مقدمه - کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله سپید و سیاه به روایت اسناد ساواک

* على بهزادى که بود؟

على بهزادى مدیر مجله سپید و سیاه، در فروردین سال یکهزار و سیصد و چهار خورشیدى در خانواده‌اى نظامى و خرده مالک در شهرستان رشت پا به عرصه حیات نهاد. پدرش غلامحسین بهزادى افسر شهربانى بود که با درجه سرهنگى بازنشسته شد. دو برادر وى به نام‌هاى نادر و منوچهر نیز به جرگه نظامیان پیوسته که اولى به ژاندارمرى و دومى به شهربانى ملحق شدند.

بهزادى پس از پایان تحصیلات دانشگاهى در مقطع لیسانس، در سال 1328 براى ادامه تحصیل راهى فرنگ شد و در سال 1331 در رشته حقوق فارغ‌التحصیل و به دریافت مدرک دکترى نایل آمد.

او در بیوگرافى مدیران جراید و مجلات کشور درباره خودش چنین مى‌گوید:

«پس از خاتمه تحصیل و بازگشت به کشور، بلافاصله اقدام به انتشار مجله سپید و سیاه نموده و روزنامه نویسى را با این مجله آغاز کردم. علاوه بر صاحب امتیازى این مجله، وکیل پایه یک دادگسترى نیز هستم.» در بهمن 1328 تا اردیبهشت 1331 شمسى براى ادامه تحصیل به پاریس رفتم و دکتراى حقوق اخذ کردم. من با دخترعمویم ازدواج کرده و صاحب دو فرزند پسر و یک فرزند دختر هستم. با افراد غیرفامیل معاشرت چندانى نداشته و در خلخال و رشت تعدادى زمین کشاورزى دارم.»

هر چند خانواده على بهزادى : «جزو خرده مالکین رشت بود و در روستاى پسیخان از توابع شهرستان رشت، شالیکارى، باغ توتون و باغ توت براى پرورش کرم ابریشم، داشت.»[1] و از طرفى نیز در رده‌هاى مهم نظامى داراى پایگاه و جایگاه بود، ولى در برکشیدن وى، عیسى بهزادى ـ عمو و پدر همسر ـ که از فراماسونرهاى معروف و عضو لژهاى متعدد فراماسونرى بود،[2] نقش اساسى داشت.

دکتر على بهزادى جزو نخستن گروه‌هایى بود که پس از خاتمه جنگ جهانى براى ادامه تحصیل به فرانسه رفت. همزمان با گذراندن دوره دکتراى حقوق بین‌الملل در دانشگاه پاریس، به شهر دانشگاهى «برن» در غرب فرانسه رفت و در دوره دکترى دولتى تاریخ آن دانشگاه نیز نام‌نویسى کرد و یک دوره ـ البته ناتمام ـ روزنامه‌نویسى را هم دید،[3] ولى بنا بر توصیه عیسى بهزادى، سوداى دکترى تاریخ و اتمام دوره روزنامه‌نگارى را واگذاشت و به ایران بازگشت. وى در این رابطه مى‌گوید :

«پدرم با ادامه تحصیل من موافق بود. همسرم که در اثر وقایع جنگ کُره و محاصره معروف برلین به وسیله شوروى‌ها و احتمال شروع جنگ جهانى سوم به ایران برگشته بود، راضى بود که من مدتى دیگر در فرانسه بمانم ولى عمو و پدرزن من آقاى عیسى بهزادى که در ضمن بزرگ خانواده بود، اعتقادى به گرفتن یک درجه دکترى دیگرى نداشت. او مى‌گفت هر چه زودتر برگردى، شانست براى بدست آوردن شغل بهتر، بیشتر خواهد بود، اتفاقا یکى دو نفر از تحصیل‌کرده‌هاى حقوق در فرانسه که پس از بازگشت به ایران به وزارت رسیده بودند، نمونه خوبى براى اثبات این نظر بودند. وسوسه بدست آوردن کار خوب باعث شد سریعتر از آنچه تصور مى‌شود به وطن بازگردم».[4]

على بهزادى در سال 1331 به ایران بازگشت و على‌رغم اینکه دوره روزنامه‌نگارى را در فرانسه ناتمام رها کرده بود، به سراغ روزنامه‌نگارى رفت.

وى در این رابطه مى‌گوید :

«درست در سال 1331، زمانى که من از فرانسه دکترى گرفته بودم و در ایران دنبال کار این در و آن در مى‌زدم، دکتر [بهاءالدین] پازارگاد هم که قصد انتشار مجدد «خورشید ایران» را داشت، در جستجوى چند جوان تحصیل‌کرده به این در و آن در مى‌زد. یک روز زنده‌یاد على پارسى‌پور قاضى دادگسترى که هم با من خویشاوندى داشت و هم با دکتر پازارگاد نسبت داشت، جریان را با من در میان گذاشت ... با مشغول شدن در خورشید ایران از رنج بیکارى رهایى پیدا مى‌کردم ...»[5]

على بهزادى که به مدت دو ماه در «خورشید ایران» کار مجانى کرده بود،[6] بنا بر توصیه عموى خود، به همکارى با محمدعلى مسعودى ـ روزنامه‌نگارى که در راستاى سیاست انگلستان و تحکیم رژیم پهلوى گام برمى‌داشت ـ روى آورد. ایشان در توجیه این همکارى مى‌گوید :

«یک روز عمویم به من گفت : امروز محمدعلى خان مسعودى را دیدم. با عمویش عباس مسعودى به هم زده‌اند و از اطلاعات بیرون آمده. مى‌خواهد یک روزنامه یومیه منتشر کند. امتیاز روزنامه را هم گرفته... با توجه به اینکه از سوئى بیکارى مرا آزار مى‌داد و از طرفى همیشه اعتقاد داشتم انسان اگر خودش بخواهد در هر شرایطى مى‌تواند سالم بماند، تصمیم گرفتم پیشنهاد عمویم را بپذیرم و کار با محمدعلى مسعودى را شروع کنم ...»[7]

این دو، چاپخانه «چهر» را خریدارى کردند و على بهزادى به عنوان مدیر عامل و محمدعلى مسعودى به عنوان رئیس هیأت مدیره انتخاب و تحت نام شرکت سهامى چاپ «مسعود سعد» کار را شروع کردند.

پس از چندى، على بهزادى تصمیم گرفت، به طور مستقل به فعالیت مطبوعاتى خود ادامه دهد.

وى در این رابطه چنین نقل مى‌کند :

«از اوایل سال 1332 درصدد برآمدم شرکت با محمدعلى مسعودى را به همان چاپخانه محدود کرده و خودم به طور مستقل، مجله منتشر کنم. گرفتن امتیاز روزنامه در آن زمان بسیار ساده بود. اما صدور امتیاز روزنامه و مجله که تا آن زمان آزاد بود، در سال 1332 ممنوع شد. من که به اعتماد آسان گرفتن امتیاز در آگهى‌هاى خود تاریخ انتشار مجله راهم تعیین کرده بودم، تصمیم گرفتم از امتیاز افراد دیگر استفاده کنم ... شماره‌هاى اول و دوم مجله را با امتیاز روزنامه‌هاى «غوغاى من» و «خاور زمین» منتشر کردم».[8]

 

* تولد مجله سپید و سیاه

در شرایطى که کودتاى ننگین انگلیسى ـ امریکائى فضل‌اللّه‌ زاهدى در 28 مرداد 1332 به بار نشسته و تعدادى از نشریات ـ از جمله نشریاتى که به هوادارى از دکتر مصدق، مطلب مى‌نوشتند ـ را به محاق تعطیلى کشانده بود، على بهزادى، اجازه یافت تا اولین شماره مجله خود را پس از کودتا، به نام سپید و سیاه به دکه‌هاى روزنامه‌فروشى، عرضه کند.

