مقدمه - کتاب شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک

شرح حال

در آسمان انقلاب خونرنگ اسلامی‌ایران، ستاره‌هائی درخشیدن آغاز کردند، که سینه شب سیاه ستم را دریدند و قلب سیاه دلان بیدادگر را با خنجر نور نشانه گرفتند و خواب اهریمنان را برای همیشه تاریخ پریشان کردند و برای کوخ نشینان ندای امید بخش «آلی الشبح بقریب»[1] سر دادند.

شهید سید علی‌اندرزگو، یکی از درخشانترین‌این ستارگان است که در پیشبرد انقلاب اسلامی، نقشی بسزا داشت.

مبارزی نستوه که بدون هیچ وابستگی به گروهک‌های ملحد و التقاطی، خط سرخ مبارزه را، تحت ولایت امر، تا انتها ادامه داد و بدون شک یکی از قافله سالاران‌این حرکت الهی است و بر گردن مردم‌ایران اسلامی، دینی بزرگ دارد.

سرداری که طنین گامش و هیبت نامش لرزه بر‌اندام رژیم پوشالی شاهنشاهی افکنده بود. روحانی با صلابتی که چریکی مؤمن بود و مصداق بارز فی الارض مجهولون و فی السماء معروفون[2]

او برای گروه‌های اسلامی و مبارز، برادری فداکار و‌ایثارگر، رهنمائی دلسوز و همسنگری دلیر و بی‌باک بود و برای رهبر، مقلدی مطیع و رهروی صادق، شهیدی که تمام زندگی خود را در راه جهاد فی سبیل الله‌ایثار کرد و مصداق ام مهاجر الى الله بود.

رعایت کامل اصول پنهان‌کاری و حفاظتی در برخورد با تمامی دوستان و حتی خانواده - و همراهی و همکاری با گروه‌های مختلف با اسامی مستعار متعدد در داخل و خارج از کشور دلائل مهم و اساسی است در عدم امکان بازنویسی سرگذشت کامل‌این اسطوره مبارزه.

به‌این دلایل، عدم دسترسی ساواک به او، و تحلیل‌های غلط، ناقص و نارسای آنان را نیز می‌توان افزود.

 

تولد

در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۱۶ هش (۱۳۵۷ ه ق)، در حالی سفره ضیافت الهی گسترده و ندای «دعیم إلى ضیافة الله» سر داده شد که در کشور‌ایران، اسلام و اسلامیان و بخصوص شیعیان در زیر شدیدترین فشارها در راستای اسلام زدائی و دین ستیزی آشکار ۔ قرار داشتند و بخصوص در دستور کار حکمرانان‌این مرز و بوم تضعیف روحانیت شیعه[3] قرار داشت که هماره مشعل هدایت و پرچمدار مبارزه با طاغوت بوده‌اند.

در‌این سال‌ها که به دوران استبداد مطلق رضاخانی مشهور است، رعایت احکام دین و قرآن، دستخوش مشکلات و مصائب گوناگون بود.‌این امر برای زنان با‌ایمان و پاکدامن که مشمول قانون کشف حجاب رضاخانی شده بودند، بسیار سخت‌تر بود.

در چنین روزگاری، خانواده سید اسدالله‌اندرزو [اندرزور][4]، که در یکی از محلات جنوب شهر تهران[5]، سکنی داشت، چشم انتظار تولد فرزندی بود. در شامگاه هیجدهم‌این ماه بود که انتظار بسر آمد و فرزندی دیگر از سلاله پاک آل رسول (ص) چشم به جهان هستی گشود.

به علت تقارن‌این ولادت با‌ایام شهادت امیر مؤمنان علی (ع)‌این مولود را «علی» نامیدند.

آری فرزندی که در هیجدهم ماه رمضان سال ۱۳۱۶ هجری شمسی، به دنیا آمدنام خانواده‌اندرزگو را نه تنها در تاریخ‌ایران، بلکه در تاریخ جهان جاودانه ساخت. پسری که در بازی سرنوشت، سال‌ها از‌این نام استفاده نکرد و در غربت و تنهائی به سر برد و حتی در داخل خانه نیز در استفاده از نام سید علی، محذور و معذور داشت.

 

خانواده

پدرش سید اسدالله، در ابتدا شغل بنائی داشت و سپس به خرده فروشی ابزار در میدان شوش تهران روی آورد و بعلت ورشکستگی، از وضع زندگی خوبی برخوردار نبود. او مردی بود محب اهل‌بیت عصمت و طهارت و خانواده او نیز، بر‌این طریق استوار بود، سید اسدالله دارای ۷ فرزند، چهار پسر و سه دختر بود که سید علی آخرینشان بود.

 

تحصیلات

از اوان کودکی آثار نبوغ در سیمای وی هویدا بود و رفتارش، حکایت از هوش و ذکاوت سرشار خدادادی او داشت. او، مانند تمامی همسالان پس از رسیدن به سن هفت سالگی، برای فراگیری علم و دانش، قدم به مدرسه گذاشت و در دبستان فرخی که در نزدیکی محله شان بود، ثبت نام کرد. پس از طی دوران ابتدائی، به علت فقر خانوادگی و برای کمک به معیشت خانواده، ترک تحصیل کرد و وارد بازار کار شد.

سید علی که خود را برای مبارزه‌ای همه جانبه به وسعت‌ایران، و انجام رسالتی بزرگ آماده می‌کرد و تحصیلات کلاسیک با شرایط آن روز را برای‌این منظور کافی نیافته بود، برای فراگیری دروس حوزوی به مسجد محل شتافت و در نزد اساتیدی چون حجج اسلام آقایان بروجردی و میرزا علی اصغر هرندی به تلمذ پرداخت و در طی‌این مدت، جامع المقدمات، تحف العقول، نهج البلاغه، فقه و اصول و ... را فرا گرفت. پس از آن بنا بر شرایطی که بعد از اعدام انقلابی حسنعلی منصور برای او فراهم شد، ابتدا مدتی به قم رفت و پس از مدت زمانی، راهی نجف اشرف شد و پس از بازگشت از عراق، مجددا در حوزه علمیه قم، مشغول به تحصیل گردید. در‌این مدت از محضر آیات الله مشکینی و مکارم شیرازی از درس تفسیر و اخلاق بهره‌ها برد[6] و از محضر آقای دوزدوزانی، قوانین و لمعه را فرا گرفت.

سید علی‌اندرزگو که با نام شیخ عباد تهرانی در حوزه علمیه قم رحل اقامت افکنده بود، به علت فعالیت‌هائی که داشت مورد شناسائی قرار گرفت فلذا از لباس روحانیت خارج شد و به چیذر[7] آمد و در مدرسه‌ای که توسط حجت‌الاسلام سید علی اصغر‌هاشمی تأسیس شده بود، پناه گرفت و در آنجا به دروس حوزوی، ادامه داد.

ولی دست تقدیر، پس از چند صباحی، مجدداً او را آواره دیار غربت کرد، تا پس از رفت و آمدهای طاقت‌فرسا به افغانستان و ... در کنار حریم رضوی سکنی گزید.

شهید‌اندرزگو در مشهد نیز در درس مرحوم ادیب نیشابوری حاضر شد و بنا بر نقل همسر، در مدت ۵ سال از محضر‌ایشان استفاده‌ها برد و در حسینیه اصفهانی‌ها در بازار سرشور نیز در درس آقای موسوی شرکت کرد.|

لیست کتب خطی و قدیمی‌ایشان که توسط ساواک ضبط شده است،[8] نشانگر علاقمندی وافر و دقت خاص او در آموختن است و در کنار مبارزه، تعداد کتاب‌هائی که خریداری می‌کرد یکی از دلایل تعجب بعضی از مرتبطین او بود. در کنار‌این مطالعات به شعر و خصوصا اشعار مذهبی علاقه‌ای وافر داشت و علاوه بر امر تبلیغ و تحصیل، به تدریس، نیز اهتمام داشت، آموزش عربی به بعضی از دانشجویان در مدرسه چیذر و مساجد واقع در بازار سرشور در مشهد از آن جمله است.

