مقدمه - کتاب آیت‌الله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک

زندگینامه

تولد و تحصیلات

آیت‌الله حاج شیخ عبدالرسول قائمی، فرزند «شیخ فرج‌الله» در بیست و چهارم ماه مبارک رمضان 1314 قمری مطابق با دهم اسفند 1275 ﻫ ش در دیزیچه اصفهان به دنیا آمد. در دوره نوجوانی، پدرش را که برای زیارت به نجف اشرف رفته بود، از دست داد. پس از فوت پدر وی که فرزند ارشد خانواده بود، به همراه برادر و دو خواهرش تحت تربیت والده گرامی‌اش قرار گرفت. آیت‌الله قائمی که در محیطی سرشار از معنویت پرورش یافته بود، علوم اسلامی را در زادگاهش نزد مرحوم «آقا شیخ فرج‌الله شریعت» فراگرفت.

آیت‌الله قائمی در سن نوزده سالگی به اصفهان عزیمت کرد و در حوزه علمیه آن شهر که از مهم‌ترین حوزه‌های علمیه جهان اسلام محسوب می‌شد به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. سطح فقه را در محضر آقا سید احمد درب امامی و شیخ علی یزدی فرا گرفت و سپس در درس خارج آیات عظام حاج سید علی نجف‌آبادی، سید محمد نجف‌آبادی و حاج سید محمدرضا خراسانی، حاضر شد و از خرمن علم و سیره آن بزرگواران خوشه‌ها چید.

وی پس از حوزه علمیه اصفهان، عازم حوزه علمیه قم شد و از محضر آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بهره‌مند گردید؛ سپس برای تکمیل اندوخته‌های علمی خود، در سال 1309 ﻫ .ش به نجف اشرف عزیمت کرد و از محضر علمای بزرگ حوزه نجف نظیر آیات عظام: میرزا محمدحسین نائینی، شیخ ضیاءالدین عراقی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بهره‌ برد. آن مرحوم به خاطر هوش و ذکاوت سرشارش، علوم دینی را به سرعت فراگرفت و در اکثر دروس حوزوی صاحب‌نظر شد.

 

اوضاع فرهنگی و اجتماعی آبادان در آستانه‌ی ورود آیت‌الله قائمی

آیت‌الله قائمی در سال 1315 ﻫ .ش در اوج خفقان رضاخانی که حتی منبر رفتن نیز ممنوع شده بود، جهت تبلیغ به آبادان رفت و چند ماهی را مخفیانه، بدون استفاده از لباس روحانیت به ارشاد مردم پرداخت و سپس مجدداً به نجف اشرف بازگشت. حجت‌الاسلام دوانی در این مورد می‌نویسد:

«در آبان سال 1324 ﻫ ش به مکه معظمه مشرف شد و در مراجعت، از طریق کویت به آبادان وارد و چون عده‌ای از همراهان وی در حج، اهل آبادان بودند با آشنایی قبلی که با ایشان داشتند، چند روزی وی را مهمان نموده و از او به خوبی پذیرایی شایانی کردند. آیت‌الله قائمی که زمان رضاخان بدون عمامه به آبادان می‌آمد و پنهانی منبر می‌رفت، این بار[پس از شهریور 1320] با عمامه و به صورت یک روحانی کامل به آبادان آمده بود و منبرهایش که بسیار مؤثر بود گل کرد؛ به طوری که از این مجلس تا مجلس دیگر، جمعیت بسیاری پشت سر او راه می‌افتاد.»[1]

آبادان در این زمان شبیه یک شهر اروپایی بود و کاملاً تحت سیطره فرهنگ انگلیسی قرار داشت. مقامات بلندپایه شرکت نفت انگلیس و ایران، در درجه اول انگلیسی بودند و در درجه دوم هندی‌هایی که مستعمره انگلستان به حساب می‌آمدند. در این زمان اگر بنا بود پُستی به یک ایرانی داده شود، می‌بایست کاملاً مورد اعتماد آنها قرار می‌گرفت. کشتی‌های انگلیسی در اسکله‌های آبادان پهلو می‌گرفتند و پارچه‌ها و سایر کالاهای خود را بدون پرداخت عوارض گمرکی خالی می‌کردند. در بالای استخرهای شنای مختلط آنها نوشته شده بود: «ورود سگ و ایرانی ممنوع!»[2] همه می‌بایست مثل انگلیسی‌ها لباس بپوشند و آرایش ‌کنند. گرایش به مظاهر سکس و شهوت تبلیغ می‌شد و با ورود آمریکایی‌ها به کنسرسیوم، این موضوع شدیدتر نیز شد.

در این زمان بهائیان، بسیاری از پست‌های مهم شرکت نفت را در اشغال خود داشتند و از طریق باشگاه‌های متعددی که در آبادان تأسیس کرده بودند، فرهنگ مبتذل غرب را رواج می‌دادند.[3]

شهری که در ادوار مختلف تاریخی نام عَبّادان را یدک می‌کشید و سابقه تدین و عبادت را در کارنامه زرین خود داشت، متأسفانه تا پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد سینماها، باشگاه‌های تفریحی و استخرهای مختلط آن با پایتخت ایران رقابت می‌کرد[4] و بنابر گزارش‌های متعدد تنها سه مسجد به نام‌های مسجد رنگونی‌ها، مسجد سید علی نقی و مسجد ایروانی در آن فعال بودند.

پس از استقبال عمومی از منابر آیت‌الله قائمی در آبادان، عده‌ای از متدینین این شهر با مرحوم «آیت‌الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی» مکاتبه کرده، از ایشان خواستند که زمینه‌ی اقامت آیت‌الله قائمی را در آبادان فراهم کنند. به همین منظور آیت‌الله اصفهانی دو نامه‌ برای ایشان فرستاد، که در جواب نامه‌ی اول وی تحصیل در حوزه اصفهان و هوای نامناسب آبادان را مطرح و از پذیرش این درخواست امتناع کردند. آیت‌الله ابوالحسن اصفهانی در ‌نامه دوم به آیت‌الله قائمی نوشت: «تا شما بخواهید اسلحه تهیه کنید جنگ علیه اسلام تمام شده است. لذا باید به آبادان بروید.» آیت‌الله قائمی این نامه را به اساتیدش، آیت‌الله سید محمدرضا خراسانی و آیت‌الله سید محمد نجف‌آبادی نشان داده، اجرای حکم آیت‌الله اصفهانی را لازم‌الاجرا دانست. حجت‌الاسلام دوانی در این مورد می‌نویسد:

«بعد از ماه صفر بود که حاج شیخ عبدالرسول قائمی اصفهانی آمد به نجف و با آقا شیخ فضل‌الله بهبهانی، خدمت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی رسیدند. آقا شیخ فضل‌الله می‌گفت: همین که شیخ عبد الرسول وارد اتاق شد و سید او را دید، رو کرد به من و گفت: این قیافه، مناسب شهری مثل آبادان است! مرحوم آقا شیخ عبدالرسول قائمی مردی بلند قامت، آرام و با وقار، و در شکل و سخن گفتن جاذبه خاصی داشت.»[5]

به این ترتیب آیت‌الله قائمی عازم شهر آبادان شد. وی به خاطر متانت و وقار خاصی که داشتند و نیز تدبیر و درایت‌شان به سرعت مقبولیت یافته، عالم بلامنازع شهر شدند.

 

مبارزه با کسروی‌گرایی و تشکیلات بهائیت در آبادان

احمد کسروی از جمله چهره‌های ضددینی عصر پهلوی بود که با انتشار مجموعه آثاری در نقد اسلام و تشیع و نیز ادب و فرهنگ ایرانی، در دوره‌ی رضاخان، طرفدارانی پیدا کرد. وی با انتشار کتاب‌هایی چون «علل گرایش به شیعی‌گری» و «ورجاوند بنیاد» و سلسله مقالاتی که در روزنامه‌های «پیمان» و «پرچم» منتشر می‌کرد، عملاً به مخالفت با تعالیم آسمانی اسلام پرداخت. وی که مدتی در خوزستان زندگی کرده بود، حدود پنج هزار نفر طرفدار فقط در آبادان داشت که نسبت به مقدسات مذهبی و بزرگان ادبی کشور جسارت می‌کردند و مبلغ الحاد بودند.[6]

محل فعالیت طرفداران کسروی «کتابخانه کسرویان» بود که در آنجا شخصی به نام «زندی» صاحب سینما ایران، جوانان و نوجوانان را دعوت می‌کرد و در کنار تبلیغ افکار کسروی، کتب وی را به رایگان در اختیار آنان قرار می‌داد.

مرحوم حجت‌الاسلام دوانی راجع به تلاش‌های آیت‌الله قائمی به هنگام اولین حضورش در آبادان و مقابله‌ی ایشان با طرفداران احمد کسروی می‌گوید: «وی به مدت 8 شب نوشته‌های احمد کسروی را نقل و با بیانات مستدل به آنها جواب داد. این اقدام تأثیر بسزایی در بیداری مردم و بازگشت بسیاری از منحرفین داشت.»[7]

اقدامات آیت‌الله قائمی در آبادان سرانجام باعث شکست طرفداران کسروی شد. در یک مورد بسیاری از مؤمنین آبادان از «مسجد نو» حرکت کرده، ضمن تعطیل نمودن کتابخانه‌ی مذکور به فعالیت طرفداران کسروی در آبادان خاتمه دادند.[8]

از دیگر فعالیت‌های آیت‌الله قائمی در آبادان، مبارزه با تشکیلات بابیه و بهائیت بود که مجری سیاست‌های استعماری انگلیس و آمریکا در میان مردم بودند.[9] سران این تشکیلات که توان مباحثه‌ی علمی با آیت‌الله قائمی را نداشتند، با جوسازی و شایعه‌پراکنی علیه ایشان، کوشیدند از اقدامات آن مرحوم در منطقه جلوگیری کنند؛ اما با وجود این اقدامات وی هرگز عقب ننشست و تا آنجا پیش رفت که تعدادی از مسئولین بهائی شاغل در ادارات و خصوصاً شرکت نفت را تعویض کرد. در گزارشی به تاریخ 9 / 3 / 1337 راجع به مبارزه آیت‌الله قائمی با تشکیلات ضاله بهائیت آمده است :

«شیخ عبدالرسول قائمی مشغول صحبت در اطراف ظهور حضرت امام عصر(ع) بود و در اواخر که می‌خواست تعطیل گردد راجع به بهائی‌ها و اینکه آنها چگونه دروغ می‌گویند و می‌خواهند اراده خود را بر دیگران تحمیل نمایند، گفتگو می‌کرد. ضمناً می‌گفت ما کاری به هیچ چیز نداریم ولی فقط با این تشکیلات و مرام کار داریم و تا جایی که مقدور باشد برای مضمحل نمودن آن ازخودگذشتگی نشان خواهیم داد.»[10]

 

1) فعالیت‌های سیاسى آیت‌الله قائمی تا پیش از 15 خرداد 1342

آیت‌الله‌ قائمى به عنوان یک عالم دینى که اندیشه سیاسی‌اش ریشه در فقه شیعه داشت، دخالت در امور اجتماعى و سیاسى مردم را وظیفه شرعی خود مى‌دانست. به همین دلیل از همان آغاز ورود به آبادان مبارزه با تهاجم فرهنگى غرب و سیاست‌های رژیم پهلوی را در رأس فعالیت‌های خود قرار داد.

اقامت آیت‌الله‌ قائمى در آبادان همزمان بود با سال‌هایی که رضاخان سیاست دین‌زدایى و دین‌ستیزى را پیش گرفته، با بستن در حوزه‌ها و گشودن مراکز فساد، مؤمنین را در موضعى انفعالى قرار داده بود.

اگرچه در اوایل حکومت محمدرضا از فشارهاى پلیسى دوره‌ی پهلوی اول بر مردم و به ویژه روحانیت کاسته شده بود،[11] ولى جریان دین‌ستیزى که به وجود آمده بود، به صورت فزاینده‌ای همچنان ادامه داشت و با انحرافات اجتماعى که از سوى حکومت به جامعه تزریق مى‌شد به شیوه‌هاى نوین این مشی را ادامه می‌دادند.

 

1 ـ 1) مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت

در اواخر دهه 30 سرانجام مبارزات آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و دکتر محمد مصدق و تعدادی از نمایندگان دوره شانزدهم مجلس شورای ملی، به نتیجه رسید و از شرکت غاصب انگلیس خلع ید شد. در جریان این حرکت ملی، بسیاری از نیروهای مذهبی از جمله آیت‌الله قائمی تلاش فراوانی از خود نشان دادند. منصور امینی از سیاسیون و خبرنگاران مقیم آبادان، در مورد نقش آیت‌الله قائمی در مبارزات ملی شدن صنعت نفت می‌نویسد:

«شخص حاج شیخ [عبدالرسول قائمی] به شدت از ملی شدن نفت حمایت می‌کرد و در استقبال از [مهندس] بازرگان و هیئت خلع ید، مساجد آبادان عموماً و مسجد نو خصوصاً نقش کلیدی داشت.»[12]

 حجت‌الاسلام علی دوانی، مورخ معاصر که در این زمان در آبادان حضور داشت، راجع به نقش آیت‌الله قائمی در مبارزات ملی شدن صنعت نفت می‌نویسد :

«از وقتی هیئت خلع ید وارد آبادان شد، تظاهرات پیاپی مردم در تهران و بعضی از شهرستان‌ها و بستن کنسولگری‌های انگلیس که با اعلامیه‌های آیت‌الله کاشانی انجام می‌گرفت، شروع شد. انگلیسی‌ها که در آبادان سخت تحت فشار قرار گرفته بودند تا اوایل سال 1330، دسته دسته با زن و بچه از ایران رفتند. فقط 210 نفر از مهندسین عالی‌رتبه‌ی آن‌ها باقی مانده بودند که نمی‌خواستند دل از آبادان بکنند و آن گنج باد آورده را به آسانی از دست بدهند. چندی پس از رویداد خلع ید و به خاطر غیبت یا سهل انگاری برخی از اعضای هیئت خلع ید، به مرحوم آقای قائمی، روحانی اول آبادان خبر دادند که توده‌ای‌ها و ایادی انگلیس و ستون پنجم، بنا دارند میتینگ بزرگی به راه بیندازند و آشوب و بلوای عمومی برپا کنند و طی آن به تأسیسات شرکت نفت که ملی شده بود صدمه برسانند، یعنی آن را آتش بزنند و علمای آبادان و هیئت خلع ید و افراد موثر را که در قیام بر ضد انگلیسی‌ها نقش اساسی داشتند، قتل‌عام کنند. مرحوم آقای قائمی مرا خواست و گفت: «به اتفاق هفت نفر از افراد مؤثر، حاج غلامعلی مهرآمیز، حاج موسی بهبهانی، حاج محمد قاضی، حاج عبدالله زنگویی، حاج سید محمد شاه بهبهانی و یکی دو نفر دیگر، همین امروز بروید تهران و نامه‌ مرا به آیت‌الله کاشانی برسانید.

در بازگشت ما به آبادان، مرحوم آقای قائمی گفت: «همین امروز که دار و دسته مزدوران، از رفتن شما به تهران باخبر شدند و اعلامیه آیت‌الله کاشانی را از رادیو شنیدند که مکی قبل از روز موعود (چهارشنبه) وارد آبادان می‌شود، به کلی جا زدند و از میتینگ دادن انصراف دادند.» [13]

ارتباط با مرحوم آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و حضور در متن مبارزه برای ملی ‌شدن صنعت نفت، از برگ‌های زرین و درخشان زندگی پربرکت آیت‌الله قائمی است. وی خطاب به آقای دوانی در مورد وقایع این زمان گفته است:

«بعد از حرکت شما نهضت مخالفین و معاندین شروع شد و آن چه مجالس آقای [شیخ عباسعلی] اسلامی داشت با تهدید صاحبان مجالس تعطیل کردند، زیرا به آنها گفته بودند این جا مانند مسجد گوهرشاد خواهد شد. تلگرافات زیادی به مرکز، آیت‌الله کاشانی و مقامات مربوطه نظامی مخابره شده بود. از مقامات مربوطه و آقای کاشانی به ایشان(اسلامی) و آقای[حاجی] انصاری به وسیله سید موسی [بهبهانی] تلگراف کردند و [گفتند] فورا به مرکز حرکت کنید. این تلگراف را به همه جای بازار و ادارات نشان دادند و در آخر به دست ایشان داده شد. عده‌ای را هم در سر کار و بازار تحریک کرده بودند که به کاشانی و مصدق و اسلامی بدگویی کنند. صدها کاغذ با پست شهری مبنی بر تهدید قتل برای اسلامی و جمعیت مسجد نو فرستادند.