مجله سپید و سیاه از همان ابتداى راه کوشید که رنگ و صبغه کاملاً غیرسیاسى به خود بگیرد. عمده موضوعات و نوشته‌هاى این مجله 40 صفحه‌اى را مطالب غیرسیاسى تشکیل مى‌داد. البته سپید و سیاه در عِداد نشریاتى از قماش خودش بود که تنها طبقات خاصى از خوانندگان را پوشش مى‌داد. مطالب سیاسى نشریه سپید و سیاه نیز بیشتر به اخبار و اطلاعات مربوط به دربار، خانواده سلطنتى، سفرهاى شاه و شاهزاده‌ها و جریانهاى سیاسى مخالف دولت مصدق مربوط مى‌شد. با نگاهى گذرا بر مطالب، مى‌توان به صورت برجسته دریافت که این موضوعات حجم اصلى نشریه سپید و سیاه را به خود اختصاص مى‌دهند :

داستانهاى دنباله‌دار عشقى، زندگى هنرپیشه‌هاى خارجى با عکس و تفضیل، زندگى هنرمندان و هنرپیشه‌هاى ایرانى، داستانهاى کوتاه مبتذل و سطحى، طنز غیرسیاسى و بیشتر غیراخلاقى، آگهى‌هاى تبلیغاتى که در این میان استفاده ابزارى فراوانى نیز از بانوان مى‌شد، سرگرمى و جدول، نامه‌هاى خوانندگان و گاه گاهى نیز گزارش‌هاى اجتماعى. این رویه مجله سپید و سیاه طى سالهاى بعد علیرغم تعطیلى، سانسور و وقفه‌هاى گاه و بى‌گاه در چاپ همچنان حفظ شد به گونه‌اى که حتى در سال 1341 یعنى حدود ده سال پس از انتشار نخستین شماره از مجله به وضوح دیده مى‌شود. مجله سپید و سیاه در دهه دوّم از عمر خویش با افزایش حجم یعنى رساندن تعداد صفحات خود به 60 ورق همچنان در مسیر گذشته قلم مى‌زد ضمن آنکه در این دهه با استفاده از چند تن از نویسندگان و ادباى کشور کوشید که طبقات فرهنگى را نیز پوشش دهد ولى حجم بالاى مطالب سطحى، مبتذل و گاه مستهجن دیگر جایى براى رشد و نمو مطالب فرهنگى و ادبى در این مجله نمى‌گذارد و همواره نشریه به لحاظ مطالب فرهنگى، ادبى دچار فقر و ضعف بود و حضور برخى از مشاهیر ادبى نیز براى افزایش تعداد خوانندگان چاره ساز نبود.

زیاد شدن نشریات مبتذل و سطحى مانند سپید و سیاه کم کم عرصه را بر این مجله تنگ کرد به نحوى که در سالهاى پایانى دهه 40 و اوایل دهه 1350 تا تعطیلى کامل نشریه، تنگناهاى مالى ناشى از پایین بودن تیراژ و بدهى‌هاى فراوان، همواره دغدغه‌اى براى مسئولین و مدیران نشریه بود.

در مقایسه محتواى نشریه طى دهه 30 تا 40 و اوایل دهه 50 تا زمان تعطیلى کامل درمى‌یابیم، که افزایش تعداد صفحات ، هیچ تغییرى در رویه و اداره  نشریه صورت نگرفته و همچنان خط ابتذال، سطحى‌نگرى، غیرسیاسى بودن حفظ شده است. در دهه دوم و سوم چاپ مجله سپید و سیاه درج مطالبى مانند داستانهاى عشقى دنباله‌دار، زندگى نامه هنرپیشه‌هاى داخلى و خارجى با تصویر و تفسیر، طنز، سرگرمى، مطالب ادبى و فرهنگى، آگهى‌هاى تبلیغى همراه با تصاویر زنان، نامه‌هاى خوانندگان، گزارش‌هاى اجتماعى، هنرى، اقتصادى، و گاه گزارشهاى ویژه در مورد سفرهاى مقامات دولتى و دربار به اطراف و اکناف و... محتواى مجله را تشکیل مى‌داد. ضمن آنکه تعداد صفحات تا 30% افزایش یافته است.

بطورکلى خطى که مسئولین و مدیران نشریه سپید و سیاه دنبال مى‌کردند، انتشار یک مجله عامه‌پسند بوده و گاهى نیز نگاهى به اقشار تحصیلکرده و فرهیخته جامعه نیز داشته است و شاید بتوان گفت یکى از دلایل اصلى شکست و تعطیلى این مجله، صرفنظر از اینکه، رژیم پهلوى دیگر خود را نیازمند انتشار آن نمى‌دید، عدم توانایى در ایجاد تغییرات کیفى در محتواى نشریه، ثابت بودن رویه مجله در نشر مطالب و تکیه به خوانندگان عامى و سطحى پسند بوده است.

 

* عضویت در تشکیلات فراماسونرى

فراماسونرى به عنوان تشکیلاتى منسجم، مرموز و درهم پیوسته با مراکز جهانى قدرت سیاسى، پدیده‌اى است که از قرن هیجدهم به بعد و در پیوند با رویکرد استعمارى تمدن غرب و مراحل تاریخى شکل‌گیرى آن به وجود آمده است. این تشکیلات در سازگارى با نقش تاریخى ویژه‌اى که در لواى شعار «برادرى، برابرى، آزادى»، و «نوع‌دوستى»، و در مراحل بعدى «ایجاد حکومت واحد جهانى» ایفاگر آن بود، گام به گام با نفوذ استعمارى دول غربى در عالم توسعه یافته و به سازمانى جهانى بدل شده است.[9]

حسین فردوست در نقل خاطرات خود، در رابطه با این موضوع، مى‌گوید :

«فراماسونرى در ایران از آغاز به عنوان یک سازمان سیاسى» به نفع انگلستان کار مى‌کرد، به نحوى که اکثر مقامات مهم مملکتى یا فراماسون بودند و آن مقام به آنها داده مى‌شد و یا پس از اشتغال فراماسون مى‌شدند. پس در ایران مهمترین تشکیلات سیاسى اداره‌کننده کشور تا مدت‌ها همین تشکیلات فراماسونرى بود که اشرافیت و خانواده‌هاى صاحب مقام و ثروت را در زیر پوشش گرفته بود و منویات امپراطورى انگلستان را پیاده مى‌کرد. در دوران سلطنت محمدرضا، او ابتدا اجازه تأسیس یک لژ فراماسونرى به نام «لژ پهلوى» را داد، که فردى به نام جواهرى در رأس آن قرار داشت و ارنست پرون در این لژ فعال بود و همه‌کاره بود و رابط محمدرضا با لژ محسوب مى‌شد».[10]

دکتر على بهزادى در پیروى از عموى خود ـ عیسى بهزادى ـ که از فراماسونرهاى معروف و عضو لژهاى متعدد فراماسونرى بود و در سال 1330 در شکل‌گیرى و رشد مجدد فراماسونرى، نقش بسزایى داشت، به عضویت این تشکیلات پذیرفته شد و در لژهاى خیام، کوروش، نور، آریا و رازى به تأمین اهداف سردمداران فراماسونرى مشغول شد.

در رابطه با نقش عیسى بهزادى در احیاى مجدد فراماسونرى، در اسناد ساواک، چنین مى‌خوانیم :

«نامبرده ـ عیسى بهزادى ـ از جمله کسانى بوده که در شکل‌گیرى و رشد مجدد فراماسونرى ـ از سال 1330 به بعد ـ نقش بسزایى داشته است.»

و در جایى دیگر، سخنرانى عیسى بهزادى در انجمن رازى را چنین ثبت کرده است :

«اینجا که هم‌اکنون در آن نشسته‌اید به مبلغ 200 هزار تومان خریدارى کردم و با تهیه این مکان بود که ماسون‌ها تدریجا جمع شدند و ما توانستیم از نو ماسونى را نضج دهیم تا این که پنج نفر منجمله بنده به خارج رفتیم و سه نفر ما استاد شدیم».

 

* دکتر على بهزادى و امیرعباس هویدا و سیدضیاءالدین طباطبائى

امیرعباس هویدا بهائى مسلکى بود که در زمان استقرار در کاخ سازمان ملل در ژنو ـ 1335 ـ 1330 ـ به جرگه فراماسونرى پیوست و در بازگشت به ایران از حمایت نیرومند ماسون‌هاى داخلى و خارجى برخوردار شد.[11]

دکتر على بهزادى که حداقل در عضویت «لژ کورش»[12] با او مشترک بود، ارتباط و دوستى تنگاتنگى با هویدا داشت و در مجله سپید و سیاه، در راستاى اهداف او، انجام وظیفه مى‌کرد.