 

مشاغل

همانگونه که گفته شد شهید‌اندرزگو، پس از به پایان بردن دوران تحصیلات ابتدائی چون شاهد زحمات طاقت‌فرسای پدر، برای تأمین معاش بود، برای یاری رساندن به پدر و کمک به اقتصاد خانواده، درس را رها کرد و در نزد برادرش، سید حسن که در بازار تهران، دارای نجاری بود،[9] مشغول به کار شد و در حدود ده سال در‌این شغل ماند و با وارد شدن به شاخه نظامی هیئت‌های مؤتلفه، از شغل خود دست کشید و تا پایان عمر، مهمترین اشتغال او مبارزه و فعالیت برای سرنگونی رژیم ستمشاهی بود. ولی به علت‌اینکه در مردم و با مردم بود بناچار هر از گاهی به فراخور محیط و مرتبطین پوشش شغلی خاصی را انتخاب می‌کرد که از آن جمله بود:

روضه خوانی، تسبیح و انگشتر فروشی، فروش دواجات، طبابت سنتی، ساختمان‌سازی (بساز و بفروش)[10] فرش فروشی و...

پوشش‌های شغلی او بحدی است که گاهی نزدیکان او را نیز به اشتباه می‌انداخت، تا جائیکه یکی از مرتبطین، در مصاحبه با مجله سروش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی او را از تجار بازار و چای فروش معرفی کرده است

 

ازدواج

الف : در اوایل سال ۱۳۴۳، در حالیکه ۲۷ بهار را پشت سر گذارده بود، با معرفی شهید حاج مهدی عراقی[11] برای خواستگاری به منزل حاج رضا خواجه محمد علی رفت، و بنیان زندگی او شکل گرفت. عروس برای شروع زندگی مشترک، به خانه پدری داماد آمد، ولی‌این وصلت، بیشتر از چند ماهی دوام نیافت چراکه طرح اعدام انقلابی حسنعلی منصور، عملی شد و داماد بالاجبار زندگی مخفی را آغاز کرد. عروس و پدر عروس را با بدترین اهانت‌ها، به بازجوئی کشاندند و داماد را از آنان طلب کردند. تقدیر بر‌این تعلق گرفته بود که با‌این زندگی نوپا از هم بپاشد و سید علی، در زندگی مخفی، راه همرزمان شهیدش را ادامه دهد و یا با علنی ساختن خود، دستگیر و به جوخه اعدام سپرده شود.

بدیهی است که همسر سید علی، هرگز راضی نمی‌شد، سنگر مبارزه خالی بماند چراکه او هم در دامان خانواده‌ای اهل مبارزه رشد یافته بود، هر چند فراق برای او مشکل بود ولی حال که تقدیر چنین خواسته بود، او هم بر‌این خواسته سرسپرد و در نهایت،‌این وصلت که ثمره فؤادی نیز نداشت به جدائی انجامید. و طلاق‌نامه‌ای که از طریق پست برایش ارسال داشت با خون دل پذیرا گشت.

 

مرا زیاد تو برد و ترا ز دیده من                       ستم زمانه از‌این بیشتر نخواهد کرد[12]

ب : سید علی‌اندرزگو که سامانش در بی‌سامانی رقم خورده بود و در‌این بی‌سامانی، خانواده و منسوبین خویش را نیز دستخوش ناملایمات زندان، مراقبت دائم و... کرده بود پس از هفت سال، سرگردانی،‌این بار با وساطت حجت‌الاسلام موسوی امام جماعت مسجد چیذر و حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی اصغر‌هاشمی، سرپرست حوزه علمیه چیذر و بانام مستعار شیخ عباس تهرانی، برای ازدواجی مجدد، راهی خانه آقای عزت‌الله سیل سپور شد تا با خواستگاری از دختر وی، برای ادامه راه مبارزاتی خود، یاری همراه اختیار کند. بنا بر نقل همسر شهید‌اندرزگو، چون در خواستگاری، رسم بر حضور خانواده داماد است، سید علی تنی چند از زنان با‌ایمان محله چیذر را، به جای خانواده خود، برای صحبت‌های مقدماتی و تهیه امکانات اولیه به خانه دختر فرستاد. سرانجام‌این ازدواج در کمال سادگی و بی‌آلایشی، انجام شد. ثمره‌این وصلت، چهار پسر است بنام‌های: سید مهدی، سید محمود، سید محسن و سید مرتضی .

 

مجاهدات و مبارزات

همانگونه که در پیش گفته شد، ادعای داشتن اطلاعات کامل از کم و کیف فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی شهید‌اندرزگو از طرف هرکس که باشد، ادعائی بی‌اساس است. چراکه او در نهایت پنهان‌کاری، به فعالیت پرداخت و به فراخور ظرفیت وجودی هرکسی که در‌این طریق، همراهش بود، با او فعالیت می‌کرد و گوشه‌ای از فعالیت‌های گسترده خود را با او در میان می‌گذاشت، و صد البته همین روش صحیح بود که باعث شد دستگاه اهریمنی ساواک، با تمامی امکانات و هزینه‌های گزافی که در راه شناسایی و دستگیری او صرف کرد برای سال‌ها ناکام و سردرگم، بماند و در زمانی که به دستگیری او اطمینان می‌یافت، با خانه تخلیه شده او روبرو می‌شد که : والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الطمأن ماء[13]

به واقع باید گفت شهید سید علی‌اندرزگو، یک فرد نبود، تا بتوان، مجموع فعالیت‌های او را در یک فرد جمع کرد، بلکه باید گفت او نیز در طریق جهاد، یک ملت بود .

پس بطور طبیعی،‌این نوشتار نیز نمی‌تواند گویای تمامی زوایای زندگی مبارزاتی‌این شهید والامقام باشد همانگونه که اسناد گردآوری شده‌این کتاب نیز، در بیان‌این حقیقت ناتوان است، و افسوس که شوق وصال جانان که در جانش شعله افکنده بود نیز اجازه نداد تا مشتاقان، از زبان او، شنونده، شرح حالش باشند.

 

ویژگی‌های دوران شکل‌گیری شخصیت او

شخصیت شهید سید علی‌اندرزگو، در دورانی شکل گرفت که کشور‌ایران، دستخوش حوادث بسیار بود که جنبش ملی شدن نفت، تغییر دولت‌ها، حکومت نظامی مکرر در تهران، اعدام انقلابی هژیر توسط سید حسین امامی، و متعاقب آن اعدام امامی، تبعید و بازگشت‌ایت‌الله کاشانی، میتینگ‌های مکرر‌ایت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام، اعدام انقلابی رزم آرا توسط خلیل طهماسبی، تعطیلی بازار تهران و نقش بازاریان در‌این حرکت‌ها را می‌توان، از آن جمله شمرد. سید علی که از اوان نوجوانی سری پرشور داشت و مبانی ظلم و بیداد دستگاه ستمشاهی را از محضر علماء و بزرگان و در دانشگاهی بنام بازار تهران، بخوبی آموخته بود، در حالی که سیزده سال بیشتر نداشت در دروازه دولت تهران، (پس از بازگشت از سفری که برای زیارت حضرت ثامن الحجج«ع» به مشهد رفته بود) فریاد برآورد: «این چه مملکتی است،‌این چه زندگی است،‌این چه شاهی است.»[14] و‌این از حرکت‌هایی بود که بارها از او مشاهده شده بود.