فرماندار نظامی مرا خواست که از مرکز دستور داده شده، اسلامی از این جا حرکت کند. همه جا او را جواب کردند غیر از مسجد نو. من هم آن طور که می‌دانید همیشه با سکوت قضایا را طی می‌کنم البته تا اندازه‌ای که ضرر دینی ندارد، ولی چون دیدم کار به این جا کشیده با کمال خشونت به فرماندار نظامی (سرتیپ زنگنه) گفتم: «شما که مأموریت دارید، بیایید [آقای شیخ عباسعلی] اسلامی را از منبر به زیر آورید، من او را جواب نخواهم کرد. تمام این تحریکات از ناحیه‌ی خود شما و توده‌ای‌ها است. من مدارک دارم که به وقت خود ثابت خواهم کرد. اسلامی هم نمی‌رود مگر او را با قدرت نظامی تبعید کنید». بعد برگشتم و به اسلامی گفتم: «شما و من باید هر دو تبعید شویم یا کشته شویم، یا این اجنبی‌پرستان و آلات دست آنها را سرکوب کنیم.» به هر حال فرستادند از جانب فرماندار نظامی و به اسلامی گفتند ما حافظ امنیت شما نیستیم. من از آن شب نگذاشتم اسلامی با ماشین برود. پیاده به منزل می‌رفت که خیال نکنند می‌ترسد. بیست روز دیگر اسلامی را نگاه داشتم. تمام رفقایی که ترسیده بودند و نزدیک نمی‌آمدند، یکی یکی برگشتند. تلگراف زیاد به [آیت‌الله] کاشانی مخابره شد. قریب ده تلگراف از [طرف آیت‌‌الله] کاشانی آمد برای ماندن [آقای شیخ عباسعلی] اسلامی در آبادان و ماند تا آخر شب که قریب ده هزار [نفر] جمعیت بود. تمام جزئیات را بالای منبر با اسم اشخاص و مخصوصاً سید موسی گفت و فکر مردم را باز کرد و آن طور که باید، اجنبی‌پرستان رسوا شدند. دیروز هم تلگرافی از طرف کاشانی برای اینجانب آمد مبنی بر تقدیر و تشکر از مبارزات غیورانه‌ی ما با اجنبی و نگاهداری [آقای شیخ عباسعلی] اسلامی.»[14]

پس از اعدام انقلابی حاجیعلی رزم‌آرا از نخست‌وزیران رژیم پهلوی به دست فدائیان اسلام، حسین علا مدتی به نخست‌وزیری رسید که پس از مدتی جای خود را به دکتر محمد مصدق داد. تلاش محمدرضا پهلوی برای کنار زدن مصدق سرانجام نتیجه داد و وی توانست قوام‌السلطنه را به جای وی به نخست‌وزیری منصوب کند. استعفای دکتر مصدق و روی کار آمدن قوام‌السلطنه موجی از نارضایتی را در کشور ایجاد کرد که در رأس آنها آیت‌الله کاشانی قرار داشت. وی از مردم خواست در روز 30 تیر 1331 در سراسر کشور به خیابان‌ها ریخته، خواستار سرنگونی قوام شوند. در نتیجه‌ی این فراخوان تظاهرات گسترده‌ا‌ی در سراسر کشور برگزار شد که در جریان آن عده‌ای از تظاهرکنندگان مجروح و شهید شدند.

در آبادان نیز در این روز هزاران کارگر، کاسب و مسجدی درحالی که بسیاری از آنان کفن پوشیده بودند، در پستخانه آبادان اجتماع کرده و خواستار عزل قوام‌السلطنه شدند.

برخورد خشن مأمورینِ رژیم پهلوی با تظاهرکنندگان در اهواز باعث شد که آیت‌الله قائمی برای جلوگیری از تکرار آن در آبادان، با فرماندار نظامی تشکیل جلسه‌ دهد و آنان را از اقدامات شدید برحذر دارد. پس از پایان این جلسه، مردم آیت‌الله قائمی را بر دوش گرفته و به میان تظاهرکنندگان بردند و وی پس از یک سخنرانی آرام، جمعیت را متفرق کرد و با این کار از کشتار مردم جلوگیری به عمل آورد.

 

2 ـ 1) ارتباط با شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام

آشنایی شهید سید مجتبی نواب صفوی با آیت‌‌الله قائمی به هنگامی بازمی‌گشت که وی در شرکت نفت آبادان کار می‌کرد. شهید نواب صفوی با راهنمایی و مساعدت آیت‌الله قائمی راهی حوزه‌ی مقدسه‌ی نجف شده بود.[15] پس از بازگشت از نجف، شهید نواب صفوی، به همراه شهید خلیل طهماسبی و مظفر ذوالقدر در مسجد نو، پشت سر آیت‌الله قائمی نماز می‌گذاردند؛ به طوری که این مسجد به پاتوق طرفداران شهید نواب صفوی تبدیل شده بود.[16]

شهید نواب صفوی برای شروع فعالیت‌های مبارزاتی خود و تشکیل جمعیت فدائیان اسلام، با آیت‌الله قائمی مشورت و ایشان نیز از آن حمایت کرده بود. همزمان با اوج‌گیری فعالیت جمعیت فدائیان اسلام، آیت‌الله قائمی در جهت اهداف آن گام‌هاى مثبتى برداشت و آبادان را به مهم‌ترین پایگاه برای فعالیت‌های آنان تبدیل کرد. در یکی از سفرهاى شهید نواب صفوى به آبادان، وی در یکی از میادین شهر، سخنرانی شدیداللحنی در نقد دیدگاه‌های کسروی ایراد کرد که باعث دستگیری وی به وسیله‌ی شهربانی آبادان شد.

آیت‌الله قائمی بلافاصله پس از دستگیری شهید نواب صفوی، به واسطه نفوذی که داشت، با یک تلفن ایشان را آزاد کرد. نورالدین چهاردهی در مورد نحوه‌ی آزادی شهید نواب می‌نویسد:

«مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالرسول قائمی که مرجع بزرگی در آن شهر بود، با رئیس شهربانی وقت تلفنی مکالمه کرد و خواستار آزادی وی شد. سید را پس از یک ساعت و نیم مرخص نمودند.»[17]

آقای منصور امینی باغبادرانی در مورد ارتباطات شهید نواب صفوی با آیت‌الله شیخ عبدالرسول قائمی و دستگیری وی در آبادان می‌نویسد:

«نواب صفوی به حاج شیخ[آیت‌الله قائمی] علاقه مفرط داشت. چند بار مرحوم نواب صفوی را دیدم که پشت حاج شیخ نماز می‌خواند و با او به شدت اظهار ارادت می‌کند. یک خاطره جالبی از آن روزهای مرحوم نواب صفوی دارم که هنوز به آن شهرت و اعتباری که داشت نرسیده بود. آن روز تازه از نجف آمده بود و با جمعی از دوستانش حضور حاج شیخ بودند که من هم از راه رسیدم و کنار آن نشستم. مرحوم نواب بر روی جزوه‌ای که اساسنامه مبارزات فدائیان را در آن نوشته بود، با حاج شیخ بحث می‌کرد. من در بحث‌های گذشته آن‌ها نرسیده بودم؛ اما نتیجه‌گیری که حاج شیخ کرد و نظری که به مرحوم داد به خوبی به خاطرم مانده است. به نواب گفت: تو ابتدا باید برای خودت کاملاً این مسئله را روشن کنی که آیا وضع و شرایط زمانی که تو در آن زندگی می‌کنی با وضع و شرایط کدام یک از ائمه‌ی طاهرین تطابق دارد. اگر به این نتیجه‌ی مطمئن رسیدی که شرایط فعلی مثل شرایط زمان امام حسین(ع) است می‌توانی قیام کنی و بکشی و کشته شوی. اگر شرایط مثل شرایط امام حسن(ع) است، باید صلح کنی و فعالیت‌هایت را زیرزمینی بنمایی و مشغول تربیت آدم برای امام حسین(ع) و قیام او بشوی؛ اما اگر تشخیص دادی که زمان تو با زمان امام محمد باقر(ع) تطابق دارد باید از طریق فعالیت و گسترش علم و دانش اسلام را به پیش بری، حاج شیخ نظرش این بود که وضع امروز ما به وضع آن روز امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) مثل هم است و ما باید راهمان را همان راه آن دو بزرگوار بنماییم.

جلسه تمام شد. جاذبه روحانی نواب صفوی و فصاحت بیان او قوی‌تر از آن بود که جوانی در سطح آن روز من او را ببیند و به دنبال او نیفتد. حدوداً ساعت ده صبح بود. مرحوم نواب به بچه‌ها گفت پا شوید برویم گشتی توی شهر بزنیم. همه با حاج شیخ خداحافظی کردیم و به راه افتادیم. یک مرد متدّین سر کوچه مسجد نو دکان صندوق حلبی‌سازی داشت و با صدای خوبی و در عین حال رسا و قوی اذان هم می‌گفت. به نظرم اسمش حاجی فدائی بود. او از اولین کسانی بود که جزو فدائیان اسلام شده بود. او هم در این گشت و گذار با ما به دنبال آقا (نواب صفوی) راه می‌رفت. مرحوم نواب عمامه نداشت ولی دستار سبزی به سرش بسته بود که دامن آن روی شانه‌هایش افتاده بود. تلویزیون که اختراع نشده بود؛ اما بعضی دکان‌ها به ندرت رادیو داشتند. در خیابان امیری به دکانی رسیدیم که با رادیوی خود، ایستگاه دهلی را گرفته بود و موسیقی هندی پخش می‌کرد. نواب صفوی جلوی دکان ایستاد و خطاب به دکان‌دار در حالی که دامن دستار سبزش را گرفته بود گفت: جان جدم این موسیقی را قطع کن، کار حرام نکن. دکان‌دار حس کردم دستپاچه شد و گفت چشم. به چشم و رادیو را خاموش کرد.

آقا جلو؛ ما عقب سرش همه رفتیم بر سر چهارراه امیری. آنجا یک سلمانی بود که جلو دکانش یک کرسی پا گذاشته بود. نواب صفوی مؤدبانه به سلمانی گفت: اجازه می‌دهید من از این کرسی پای شما استفاده کنم؟ سلمانی گفت بفرمایید. ما هم تصور کردیم آقا خسته شده و می‌خواهد کمی بنشیند و استراحت کند. به مجردی که سلمانی گفت بفرمایید، نواب صفوی کرسی پا را برداشت و گذاشت وسط چهار راه امیری و روی آن ایستاد و شروع کرد برای مردم سخنرانی کردن. چهارراه امیری بسته شده. جمعیت چنان متراکم شد که از سر و دوش هم بالا می‌رفتند تا ببینند این سید کیست که سخنرانی می‌کند و چه می‌خواهد بگوید. نواب با آن نطق و بیان صریح، فصیح و متهورانه‌ای که داشت یک ساعت و نیم سخنرانی کرد. چند تا پاسبانی هم که بود از ترس مردم نفسشان درنیامد تا سخنرانی تمام شد. وقتی برمی‌گشتیم که برای نماز برویم مسجد نو، پاسبان‌ها دویدند و نواب را گرفتند و به شهربانی بردند. ما هم به دنبالش به شهربانی رفتیم. شهربانی آبادان یک ساختمان دو طبقه بود با یک حیاط مرکزی که به نظرم بعداً اصفهانی‌ها آن را خریدند و خراب کردند و همین حسینیه اصفهانی‌های فعلی را به جای آن ساختند و شهربانی به اینجا که هنوز هم هست منتقل شد. رئیس شهربانی که به نظرم درجه سرگردی داشت گفت: «مردکه این چه کار بود که کردی؟» نواب خیلی خونسرد و محکم به رئیس شهربانی گفت: مردکه تو کلاهته. چرا مثل آدم حرف نمی‌زنی؟ رئیس شهربانی یکّه خورد و لحن صدایش افتاد و گفت: دو ساعت چهارراه شهر را بستی برای چه؟ نواب گفت: خُب داشتم برای مردم سخنرانی می‌کردم! رئیس گفت: چرا نرفتی توی مسجد سخنرانی کنی؟ نواب گفت: «توی مسجد بروم برای آجرها سخنرانی کنم، امثال شماها مردم را از مساجد فراری دادید، مردم نمی‌آیند توی مسجد در عوض ما می‌رویم توی مردم.» رئیس شهربانی خنده‌اش گرفت و گفت: رو که نیست سنگ پای قزوین است! در همین اثنا حاجی فدائی لب حوض وسط حیاط شهربانی دو دست در گوش با صدای بلند شروع کرد اذان گفتن. همه‌ی پاسبان‌ها از دفترهای‌شان دویدند بیرون ببینند چه خبر است. رئیس شهربانی که دید اوضاع و احوال به هم می‌ریزد، همه ما را دستور داد که همراه مرحوم نواب بیرون کردند. از آنجا آمدیم مسجد نو نماز را به امامت حاج شیخ خواندیم و همه چیز به خیر گذشت.»[18]

در یکی از نامه‌های شهید نواب صفوی برای آیت‌الله قائمی از عنوان «پدر گرامی» استفاده شده که حاکی از ارتباط معنوی میان این دو بزرگوار است. در این نامه آمده است:

«حضور پدر گرامی، جناب آیت‌الله، حجت‌الاسلام آقای شیخ عبدالرسول قائمی، نصرالله به الاسلام و نصره، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

غالباً در مجالس دوستان به ذکر جمیل و وصف محبت و صفا و عواطف دینی و پدری شما مشغولیم. زادالله لکم التوفیق و العزه. امید است که کلیه آمال اسلامی شما را خدا تحقیق فرماید و محقق گردد و ان‌شاءالله عجل الله فرج ولیه و فرجنا به و بآبائه الطاهرین(ع)...»[19]

3 ـ 1) تشکیل پلیس مردمی در آبادان

در دهه‌ی 20 و 30 در آبادان از طرف شهربانی وقت، شب‌ها پاسبان‌‌های کشیک در نقاط مختلف رفت‌وآمد می‌کردند؛ ولی از آنجایی که مردم چندان اعتمادی به آنها نداشتند، آیت‌الله قائمی عده‌ای را که ناطور نامیده می‌شدند، شب‌ها به محل‌های مورد نظر می‌فرستاد. این افراد کارت مخصوصی همراه و چوبی مثل باتوم پاسبان‌های آن زمان در دست داشتند که به عنوان محافظ منازل و مغازه‌ها از سرقت و فسادهای اخلاقی شبانه جلوگیری کنند. اینها با آن‌که سمت رسمی مثل مأموران گشت پلیس نداشتند ولی با قدرت و نفوذی که آیت‌الله قائمی داشت و به خاطر کمکی که به آرامش شبانه‌ شهر می‌کردند، مورد تأیید قانون هم بودند. شهید مظفر ذوالقدر یکی از این نگهبان‌های شب بود.[20]

 

4 ـ 1) مبارزه با حزب توده

در کنار مبارزه با تشکیلات بهائیت و طرفداران کسروی، آیت‌الله قائمی با اعضای حزب توده نیز در حال مبارزه مستمر بود. این جریان که مورد حمایت شوروی بود، خود را حامی طبقه‌ی کارگر معرفی می‌کرد و با الهام از تجربیات اتحاد جماهیر شوروری به دنبال نفوذ در طبقات فرودست جامعه بود. حزب توده در شرکت نفت با طرح مسائل مورد توجه کارگران، از جمله احقاق حقوق از دست رفته، گرفتن مزایا و امکانات بیشتر و اتحاد در برابر شرکت غاصب انگلیسی، بسیاری از کارگران را مجذوب خود کرده بود.

از شهریور 1320 با اوج گرفتن فعالیت حزب توده در سراسر ایران و گسترش آن به خصوص در آبادان، آیت‌الله قائمی از افرادی بود، که با آنان به مبارزه برخاست و ماهیت واقعی آنها را به مردم آبادان نشان داد. حزب توده که به شدت از نفوذ آیت‌الله قائمی هراس داشت، دو مرتبه به مسجد وی حمله و آنجا را سنگباران کرد. در یک مورد حدود 50 نفر از اعضای حزب توده که به قصد خرابکاری به مسجد آمده بودند، در برابر واکنش مردم متدین آبادان متواری گردیدند.

مبارزه آیت‌الله قائمی با جریان‌های چپی و کمونیستی تا آخرین روزهای حضورشان در آبادان ادامه داشت.

 

2) فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله قائمی در دهه 40

پس از تأسیس ساواک در اواسط دهه 30، دستگاه امنیتى رژیم پهلوی بر آن شد تا افراد و جریاناتى را که با رژیم مبارزه می‌کنند، زیر چتر امنیتى خود قرار دهد.

