صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

صورت اسامی افراد محرّک و اخلالگر اصلی که فعالیّت آنان در درجه اول اهمیت قرار دارد

صورت اسامی افراد محرّک و اخلالگر اصلی که فعالیّت آنان در درجه اول اهمیت قرار دارد


متن سند:

صورت اسامی افراد محرّک و اخلالگر اصلی که فعالیّت آنان در درجه اول اهمیت قرار دارد











ردیف نام و نام خانوادگی اسم پدر شغل شهر شهر محل سکونت
1 ولی‌الله زمانی1
دبیر بابل
2 مهدی مجیدی محمّد دبیر بابل بابل اوجابن کوی شاهرخی پلاک 1
3 محمّدحبیب بیژنی2
محمّدتقی دبیر بابل
فک چال بندپی بابل

4 حسن اکبری مرزناک دبیر شاهی
بابل جاده شاهی کوچه‌ی ظاهر پلاک27
5 احمد حاج سیدجوادی سیدمحمود رئیس‌ هنرستان رستاخیز
بابل
6 جغتائی دبیر بابل

7 علی‌نقی حریری3
دبیر بابل
8 جعفریان معلّم هنرستان
9 علی باغبان کارمند فرهنگ بابل
1 مرتضی حاجی4
دبیر بابل
11 علی مازیار احمد دبیر
12 دکتر احمد نوریان پزشک بابل
13 مهدی نوریان دانشجو بابلسر
بابل

14 یوسف محمّدیان اسماعیل دانشجو بابل
15 حسین صادقی افراکتی5
استاد دانشسرا بابل
16 محمّدهادی یزدانی بقّال بابل
بیدآباد دباغخانه پیش کوچه رستگار
17 مهدی یزدانی ملامین‌فروش بابل
18 جهانگیر محسنی افشار رحمت‌اله چوب‌فروش
بابل

19 هادی روحانی‌راد
دوست‌محمّد
واعظ بابل بابل جاده بابلسر قریه کلّه‌بست*

2 محمّدجواد حجتی واعظ بابل

21 محمّد تقی فاضل واعظ بابل
22 فیروزجائیان واعظ بابل

توضیحات سند:

