تاریخ سند: 3 آبان 1350
درباره : وعاظ ممنوع المنبر
متن سند:
از : 312
محترما به استحضار می رساند.
برابر اعلام تلفنی ساواک تهران اخیرا چند نفر از وعاظ ممنوع المنبر ضمن
تماس با فلسفی واعظ از وی خواسته اند در مورد رفع ممنوعیت از منبر آنها از
طریق ساواک اقدام به عمل آورد که فلسفی در پاسخ آنها گفته من با ساواک
تماسی ندارم که در این
زمینه کاری انجام دهم ولی
سعی می کنم از طریق
تیمسار صمدیان پور در
شهربانی کل کشور در این
مورد اقدام کنم.
ضمنا شیخ
بهاءالدین نوری در تماسی
که با فلسفی به عمل آورده
به نامبرده گفته حجازی1 و
شیخ احمد کافی که از وعاظ
ممنوع المنبر هستند از من
خواسته اند که برای رفع
ممنوعیت عده ای از وعاظ
اقدام کنم من هم شخصی را
نزد آقای نخست وزیر
فرستادم قرار شد اسامی
وعاظ ممنوع المنبر و شماره تلفن های آنان را تهیه و برای نخست وزیر ارسال
دارم، گویا می خواهند با آنها صحبت کنند، حالا اگر مصلحت می دانید اسامی
تمام وعاظ ممنوع المنبر را بفرستم، فلسفی در پاسخ گفته بد نیست این کار را
خواهم کرد.
لازم به یادآوری است که شیخ احمد ضیافتی کافی قبلاً از وعاظ ممنوع المنبر
بوده که فعلاً از وی رفع ممنوعیت شده است و عبدالرضا حجازی نیز جزو وعاظ
ممنوع المنبر است.
توضیحات سند:
1ـ سید عبدالرضا حجازی در
سال 1313 ش در شهرضای
اصفهان متولد شد.
وی پس از
خواندن دروس جدید و
مقدماتی در زادگاهش، به
اصفهان آمد و مدت سه سال از
درس حجت الاسلام حاج میرزا
علی آقا شیرازی بهره جست و
در سال 1329 به حوزه علمیه قم
مسافرت کرد.
وی پس از تکمیل
سطوح عالیه و استفاده از محضر
استادانی چون آیت الله العظمی
بروجردی و آیت الله العظمی
مجاهدی، علم معقول و تفسیر
قرآن را نزد علامه طباطبایی فرا
گرفت.
در سال 1340 به تهران
آمد و به تبلیغ احکام مشغول شد
و در شمار وعاظ نامی در آمد.
سید عبدالرضا حجازی دوره
لیسانس را در دانشکده الهیات
دانشگاه تهران و دوره دکتری را
در دانشگاه آنکارا طی نمود.
وی درپی اعتراض به رژیم
پهلوی بارها توسط ساواک
دستگیر و زندانی شد ولی هر بار
با درخواست مساعدت و اظهار
تمایل به همکاری با ساواک و
تقاضای عفو آزاد می شد.
در
اسناد ساواک او به عنوان یک
روحانی متزلزل فکری شناخته
می شود.
سید عبدالرضا حجازی
در سال 1361 ه ش در جریان
دستگیری باند کودتای
قطب زاده، متهم ردیف سوم بود
که به اتهام اقدام علیه امنیت
کشور و توطئه براندازی
محکوم شد.
منبع:
کتاب
حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک صفحه 323