شهر آبادان به خاطر صادرات نفت و خارجیان زیادی که در آن زندگی می‌کردند، اهمیت سوق‌الجیشی ویژه‌ای برای رژیم داشت. به همین دلیل، مرکزیت ساواک به جای اهواز در آبادان قرار داده شد. اولین برگ پرونده آیت‌الله قائمی مربوط به سال 1337 همزمان با تأسیس ساواک آبادان است که در آن به مأمورین ساواک ابلاغ شده تا در مسجد وی حضور یافته، ایشان را زیر نظر قرار دهند.[21] در گزارش دیگری در همین زمان آمده است که آیت‌الله قائمی از برگزاری جشن و مراسم دعا برای شاه جلوگیری کرده و مانع از حضور روحانیون در این گونه مراسمات فرمایشی شده است. وی به خاطر عدم چراغانی سر در یتیم‌خانه‌ای که تأسیس کرده بود، مورد حساسیت نیروهای امنیتی قرار گرفت. در سندی در این مورد آمده است:

«شیخ عبدالرسول قائمی مانع از برقراری مجلس مزبور در مسجد نو گردیده و حتی اسائه‌ی ادب هم نموده است.»[22]

 

رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی

آیت‌الله قائمی با آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی(ره) ارتباط نزدیک داشت؛ به‌طوری که در چند نوبت از طرف ایشان حامل پیام‌هایی برای شاه و وزیر دربار شده بود. آیت‌الله قائمی پس از اطلاع از ارتحال آیت‌الله‌العظمی بروجردی در فروردین 1340 چنان متأثر شده بود که نتوانست به منبر برود. وی در تجلیل از مقام شامخ آیت‌الله‌العظمی بروجردی، رؤسای هیئت‌های مذهبی را دعوت به عزاداری کرد و با برگزاری میتینگ و راهپیمایی، بزرگداشت باشکوهی برای‌ معظمٌِ‌له در آبادان برگزار نمود.[23]

به موازات فعالیت‌های دینی روحانیون، رژیم پهلوی نیز در تلاش برای گسترش فرهنگ منحط غرب بود. به همین منظور پس از ارتحال آیت‌الله بروجردی در فروردین سال 1340، در مجاورت یکی از مساجد آبادان، اقدام به ساخت یک سینما نمود. روحانیون آبادان به ریاست آیت‌الله قائمی علیه این اقدام رژیم قیام کردند؛ ولی به خاطر حمایت مسئولین رژیم از دست‌اندرکاران ساخت سینما موفق به توقف آن نشدند. بی‌نتیجه ماندن تلاش‌های روحانیون آبادان باعث شد تا آنها در اقدامی هماهنگ نمازهای جماعت را تعطیل و برای پیگیری خواسته‌های خود در منزل مراجع و علما در قم متحصن شوند.

 به دنبال این جریان عده‌ای از مردم آبادان نیز در قم به آنها پیوستند و از این طریق اعتراضات خود را گسترش دادند. سرانجام این پیگیری‌ها نتیجه داد و سینمای مذکور تعطیل و چهار روز بعد علما، به آبادان برگشتند و مورد استقبال بی‌نظیر مردم قرار گرفتند. در خاطرات آقای ابطحی کاشانی در این مورد آمده است:

«هنوز سالگرد وفات آیت‌الله بروجردی نشده بود که در آبادان نزدیکی یکی از مسجد‌ها سینما درست کردند که با وضع سینماهای زمان شاه برای مسجد توهین‌آمیز بود و قانونی هم بود که فاصله‌ مسجد و سینما اقلاً پانصد متر باشد، ولی با روح تجاوزگران رژیم و توجه نکردن به شعائر اسلامی این کار صورت گرفته بود و نزدیک مسجد در مکان حساس شهر، پشت مدرسه‌ علمیه‌ی آقای قائمی اصفهانی ـ روحانی معروف شهر ـ سینمایی با عکس‌های برهنه درست شده بود. علمای آبادان با راهنمایی آقای قائمی به عنوان اعتراض و شکایت آوردن پیش علماء و مراجع، به قم آمده بودند و آقای شریعتمداری برای آن‌ها منزلی گرفته بود و آن‌ها منتظر بودند که ابتدا شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی اقدامی بکنند و طبق معمول، اقدام آن‌ها هر کدام بی‌نتیجه بود. آقای قائمی هم با آن اصطلاحات اصفهانی صحبت‌هایی می‌کردند. به محضر امام امت مشرف شدند و از عدم اقدام مؤثر صحبت نمودند و اینکه حکومت شاه با اسلام مبارزه می‌کند و احترام لازم را درباره شعائر اسلامی، رعایت نمی‌کند. فردای آن روز سلیمانی، فرماندار قم، که هر روز به خانه علماء رفت و آمد می‌کرد و مورد احترام بود و از او پذیرایی می‌شد و با او همچون مهمانی عزیز رفتار می‌شد، منزل آقایان رفته بود به خیال اینکه این آقا هم مثل دیگران است. با همراهی بشارتی، رئیس مخابرات قم، آمد. به منزل امام آمد و فکر می‌کرد این آقا مثل دیگران است. امام چنان به او عتاب کرد و با تندی فرمود به مقامات بالاتر بگو با اسلام و ایمان و شعائر مردم بازی نکنید. چرا باید قانونی که معین شده رعایت نشود؟ چرا اجازه می‌دهید مرکز فساد نزدیک مسجد باشد و علمای خوزستان که اعتراض کرده و به قم آمده‌اند به خواسته‌ی آن‌ها توجه نمی‌شود؟ به علم [نخست وزیر وقت] حمله کرد و او را شخصی نالایق و بی‌سواد و دست‌نشانده نامید. فرماندار می‌لرزید و از اینکه آمدن او موجب شده که آقای خمینی این سخنان را بگوید، از مقامات بالا می‌ترسید و از طرف دیگر مجبور بود که ملاقات را گزارش کند و شاید این اولین بار بود که امام به طور صریح به دولت آن روز اعتراض کرد. «عَلَم»، سلیمانی و بشارتی را مورد عتاب قرار دارد که شما چرا مرا از عواقب این ملاقات آگاه نکردید و آن‌ها هم در جواب می‌گفتند که ما نمی‌دانستیم که آقای خمینی این‌قدر شجاع است. ما دیگر آقایان را دیده بودیم. وقتی که به منزل آن‌ها می‌رفتیم، به ما احترام می‌گذارند و هیچ وقت از ما و حکومت ما انتقاد نمی‌کردند و اگر خواسته‌ای هم داشتند، با خواهش می‌خواستند. آقای بشارتی خبر داد که در گزارش به تهران، خود نوشته بود که این آقا ـ یعنی امام امت ـ با دیگر آقایان فرق دارد.»[24]

 

1 ـ 2) حمایت از امام خمینی(ره) در جریان لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی

با تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در 16 مهر سال 1341 در هیئت دولت و درج خبر آن در جراید تهران، موجی از اعتراضات سراسر کشور را فراگرفت. در این لایحه قید اسلام از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان برداشته و در مراسم تحلیف به جای قرآن کریم، ‌کتاب آسمانی قرار داده شده بود. این لایحه که از سوی دولت اسدالله علم به مجلس ارائه شده بود، به مثابه اعلان جنگ علیه اسلام و قرآن تلقی شد و علماء، مراجع و مردم متدین، مخالفت با آن را یک تکلیف شرعی دانستند. آیت‌الله قائمی در کنار سایر اقشار مردم به مخالفت با این لایحه پرداخت و دوشادوش روحانیون آبادان اقدام به انتشار اعلامیه‌ای در مخالفت با آن نمود. در بخشی از این اعلامیه آمده است:

«نظر به اینکه موضوع انتخاب بانوان در انجمن ایالتی و ولایتی خلاف شرع دین و در بین مسلمین ایجاد ناراحتی و نگرانی نموده، لذا از محضر محترم تقاضا داریم نسبت به استثناء نمودن بانوان از موضوع مذکور به ارجاع به مقامات مربوطه اقدام فرمایند.» [25]

تلاش علماء و مردم به رهبری امام خمینی(ره) سرانجام به ثمر نشست و دولت مجبور شد که خبر لغو این لایحه را مدتی بعد در جراید اعلام کند.[26]

 

2 - 2) قیام 15 خرداد سال 1342 و نقش آیت‌الله قائمی در بسیج مردم آبادان

آیت‌الله قائمى که یکى از ارکان استان خوزستان و از پیشگامان نهضت اسلامی به حساب می‌آمد، با شروع نهضت حضرت امام(ره)، گمشده خود را در وجود ایشان یافت و با تلاش‌هاى مستمر خویش هرگونه اقدام و حرکت امام(ره) را مورد تأیید و حمایت قرار داد. وی با صدور اعلامیه‌های مختلف در جریان رویدادهای سال 1342 نقش بسیار مهمی در تبلیغ اندیشه‌های امام(ره) برعهده گرفت. با اوج‌گیرى مبارزات در سال 1342 عده‌اى از مبارزین آبادان تحت ریاست ایشان اعلامیه‌هاى حضرت امام(ره) و سایر علماء را با اسامى مختلف در سطح شهر آبادان و حتی سایر شهرستان‌های منطقه پخش می‌کردند. ساواک آبادان در گزارشی به تاریخ 13 / 3 / 1342 راجع به اقدامات به عمل آمده از سوی علمای آبادان می‌نویسد:

«طبق تصمیم کمیسیون امنیت، قرار شد به وعاظی که از قم و تهران برای ایام ماه محرم و صفر به آبادان آمده‌اند ابلاغ شود که از اظهار مطالب خلاف رویه خودداری نمایند و به همین طریق عمل گردید، ولی یکی ازآقایان به نام دیباجی باز هم شب گذشته طبق گزارش مأمورین شهربانی در مسجد نو با سخن پرحرارتی مردم را تحریک به قیام و پشتیبانی از روحانیون نموده و در کمیسیون امنیت امروز 22 / 3 / 42 چنین تصمیم گرفته شد که به طور مسالمت‌آمیز به وسیله آقای قائمی به ایشان تذکر داده شود از رفتن به منبر خودداری نمایند و چنانچه خلاف عمل نماید طبق تصمیم کمیسیون امنیت به تهران اعزام خواهد شد.»[27]

دستگیری حضرت امام(ره) پس از سخنرانی شدیداللحن ایشان در عاشورای سال 1342 با مخالفت گسترده مردم و علمای سراسر کشور روبرو شد. مردم شهرهای مختلف در اعتراض به دستگیری مرجع تقلید خویش به خیابان‌ها ریختند و مراتب تنفر و انزجار خود را اعلام کردند. رژیم شاه در پاسخ به این خواسته‌ی مردم دهانه مسلسل‌ها را به سمت آنان گرفت و بسیاری را به شهادت رساند. پس از دستگیرى حضرت امام(ره) و انتشار صحبت‌هایی مبنی بر محاکمه و اعدام ایشان، علمای شهرهای مختلف کشور به ابتکار آیت‌الله‌ العظمى میلانى(ره) در اعتراض به دستگیرى «مرجع بزرگ» به یکباره از جا برخاسته، در تهران اجتماع کردند. آنها خواستار آزادی بی قید و شرط امام(ره) و دیگر علمای دستگیر شده گردیدند. از شهر آبادان آیت‌الله‌ قائمى نیز به نمایندگى روحانیت و مردم آبادان و خوزستان به این جمع پیوست و در هماهنگی بین علما و تنظیم اعلامیه‌هاى صادره از سوى علماى متحصن، نقش بسزایى را ایفا کرد. در یکی از اعلامیه‌های منتشر شده از سوی این علما آمده است:

«...مملکت ایران بیش از نیم قرن است مشروطه شده و قانون اساسى، حقوق و حدود طبقات را معین و احکام مقدسه اسلام را از خطر تغییر و تبدیل تضمین نموده است. دولت‌ها موظفند قانون اساسى را سرمشق خود قرار داده و با تصویبنامه‌هاى خلق‌الساعه و دیکتاتورى، قانون اساسى و اساس مشروطیّت را متزلزل نکنند و حکومت اجتماعى و مشروطه را به حکومت فردى تبدیل ننمایند و سلب آزادى از مردم ننمایند و به حقوق و آزادى آنها تجاوز نکنند، حضرت آیت‌الله‌ خمینى مدظله العالى از مراجع مسلم‌التقلید هستند و به شرح فوق طبق آیین مذهب شیعه فتواى ایشان مانند فتاواى سایر مراجع تقلید از قبیل فتاواى مرحوم آیت‌الله‌ بروجردى قدس سره و فتاواى حضرات آیات عظام مراجع تقلید فعلى مدظلهم ، لازم الاتباع و هدف نظریات حضرت آیت‌الله خمینى مطابق هدف و نظریات کلیه مراجع و آیات عظام است. حکومت فعلى، آیت‌الله‌ خمینى و آیتین قمى و محلاتى دامت برکاتهم را که همه‌ی مسلمین مى‌دانند از باتقوى‌ترین فقهاى موجود هستند، فقط به جرم حقگویى و انجام وظیفه روحانى و دینى، مدتى است زندانى کرده و در این مدت آنچه سعى شده که هیئت حاکمه به استخلاص آقایان و اعاده حکومت مشروطه و آزادى مسلمین در استیفاى حقوق حقه خودشان اقدام نمایند، متأسفانه تذکرات و نصایح علماء در رویه هیئت حاکمه تأثیرى نکرده است و اینک به وسیله مأمورین، ما را تحت فشار قرار داده‌اند که از تهران خارج و به شهرستان‌های خود برگردیم، در صورتى که جامعه روحانیت که در همه شرایط وظیفه خود را انجام داده است، در این مورد نیز به حول و قوه الهى تا سرحد قدرت و توانایى وظیفه خود را در دفاع از حریم قرآن و اسلام انجام خواهد داد و یقین دارند که قدرت بى‌پایان خداوند تبارک و تعالى پشتیبان آنهاست و پیوسته مشمول عنایات حضرت ولى عصر ارواحنا فداه خواهند بود.»[28]

در یکی دیگر از اعلامیه‌های علمای مهاجر می‌خوانیم:

«همواره منافقین و معاندین به زور سرنیزه و قدرت‌هاى مادى در قیافه‌هاى مختلف به منظور هدم اصول اساسى دین مقدس که مهمترین حکومت قانون است تلاش‌هاى فراوانى نموده با حبس و زجر و تبعید و کشتن پیشوایان آن خواستارند نور خدا را خاموش نمایند، ولى خوشبختانه مبارزات پى‌گیر حامیان دین بالاخص مقامات عالیه روحانى سد بزرگى در مقابل استعمار و استثمار و بیدادگری‌هاى ظالمانه ایجاد کرده و مى‌کند. شواهد زیادى براى این مطلب در طول چهارده قرن خاصه در یکصد سال اخیر (از زمان مرحوم میرزاى شیرازى بزرگ) صفحات تاریخ را پر کرده و ما را بى‌نیاز از بیان نمونه مى‌نماید. شاهد زنده این مدعا مبارزه اصیل و پردامنه حضرت آیت‌الله‌ العظمى آقاى خمینى و سایر آیات عظام و حُجَج‌اسلام و مبلغین کرام است که در برابر منطق صحیح و افکار عالیه و حمایت صریح مراجع ارجمند و پیروان دین، هیئت حاکمه نتوانست تاب مقاومت بیاورد و نخواست به ملت ستمدیده و مسلمان ایران آزادى بدهد.»[29]

علما که پس از یک ماه جلسه و مذاکره به نتایج دلخواه خود نرسیده بودند، تصمیم گرفتند نمایندگانی را برای مذاکره با شاه انتخاب کنند.[30] آقایان بحرالعلوم و قائمی، به عنوان نماینده روحانیون انتخاب و طی نامه‌ای از شاه درخواست ملاقات کردند. روحانیون در نظر داشتند در صورت عدم موافقت شاه با این ملاقات، با وزیر دربار دیدار کنند.[31]

در تاریخ 31 / 5 / 42 در اعلامیه دیگری که به امضای جامعه روحانیت سراسر کشور رسیده بود، شرکت در انتخابات فرمایشى مجلس شورای ملی تحریم شده و در بخشی از آن آمده است:

«چنانچه مى‌دانید حکومت ایران مشروطه و متکى به قانون اساسى ‌است و تعطیل مجلسین از نظر قانون و به اعتراف هیئت حاکمه گناه بزرگى مى‌باشد و علماء اعلام نیز به حکم وظیفه حمایت از عدالت با تبدیل حکومت اجتماعى به حکومت فردى جداً مخالفند و استقرار مشروطیت و حکومت ملى فقط با انتخابات صحیح و آزاد که با نظارت خود مردم انجام شود، میسّر است ولى متأسفانه دستگاه موجود دست به تهیه مقدمات انتخابى زده است که اولاً با تصویب‌نامه‌هاى خلق‌الساعه موادى از قانون انتخابات را تغییر داده و بر حسب اصل بیست و هفتم متمم قانون اساسى، تصویب نامه‌هایى که به تصویب مجلسین و علماء طراز اول نرسیده باشد باطل و ارزش قانونى نخواهد داشت.