1ـ ولی‌الله زمانی، فرزند فرج‌الله، در سال 1316 ش در شهمیرزاد سمنان به دنیا آمد. بنابه اظهار خود وی: «‌از سال 1332 تا 1337 در شهر شیرگاه سوادکوه زندگی و تحصیل نمود و در سال 1330 دورۀ تحصیلات ابتدائی را با رتبه اوّل پایان داد. در سال 1339 از دانشسرای کشاورزی با کسب رتبه اول کشور دیپلم گرفت و به تدریس در قائم‌شهر پرداخت در سال 1350 در دانشگاه شبانه تحصیل نمود و ضمن کار و تدریس در سال 1354 با معدل ممتاز لیسانس روانشناسی دریافت نمود و در سال 1359 با معدل ممتاز فوق‌لیسانس تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت اخذ نمود. در سال 1336 از مؤسسین انجمن اسلامی دانش‌آموزان در شیرگاه و در سال 1340 از مؤسسین انجمن اسلامی جوانان در قائم‌شهر بود و در سال 1342 یک دیدار 5 /1 ساعته با حضرت امام برای تشریح برنامه گروه در مبارزه با طاغوت داشت و براساس رهنمودهای حضرت امام(ره) به ادامه‌ی مبارزه پرداخت و در سطح کشور به سخنرانی‌های افشاگرانه پرداخت و در سال 57 ساواک تصمیم به قتل وی گرفت.» براساس سند بیوگرافیک ساواک:
«الف: نوع اتهام:
توهین به مقام شامخ سلطنت و مخالفت با منشور و اصول انقلاب سفید، اقدام علیه امنیت داخلی کشور و تحریک افکار عمومی حمایت و پشتیبانی از مسبّبین واقعه‌ی سیاهکل.
ب - سوابق متهم:
1- مورخه 6 /11 /41 ولی‌الله زمانی از مواد ششگانه پیشنهادی شاهنشاه آریامهر انتقاد و به مقام شامخ سلطنت اهانت می‌نماید که منع پیگرد نامبرده‌ی بالا از لحاظ اتهام انتسابی به علّت فقد دلیل کافی موافقت گردیده است.
2- نامبرده مورخه 7 /2 /45 که مصادف با شب ششم محرم بوده بدون اطلاع و کسب اجازه از شهربانی شاهی در دبیرستان شاهی سخنرانی و ضمن تحریک حاضرین به جهاد اظهار داشت از هیچ مقامی واهمه نداشته و همان‌طوری‌که در چندی پیش در راه مبارزه عدّه‌ای شهید داده‌ایم اکنون هم مجهزیم و سپس ضمن انتقاد از چاپ قرآن آریامهر رژیم کشور را با دستگاه یزید مقایسه نموده است.
3- روز 28 /4 /47 ولی‌الله زمانی در انجمن تبلیغات اسلامی در شاهی در سخنرانی خود ضمن تحریک جوانان اظهار داشت هدف تبلیغات اسلامی تربیت جوانان جهت گفتن حقیقت می‌باشد که حتی از هیچ مقام ذیصلاح ترس نداشته باشند و سپس افزود برای ملّت ایران عدالت مهم‌تر از خوراک و پوشاک می‌باشد که متأسفانه ما از آن برخوردار نیستیم.
پ - گردش کار:
1- روز 25 /1 /50 ولی‌الله زمانی در جلسه‌ای به نام انجمن تحقیقی که بطور محرمانه تشکیل گردیده بود اظهار داشت پانزده خرداد سال 42 جزء خرابکاران بود و در نظر داشت به اتفاق 13 نفر در شاهی خرابکاری نمایند و شرح داد در طرحی که داشتند ابتدا قرار بود با وسائلی که قبلاً تهیه گردیده بود برق شهر را قطع و سپس وارد عمل شوند که در این موقع یکی از افراد خودی از تهران به شاهی آمد و زمانی را در جریان گذارد که وضع تهران آرام شد و به همین مناسبت وی دیگر موقعیّت را مناسب ندانست و از نقشه خود منصرف می‌گردد.
2- روز 9 /2 /50 ولی‌الله زمانی هنگام تدریس در دبیرستان سپهرشاهی ضمن صحبت پیرامون عدل اظهار داشت مثلاً تساوی حقوق زن و مرد عدالت نیست بلکه شقاوت است و سپس افزود وقتی به شهرهای مختلف مسافرت می‌نماید و تابلو‌های تساوی حقوق زن و مرد را مشاهده می‌کند به جهالت ملّت ایران و از بد فکر کردن آن‌ها خنده اش می‌گیرد.
