر و لغو امتیاز اجبارى شدند به همت و پشتوانه افراد بانفوذى از جمله علم و جهانگیر تفضلى بدون توقیف منتشر شد.

همان‌طور که سابقا ذکر شد مطبوعات بعد از کودتاى 28 مرداد 1332 عمدتا با حمایت دولت و حاکمیت، امتیاز مى‌گرفتند و به میدان پا مى‌گذاشتند. لذا مجرى تبلیغ برنامه‌ها و اهداف دربار و سیاست‌هاى تدوین شده آنان که از سوى وزارت اطلاعات اعلام مى‌شد، بودند که مى‌توان حمایت از احزاب و دولتمردان سیاسى حاکمه، مقابله با دین از طریق چاپ مقالات مختلف و زیر سؤال بردن احکام اسلام در مقابل گرایش به ناسیونالیسم، اشاعه ابتذال و بى‌بندوبارى از طریق چاپ عکس‌هاى ضداخلاقى در روزنامه و مجلات، و ... را به عنوان آن برنامه‌ها و سیاست‌هاى تدوین‌شده برشمرد.

 

2ـ رابطه با حاکمیت و فعالیت مجله بامشاد در زمینه سیاسى :

همانطور که قبلاً ذکر شد مجله بامشاد با حمایت و پشتیبانى دولت و افراد رده بالاى رژیم طاغوت از جمله : اسداللّه‌ علم (وزیر کشور وقت) دکتر منوچهر اقبال (وزیر دربار) و جهانگیر تفضلى مهره اشرف پهلوى پا به عرصه مطبوعات گذاشت. ورود مجله بامشاد به صحنه مطبوعات کشور همزمان شد با تشکیل احزاب دولتى ملیون و مردم که بدلیل فشار آمریکا به شاه بوجود آمدند. کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوى در این باره مى‌آورد :

«در دوران نخست‌وزیرى اقبال بود که جلوه‌گرى‌ها و ظاهرسازى‌هاى شاه آغاز شد و دست به تشکیل دو حزب دروغى و ساختگى دولتى «ملیون» و «مردم» زد. حزب اکثریت «ملیون» که باید اقبال اداره‌کننده و رهبرش باشد و حزب به ظاهر اقلیت که با اسداللّه‌ علم بود».[99]

بدین منظور اسماعیل پوروالى نیز جهت اجراى برنامه‌هاى شاهانه و با طراحى دکتر منوچهر اقبال و اسداللّه‌ علم به عضویت حزب ملیون درآمد و با مجله‌اش به صحنه رقابت‌هاى جناحى احزاب دولتى وارد شد تا چهره‌اى دموکرات و آزاد از نظام شاهنشاهى ارائه نماید :

«روز گذشته 26 / 1 / 36 اولین شماره روزنامه بامشاد به مدیریت اسماعیل پوروالى منتشر شد و در محافل سیاسى درباره انتشار این روزنامه گفته مى‌شود هدف روزنامه پشتیبانى از دولت و حزب اکثریت مى‌باشد که برنامه خود را در هشت قسمت تنظیم نمود. و..».[100]

دکتر منوچهر اقبال دولت خود را در تاریخ 15 فروردین ماه 1336 تشکیل داد و 20 فروردین ماه همان سال به مجلس شوراى ملى دوره نوزدهم که قریب به اتفاق آنها از طرفداران و حامیان اسداللّه‌ علم و شاه بودند معرفى کرد و پنج روز بعد در 25 فروردین ماه 1336 راى اعتماد گرفت. با توجه به موارد فوق آشکار مى‌شود که اقبال و دولت او بدون اینکه استقلال عملى از خود داشته باشند صرفا مهره‌هاى برگزیده شده از سوى شاه، علم و انگلیسى‌ها بودند. در غیر این صورت بعید مى‌نمود بتوانند در مدت بسیار کوتاه، یاد شده از مجلس دوره نوزدهم که نمایندگانش دست چینى از دوستان و طرفداران علم و شاه بودند راى اعتماد بگیرند.[101]

اسماعیل پوروالى در این زمان در حزب اکثریت مدافع سینه چاک دولت شد و حتى از برخورد خشن با مخالفان نیز ابایى نداشت. اسناد ساواک در این زمینه مى‌آورد:

«در جلسه روز چهارشنبه گذشته کانون روزنامه‌نگاران اسماعیل پوروالى مدیر بامشاد به جهانبانویى مدیر مجله فردوسى شدیدا حمله و حتى فحاشى مى‌کند و کلمات زننده ایراد مى‌کند چون اسماعیل پوروالى خود را منسوب و نزدیک به نخست وزیر معرفى مى‌کند این موضوع انعکاس نامطلوبى بین مدیران جراید پیدا مى‌کند».[102]

اسماعیل پوروالى در دوران نخست‌وزیرى دکتر على امینى نیز به حمایت از او پرداخت و علیه مخالفان نخست‌وزیر مطلب مى‌نوشت. اسناد ساواک به نقل از پوروالى در این باره مى‌آورد :

«اطلاعیه : آقاى پوروالى مدیر روزنامه بامشاد گفته است آقاى نخست‌وزیر مى‌گوید علیه آزموده مطلب بنویسید ما هم مى‌نویسیم ساواک روزنامه را توقیف مى‌کند بعد از آقاى نخست‌وزیر سؤال مى‌کنیم اگر صلاح نبود در این زمینه مطلب بنویسیم چرا اشاره فرمودید. در جواب مى‌گویند صلاح در این است که بنویسید و توقیف شوید و باز هم ادامه دهید».[103]

صاحب امتیاز مجله بامشاد هنگامى که منافعش را در فعالیت علیه دکتر على امینى دید، در ائتلافى با اسداللّه‌ علم و جهانگیر تفضلى به این فعالیت دست مى‌زند. اسناد ساواک در این باره مى‌نویسد :

«صدرى پور مدیر مجله آسیا مى‌گفت در این موقع که اوضاع و احوال سیاسى بر علیه دکتر امینى مى‌باشد مخالفین او به عنوان تأخیر در انتخابات به چند جبهه تقسیم و زیر نظر رجال سیاسى متنفذ شروع بکار کرده‌اند اول مالکین و متنفذین دستگاههاى دولتى که جلسات خود را روزهاى دوشنبه و سه شنبه هر هفته در باغ سردار فاخر حکمت در شمیران و عباس مسعودى و گلشائیان و چند نفر دیگر تشکیل و تاکنون توانسته‌اند چند نفر از روزنامه‌نویسان متنفذ دیگر را با وعده و وعید به صف خود ملحق نمایند. محمدعلى مسعودى که خود داراى دسته مستقلى است زیر نظر سردار فاخر حکمت فعالیت مى‌کند و عباس شاهنده و ایادى مسعودى از قبیل کاظم مسعودى مدیر روزنامه آژنگ هم تحت نظر عباس مسعودى فعالیت دارند.

دسته دیگر دکتر بهزادى مدیر سپیدوسیاه و دوستان او و اسماعیل پوروالى مدیر بامشاد که همگى تحت نظر عباس مسعودى کار مى‌کنند با نشر اخبار و مقالات انتقادى در روزنامه‌هاى خود علیه دولت فعالیت مى‌کنند».[104]

اسماعیل پوروالى در مجله بامشاد تا این زمان به عنوان دلال سیاسى با گرفتن پول و منصب به حمایت از اربابان خود مى‌پرداخت و تنور بازیهاى سیاسى رژیم را گرم نگه مى‌داشت تا آن که در سال 1341 پس از بازگشت شاه از سفر آمریکا و راضى کردن سران کاخ سفید به اجراى برنامه‌هاى خود، ابتدا على امینى را از کار برکنار و اسداللّه‌ علم را که از نزدیکان مورد اعتماد و وفادارش بود به نخست‌وزیرى برگزید، دولت علم، آزادى نیم بند مطبوعات را که در خلال سالهاى 1339 تا 1341 وجود داشت ملغى کرد و یک بار دیگر فشار و خفقان بر کشور حاکم شد. در سال 1341 دولت علم، تصویب‌نامه‌اى را در جلسه مورخ بیست و پنجم اسفند ماه امضاء کرد که بر اساس آن امتیاز کلیه روزنامه‌ها و مجلاتى که شماره نسخه‌هاى آنها به ترتیب از پنج هزار و سه هزار کمتر بود لغو گردید.