ثانیاً آیین نامه جدید انتخابات که ساخته و پرداخته خود دستگاه است علاوه بر اینکه قانونیت ندارد - و قهراً مجلسین و تمام قوانین مصوبه آن که متکى به این آیین نامه باشد بى ارزش خواهد بود - به شکلى ترتیب داده شده که کمترین نظارتى از طرف مردم بر جریان امر ممکن نیست. ... و ثالثاً انتخابات باید در محیط آرام و آزاد انجام شود و به همه طبقات اجازه همه نوع فعالیت انتخاباتى داده شود. در صورتى که در حال حاضر محیط ایران محیط خفقان و اختناق شده و هر نوع آزادى از مردم مسلمان این مملکت که اکثریت قاطع را تشکیل مى‌دهند سلب شده ، نه اجتماع و سخنرانى آزاد و نه روزنامه آزاد دارند.

منازل مراجع تقلید و علماى اعلام تحت مراقبت شدید و محاصره واقع شده و مردم از ملاقات و مراجعه به آنها ممنوع. حضرت آیت‌الله‌ خمینى مدظله را یک روز فقط به منظور تخدیر اعصاب مردم و صحنه سازى از زندان آزاد کردند ولى بلافاصله ایشان را محصور نمودند و در حقیقت از زندانى به زندان دیگر منتقل شدند.

علماء اعلام که رهبران ملّتند، نمى‌توانند نظریات رهبران خودشان را آزادانه به وسیله اعلامیه‌ها چاپ و به مردم ابلاغ کنند. چاپخانه‌ها کنترل و پخش کنندگان اعلامیه‌هاى علماء تحت شکنجه و فشار شدید مقامات پلیسى و سازمانهاى امنیت قرار مى‌گیرند و نسبت به آنها از هیچ‌گونه شکنجه و آزار دریغ ندارند. وعاظ و اهل منبر در انجام وظایف دینى آزاد نمى‌باشند. گویندگان و رجال صالح و اساتید و دانشجویان و بسیارى از طبقات دیگر به جرم طلب آزادى و حکومت قانون، زندانى و گرفتارند. مقامات پلیسى و سازمان امنیت و حکومت نظامى با پیش کشیدن محاکمات قلابى و دیگر موجبات ارعاب و تهدید ترس و وحشت فوق‌العاده در مردم ایجاد و براى احدى فرصت اظهار عقیده باقى نگذاشته فقط به افراد مشکوک و یا افرادى ضعیف و ناتوانى که آب و نان و قوت عائله آنها در اختیار عمال دولت است و نمى‌توانند از دستورات مأمورین دولت تخلف کنند، اجازه داده مى‌شود که به نفع دولت و کاندیداهاى مورد نظر دستگاه، تظاهرات و سخنرانى کنند. با این وضع حاضر هم اکنون نتیجه انتخابات معلوم است و به طور یقین پیش‌بینى مى‌شود صد در صد افراد فاسد و مزدور از صندوقها بیرون خواهند آمد و شرکت مسلمانان و متدینین در انتخاباتى که با اعمال نفوذ توأم و در محیط وحشت و خفقان انجام مى‌شود جز تضییع وقت ثمرى نخواهد داشت بلکه برادران دینى متوجه باشند که در وضع حاضر هر نوع فعالیت انتخاباتى از قبیل شرکت در تظاهرات و اجتماعات ساختگى و کاندیدا شدن و رأى دادن و عضو انجمنهاى فرمایشى شدن، موجب تقویت دستگاه دیکتاتور جبار و سرپوشى بر جرایم و قانون شکنى آنان قرار دارد و مسلماً مخالف دستورات شریعت اسلام است.»[32]

 

بیست و شش

پس از آزادى حضرت امام(ره) از زندان در 16 فروردین 1343 انقلابیون و مبارزان در آبادان چندین مجلس جشن برگزار و در این مجالس براى سلامتی امام(ره) دعا کردند.[33]

 

3 ـ 2) تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه و عراق و کمک در برقراری ارتباط مردم با ایشان

به دنبال تصویب لایحه مصونیت مستشاران نظامی آمریکا یا همان ـ کاپیتولاسیون ـ در مهر ماه 1343، امام خمینی(ره) در چهارم آبان همان سال، طی یک سخنرانی شدیداللحن به شدت علیه آن موضع‌گیری کرد و پس از آن نیز در پیامی خطاب به ملت ایران پرده از ماهیت استعماری این لایحه برداشت. رژیم شاه در واکنش به موضع‌گیری امام(ره)، در سیزده آبان 1343 ایشان را دستگیر و سپس به ترکیه تبعید کرد.[34]

پس از این ماجرا سیل تلگراف‌ها و اعلامیه‌ها از سراسر کشور، مبنی بر تأثر و تأسف از تبعید حضرت امام(ره) و تقبیح عمل رژیم به سوی قم و ترکیه سرازیر شد. آیت‌الله قائمی از جمله کسانی بود که به همراه سایر علمای آبادان در واکنش به تبعید حضرت امام(ره) اعلامیه منتشر کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده است:

«خبر تبعید‌ آن حضرت موجب تأثر عامه شیعیان بالاخص جامعه روحانیت گردید. بسیار جای تأسف است که مرجع بزرگ و عالیقدری چون جنابعالی به جرم بیان حکم شرع مقدس به خارج از کشور تبعید و هزاران نفر از فضلا و دانشجویانی که از محضر مبارک آن حضرت پیشوای معظم استفاده می‌کردند سرگردان و اشک ریزان باشند. « الی‌ الله المشتکی و علیه التکلان و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور» از توجهات حضرت ولی عصر ارواحنا فداه انتظار داریم مُقدِمین به این امر، به اشتباه خود متوجه شوند و رفع مانع از مراجعت آن حضرت به وطن مألوف بشوند. از برادران محترم مسلمان کشور ترکیه انتظار می‌رود که از تجلیل و احترام نسبت به آن قائد معظم دریغ نکنند.»[35]

امام خمینی(ره) پس از مدتی اقامت در ترکیه به عراق تبعید شدند. انتقال امام(ره) به عراق باعث خرسندی بسیاری از علما و مردم شد؛ چرا که امام(ره) در عراق از موقعیت بهتری برخوردار و ارتباط با ایشان نیز راحت‌تر بود. آیت‌الله قائمی هنگام اقامت امام(ره) در عراق، ارتباط خود را با ایشان حفظ کرده، با فرستادن افراد آگاه و مورد اعتماد، امام(ره) را در جریان مسائل روز ایران قرار مى‌داد. ساواک که نسبت به آیت‌الله قائمی و ارتباط ایشان با امام(ره) حساسیت زیادی داشت، به دستور مقدم، مدیر کل اداره سوم، نامه‌هاى ایشان را تحت کنترل قرار می‌داد. در سندی در این مورد آمده است:

«خواهشمند است دستور فرمایید ضمن مراقبت از نامبرده کلیه مکاتبات وی را کنترل و نتیجه را اعلام دارند.»[36]

در سال 1344 با وجود آنکه ساواک مدرک قابل اعتنایى از وجود ارتباط امام(ره) با آیت‌الله قائمی نداشت، از فعالیت‌هاى آشکار و پنهان ایشان به ستوه آمده، تصمیم گرفت ایشان را دستگیر و به تهران اعزام کند ولى از ترس واکنش‌هاى مردمى و بروز اغتشاش و درگیرى در آبادان، به تذکراتی از سوی شهربانى و ساواک بسنده کرد. آیت‌الله قائمی با وجود محدودیت‌هایی که برای ایشان ایجاد شده بود، هیچ‌گاه از فعالیت‌هاى خود دست بر نداشت و در منابر و محافلی که توسط ایشان برگزار می‌شد، برای سلامتی حضرت امام(ره) دعا می‌شد. [37]

آیت‌‌الله قائمی از ابتدای قیام حضرت امام(ره) در دفتر مسجدش در آبادان، عکس بزرگی از امام(ره) را نصب کرده بود. پس از تبعید حضرت امام(ره) شهربانی و ساواک آبادان تلاش زیادی به کار برد تا این عکس را جمع کند، اما تا سال 1352 که رئیس ساواک آبادان تعویض شد، نتوانستند آن را بردارند. در سندی از ساواک در این مورد آمده است:

«نامبرده فوق[آیت‌الله قائمی] از علاقه‌مندان و طرفداران خاص [امام] خمینی می‌باشد که نگهداری و نصب یک قطعه عکس یک متر در یک متر [امام] خمینی پس از طرد وی از کشور در بالای سر خود در دفتر اختصاصی‌اش در مسجد نو که وسیله او اداره می‌شود بهترین دلیل برای اثبات آن است و از اینکه فرموده‌اند مشارالیه مورد تأیید و اعتماد رئیس ساواک سابق آبادان بوده است، به عرض می‌رساند متأسفانه رئیس سابق ساواک خوزستان تحت تأثیر قائمی بوده و باز هم باید به عرض برساند که مشارالیه نامبرده را به سلیقه خود اداره می‌کرده کمااینکه در مسجد با حضور ایشان واعظ مربوط به قائمی ضمن خودداری از دعا و نیایش به ذات اقدس شهریاری بطور علنی از [امام] خمینی نیز به همراه سایر مراجع تقلید دینی دعا و نیایش به عمل می‌آورد. بدون اینکه کوچکترین عکس‌العمل و توجهی به آنها نشان داده شود.»[38]

سرانجام مأموران رژیم پهلوی در خرداد 1352 در یک حمله شبانه به دفتر ایشان، تصویر حضرت امام(ره)را با خود برده و رئیس ساواک حتی تلفنی ایشان را تهدید به تبعید کرد. در سندی از ساواک آمده است:

«بدین منظور در ساواک یا شهربانی حاضر تا مذاکره گردد که وی از آمدن امتناع و ضمن صحبت به وی اعلام شده که اگر در انحراف وعاظ من‌بعد اقدامی کند ناگزیریم که از ایشان بخواهیم منطقه را ترک نمایند.»[39]

پس از این ماجرا و تعویض رئیس ساواک، مراقبت‌ از ایشان بسیار شدیدتر شده و رفتار و اعمال ایشان به شدت کنترل گردید. ساواک حتی ایشان را در مسافرت‌هایش تحت کنترل قرار می‌داد. در سندی در این خصوص آمده است:

«شیخ عبدالرسول قائمی که یکی از روحانیون خوزستان می‌باشد در تاریخ 28 / 4 / 52 به اتفاق خانواده خرمشهر را ترک و قصد دارد مدت یکماه و نیم در شهرستان‌های قم ـ مشهد و اصفهان اقامت نماید. با توجه به اینکه امکان دارد یاد شده بالا با روحانیون افراطی منطقه تماس برقرار نماید، لذا به منابع و همکاران آموزش‌های لازم داده شود تا به محض ورود وی در منطقه دقیقاً اعمال و رفتارش را تحت مراقبت قرار دهند و نتیجه اعلام [گردد].» [40]

آیت‌الله قائمی، در طول سال‌های تبعید امام خمینی(ره) واسطه و عامل مهمی در اعزام طلاب و روحانیون مشتاق درس امام(ره) به عراق بود. وی بسیاری از یاران امام(ره) را به صورت قاچاق به عراق اعزام می‌کرد و از این طریق باعث رونق بخشیدن به نام امام(ره) در حوزه بزرگ نجف می‌شد. آیت‌الله قائمی علاوه بر آن با پناه دادن به انقلابیونی که تحت تعقیب رژیم پهلوی بودند، آنها را از دست مأمورین رژیم نجات می‌داد و مخفیانه به نجف اشرف می‌فرستاد. ساواک در سال 1344 در گزارشی می‌نویسد:

«مسئله قابل توجهی که از طرف اداره اطلاعات شهربانی در مرکز نیز به این شهربانی منعکس شده این است که افرادی که قصد دارند برای دیدن آقای خمینی  به عراق بروند در مسجد آقای قائمی مجتمع می‌شوند.»[41]

ساواک در سال 1345در رابطه با نقل و انتقال پیام و اعلامیه‌های امام(ره) نیز در گزارشی می‌نویسد:

«طبق اطلاع واصله شخصی به نام سیده که در فلکه خرمشهر سکونت دارد در مورد افرادی که قصد مسافرت به طور غیرمجاز به عراق را دارند تسهیلات لازم فراهم می‌نماید. قبلاً این افراد به مدرسه شیخ عبدالرسول قائمی در آبادان یا مدرسه علمیه رضویه در خرمشهر می‌روند و ترتیب حرکتشان به طور غیرمجاز به عراق داده می‌شود. احتمال دارد این افراد حامل پیام‌ها و اعلامیه‌هایی از طرف روحانیون افراطی جهت آیت‌اله خمینی باشند. بعضاً نیز ممکن است افرادی که سوابق مضره دارند از این طریق به عراق مسافرت نمایند.»[42]

پس از اطلاع از گسترش فعالیت‌های آیت‌الله قائمی، ساواک مرکز در گزارش دیگری اعلام می‌کند:

«طی چند ماه گذشته تعداد زیادی که در بین آنان عناصر افراطی مذهبی نیز وجود داشته به طور قاچاق از مرزهای خوزستان به عراق عزیمت نموده‌اند که مراتب به موقع به آن ساواک اعلام و اشاره شد که شیخ عبدالرسول قائمی و یکی دو نفر از مستخدمین وابسته به وی که در مدرسه مشارالیه ساکن هستند، موجبات عبور اشخاص را از مرز به طور قاچاق فراهم می‌نمایند و خواسته شد که این قبیل افراد را هنگام خروج دستگیر و تحت پیگرد قرار دهند.»[43]

    افزایش فشارهای ساواک بر طرفداران امام(ره) و قطع راه‌های ارتباطی مردم با ایشان، باعث شد تا علما و مرتبطین با امام(ره)، به دنبال راهی جایگزین برای دریافت مکاتبات و اعلامیه‌ها باشند. آیت‌الله قائمی مهم‌ترین کانال انتقال و دریافت مکاتبات و اعلامیه‌هاى حضرت امام(ره) از عراق به ایران بودند. یکی از افرادی که عامل انتقال اعلامیه‌های علمای قم برای حضرت امام (ره) بود، نحوه ارسال نامه را این‌گونه بیان کرده است:

«وظیفه داشتم این اعلامیه را هر طور شده به عراق ببرم. اما ابتدا باید به آبادان،‌ نزد آقایی به نام شیخ عبدالرسول قائمی می‌رفتم، در صورتی که هرگز به آبادان نرفته بودم و ایشان را نمی‌شناختم. از طرفی، شهر قم هم کاملاً در محاصره بود. اگر کسی می‌خواست از شهر خارج یا به آن داخل شود، او را کاملاً تفتیش می‌کردند. تصمیم گرفتم اول با اتوبوس به اراک بروم. بعد از ظهر به اراک وارد شدم. شب به ایستگاه راه‌آهن رفتم و با قطار راهی اهواز شدم. از آن جا به بندر ماهشهر رفتم. چون آبادان را نمی‌شناختم و جرأت هم نمی‌کردم که از کسی بپرسم، بناچار سؤال هم نکردم؛،‌ لذا در بندر ماهشهر، خدمت حاج آقا رفیعی رسیدم. ایشان از طرف مرحوم آیت‌الله بروجردی، در بندر ماهشهر بودند و داماد ما هم هستند ـ‌ الان ایشان امام جمعه شهر ری هستند ـ‌ از ایشان خواستم مرا راهنمایی کنند. از روی نقشه مرا راهنمایی کردند که از کجا و با چه وسیله‌هایی به آن جا برسم و به مدرسه آقای شیخ عبدالرسول قائمی بروم.