 

الف - فدائیان اسلام

سید علی، نسبت به فدائیان اسلام و شهید سید مجتبی نواب صفوی، ارادتی خاص داشت و در جریان مبارزات آنان قرار گرفته بود و از طرفی دارای روحیه شدید مذهبی و ظلم‌ستیزی بود، بر‌این اساس، پس از شهادت نواب صفوی، بر سر مزار او حاضر شد و با روح او

پیمان بست تا از ادامه‌دهندگان راهش باشد. شهادت مرحوم نواب صفوی، روح او را آزرده و قلبش را جریحه‌دار کرد و کینه شاه و وابستگان او را در دلش، دو چندان کرد و از آن روز مترصد فرصت بود تا در راه اسلام عزیز، از انتقام گیرندگان و خونخواهان او باشد.

 

ب - هیئت‌های موتلفه اسلامی

با شکل‌گیری جمعیت‌های موتلفه اسلامی که خاستگاه آن، هیئت‌های مذهبی و بازار تهران بود و متولیان آن از مبارزین سال‌های دور مبارزه و بعضاً با شهید نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام در مبارزات، سهیم بودند و با اخذ نظر موافق از حضرت امام خمینی«ره» فعالیت را شروع کرده بودند، سید علی نیز، که در بازار تهران، در مغازه برادرش،. به صندوق‌سازی، اشتغال داشت به هیئت شهید حاج صادق امان همدانی که یکی از هیئت‌های تشکیل دهنده مؤتلفه بود، راه یافت و در پخش اعلامیه‌های امام خمینی«ره» و روحانیت به فعالیت پرداخت.[15]

شخصیت معنوی و مبارزاتی شهید امانی، تأثیری بسزا در ادامه راه او داشت و سید علی را به فعالیت‌های پنهانی سوق داد. در‌این دوران سید علی که در درس میرزا علی اصغر هرندی، با شهید صفار هرندی و شهید بخارائی آشنا شده بود، با آنان ارتباطی تشکیلاتی برقرار کرد و به عنوان رابط شهیدان، بخارائی، صفار هرندی و نیک‌نژاد با شهید صادق امانی وارد عمل شد و در شاخه نظامی به فعالیت پرداخت.

 

اعدام انقلابی حسنعلی منصور

در کمیته مرکزی، پس از اخذ فتوی از‌ایت‌الله میلانی[16] تصمیم بر اعدام انقلابی حسنعلی منصور به نخست‌وزیر وقت گرفته شد. چراکه او طراح لایحه ننگین کاپیتولاسیون و عنصر خود فروخته‌ای بود که از حمایت انگلیس و آمریکا، هر دو برخوردار و مجری سیاست غرب بود و می‌بایست دست جنایتکارش از صحنه کشور کوتاه گردد تا درس عبرتی باشد برای دیگر کسانی که سند عبودیت و بندگی‌ایران را به امضا می‌نشستند.

مسئولیت‌ها، تقسیم شد. گروهی، مسئولیت شناسائی را بعهده گرفتند و عده‌ای دست‌اندرکار تهیه ابزار لازم شدند و تعدادی نیز به عنوان مجری حکم الهی تعیین گردیدند .

نقش شهید‌اندرزگو در‌این میان، به عنوان ناظر و تمام‌کننده، تعیین شد تا اگر گلوله‌های شهید بخارائی به منصور اصابت نکرد، او کار را تمام کند.

رژیم شاهنشاهی، سرمست از باده غرور، نمی‌دانست که پس از جنایات ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و تصویب طرح کاپیتولاسیون، و تبعید قائد اعظم حضرت امام خمینی(قدس‌الله نفسه الزکیه)‌این بار دست انتقام الهی از آستین هیئت‌های مؤتلفه بیرون خواهد شد و خواب امن را بر سردمداران حریم خیانت و جنایت ناامن خواهد کرد.

در شب قبل[17] از عملیات، مجریان طرح[18] در منزل شهید صفار هرندی جمع شدند و برای آخرین بار، طرح عملیات را مرور کردند و بعد از بررسی وسایل و ابزار و اسلحه‌ها و انتخاب بهترین شیوه و راه‌های فرار و احتمالات موجود به دعا و نیایش پرداختند، چراکه شب هفدهم ماه رمضان، از لیالی قدر است و برای‌اینکه رژیم فاسد و یا گروه‌های ملی‌گرا، چپی‌ها، التقاطیون و... نتوانند از‌این حرکت سوء استفاده کرده،‌این حرکت را به بیگانگان و یا بخود نسبت دهند، قطعنامه‌ای تهیه کردند و نوارهائی را به عنوان انگیزه عمل و وصیت‌نامه پر کردند که متأسفانه،‌این اسناد پس از دستگیری، به دست مأمورین شهربانی افتاد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اثری از آن به دست نیامد.

شب گذشت، روز موعود فرا رسید، نخست‌وزیر در ساعت ۱۰ صبح به میدان بهارستان وارد شد و برای رفتن به مجلس شورای ملی، از ماشین پیاده شد.

شهید بخارائی، کت مخمل راه راه بر تن داشت و خود را مانند نوجوانی غربزده آراسته بود. شهید‌اندرزگو که شاگرد نجاری بود، لباس نو و اطو کشیده و کراواتی که شهید حاج صادق امانی برای رد گم کردن به او داده بود به خود آویزان کرده بود. شهید نیک‌نژاد و شهید هرندی لباس عادی داشتند و شهید حاج صادق امانی به عنوان مراقب عملیات در تاکسی منتظر بود.[19]

همرزمان شهدای‌این واقعه، کیفیت عمل را چنین نقل کرده‌اند:

شهید بخارائی یک گلوله به طرف منصور شلیک می‌کند که به شکم منصور می‌خورد و او خم می‌شود و گلوله دوم را به گلوی منصور می‌زند و حنجره پلیدش را می‌درد و گلوله سوم را که می‌آید به مغز او بزند اسلحه گیر می‌کند و شهید بخارائی فرار می‌کند[20].

و همسر شهید‌اندرزگو در مصاحبه با مجله سروش در تاریخ 11 / 6 / 1359، نقش شهید‌اندرزگو را‌این‌چنین بیان کرده است: «سید علی با مهارتی هر چه تمام‌تر، کار را شروع کرد و خودش را جلوی ماشین یکی از پلیس‌ها می‌اندازد و مأمورین به خیال‌اینکه او را زیر گرفته‌اند دستپاچه شده و نظم حرکت آنها بهم می‌خورد و اتومبیل منصور گیر می‌کند».

پس از فرار شهید بخارائی، شهید مرتضی نیک‌نژاد، برای انحراف افکار مأمورین از تعقیب بخارائی، اقدام به تیراندازی هوائی می‌نماید که دو گلوله به ناودان مرکز پلیس و یک گلوله هم به شیشه جلوی سمت راست اتومبیل حامل جسد منصور به بیمارستان، اصابت می‌کند. مأمورین در تعقیب خود موفق می‌شوند شهید بخارائی را که هنگام فرار، بر روی زمین یخ زده می‌لغزد دستگیر کنند. شهید‌اندرزگو و نیک‌نژاد و هرندی، پس از مشاهده اوضاع طبق قرار با شهید امانی، به میدان شوش رفته و اسلحه‌ها را تحویل می‌دهند و مقرر می‌شود تا یک هفته هیچ‌یک از افراد به خانه نروند و زندگی مخفی داشته باشند.

