تاریخ سند: 29 مهر 1341
موضوع : جلسه منزل شیخ عباسعلی اسلامی
متن سند:
از ساعت 8 تا ساعت 12 صبح روز شنبه بیست و هشتم مهر ماه جاری
نزدیک به چهل نفر وعاظ معروف تهران بنا به قراری که روز چهارشنبه قبل
گذاشته بودند در منزل آقای شیخ عباسعلی اسلامی مجتمع شده بودند که در راه
مبارزه با تصویب نامه1 مشارکت زنها در انتخابات آتیه اقدام نمایند ابتدا آقای
فلسفی متن نامه را که مبنی
بر مخالفت طبقه روحانی
نسبت به تصویب نامه مزبور
ذیل دو سه ماده نوشته بودند
به این ترتیب قرائت کردند.
جناب آقای نخست وزیر
نظر به اینکه نمایندگان
دوره های اول و دوم و سوم
مجلس شورای ملی که
برگزیدگان حقیقی ایرانیان
بوده اند در ضمن تقنین
قانون اساسی حق انتخاب
کردن و انتخاب شدن را از
زنها سلب و به مردها
اختصاص داده اند دیگر از
برای هیچ دولتی جایز
نیست توسط تصویب نامه این حق را به زنها اعطا نماید.
2ـ در صورتی که احیانا مجلس شورا تشکیل یافته و تصمیم بگیرد دو مرتبه
بوسیله جعل قانونی نوین نسوان را در انتخابات مجالس ایالتی و ولایتی و
مجلس شورای ملی و سنا شریک گرداند دو سه هزار زن اداری بیشتر شرکت
نخواهند کرد و در حدود شش میلیون زنان مسلمان که طبق قرآن کریم خود را
موظف به فرمانبرداری از مردها می دانند در عین حال عدم مشارکت در
انتخابات تحقیقا مخالفت هم خواهند ورزید و در نتیجه نمایندگان مجلس نیز
تصویب چنان قانونی که مخالف افکار عمومی مردان و زنان مسلمان است روا
نمی باشد.
3ـ به همین ملاحظه ما اهل منبر تهران که ناشرین و ناظرین نوع عقاید و افکار
مسلمانهای این مملکت اسلامی محسوب می شویم محض حفظ امنیت و آرامش
مملکت تکلیف خودمان می دانیم مسئولین امور را از اجرای این تصویبنامه بر
حذر داشته تقاضای الغاء یا موقوف الاجراء گذاشتن آن را بنماییم.
آنگاه آقای فلسفی پس از خواندن نامه متذکر شدند که دیشب بعد از اینکه نامه ام
را محض آقای آیت الله
بهبهانی قرائت کرده ام
معزی الیه اظهار کرده اند
خوبست ماده دوم (مخالفت
اکثریت زنها را) در نامه
حذف کنی زیرا اگر این ماده
را به رخ دولت بکشی امکان
دارد دولت هم متقابلاً به شما
جواب بدهد که در راه
استعلام رأی زنهای ایران
قبلاً رفراندوم می کنیم تا
معلوم شود آیا اکثریت آنها با
اصل تساوی حقوق مخالفند
یا موافق ـ و قهرا هرگاه پای
رفراندوم به میان بیاید دارو
دسته زنان موافق می روند
رأی به تساوی می دهند در حالی که زنهای متدینه نمی روند در پای صندوقها
رأی مخالف بدهند.
و دولت تفوق بر ما پیدا کرده زنها را در انتخابات شرکت
می دهد و دیندارها هم ما اهل منبر را که اسباب برقراری رفراندوم شدیم مقصر و
مسئول خواهند شناخت در این موقع عده ای فریاد زدند چه مانعی دارد دین
اسلام امر به معروف و نهی از منکر را بر همه مسلمین مخصوصا ما مبلغین واجب
شمرده است و تکلیف فرد فرد ما معلوم است که تا آخرین قدم مبارزه کنیم.
موفق
شدیم فبهاوالا اقلا تکلیف فقهی خودمان را انجام داده ایم.
آقای فلسفی گفتند درست است تذکرات لازم را می باید بدهیم منتهی از آنجایی
که من نسبت به تحدید دسته بندی بهائیها اقدام به مبارزه کردم که منتج نتایجی
جهت تعطیل لانه فساد آنها هم شده و در عین حال لاطائلاتی به من نسبت دادند
دایر بر اینکه پول گرفته بودم که بهائیها را رسمیت بدهم متنبه شدم این نامه را من
نمی توانم بنویسم مجددا پانزده نفر گفتند از شما انتظار نداشتیم اگر در مبارزه ای
انسان نگرانی در شکست احتمالی داشته باشد نمی تواند دست به مبارزه بزند.