بالاخره روز هجده خرداد به مدرسه آیت‌الله قائمی رسیدم. چند نفر از آقایان و طلبه‌ها در آنجا بودند. من با آقای شیخ عبد‌الرسول صحبت کردم و گفتم: «من از قم آمده ام و پیغامی ازمراجع و علمای قم، برای علمای نجف دارم.» گفتند: «‌پیغام را بده» ‌من نامه را که داخل پاکت بود و در دمپای شلوارم پنهان کرده بودم با شکافتن آن درآوردم و دادم. در راه ، سه بار مرا تفتیش بدنی کرده بودند،‌ ولی بحمدالله آن را نیافتند. حاج آقا قائمی به یکی از آقایانی که آنجا بودند، گفتند: «‌آقایان طلبه ! ایشان مهمان شما هستند». شب را در حجره یکی از طلبه‌ها گذرانیدم و فردا صبح خدمت حاج آقا قائمی رسیدم. ایشان گفتند :‌«‌سلام برسانید و بگویید ساعت یک بعد از نیمه شب‌،‌ پیام شما از مرز ایران گذشت.» بالاخره روز نوزده خرداد‌، پیغام به علماء و مراجع نجف رسید.» [44]

در گزارش‌های ساواک نیز بارها به فعالیت‌ آیت‌الله قائمی درخصوص برقراری کانال ارتباطی با امام(ره) اشاره شده است که به دلیل هوشیاری آیت‌الله قائمی و مرتبطین با ایشان، ساواک در بیشتر موارد قادر به واکنش سریع در جلوگیری از این مکاتبات نبود. در گزارشی به تاریخ 21 / 7 / 1344 آمده است:

«طبق اطلاع، اخیراً شیخ عبدالرسول قائمی نامه‌ای به عنوان آیت‌الله خمینی نوشته و آنرا به صیاد نام قاچاقچی داده که در عراق به [امام]خمینی تسلیم نماید. گفته می‌شود نامبرده روز 21 / 7 / 44 از آبادان خارج گردیده.»[45]

در گزارش‌های ساواک نیز آمده است که آیت‌الله قائمی از طریق منابعی که در اختیار داشتند، پیام‌های سیاسی و دینی امام(ره) را به مردم ابلاغ می‌کرده است:

«طبق اطلاع عبدالرسول قائمی که در ایام محرم در کویت بسر می‌برده به نحوی با [امام]خمینی تماس حاصل و دستوراتی اخذ که یکی از آنها عدم دخالت روحانیون در کار راهنمایی حج در سال 53 می‌باشد.» [46]

نقش آیت‌الله قائمی در منطقه و اقداماتش در جهت ارتباط با امام(ره) باعث شد که از ساواک آبادان بخواهند که کنترل بیشتری بر فعالیت‌های ایشان داشته باشد. در سندی آمده است:

«به وی[آیت‌الله قائمی] تفهیم نمایند که تحریکاتی که اخیراً در بین روحانیون منطقه خوزستان به عمل می‌آورد به مصلحت او نمی‌باشد و نبایستی مجدداً چنین اعمالی از وی سر بزند. به علاوه کماکان اعمال و رفتار روحانی مذکور را تحت کنترل قرار داده و نتایج حاصله را مرتباً به این اداره کل اعلام نمایند.» [47]

آیت‌الله قائمی علاوه بر انتقال پیام‌های امام(ره)، نزدیک‌ترین اعضای خانواده ایشان را نیز به عراق می‌فرستاد که نشان‌دهنده‌ی میزان اعتماد امام(ره) به وی می‌باشد. در گزارشی از ساواک در سال 1345 آمده است که مرحوم حجت‌الاسلام حاج سید احمد خمینی، فرزند امام(ره)، از طریق آیت‌الله قائمی به عراق فرستاده شده است:

«نامبرده [آیت‌الله قائمی] که یکی از طرفداران [امام]خمینی می‌باشد، که وسیله رفتن طرفداران [امام]خمینی را به طور قاچاق به عراق فراهم می‌نماید و حتی پسر کوچک [امام]خمینی که می‌خواست به نجف اشرف برود و سازمان امنیت مخالفت می‌نموده است وسیله آیت‌الله قائمی به طور غیرقانونی وارد عراق شده است. اصولاً آیت‌الله قائمی به طرز عجیبی برای پیشرفت [امام]خمینی فعالیت نموده و پولهایی که از تمام اطراف و شهرهای بزرگ جمع می‌گردد به [امام]خمینی می‌رساند.»[48]

این گزارش نشان می‌دهد که آیت‌الله قائمی مسئولیت وجوهات حضرت امام(ره) را نیز برعهده داشته، آن را مرتباً برای امام(ره) ارسال می‌کرده است. در اسناد ساواک گزارش‌های بسیاری از انتقال افراد به عراق از سوی آیت‌الله قائمی وجود دارد.[49]

 

4ـ2) تلاش برای تثبیت مرجعیت امام خمینی(ره)

پس از درگذشت آیت‌الله العظمی حکیم، رژیم پهلوی به منظور تضعیف موقعیت امام خمینی(ره) و ایجاد شکاف در میان روحانیت، در پیامی شتاب‌زده برای آیت‌الله خویی، درگذشت آیت‌الله حکیم را به ایشان تسلیت گفت. این پیام به این معنا بود که ایشان جانشین آیت‌الله حکیم است. در واکنش به این اقدام سیاسی رژیم، تعدادی از علمای قم در بیانیه‌‌ای حضرت امام خمینی(ره) را مرجع تام شیعیان معرفی کردند.[50] حمایت آیت‌الله قائمی از مرجعیت امام(ره) به خاطر موقعیت ویژه‌ای که در آبادان داشتند، اهمیت زیادی داشت؛ خصوصاً اینکه باعث خنثی شدن تبلیغات تفرقه‌افکنانه رژیم پهلوی نیز می‌شد. حجت‌الاسلام صادقی امام جمعه بهارستان راجع به نقش آیت‌الله قائمی در برگزاری شکوهمند مراسم ارتحال آیت‌الله حکیم می‌نویسد:

«در موقعی که آیت‌الله‌ العظمى حکیم فوت شدند و حکومت بعثی عراق از مراسم ایشان در عراق جلوگیری کرد، آیت‌الله قائمی به من گفتند برای مراسم ایشان باید کاری کرد و هیئتی عزادار راه انداخت و من هم از رئیس شهربانی خواستم که مجوز دهد ولی او نداد و به من هم توهین کرد و من قضیه را به آقای قائمی گفتم ایشان ناراحت شدند و به من تشر زدند که بیجا کردی با او صحبت نمودی و خلاصه اینکه فردا هیئت را راه انداختیم و آقای قائمی هم آمدند و رئیس شهربانی نیرو فرستاد جهت مقابله وقتی نیروها آمدند من از آنها استقبال و پذیرایی کردم و خوش‌آمد گفتم و بعد گفتم شما که می‌دانید باید چه کنید گفتند نه. گفتم شما را برای حفاظت از هیئت‌های عزادار فرستاده‌اند و باید مراقب باشید و آنها هم به کار خود مشغول شدند و هیئت با کمال زیبایی به راه افتاد و ناگهان رئیس شهربانی آمد و بسیار ناراحت بود. آقای قائمی به او گفتند: مرحبا شما هم که با حزب بعث همکاری می‌کنید. آنها از تشییع و مراسم جلوگیری کردند و شما هم از راه افتادن هیئت عزادار جلوگیری می‌کنید. رئیس شهربانی به دست و پا افتاد که نخیر همان‌گونه که می‌بینید ما نیرو جهت حفاظت هیئت عزادار فرستاده‌ایم.»[51]

پس از رحلت آیت‌الله‌ العظمى حکیم(ره) آیت‌الله‌ قائمى چون پویایى مکتب را در محوریت امام مى‌دید، تمام همّ خود را در معرفى کردن حضرت امام(ره) به عنوان مرجع تقلید به‌کار برد و از آن پس نیز شهریه‌هاى طلاب را با نام ایشان پرداخت می‌کرد.

آیت‌الله قائمی در مبارزه‌ی سیاسی، روش خاص خود را داشت. وی با مدارا و تدبیر به گونه‌ای رفتار می‌کرد که رژیم را در واکنش‌های شدید دچار تردید می‌کرد.[52] ایشان از این طریق می‌توانست سایه‌ی امنی برای انجام فعالیت‌های سیاسی‌اش در دهه 40 ایجاد کند. گزارش زیر از ساواک به خوبی مشی مبارزاتی ایشان را نشان می‌دهد:

«از جمله این روحانیون که با زیرکی هر چه تمام‌تر در پوشش نزدیکی با دستگاه تا توانسته با افکار مردم آبادان بازی نموده و در آن خرابکاری نموده شیخ عبدالرسول قائمی است که باز متأسفانه در زمان سابق مالک‌الرقاب آبادان بوده و مدت مدیدی با تسلط، ساواک را آلت پیشبرد عوام‌فریبی خود قرار داده و ضمن حفظ تسلط خود از طریق تبلیغ جنبه روحانیت آن هم با فریبکاری مفصل تا درجه‌ای جلب اعتماد نموده بوده که بعضی، از مریدان خاص حضرتش گردیده بودند.»[53]

 

3) فعالیت‌های آیت‌الله قائمی در دهه 50

در زمان ریاست خاوری بر ساواک آبادان، آیت‌الله قائمی با هوشیاری وی را مجذوب خود کرده و حتی به گفته‌‌ی اسناد او را مرید خود کرده بود.[54] ساواک مرکز در سال 1351 به عمق این رابطه پی برده و خاوری را برکنار کرد و در بهمن 1351 «تیمسار شاهین» از مدیران ورزیده ساواک مرکز را به عنوان رئیس جدید ساواک خوزستان منصوب کرد. وی در نامه‌هایی خطاب به نصیری ـ ریاست ساواک ـ در خصوص فعالیت‌های آیت‌الله قائمی و روابطش با خاوری گزارش‌هایی ارائه کرده است که از موقعیت برجسته‌ی آیت‌الله قائمی در آبادان حکایت می‌کند.[55] پس از روشن شدن میزان نفوذ آیت‌الله قائمی در آبادان به رئیس ساواک خوزستان ابلاغ شد که باید با ترفندهای مختلف مردم را از اطراف ایشان پراکنده کنند.[56]

پس از این دستور بود که ساواک با امکانات وسیع خود، شروع به جوسازی و شایعه‌پراکنی در خصوص آیت‌الله قائمی کرد. در خاطرات یکی از نزدیکان آیت‌الله قائمی در این زمان آمده است:

«یکی از روزنامه‌های وابسته محلی در مقاله‌ای با عنوان شیخ عبدالرسول را بشناسید، در روزنامه‌اش چاپ کرده بود و در آن هر چه می‌توانسته بود اهانت کرده بود: شیخ عبدالرسول معلوم نیست از کجا آمده و آبادان را بلعیده، جاسوس انگلیس، روزی یک زن می‌گیرد، نصف زمین‌های اصفهان را خریده و ...

پس از انتشار روزنامه برای آنکه ایشان این روزنامه‌ها را نبینند و ناراحت نشوند توسط مریدان خریداری شد، غافل از آن که این روزنامه به دست وی نیز رسیده. مثل همیشه آرام و خونسرد نماز مغرب و عشاء را خواند و به منبر رفت و پس از پیگیری مباحث شب‌های قبل در پایان منبر روزنامه را از ابتدا تا انتها برای مردم خواند و پس از مکث کوتاهی گفت: شما اینها را که در روزنامه آمده باور کنید، باور کنید که من روزی یک زن می‌گیرم، نصف زمین‌های اصفهان را خریده‌ام، انگلیسی‌ام و ... اینها را باور کنید ولی اگر یک روز به شما گفتند قائمی از آبادان رفت را باور نکنید و خطاب به صاحب روزنامه گفت: شما در روزنامه‌تان این جمله را اضافه کنید که شیخ عبدالرسول از آبادان نمی‌رود!

اتفاقاً همین طور هم شد. حتی چهار سال بعد از جنگ تحمیلی که 90% آبادان تخلیه شده بود و منزل حاج شیخ نیز در زیر رگبار گلوله‌های توپ و خمپاره بعثیون عراقی قرار داشت، حاضر به ترک آبادان نشد. هر چه مریدان و فرزندانش اصرار نمودند قبول نمی‌کرد و می‌گفت: من در دوران خوشی‌ها با این مردم بوده‌ام حالا چگونه در این دوران ناخوشی آن‌ها را ترک کنم تا آن که بیمار شد و بالاجبار و علیرغم میل باطنی ایشان را راهی اصفهان نمودند.» [57]

آیت‌الله سید حسن طاهری خرم‌آبادی در مورد شگردهای آیت‌الله قائمی در برخورد با رژیم پهلوی می‌نویسد:

«در آبادان اتحاد بسیار خوبی بین علماء و ائمه‌ی جماعت برقرار بود که در رأس همه‌ی این‌ها، مرحوم آقای قائمی قرار داشت‌. آقای قائمی با تدبیر و درایت و شگردهای خاصی که داشت‌، هم بهانه‌ای به دست دستگاه نمی‌داد و هم اینکه رژیم از وی وحشت و واهمه داشت و یک مقداری از او حساب می‌برد. در همه حال احترام وی را حفظ می‌کردند و از وی حرف‌شنوی داشتند. مثلاً اگر کسی را دستگیر می‌کردند، آقای قائمی پیغام می‌داد که این بچه‌بازیها چیست که درآوردید. بگویید بیاید و خلاصه می‌فرستاد و آن شخص را از بازداشتگاه بیرون می‌آوردند‌. برخلاف شهرهای دیگر که اول ماه محرم روحانیون و مبلغین را به شهربانی می‌بردند و از آنها تعهد می‌گرفتند که برخلاف مصالح کشور صحبت نکنید‌،‌ در آبادان از این‌گونه مسائل خبری نبود. مرحوم آقای قائمی نمی‌گذاشت که کسی را ببرند و از او تعهد بگیرند‌. یکی از دلایلی که باعث می‌شد ما برای رفتن به آبادان رغبت کنیم‌، همین مساله بود. مرکز کسانی هم که به آبادان می‌رفتند مدرسه آقای قائمی بود که همه آنجا جمع می‌شدند‌. البته از آن طرف هم مرحوم آقای قائمی یک مقداری اوضاع را کنترل می‌کرد و نمی‌گذاشت که روحانیون در سخنرانی‌های خود بیش از حد تندروی کنند. نه اینکه بخواهد مانع صحبت‌های انقلابی بشود؛ ولی با همان لحن خاص خودش می‌گفت که لازم نیست که این‌قدر تند صحبت کنید. من هیچ‌گاه ندیدم که اهل مبارزه را تخطئه کند. واقعاً انگیزه‌های خاص خودش را داشت. اما اگر کسی خیلی می‌خواست تند برود، او را از تندروی بیش از اندازه باز می‌داشت. آقای قائمی به گونه‌ای بود که دولت از او حساب می‌برد. این طور نبود که یک فرد بی تفاوتی باشد یا یک فرد طرفدار دولت به حساب بیاید. خودش پای منبر همه‌ی ماها که معمولاً یک مقداری تند بودیم، می‌نشست و در مسجد خودش هم این مجالس بر‌پا می‌شد‌. شهید مفتح در مسجد ایشان منبر می‌رفت. من خودم عصر عاشورای همان سال در مسجد ایشان منبر رفتم و خیلی هم تند صحبت کردم . خلاصه آقای قائمی از این مسائل حمایت می‌کرد و این سخنرانی‌ها‌، انتقادها و فریادهایی که علیه رژیم کشیده می‌شد‌، تقریباً با حمایت ایشان بود. ضمن اینکه آقای قائمی نسبتاً مسن و آدم پخته‌ای بود و بلد بود چه جوری حمایت بکند و در عین حال آنها هم حریم ایشان را نگه می‌داشتند.» [58]

 

1 ـ 3) همکاری با نیروهای انقلابی و تلاش برای زنده ‌نگه‌داشتن نام امام خمینی(ره)

آبادان از معدود شهرهایی بود که با وجود فشارهای رژیم پهلوی بردن نام امام(ره) در منابر آن آزاد بود. آیت‌الله قائمی به خاطر درایت و محبوبیت و موقعیت ممتازی که در میان مردم داشت توانست آبادان را به محیطی مناسب و نسبتاً امن برای انقلابیون سراسر کشور تبدیل کند. سند زیر نفوذ آیت‌الله قائمی را به خوبی نشان می‌دهد:

«ناراحت کردن مشارالیه با توجه به موقعیت و محبوبیتی که در شهرهای قم و مشهد و بالاخص آبادان دارد و در پیش بودن مراسم جشن‌های تاج‌گذاری از نظر این ساواک صلاح نیست.»[59]

به گفته‌ی اسناد و خاطرات روحانیونی که به آبادان رفته بودند، آیت‌الله قائمی قبل از هرکاری آنها را نسبت به مسائل و حساسیت‌های منطقه توجیه می‌کرد و در صورتی که برای آنها مشکلی ایجاد می‌شد، شخصاً مداخله و مأموران رژیم را متقاعد می‌کرد. آیت‌الله سید حسن طاهری خرم‌آبادی در این مورد می‌نویسد :

«آبادان به خاطر هم‌مرز بودن با عراق و به این دلیل که منطقه نفتی بود از حساسیت و اهمیت خاصی برخوردار بود‌. همین اهمیت و حساسیت سبب می‌شد تا رژیم، تمام سعی و کوشش خودش را به کار گیرد تا از هر گونه تنش و تشنج در این منطقه جلوگیری کند، چون جرقه‌ای کافی بود تا این منطقه را به آشوب بکشاند‌. طبیعی است که هرگونه آشوبی در مناطق مرزی برای کشورهای دیگر نیز بهانه درست می‌کند تا به حرکت‌هایی دست بزنند‌. دلیل دیگری هم داشت و آن اینکه آبادان پایگاهی بود برای انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها، چرا که مهندسین و تکنسین‌های این کشورها در آن زمان صنعت نفت کشور را اداره می‌کردند‌. این بود که رژیم برای امنیت و آرامش آبادان اهمیت خاصی قائل بود، لذا اگر کسی در منبر به شاه کاری نداشت و فقط از دولت و نابسامانی‌های کشور انتقاد می‌کرد، کاری به کارش نداشتند‌. اما اگر کسی می‌خواست کار را به تظاهرات و تشنج و جار و جنجال بکشاند، در آن صورت جلویش را می‌گرفتند. حتی بعد از تبعید امام و جلوگیری از بردن نام امام در شهرهای دیگر، در آبادان بردن اسم امام در منبر هم آزاد بود و متعرض کسی که نام امام را می‌برد نمی‌شدند. می‌گفتند بگذار اسم امام را ببرند و با همین یک صلوات عقده‌های شان را خالی کنند.