بهزادى رابطه خود با هویدا را این گونه ترسیم مى‌نماید :

«او [هویدا] در اوایل کار، خود را از علاقه‌مندان مجله سپید و سیاه معرفى مى‌کرد ... در یکى از سفرها به یکى از شهرستان‌ها از چند روزنامه‌نگار هم دعوت کرد همسفر او باشند. من هم یکى از این همسفران بودم ... هویدا ... در آغاز نخست‌وزیرى نسبت به من و مجله سپید و سیاه توجه خاصى نشان مى‌داد ... اغلب به من تلفن مى‌کرد. گاهى مرا براى صرف ناهار خصوصى با خودش و مادرش به خانه‌اش دعوت مى‌کرد ... او از من مى‌خواست مصاحبه‌هاى مفصلى با او ترتیب بدهم تا او گاه گاه حرفهایش را بزند. او ضمن مصاحبه‌ها، از مجله سپید و سیاه هم تعریف مى‌کرد ...[13] روابط هویدا با من در آن زمان [تعطیلى نشریاتى مانند توفیق، خوشه، بامشاد ]ظاهرا بسیار خوب بود، آن هم تا آن درجه که گاهى مرا دچار حیرت مى‌کرد. در آن ایام به دفعات پیش مى‌آمد وقتى وارد ضیافت‌هاى نخست‌وزیرى مى‌شدم، با او دست مى‌دادم، اما تا مى‌خواستم به کنارى بروم مرا نگه مى‌داشت. یک دستش را به گردن من مى‌انداخت و با دست دیگر گیلاسش را جلو دهان من مى‌گرفت. این کار در نظر او نهایت محبتى بود که یک نخست‌وزیر مى‌توانست نسبت به یک روزنامه‌نویس از خود نشان بدهد.

در همان اوقات یک روز از دفتر نخست‌وزیرى به من تلفن شد که در فلان روز و فلان ساعت براى صرف ناهار با «جناب آقاى نخست‌وزیر» در کاخ نخست‌وزیرى حاضر شوم. آن روز ده دوازده نفر از رجال و افراد گروه‌هاى مختلف سطح بالاى مجلس و دولت در مهمانى ناهار نخست‌وزیر حضور داشتند. در آن روز امیرعباس هویدا بیشتر مدت وقتش را صرف تعریف از من کرد.

آن روز او از من و سپید و سیاه با توصیفاتى چون «باشرف‌ترین»، «شریف‌ترین»، «بهترین» و «مفیدترین» یاد کرد...[14]

دکتر على بهزادى، داستان حضور در کاخ سعدآباد، به همراه سیدضیاءالدین طباطبائى براى رهائى برادرش ـ سرهنگ نادر بهزادى که به ریاست آگاهى تهران رسیده و در ماجرائى به زندان افتاده بود ـ را چنین تعریف مى‌کند :

برنامه‌اى که سید براى نجات برادرم ترتیب داد، آن بود که یک روز دوشنبه مرا با اتومبیل خود به کاخ سعدآباد برد ... مرا در نقطه باصفایى از کاخ گذاشت... او به من گفته بود ... نجات برادرت... با توجه به دشمنان بزرگى که در سطح بالاى ارتش درصدد او هستند مانند : سپهبد دکتر ایادى، سپهبد مرتضى خسروانى و دارودسته آنها ـ فقط از دست شاه ساخته است. من بعد از ناهار شاه را براى مشاهده درختان تازه‌اى که پرورش داده‌ام به باغ مى‌آورم و در آنجا از او مى‌خواهم به ماجراى پرونده‌سازى برادرت گوش کند و هر دستور که داد خودم آن را به مرحله اجرا درمى‌آورم... اما از بخت بد آن روز سفیر امریکا مهمان شاه بود... آنگاه براى آنکه به خیال خود مرا دلدارى داده باشد از باغدارى و کشاورزى تعریف کرد، بعد پیشنهاد کرد پانزده هکتار از اراضى دشت قزوین خود را به نام من کند».[15]

 

* ارتباط با ساواک

بسیارى از مطبوعات عصر پهلوى به عنوان ارگان ساواک و در خدمت اهداف امنیتى آن، انجام وظیفه مى‌کردند.

عبدالرحمن فرامرزى این مطلب را در ضیافتى که تیمور بختیار ـ اولین رئیس ساواک ـ به مناسبت افتتاح کاخ پذیرائى دولت ترتیب داده بود و دکتر على بهزادى هم در آن شرکت داشت، چنین تصویر مى‌کند :

«کار ما روزنامه‌نویس‌ها این است که برویم بگردیم، سوژه پیدا کنیم، درباره‌اش فکر کنیم، مقاله بنویسیم، برایش عکس پیدا کنیم و چاپ کنیم. همه این زحمت‌ها را عوض ما، آقایان به گردن گرفته‌اند، سوژه را شما پیدا مى‌کنید. کار نوشتن را، نویسنده‌هاى فرماندارى نظامى به عهده مى‌گیرند. بعد مى‌دهید ماشین مى‌کنند، برایش تیتر مى‌زنید. سوتیتر مى‌زنید، اندازه حروفش را تعیین مى‌کنید، حتى از این مهم‌تر جاى چاپش را شما معین مى‌کنید که در چه صفحه‌اى و در کجاى صفحه چاپ شود.[16]

در تأیید مطلب فوق، سندهاى متعددى در بایگانى ساواک، موجود است. به عنوان نمونه در یک گزارش مسئول امور مطبوعاتى ساواک در 5 خرداد سال 1338 به مسئول امنیت داخلى آمده است :

«چون در مجله سپید و سیاه هفته قبل در مورد حمله به شوروى شرح مختصرى درج شده بود لذا به دکتر بهزادى مدیر مجله مزبور کرارا تأکید و متذکر گردیده که مقاله مفصل‌ترى طبق نظریات دولت و سیاست عالیه مملکت درج نماید.

دکتر على بهزادى، نمونه‌اى از این ارتباط را چنین نقل مى‌کند :

«اوایل سال 1339 بود از ساواک به من زنگ زدند و فورا براى یک امر لازم به ساختمان شماره ... مراجعه کنم ... به ساختمان مورد نظر رفتم. سرهنگ هژبر کیانى ... انتظارم را مى‌کشید ... در اتاق باز شد یک سرگرد ... وارد شد ... سرهنگ کیانى او را اینطور معرفى کرد ... جناب سرگرد عبدالعظیم ولیان از همکاران دانشمند ما، غرض از مزاحمت این بود که ایشان را به شما معرفى کنم ... آقاى ولیان کتابى درباره پاکستان نوشته‌اند... ما علاقمند هستیم که این کتاب نفیس در مجله شما نقد و بررسى شود ... کتاب را دادم یکى از نویسنده‌ها چند سطرى درباره‌اش نوشت و با عکس ولیان در قسمت دوم مجله چاپ کردم.»[17]

ارتباط دکترعلى بهزادى با عبدالعظیم ولیان، ادامه یافت و این عمل چند بار دیگر نیز تکرار شد، تا اینکه ولیان به عنوان وزیر تعاون و امور روستاها به کابینه هویدا پیوست. حال وقت آن بود که بهزادى نیز از این انتصاب، بهره‌مند گردد :

«دکتر ولیان ضمن مشورت با او [على‌اکبر صفى‌پور مدیر مجله امید ایران و دوست ولیان] اظهار تمایل کرد به جاى دکتر انوشیروانى مرا به عنوان مشاور آن وزارتخانه انتخاب کند. صفى‌پور این انتخاب را تأیید کرد و جریان را با من در میان گذاشت ـ پیشنهاد ولیان را پذیرفتم ... به دیدن دکتر ولیان رفتم ... گفت ... به موجب حکمى که برایتان نوشته‌ام شما مشاور وزیر تعاون و امور روستاها هستید، بنابراین همین قدر که با من در تماس باشید کافى است». [18]