در اجراى این مصوبه، یورش بزرگ به مطبوعات در فروردین سال 1342 به بهانه کم بودن شمار نسخه‌هاى چاپ شده جراید و نشریات روى داد و جهانگیر تفضلى وزیر مشاور و معاون تبلیغاتى دولت علم به دستور محمدرضا شاه حدود هفتاد و پنج روزنامه و مجله را توقیف کرد شاید بتوان به جرات گفت که از این تاریخ تا آغاز اوج‌گیرى انقلاب اسلامى ایران هیچ نشریه‌اى مجوز انتشار نیافت مگر اینکه کاملاً در اختیار دولت و جناحهاى حاکمه باشد یا اینکه مطالبش به قدرى تخصصى باشد که هیچ رنگ و بوى سیاست و مسائل و مشکلات اجتماعى نداشته باشد.[105]

در چنین مقطع مهمى که بیشتر نشریات کشور دچار توقیف مى‌شوند مجله بامشاد بدلیل وابستگى به رژیم و جناحهاى درگیر در آن شاهد پیشرفت ویژه‌اى بود و موقعیت اسماعیل پوروالى نسبت به گذشته حساستر نمود. روزنامه کیهان در این باره مى‌نویسد :

«با روى کار آمدن علم، جهانگیر تفضلى، دوست گرمابه و گلستان پوروالى به وزارت رسید او و اسداللّه‌ علم که در این زمان نیاز به یک ارگان و بلندگوى تبلیغاتى صددرصد وابسته به خود داشتند به سراغ پوروالى آمدند و با کمک به او ترتیب انتشار دوباره بامشاد را دادند، این بار بامشاد در هیئت یک روزنامه صبح منتشر مى‌شد».[106]

اسماعیل پوروالى در این دوران یکى از محورهاى مطبوعاتى کابینه علم به حساب مى‌آمد به طورى که مسئولین روزنامه و مجلاتى که دچار توقیف شده بودند جهت رفع توقیف به او متوسل مى‌شوند. اسناد ساواک در این باره مى‌آورد :

«در ساعت 17 روز گذشته در حدود 20 نفر از روزنامه‌نگارانى که امتیاز روزنامه‌هاى آنها لغو گردیده با اسماعیل پوروالى مدیر روزنامه بامشاد که از دوستان نزدیک دکتر منوچهر اقبال هست ملاقات و براى انتشار مجدد روزنامه خود به نامبرده متوسل شده‌اند.

در این مورد پوروالى قول داده است با تشریف‌فرمایى اعلیحضرت همایونى، دکتر اقبال شرفیاب و استدعاى رفع محظور نماید».[107]

 

3ـ روابط خارجى رژیم پهلوى و مجله بامشاد :

جایگزینى خاندان پهلوى با سلطنت قاجاریه در ایران با طرح‌ریزى کشور انگلستان و براساس منافع آن کشور صورت گرفت و با روى کار آمدن رضاخان، سیاست‌هاى استعمارى آن کشور در ایران ادامه یافت. با شروع جنگ جهانى دوم و گرایش رضاخان به آلمان هیتلرى، پسرش محمدرضا در شهریور 1320 جایگزین او شد و کشور انگلستان همچنان به اجراى سیاست‌هایش در ایران پرداخت تا اینکه با کودتاى 28 مرداد 1332 رقیب جدیدى براى آن کشور در ایران پیدا شد. با توجه به گرایش محمدرضا به کشورهاى غربى على‌الخصوص آمریکا و انگلیس سایر کشورها از جمله شوروى موقعیت‌شان در ایران ضعیف شد و رقابت بین آمریکا و انگلیس جهت تسلط در زمینه‌هاى مختلف اقتصادى و سیاسى در ایران شروع شد. لذا همه دولت‌هایى که بر سرکار مى‌آمدند تأمین‌کننده منافع یکى از آن دو کشور و ترجیح یکى بر دیگرى بودند مثلاً دولت فضل‌اللّه‌ زاهدى گرایش مطلق به منافع آمریکا و قصد کنار زدن محمدرضا را داشت و این مسئله باعث شده بود آمریکا تلویحا از قدرت‌نمایى زاهدى در برابر شاه حمایت نماید و با دعواهاى بسیار نهایتا آمریکا غافل از سیاست‌هاى بریتانیا با برکنارى فضل‌اللّه‌ زاهدى و نخست‌وزیرى حسین علاء موافقت مى‌نماید. در این میان هر چند حسین علاء عامل آمریکا به حساب مى‌آمد ولى با حضور وزیر کشور مقتدرى همچون اسداللّه‌ علم، علاء تحت‌الشعاع قرار گرفته و به نحوى منافع دو کشور استعمارى آمریکا و انگلیس رعایت مى‌شد.

     با شروع نخست‌وزیرى دکتر منوچهر اقبال که عامل انگلیسى‌ها بود، موقعیت آن کشور در ایران بهتر شده و رقابت براى بدست آوردن امتیازات و طرح‌هاى مختلف نفتى و اقتصادى بین آن دو کشور شدت گرفت. حتى آمدن مهندس شریف‌امامى و بعد از او دکتر امینى و اسداللّه‌ علم نیز خارج از این رقابتها نبوده است.

     در این رهگذر مطبوعات نیز به شاخه‌هاى مختلف تقسیم مى‌شدند و با طرفدارى از شخصیت‌هاى حقیقى و حقوقى به صورت غیرمستقیم در این دعواهاى استعمارى شرکت داشتند. مجله بامشاد و شخص اسماعیل پوروالى از این مسئله مستثنى نبوده و به عنوان یک فرد مطبوعاتى و با توجه به سابقه گذشته‌اش در خدمت به کانونهاى قدرت دنبال تأمین اهداف حاکمیت و منافع شخصى بود تا قلم و نشریه‌اش را به بهاى ناچیز در خدمت به استعمار و خیانت به ملت و کشور بفروشد.

     از مسائل مهم جهان اسلامى و ایران در دهه چهل مسئله فلسطین بود. رژیم صهیونیستى اسرائیل با حمایت کشورهاى غربى از جمله آمریکا و انگلستان با جنگ‌هاى متعدد و حمله به کشورهاى اسلامى از جمله مصر، سوریه و اردن دنبال تثبیت موقعیتش در منطقه بود و جهان اسلام در دشمنى با صهیونیسم جهانى در حالت جنگ با اسرائیل بسر مى‌برد و روزى نبود که تعداد زیادى از مردم مظلوم منطقه به دست نیروهاى اشغالگر صهیونیسم به شهادت نرسند در چنین اوضاعى کشور ایران با روابط پنهان و گاه آشکار خود با رژیم اسرائیل به تمام جهان اسلام پشت نمود و به تقویت آن رژیم پرداخت و ایران پایگاه امنى براى آن کشور به حساب مى‌آمد و رژیم پهلوى به طرق مختلف به آن رژیم کمک مى‌نمود که در جاى خود در این زمینه کتابها باید نوشت با این حال دولت ایران دنبال رابطه آشکار با آن رژیم بود ولى به دلیل ترس از افکار عمومى داخلى و خارجى توانایى چنین کارى را نداشت ولى در این میان تعدادى از مطبوعاتیان خیانت‌پیشه و عامل استعمار و جاده صاف‌کن آنها دنبال شکستن قبح رابطه با اسرائیل بودند و با سفر به کشور اسرائیل، حکومت را در رسمى شدن ارتباطش با آن رژیم اشغالگر کمک نمودند :