آقای فلسفی گفتند در عین حالتی «حال» که تسلیم منطق آقایان هستم
مع الوصف چون یقین دارم
موقعی که عوامل و ایادی
دولت تحت تأثیر رفراندوم
مقصودشان را انجام بدهند
دیگران پای خودشان را
کنار می کشند و دیندارها
همه کاسه کوزه ها را گردن
نویسنده این نامه (یعنی من
فلسفی) می شکنند و دنبالم
می گویند دلار گرفته بودم که
مشارکت زنها را در
انتخابات تبلیغ کنم.
من نامه
موجود را دست شما
نمی دهم که منتشر کنید.
در این هنگام مشاجرات
شدیدی میان ناطقین موافق
و مخالف فلسفی شروع شده هفت هشت نفر پیرمردها از قبیل صدر عراقی ـ
حاج محقق خراسانی1 ـ میرزا علی هسته ـ خندق آبادی2 و امثالهم حق را به
جانب بهبهانی و فلسفی می دانستند و دیگران نشر دادن نامه و ادامه مبارزه را
لازم می شمرده و دلایل خودشان را با حرارت توضیح می دادند دست آخر شیخ
عباسعلی اسلامی میزبان که ناراحت شده بودند خطاب به آقای فلسفی گفتند
بسیار خوب بر فرض که شما مایل نیستند این نامه ای که منتظر آن مانده بودیم
امضاء کنید نکنید لیکن آن را بدهید دست ما که انتشارش را لازم می دانیم امضاء
و منتشر کنیم.
و متقابلاً آقای فلسفی گفتند نخیر نظر به اینکه من نوشتن این نامه
مخصوصا ماده دومش را شخصا صلاح نمی دانم متن انشاء آن را نیز به کسی
نمی دهم اما اگر میل دارید خودتان نظیرش را انتشار بدهید.
بفرمایید من نصف
صفحه را که حاوی ماده دوم است می برم و مابقی را به شما می دهم و همین کار را
هم انجام دادند نصف آن را بریده داخل جیبشان گذاشتند و نصف دیگرش را به
آقای سید مصطفی قمی امانت سپردند که بعد از اینکه از روی آن استنساخ گردید
دو سه ساعت دیگر ببرند منزل به ایشان برسانند و در کمال عجله از جای
برخواستند و به مجلسی که داشتند رفتند و دیگران که نشسته و تحت تأثیر رفتار
آقای فلسفی دچار حیرت شده بودند در گوشی شروع به انتقاد از ایشان نموده و
هر یک کار امروز ایشان را ناشی یک علتی (تهدید و یا تطمیع) عوامل و ایادی
دولتی تصور می کردند و درباره مبارزه آقای فلسفی با بهائیها اظهار می کردند که
چون نامبرده دست تنها آن هم بوسیله فرستنده دولتی اقدام به مبارزه کرده در
معرض اتهام مخالفین قرار گرفتند در حالی که الان نسبت به جلوگیری از تساوی
حقوق مرد و زن تمام مراجع عتبات و مشهد و قم و مجتهدین و مبلغین ایران
بالاتفاق قیام کرده اند و دلیلش مکاتیب و مراسلات و تلگرافهایی است که
خطاب به هیئت حاکمه مخابره نموده اند و دو سه صورت تلگرافی را که آقای
آیت الله خمینی و شریعتمداری و گلپایگانی خطاب به اعلیحضرت همایونی
نوشته بودند دانه دانه قرائت کرده و دو مرتبه به شور و مشورت پرداختند که چه
باید کرد.