یادم می‌آید یک سالی در مسجد آقای قائمی که مسجد نو نام داشت منبر رفتم‌. در آن جلسه رئیس کل سازمان امنیت استان خوزستان نیز حضور داشت و من آزادانه اسم حضرت امام را می‌بردم‌. این در حالی بود که بردن نام امام روی منبر در شهرهای دیگر کار آسانی نبود و تبعات زیادی به همراه داشت. روی هم رفته آبادان محیط خوب و مناسبی برای بحث‌های انقلابی به شمار می‌رفت.» [60]

آیت‌الله‌ قائمى به مناسبت‌های مختلف از روحانیون و سخنرانان دعوت می‌کرد، تا مخاطبان را با طرح مباحث مفید و روشنگر نسبت به وضع جامعه آگاه کنند.

این افراد از طریق همین منبر‌ها مبارزه با رژیم پهلوی را دنبال کرده و به حرکت مردم جهت می‌دادند. از جمله فضلا و علمایی که در آبادان سخنرانی کرده‌اند می‌توان به: شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، شهید آیت‌الله شیخ محمد مفتح، شهید آیت‌الله سید محمد بهشتی، شهید حجت‌الاسلام محمدجواد باهنر، شهید آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی، آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، آیت‌الله جعفر سبحانی،‌ حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی، حجت‌الاسلام علی دوانی، حجت‌الاسلام هادی مروی،‌ علامه محمدتقی جعفری، حاج شیخ عباسعلی اسلامی، حاج آقا جمال الدین صهری، آیت‌الله خزعلی، آیت‌الله نوری همدانی، آیت‌الله محمد یزدی و بسیاری دیگر اشاره کرد. حضور این اشخاص نه تنها باعث رونق مساجد آبادان می‌شد، بلکه به ترویج اندیشه‌ها و آرای حضرت امام(ره) نیز کمک می‌کرد. استقبال گسترده از این سخنرانی‌ها چنان بود که بعضاً رژیم را دچار وحشت می‌کرد. آیت‌الله محمد یزدی در این مورد می‌نویسد:

«سخنرانان انقلابی، نوعاً برای سخنرانی به آبادان می رفتند و هر کدام برای خود دلیلی داشتند. بنده بیشتر به دو دلیل به این منطقه سفر می کردم. نخست این که اصفهانی‌های مقیم آبادان بسیار فعال و دارای بنیه اقتصادی قوی بودند و از نفوذ خوبی هم در مقامات رژیم شاه برخوردار بودند که در این رابطه به نام شیخ عبدالرسول قائمی اصفهانی اشاره می‌کنم. ایشان فردی بود که رژیم با او درگیر نمی‌شد و او را به اخراج تهدید نمی‌کرد. از سوی دیگر بازاریان و کسبه بسیاری در آبادان مشغول بودند و آنها هم وضع اقتصادی‌شان خوب بود.

شیخ عبدالرسول خودش به وضعیت روحانیون اعزامی رسیدگی می کرد و بعضی از آنها را به مناطق تابعه اعزام می‌نمود. بنده در خلال دو روزی که در حجره آن مرحوم در مدرسه اقامت داشتم، شاهد بودم که ایشان افراد را به جاهای مختلف می‌فرستاد.»[61]

از جمله روحانیونی که ارتباط بسیار نزدیکی با آیت‌الله قائمی داشت، شهید آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی بود. وی که از سوی آیت‌الله‌العظمی بروجردی برای تبلیغ به آبادان اعزام شده بود، برای اولین بار در همین شهر دستگیر شد. آیت‌الله طاهری به نقل از آقای خرمی می‌نویسد:

«آقای خرمی نقل کردند که آقای سعیدی در آبادان منبر رفتند و علیه دستگاه صحبت کردند و ایشان را دستگیر نمودند. خبر به آقای قائمی رسید به من گفتند: برو با ایشان ملاقات کن و بگو در بازجویی بگوید من تب داشتم و حرفهایی زدم و من به ایشان گفتم و ایشان قبول نکردند و آقای قائمی رئیس شهربانی را خواستند و از قضیه جویا شدند. نوار صحبت ایشان را آورده بود که در آن چنین صحبت‌هایی شده است. ایشان نوار را گرفتند و زیر تُشک خود قرار دادند و گفتند: سید اولاد پیغمبر آمده نانی برای زن و بچه‌اش دست و پا کند. شما هم در این حیص و بیص دنبال او رفته‌اید و به گونه‌ای صحبت کردند که رئیس شهربانی از گرفتن نوار فراموشش شد.»[62]

 

2 ـ 3) برگزاری جلسات هفتگی روحانیون آبادان

رژیم پهلوی از همان آغاز تأسیس در سال 1304 یکی از کانون‌های مخالفت با سیاست‌های خود را روحانیت می‌دانست. این رژیم به خاطر اینکه فاقد پایگاه مردمی و وجهه‌ی ملی بود، می‌کوشید تا به هر طریق ممکن افکار عمومی را به سمت خود جلب کند. از آنجایی که در میان نیروهای سیاسی، هیچ گروهی به اندازه روحانیت متشکل و دارای پایگاه اجتماعی نبود، لذا رژیم پهلوی در مقاطعی ‌کوشید تا با نزدیک شدن به روحانیت، توده‌های مردم را نیز نسبت به خود جلب کند. از مواردی که رژیم این سیاست را دنبال می‌کرد، برگزاری مراسم‌های دعا و نیایش برای سلامتی محمدرضا پهلوی و یا برگزاری برخی جلسات حزب رستاخیز در مساجد بود. آیت‌الله قائمی از روحانیونی بود که به شدت با برگزاری این مراسم‌ها در مساجد مخالف بود. ساواک در این‌باره در گزارشی نوشته است:

«در شهرستان آبادان روحانیون معمولاً برای شرکت در این گونه مراسم قبلاً از شیخ عبدالرسول قائمی که تقریباً مرجع تقلید و مردی است با سیاست و از نفوذ قابل توجهی بین طبقات مختلف مردم به خصوص طبقه روحانیون برخوردار است کسب تکلیف می‌نمایند. بنابراین چنین متصور است که عدم شرکت روحانیون آبادان در چنین مراسمی خواست عبدالرسول قائمی می‌باشد و خود یکی از روحانیونی است که تا کنون به هیچ وجه در چنین مراسمی شرکت ننموده است.»[63]

اگرچه روحانیون آبادان هر کدام به لحاظ دینی و شخصیتی دارای جایگاه‌ ویژه‌ای بودند، ولی متفقاً رهبری آیت‌الله قائمی را پذیرفته و مسجد و حوزه علمیه ایشان را کانون همبستگی و پیوستگی خود قرار داده بودند. آیت‌الله قائمی فارغ از جایگاه ویژه‌ای که از نظر علمی و اجتماعی و سنی نسبت به بسیاری از روحانیون منطقه داشت، همواره از آنها برای مشورت و همکاری استفاده می‌کرد.[64] این اقدام آیت‌الله قائمی در تجمیع هفتگی روحانیون منطقه، به توصیه‌های حضرت امام(ره) بازمی‌گشت که از روحانیون سراسر کشور خواسته بودند، برای نشان دادن قدرت و همبستگی‌شان با تشکیل جلسات مستمر سازمان روحانیت را متشکل سازند.

در این جلسات که با حضور تمامى علمای آبادان برگزار می‌شد، مسائل مهم روز به بحث و بررسى گذاشته می‌شد و در صورت نیاز از طریق سخنرانی، اعلامیه، نامه، تلگراف و... به آگاهی مردم می‌رسید. در یکی از اسناد ساواک آمده است:

«جلسات روحانیون هفتگی است و هر هفته در یکی از مساجد آبادان تشکیل می‌گردد که اکثراً شیخ عبدالرسول قائمی درآن شرکت دارد، لکن مشا‌رالیه اخیراً به خارج از کشور مسافرت نموده است. ضمناً‌ در این جلسات سخنران به دستور عبدالرسول قائمی انتخاب می‌شود.»[65]

پس از موفقیت‌آمیز بودن جلسات هفتگی روحانیون آبادان، تصیم گرفته شد که هر هفته جلسه‌ای نیز با حضور مردم برگزار شود. این جلسات هفتگی در روز‌های جمعه هر هفته به صورت سیار در یک مسجد برگزار می‌شد. این جلسات را باید فصل جدیدی در فعالیت‌های سیاسی آبادان دانست. این جلسات با استقبال عمومی مواجه شد و مردم از طبقات مختلف در آن شرکت می‌کردند. برخی از این جلسات چنان بود که در مسجد جایی برای نشستن پیدا نمی‌شد و مردم در خیابان‌های اطراف می‌ایستادند.

این جلسات که به شدت از سوی رژیم کنترل می‌شدند، تأثیر بسیار زیادی روی مردم آبادان داشت و تا شروع جنگ تحمیلی نیز ادامه یافت. اداره کل سوم در تاریخ 24 / 3 / 1355 به ساواک خوزستان درباره این جلسات نوشت:

«بررسی گزارشات واصله نشان می‌دهد نامبرده بالا [آیت‌الله قائمی] یکی از روحانیون مخالف بوده و با اکثر متعصبین مذهبی و ناراحت در ارتباط می‌باشد. موقعیت ایجاد شده در منطقه برای او موجب گردیده که مشارالیه به نحو مطلوب در بین طبقات مختلف و اهالی آن منطقه نفوذ نموده و ایده‌های خلاف مصالح مملکتی خود را با نهایت پنهانکاری و با استفاده از ایادی خود که آنان نیز از نظر افکار دست کمی از خودش ندارند، در بین مردم اشاعه نماید. مؤید فوق اشاره کنایاتی است که یادشده تحت پوشش‌های مختلف در عمده جلسات متشکله با عناصر ناراحت دیگر مطرح می‌نماید.»[66]

3 ـ 3) نمایندگی امام خمینی(ره) در دریافت وجوهات شرعیه

یکی از عوامل استقلال نهاد روحانیت شیعه در برابر حکومت‌های جائره، وجوهات شرعیه‌ای بود که مسلمانان به مراجع پرداخت می‌کردند. این وجوهات صرف پرداخت شهریه‌ی طلاب و انجام کارهای عام‌المنفعه می‌شد. حضرت امام(ره) به خاطر موقعیت سیاسی و فقهی خاصی که داشتند، بیشترین وجوهات را از مردم دریافت می‌کردند. به همین خاطر در اکثر شهرهای کشور نمایندگانی از جانب ایشان مسئول دریافت وجوهات و ارسال آن برای امام(ره) بودند. رژیم پهلوی تلاش زیادی به کار می‌برد تا مانع از رسیدن این وجوهات به دست امام(ره) شود؛ لذا برای نمایندگان ایشان مشکلات زیادی ایجاد می‌‌کرد. آیت‌الله قائمی یکی از نمایندگان امام(ره) در خوزستان بود که به این دلیل همواره مورد سوءظن ساواک قرار داشت. ساواک خوزستان در تاریخ 23 / 12 / 1355راجع به ار‌سال وجوهات توسط آیت‌الله قائمی در گزارشی می‌نویسد:

«نامبرده بالا که ساکن آبادان و پیشنماز مسجد نو می‌باشد در تاریخ فوق ایران را به قصد مسافرت به کشورهای کویت، لبنان، سوریه و عربستان سعودی ترک نموده است و چنانچه به وی ویزا داده شود قرار است به عراق نیز مسافرت نماید.

منظور نامبرده از مسافرت به کویت دیدار دوستان و آشنایان و همچنین پرداخت پولی است که از طرف مقلدین [امام]خمینی در آبادان جمع‌آوری نموده و قرار است شخصاً به آیت‌اله خمینی بدهد و در صورتی که نتواند به عراق برود، بوسیله نمایندگان [امام]خمینی پول را برای [امام]خمینی می‌فرستد.»[67]

 

4 ـ 3) نقش آیت‌الله قائمی در حوادث پس از شهادت آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی

شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در آبان ماه 1356 را باید نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران دانست. پس از انتشار خبر درگذشت فرزند ارشد امام(ره) موجی از اندوه سراسر کشور را فراگرفت و مراسم‌های مختلفی برای ایشان در سراسر کشور برگزار شد. این بزرگداشت‌ها در کنار سیل تلگراف‌های تسلیت علما و روحانیون به امام خمینی(ره) در نجف، بار دیگر رژیم پهلوی را با چالشی اساسی مواجه کرد. درگذشت آیت‌الله حاج مصطفی خمینی نه تنها روند مبارزه علیه رژیم پهلوی را تسریع بخشید، بلکه باعث انسجام و اتحاد همه‌ی انقلابیون تحت لوای امام خمینی(ره) نیز شد. آیت‌الله قائمی دوشادوش روحانیون سایر مناطق کشور به همراه دو تن از روحانیون آبادان، تلگرافی را برای امام(ره) ارسال کردند و این مصیبت را به ایشان تسلیت گفتند. وی مجلس ترحیمی نیز در تاریخ 8 / 8 / 1356 به همین منظور با حضور گسترده مردم در حسینیه بهبهانی‌های آبادان برگزار کرد. در سندی در این مورد آمده است:

«در مورخ 8 / 8 / 36[1356] از طرف آیت‌اله عبدالرسول قائمی و سید کاظم دهدشتی و غلامحسین جمی تلگرافی جهت آیت‌اله خمینی به نجف اشرف مخابره و ضمن این تلگراف نامبردگان به یاد شده تسلیت گفته‌اند. ضمناً در مورخه 8 / 8 / 36 از طرف آقایان فوق‌الذکر مجلس ختمی در حسینیه بهبهانی‌های آبادان برگزار که در حدود 1500 نفر در این مجلس شرکت کردند. با توجه به سابقه شیخ عبدالرسول قائمی به احتمال قوی نامبرده و نامبردگان با روح‌الله خمینی مخفیاً ارتباط دارند.»[68]

انتشار مقاله توهین‌آمیز «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات به قلم مجعول، احمد رشیدی مطلق در 17 دی 1356 از دیگر اقدامات رژیم پهلوی علیه مرجعیت بود که تأثیر مثبتی در روند مبارزاتی مردم داشت. به دنبال انتشار این مقاله، در 19دی تظاهرات گسترده‌ای در قم برگزار شد که در جریان آن تعدادی از مردم به شهادت رسیدند.‌[69] وقایع شهر قم بازتاب زیادی در کشور داشت به‌طوری که در تاریخ 23 / 10 / 1356 در آبادان مراسمی به همین مناسبت برگزار شد. ساواک آبادان آیت‌الله قائمی را به عنوان یکی از گردانندگان اصلی این مراسم معرفی کرد و ایشان را به همراه 36 نفر دیگر ممنوع الخروج اعلام نمود.

آیت‌الله قائمی در پی حمله مزدوران رژیم شاه به منازل برخی از مراجع در قم، در کنار دیگر روحانیون خوزستان، بیانیه‌ای صادر و ضمن محکوم کردن این بی‌حرمتی، در اعتراض به این واقعه نماز جماعت را تعطیل کردند.