با دستگیری محمد بخارائی، تمامی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی اعم از شهربانی و ساواک به صحنه می‌آیند و نصیری که در آن زمان، ریاست شهربانی کل کشور را بعهده داشت شخصاً برای بازجوئی از وی، به کلانتری می‌آید. اولین برگ خبری که در‌این مورد منتشر می‌شود، بخارائی را نوجوانی ظاهراً لال معرفی می‌کند، چراکه او قصد بازگو کردن، اسرار را نداشت و خود را برای وصال معشوق آماده کرده بود.

 

دستگیری گسترده، آغاز می‌شود

از طریق پدر و مادر شهید بخارائی، دوستان نزدیک او شناسائی و سرانجام شهید نیک‌نژاد و صفار هرندی، نیز دستگیر می‌شوند و در بازجوئی‌های فنی و در زیر شکنجه‌های ددمنشانه، نام حاج صادق امانی و شهید سید علی‌اندرزگو نیز مطرح می‌گردد. دستور دستگیری شهید امانی و شهید‌اندرزگو را شاه، شخصاً صادر می‌کند و پیگیری‌ها جدی‌تر ادامه می‌یابد. پس از مدتی، همسنگران و همرزمان سید علی، بعد از دستگیری به بی‌دادگاه‌های دادرسی ارتش سپرده می‌شوند که حاج صادق امانی، محمد بخارائی، مرتضی نیک‌نژاد و رضاصفار هرندی به اعدام، تعدادی حبس ابد و بعضی دیگر به حبس‌های طویل‌المدت و کوتاه‌مدت و سید علی نیز غیاباً به اعدام محکوم می‌گردند و در روزی به بلندای عاشورا، هم‌پیمانان سید علی را در کربلای‌ایران به جوخه اعدام می‌سپارند تا با خلعت زیبای شهادت به ملاقات معبود بشتابند.

 

اقدامات ساواک و شهربانی برای دستگیری سید علی‌اندرزگو

دستور مستقیم شاه، نیروهای اطلاعاتی ساواک و شهربانی را بر آن داشت تا با هرآنچه در چنته داشتند به میدان‌ایند و همه ترفندهای معمول و غیرمعمول را به کار گیرند تا شاید، به موفقیتی نائل گردند. بطور طبیعی، ابتدا به سراغ خانواده او رفتند. پدر، برادرها، همسر و پدر همسر او را دستگیر کردند تا شاید از طریق آنان، راهی به دستگیری سید علی، بیابند. عکس سید علی را از طریق ثبت احوال و برادر وی، بدست آوردند، با تکثیر بسیار زیاد، آن را به همه ساواک‌ها و شهربانی‌ها و مرزبانی‌ها ارسال کردند. سپس سید حسین‌اندرزو را برای‌اینکه سید علی موقع خداحافظی گفته بود به مشهد میروم – به همراه یک مأمور به مدت یک هفته به مشهد فرستادند تا سید علی را پیدا کند[21] و برادر دیگر او سید محمد را بخاطر سکونت یکی از شوهرخاله‌های او در اصفهان به همراه یک مأمور دیگر به اصفهان اعزام کردند

شدت پیگیری‌ها در‌این مرحله بحدی بود که در یک روز چندین مکاتبه با مراجع مختلف اطلاعاتی و انتظامی صورت می‌گرفت تا شاید ردی از‌اندرزگو بیابند و عطش شناسایی و دستگیری خود را فرو نشانند. ولی از مراقبت‌های مکرر از محل سکونت پدر، برادر، پدر همسر، دائی و... بازرسی همزمان منازل تعداد بسیاری از اقوام و بستگان و اخذ تعهدهای مکرر از آنان، نیز طرفی نبستند که «و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین»[22] در‌این بین بودند افرادی که شباهتی با عکس ارسالی به شهرستان‌ها داشتند و به همین علت دستگیر و مورد بازجوئی قرار گرفتند که از آن جمله می‌توان به دستگیری محمدرضا شریفی و محمدرضا قربانی اشاره کرد. جالب‌اینجاست که علت دستگیری محمدرضا شریفی نشستن در کنار یک مغازه تجاری در شهرستان گلپایگان ذکر شده است!‌این پیگیری‌های مکرر ادامه می‌یابد و هر از گاهی تعداد کثیری عکس، چاپ و به مبادی ذیربط ارسال می‌شود ولی پاسخ‌های ارسالی اعم از شهربانی‌ها - ژاندارمری‌ها - مرزبانی‌ها و ساواک‌ها حکایت از عجز آنان در شناسائی سوژه دارد. غافل از‌اینکه مرغ عشق از قفس پریده است .

سید علی چون حلقه محاصره را تنگ دید و تمامی یاران و همرزمان را در چنگال رژیم ستمشاهی در سیاه‌چال‌ها اسیر یافت پس از مدتی که بطور مخفی زندگی کرد به شوق دیدار جانان، با هوش و ذکاوت بالای خود، طرحی ماهرانه ‌اندیشید و جلای وطن گفت و به عراق رفت.[23] او که کمر همت به مبارزه‌ای جانانه با عمال رژیم طاغوت بسته بود، پس از توقفی چندماهه به‌ایران باز می‌گردد.

در تیر ماه سال ۱۳۴۶ یکی از همکاران افتخاری ساواک - که منافقانه در صف مبارزین قرار داشتند و با خیانت‌های خویش، بسیاری از مبارزین را به مسلخ می‌کشاندند. گزارش می‌دهد که سید علی‌اندرزگو به تازگی از عراق به‌ایران آمده و حامل پیش‌نویس اعلامیه امام«ره» در خصوص وقایع خاورمیانه است. ضمناً در خیابان غیاثی رؤیت شده است. به دنبال‌این گزارش منازل مسکونی برادر و دائی سید علی که در‌این آدرس قرار داشت مورد بازرسی ناگهانی قرار می‌گیرد و از رفت و آمدهای آنان، مراقبت به عمل می‌آید تا جائیکه شماره‌های دوچرخه و موتور برای پیگیری ساکنین استعلام می‌گردد. ولی باز هم گزارش‌هایی از سر عجز و ناامیدی در شناسایی و دستگیری وی تهیه و به سلسله مراتب ارسال می‌گردد .

 

شیخ عباس تهرانی

سید علی‌اندرزگو که مقدمات دروس حوزوی را قبل از اعدام انقلابی منصور در نزد حجت‌الاسلام میرزا علی اصغر هرندی و... فرا گرفته بود، بهترین راه را تغییر لباس تشخیص می‌دهد و از‌این رو عازم شهرستان قم می‌گردد و در حوزه علمیه مشغول به تحصیل می‌شود و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی به زندگی مخفی خود ادامه می‌دهد و از آن روی که عکس‌های تکثیر شده و ارسالی به ساواک‌ها و شهربانی‌ها، عکس‌های شناسنامه‌ای او بوده‌اند، شناسائی او در لباس روحانی برای مأمورین، به مراتب سخت‌تر بوده است. |

در سال ۱۳۴۷ که فردی بنام بشارتیان، با حمایت رژیم برای در هم شکستن روحیه مبارزین مذهبی و وارد ساختن ضربه‌ای بر پیکره حوزه علمیه قم، تصمیم به ساخت سینما در شهرستان مذهبی قم می‌گیرد، شیخ عباس تهرانی وارد عمل شده و با جمع کردن عده‌ای از طلاب، حرکت اعتراض‌آمیزی را شروع می‌نماید و برای اعلام انزجار از ساخت سینما و یاری طلبیدن بصورت جمعی به بیت مراجع تقلید حضرت‌ایت‌الله العظمی گلپایگانی و شریعتمداری می‌روند که شیخ عباس ضمن سخنرانی‌های داغ مورد تشویق آنان واقع می‌گردد. علی‌رغم اعترافات و تلاش‌های انجام شده،‌این سینما ساخته می‌شود تا‌اینکه گروهی که بنام گروه عباس‌آباد مشهور می‌شود با کمک سید علی‌اندرزگو، سینمای قم را منفجر می‌کنند. با ارسال گزارشهای منابع ساواک از حرکت‌های اعتراض‌آمیز به تحریک شیخ عباس پرونده‌ای بنام وی در قم گشوده و‌این گزارش‌ها به مرکز ارسال می‌گردد. شهید‌اندرزگو، از حساسیت ساواک و تحت نظر بودن شیخ عباس تهرانی اطلاع می‌یابد و به کمک یکی از دوستان به مدرسه علمیه چیذر[24] که تازه افتتاح شده بود، نقل مکان می‌کند، البته با لباس معمولی.