و نمونه دیگر این همراهى، سندى است که در مورخه 10 / 5 / 47 به شرح زیر به ثبت رسیده است :

«سازمان بازرسى شاهنشاهى : اخیرا به منظور همکارى با ماموران سازمان بازرسى شاهنشاهى سه نفر از مدیران مطبوعات تهران به اسامى رحیم زهتاب‌فرد، مدیر هفتگى نامه اراده آذربایجان ـ دکتر على بهزادى، مدیر مجله سپیدوسیاه و دکتر انوشیروانى، مدیر روزنامه سحر انتخاب گردیده‌اند ـ تا در معیت هیئت اعزامى سازمان به استانهاى آذریایجان شرقى و غربى ـ فارس و کردستان مسافرت و به درخواست شکایات اهالى رسیدگى نمایند. سه تن روزنامه‌نگاران فوق‌الذکر حسب‌الامر شاهنشاه آریامهر از بین کلیه مدیران مطبوعات تهران انتخاب گردیده‌اند و انتخاب آنها نیز با توجه به سوابقشان در محافل مختلف حسن اثر داشته است.[19]

همزمان با کودتاى آمریکائى ـ انگلیسى 28 مرداد 1332، استبداد و خفقان بر کشور حاکم شد. کودتاگران که خود را پیروز میدان یافتند، از انتشار بسیارى از نشریه‌ها جلوگیرى کردند و از صدور مجوز براى روزنامه و نشریه‌اى جدید جلوگیرى نمودند.

در این دوران، به غیر از عوامل وابسته به حاکمیت و فرمانبرداران آنها، کسى اجازه انتشار نمى‌یافت.

پس از کودتاى 28 مرداد تا سال 1357 صحنه مطبوعات، شاهد تکتازى و اقتدار نشریاتى بود که به نفع رژیم سلطنتى مى‌نوشتند و براى تحکیم و ترویج بنیان‌هاى حکومت مى‌کوشیدند.

پروفسور حمید مولانا ضمن تقسیم شکاف بین مطبوعات و جامعه ایران در شش دوره، درباره دوره پنجم این شکاف که مقطع بعد از کودتاى 28 مرداد است، چنین مى‌گوید :

«دوره پنجم شکاف بین مطبوعات و جامعه ایرانى که از کودتاى 28 مرداد شروع شده و تا آغاز انقلاب اسلامى ادامه مى‌یابد، دربردارنده مطبوعاتى است که به کلى رابطه خود را با جامعه اسلامى قطع کرده و با شورش و مبارزه علیه سنت و مقدسات ملى و مذهبى در خدمت تبلیغ و پروپاگاند پهلوى قرار مى‌گیرد».[20]

دکتر على بهزادى، رسالت خود را در خدمت به رژیم پهلوى، در زمینه مطبوعات دید و علم و قلم خود را به استخدام ظلم و جور حاکمیت به کار گرفت و مجله او، در چهارچوب سیاست هایى که توسط هیأت حاکمه و فرماندارى نظامى، تعیین مى‌شد، به فعالیت پرداخت و بارها مورد تشویق و تقدیر قرار گرفت.

مجله سپید و سیاه در مدت انتشار، مثل سایر نشریات عصر پهلوى، مجرى سیاست‌هاى رژیم شاه بود و گاهى از اوقات در بعضى زمینه‌ها که، جنبه ضدیت با اعتقادات دینى مردم داشت، دامنه گسترده‌ترى مى‌یافت. مبارزه با مبانى اعتقادى مردم، تبلیغ بى‌بندوبارى و اشاعه فساد و فحشاء، ایجاد زمینه فکرى و فرهنگى در راستاى ادامه حاکمیت پهلوى، چشم‌پوشى از تمامى غارتگرى‌ها و چپاول سردمداران رژیم و معاهدات و پیمان‌هاى نابرابر با کشورهایى مانند: امریکا، انگلیس، فرانسه، اسرائیل و ... سودجویى از طریق نوشتن مقالات چاپلوسانه، از محورهاى فعالیت این مجله بود. بخشى از این فعالیت‌ها به این شرح است :

 

*  اشاعه فساد و فحشا

زمانى که رضاخان بر اریکه پادشاهى تکیه زد و تخت شاهنشاهى خویش را محکم یافت، احساس قدرقدرتى کرد و برنامه دین ستیزى آشکار را در دستور کار قرار داد. قانون کشف حجاب، لباس متحدالشکل و تحت فشار گذاشتن حوزه‌هاى علمیه و علماء، از جمله مواردى بود که ماهیت رژیم پهلوى را در مبارزه با اسلام برملا کرد. ولى مخالفت و مقاومت مردم متدین و مبارزات علماى دین ـ که نمونه آن قیام خونین مسجد گوهرشاد مى‌باشد ـ این برنامه را با شکست مواجه کرد، ولى این هدف در دوران محمدرضا پهلوى، به شکل وسیعترى، ادامه یافت. ایجاد مراکز فساد و فحشاء، رواج فیلم‌هاى مبتذل، نشر آثار عشقى و عریان، و ... از جمله ابزارى بود که جوانان این مرز و بوم را به لاابالى‌گرى و پوچى، سوق مى‌داد.

در این بین، نقش مجله‌ها و روزنامه‌ها، نقشى حیاتى و تعیین‌کننده بود.

حضرت امام خمینى (ره) در این خصوص، چنین مى‌فرمایند :

«یکى از چیزهایى که نیازمند به اصلاح است همین روزنامه‌ها و مجلات و هفتگى نامه‌ها است که امروز به این صورت اسف‌آور است و در حقیقت بعضى از آنها را باید کانون پخش فساد اخلاق و فحشا گفت براى نشر بى‌عفتى‌ها و افسار گسیختگى‌ها هیچ چیز امروز بیشتر از این اوراق ننگین کمک کارى نمى‌کند».[21]

نشر این بى‌عفتى‌ها و افسار گسیختگى‌ها، بحدى بود که گاه‌گاهى، متولیان امنیت کشور را نیز هراسان مى‌کرد. نمونه هایى از این دست که مجله سپید و سیاه مورد انتقاد، ساواک قرار گرفته است، به این شرح است :

«در مجله سپیدوسیاه شماره 39 مطالب بسیار موهن و زننده به چاپ رسیده که از روابط زن و مرد و درددل یک بانو حکایت مى‌نماید».

«مجله سپیدوسیاه نیز در شماره 378 مورخ 11 / 9 / 39 صفحه 80 تصویر نامناسبى را انتشار و آن را به نام سمبل نسل جوان فرانسه به خوانندگان معرفى نمود که با توجه به کیفیت آن انتشارش مخالف اخلاق و متناسب با شئون اصلى روزنامه‌نگارى نیست».

و جلال آل احمد، در وصف نشریات بعد از کودتاى 28 مرداد چنین مى‌نویسد :

«بعد از کودتاى 28 مرداد 1332 مائیم و این «رنگین‌نامه‌هاى» تحریک کننده حیوانى‌ترین غرایز و خالى از حق و شور و شوق که هیچ‌کدام نه از سردرد و همه به یک شکل و شمایل و بدتر از همه اینکه تماما به یک زبان منتشر مى‌شدند».[22]

دکتر على بهزادى در نامه‌اى به نعمت‌اللّه‌ نصیرى ـ رئیس سازمان امنیت شاه ـ فعالیت‌هاى نشریه خود را، اینگونه به تصویر کشیده است :

«حضور تیمسار معظم ارتشبد نصیرى معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور:

محترما به عرض مى‌رساند اینجانب دکتر على بهزادى صاحب امتیاز و مدیر مجله سپیدوسیاه از وقتى که امتیاز مجله به نام اینجانب صادر گردید به خدمتگزارى صادقانه نسبت به شاهنشاه آریامهر و میهن عزیز مشغول بوده و مانند یک سرباز فداکار انقلاب در حد خود در پیشبرد اهداف بزرگ و منویات داهیانه شاهنشاه آریامهر کوشیده‌ام. به عنوان مشتى از خروار در سال گذشته مدتى طولانى صفحات مجله را در اختیار سپاهیان دانش و بهداشت و آبادانى و ترویج که در روستاها و شهرها به خدمت مشغولند اختصاص داده خاطرات خدمتگزاریهاى آنها را چاپ نموده‌ام. از چند ماه قبل از جشن دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذارى شاهنشاهى ایران سرودن یک دوبیتى را درباره حقوق بشر کوروش بزرگ و انقلاب سفید شاهنشاه آریامهر به مسابقه گذاشتم که چندین هزار پاسخ به آن رسید و بهترین آنها در صفحات مجله منعکس گردید...»[23]

همان گونه که در متن فوق آمده است، این «به عنوان مشتى از خروار» است. 