«تعدادی از پیشنمازان آبادان و خرمشهر تحت تحریک آقای قائمی در آبادان و شیخ محمدتقی موسوی در خرمشهر از ادای نماز جماعت خودداری نموده‌اند.»[70]

 

5 ـ 3) اعتصاب کارکنان شرکت نفت

از اتفاقات مهمی که در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی در آبادان افتاد، اعتصاب کارکنان و کارگران شرکت نفت آبادان بود. از آنجایی که شریان اقتصادی رژیم پهلوی به نفت وابسته بود، لذا ادامه‌ی اعتصابات می‌توانست برای رژیم فاجعه‌بار باشد. آیت‌الله قائمی و حجت‌الاسلام جمی در فراهم‌کردن بسترهای اعتصاب کارکنان و کارمندان شرکت نفت، نقش بسیار مهمی برعهده داشتند. تلاش‌های رژیم پهلوی در بازگرداندن اعتصابیون به کار نیز نتیجه نداشت و نتوانست موفق به شکستن اعتصاب کارگران و کارکنان شرکت نفت شود.[71]

4) اقدامات فرهنگی و اجتماعی آیت‌الله قائمی در آبادان

آیت‌الله قائمی به موازات فعالیت‌های سیاسی، در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز مصدر خدمات زیادی در آبادان بودند. برخی از این اقدامات فرهنگی و اجتماعی عبارت بودند از:

 

1 ـ 4) ساخت مساجد متعدد در آبادان

براساس اسناد موجود هنگام ورود آیت‌الله قائمی به آبادان، در این شهر تنها سه مسجد وجود داشت، اما به تدریج و با ورود آیت‌الله قائمی و افزایش تبلیغات دینی ایشان که با برگزاری منظم و متعدد مجالس مذهبی در ماه‌های رمضان، محرم و صفر همراه بود، نه تنها تعداد متدینین به‌ طور چشمگیری افزایش یافت، بلکه تعداد مساجد شهر نیز به بیش از 40 مسجد رسید. یکی از مهمترین این مساجد، مسجد نو بود که آیت‌الله قائمی ابتدا آن را با یک چادر بزرگ بر روی زمین مسجد تأسیس کرد و در آنجا به اقامه‌ی نماز جماعت پرداخت. مسجد نو به تدریج تبدیل به پایگاه فدائیان اسلام و سپس انقلابیون طرفدار امام(ره) گردید. اولین راهپیمایی گسترده مردم آبادان علیه رژیم پهلوی نیز که با سخنرانی مرحوم حجت‌الاسلام غلامحسین جمی همراه بود، از این مسجد شروع شد و همین مسئله باعث شد که مسجد نو به محور و قطب اقدامات انقلابی تبدیل شود.[72]

 

2 ـ 4) تأسیس مدرسه علمیه آبادان

یکی از مهم‌ترین اقدامات صورت‌گرفته از طرف آیت‌الله قائمی در آبادان، ساخت مدرسه علمیه این شهر بود. در این مدرسه علاوه بر رفع نیازهای دینی اهالی، دروس حوزوی نیز تدریس می‌شد.[73] احداث این مدرسه مقدمه حضور دیگر روحانیون عاشق خدمت به اسلام در آبادان بود. روحانیون این مدرسه پس از دیدن آموزش‌های لازم با اعلام آمادگی جهت ادای فریضه‌های دینی، به سایر مناطق شهر رفته و با همت اهالی، مساجدی زیبا و آبرومند می‌ساختند. این مدرسه دارای امکانات لازم جهت اقامت حدود 70 نفر بود و هم اکنون نیز به فعالیت‌ خود ادامه می‌دهد. افرادی که برای کسب و کار، یا تحصیل به آبادان می‌آمدند و جایی برای سکونت نداشتند، نیز در این مدرسه مورد پذیرایی قرار می‌گرفتند.

حجت‌الاسلام شیخ غلامرضا فیروزیان که قبل از نخست‌وزیری مصدق و در جریان ملی شدن صنعت نفت در آبادان حضور داشت، راجع به مدرسه علمیه آبادان و جو حاکم بر آن می‌نویسد:

«او[آیت‌الله قائمی] را مردی شوخ، مؤدب، مقتدر و مدیر و مدبر دیدم. به تدریج در عمل او را بهتر از آنچه دیدم یافتم. طلابی که برای منبر به ایشان وارد می‌شدند در هر سطحی از تحصیل که بودند به مناسبت‌های مختلف به مساجد آبادان و حسینیه‌ها اعزام می‌کرد و ائمه‌ی جماعات آبادان در هر مقام علمی و اجتماعی که بودند غالباً مرکز اجتماعات و تصمیم‌گیری‌ها برای رفع مشکلات مردم در امور سیاسی در دفتر ایشان بودند. دفتر ایشان در حوزه علمیه ایشان واقع شده بود که سالنی برای پذیرایی روحانیون آماده بود و اهل منبر و روحانیون مهمان پیش از ظهر و بعد از گزاردن نماز، منبر ظهر و شب خود را مطرح می‌کردند.» [74]

آیت‌الله قائمی در کنار حوزه‌ی علمیه‌ی آبادان، اولین مدرسه‌ی دینی ویژه دختران در مقطع ابتدایی را در آبادان تأسیس کرد. این مدرسه تا شروع جنگ تحمیلی به فعالیت خود ادامه داد؛ اما متأسفانه در جریان جنگ تحمیلی تخریب شد و بعد از جنگ نیز به حوزه‌ی علمیه‌ی آبادان متصل گردید.

 

3 ـ 4)تأسیس حسینیه اصفهانی‌ها

از دیگر مراکزی که آیت‌الله قائمی در تأسیس آن نقشی محوری داشت، حسینیه اصفهانی‌های آبادان بود. این حسینیه که در ساخت آن تعد‌ادی از اهالی مذهبی اصفهان، نقش داشتند و به همین علت نیز به حسینیه اصفهانی‌ها نامگذاری شده، بنای پربرکتی بود که در آن مجالس کم‌نظیری تشکیل می‌شد. در این حسینیه بسیاری از بزرگان کشور سخنرانی کرده‌اند. بی‌شک حسینیه‌ اصفهانی‌ها در رشد و تعالی فرهنگ دینی مردم آبادان تأثیر زیادی داشته است. این حسینیه در اوج انقلاب تبدیل به مرکز تجمع جوانان مذهبی و انقلابی شد و نقش بسزایی در مبارزات مردم ایفا نمود. در این حسینیه اقدامات فرهنگی زیادی انجام گرفته است که برگزاری اولین نمایشگاه کتاب در آبادان یکی از موارد آن است.

 

4 ـ 4) تأسیس یتیم‌خانه(دارالایتام)

همان‌گونه که گفته شد، آیت‌الله قائمی در کنار فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی، توجه خاصی نیز به مشکلات اجتماعی مردم از خود نشان می‌داد. وی در راه سازماندهى نیروهاى فعال جامعه و در راستاى مقابله با وضعیت اسفبار فقرا و محرومان آبادان، تلاش‌های زیادی انجام ‌داد که یکی از آنها تأسیس دارالایتام در سال 1327 بود. این دارالایتام ابتدا در حسینیه پاکستانی‌ها و سپس با نام «پرورشگاه و دبستان استقامت» در محل کنونی‌اش ساخته شد. این دارالایتام در آغاز با سرپرستی بیش از یکصد یتیم شروع به فعالیت کرد که تعدادی از آنها بعداً به کسوت روحانیت درآمده و به ترویج دین و اقامه جماعت پرداختند. در اسناد ساواک آمده است که از این محل برای فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم استفاده می‌شده است. رئیس شهربانی آبادان در گزارشی راجع به وضعیت این مدرسه می‌نویسد:

«طبق گزارش مأمورین در سر درب دبستان ملی استقامت (پرورشگاه ایتام آبادان) نه تنها تزیین مشهود نبود حتی از نصب یک پرچم نیز خودداری و دانش‌آموزان آن پرورشگاه در رژه مدارس که به مناسبت این جشن بزرگ انجام یافت شرکت نداشتند. ...آقای شیخ عبدالرسول قائمی سرپرست آن پرورشگاه با کیفیت اشعاری علناً مبارزه منفی خود را به این وسائل ابراز می‌دارد. اینک مراتب برای هرگونه اقدام اعلام می‌گردد.»[75]

 

5 ـ 4) امدادرسانی و کمک به محرومان و نیازمندان

آیت‌الله‌ قائمى همان‌گونه که در مسایل فرهنگی و سیاسى از پیشگامان در آبادان و خوزستان بود، در هنگام وقوع بلایای طبیعی در منطقه و کشور با جمع‌آورى کمک‌هاى مردمى و یارى رساندن به محرومان نقش اجتماعی خود را به نحو احسن انجام می‌داد. وی حتی برای کمک به مصیبت‌دیدگان سایر کشورها نیز فعالیت می‌کرد. در جریان زلزله طبس که در سال 57 به وقوع پیوست، آیت‌الله‌ قائمى با کمک سایر روحانیون آبادان مبادرت به دریافت و ارسال کمک‌هاى فراوانى برای مردم طبس کردند.

مردم مظلوم و جنگ‌زده لبنان نیز به واسطه ارتباط نزدیکى که میان امام موسى صدر و آیت‌الله‌ قائمى وجود داشت، همواره از کمک‌هاى ارسالى ایشان بهره‌مند می‌شدند.

از دیگر اقدامات ارزشمند آیت‌الله‌ قائمى رسیدگى به وضعیت مالی مبارزین و خانواده‌هاى آنان در دوران ستم‌شاهى بود. وی هیچ‌گاه مبارزین و خانواده‌های آنان را تنها نگذاشت و به طرق مختلف آنان را مورد حمایت‌ مادی و معنوی قرار می‌داد.

 

6 ـ 4) کمک به ارتقاء باورهای اعتقادی مردم از طریق برگزاری جلسات دعا و قرآن

از جمله رسالت‌های ذاتی روحانیت، آگاه‌سازی مردم نسبت به مسائل مذهبی و اعتقادی می‌باشد. آیت‌الله قائمی علاوه بر انجام فعالیت‌های سیاسی که مستمراً با آن درگیر بود، کارهای دیگری نیز در مساجد، خصوصاً مسجد نو انجام می‌داد که جنبه تربیتی و تبلیغی داشت. این فعالیت‌ها همچنین پوشش مناسبی برای فعالیت‌های سیاسی نیز بودند. یکی از منابع ساواک که در یکی از جلسات تفسیر قرآن آیت‌الله قائمی حضور داشته است، در گزارشی می‌نویسد:

«آقای شیخ عبدالرسول قائمی از شب 7 / 7 / 42 بعد از خواندن نماز در مسجد نو به منبر می‌رود البته عده‌ای از بازاری‌ها در آنجا جمع می‌شوند و آقای قائمی آیه‌هایی از قرآن را تفسیر می‌نماید امشب که اینجانب در مسجد نو بودم فقط از قرآن مجید تفسیر می‌نماید و گاه‌گاهی هم تفسیر حکم جهاد برای اسلام واجب است را می‌گوید.»[76]

جلسات تفسیر آیت‌الله قائمی در روزهای جمعه در مساجد آبادان برگزار می‌شد و در آنها تمام روحانیون شرکت می‌کردند. علاوه بر جلسات تفسیر قرآن، جمعه‌ها نیز به طور سیار، دعای ندبه در یکی از مساجد آبادان با شکوه خاصی برگزار می‌شد.

 

ویژگی‌های اخلاقی و سیره عملی آیت‌الله قائمی

سیره عملى آیت‌الله‌ قائمى از عوامل مهم نفوذ اجتماعى وى در بین عامه مردم بود. کمتر کسى است که به ملاقات آن مرحوم رفته باشد و در خصوص زندگى بسیار ساده و زاهدانه‌اش سخن نگفته باشد.

آیت‌الله‌ قائمى ارادتى خاص به اهل بیت عصمت و طهارت داشت و مانند بسیارى از اولیای خدا به تهجد و شب‌زنده‌دارى و توسل و گریه بر حضرت اباعبدالله(ع) و تلاوت قرآن مى‌پرداخت و با اذکار و ادعیه مأثوره ـ همواره و خاصه در ماه مبارک رمضان ـ مأنوس بود. از دیگر خصال پسندیده‌ مى‌توان به صبر و شکیبایى، حلم، توکل، ایمان قلبى، دوراندیشى، وارستگى از وابستگی‌هاى مادى و دنیایى و گشاده‌رویى و گشاده‌دستی اشاره کرد و در یک کلمه مى‌توان گفت که گویى حضرت آیت‌الله‌ قائمى هر روز گفتار و کردار و پندار خویش را بر خطبه همام امیرالمؤمنین(ع) عرضه مى‌داشت.

تواضع و فروتنى او زبانزد خاص و عام بود و از کسانى که به هر دلیل به ملاقات ایشان مى‌رفتند به گرمى استقبال مى‌کرد و با مزاح‌های شیرین و ملیح و رفتار صمیمانه، آنان را مسرور و فضا را براى بیان مطالب گوناگون و پاسخ به سئوالات آنان فراهم مى‌کرد.

با وجود زهد و تقواى ممتازى که داشت، هیچ‌گاه مقدّس‌مآب و عبوس نبود، جلسات انسى که با علماى هم‌طراز خود داشت، همواره روح‌افزا و پرنشاط بود و او با مزاح‌هاى متین و شیرین خود مجلس را گرم مى‌کرد، ولى هیچ‌گاه عبارتى زشت نگفت و سخنى که موجب آزار دیگران شود نفرمود. از غیبت کردن و غیبت شنیدن سخت بیزار بود و دیگران را نیز از آن نهى مى‌نمود.

لطافتی که در گفتار داشت هم پند و نصیحت بود و هم تفریح عالمانه که غربت را برای روحانیون میهمان آسان می‌کرد. کسبه‌ی بازار ارادت خاصی به ایشان داشتند و مشکلات کسبی خود را به عرض ایشان رسانده و دوایر دولتی با وقوف به نفوذ مردمی در حد توان اهمیت می‌دادند. ورزشکاران باستانی مشکلات و بحث‌های ورزشی خود را در دفتر ایشان مطرح می‌کردند.[77]

هنگامی که ایشان به آبادان آمدند، چند روحانی در آن جا بودند از جمله شخصی با شهرت رئیس‌العلماء که نسبت به آیت‌الله قائمی بی‌مهری‌هایی داشت و آقای قائمی به‌گونه‌ای محترمانه با ایشان برخورد می‌کردند تا آنجا که در موقع وصیت کردن آقای قائمی را وصی خود قرار داده بود.[78]

آیت‌الله قائمی در امر به معروف و نهی از منکر به افراد برجسته‌ی اجتماع در هر پست و مقام بی‌ملاحظه بود. وی ملجأ و پناه بیچارگان و گرفتاران بود و هر کس هر نوع مشکلی داشت از طریق خاص خودش، به رفع آن می‌پرداخت، مثلاً مشکلات اداری مردم را به ادارات می‌نوشت و پی‌گیری نیز می‌کرد. در یک مورد کارگران شرکت نفت آبادان برای کمی حقوق نزد ایشان شکایت کردند، ایشان نیز نامه‌ای به رئیس شرکت نفت نوشت که باید برج آینده به حقوق ماهیانه‌ی کارگران اضافه شود. عدم توجه به این دستور و بی‌اعتنایی رئیس شرکت نفت باعث واکنش ایشان شده و حکم داد که کارکنان شرکت نفت سر کار نروند. در نتیجه این حکم کارگران اعتصاب کرده و شرایط برای شرکت نفت بسیار سخت شد، لذا با افزایش حقوق آنان موافقت گردید.[79]

 

شروع جنگ تحمیلی و ارتحال آیت‌الله قائمی

با شروع جنگ تحمیلى، آیت‌الله قائمی پشتیبانى در خور تحسینی از جبهه‌هاى نور علیه ظلمت کرد. ایشان در حالی که آبادان از ابتدای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به صورت شبانه‌روز زیر شدیدترین حملات توپخانه و بمباران قرار داشت و اکثریت اهالی، شهر را رها کرده بودند، حاضر به ترک آنجا نشد. وی سرانجام پس از تشدید بیماری ـ در سن87 سالگی ـ و با اصرار پزشکان و اطرافیان، بدون میل باطنی به زادگاه خود در اصفهان بازگشتند.[80]

آیت‌الله‌ قائمى در سال 1360 پس از سالیانی دراز به اصفهان بازگشت و 12 سال در مسجد باب‌الرحمه به برپایى نماز جماعت و تفسیر قرآن پرداخت. سرانجام این عالم ربانى پس از عمری خدمت به اسلام و مسلمین، در سحرگاه روز پنج‌شنبه بیست و دوّم شعبان 1414 ﻫ ق مطابق با چهاردهم بهمن 1372ﻫ ش در سن 97 سالگی در اصفهان دار فانی را وداع گفت و روح پاکش به ملکوت اعلی پیوست و رفتنش ثلمه‌ای جبران‌ناپذیر بر اسلام و روحانیت شیعه وارد ساخت.