 

چیذر

سید علی‌اندرزگو، پس از مدتی که در مدرسه علمیه چیذر اقامت کرد، مجدداً طی مراسمی در روز نیمه شعبان ملبس به لباس روحانیت شد و در ظاهر مانند یک طلبه معمولی به فعالیت‌های تبلیغی پرداخت. در درس‌ها شرکت کرد، به تدریس پرداخت، روضه‌های خانگی قبول کرد، به منبر رفت و امام جماعت مسجد رستم‌آباد شد و در مدرسه چیذر با دعوت شخصیت‌های روحانی حوزه علمیه قم از قبیل حضرت‌ایت‌الله مشکینی، به عنوان طلبه‌ای فعال شهرت یافت. ولی در پوشش فعالیت‌های ظاهری در نهایت پنهان‌کاری به فعالیت‌های تشکیلاتی خود نیز ادامه داد.

 

ج - حزب الله

شهید‌اندرزگو در‌این دوران با محمد مفیدی، ارتباط گرفت و با تأمین اسلحه و طرح‌های اطلاعاتی، در سازماندهی تشکیلات حزب‌الله شرکت کرد و در راستای ضربه زدن بر پیکره نظام ستمشاهی، وارد عمل شد.‌این فعالیت‌ها، ادامه داشت تا‌اینکه محمد مفیدی، بعد از اعدام انقلابی تیمسار طاهری، دستگیر شد. دستگیری محمد مفیدی، باعث شد در یک روز، سید علی با ترفندی خاص، تعدادی از اسباب و اثاثیه، خانه را جمع کرده و به قم نقل مکان نماید[25] و مدتی در رفت و آمد به چیذر با احتیاط عمل کرد، تا‌اینکه متوجه شد محمد مفیدی، اعترافاتی علیه وی نداشته است، پس با خیالی راحت به ادامه فعالیت پرداخت.

 

د. سازمان مجاهدین خلق

سید علی‌اندرزگو که نجات‌ایران را از چنگال استعمارگران و دست نشاندگان آنان، در برقراری حکومت اسلامی می‌دانست و برای‌این منظور، وارد مبارزه شده بود، از هیچ کوششی در راستای‌این هدف والا دریغ نکرد. مجاهدین خلق در‌این سال‌ها از حمایت مالی و فکری مذهبیون و روحانیت، برخوردار بود و هنوز زمزمه‌های پذیرش مارکسیسم بصورت آشکار در تشکیلات آنان شنیده نمی‌شد. سید علی که از‌ایام گذشته، در جلسات مذهبی مسجد هدایت و مکتب توحید و ... با احمد رضائی آشنائی داشت، با برقراری ارتباط با تشکیلات مجاهدین، با تأمین اسلحه و مهمات و کمک‌های مالی به آنان، در تسریع حرکت مسلحانه کمک‌های شایانی داشت. در یک تلاش برای واگذاری مقادیری سلاح به مجاهدین خلق، از سید مجید فیاض که از شاگردان درس عربی او در مدرسه چیذر بود و ارتباطاتی با او برقرار کرده و آموزش‌هائی به او داده بود، استفاده کرد - واگذاری سلاح قبل از‌این مرحله توسط محمد مفیدی انجام شده بود - فیاض در برقراری تماس، موفق نشد و با دستگیری اسدالله تأملی که فیاض برای تحویل اسلحه‌ها به سراغ او رفته بود، فیاض نیز دستگیر شد و به علت تاب نیاوردن، در زیر شکنجه‌ها، شیخ عباس تهرانی را به ساواک معرفی کرد و محل اختفای اسلحه‌ها را به ساواک گزارش نمود. پس از اعترافات مجید فیاض، ساواک به سراغ خانواده همسر شهید‌اندرزگو آمده و با دستگیری عزت‌الله سیل سپور - پدر همسر - به همراه او، جهت دستگیری شیخ عباس تهرانی، عازم قم می‌گردند. سید علی در‌این زمان، به سفر تبلیغی رفته است و ساواک برای بازگشت او، در انتظار می‌ماند ولی شیخ عباس، دو روز زودتر از سفر تبلیغی باز می‌گردد و با شامه قوی متوجه کنترل خانه می‌شود و با ترفندی وارد منزل شده، دست همسر و فرزند شش‌ماهه‌اش را می‌گیرد و به تهران می‌آید و در منزل یکی از دوستان قدیمی‌اش[26] که از سال‌های 42-3 با هم ارتباط داشته‌اند سکنی می‌گیرد. ساواک با یورش به منزل وی در چیذر و قم تمامی اثاثیه منزل وی را اعم از جهیزیه همسر و... به یغما می‌برد تا عمق خشم خود را به نمایش بگذارد. همراه بودن خواهر همسرش - که برای تنها نبودن خانواده در سفر تبلیغی به قم برده بود - در‌این مرحله بر مشکلات سید علی افزوده بود فلذا در زمان فرار، خواهر همسرش را نیز به همراه خود به منزل اسدالله اوسطی می‌برد. ساواک با مراقبت از منزل عزت‌الله سیل سپور و اطلاع از‌اینکه دختر کوچکتر وی همراه سید على است، برای دستیابی به‌اندرزگو به تلاشی مضاعف دست می‌زند. سید علی پس از سه روز با تغییر لباس و تراشیدن صورت، به قصد خروج از کشور به همراه خانواده از منزل اوسطی خارج و عازم مشهدالرضا«ع» می‌شود و با دستوری احتیاطی[27] خواهر همسرش را توسط اسدالله اوسطی، به نشانی منزل عمویش در ورامین می‌فرستد. پس از ورود به مشهد با مساعدت دوستان و همرزمان و با کمک حجت‌الاسلام والمسلمین واعظ طبسی، برای رفتن به افغانستان به زاهدان رفته و پس از رفت و برگشتی که به داخل افعانستان داشته، آنجا را برای اقامت مناسب تشخیص نمی‌دهد. بنابراین با توکل به حضرت حق جوار امن ثامن الحجج«ع» را برای سکنی انتخاب می‌نماید.

 

مشهد مقدس

سید علی با ورود به مشهد، اولین اقدامی که می‌کند‌این است که، برای خود و همسر و فرزندش شناسنامه جعلی می‌سازد و با نام سید حسین حسینی مشغول به فعالیت می‌گردد، و در مشهد مدت زمانی را در یکی از کوچه‌های فرعی خیابان خاکی، مستأجری می‌کند و پس از انجام طرح ساواک مبنی بر معرفی مستأجرین توسط موجرین به شهربانی‌ها، به کمک دوستان در کوچه بازار سرشور، خانه‌ای تهیه و در آنجا ساکن می‌گردد. یکی از فعالیت‌های او در مشهد - در حالیکه خود به شدت تحت تعقیب بود -‌این است که افرادی را که در ضربه‌های ساواک به سازمان مجاهدین، متواری گردیده‌اند، به مشهد برده، در آنجا به سازماندهی تشکیلات می‌پردازد. فعالیت‌های سید علی‌اندرزگو و‌این بار با نام دکتر حسین حسینی، در‌این مرحله از گستردگی ویژه‌ای برخوردار است و ... به آنطرف مرزها نیز کشیده می‌شود. او سفرهای متعددی به لبنان، پایگاه‌های فلسطینی و ... داشته، مقدمات آموزش نیروهای مذهبی را در سازمان الفتح و به کمک جلال‌الدین فارسی مهیا می‌نماید.