فعالیت در راستاى حذف دکتر على امینى که در برهه‌اى از زمان، به عنوان آلترناتیو محمدرضا پهلوى، مورد توجه امریکا قرار گرفته بود، محمدرضا پهلوى تصمیم گرفت، اسداللّه‌ علم را که عنصرى صددرصد مطیع و قابل اعتماد بود، به عنوان نخست‌وزیر، جایگزین على امینى بنماید. براى اجراى این طرح، مطبوعات به عنوان بازوى رجال سیاسى متنفذ به میدان آمدند تا با چاپ مقالات متعدد و مختلف، زمینه برکنارى نخست‌وزیر را فراهم آورند.

نقش على بهزادى و مجله وى، در اسناد ساواک، اینگونه آمده است :

«صدرى‌پور مدیر مجله آسیا مى‌گفت در این موقع که اوضاع و احوال سیاسى بر علیه دکتر امینى مى‌باشد مخالفین او به عنوان تأخیر در انتخابات به چند جبهه تقسیم و زیر نظر رجال سیاسى متنفذ شروع به کار کرده‌اند اول مالکین و متنفذین دستگاههاى دولتى که جلسات خود را روزهاى دوشنبه و سه شنبه هر هفته در باغ سردار فاخر حکمت در شمیران و عباس مسعودى و گلشائیان و چند نفر دیگر تشکیل و تاکنون توانسته‌اند چند نفر از روزنامه‌نویسان و متنفذین دیگر را با وعده و وعید به صف خود ملحق نمایند ... دسته دیگر دکتر بهزادى مدیر مجله سپیدوسیاه و دوستان او و اسماعیل پوروالى مدیر روزنامه بامشاد که همگى تحت نظر عباس مسعودى کار مى‌کنند با نشر اخبار و مقالات انتقادى در روزنامه‌هاى خود علیه دولت فعالیت مى‌کنند».[24]

حمایت از رژیم اشغالگر قدس، یکى از سیاست‌هایى بود که رژیم پهلوى، از ابتدا در دستور کار داشت. به همین جهت آن رژیم را به رسمیت شناخت و تا پیروزى انقلاب اسلامى با آن ارتباط سیاسى و اقتصادى داشت.

على‌رغم اینکه افکار عمومى، مخالفت خود را با جنایات صهیونیست‌ها، به طرق مختلف اعلام کرده بود، در این راستا، مطبوعات نیز به پیروى از سیاست‌هاى تعیین شده، به نفع اسرائیل قلمفرسایى مى‌کردند. در ادامه این حمایت‌ها بود که رژیم صهیونیستى، براى قدردانى از زحمات اهالى مطبوعات ایران، چند روزنامه‌نگار را جهت دیدار از اسرائیل به آن کشور دعوت کرد، که یکى از آنان على بهزادى بود. خبر این مسافرت، اینگونه ثبت شده است :

«مجله اللواء خبر دیدار شش روزنامه‌نگار ایرانى را از اسرائیل درج کرده است و از دولت‌هاى عربى خواسته است که این اسامى را حفظ نموده و به آنها دست ندهند».

اسامى روزنامه‌نگاران به قرار ذیل است : اسعد رزم‌آرا از روزنامه مرد مبارز ـ دکتر بهزادى، سپید و سیاه ـ اسماعیل رائین از مجله تهران مصور ـ کاظم زرنگار از کیهان اینترناشنال ـ على‌اصغر امیرانى از مجله خواندنیهاـ اسماعیل پوروالى از بامشاد[25]

 

* وضعیت مجله سپید و سیاه در سالهاى دهه 1350

با آغاز دهه 1350، بحرانى جدید نشریات کشور را فرا مى‌گیرد که در این میان نشریه سپید و سیاه نیز بى‌نصیب نمى‌ماند که نتایج این بحران، ضعف بنیه مالى تا بدهى‌هاى فراوان و کاهش تیراژ مطبوعات به طور عمومى بود. در این شرایط سیاست رسانه‌اى حکومت پهلوى کاستن از تعداد نشریات به اصطلاح کوچک به منظور کنترل هرچه بیشتر «جریان اطلاعات» و حرکت به سوى جامعه‌اى تک حزبى با تعداد محدود مطبوعات و نشریات وابسته و مطیع بود.

نشریه سپید و سیاه نیز به طور طبیعى از چنین بحرانى در امان نماند. على بهزادى مدیر مسئول این نشریه کوشید با توسل و تمسک به مقامات دولتى و امنیتى و دریافت تسهیلات مالى بتواند همچنان به حیات نشریه هفتگى خود که در آن ایام قدمتى 20 ساله یافته بود، ادامه دهد. از این رو بهزادى در آبان ماه سال 1350 نامه‌اى براى ارتشبد نصیرى رئیس وقت ساواک نوشته و با ذکر خدمات و فعالیت‌هاى خود در ترویج و تحکیم نظام شاهنشاهى خواستار کمک‌هاى مالى مى‌گردد. او در گوشه‌اى از نامه خود به نصیرى یادآور مى‌شود که از زمان انتشار مجله سپید و سیاه به عنوان خدمتگذار وفادار شاه در اجراى منویات و اهداف بزرگ او کوشیده و در جشن‌هاى دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذارى شاهنشاهى ایران سنگ تمام گذارده است و حال انتظار دارد در پاسخ به خوش خدمتى‌هاى او، به مجله کمک مالى شود.

و اینک متن نامه :

حضور تیمسار معظم ارتشبد نصیرى معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور

محترما به عرض مى‌رساند اینجانب دکتر على بهزادى صاحب امتیاز و مدیر مجله سپید و سیاه از وقتى که امتیاز مجله به نام اینجانب صادر گردید به خدمتگزارى صادقانه نسبت به شاهنشاه آریامهر و میهن عزیز مشغول بوده و مانند یک سرباز وفادار انقلاب در حد خود در پیشبرد اهداف بزرگ و منویات داهیانه شاهنشاه آریامهر کوشیده‌ام. به عنوان مشتى از خروار در سال گذشته مدتى طولانى صفحات مجله را در اختیار سپاهیان دانش و بهداشت و آبادانى و ترویج که در روستاها و شهرها به خدمت مشغولند اختصاص داده خاطرات خدمتگزاریهاى آنها را چاپ نموده‌ام. از چند ماه قبل از جشن دوهزار و پانصدمین سال بنیانگذارى شاهنشاهى ایران سرودن یک دوبیتى را درباره حقوق بشر کورش بزرگ و انقلاب سفید شاهنشاه آریامهر به مسابقه گذاشتم که چندین هزار پاسخ به آن رسید و بهترین آنها در صفحات مجله منعکس گردید. متأسفانه در چند سال اخیر سرازیر شدن آگهى‌هاى تبلیغاتى به تلویزیون و رادیو منجر به ضعف بنیه مالى مطبوعات و در نتیجه کم شدن تیراژ گردید که این نکته مورد توجه شاهنشاه آریامهر نیز قرار گرفته در سلام چهارم آبان در مورد آن از مدیران جراید پرسش فرمودند. به هر حال سپید و سیاه نیز از این بحران در امان نماند و در نتیجه گرفتار قرض در بازار آزاد با بهره سنگین گردیدم. چندى قبل در این مورد با جناب آقاى هویدا نخست‌وزیر مذاکره کرده متذکر گردیدم که اگر در حدود پانصد هزار تومان به اینجانب کمک شود حتى اگر به صورت وام بانکى باشد به جهت علم و اطلاع و تجربه‌اى که در این کار دارم و استاد دانشکده روزنامه نگارى مى‌باشم خواهم توانست باعث بالا رفتن تیراژ و بهبود وضع مجله گردم. ایشان به جهت حسن نظرى که به اینجانب دارند هفته قبل به جناب آقاى رهنما وزیر اطلاعات دستور فرمودند که مجدانه در این مورد اقدام نمایند و آقاى رهنما با جناب آقاى خوش‌کیش مدیر کل بانک ملى ایران مذاکره و پیشنهاد کردند که فعلاً با شرایط مساعدى که امکان آن براى اینجانب میسر باشد دویست‌هزار تومان به اینجانب وام داده شود ولى ظاهرا جناب آقاى خوش کیش که به جنبه‌هاى اقتصادى مسائل بیش از جنبه‌هاى دیگر توجه دارند اعتباراتى را که در گذشته گرفته و هرگز در پرداختشان قصور نکرده‌ام به حساب کمک به من گذاشته‌اند و از آنجا که این کمک با آنکه کافى نیست معهذا مى‌تواند از ورشکستگى و تعطیل یک نشریه پرتیراژ که در حال حاضر پرتیراژترین مجلات سیاسى ایران است جلوگیرى نماید تقاضا داشتم عنایت و محبت فرمایید ترتیبى داده شود که بانک ملى ایران زودتر این وام را با شرایطى که براى اینجانب عملى باشد در اختیارم قرار دهند تا کماکان افتخار خدمتگزارى به شاهنشاه آریامهر و ایران عزیز را داشته باشم.»[26]