«سفارت ایران در کویت طى نامه‌اى به وزارت امور خارجه به نقل از روزنامه الرأى العام به قلم آقاى یوسف مساعید در مورخ دهم شهریور مقاله‌اى منتشر کرده است که طى آن شدیدا به شش تن از روزنامه‌نگاران ایرانى که مدعى است به طور رسمى به عنوان نمایندگى از مطبوعات ایران به اسرائیل مسافرت کرده‌اند حمله نموده و در آخر افراد مورد نظر را که بشرح ذیل مى‌باشد معرفى مى‌نماید :

1ـ على‌اصغر امیرانى، مدیر مجله خواندنیها

2ـ اسماعیل پوروالى مدیر روزنامه بامشاد

3ـ اسعد رزم‌آرا مدیر روزنامه مرد مبارز

4ـ دکتر بهزادى مدیر مجله سپید و سیاه

5ـ اسماعیل رائین خبرنگار مجله تهران مصور

6ـ کاظم زرنگار نویسنده کیهان اینترناشنال»[108]

در همین زمینه تعدادى از روزنامه‌نگاران با دریافت پول از نماینده سیاسى اسرائیل در ایران دنبال ایجاد رابطه بین ایران و اسرائیل بودند و علنا در مجلات و روزنامه‌هایشان در این باره تبلیغ مى‌کردند که از جمله آنها اسماعیل پوروالى بود :

«طبق تحقیقات معموله که هنوز تأیید نگردیده است، آقایان مشروحه زیر : 1ـ بهرام شاهرخ 2ـ دکتر مصطفوى 3ـ
اسماعیل پوروالى 4ـ کاظم مسعودى در مورد اینکه درباره شناسایى دولت اسرائیل با وزارت امور خارجه در تماس بوده‌اند توسط دکتر دوریل کلیمى در هتل پارک مبالغى دریافت داشته‌اند که مبلغ پخش شده بین آنها معلوم نیست و گوینده مدعى است که وزارت امور خارجه محلى جهت پرداخت پول به روزنامه‌نگاران ندارد منتها بدینوسیله آنها را راضى نموده است».[109]

همچنین جعفرزاده کارمند مجله تهران مصور مى‌گفت طبق توافقى که بین مهندس عبداللّه‌ والا، اسماعیل پوروالى و صفى‌پور، مدیر جراید تهران مصور، بامشاد و امید ایران به عمل آمده قرار است در جلسه مصاحبه مطبوعاتى شاهنشاه که روز شنبه آینده خواهد بود در مورد شط‌العرب و شناسایى دولت اسرائیل از طرف دولت ایران از شاهنشاه سؤالاتى به عمل آید.

توضیح آنکه سه نفر مزبور مرتبا با مقامات دولت اسرائیل در تهران ارتباط دارند و منظور اصلى آنها ابراز نظر صریح شاهنشاه در مورد شناسایى دولت اسرائیل مى‌باشد و موضوع شط‌العرب همه حاشیه و به اصطلاح براى رد گم کردن مى‌باشد.»[110]

در تائید این موضوع و کمک نمایندگى اسرائیل در تهران به مدیران نشریات جهت درج مقالات له اسرائیل و علیه اعراب در اسناد لانه جاسوسى مى‌خوانیم :

«دکتر دوریل، نماینده غیر رسمى اسرائیل در تهران، در گنجاندن موضوعاتى در طرفدارى از اسرائیل، در مطبوعات محلى بسیار فعال بوده است. تماس‌هاى او از طریق عباس شاهنده، ناشر مجله فرمان و مهندس عبداللّه‌ والا ناشر و مالک تهران مصور صورت مى‌گیرد. چنین شایع است که وى در خلال هفته اول نوامبر یکصد هزار ریال به روزنامه‌نگاران پول داده است.»[111]

به هرحال اسماعیل پوروالى، مجله بامشاد و همکارانش در زمینه حمایت از رژیم صهیونیستى گوى سبقت را از رقبا ربودند؛ به نحوى که افرادى همچون داریوش همایون که وابستگى‌اش به آمریکا و اسرائیل و جاسوسى براى آنها شهره عام و خاص بود و بعدها روزنامه آیندگان او ارگان صهیونیست‌ها به شمار مى‌رفت، هنگام جلب نظر صهیونیست‌ها و رژیم اشغالگر قدس جهت کمک به او براى راه‌اندازى روزنامه آیندگان در قبال تبلیغ و حمایت از اسرائیل در مقابل اعراب ارائه چند شماره از مجله بامشاد که در حمایت از اسرائیل و علیه اعراب چاپ شده بود شاهد مثال آورده است در این زمینه در اسناد ساواک مى‌خوانیم :

«آقاى مئیر عزرى معاون نمایندگى اسرائیل در تهران اظهار داشته است که داریوش همایون از او خواسته است که در روزنامه در شرف تأسیس (آیندگان) تا حدود دو میلیون تومان سرمایه‌گذارى نمایند. او ضمنا گفته است که در صورتى که این سرمایه‌گذارى عملى شود تعهد مى‌نماید که براى همیشه مطالب روزنامه را علیه اعراب و به نفع اسرائیل تنظیم نماید.

داریوش همایون یازده شماره نشریه بامشاد را که در آن تفسیرهایى در مورد اعراب و اسرائیل بر له [اسرائیل] و علیه اعراب نوشته شده بود ارائه داده است و خواهش کرده که آنها را به وزارت خارجه اسرائیل بفرستد».[112]

در دوران رژیم پهلوى افراد زیادى گرایش به حزبهاى کمونیستى از جمله حزب توده داشته و متهم به طرفدارى و وابستگى به شوروى بودند که تعدادى از آنها در مطبوعات به روزنامه‌نگارى مشغول بودند از جمله این افراد اسماعیل پوروالى بود که در دهه 20 فعالیت‌هایى در این زمینه داشته است. سیاست رژیم در قبال چنین افرادى یا برخوردهاى شدید قضایى بود و یا متهم بایستى با نوشتن توبه‌نامه و بیزارى از حزب توده و چاپ آن در روزنامه، وابستگى‌اش را به رژیم ثابت مى‌نمود و در مرحله بعد چاپ مقاله علیه کشورهاى بلوک شرق على‌الخصوص شوروى و همکارى با ساواک بود و از آنجایى که پوروالى نیز متهم به چنین گرایشى بود جهت تبرئه خودش در مجلات مختلف از جمله بامشاد علیه شوروى مقاله مى‌نوشت تا اینکه عدم وابستگى‌اش به احزاب و گروههاى مخالف و پایبندى‌اش را به حکومت سلطنتى ثابت نماید در چنین شرایطى وى اهداف رژیم را برآورده نمود به نحوى که باعث رضایت دستگاه امنیتى از او مى‌شود و مى‌نویسد :

«نامبرده فعلاً طرفدار مقام شامخ سلطنت و بر علیه شوروى مقالاتى مى‌نویسد و طرفدار دولت فعلى است ..».[113]

و در سندى دیگر مى‌خوانیم :

«آقاى پوروالى مدیر روزنامه بامشاد اظهار داشت بهترین فرصت براى نشان دادن موجودیت ملت و عکس‌العمل در مقابل اقدام انفجارات اتمى شوروى هم‌اکنون مى‌باشد که جنبه جهانى دارد و نتایج نیکویى جهت ایران و ایرانى دارد ولى متأسفانه متصدیان امر ساکت و صامت نشسته و کوچکترین اقدامى به عمل نمى‌آورند».[114]

در سند فوق اسماعیل پوروالى از مسئولین رژیم هم تندروتر شده، در حالى که دولت در مقابل این آزمایشها سکوت کرد، نامبرده خواهان اعلام مخالفت ایران با شوروى در آزمایش‌هاى اتمى‌اش مى‌باشد.

در دوره سلطنت ایل قاجار در ایران مشهور است که چنان قدرتهاى بیگانه بر ایران مسلط بودند که حتى براى سفرهاى شاه به ایالت‌هایش تعیین تکلیف مى‌کردند.