 

فشارهای چند سویه

ا- ساواک دستگاه‌های امنیتی از زمانی که سابقه‌ای بنام سید علی‌اندرزو (اندرزگو) تشکیل شد[28] در هر زمان و مکان مترصد دستگیری او بودند دستور مستقیم شاه مبنی بر مفتوح بودن پرونده ترور منصور و دستگیری سید علی‌اندرزو، آنان را در‌این تصمیم مصمم‌تر می‌کرد در‌این راستا نیروهایی چندین سال‌این پرونده را تعقیب کردند هر بار که با شکست مواجه می‌شدند عصبانی‌تر از قبل به پیگیری‌ها ادامه دادند. تعداد حجیم مکاتبات انجام شده و صرف هزینه‌های گزاف، تعقیب و مراقبتهای نوبه‌ای، بازرسی منازل اقوام و آشنایان بصورت نوبه‌ای، همگی حکایت از عطش سیری‌ناپذیر دستگاه مخوف امنیتی شاه برای دستیابی به سید علی را دارد عطشی که تنها یکی از عوارض آن ناامن کردن تمامی مکان‌ها برای شهید‌اندرزگو بود و بدیهی است زندگی مخفی آن هم به شیوه اسلامی نه به شیوه منافقین با‌ این شرایط بسیار مشکل و طاقت‌فرساست. نگاهی هر چند گذرا به مجموعه اسناد گردآوری شده کافی است تا هر خواننده صاحبدلی بر تائید ‌این گفتار برخیزد .

 

۲۔ منافقین

در سال ۱۳۴۴ سعید محسن، محمد حنیف‌نژاد و اصغر بدیع‌زادگان که در جلسات نهضت آزادی، همدیگر را یافته بودند به علت‌اینکه از حرکت‌های مسالمت‌آمیز نهضت آزادی ارضاء نمی‌شدند، تصمیم به سازماندهی تشکلی را گرفتند.‌ این فکر برای چند سال در مرحله مطالعه، تحقیق، جذب نیرو باقی ماند و پس از آن در ابتدا با نام سازمان آزادیبخش‌ایران و سپس به نام مجاهدین خلق‌ایران مشهور گشت. تفکر مذهبی بنیانگذاران ‌این سازمان برگرفته از خانواده‌های سنتی مذهبی و اسلامی بود که در جلسات نهضت آزادی، بیان شده بود که تلفیق آن با مطالعات شخصی آنان طی یکی دو سال اولیه سازماندهی تشکیلات، باعث رسوخ تفکرات التقاطی در مبانی عقیدتی آنان گردید.‌ این التقاط در سال‌های اولیه، بروز و ظهور ملموس نداشت و همین امر سبب شد تا نیروهای مذهبی اهل مبارزه، جذب آنان شوند و درثانی از حمایت روحانیونی که در متن مبارزات بودند بهره گرفته و از کمک مالی و امکاناتی، مبارزین مذهبی و بازاریان برخوردار شوند.

سید علی‌اندرزگو یکی از کسانی بود که‌این هر سه را با هم داشت یعنی هم در جذب نیرو برای سازمان، فعال بود هم امکانات مالی و تسلیحاتی برای آنان فراهم می‌کرد و هم به حمایت آنان برخاسته بود. آثار انحرافات فکری در سازمان مجاهدین خلق در سال‌های 50 - 49 مقداری ملموس‌تر شد تکیه بر فقر در مبارزه و تحلیل‌های طبقاتی، در بحث‌ها جائی باز کرد که پرداختن به زیر بناهای اقتصادی در تک نگاری‌های محلات جنوبی شهر توسط اعضاء برای جذب نیروهای مستعد، یکی از نمونه‌های آن است. شهید‌اندرزگو که دارای شامه‌ای قوی و تفکری با بنیان‌های اصیل دینی بود در همین سال‌ها به انحراف عقیدتی سازمان پی برد با نگاهی بر اعترافات سید مجید فیاض[29] در سال ۵۱ که به مقایسه دو تفکر - تفکر سعید صفار اول و شیخ عباس تهرانی - نشسته و بطور صریح و ملموس به تفاوت تبلیغات مبارزاتی اشاره کرده است‌این مطلب معمولی‌تر می‌گردد. تمام هم سعید برای جذب نیرو، تکیه بر فقر و وضعیت معیشتی زندگی کارگری و .... است و تمام همت شیخ عباس در راستای‌اینکه، چرا به احکام دین و قرآن عمل نمی‌شود و ...

با علنی شدن مواضع التقاطی و مارکسیستی سازمان در سال ۱۳۵۴ و به قتل رساندن مجید شریف واقفی و ترور صمدیه لباف و ... یکی از افرادی که برای حذف فیزیکی در دستورکار قرار گرفت شیخ عباس تهرانی بود چراکه نقدی بر بیانیه تغییر مواضع‌ایدئولوژی نوشت و کمک‌های مالی را قطع کرد.

و‌این مسئله بود که فشارهای ساواک را بر شانه‌های مقاوم و مردانه‌اش بیشتر کرد. البته در‌این زمان هم با عنایت به‌اینکه نیروهای مذهبی در سازمان باقی مانده بودند. سید علی برای تقویت آن گروه خاص، تلاش می‌کرد و به جذب نیرو برای آنان می‌پرداخت و کمک‌های مالی و تسلیحاتی را محدود به آنان کرده بود.

 

۳- منابع و نفوذی‌ها

یکی از شگردهای دستگاه‌های اطلاعاتی با هر فکر و رویه و متعلق به هر کشور که باشند نفوذ در تشکل‌هایی است که مخل امنیت حاکم هستند. دستگاه امنیتی پلیس شاه نیز از‌این شگرد بهره‌ها برد و با تطمیع و تحبیب و تهدید، افرادی را که مستعد ‌این کار بودند به استخدام گرفت و در گروه‌ها و تشکل‌ها و هیئت‌ها و مساجد... نفوذ کرد و بصورت دائم در جریان چگونگی فعالیت‌های مبارزین قرار گرفت. هر چند ‌این شگرد برای سال‌ها، در مورد شهید ‌اندرزگو به علت رعایت اصول پنهان‌کاری از طرف او عقیم ماند ولی بالاخره در سال‌های آخر به‌این موفقیت دست یافت و افرادی را در کنار او قرار داد تا با دادن خبر به ساواک، موجبات خرسندی اربابان را فراهم آورند...

دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج                شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد

 

۴۔ غربت در وطن

عده‌ای فطرتاً ترسو می‌باشند و هیچ حرجی بر آنان نیست. افرادی که متدین و مذهبی بودند انقلاب اسلامی را قبول داشته و در راه آن خدمت می‌کردند ولی از ترس کشته شدن حتی برای یک روز قدم به صحنه‌های نبرد نگذاشتند. در دوران سخت مبارزه نیز افرادی بودند که با شنیدن نام ساواک بر خود می‌لرزیدند و بر‌این اساس از هرکس که بنوعی، در میدان مبارزه بودند پرهیز می‌کردند که مبادا روزی به‌این واسطه گرفتار شوند و بدیهی است‌این خطر را در تماس با سید علی‌اندرزگو دو چندان می‌دیدند و شاید حتی حاضر به سلام و علیک ظاهری هم با او نمی‌شدند و‌این بی‌مهری نیز یکی از فشارهای دوران زندگی مبارزاتی‌این شهید والامقام است که البته کم هم نیست. ولی بدیهی است که‌اینگونه افراد هزاران بار به افرادی که وارد مبارزه شده و با اولین شلاق هر آنچه بود گفته و باعث شهادت همرزمان می‌شدند، شرف و فضیلت دارند.