3- در مجلس جشنی که به مناسبت میلاد حضرت قائم(ع) روز 14 /7 /50 در تکیه کتی سرشاهی ترتیب داده شده بود ولی‌الله زمانی در سخنرانی خود که همزمان با جشن دوهزارو پانصدمین سال شاهنشاهی ایران بود ضمن انتقاد از پادشاهان گذشته کشور اظهارداشت ما به چه می‌بالیم به تاریخ پر از لجن گذشته آن وقت ما افتخار می‌کنیم که چنین تاریخ لجنی داریم و سپس درمورد حمله‌ی اعراب به ایران صحبت نمود و اضافه کرد پادشاهان معتقدند بخاطر این‌که خونی که در بدنشان می‌باشد دارای روح ایزدی بوده و با خون کثیف مردم دیگر ممزوج نگردد. به همین سبب پسر با مادر و برادر یا خواهر خود ازدواج می‌نمود و بعد مجدداً اظهار داشت آری ما داریم به این کثافات فخر می‌کنیم و سپس درمورد اسکندر مقدونی و رقاصه‌ی معروف به نام تانیس صحبت نمود و اضافه کرد که اسکندر عقیده داشت کاخ نشین‌ها هستند که او را به صورت رقاصه‌ای هرجائی درآورده‌اند و بعد با صدای بلند افزود نباید از این قانون و حکومت پیروی کرد.
4- صراحتاً اظهار نمود که من عوض نمی‌شوم و چون مجرّد هستم از محکومیت و زندان ترسی ندارم و حاضرم سال‌ها در زندان باشم.
5- ساواک تهران در تاریخ 15 /12 /53 در مورد وی نوشت: «‌نامبرده با سمت دبیر ادبیات در اداره آموزش و پرورش مشغول کار بود که بعداً به دستور حفاظت وزارت آموزش و پرورش از این سمت برکنار و به شغل متصدی دفتر مرکز مشاوره و راهنمائی گمارده شده است. در بازجوئی‌ها نامبرده منکر اتّهامات فوق می‌باشد‌» ساواک مازندران هم در 16 /11 /55 درمورد وی نوشت: «اخیراً ساواک بابل گزارش‌هایی ارسال داشت که نامبرده در دانشسرای راهنمائی تحصیلی بابل تدریس می‌نماید و در خلال تدریس افکار دانشجویان را منحرف و در کلاس اظهاراتی خلاف مصالح کشور می‌نماید.» وی قبل و بعد از انقلاب به عنوان آموزگار، دبیر دبیرستان‌های بابل و قائم‌شهر، مدرّس دانشسرای تربیت معلّم بابل، مدرّس دانشکده فنی و انستیتو تکنولوژی بابل، نمایندۀ دوره دوم مجلس شورای اسلامی از بابل، مدرّس دانشگاه نفت و علامه طباطبائی و دانشگاه آزاد اسلامی فعالیّت نمود.
(اسناد ساواک و اسناد بعد از انقلاب ـ پرونده‌های انفرادی)
2ـ شهید محمّد مهدی حبیب‌زاده بیژنی، فرزند عبدالجواد، در سال 1323 ش در بندپی بابل به دنیا آمد. وی قبل از انقلاب دارای لیسانس الهیات و معارف اسلامی از دانشگاه فردوسی مشهد و رئیس مدرسه‌ی راهنمایی تحصیلی مهدیّه‌ی اسلامی پادشاه امیر بندپی بابل و یکی از دبیران دبیرستان‌های بابل بود. ساواک مازندران در 12 /8 /54 در گزارش به ساواک مرکز درباره وی نوشت: «... وی فردی است دارای افکار مذهبی خشک و دارای ریش و سر تراشیده که با این وضع در کلّیه‌ی اهالی نفوذ نموده و تعدادی از دوستان و آشنایان فرهنگی خود را در مدرسه‌ی مذکور جمع و به یاری آنان با کلّیه‌ی دانش‌آموزان مدرسه روابط کاملاً نزدیک برقرار نموده و مسائل مذهبی را آن طوری که تمایل دارد به آنها می‌آموزد.» هم چنین ساواک مازندران در تاریخ 29 /1 /55 در گزارش دیگر به ساواک مرکز درباره‌ی ایشان نوشت: «‌مدّتی است که تغذیه به دانش‌آموزان نان و خرما و پنیر هلندی داده می‌شود، آقای محمّدمهدی بیژنی مدیر مدرسه راهنمایی تحصیلی اسلامی پادشاه امیر بندپی شرقی به هیچ‌یک از دانش‌آموزان اجازه خوردن پنیر را نمی‌دهد زیرا می‌گوید چون از کشور خارج می‌آید نجس است در نتیجه در اطراف مدرسه و دشتها پر از پنیر می‌باشد، هم‌چنین دانش‌آموزان را از تحصیل منع می‌کند و می‌گوید تحصیل امروزی بدردتان نمی‌خورد در این