کتاب تاریخ سیاسى معاصر ایران در این باره مى‌نویسد :

تاریخ سیاسى معاصر ایران صفحات بسیارى از مداخله نامشروع اروپا و به خصوص همسایه شمالى و جنوبى با درجات مختلف دارد. به یادداشت شخصى ناصرالدین شاه مراجعه مى‌کنیم این عبارات را مى‌بینیم : «مى‌خواهم به شمال مملکت بروم سفیر انگلیس اعتراض مى‌کند، مى‌خواهم به جنوب بروم سفیر روس اعتراض مى‌کند، اى مرده‌شور این مملکت را ببرد که شاه حق ندارد به شمال و جنوب مملکتش مسافرت نماید.»[115]

اما در دوره پهلوى علیرغم وابستگى‌اش به اجانب و بیگانگان محمدرضا شاه با دستور اربابانش خود را ژاندارم منطقه و چندمین قدرت برتر دنیا معرفى مى‌کرد در حالى که در جزیى‌ترین مسائل کشورش آزادى عمل نداشت و بایستى از آمریکا و انگلیس اجازه مى‌گرفت.

در همین زمینه در اسناد مربوط به مجله بامشاد مطلبى ذکر شده که داراى اهمیت بسیار است :

«گزارش : آقاى اسماعیل پوروالى مدیر روزنامه بامشاد اظهار داشت : مى‌خواهم به اتفاق مجید موقر، زهتاب فرد، عبدالکریم طباطبایى به روسیه بروم و در صورت امکان مصاحبه‌هایى با بعضى از رجال آنجا نمایم. در این باره هم با آقاى نخست‌وزیر مذاکره کرده‌ام و ایشان موافقت نموده‌اند معهذا به عرض نخست‌وزیر رساندم که در این خصوص با تیمسار ریاست و یا تیمسار قائم مقام ساواک مشورت خواهم نمود.»

ساواک در نظریه‌اش با این سفر مخالفت مى‌نماید.

نظریه : با وضع حساس فعلى اعزام چهار روزنامه‌نگار ایرانى به روسیه توجه تمام محافل سیاسى دنیا را به خود جلب خواهد نمود و ممکن است این مسافرت که در اصل روى تمایل دیدار آقاى پوروالى از آقاى بوشهرى‌پور انجام مى‌شود تولید سوءظن در دول هم‌پیمان و یا دول دوست ایران نموده و ایجاد دردسر نماید.[116]

مجله بامشاد در طى جنگ اعراب و اسرائیل در سال 45 در راستاى سیاست کشورهاى آمریکا، اسرائیل و رژیم پهلوى، با ارائه چهره‌اى مستبد و خشن از مبارزین عرب و تعریف و تمجید از ارتش اسرائیل و تجهیزاتش دنبال تضعیف دشمنان اسرائیل از جمله، سوریه، اردن و مصر بود و علیرغم سیاست‌هاى توسعه‌طلبانه رژیم صهیونیستى کشورهاى عربى از جمله اردن و سوریه را در انظار جهانى جنگ طلب معرفى مى‌نمود.[117]

به طورکلى مطبوعات بعد از سال 1342 و از جمله مجله بامشاد در راستاى سیاست‌هاى خارجى رژیم که براساس منافع بیگانگان و خیانت به جهان اسلام طراحى و تدوین شده بود عمل مى‌کردند و به جز در موارد محدود آن هم با انگیزه‌هاى خاص از جمله گزارش اخبار جنگ ویتنام و آمریکا براى فروش بیشتر مجله، حمله به بعضى از کشورهاى عربى مثل تونس به دلیل ربوده شدن یکى از مخالفین آن کشور به نام مهدى بن برکه مى‌باشد. البته لازم به ذکر است رژیم پهلوى به خاطر اینکه متحد اسرائیل بود و قصد برقرارى ارتباط بین کشورهاى عربى و رژیم اشغالگر قدس را داشت و از طرفى هرگونه ارتباط آشکار رژیم پهلوى با هر یک از کشورهاى عربى، حساسیت و ذهنیت سایر کشورهاى عربى را برمى‌انگیخت، براى همین در چنین مواقعى که مطالبى علیه کشورهاى متحدش در مجلات چاپ مى‌شد در ظاهر حساسیتى به خرج نمى‌داد ولى از کانالهاى خاص از چاپ چنین مقالاتى جلوگیرى مى‌کرد.

 

4ـ اختلافات باندى و باج خواهى مجله بامشاد :

هنگامى که سیدجمال‌الدین اسدآبادى درباره مفید بودن جراید و مطبوعات بحث مى‌نماید، براى جریده مفید شرایطى قائل است که از جمله آن شروط آنکه : صاحب جریده بنده حق بوده باشد و نه عبد دینار و درهم و در ادامه مى‌گوید، اگر بنده دینار و درهم بوده باشد، حق را باطل و باطل را حق و خائن را امین و امین را خائن معرفى مى‌کند و با ذکرى طولانى از خطرات این مسئله چنین نتیجه مى‌گیرد که : البته عدم این گونه جریده از وجود آن به مراتب غیرمتناهیه بهتر است[118]

همچنین فصلنامه رسانه از جمله ویژگى مطبوعات ایران در دهه چهل را، یکدستى و همسویى تقریبا همه مدیران و صاحبان امتیاز و کارفرمایان مطبوعات و کثیرى از قلمزنان وابسته به اینان مى‌شمارد که غالبا در رده‌هاى بالاى مطبوعات بودند و در باجگیرى از دولت و دولتمردان وقت، شریک یا همکار مدیران بودند.[119] مهدى بهشتى‌پور در خصوص این قبیل نویسندگان جمله‌اى دارد که ذکر آن خالى از لطف نیست.

«در دوران مختلف بیشتر گردانندگان اصلى بسیارى از نشریه‌ها، شیطانک‌هاى دست پرورده بیگانگان و خودفروختگان متعفن و دچار شهوت ثروت و جاه و مقام بودند».[120]

در همین زمینه در اسناد ساواک نامه‌اى از محسنین ـ یکى از مسئولین شرکت نفت ـ به ریاست ساواک وجود دارد که به دلیل باج خواهى تعدادى از مجلات و روزنامه‌ها به رئیس ساواک شکایت کرده، مى‌نویسد :

«تیمسار معظم ! محترما اشعار مى‌دارد در چندى پیش آقاى رزم‌آرا مدیر محترم روزنامه مرد مبارز در ساعت 8 شب از نگهبان شرکت ملى نفت خواسته بودند که به نگارنده تلفنا [تلفنى] اطلاع دهند که با ایشان در خصوص کار فورى ادارى در دفتر روزنامه تماس گرفته شود نگهبان شرکت ملى مراتب را اطلاع داد و تلفنا [تلفنى]  با آقاى رزم‌آرا تماس گرفته شد اظهار داشتند که چند تن از آقایان مدیران جراید که در وضع بد مالى مى‌باشند امشب مى‌گفتند که هر آینه شرکت ملى نفت ایران کمکى به آنها ننماید بایستى منتظر حملات شدید روزنامه‌ها باشند به آقاى رزم‌آرا گفته شد که شرکت ملى نفت متأسفانه نمى‌تواند براى کمک به این جراید آگهى‌هاى فصلى خلق نماید و اصولاً هیچ‌گاه این شرکت به مطبوعات چنین کمکهایى نکرده است.

روزنامه‌هایى را که آقاى رزم‌آرا نام بردند. روزنامه آتش ـ آسیا ـ فرمان ـ بامشاد ـ مهر ایران بوده است.

