تاریخ سند: 6 مهر 1357
ساری
متن سند:
از: ساری 2 ﻫ تاریخ: 6 /7 /1357
به: 312 شماره: 3296 /2ﻫ1
شب مورخه 5 /7 /1357 در مسجد گلشن بابل واعظی به نام درّی1 به دعوت علی نصیرایی به منبر رفته و در خلال گفتار خود نام خمینی را برده و جمعیت حاضر نیز با ادای احترام سه بار صلوات مبادرت ورزیدند روز جاری توجهات لازم توسط شهربانی به علی نصیرایی داده شد و از طریق مشارالیه عذر واعظ مزبور به نحو مقتضی خواسته شد ساعت 21 روز جاری مستمعین این مجلس به تصور اینکه واعظ مورد بحث در مسجد گلشن به وعظ خود ادامه خواهد داد به مرور به مسجد مراجعه و متشکل میگردند در مسجد کاظم بیک آقای فاضل پیشنماز مسجد مقارن این احوال پس از نماز اقدام به اظهارات تحریکآمیز نموده و خطاب به حاضرین اظهار کرده است که چرا با سخنرانی درّی مخالفت شده و شما مردم ساکت هستید جمعیت حاضر به اجتماع مسجد گلشن ملحق و در این موقعیت شهربانی از افسر نیروی اعزامیمستقر در شهربانی میخواهد که در سطح شهر به منظور متفرق کردن آشوبگران مأمور دهد افسر مذکور اظهار میدارد که برای وضعیت قرمز اعزام شده است و از رفتن در سطح شهر در اجرای مأموریت محوله خودداری مینماید در نتیجه تظاهرکنندگان که حدود 800 نفر بودهاند ضمن دادن شعارهای ضدملّی به مضمون (زنده باد خمینی، تا مرگ 66 خائن نهضت ادامه دارد، مسلمانان به پا خیزید برادرت کشته شد آبادان، اصفهان، تهران مبادرت به شکستن شیشههای مغازههای خیابانهای شهریار پوری، ششم بهمن و بانکهای بازرگانی و تهران در خیابان فرح شرقی و تابلو شیشههای ساختمان حزب رستاخیز نموده و با پرتاب سنگ به اتومبیلهای نیروهای انتظامی(شهربانی محل) فعلاً در سطح شهر پراکنده و شهربانی محل درصدد متفرق نمودن آنان میباشد.2 مراتب استحضاراً معروض نتیجه متعاقباً اعلام [خواهد شد]
رخشا
از طرف بیگدلی
گوینده: طالبی
گیرنده: قمینژاد
قاسمپی 8 /7 /1357
ساعت مخابره...
به فرموده در بولتن درج شود. در بولتن درج گردید جهت هرگونه اقدام به استحضار ریاست دایرۀ عملیات برسد. روحانی 8 /7 /1357
توضیحات سند:
1. حجتالاسلام و المسلمین قربانعلی درّی نجف آبادی در سال 1324 در نجفآباد اصفهان متولد شد. در سال 1340 وارد حوزه علمیه قم شد و با امام خمینی آشنا گردید. در طول دوران مبارزه به پخش اعلامیه و ترویج مرجعیت حضرت امام مبادرت میورزید و در این راه بازداشت نیز گردید. ایشان سخنرانیها و روشنگریهای متعدّدی داشته است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامیمسئولیتهای متعددی داشت که نمایندگی مجلس شورای اسلامی و نمایندگی خبرگان رهبری، تصدی وزارت اطلاعات و نماینده ولیفقیه در استان مرکزی از جمله آنهاست.
2. آیتالله محمد فاضل در کتاب خاطرات خود درباره دعوت از سخنرانان انقلابی میگوید: «اصولاً هر کدام از روحانیون و سخنرانان که به بابل میآمدند، محل اصلی سخنرانیشان مسجد کاظمبیک بود. در واقع ما جهت سخنرانی در یک دهه از انقلابیون و شخصیتهایی نظیر مرحوم شهیدهاشمینژاد، مرحوم شیخ علی حجتی کرمانی، قربانعلی دری نجفآبادی و افراد دیگر دعوت میکردیم. برای اینکه دعوتکننده شناخته نشود و مأموران مسجد را نبندند، بنا گذاشتیم که تمام ده شب سخنرانی در مسجد کاظمبیک نباشد. جلسات سخنرانی را بین مساجد مختلف شهر تقسیم کردیم. با این کار حساسیت نسبت به یک مسجد کم شد... آقای درّی نجفآبادی هم از کسانی بودند که برای سخنرانی به بابل آمد. ایشان یک شب در مسجد گلشن که مسجد پر رفتوآمدی همهست، سخنرانی کرد. فردای سخنرانی شهربانی به آقای درّی پیام داد که دیگر سخنرانی نکن. ما در مدرسه صدر سابق نشسته بودیم که این پیام را به ما دادند. گفتند:” اگر بخواهد سخنرانی کند ما جلویش را میگیریم. بهتر است خودش به منبر نرود”. این مطلب را به آقای درّی گفتیم و به ایشان عرض کردیم ما تمایل داریم شما به منبر بروید، ولی آنها اینگونه پیام دادند. آقای درّی گفتند:” خیر من به منبر میروم. به رئیس شهربانی تلفن بزنید، من خودم با ایشان صحبت میکنم.” ما هم تعجب کردیم که ایشان چگونه میتواند با رئیس شهربانی حرف بزند. شماره شهربانی را گرفتیم و گفتیم آقای درّی از مدرسه صدر میخواهد با رئیس شهربانی صحبت کند. ایشان با رئیس شهربانی صحبت کردند. به رئیس شهربانی گفت:” اگر ممانعت نکنید به نفع شماست، “ من اینجا آمدهام که صحبت کنم” ولی آنها اصرار داشتند که سخنرانی انجام نگیرد و ضمناً تهدید هم میکردند. به هر حال نگذاشتند ایشان صحبت کند. دقیقاً یادم نیست که چند شب صحبت کردند، ولی یک روز عصر در جلوی مسجد گلشن مأموران زیادی گماشتند و مسجد را بستند و نگذاشتند کسی به آنجا رفت و آمد کند و در نتیجه آقای درّی نجفآبادی هم نتوانست به سخنرانی خود ادامه دهد. مردم هم که به مسجد آمدند با وضعیت غیرعادی مواجه شدند و دیدند از سخنرانی و نماز جماعت خبری نیست؛ لذا بچهها و انقلابیون دستبردار نبودند و شروع کردند به اعتراض و راهپیمایی و در آن شب به خیابان ریختند و شیشههای بانکها را شکستند تا اینکه به وسیله مأموران متفرّق شدند.»
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان مازندران (بابل)، جلد 2 صفحه 43