به دنبال این درخواست ارتشبد نصیرى موضوع را به بخش مطبوعات ساواک ارجاع مى‌دهد و مسئول بخش مطبوعات امنیت داخلى ساواک پس از بررسى به رئیس سازمان ساواک پیشنهاد مى‌دهد :

موضوع : دکتر على بهزادى صاحب امتیاز و مدیر مجله سپید و سیاه

محترما به عرض مى‌رساند :

نامبرده بالا ضمن تقدیم نامه‌اى به حضور تیمسار ریاست معظم ساواک دایر بر انعکاس فعالیتهاى سپاهیان دانش، بهداشت، آبادانى، ترویج و بزرگداشت جشن دوهزار و پانصدمین سال بنیانگذارى شاهنشاهى ایران در مجله مزبور، یادآور گردیده که به علت عدم بنیه مالى در انتشار نشریه با آقاى نخست‌وزیر و وزیر اطلاعات مذاکره و تقاضاى 500 هزار تومان وجه داشته که به توصیه نامبردگان مقرر شد آقاى خوش‌کیش مدیر کل بانک ملى مبلغ 200 هزار تومان با شرایط مساعدى که امکان پرداخت آن براى مشارالیه میسر باشد به او پرداخت نمایند. لکن مدیر کل یادشده از پرداخت وجه استنکاف نموده است. على بهزادى در پایان نامه مورد نظر تقاضا داشته از طریق ساواک ترتیبى داده شود که بانک ملى ایران وجه مورد بحث را در اختیار وى قرار دهد.

نظریه :

با عرض مراتب بالا و با توجه به اینکه نشریه مزبور از نشریات سیاسى پرتیراژ مى‌باشد که احتمالاً در اثر عدم بنیه مالى صاحب امتیاز آن رکودى در نحوه فعالیت وى ایجاد مى‌گردد. على هذا با در نظر گرفتن همکارى‌هاى على بهزادى با این اداره کل در زمینه‌هاى مختلف در صورت تصویب با مدیر کل بانک ملى ایران مذاکرات لازم معمول تا در حدود امکان تسهیلاتى جهت وى فراهم نمایند.[27]

 

* سیاست جذب کمک‌هاى مالى

على بهزادى به دریافت کمک از ساواک بسنده نکرد و به دلیل داشتن نفوذ و وجهه سیاسى و مطبوعاتى در میان مقامات کشورى و لشکرى با آنان مکاتبه کرد و با ذکر خدمات مجله سپید و سیاه در تحکیم و ترویج بنیانهاى حکومت و دولتمردان از آنان یارى خواست. بهزادى در این نامه با تشریح وضعیت مالى مؤسسه آن را در حال اضمحلال قلمداد کرد و خواستار آن شد که مطابق الگوى نشریه فرانسوى «نوول ابسرواتور» مقامات دولتى و شخصیت‌هاى سیاسى، فرهنگى و اقتصادى ایران به کمک «مجله سپید و سیاه» آمده و آن را به عنوان «یک واحد ملى» نجات بخشند. در این نامه که براى افرادى چون امیرعباس هویدا، اسداللّه‌ علم، رضا قطبى، هوشنگ نهاوندى، جمشید آموزگار، عبدالعظیم ولیان، هوشنگ انصارى، نصرت‌اللّه‌ معینیان، منصور روحانى، شریف امامى، مهندس ریاضى، اعزاز نیک‌پى، سید حسن امامى، زین العابدین رهنما، قاسم لاجوردى، محمود خیامى، محمدعلى مسعودى، یوسف مازندى و... ارسال شده، آمده است :

جناب آقاى نجات بخش «سپید و سیاه» و بنیان‌گذار حیات نوین نشریه‌اى که پس از 20 سال خدمت صادقانه در آستانه تعطیل قرار گرفته است.

به طورى که استحضار دارید مجله سپید و سیاه مدت 20 سال است که بدون وقفه به خدمات فرهنگى و مطبوعاتى خود ادامه مى‌دهد و در این مدت توانسته است تیراژ و موفقیت قابل توجهى بدست آورد و بى‌سودجویى و سوء استفاده از موقعیت، همواره با سربلندى و افتخار وظایف مطبوعاتى و ملى خود را انجام دهد.

با این حال از آنجا که با آغاز دومین دهه انقلاب موقعیت خاص اجتماعى ایران لزوم هماهنگى بیشتر با ترقیات عظیم و شگفت‌انگیز مملکت را براى همه گروههاى جامعه اجتناب‌ناپذیر مى‌سازد. مجله سپید و سیاه نیز به عنوان یک واحد مطبوعاتى خود را ملزم و موظف مى‌بیند که امکانات و کیفیت کار خود را با روح زمان و شرایط عصر انقلاب تطبیق دهد.

متأسفانه احساس نیاز به دگرگونى سریع و گسترش کار موقعى به اوج خود رسیده است که مجله سپید و سیاه نیز در عین برخوردارى از تیراژ زیاد در موقعیتى بى‌نهایت دشوار مالى قرار دارد به طورى که افزایش دیون و پرداخت بهره با نوع سنگین در بازار آزاد این مجله را در آستانه تعطیل قرار داده است.

البته تصدیق مى‌فرمایید که مجله سپید و سیاه با آنکه به ظاهر متعلق به اینجانب است در حقیقت به مملکت و همه مردم تعلق دارد و روا نیست زحمت و سرمایه و نیروى فکرى و انسانى که طى 20 سال گذشته صرف آن شده به هدر رود. به خصوص که بوجود آوردن مجدد نشریه‌اى نظیر سپید و سیاه مستلزم زمان بیشتر و تلاش پى‌گیرتر و سرمایه‌اى به مراتب سنگین‌تر است.

در اینجا ضرورى مى‌دانم نکته‌اى را نیز به عرض برسانم. شخص اینجانب از نظر مادى نیاز به مجله سپید و سیاه ندارم و مدتهاست که مخارج زندگى خود را از راه تدریس در دانشکده‌ها و مشاوره حقوقى و مطبوعاتى در سازمانها و مؤسسات مختلف تأمین مى‌کنم و مسلما اگر شانه از زیر بار این کار خالى کنم با سلب مسئولیتى چنین خواهم توانست زندگى راحتى را برخلاف 20 سال گذشته بگذارنم.