بعضى از این جراید مانند آتش ـ آسیا ـ بامشاد در اولین انتشار خود حملات ناروایى را مستقیم و غیرمستقیم به شرکت ملى نفت آقایان مدیران و سازمانهاى این شرکت شروع نمودند که هنوز ادامه دارد».[121]

پس رواج رشوه‌ستانى و کلاشى و باجگیرى خواه از طریق نشر مطالب افشاگرانه یا افتراءآمیز علیه ثروتمندان و سرمایه‌داران و فئودالها و کارخانه‌داران و رجال، یا انتشار مقاله‌هایى چاپلوسانه به سود محمدرضا و درباریان و عوامل استعمار و دولتمردان بلندپایه از ویژگى‌هاى مطبوعات ایران بود.[122]

اما همیشه براى همه افراد دلیل دعواها به راحتى قابل تشخیص نبود بلکه بازتاب اختلافها در مطبوعات به صورت چاپ مقاله‌هاى مختلف و افشاگرانه علیه جناح‌ها و افراد نمود پیدا مى‌کرد:

«روزنامه بامشاد مقالاتى انتقادى از شهردارى چاپ نموده است ولى جوابى که آقاى احمد نفیسى شهردار تهران به روزنامه مذکور داد به قدرى یأس‌آمیز و تند مى‌باشد که ممکن است مخالفین آن را اتخاذ سند نمایند آقاى شهردار از روزنامه بامشاد تندتر انتقاد کرده است با وجود اینکه خودشان شهردار مى‌باشند».[123]

گاهى اوقات این موضع‌گیریها و مخالفت‌ها به خاطر اختلافهاى جناحى و سیاسى بود به نحوى که
قصد گرم نگه‌داشتن جو سیاسى کشور را داشتند :

«عده‌اى از طرف مخالفین درخشش که جزء دارودسته عبداللّه‌ گرجى و جعفر بهبهانى مى‌باشند با مدیران جراید تهران ملاقات و از آنها درخواست همکارى با خود در مبارزه علیه وزیر فرهنگ را نموده‌اند و تاکنون مدیران روزنامه‌ها و مجلات خواندنیها، سپید و سیاه، آسیاى جوان، پیغام امروز، بامشاد، خوشه، نداى سپهر، سپاهان و آذربایجان موافقت خود را اعلام داشته‌اند و قرار شده است هرگونه مطالبى از طرف مخالفین وزیر فرهنگ تهیه شود در نشریات خود چاپ کنند».[124]

سندى دیگر در این باره :

«طبق اطلاعیه واصله چون آقاى اسماعیل پوروالى مدیر روزنامه بامشاد با آقاى ناصر ذوالفقارى دوست است و با آقاى فرود رابطه حسنه ندارد به یکى از کارکنان روزنامه خود به نام بهرام نورایى دستور داده است که نرخ اجناس را در زمان تصدى آقاى ذوالفقارى و همچنین در زمان تصدى آقاى فرود تهیه بنماید. آقاى پوروالى در نظر دارد ضمن مقایسه قیمت اجناس در زمان شهردار سابق و شهردار فعلى از آقاى فرود تنقید نماید».[125]

 

5 ـ دین ستیزى مجله بامشاد :

مطبوعات ایران با روى کار آمدن رضاخان و به تبعیت از سیاست کشف حجاب وى، علیرغم مقاومت و اعتراض عمومى مردم مسلمان ایران با چاپ مقالات گوناگون به تخطئه اسلام و احکام آن پرداختند و این سیاست در دوران محمدرضا تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه داشت به نحوى که امام خمینى (ره) این مسئله را خیانت بزرگ به اسلام و ایران و جوانان دانسته است. اسماعیل پوروالى بدلیل دوستى با افرادى همچون صادق هدایت[126] و گرایش‌هاى انحرافى ضمن اینکه اعتقادى به اسلام و مبانى فکرى و عملى آن نداشت، بلکه به مقابله با اعتقادات الهى ملت مسلمان ایران برخاست و جهت زدودن مظاهر اسلامى از جامعه ایران از هیچ کوششى فروگذارى نکرد و در این زمینه هماهنگ با حاکمیت سعى داشت آن سیاست را اشاعه دهد و از طریق زیر سؤال بردن احکام و معتقدات مذهبى به حاکمیت در جهت تأمین هدفش کمک نماید و از بدو شکل‌گیرى مجله تا پایان انتشار آن این روند ادامه داشت.

یکى از محورهاى تبلیغات مطبوعات ایران تجلیل از شاهان دوران باستان بود و در این زمینه از خانواده پهلوى به خاطر به اصطلاح تجدید سلسله شاهنشاهى و مجد و عظمت باستانى تعریف و تمجید مى‌نمودند به طورى که نویسنده کتاب نهضت امام خمینى (ره) درباره شگردها و ترفندهاى چنین افراد و جریاناتى که قصد از میان بردن اصالتهاى انسانى و اسلام‌زدایى را داشتند، مى‌نویسد :

«1ـ به زیر سؤال بردن مذهب و بنیاد خداپرستى از راه نگارش کتابها و مقاله‌هایى در انکار «صانع» «معاد» «بهشت» «دوزخ» و...

2ـ به ریشخند گرفتن و زیر سؤال بردن بسیارى از احکام اسلام و مبانى مذهبى مانند «امامت» «وجود امام زمان عج» «مرجعیت تقلید»

3ـ باستان گرایى، رواج دادن فرهنگ «شاهنشاهى» و دامن زدن به اندیشه استعمارى «ناسیونالیستى».[127]

علیرغم سیاست‌ها و برنامه‌هاى رژیم براى اشاعه لامذهبى در جامعه، براى جلوگیرى از اعتراضات عمومى و ایجاد بحران، وزارت اطلاعات طبق مصوبه‌اى مطبوعات را از چاپ چنین مقالاتى در ایام محرم و رمضان ممنوع کرده بود ولى باز ما شاهد چاپ مقاله‌اى در مجله بامشاد در جهت تعریف و تمجید از جشن سده مى‌باشیم».

و اسناد ساواک در این باره مى‌نویسد :

«روزنامه بامشاد مورخ 10 / 11 / 42 به مدیریت اسماعیل پوروالى درباره جشن سده سرمقاله‌اى تحت عنوان (جشنى که امروز فراموش شده است) درج نموده مبنى بر اینکه در ایران باستان روز دهم بهمن ماه، پنجاه روز به عید مانده را جشن آتش مى‌گرفتند زیرا در چنین روزى بود که به وسیله هوشنگ پادشاه پیشدادى آتش کشف گردید و آتش به خودى خود تحولى در زندگى بشر بوجود آورد که اگر ملتى به یادگار روز کشف آتش جشن مى‌گیرد مى‌تواند مدعى باشد که در آغاز تمدن بشرى را جشن گرفته است. در دنیایى که مردم از هیچ براى خود افتخار مى‌تراشند ما افتخاراتى هم که داشته‌ایم فراموش کرده‌ایم. آن گاه پس از یادآورى مختصرى از افتخارات گذشته ایران باستان مى‌نویسد، ما این روزها بیشتر از هر وقت به این‌گونه جشنها، به این گونه خاطرات نیاز داریم. ما به شادى به حرکت و جنبش محتاجیم... خمودى و گریه و زارى دیگر کافى است.

علیهذا چون قبل از ماه مبارک رمضان کمیسیونهاى تبلیغاتى تصمیم گرفت از رادیو و تلویزیون مطالبى مغایر با دین اسلام پخش ننمایند و نیز روزنامه و مجلات از چاپ مطالبى که ممکن است دستاویزى به دست متعصبین و روحانیون بدهد خوددارى نمایند و با توجه به اینکه روز سده را فقط زردشتیها جشن مى‌گیرند و به آن احترام مى‌گذارند، مصلحت نبوده است که روزنامه مزبور در ایام ماه مبارک چنین مقاله‌اى درج نماید و جشن آتش را به عنوان افتخارات گذشته بر ایام سوگواریهاى مذهبى ترجیح دهد».[128]

همان‌طور که در بالا مذکور افتاد، مجله بامشاد از مطرح کردن افسانه‌هاى تاریخى به ظاهر قصد داشت به اصطلاح افتخارات گذشته را زنده نگه دارد ولى در آخر سند به روشنى پیداست که جز به سخره گرفتن اعتقادات مردم مسلمان ایران و برنامه‌هاى مذهبى آنان در ایام محرم و رمضان اندیشه‌اى نداشت.