دستگاه دولتی پر از دزد، دروغگو، نامرد و پست می‌باشد که دست‌اندرکاران مملکت نمی‌توانند آنها را اصلاح کنند شما وقتی دوره‌ی اول سه ساله راهنمایی را تمام کردید بروید کشاورزی کنید و لقمه‌ی نان حلال بدست آورید.» ادارۀ کل سوم ساواک در پاسخ به این گزارش در 13 /2 /55 به ساواک مازندران نوشت: «‌خواهشمند است دستور فرمائید پیرامون نحوۀ افکار و تمایلات سیاسی نامبرده بالا تحقیقات همه جانبه معمول و نتیجه را ضمن ارسال مشخصات کامل ملصق به عکس وی اعلام دارند ضمناً چنانچه یادشده به گروه و دستجات مخالف بستگی دارد از طریق رئیس اداره‌ی آموزش و پرورش محل احضار و تذکرات لازم به وی داده شود.»
ساواک مازندران در پاسخ به نامه مورخ 13 /2 /55 ساواک مرکز نوشت: «‌1- نامبرده دارای افکار و تمایلات مذهبی بوده و تعصّب خاصی دارد.2- درحال حاضر بستگی وی به گروهها و دستجات مخالف مشخص نگردیده لکن سایر همکاران خود را در مدرسه‌ی مذکور تحت تبلیغات خود قرار داده است. 3-ضمن دادن تذکرات لازم به او، مدیر کل آموزش و پرورش در جریان قرار گرفته و دستور برکناری وی را از سمت مذکور صادر و کتباً از رئیس آموزش و پرورش بابل خواسته است تا او را در بابل به کار گمارد.» و کاوس حضرتی کارمند ساواک مازندران در 1 /7 /55 در یادداشتی نوشت: «‌برابر اعلام منبع 12627 محمّدمهدی حبیب‌زاده بیژنی به اداره آموزش و پرورش بابل منتقل گردید.»
ساواک مازندران در 15 /2 /57 در گزارشی به ساواک مرکز نوشت: «‌نامبرده نوار سخنرانی که در مسجد گیشای تهران که پیشنماز آن شیخ سر‌فرازی می‌باشد صورت گرفته در اختیار بعضی از افراد مورد اعتماد قرار می‌دهد و منبع ساواک ذیل این گزارش نوشت: ایشان یکی از دبیران متعصّب مذهبی در بابل می‌باشد و در فرصت‌های مناسب جوانان را تحریک می‌نماید.» شایان ذکر است پدر و برادران وی نیز قبل از انقلاب اسلامی به فعالیّت‌های مذهبی می‌پرداختند پدر ایشان در زمان رژیم پهلوی به علّت فعالیّت‌های مذهبی و سیاسی از آموزش و پرورش اخراج گردید. محمّدمهدی حبیب‌زاده بیژنی در شکل‌گیری انقلاب اسلامی در راهپیمایی‌ها و تظاهرات نقش فعالی داشت و پس از پیروزی انقلاب در سال 58 و نا‌آرامی‌هایی که در غرب کشور بوجود آمد جهت مقابله با ضدانقلابیون به منطقه غرب رفت و در مرحله سومی که به آن منطقه رفت در جریان زندان دولتو مفقود شد.
(اسناد ساواک و اسناد بعد از انقلاب ـ پرونده‌های انفرادی)
3ـ علی نقی(ناصر) حریری، فرزند محمّدکاظم، در سال 1320 در نقیب‌کلای بابل به دنیا آمد. وی دارای مدرک فوق‌لیسانس علوم اجتماعی از فرانسه هست و قبل و بعد از انقلاب در دبیرستان‌های بابل به تدریس اشتغال داشت و از هردو چشم نابینا می‌باشد. براساس گزارش ساواک در تاریخ 19 /12 /1354:«‌وی با تعدادی از دانشجویان و دانش‌آموزان که با وی ارتباط دارند جلساتی تشکیل و پیرامون مسائل زندگی و اجتماعی برای شرکت‌کنندگان صحبت می‌کند وی علاقمند به مطالعه‌ی کتاب‌های دکتر علی شریعتی و نوارهای سخنرانی وی است. نظریه: نامبرده عنصر مشکوک و مرموزی است چون قریب به دو سال از طرف ساواک فردی به عنوان نفوذی با وی دوست بوده ولی نتوانست چندان موفق گردد.»* براساس سوابق موجود بعد از انقلاب وی نسبت به نظام جمهوری اسلامی دارای ذهنیت منفی بوده و دارای افکار روشنفکری است و با سلطنت‌طلبان همکاری دارد و از نظر عقاید اسلامی هیچ‌گونه اعتقادی در این مورد نداشته است وی نویسنده‌ی مقالات و کتاب‌های چپ مارکسیستی از جمله هنر و ادبیات امروز و نشریه کنکاش هست و کتاب هنر و ادبیات امروز شامل گفت و شنودی با رضا براهنی و احمدشاملو است که توسط وی و انتشارات کتاب‌سرای بابل در سال 65 به تعداد 152 صفحه و در تیتراژ 5000 نسخه چاپ شد** وی همچنین مجموعه مقالاتی تحت عنوان فردوسی، زن و تراژدی و مجموعه شعر «چنین رفته است بر ماجراها» گردآوری نموده است. وی هم اکنون دبیر انجمن حمایت از بیماران سرطانی در بابل هست.***