 

شناسائی و شهادت

با دستگیری چند تن از مرتبطین سید علی‌اندرزگو، توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری در تهران، سید علی‌اندرزگو مجددا شناسائی و تلفن یکی از مرتبطین[30]، در اختیار ساواک قرار داده شد. با کنترل ‌این تلفن بود که، ساواک به آدرس وی در مشهد نیز دست می‌یابد و متوجه می‌شود ‌این بار، سید علی با نام مستعار جوادی، به فعالیت پرداخته است. کمیته اوین در‌این مرحله با استفاده از تمامی شیوه‌های اطلاعاتی و با بکارگیری خودفروختگانی ذلیل، تا کنار دست شهید ‌اندرزگو نفوذ کرد و از چگونگی فعالیت‌های او مطلع گردید.

انقلاب اسلامی در حال رسیدن به نقطه‌های اوج است و فریاد امت مسلمان به رهبری حضرت امام خمینی(ره) لرزه بر کاخ استبداد افکنده است، دستگاه امنیتی شاه، در سردرگمی شدید گرفتار است، دامنه تظاهرات و پخش اعلامیه‌ها روز بروز گسترده‌تر می‌شود، کنترل پنهانی‌اندرزگو، گویای‌این است که نقش او در سازماندهی گروه‌ها و پخش اعلامیه‌ها حیاتی و اساسی است. دو تن از منابع نفوذی برای آموزش به لبنان رفته‌اند، بنا بر نظر کارشناسان ساواک، اگر آنان بازگردند در گروه دارای مسئولیت‌های بالا خواهند شد و ساواک کنترل گروه را از طریق‌این منابع اعمال خواهد کرد گزارش با ‌این گرایش تهیه می‌شود ولی وقت گذشته است دستور داده می‌شود: «تحقیقات کافی است او را دستگیر کنید و از طریق او بقیه افراد را شناسایی کنید» شهید سید علی‌اندرزگو شب نوزدهم ماه رمضان را در منزل دوستش رجبعلی طاهر افشار احیاء گرفت و در لیلة‌القدر از صمیم دل دعای اللهم اجعل قتلاً فی سبیلک را زمزمه کرد. نزدیکی‌های افطار روز نوزدهم عازم منزل حاج اکبر می‌شود، تیم‌های عملیاتی ساواک در مسیر کمین کرده‌اند، مگر سید علی را می‌توان دستگیر کرد و به دوستان و همرزمانش بارها گفته بود که من زنده به دست ساواک نخواهم افتاد با حرکتی موجبات تیراندازی مأمورین را فراهم می‌کند، صدها تیر به طرف او شلیک می‌شود تا عمق خشم و غضب مأموران تیره دل را به نمایش بگذارد تعداد زیادی گلوله[31] در بدن او می‌نشیند تا با زبان روزه به ملاقات خدای خویش بشتابد و از دست ساقی کوثر على(ع) جام گوارای وصال بنوشد. سرانجام در آخرین شنود تلفن منزل اکبر صالحی تماس دختر وی با مغازه پدر چنین منعکس است: بابا نزدیکی‌های خانه صدای تیراندازی آمد و یک نفر را کشتند و آقای جوادی هم هنوز به منزل نیامده است.»

 

بعد از شهادت

دستگیری‌های گسترده شروع شد، هرکسی بنوعی با سید علی‌اندرزگو رابطه داشت - البته آنهایی که شناسایی شده بودند - در تهران و مشهد دستگیر شدند بازجوئی‌ها، آغاز شد عطش شناخت ‌اندرزگو بعد از شهادت او نیز کاهش نیافته بود با یورش به منزل شهید‌اندرزگو، در مشهد مقدس و بازرسی آن، برای چندمین بار اثاث زندگی او را به یغما بردند[32] زن و فرزندان خردسال او را تحت‌الحفظ به تهران آوردند و آنطور که از زبان فرزندان خردسال شهید[33] آمده است ساواکی‌های ددمنش حتی از آزار و اذیت آنان هم خودداری نکردند و در کمیته اوین همسر‌ایشان مورد بازجوئی‌های مرتب همراه با آزار و اذیت قرار گرفت.

 

پس از انقلاب:

۱۵ روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی یک بار دیگر، همسر و فرزندان شهید حجت‌الاسلام سید علی‌اندرزگو روحانی نستوه به تهران آورده می‌شوند ولی‌این بار به دست امام المسلمین، و با احترام و در کمال مهربانی و در خانه امام دستان مهربان و نوازشگر‌ایشان پذیرای فرزندان شهید می‌گردد تا گرد غربت و رنج سالیان گذشته را از سر آنان زدوده و بر دل مجروحشان مرهم صبر و استقامت بگذارد.

 

خصلتهای اخلاقی

الف - بسیاری از کسانی که با شهید ‌اندرزگو، محشور بوده‌اند متفق‌القولند که در ضمیر سید علی، دریائی از توکل موج می‌زد، توکلی که ناشی از اعتقاد راسخ او به نصرت الهی و غیبی بود. او به ‌آیت روشن «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فأغشیناهم فهم لا یبصرون»[34] ‌ایمان داشت و در سخت ترین شرایط با تمسک به حبل المتین ذکر، خود را از مهلکه‌ها رهائی می‌بخشید.

ب - استفاده به جا و بموقع از پوشش‌های مناسب، تسلط به اصول پنهان‌کاری و اطلاعاتی، رعایت کامل رازداری، قدرت و قوت‌ایفای نقش‌های مختلف، تسلط به لهجه‌های مختلف محلی، تسلط در تغییر قیافه، تخصص در جعل اسناد و مدارک، داشتن کانال‌های قوی و گسترده ارتباطی ولی مجزا، همگی از او مبارزی بزرگ ساخته بود که براحتی در مکان‌های مختلف عمومی و خصوصی تردد می‌کرد، به مسافرت می‌رفت، ولی از دید تعقیب‌کنندگان پنهان بود.

ج - سید علی‌اندرزگو از همان اوان زندگی به مسائل دینی پایبند و مراقب و بسیار مهربان و خوشرو بود و از کمک به افراد تهیدست و مستضعف در هیچ زمانی کوتاهی نمی‌کرد با‌ اینکه در طول زندگی مبارزاتی خویش مبالغ هنگفتی پول در اختیارش بود به یک زندگی ساده[35] و معمولی که بیشتر اوقات از درآمد خودش بود قانع بود هرگز هدف خویش را از یاد نمی‌برد در کوران مبارزه از امر خودسازی و پرداختن به خویشتن غافل نبود و در عین حال در زندگی خانوادگی وظایف خویش را فراموش نمی‌کرد.|

 

اسامی مستعار:

1.- شیخ عباس تهرانی

۲ - دکتر سید حسین حسینی

۳- ابوالقاسم واسعی

۴- عبدالکریم سپهرنیا

۵- ابوالحسن نحوی

۶- جوادی

۷- و ...

 

شگردها:

1 - داشتن اسامی و شناسنامه و مدارک مختلف

۲ - استفاده از لهجه‌های مختلف محلی با تسلط کامل

۳- پوشش‌های مختلف ظاهری

۴- ظاهر سازی در قالب فردی خروس باز، تاجر، بساز و بفروش و...