با شروع دهه چهل و حرکت تاریخ ساز امام خمینى (ره) و شکل‌گیرى اولیه انقلاب اسلامى، آن حضرت به مخالفت با رژیم و سیاست‌هاى استعمارى آن پرداخت، در این زمان عاملان استعمار در مطبوعات نیز به تبعیت از سیاست حاکمه با مقالات مختلف به شایعه‌پراکنى و دروغ‌پردازى و تهمت‌هاى ناروا قصد داشتند از این حرکت استقلال‌طلبانه و اسلامى جلوگیرى نمایند و به نحوى آن را به شکست بکشانند مجله بامشاد نیز از جمله این مطبوعات بود که با انتشار اخبار خلاف واقع و مخابره اخبار رادیوهاى بیگانه و استعمارى آن هم در صفحه اول مجله به دنبال خدمت به اربابان ظالم داخلى و خارجى بود.

در آذرماه سال 41 امام خمینى (ره) به مخالفت با طرح آمریکایى و ذلت‌بار انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى برخاست و با اعلام خطر، مردم را به هوشیارى دعوت و اهداف دشمن را گوشزد کرد :

«اینها مى‌خواستند با تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى و الغاى شرط اسلام از رأى‌دهنده و انتخاب شونده، مقدرات مسلمین را به دست غیرمسلمانان مانند یهودیها و بهایى‌ها بسپارند».[129]

امام خمینى (ره) در ادامه حرکت انقلابى‌اش به مخالفت با رفراندم آمریکایى شاه در دى ماه 1341 پرداخت و مردم نیز به دعوت امام (ره) این رفراندم را تحریم کرد ولى شاه در نمایشى ظاهرى این انتخابات را اجرا نمود تا رضایت کشورهاى غربى از جمله آمریکا را به دست آورد. آنها نیز بعد از این انتخابات در رادیوهاى خود به تبلیغ و تمجید از این اقدام پرداختند.

در این بین مجله بامشاد هم، با رادیوهاى بیگانه همنوا شده، با این حرکت اعتراضى امام خمینى (ره) و ملت مسلمان ایران به مخالفت برخاست و در صفحه اول مجله در تاریخ 19 / 1 / 42 نوشت :  «نطفه‌هاى مخالفت در ایران، این مخالفت‌ها از کجا بوجود آمده و چرا ملاها علم‌دار آن شده‌اند؟ مالکین بزرگ هنوز هم به این آتش دامن مى‌زنند اما براى رژیم شاه و انقلاب ایران کوچکترین خطرى وجود ندارد».[130]

در سندى دیگر مجله بامشاد به نقل از رادیوهاى بیگانه مى‌نویسد :

«از دسامبر 1962 (آذرماه) دولت ایران طى یک تصویبنامه تصمیم گرفت انتخابات شوراهاى ایالتى و ولایتى را انجام دهد ولى برخلاف همیشه این تصویب‌نامه مشخص نمى‌کرد که زنان در این انتخابات شرکت نخواهند کرد. بلافاصله عده‌اى از ملاها علم مخالفت برداشتند و تهدیدهاى آنان چنان بود که دولت ناگزیر شد خاطر نشان سازد که قبل از اجراى این تصویبنامه آن را پس از تشکیل مجلسى که هنوز تشکیل نیافته و قرار است که در پائیز 1964 باز شود به تصویب برساند».

مجله بامشاد در مطالب فوق کوشیده تا مردم به ویژه زنان را در مقابل روحانیت و قوانین اسلام قرار دهد. در حالى که قبل از آن امام خمینى (ره) توطئه را فراتر از این مسائل اعلام کرده بود :

«اى مسلمانان عالم! بدانید در جریان تصویبنامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى علت مخالفت علماى اسلام قضیه شرکت زنان در انتخابات نبود، این قضیه ناچیزتر از آن بود که آن قیام عمومى را به همراه داشته باشد. مسئله این بود که علما و روحانیون دیدند که دستگاه جبار مى‌خواهد با کید شیطانى، اسلام را قلب کند و اوضاع را به عقب برگرداند».[131]

با حرکت ظلم ستیزانه و اسلامى امام (ره) و احساس خطر دشمنان قسم خورده و استکبار جهانى به رهبرى آمریکا و اسرائیل، که منافع‌شان را در توقف این حرکت انقلابى مى‌دیدند به انحاى مختلف به تبلیغ سوء علیه اسلام و روحانیت پرداختند و در این حرکت قصد داشتند مردم را از روحانیت جدا و متنفر نمایند. امام خمینى (ره) در این باره مى‌فرماید :

«اینها براى از بین بردن روحانیت چند نفر از همکاران خود را به لباس روحانى درآورده. سازمان امنیت جراید را مجبور مى‌سازد که عکس آنها را کشیده و آنان را به عنوان قاچاقچى و بدعمل معرفى کنند و با این وسایل مى‌خواهند روحانیت را رسوا نمایند. ولى عموم مردم و حتى خود اینها بهتر مى‌دانند که روحانیت، مختصر نان خود را مى‌خورد و از اسلام و استقلال و نوامیس اسلام و مسلمین دفاع مى‌کند و در نتیجه هم در نزد خود و رسول و هم نزد خدا سرافراز است».[132]

یکى از همان «جراید تابع سازمان امنیت» و سیاست‌هاى رژیم، مجله بامشاد است که به تبلیغ و جوسازى علیه روحانیت مى‌پردازد و به دروغ مى‌نویسد :

«مى‌گویند در قم بسیارى از طلاب به قدرى از رفتار بعضى از روحانیون ناراحت شده‌اند که تعویض لباس کرده‌اند و کت و شلوار پوشیده‌اند و این روزها، به طور محسوس در قم این تغییر قیافه به چشم مى‌خورد».[133]

همچنین در تیتر اول روزنامه بامشاد مى‌خوانیم :

«به دستور (امام) خمینى (ره) و شریعتمدارى یک نفر بانوى آموزگار را در تبریز با چاقو کشتند».[134]

در پى ناکامى رژیم در رفراندم انقلاب سفید که با پیام‌ها و سخنرانى‌هاى روشنگرانه امام خمینى (ره) بیشتر برنامه‌هاى شاه نقش برآب شده بود، رژیم دریافت که امام (ره) غیرقابل سازش است. با رحلت حضرت آیت‌اللّه‌ بروجردى (ره) فرصتى یافت تا با اقداماتى شخصیت حضرت امام (ره) را تحت‌الشعاع قرار دهد و با شایعه انتقال مرجعیت شیعه از حوزه علمیه قم به نجف و ارسال پیام براى آیت‌اللّه‌ محمدباقر حکیم (ره) اذهان را از امام (ره) و قم منحرف و متوجه نجف اشرف نماید و در این راه حتى از هرگونه تهمتى به ایشان و نهضت اسلامى چشم‌پوشى ننمود. احمد احمد در این باره مى‌گوید :

«پس از فوت آیت‌اللّه‌ العظمى بروجردى، رژیم شاه تلاش وافرى کرد تا اعلمیت آیت‌اللّه‌ حکیم را در عراق رسمیت بخشد و به این ترتیب قدرت مذهبى را به بیرون مرزها بکشد، ولى وجود آیت‌اللّه‌ خمینى (ره) و مسائلى که در روزهاى بعد به وجود آمد عبث بودن اقدامات و پیش‌دستیهاى رژیم را ثابت کرد».[135]

با تدوین این سیاست از طرف رژیم، مطبوعات دربارى از جمله بامشاد وظیفه خود را انتشار و تبلیغ این موضوع دیده، با تیتر درشت در صفحه اول خود نوشت :

«حوزه علمیه قم به نجف منتقل مى‌شود.