* اسناد ساواک، پرونده‌های انفرادی ** اسناد بعد از انقلاب، پرونده‌های انفرادی*** بابل شهر بهارنارنج، گروه مؤلفان (تهران: نشر چشمه، چاپ اول، زمستان 1379)‌، ص 246.
4ـ مرتضی حاجی، فرزند تقی، در سال 1327ش در تهران به دنیا آمد. وی در سال 1353 از دانشگاه تربیت مدرّس تهران لیسانس ریاضیات دریافت نمود و از سال 53 تا 59 دبیر ریاضی در بابل بود. از سال 59 تا 61 سرپرست استانداری مازندران، از سال 61 تا65 معاون وزیر صنایع از 65 تا 68 استاندار مازندران، 68 تا 71 معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، 71 تا 73 مشاور وزیر بازرگانی، 73 تا 76 مدیرعامل مؤسسه‌ی همشهری، 76 تا 84 وزیر آموزش و پرورش در دولت سیدمحمّد خاتمی بود. بر اساس سند بیوگرافی ساواک: «‌مشارالیه یکی از اعضای حزب ملل اسلامی بود که در 29 /4 /1344 به اتفاق سایر اعضای حزب مزبور دستگیر و سرانجام به سه سال حبس در دارالتأدیب محکوم و طبق اعلام اداره دادرسی نیروهای مسلّح شاهنشاهی بقیه مدّت محکومیت وی مورد عفو ملوکانه و در نتیجه در تاریخ 6 /8 /1346 از زندان آزاد شد. شخص مورد بحث در سال 1349 ضمن تشکیل جلسه به عنوان تدریس درس عربی و قرآن در سخنرانی‌های خود به تعریف و تمجید از خمینی پرداخته است»
(اسناد ساواک ـ پرونده‌های انفرادی)
5ـ حسین صادقى افراکتى، فرزند نصرالله، درسال 1319 در بابل به دنیا آمد و داراى لیسانس تاریخ از دانشگاه فردوسى مشهد و دبیر دانشسراى راهنمایى تحصیلى بابل بود. براساس سند بیوگرافیک ساواک: «نامبرده بالا یکى از عناصر منحرف و مخالف رژیم مشروطه سلطنتى بوده که کراراً چه در زمان دانشجوئى و چه هنگام تدریس در سر کلاس مطالب تحریک‌آمیزى علیه مقامات عالیّه‌ی کشور و دولت عنوان و دانشجویان را به مطالعه‌ی کتب و نشریات مضرّه تشویق مى‌نموده حتى دانشجویان را دعوت مى‌کرده که چنانچه علاقمند به مطالعه این قبیل کتب مى‌باشند مى‌توانند به کتابخانه وى به منزل او مراجعه و کتب را مطالعه نمایند و پیوسته دانشجویان را به اقدامات و مبارزات علیه مصالح کشور تحریک و تشویق مى‌نموده و به نحوى از انحاء آنان را به پیشرفتها و ترقیات کشور بدبین مى‌نموده که به همین مناسبت چندین بار از طرف ادارۀ آموزش و پرورش و ساواک احضار ضمن گوشزد عواقب وخیم ادامه این رویه صریحاً به وى تفهیم شد که چنانچه به اقدامات خلاف مصالح مملکتى و تحریک دانشجویان ادامه دهد از محیط آموزشى طرد و تحت تعقیب قرار خواهد گرفت لیکن یادشده به این تذکرات توجهى ننموده و مرتباً به تحریک دانشجویان و اطرافیان خود پرداخته است حتى به جاى تدریس درس مربوطه تاریخ درباره حزب توده و احزاب دیگر و شایعات دروغ و بى‌اساس مى‌پرداخته است ضمنا در سال گذشته (55) در کلاس درس به دانشجویان دانشسراى راهنمائى تحصیلى بابل که معلّمان آینده این کشور مى‌باشند اظهار داشت آموزش و پرورش گداخانه است اشخاص وامانده و از جنگ برگشته به این وزارتخانه وارد مى‌شوند در صورتى که در کشورهاى اروپائى بخصوص کشورهاى کمونیستى لایق‌ترین و شایسته‌ترین افراد وارد وزارت آموزش و پرورش مى‌کند و حقوق و مزایاى مکفى به آنان پرداخت مى‌نمایند که یادشده بدینوسیله حس بدبینى و بى‌علاقگى در دانشجویان به وجود آورده است.»