اما وجدانم اجازه نمى‌دهد مجله‌اى با این سابقه و موقعیت در حالى که مى‌تواند خدمتگزار صدیق براى مملکت باشد بدون اطلاع سروران گرامى و بى‌هیچ چاره جویى براى نجات آن تعطیل شود. البته در گذشته براى رفع گرفتاریهاى مالى اقداماتى هم شده ولى متأسفانه مؤثر واقع نگردیده است. حتى آخرین بار سه ماه قبل با عنایت و کمک چند تن از سروران گرامى قرار شد یکى از بانکها با شرایط آسان معادل کلیه قروض مجله وامى چندین ساله در اختیار گذاشته اصل و فرع را به تدریج دریافت دارد ولى متأسفانه این نیت خیر در عمل مواجه با اشکالتراشى شد؛ فى‌المثل در یک مورد در مقابل یک میلیون و پانصد و پنجاه هزار تومان تعهد که به صورت چک و سفته و ضمانت نامه گرفتند فقط معادل یک پنجم آن یعنى سیصد هزار تومان پرداخت نمودند و بقیه به عنوان بهره پیشگى چندین ساله و ودیعه کسر گردید که اگر دقیقا محاسبه شود معلوم مى‌شود که از وام گران بازار آزاد سنگین‌تر از آب درآمده است که در نتیجه استفاده از آن کمک میسر نگردید.

در جلسه‌اى که هفته گذشته با حضور کارکنان و هیئت تحریریه مجله برگزار شد تمام این مسائل مطرح گردید و حتى کارکنان و نویسندگان مجله ضمن ابراز تأسف از وضع موجود اعلام کردند که براى تأمین زندگى خود در جستجوى کار تازه‌اى برخواهند آمد. ولى هنگامى که مى‌خواستیم تصمیم نهایى را بگیریم یکى از همکاران سرنوشت مشابهى را که چند سال قبل یک مجله فرانسوى به نام «نوول ابسرواتور» پیدا کرده بود بیان داشت و افزود که در لحظه‌اى که هیئت تحریریه تصمیم به تعطیل آن مجله گرفته بودند به پیشنهاد یکى از نویسندگان قرار شد که از شخصیتها و مقامات کشور خود کمک بگیرند خوشبختانه به تقاضاى آنان جواب مثبت داده شد و در نتیجه مجله «نوول ابسرواتور» توانست با معاضدت و تعاون شخصیتهاى فرانسه نه تنها تعطیل نشود بلکه با سرمایه‌گذارى مجدد به صورت یکى از مجلات پرتیراژ و معتبر فرانسه درآید که هنوز هم منتشر مى‌شود. خوشبختانه در میهن ما [که] از نظر ملى و دینى حسن تعاون بیشترى در همه طبقات وجود دارد مى‌توان براى نجات یک نشریه ملى از این تجارب گرانبها استفاده کرد.

این فکر مورد توجه قرار گرفت و پس از آنکه با اصل مسئله موافقت شد اسامى عده‌اى از شخصیتهاى برجسته مملکت از جمله آن جناب مطرح و قرار شد جریان امر با صداقت کامل به استحضار شما برسد.

تقاضاى ما از شما این است که به این ندا پاسخ مثبت دهید و از بنیان‌گذاران حیات نوین سپید و سیاه باشید اگر شما به تقاضاى سپید و سیاه پاسخ مثبت دهید مى‌توانید به شرح زیر اقدام فرمایید.

1 ـ از ده قطعه سفته 000 / 000 / 50 ریالى که کلیه آنها با قید سر رسید مهر و امضا پیوست نامه به حضورتان تقدیم شده است و هرچند قطعه را که مایل هستید بردارید و مبلغ آن را به عنوان قرض‌الحسنه (به مصداق آیه شریفه : و من ذا الذى یقرض‌اللّه‌ قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیرة) در وجه مجله سپید و سیاه پرداخت فرمایید. این نکته را به خصوص تأکید مى‌کنم که برداشتن هر چند قطعه از سفته‌هاى پیوست کاملاً به نظر و تمایل شخص جنابعالى بستگى دارد و شما وجه هر چند قطعه سفته را که به عنوان قرض‌الحسنه بپردازید در کار ما بسى مؤثر خواهد بود.

2 ـ اسامى اشخاصى که رونوشتى از این نامه براى ایشان نیز ارسال گردیده به ضمیمه تقدیم مى‌شود اگر نام شخصیتهاى دیگرى به نظر جنابعالى مى‌رسد که مى‌توانند در احیاى سپید و سیاه براى این برنامه مؤثر باشند لطفا مرقوم فرمایید تا اقدام به ارسال نامه براى ایشان شود.

یقین دارد با این معاضدت که براى شخصیت‌هاى ارجمند کاملاً امکان‌پذیر و براى ما قطعا نجات‌بخش خواهد بود. سپید و سیاه نه فقط تعطیل نمى‌شود بلکه سرفرازتر و مؤثرتر از گذشته وظایفى را که در دهه دوم انقلاب شاه و ملت برعهده همه گروهها بخصوص وسایل ارتباط جمعى گذاشته شده انجام خواهد داد.

لطفا توجه فرمایید براى هر نوع معاضدت و یارى که در حق سپید و سیاه مبذول مى‌فرمایید باید حداکثر تا 25 اسفند ماه 1351 اقدام فرمایید تا با کمکهاى انجام شده برنامه جدید سپید و سیاه از آغاز سال نو قابل اجرا باشد و اینجانب در انجام تعهداتم :

الف ـ انتشار مجله‌اى در خور شرایط امروز مملکت.

ب ـ بازپرداخت دینى که به جنابعالى دارم روسفید باشم.

در پایان به اطلاع مى‌رساند.

چون از این پس جنابعالى از بنیان‌گذاران سپید و سیاه نو خواهید بود وظیفه خود مى‌دانم نتیجه کار و صورت کمکهایى را که از طرف شخصیتهاى ارجمند به مجله خواهد شد مرتبا به اطلاعتان برسانیم و شما را در جریان پیشرفت کار قرار دهیم.

با تقدیم سپاس و احترام فراوان

دکتر على بهزادى صاحب امتیاز و مدیر مجله سپید و سیاه[28]

 

* تعطیلى مجله سپید و سیاه

على‌رغم این تلاش، مدیر سپید و سیاه، با دریافت مبالغى از ساواک به عنوان خسارت ناشى از تعطیل مجله، از صحنه مطبوعات خارج و کارکنان نشریه نیز توسط دولت بازخرید شدند.

بهزادى در اسفند ماه سال 1354 در نامه‌اى خطاب به رئیس دفتر مخصوص شاه، رئیس بازرسى شاهنشاهى، رئیس امنیت داخلى ساواک و رئیس دفتر فرح و همچنین وزیر دربار از وزیر کار شکوه و گلایه مى‌کند :

18 ماه قبل بعد از 22 سال خدمتگزارى صادقانه به مملکت، از انتشار مجله پرتیراژ سپید و سیاه جلوگیرى شد و این عمل حتى به دستاویز تصویب‌نامه مربوط به تیراژ روزنامه‌ها و مجلات هم صورت نگرفت زیرا سپید و سیاه چند برابر نصاب قانونى تیراژ داشت بلکه گفته شد چون مجله سپید و سیاه مقروض است باید تعطیل بشود و ... شغلم را گرفتند و مرا با مبالغى قرض به دست لاشخوران نزولخوار و طلبکاران بى‌رحم رها کردند...

تنها عکس‌العمل من ارسال سه نامه تظلم‌آمیز به پیشگاه شاهنشاه، و به حضور آقاى نخست‌وزیر و وزیر اطلاعات درباره غیرقانونى این عمل بوده ...

عواملى که مى‌خواهند در این کشور ناراضى بتراشند ... بعد از تعطیلى غیرقانونى مجله سپید و سیاه شخصى را تشویق و یا وادار کردند به عنوان نویسنده از مجله سپید و سیاه و به بهانه اخراج­علیه من شکایت کند و ادعاى غرامت نماید...[29] 

 

* بازگشایى مجدد مجله سپید و سیاه در سال 57

به دنبال بازشدن فضاى سیاسى کشور در سال 57، نشریاتى که در آن سالها به دلیل مشکلات مالى و همچنین سیاست‌هاى دولت مبنى بر محدودسازى تعداد نشریات در محاق توقیف و تعطیلى قرار داشتند، دوباره منتشر شدند. از جمله این مطبوعات مجله سپید و سیاه، فردوسى، تهران مصور، امید ایران و دنیا بودند.