آیت‌اللّه‌ حکیم به رهبرى شیعیان جهان انتخاب خواهند شد. آیت‌اللّه‌ حکیم طى نامه‌اى از دوستان خود دعوت کرده‌اند که به نجف اشرف بروند و ایشان را تقویت کنند... برگزیده شدن حضرت آیت‌اللّه‌ حکیم به ریاست شیعیان جهان پس از رحلت حضرت آیت‌اللّه‌ بروجردى مورد گفتگوى جامعه روحانیون ایران نیز بود و هیئت حاکمه نیز در همان وقت علاقمندى خود را نسبت به این جریان نشان داد. جامعه روحانیت عراق به وسیله عبدالناصر و دستگاه قوى تبلیغاتى او تقویت مى‌شود و ایشان نیز از این جانبدارى برخوردار هستند و ایشان را در این راه تقویت مى‌کنند. همچنین بعضى از روحانیون نیز بى‌میل نخواهند بود که حوزه علمیه قم به عراق منتقل شود مقامات دولت ایران با اینکه حضرت آیت‌اللّه‌ حکیم از طرف جمال عبدالناصر تقویت مى‌شوند و با وجود اختلاف بین دولت ایران و مصر هیچ نوع مخالفتى در این باره تاکنون اظهار ننموده‌اند».[136]

در پایان سال 41 و شکست رژیم در عملى نمودن برنامه‌هایش نه اینکه از مطبوعات وقت در جهت روشنگرى مردم اقدامى صورت نگرفت و از خیانت‌هاى شاه و برنامه‌هایش از جمله طرح انجمنهاى ایالتى و ولایتى و انقلاب سفید سخنى نگفتند بلکه با انتشار مقالات نامناسب به مقابله با این حرکت پرداختند که اوج این اقدامات واقعه 15 خرداد سال 1342 مى‌باشد.

سید حمید روحانى در این باره مى‌نویسد :

«قیام خونین 15 خرداد 42 نقطه عطفى در جنبش ضددیکتاتورى و ضداستعمارى ملت ایران بود. در این روز خونبار، رژیم شاه در برابر یک سلسله انتقادها، پندها و اندرزهاى امام و دیگر عالمان وارسته، به خشن‌ترین و وحشیانه‌ترین سرکوبگریها دست زد، در نیمه شب 15 خرداد، امام را همراه با شمارى از عالمان، روحانیون و سخنوران بازداشت کرد و به زندان گسیل داشت. در بامداد آن روز، امت مظلوم خداجوى ایران را که خواستار رهایى رهبر خویش بودند، به خاک و خون کشید و از کشته‌ها پشته ساخت.»[137]

با توجه به مطالب فوق، خوب است اشاره شود که تمام اتفاقات فوق زمانى روى داد که اسداللّه‌ علم مهره وابسته به بیگانگان، نخست‌وزیر بود و جهانگیر تفضلى به عنوان سرپرست انتشارات و تبلیغات همکار او و اسماعیل پوروالى نیز یکى از افراد باند آنها به شمار مى‌آمد و یکى از مجریان دستورهاى آنان در حوزه مطبوعات بود و جز خیانت به مملکت و اسلام عمل دیگرى از آنها مشاهده نشد. فصلنامه رسانه در این باره مى‌نویسد :

«روشنفکران رفاه‌طلب و مطبوعاتیان بالادست به جاى اینکه در جهت مردم گام بردارند و در جراید و رسانه‌هاى گروهى به مسائل روز و مشکلات ناشى از عمل واقعى که منجر به واقعه 15 خرداد 42 گردید بپردازند و دولتمردان را متوجه زیان ناشى از تصویب قوانین ضدمردمى از جمله «کاپیتولاسیون» بنمایند و مسببین اصلى آن را که منجر به چنین وقایع خونین گردید محکوم کنند، به عکس، آنان را تشویق به خونریزى مى‌کردند».[138]

نامبرده پس از پیروزى انقلاب اسلامى بخاطر سوابق سیاهش در دوران ستمشاهى از سازمان و سیما اخراج گردید وى سپس به جرگه ضد انقلابیون در خارج از کشور پیوست و ضمن دشمنى با اسلام، انقلاب و امام خمینى(ره) با انتشار نشریه روزگار نور در جبهه فرهنگى به مبارزه با انقلاب اسلامى برخاست.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]- جامعه‌شناسى ارتباطات، مؤلف دکتر باقر ساروخانى، ص 6، تاریخ نشر 1367

[2]- همان، ص 5

[3]- تاریخ مطبوعات جهان : پیر آلبر و فرناندو، ترجمه دکتر فرهنگ‌فر خجسته، سال انتشار 1363 ، ص 5

[4]- همان ص 11 و 12

[5]- همان، ص 14

[6]- جامعه‌شناسى ارتباطات، دکتر باقر ساروخانى، ص 70

[7]- همان، ص 72

[8]- همان، ص 73

[9]- همان، ص 78 و 77

[10]- ر. ک : فصلنامه رسانه، سال چهارم، 1372، شماره 3، عنوان مقاله جهان سوم و امپریالیسم خبرى نویسنده، اکبر نصرالهى، ص 28

[11]- همان، ص 31 و 32

[12]- همان، ص 31 تا 34

[13]- فصلنامه رسانه، شماره 1، سخنرانى مقام معظم رهبرى در جمع روزنامه‌نگاران، بهار سال 1375، ص 5

[14]- فصلنامه راهبرد، شماره 1، حمیدرضا اخوان مفرد، بهار سال 1375، ص 20

[15]- ایران در زمان سلطنت قاجار، دکتر على اصغر شمیم، ص 164

[16]- تاریخ تحلیلى مطبوعات ایران، محمد محیط طباطبایى، ص 25

[17]- روزنامه کیهان، مورخ 15 / 4 / 79، ص 8

[18]- همان، مورخ 15 / 4 / 1379، صفحه 8

[19]- همان، ص 8

[20]- روزگار نو، ماهنامه، بنیانگذار : جعفر رائد، جمعه 5 آبان 1360، صفحه 92

[21]- چهره‌هاى آشنا، ناشر، پرنس اجنت، صفحه 10

[22]- روزنامه کیهان، مورخ 15 / 4 / 79، صفحه 8

[23]- اسناد ساواک، پرونده انفرادى، کلاسه 84960، مورخ 26 / 4 / 47

[24]- روزنامه کیهان، مورخ 15 / 4 / 79، صفحه 7

[25]- اسناد ساواک، پرونده انفرادى، کلاسه 84960، مورخ 7 / 4 / 1341

[26]- اسناد ساواک، پرونده انفرادى، کلاسه 84960 ـ مورخ 29 / 4 / 47

[27]- محمود تربتى لنجانى، قربانیان باور و احزاب سیاسى ایران، انتشارات آسیا، سال 1375، صص 91 و 90.

[28]- مجله روزگار نو، مدیر مسئول اسماعیل پوروالى، شماره 2 اسفند 1360، ص 88

[29]- همان، ص 90

[30]- همان، ص 90

[31]- همان، ص 93

[32]- همان، ص 90 ـ 92

[33]- همان منبع، شماره 6 ـ تیرماه 1361، ص 101

[34]- همان منبع، شماره 9، شهریور 1361، ص 98 و 99

[35]- همان منبع، شماره 10، سال 61، ص 96 تا 68

[36]2ـ  Alen Charles Trott

[37]- کلن جان تیگ (J . Teage) از سال 1939 رئیس اینتلجنس سرویس در عراق بود و سپس این سمت را در فلسطین عهده‌دار شد.

[38]- جستارهایى از تاریخ معاصر ایران، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 49 و 48، 

[39]- روزگار نو، شماره 10، سال 61، قصه پر غصه من، ص 96 تا 98

[40]- همان منبع، دفتر دهم، ص 97

[41]- روزنامه کیهان، نیمه پنهان، مورخ 15 / 6 / 79، ص 8

[42]- همان، اسماعیل پوروالى، 19 / 4 / 79، ص 8

[43]- همان منبع، ص 8

[44]- پرونده انفرادى : کلاسه 84960، مورخ 29 / 5 / 1330

[45]- فصلنامه رسانه، مطبوعات ایران در دوره پهلوى، شماره 2، مهدى بهشتى‌پور، سال 1372، ص 47 

[46]- پرونده انفرادى، کلاسه 84960، مورخ 27 / 4 / 47، ضمیمه شماره 1

[47]- جستارهایى از تاریخ معاصر ایران، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 250

[48]- مردى براى تمام فصول، اسداللّه‌ علم و سلطنت محمدرضا پهلوى، مظفر شاهدى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 236 

[49]- مجله روزگار نو، مقاله : قصه پر غصه من و ایران من، دفتر چهارم، سال چهاردهم، 1374، اسماعیل پوروالى، 100 الى 103