وى در تاریخ 3 /10 /56 به اتهام اهانت به خاندان پهلوى، تجلیل از فروهر و حضرت امام و تحریک دانشجویان توسط ساواک دستگیر و به دو سال حبس محکوم و در تاریخ 3 /8 /57 مورد عفو قرار می‌گیرد و آزاد مى‌شود وى پس از آزادى نیز به فعالیّت‌هاى انقلابى خود علیه رژیم شاه ادامه داده و از جمله در اجتماع 500 نفرى دانشسراى راهنمایى بابل سخنرانى و مطالبى علیه شاه و به نفع روحانیت انقلابى ایراد نمود و از جمله این که اظهار داشت ما باید از امام خمینى پیروى کنیم و مطیع فرمان او باشیم.
(اسناد ساواک ـ پرونده‌هاى انفرادى)
* حجت‌الاسلام سید محمّدهادی قائمی داماد آیت‌الله روحانی می‌گوید: «‌یک روز قبل از محرّم سال 1357 (دهم آذر سال 57) جلسه‌ای در حضور علماء در شهر گرگان در منزل مرحوم علوی گرگانی تشکیل شد که از بابل حاج آقا روحانی و یکی دیگر از علماء در آن شرکت داشتند. آنچه که از آن به یاد دارم حادثه‌ای است که در مسیر اتفاق افتاد. با وسیله‌ی نقلیه‌ی بنده حرکت ‌کردیم. وقتی به شهر نکاء رسیدیم از آنجا که رژیم سابق در اواخر عمرش در هر شهر یک عدّه مزدور را اجیر کرده بود تا به همراهی و کمک ژاندارمری‌ها به حمایت از رژیم در خیابان‌های شهر با چوب و چماق راهپیمایی کنند درست لحظه ورود ما‌، چماق به دستان به شهر رسیدند که دو ماشین ژاندارمری نیز آنها را همراهی می‌کرد. بنده عمامه را برداشتم تا شناسایی نشویم. وقتی ماشین را به سرعت از جلویشان عبور دادم آنها از پشت ماشین سرنشینان را شناختند و به ماشین حمله‌ور شدند ولی فقط به ماشین آسیب جزئی رساندند و بحمدالله و نصرت الهی به سرنشینان آسیبی نرسید. »
واقعه‌ای دیگر اینکه‌: «‌در یکی از روستاهای فریدونکنار جلسه‌ای پرجمعیّت برقرار شد که باهم رفتیم. ایشان سخنرانی بسیار تندی علیه رژیم داشتند. وقتی به منزل ایشان برگشتیم خبر دادند که صلاح نیست حاج آقا در منزل بمانند و بهتر است به عنوان مسافرت چند روزی از استان بیرون بروند. همان شب به یکی از روستاهای اطراف بابلسر جهت اختفاء رفتیم. قبل از اذان صبح به سوی قم حرکت کردیم. بعد از رسیدن به مقصد حاج آقا برای کسب تکلیف و ارشاد و راهنمایی درباره‌ی نهضت‌، به محضر بعضی از مراجع قم از جمله حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی و میرزاهاشم آملی رسیدیم. حاج آقا چند روزی را در قم ماندند ولی طاقت نیاوردند و فرمودند نمی‌شود من اینجا بمانم و مردم را رها کرده باشم، لذا به منطقه برگشتیم و آقا به مبارزه ادامه دادند. ایشان محور اصلی مبارزه در سطح استان مازندران بودند تا این‌که به کمک خدای متعال و هماهنگی مردم شریف، انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) به پیروزی کامل رسید. لازم به یادآوری است که ایشان در این مدّت طولانی‌، نماینده‌ی تام‌الاختیار حضرت امام در اخذ وجوهات شرعیه بودند که از طریق مرحوم آیت‌الله پسندیده برای حضرت امام در نجف ارسال می‌کرد.» مشعل فروزان‌، پیشین، صص 36 و 37.

منبع:

کتاب آیت‌الله حاج شیخ هادی روحانی به روایت اسناد ساواک صفحه 359

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.