ده دوازده تن ناطقین نسبتا جوان نظیر آقای اعتمازاده تهرانی ـ شیخ رضا نقابتی ـ
شیخ مهاجرانی ـ سید محمد موسوی ـ شیخ فانی ـ سید حجازی ـ شیخ شمس
رشتی ـ شیخ محمد صادقی ـ قیل و قال راه انداختند که انجام مقاصد رئیس و
مرئوس بزرگ و کوچک و پیر و جوان نمی شناسد در صورتی که ریش سفیدهایی
از قبیل آقای فلسفی عقب نشینی کردند دست از مبارزه برداریم ما مقدم بر آقای
فلسفی فقهاء اسلام را می شناسیم که مبارزه با این تصویب نامه، نامشروع را
وظیفه شرعی عموم مسلمین دانسته اند که در درجه اولش ما مبلغین قرار
گرفته ایم و می بایستی تا آخرین نفر راه حقگویی را ادامه بدهیم و کاغذ و قلم
خواستند که خودشان نامه مؤثرتری نوشته و انتشار دهند آقای اسلامی مقداری
کاغذ آورده یک ورق به آقای افصح المتکلمین و یک ورق هم به آقای صادقی
دادند که مطابق قریحه خود وسیله خودشان نامه هایی خطاب به آقای نخست
وزیر نوشته و همگی امضاء کنند آقای افصح چند سطری نوشته و تتمه آن را احاله به شب آینده کردند ولی
آقای شیخ محمد صادقی قریب به مضمون نامه آقای فلسفی یکی دو صفحه شدیداللحن نوشتند که در
حین خواندنش شش هفت ایراد به املاء و انشاء ایشان گرفته شد و در نتیجه به ایشان سفارش شد که داخل
خانه آن را اصلاح نموده از برای فردا باز برای سومین مرتبه به منزل آقای شیخ عباسعلی اسلامی بیاورند
موافقین امضاء نمایند در حدود ساعت 1130 متفرق گردیدند.
مراتب به استحضار جناب آقای نخست وزیر برسد.
1 /8 /41
توضیحات سند:
1ـ روز شانزدهم مهرماه 1341
ش و اوایل نخست وزیری امیر
اسداللّه علم خبری با عنوان «حق
رأی برای زنان» با حروف
درشت در جراید رسمی درج
گردیده بود.
حق رأی، براساس تصویب نامه
انجمنهای ایالتی و ولایتی به
زنان داده شد.
رژیم از حق رأی
برای زنان به عنوان پوششی در
جهت اهداف خویش بهره
می جست.
امام خمینی(ره) در
آن ایام مکرر تأکید می کردند که
مردان هم در رأی آزاد نیستند
چه رسد به زنان.
مخالفت امام
مقابله با مفاسد و اهداف رژیم
بود، وگرنه چنانچه شاهد هستیم
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
زنان همانند مردان در جمهوری
اسلامی حق رأی دارند و حتی
می توانند در مجلس شورای
اسلامی نماینده ملت باشند.
1ـ حجه الاسلام حاج شیخ عباس
علی محقق واعظ خراسانی از
اساتید و مشاهیر وعاظ ایران
در تاریخ پانزدهم صفر 1310 ق
در مشهد مقدس متولد گردید.
ادبیات، فقه، اصول و فلسفه را
از اساتید فن فرا گرفت و سپس
از طریق وعظ و تبلیغ به ارشاد
و هدایت مردم پرداخت.
وی تا
سال 1353 ق در مشهد مقدس
سکونت داشت و مسافرت هایی
به نقاط مختلف کشور انجام داد
و سپس در تهران رحل اقامت
افکند و در بسط معارف
اسلامی و انجام وظیفه سعی
کافی و جهد وافی داشت.
ایشان
بنابه دعوت مراجع بزرگ و علما
جهت سخنرانی و وعظ به اعتاب
مقدسه و شهر قم عزیمت
می کردند.
وی در دوم ذیقعده
1383 ق درگذشت و در شهر قم
دفن گردیدند.
2ـ حاج شیخ جعفر خندق آبادی
فرزند عالم جلیل حاج شیخ احمد
در سال 1310 قمری در تهران
متولد شد و در بیت علم و تقوا
تربیت یافت.
پس از فراغت از
علوم مقدماتی و ادبیات به
تحصیل علم فقه و اصول و
حکمت نزد اساتید بزرگ
پرداخته و شوارق و اسفار و
منظومه را نزد مرحوم حاج
میرزااحمد آشتیانی فرا گرفته و
قسمت عمده فقه را از والد و
برادرش حاج شیخ محمد خندق
آبادی آموخته و از سن بیست
سالگی به تبلیغ دین، وعظ و
خطابه پرداخت و در مسجد
خندق آباد نیز سالهای متمادی
اقامه جماعت نموده و تا آخر
عمر به این دو وظیفه خطیر
اشتغال داشت.
وی در فن سخنوری و ایراد
خطابه تبحر خاصی داشته و
استاد بسیاری از گویندگان و
خطبای معاصر بود.
وی در سال
1358 شمسی دارفانی را وداع
و در جوار حضرت عبدالعظیم
حسنی مدفون گردید.
منبع:
کتاب
حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی به روایت اسناد ساواک صفحه 177