[50]- مردى براى تمام فصول، علم و سلطنت محمدرضا پهلوى، مظفر شاهدى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 243 

[51]- همان، ص 239

[52]- مجله روزگار نو، مقاله قصه پر غصه من، اسماعیل پوروالى ایران من، دفتر چهارم، سال چهاردهم، 1374، ص 104

[53]- مردى براى تمام فصول، اسداللّه‌ علم و سطنت محمدرضا پهلوى، مظفر شاهدى، ناشر: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 255

[54]- اسناد ساواک، کلاسه 45332، ج 1، مورخ 5 / 4 / 35

[55]- همان، مورخ 30 / 4 / 35

[56]- روزنامه کیهان، نیمه پنهان، مورخ 19 / 4 / 79، ص 8

[57]- پرونده انفرادى، کلاسه 84940، مورخ 27 / 1 / 36

[58]- همان. 7 / 4 / 1337

[59]- منبع سابق، کلاسه 8494، مورخ 19 / 4 / 37

[60]- فصلنامه رسانه، سال چهارم، زمستان 72، شماره عنوان مقاله :مطبوعات ایران در دوره پهلوى، نویسنده مهدى بهشتى‌پور، ص 73

[61]- روزنامه کیهان، نیمه پنهان، سیماى کارگزاران فرهنگ و سیاست، مورخ 19 / 4 / 1379، ص 8

[62]- مجله آینه پژوهش، شماره 34، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، ص 5

[63]- اسناد ساواک، کلاسه 451332، ج 1، مورخ 7 / 12 / 37

[64]- روزنامه کیهان، مورخ 19 / 4 / 79، نیمه پنهان، سیماى کارگزاران و فرهنگ و سیاست، ص 8

[65]- اسناد ساواک، کلاسه 431332، ج 2، مورخ 6 / 8 / 55

[66]- پرونده انفرادى، کلاسه 84960 مورخ 6 / 5 / 1336

[67]- همان، مورخ، 2 / 5 / 34

[68]- همان مورخ 31 / 5 / 1336

[69]- همان، مورخ 31 / 5 / 1336

[70]- کلاسه 431332، ج 1، مورخ 10 / 6 / 1336

[71]- همان، مورخ 26 / 6 / 1336

[72]- پرونده انفرادى، کلاسه 451332، ج 2 مورخ 28 / 6 / 40

[73]- روزنامه کیهان، 20 / 4 / 79، نیمه پنهان، سیماى کارگزاران فرهنگ و سیاست، ص 8

[74]- کلاسه 451332، ج 1، مورخ 8 / 6 / 40

[75]- کلاسه 451332، ج 2، 6 / 3 / 42

[76]- همان، ج 2، مورخ 2 / 12 / 1344

[77]- همان، مورخ 14 / 6 / 1348

[78]- همان، مورخ 1 / 5 / 47

[79]- کلاسه 451332، ج 2، مورخ 1 / 5 / 47

[80]- پرونده انفرادى، کلاسه 84960، مورخ 26 / 8 / 52

[81]- همان، مورخ 7 / 9 / 52

[82]- همان، مورخ 16 / 8 / 1335

[83]- روزنامه کیهان، نیمه پنهان، سیماى کارگزاران فرهنگ و سیاست، تاریخ 20 / 4 / 79، ص 8

[84]- همان، مورخ 6 / 8 / 1355

[85]- همان، مورخ 6 / 8 / 1355

[86]- همان، 4 / 5 / 1354

[87]- کلاسه، 451332، ج 2، 1 / 5 / 47

[88]- اسناد فراماسونرى در ایران، جلد اول، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 17

[89]- پیشین، ص 25

[90]- پیشین، ص 23

[91]- ر. ک : اسناد فراماسونرى در ایران، جلد اول، صص 36 ـ 32

[92]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 372 

[93]- همان، ج 1، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 250

[94]- مردى براى تمام فصول، اسداللّه‌ علم، سلطنت محمدرضا پهلوى، مظفر شاهدى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 239

[95]- کلاسه 4513332، ج 1، مورخ 7 / 4 / 1335

[96]- همان، ج 1، مورخ 30 / 4 / 1335

[97]- پرونده انفرادى کلاسه 84960، مورخ 24 / 9 / 1339

[98]- کلاسه 4513332، ج 1، مورخ 30 / 6 / 1335

[99]- جستارهایى از تاریخ معاصر ایران، ظهور و سقوط سلطنت خاندان پهلوى، ج 2، ص 332

[100]- پرونده انفرادى، کلاسه 84960، مورخ 27 / 1 / 1336

[101]- مردى براى تمام فصول، علم و سلطنت محمدرضا پهلوى، مظفر شاهدى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 93 و 292 

[102]- کلاسه 4513332، ج 2، مورخ 7 / 4 / 1337

[103]- 451332، ج 1، مورخ 26 / 4 / 40

[104]- همان، مورخ 8 / 7 / 1340

[105]- مطبوعات عصر پهلوى، تهران مصور، مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، ص 13

[106]- روزنامه کیهان، مورخ 19 / 4 / 79، سیماى کارگزاران فرهنگ و سیاست، ص 8

[107]- کلاسه 451332، ج 2، مورخ 21 / 11 / 1342

[108]- کلاسه 451332، ج 2، مورخ 24 / 5 / 47

[109]- همان، جلد 1، مورخ 8 / 6 / 40

[110]- همان، مورخ 12 / 6 / 1347

[111]- اسناد لانه جاسوسى اشغالگران قدس، شماره 36، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، ص 16

[112]- کلاسه 471349، جلد 1، مورخ 12 / 6 / 1348

[113]- پرونده انفرادى، کلاسه 84960، مورخ 12 / 9 / 1339

[114]- کلاسه 451332، ج 1، مورخ 1 / 7 / 40

[115]- تاریخ سیاسى معاصر ایران، دکتر سید جلال‌الدین مدنى، ج 1، صفحه 136

[116]- کلاسه 471349، ج 2، مورخ 30 / 5 / 1340

[117]- مجله بامشاد، شماره 13 آذر 1345، صفحه 14

[118]- مجله آینه پژوهش، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، شماره 34، مهر و آبان 1374، ص 5

[119]- فصلنامه مطالعاتى و تحقیقاتى وسایل ارتباط جمعى، سال چهارم، شماره 4، زمستان 1372، ص 72

[120]- همان، شماره 2، سال چهارم، زمستان 1372، ص 72

[121]- کلاسه 451332، ج 1، مورخ 20 / 3 / 40

[122]- فصلنامه رسانه، شماره 2، سال چهارم، سال انتشار 1372، مهدى بهشتى‌پور، ص 41

[123]- کلاسه 451332، ج 2، مورخ 19 / 7 / 41

[124]- همان، ج 2، مورخ 26 / 4 / 41

[125]- پرونده انفرادى، کلاسه 94960، مورخ 1 / 11 / 39

[126]- اسناد ساواک، پرونده انفرادى، کلاسه 84960، مورخ 23 / 2 / 53

[127]- نهضت امام خمینى، ج 3، انتشارات 1372، ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 38 

[128]- اسناد ساواک، کلاسه 451332، ج 2، مورخ 11 / 11 / 42

[129]- صحیفه امام، ج اول، صفحه 104

[130]- کلاسه 451332، ج 2، مورخ 19 / 1 / 1342

[131]- صحیفه امام، ج اول، صص 160 ـ 161

[132]- همان، ص 105

[133]- کلاسه 451332، ج 2، مورخ 12 / 1 / 1342

[134]- همان، ج 2، مورخ 19 / 1 / 1342

[135]- خاطرات احمد احمد به کوشش محسن کاظمى، دفتر ادبیات انقلاب اسلامى، ص 47

[136]- کلاسه 451332، ج 2، مورخ 25 / 1 / 1342

[137]- نهضت امام خمینى ره، ج 3، سید حمید روحانى، ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 277  

[138]- فصلنامه تحقیقاتى رسانه، شماره 3، پاییز 72، مهدى بهشتى‌پور، صص 51 و 52

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.