روزنامه آیندگان در یک شماره خود راجع به بازگشایى تعدادى از مطبوعات نوشت[30] :

«وزارت اطلاعات و جهانگردى براى 5 روزنامه و مجله‌اى که چهار سال پیش در محاق توقیف افتاده بودند اجازه انتشار داد، این پنج روزنامه و مجله عبارتند از سالنامه دنیا، مجله فردوسى، عبدالکریم طباطبایى، نعمت‌اللّه‌ جهانبانویى، على اکبر صفى‌پور، دکتر على بهزادى، مهندس عبداللّه‌ والا منتشر خواهند کرد.»

در ادامه این گزارش آمده است :

«ناشران این مجلات در گفتگو با آیندگان گفتند تا سه یا چهار هفته دیگر برنامه انتشار و تدوین به مورد اجرا گذاشته خواهد شد. نعمت‌اللّه‌ جهانبانویى اعلام کرد که مجله فردوسى همچنان به عنوان نشریه‌اى خاص روشنفکران پابرجاست و همه کوشش آنها این خواهد بود که همراه با گستردگى فرهنگى در شرایط جامعه، مجله‌اى سنگین و وزین انتشار نماید. عبدالکریم طباطبایى نیز در این مصاحبه گفت که روزنامه دنیا در قالب تازه منتشر خواهد شد و تا سه هفته دیگر نخستین شماره‌هاى آن را بدست خوانندگان خواهد رساند.»

به موازات تحرک تبلیغاتى و مطبوعاتى، ارباب جراید تقاضاى خود را براى انتشار مجدد نشریات تعطیل شده به دولت ارائه دادند. على بهزادى در نامه‌اى به وزارت کشور، تقاضا کرد، که امتیاز مجله سپید و سیاه براى تهران و با ترتیب انتشار هفتگى و روش سیاسى، اجتماعى و اقتصادى به نام او صادر شود. لذا تقاضاى او از طریق وزارت اطلاعات و جهانگردى، به ساواک اعلام شد.

بخش مطبوعاتى امنیت داخلى ساواک طى گزارشى براى مقدم رئیس وقت ساواک ضمن اعلام سوابق مطبوعاتى تعطیل شده و مبالغى را که ساواک در ازاى خسارت به مدیران آنها پرداخته، پیشنهاد مى‌کند: «با توجه به اینکه دولت نظر موافق خود را با انتشار پنج نشریه سپید و سیاه، تهران مصور، امید ایران، فردوسى، و سالنامه دنیا به طور ضمنى اعلام و این خبر در جراید انتشار یافته پیشنهاد مى‌شود در صورت تصویب بلامانع بودن انتشار آن به وزارت اطلاعات و جهانگردى اعلام شود.»

در گزارش ساواک آمده است :

محترما به عرض مى‌رساند:

سابقه : تعدادى از نشریات غیرمفید منتشره در تهران در مرداد سال 1353 (2533 شاهنشاهى) از طرف دولت تعطیل و سابقه کار مطبوعاتى کارکنان آنها توسط دولت بازخرید و به صاحبان امتیاز تعدادى از آنها نیز مبالغى پرداخت شد.

اخیرا صاحب امتیاز پنج نشریه تعطیل شده به اسامى عبداللّه‌ والا (تهران مصور)، على بهزادى (سپید و سیاه)، نعمت‌اللّه‌ جهانبانوئى (فردوسى)، على‌اکبر صفى‌پور (امید ایران) و عبدالکریم طباطبائى (دنیا) اقداماتى در زمینه کسب اجازه انتشار مجدد معمول داشته و موافقت نسبى دولت را جلب نموده‌اند و وزارت اطلاعات و جهانگردى با ارسال نامه‌هایى درباره تقاضاهایشان صلاحیت آنان را از ساواک استعلام نموده است. (پس از تعطیل نشریات مذکور عبداللّه‌ والا چهار میلیون، على بهزادى پنج میلیون و نعمت‌اللّه‌ جهانبانویى پنج میلیون ریال به عنوان خسارت ناشى از تعطیل مجلاتشان از دولت دریافت داشته‌اند و جهت على اکبر صفى‌پور و عبدالکریم طباطبائى نیز هر یک مبلغ یک میلیون ریال در نظر گرفته شده بود که شخصا از دریافت آن خوددارى و اعلام داشتند که (آنچه انجام داده‌اند خدمت به مملکت بوده و در قبال تعطیل نشریات خود از دولت متوقع نیستند).

عبداللّه‌ والا و على بهزادى فاقد سابقه ضدامنیتى تأیید شده مى‌باشند و سوابق سه نفر دیگر به شرح زیر است:

1 ـ نعمت‌اللّه‌ جهانبانوئى صاحب امتیاز مجله فردوسى طرفدار دکتر محمد مصدق بوده و تا مدتى پس از قیام ملى 28 مرداد سال 1332 مقالاتى علیه حکومت‌هاى وقت منتشر مى‌ساخته و مجله فردوسى چند بار به علت درج مطالب نامناسب توقیف شده است.

2 ـ على‌اکبر صفى‌پور صاحب امتیاز مجله امید ایران تا قبل از قیام ملى 28 مرداد مقالاتى علیه مقام شامخ سلطنت منتشر ساخته و پس از آن نیز چند بار مجله مزبور به علت درج مطالب نامناسب توقیف گردیده است.

3 ـ عبدالکریم طباطبائى صاحب امتیاز هفته‌نامه دنیا از طرفداران دکتر محمد مصدق بوده و پس از قیام ملى 28 مرداد سال 1332 مقالاتى علیه حکومت سپهبد زاهدى منتشر مى‌کرده و به همین علت چند بار نشریه‌اش توقیف شده است.

نظریه

با عرض مراتب فوق و با توجه به اینکه دولت نظر موافق خود را با انتشار پنج نشریه مزبور به طور ضمنى اعلام و این خبر در جراید انتشار یافته است، پیشنهاد مى‌گردد تا در صورت تصویب بلامانع بودن انتشار آنها به وزارت اطلاعات و جهانگردى اعلام شود.

از سوى دیگر کمیسیون مطبوعات نیز در جلسه 21 شهریور 1357 خود با درخواست على بهزادى مبنى بر صدور امتیاز مجله سپید و سیاه با ترتیب انتشار هفتگى و روش سیاسى، اجتماعى و اقتصادى براى تهران موافقت کرده و آن را مورد تصویب قرار داد و مراتب را به این ساواک اعلام نمود.

و ساواک نیز نظر موافق خود را با انتشار این جمله اعلام داشت.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] . شبه خاطرات، ج 1، على بهزادى، ص 699

[2] . راز بزرگ، ج 2، محمود طلوعى، ص 688

[3] . شبه خاطرات، ج 1، صص 7 ـ 556

[4] . همان، ص 557

[5] . همان، صفحه 731

[6] . شبه خاطرات، ج 1، ص 732

[7] . همان، صص 9 ـ 558

[8] . همان، صص 1 ـ 570

[9] . اسناد فراماسونرى در ایران، ج 1، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 17

[10] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، ص 372

[11] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 392

[12] . همان

[13] . همان، ص 789

[14] . همان، ص 790

[15] . همان، ص 407

[16] . شبه خاطرات، ج 1، ص 483

[17] . همان، ص 9 ـ 748

[18] . همان، ص 752

[19] . اسناد ساواک، پرونده انفرادى

[20] . بررسى مسائل مطبوعات ایران، سخنرانى پروفسور حمید مولانا، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ص 79

[21] . کشف‌الاسرار، ص 283

[22] . سه مقاله، ص 36

[23] . اسناد ساواک، پرونده موضوعى مجله سپیدوسیاه

[24] . سند مورخه 8 / 7 / 40

[25] . سند مورخه 24 / 5 / 44

[26] . سند مورخه 29 / 1 / 50

[27] . سند مورخه 3 / 9 / 50

[28] . سند مورخه 26 / 12 / 51

[29] . سند مورخه 19 / 11 / 1354

[30] . روزنامه آیندگان  دى 1357

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.