۵- استفاده از عمامه سفید در حالیکه بخاطر سیادت می‌بایست از عمامه سیاه استفاده می‌کرد.

۶- استفاده از جاسازی‌های مختلف از جمله، جاسازی در لانه مرغ در منزل مسکونی در مشهد.

۷- زندگی عادی

 

نکته‌ها

برای نگارنده در‌این تحقیق نکاتی کشف شد که آنها را نه تنها بدون ارتباط با هم نمی‌داند بلکه فی مابین آن، ارتباطی خاص قائل است و آنرا تصادفی نمی‌داند:

الف: ساواک اسم رمز عملیات جستجو، کمین و شهادت ‌اندرزگو را «کیس سرفراز» نام نهاد و ما نیز برگرفته از‌این کلمه اسم کتاب را «سردار سرفراز » گذاشتیم.

ب : سید علی در روز هیجدهم ماه مبارک رمضان متولد شد، در روز هفدهم ماه مبارک رمضان در عملیات اعدام انقلابی منصور شرکت کرد و زندگی مخفی را آغاز نمود و در روز نوزدهم ماه مبارک رمضان خلعت شهادت بر تن کرد.

ج : سید علی در سال ۱۳۵۷ هجری قمری ولادت یافت و در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی به شهادت رسید.

ه: نام او على بود، در‌ایام شهادت علی (ع) بدنیا آمد و در‌ایام شهادت علی (ع) به شهادت رسید.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . سورة هود آیه ۸۱ «و تا صبح وقت بسیار نیست.»

[2] . نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه ۱۰۱.

[3] . در آذر ماه سال ۱۳۱۶ ه ش آیت الله سید حسن مدرس پس از تبعید از زندان خواف به زندان کاشمر، ابتدا توسط عمال رضاخان، مسموم شد ولی چون تأثیری در آن ندیدند با انداختن دست در گلوی او، ایشان را به شهادت رساندند. (روزشمار تاریخ ایران ج ۱ دکتر عاقلی)

[4] . اندرزور - مرکب - اندرزگو = آنکه کارش اندرز گفتن است.

زینت ملک خداوندی و اندر خور ملک               صدر دیوان شه شرقی و اندرزوری

                                (فرهنگ لغت)

[5] . میدان شوش - بازارچه گمرک - پائین خیابان صفاری .

[6] . از نام دیگر اساتید و میزان پیشرفتهای تحصیلی، در این دوران اطلاع دقیقی در دست نیست .

[7] . محلهای نزدیک شمیران در تهران.

[8] . ۲۳ کارتن کتاب که لیست آن در ضمیمه کتاب آمده است.

[9] . برادرش چهارچوبهای صندوق‌هائی را که در آن زمان به عنوان جامه دان استفاده میشد - می‌ساخت.

[10] . ۱- اسناد آن در ضمیمه کتاب آمده است.

[11] . پیام انقلاب، شماره ۱۳ ناگفته‌ها ص ۲۲۹.

[12] . صائب تبریزی

[13] . سورة نور، آیه ۳۹.

[14] . و این در حالی بود که برادرش، مجبور شد او را با زور به خانه ببرد - سروش 11 / ۶ / 59 مصاحبه با برادر شهید.. و بار دیگر در خیابان اسماعیل بزاز تهران، با فرار از دست برادرش، در ملاء عام به شاه ناسزا می‌گوید، که به سبب آشنائی برادرش با یکی از مأمورین کلانتری ۶ که متوجه او میشود، موضوع با عذرخواهی برادرش، فیصله می‌یابد

[15] . شهید صادق اسلامی در بازجوئی‌های سال ۱۳۵۷ آشنائی خود با شهید اندرزگو را در سال‌های ۴۳-۴۲، در مسجد لرزاده و در رابطه با پخش اعلامیه نقل کرده است.

[16] . شهید امانی در بازجوئی چنین نقل کرده است: در مورد ترور اشخاص با شیخ جواد فومنی (یک ماه است فوت کرده) نیز مشورت نموده و نامبرده با این عمل موافق بوده است.

[17] . شب هفدهم ماه مبارک رمضان مصادف با اول بهمن ماه سال ۱۳۱۶ هجری شمسی

[18] . شهیدان امانی، بخارائی، نیک نژاد، صفار هرندی، اندرزگو.

[19] . هفته نامه شما مورخه 22 / 3 / 76

[20] . هفته نامه شما مورخه 22 / 3 / 76

[21] . سید حسین‌اندرزگو در مصاحبه با ویژه نامه مجله سروش به تاریخ 11 / 6 / 59 گفته است: «در طی یک هفته‌ای که در مشهد بودم جرأت نمی‌کردم که با دوست یا آشنائی سلام و احوالپرسی کنم چون امکان داشت آنها هم مورد آزار و اذیت واقع شوند».

[22] . سوره آل عمران، آیه ۵۴

[23] . همسر شهید‌اندرزگو داستان این سفر ار چنین تصویر می‌کند:

«سید با شناسنامه جعلی سوار بر کشتی می‌شود و در کشتی با ترفندی ناخدا را راضی می‌کند که کشتی را به سوی ساحل عراق در اروند ببرد و قبل از آنکه ناخدای کشتی متوجه شود پیاده می‌شود (یکی از دوستان شهید نیز همراهش بوده است و به سوی خطوط مرزی عراق حرکت می‌کنند. مرزبانان عراق راه را بر آنان می‌بندند و از آنان کارت شناسائی طلب می‌کنند و سید علی عنوان می‌کند که ما طلبه هستیم و برای درس خواندن کنار دریا آمده‌ایم و کارت شناسائی در نجف است و بدین صورت به نجف میرود»

[24] . حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی اصغر‌هاشمی در این باره چنین می‌گوید:

یک روز آقای بغدادی، شیخ عباس تهرانی را به منزل آورد و اظهار داشت ایشان میخواهد درس بخوانند من در ایشان یک صفای باطن یافتم و به همین جهت پذیرفتم و مشغول درس خواندن شد و از همان روزهای اول معلوم شد که فردی است با یک استعداد و هوش خدادادی و من تا آنموقع طلبه‌ای به آن استعداد ندیده بودم.»

[25] . این نقل مکان در پوشش اینکه برادرم در یکی از شهرهای آذربایجان، تصادف کرده و نیازمند کمک است صورت گرفت.

[26] . پس از دستگیری اسدالله اوسطی در این مرحله ساواک به کشف بزرگی دست می‌یابد و متوجه می‌شود که سید على‌اندرزگو همان شیخ عباس تهرانی است.

[27] . استفاده از چند ماشین در یک مسیر، برای اینکه آدرس منزل وی، برای فرد همراه مشخص نباشد.

[28] . بدیهی است این پیگیری شامل تمام مجموعه‌هایی که بنوعی در ارتباط با اینگونه مسائل بودند، از قبیل شهربانی‌ها، ژاندارمری‌ها، مرزبانی‌ها، دادرسی ارتش و .. می‌شد.

[29] . در متن کتاب آمده است.

[30] . اکبر صالحی حسینی.

[31] . به اصل سند مراجعه فرمایید و تعداد گلوله‌ها را شمارش کنید.

[32] . در‌این زمان هنوز به همسر محترمه شهید‌اندرزگو، شهادت سید علی را اعلام نکرده بودند و‌ایشان فکر می‌کرد تنها خانه شناسایی شده است و سید علی هنوز گرفتار نشده است.

[33] . مجله سروش، سال ۱۳۵۹

[34] . سوره یونس‌ایه 1

[35] . جلال الدین فارسی: در سفری که به لبنان داشت کل سوغاتی که برای خانواده‌اش تهیه کرد ۱۵۰ تومان بود. مصاحبه با ویژه نامه مجله سروش

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.