پیکر پاک آن فقید سعید پس از تشییع باشکوه مردم قدرشناس اصفهان از مسجد باب‌الرحمه اصفهان به سوی مسجد سید تشییع و بنا بر وصیّت ایشان به شهر مقدس قم منتقل شد. نماز آن مرحوم را آیت‌الله شاهرودی اقامه کردند و سپس از مدرسه امیرالمؤمنین(ع) با حضور تعداد کثیری از دوستان به سوی حرم مطهر تشییع گردید و در جوار حضرت معصومه(س) و در یکی از اتاق‌های صحن بزرگ روی در نقاب خاک کشید. از طرف علما و مردم حق‌شناس، مجالس بزرگداشتی در شهرهای اصفهان، قم، آبادان، تهران و شیراز برای وی برگزار شد تا پیوند عمیق میان روحانیت اصیل و مردم بیش از پیش به نمایش گذاشته شود.

آیت‌الله قائمی توجه خاصی به هنر و خصوصاً ادبیات داشت. از وی دفتر شعری به یادگار مانده است که در آن اشعار نغزی در مدح اهل بیت‌ دیده می‌شود. این مقدمه را با یکی از سروده‌های ایشان که در صحن مطهر حضرت سید الشهداء علیه‌السلام سروده است به پایان می‌بریم:

 

این بارگاه کیست در این وادی بلا

کز عرش تا به فرش زند بانگ الصّلا

قدّوسیان به طوف حریمش درآمده

طوفان اشکشان ز زمین رفته تا سما

پرچم به رنگ سرخ، بر این بارگاه چیست

گویا شهید باشد و خونخواه او خدا

صورت بر آستانه قدسش نهاده‌اند

جن و ملک، مگر بود این عرش کبریا

رفتم که بر درون حریمش نظر کنم

دیدم ز سیل اشک نبد ره بدان سرا

پیری در آستان حریمش ستاده بود

با سوز و آه گفتمش ‌ای پیر رهنما

تدبیر چیست تا به درون حرم روم

با اشک و آه گفت بگیر اذن از خدا

اینجا حریم ذات خداوند سرمد است

احرام‌پوش و تلبیه‌گوی و سپس بیا

گفتم تو کیستی که ز خون کرده‌ای خضاب

گفتا حبیب عشقم و دربان این سرا

اسمم حبیب و پور مظاهر مرا لقب

چون عاشقم ز خون سرم بسته‌ام حنا

گفتم نشان اذن دخول از خدای چیست

گفتا دل شکسته و اشک روان تو را

اذن دخول چون طلبیدم ز کردگار

آمد غلام اشک که اینک بیا بیا

ناگه ز شش جهت دل من انقلاب یافت

چون قبر شش جهت به نظر آمدی مرا

سیلاب اشک و آه مرا غرق خون نمود

بیخود شدم ولی حجاب برفت از میان مرا

دیدم تنش چو مصحف اوراق، روی خاک

روی حصیر کهنه، ولی سر نبود و را

 یک نوجوان تازه خطی سر به سینه‌اش

شش ماهه کودکی به بغل سر ز تن جدا

بشنیدم از گلوی بریده صدای او 

می‌گفت انا الشهید به صد ناله و نوا

گفتم مگر سپاه نبودت در این دیار

گفتا نگاه کن و بنگر لشگر مرا

کردم نظر به جانب عرش برین حق

دیدم به عرش فوج شهیدان سر جدا

از یک طرف سپاه ملک ناله می‌کشید

از یک طرف گروه بشر با دو صد نوا

عقل از کفم رها شد و از غصه خون دلم

زان کشتگان بی سر و زان شیون و عزا

دستی ز غیب آمد و قلبم به دست او

گفتا به دست گیر دل و سوی من بیا

دیدم شهی که نور جمالش به نه فلک

تابیده است چون رخ پر نور مصطفی

از اشک چشم شبنم گل بر رخش پدید

از آه و ناله بود چو یعقوب مبتلا

پیش آمدم دو دست ادب بُد به سینه‌ام

گفتم تو کیستی به فدایت شوم شها

تیغت به دست، اشک به چشمان برای چیست

گفتا سؤال کن تو از آن پیر رهنما

باز آمدم به نزد نگهبان غم نصیب

گفتم فدایت مه تابان، بگو مرا

آن پاره پاره تن که و این کشتگان کیست

این منظر که باشد و این سرزمین کجا

آهی کشید و گفت به صد ناله، قائمی

این قائم است و منتظر امر کبریا

والسلام علی عبادالله الصالحین

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . نقد عمر، زندگانی و خاطرات حجت الاسلام علی دوانی، تهران، نشر رهنمون، 1382، ص 267.

[2] . همان.

[3] . امینی باغبادرانی، منصور، آبادان بود و یک پالایشگاه و یک حاج شیخ عبدالرسول قائمی، 1375، صص 22 ـ 24.

[4] . مقاله نورالدین حسین سنابادی عزیز در مورد آبادان.

[5] . دوانی، علی، مفاخر اسلام، ج 3، تهران، مرکز بررسی اسناد انقلاب اسلامی، صص 50 ـ 55.

[6] . آبادان از مهم‌ترین مناطقی بود که افکار و آثار کسروی رواج داشت و دلیل آن این بود که بیشتر اهالی آن غیربومی و از نظر اعتقادی چندان مقید و عمیق نبودند، به همین دلیل در معرض انحراف بیشتری قرار داشتند. نقد عمر، پیشین، ص 52.

[7] . همان، ص 53.

[8] . در یکم آذر هر سال، کسروی و هم‌باورانش اجتماع کرده و کتاب‌های مولوی، حافظ، سنایی، عطار، امام محمد غزالی، ابوسعید ابوالخیر، سهروردی و مفاتیح‌الجنان و دیگر کتاب‌های دعا را، درحالی آتش می‌زدند که زن و مرد و دختر و پسر دست یکدیگر را گرفته، در اطراف شعله آتش می‌رقصیدند.

ر.ک: مجموعه مقالات همایش بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص104.

[9] . نفوذ بهائیت در آبادان به حدی بود که دانشکده نفت آبادان، به وسیله‌ی تشکیلات بهائیت اداره می‌شد. این تشکیلات می‌کوشید میان مردم و مرجعیت شیعی شکاف ایجاد کند.

[10] . سند مورخه 9 / 3 / 1337 از همین مجموعه‌.

[11] . از آغاز نهضت حضرت امام (ره) در اوایل دهه‌ی 40، مجدداً فشارها بر مرجعیت، روحانیت و حوزه‌های علمیه گسترش یافت و بسیاری از علما و روحانیون ممنوع‌المنبر، تبعید و زندانی شدند و حتی به شهادت رسیدند.

[12] . منصور امینی باغبادرانی، پیشین، ص 43.

[13] . مفاخر اسلام، پیشین، ج 13، صص 50 ـ 55.

[14] . مفاخر اسلام، ج 13، پیشین، ص 272.

[15] . کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1381، ص 294.

[16] . مفاخر اسلام، ج 13، پیشین، صص 269 ـ 270.

[17] . چهاردهی، نورالدین، داعیان پیامبری و خدائی، تهران، 1366، ص136.

[18] . منصور امینی باغبادرانی، پیشین، صص 22 ـ 24.

[19] . ر. ک: ضمیمه شماره 19.

[20] . خاطرات و اسناد حجت‌الاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ص 272.

[21] . سند مورخه  9 / 1 / 1337  به شماره  255 در همین مجموعه.

[22] . سند مورخه 19 / 3 / 1337 به شماره 1204در همین مجموعه.

[23] . آیت‌الله قائمی از زمان آقا سید ابوالحسن اصفهانی نمایندگی در امور شرعی را داشتند. در زمان آیت‌الله‌العظمی بروجردی این نمایندگی به ایشان تفویض شد و پس از ارتحال ایشان از طرف تمامی مراجع تقلید این نمایندگی را برعهده داشتند.

[24] . اعلامیه مذکور به تاریخ 5 / 8 / 1341 در اسناد همین مجموعه منتشر شده است.

[25] . غلامرضا کرباسچی، پیشین، جلد 2، صص 41 ـ 42.

[26] . ر.ک: قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، 9 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[27] . سند مورخه 22 / 3 / 1342 به شماره 3478 از همین مجموعه.

[28] . اعلامیه علماء مهاجر به تهران، اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 88.

[29] . اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 4، ص 83.

[30] . سند مورخه 5 / 5 / 1342 به شماره 9939 / س ت در همین مجموعه.

[31] . منصوری، جواد، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، جلد دوم، ص 45.

[32] . اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 95.

[33] . راجع به آزادی امام(ره) از زندان و بازتاب‌های آن در سراسر کشور: ر.ک: سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی(ره)، دفتر اول، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1386، صص 831 به بعد.

[34] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، 9 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[35] . اعلامیه فاقد تاریخ بوده و در همین مجموعه منتشر شده است.

[36] . سند مورخه 20 / 4 / 1345 به شماره 23532 / 316 از همین مجموعه.

[37] . حجت‌الاسلام‌والمسلمین مروی خاطره‌ای نقل کرده‌اند که شجاعت آیت‌‌الله قائمی را نشان می‌دهد. وی می‌گوید: «در خارک منبر می‌رفتم. شبی علیه دستگاه صحبت کردم و مرا گرفتند و به آبادان تبعید کردند. در آبادان بودم که آقای قائمی به من گفتند شما شب در مسجد ما منبر بروید. من گفتم من ممنوع‌المنبرم. گفتند: من به شما می‌گویم منبر بروید و من چندین شب منبر رفتم و ایشان به من فهماندند که چقدر دستگاه طاغوت و احکامش پوشالی است.»

مصاحبه با محمد قائمی، فرزند آیت‌الله قائمی.

[38] . سند مورخه 20 / 12 / 1353 به‌ شماره 13261 /  هـ 1 از همین مجموعه.

[39] . سند مورخه  17 / 3 / 1352به شماره  37957  /  هـ 1 از همین مجموعه.

[40] . سند مورخه  6  / 5  / 1352  به شماره  4569  /  312 از همین مجموعه.

[41] . اعلامیه فاقد تاریخ و شماره بوده و در همین مجموعه منتشر شده است.

[42] . سند مورخه 16 / 3 /  1345 به شماره: 23050  /  316 از همین مجموعه.

[43] . سند مورخه 28  / 2  /  1345  به شماره: 3820  / 316 از همین مجموعه.

[44] . ر.ک. خاطرات 15 خرداد، (‌خاطره آقای حیدر میریونسی) دفتر پنجم، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، صص308 ـ 309. در خاطرات حجت‌الاسلام جمی نیز در این مورد آمده است: «گاهی اعلامیه‌ها و نوشته‌هایی که باید به نجف منتقل می‌شد از طریق مرحوم آقای قائمی به نجف فرستاده می‌شد. به یاد دارم گزارش بلندبالای چند صفحه‌ای را که قرار بود سریع به نجف و خدمت حضرت امام برسانند، ـ که باید پاکنویس هم می‌شد ـ بنده خیلی مرتب آن را پاکنویس کردم و توسط آقای قائمی به نجف می‌فرستادیم.»

خاطرات حجت الاسلام و المسلمین غلامحسین جمی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 95.

[45] . سند مورخه 25  / 7 / 1344 به شماره: 3527 / 316 از همین مجموعه.

[46] . سند مورخه 25 / 12 / 1352به شماره:39717 /  هـ1از همین مجموعه.

[47] . سند مورخه 1  / 2  / 1353 به شماره: 646  /  312  از همین مجموعه.

[48] . سند مورخه 1 / 9 / 1345 ب شماره: 53158 / 316 از همین مجموعه.

[49] . سند مورخه 9 / 7 / 1346 به شماره: 46 / 1455 / 16 از همین مجموعه.

[50] . راجع به امضاکنندگان مرجعیت امام(ره) ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله‌العظمی محمد فاضل لنکرانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393.

[51] . مصاحبه با حجت‌الاسلام و المسلمین صادقی، امام جمعه بهارستان، به نقل از مرحوم حاج محمد زریباف اصفهانی از پیشکسوتان آبادان.

[52] . برای آگاهی از مشی مبارزاتی آیت‌الله قائمی، ر.ک: خاطرات حجت الاسلام و المسلمین غلامحسین جمی، پیشین، صص 91 ـ 92.

[53] . سند مورخه12 / 6 / 1352به شماره:36331 / هـ1از همین مجموعه.

[54] . سند مورخه 26  / 4  / 1352  به شماره:  2382 از همین مجموعه.

[55] . سند مورخه 20 / 12 / 1353 به شماره: 13261 /  هـ 1 از همین مجموعه ر.ک: خاطرات حجت‌الاسلام جمی، پیشین، صص  91 ـ 92 و همچنین ر.ک: خاطرات آیت‌الله محمد یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 200 ـ 201.

[56] . سند مورخه 9 / 2 / 1354 به شماره: 585 / 312 از همین مجموعه.

[57] . منصور امینی باغبادرانی، پیشین، ص36.

[58] . خاطرات آیت‌الله سید حسن طاهری خرم آبادی، 2 جلد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[59] . سند مورخه 29 / 7 / 1346 به شماره: 11735 /  ﻫ از همین مجموعه.

[60] . خاطرات آیت‌الله سید حسن طاهری خرم‌آبادی، پیشین.

[61] . خاطرات آیت‌الله محمد یزدی، پیشین، صص 202 ـ 203 و همچنین ر.ک: خاطرات آیت‌الله سید حسن طاهری، پیشین.

[62] . خاطرات آیت‌الله سید حسن طاهری خرم‌آبادی، پیشین، و همچنین نگاه شود به: خاطرات آیت الله ابوالقاسم خزعلی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ص 132؛ همچنین ر.ک: عروج از زندان، زندگی و مبارزات شهید آیت‌الله سعیدی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1385، صص 120 ـ121.

[63] . سند مورخه 11 / 3 / 1356 به شماره: 8854 / 11 از همین مجموعه.

[64] . بسیاری از روحانیون آبادان امکاناتی از قبیل مسجد و مدرسه را از آیت‌الله قائمی گرفته بودند. ر.ک: مقاله نورالدین حسین سنابادی عزیز در مورد آبادان.

[65] . سند مورخه 25 / 12 / 1355 به شماره: 12313  /  ﻫ 1 از همین مجموعه.

[66] . سند مورخه  24  / 3  / 1355  به شماره:  3338 / 382 از همین مجموعه.

[67] . سند مورخه 23 / 12 / 1355 به شماره: 12284 / هـ1 از همین مجموعه.

[68] . سند مورخه 9 / 8 / 1356 به شماره: 35872 / 6 ﻫ 3 از همین مجموعه.

[69] . ر.ک: قیام 19 دی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382.

[70] . سند مورخه 30 / 2 / 1357 به شماره: 752 / 56 از همین مجموعه.

[71] . ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجت‌الاسلام غلامحسین جمی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392.

[72] . مفاخر اسلام، پیشین، ج 13، ص 269.

[73] . حجت‌الاسلام جمی از شاگردان آیت‌الله قائمی در این مورد می‌نویسد: «شخص مدیر و مدبری [بود] که به تدریس خیلی اهمیت می‌دادند. من خودم سیوطی و مغنی و مقدار زیادی از عروةالوثقی و شرایع را پیش ایشان خواندم.» خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین غلامحسین جمی، پیشین، ص 89.

[74] . خاطرات و اسناد حجت الاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 271.

[75] . سند مورخه 12 / 8 / 1337 به شماره:  4907 /  ﻫ از همین مجموعه.

[76] . سند مورخه 7 / 7 / 1342 بدون شماره از همین مجموعه.

[77] . ر.ک: خاطرات و اسناد حجت‌الاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان، پیشین، ص 272.

[78] . ر.ک: مفاخر اسلام، پیشین، ج 13.

[79] . خاطرات و اسناد حجت‌الاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان، پیشین، صص 273 ـ 276.

[80] . در جریان جنگ تحمیلی سه تن از نوه‌های ایشان به نام‌های حسین مباشری، منصور نکونام و مجاهد بهرامی به درجه رفیع شهادت رسیدند.

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.