تاریخ سند: 29 بهمن 1353
درباره: سالروز 15 بهمن پیرو شماره 13553/12 ه ـ 20/11/53
متن سند:
از : ساواک استان کردستان
به : تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور شماره :13637 /12 ه
برابر اعلام ساواک سقز به مناسبت سالروز 15 بهمن و به شکرانه رفع خطر از
وجود شاهنشاه آریامهر در
شهرستان مزبور از طرف
کارمندان دولت و فرهنگیان
و اصناف در مسجد جامع
مراسم دعا و نیایش ترتیب
یافته و به همین مناسبت
مقاله مبسوطی از طرف
ملامحمد شیخ الاسلامی
پیرامون واقعه 15 بهمن با
اشاره به وضع کشور عراق و
نحوه رفتار حکام بعثی
نسبت به اکراد و قتل علما
شیعه قرائت که فوق العاده
مورد توجه واقع و در روحیه
مستمعین اثر مطلوبی بجای
گذاشته است.
(دوبرگ
رونوشت مقاله مزبور به پیوست تقدیم است)
پادگان سقز نیز به همین مناسبت مجلس دعا و نیایش ترتیب داده و با دعوتنامه
رؤسای ادارات و معتمدین محلی و اعضای انجمن شهر و شهرستان و طبقات
مختلف مردم را برای شرکت در مراسم دعوت و در موعد مقرر (ساعت 1430)
مدعوین در پادگان حاضر شده ولی فرمانده پادگان بدون توجه به اهمیت
موضوع و هوای سرد و ریزش برف و در نظر گرفتن رعایت حال افراد مسن و این
که تنها چادری که برای رؤسای ادارات برپا شده چکه می نموده و همچنین بدون
توجه به موقعیت فرماندهان مراجع انتظامی (ژاندارمری ـ شهربانی) در دفتر کار
خود به استراحت پرداخته و نیم ساعت بعد از وقت معینه در حدود ساعت 1500
به محل مراسم آمده و با حضور افسر مزبور ابتدا رژه و سپس مراسم دعا و نیایش
به عمل آمده است.
مدعوین که با پیمودن مسافت قابل توجهی و برای انجام یک
وظیفه ملی خود را به پادگان رسانده بودند عموما بر اثر سرما ناراحت و صرفا به
علت ترس از اقدامات قهرآمیز جانشین فرمانده پادگان (سرگرد قوچخانی)
محل را ترک ننموده اند و از طرفی متن دعوتنامه که جنبه دستوری داشته و این
امر که توام با بی توجهی
جانشین فرمانده پادگان به
وضع مدعوین بوده
موجبات ناخشنودی
شرکت کنندگان را فراهم
کرده است به علاوه با توجه
به موقعیت منطقه دعوت از
عموم مردم در محل پادگان
نظامی چندان به مصلحت
نبوده زیرا هیچگونه نظم و
ترتیبی در کار نبوده و این
امکان وجود داشته که
عناصر ناصالح در پوشش
شرکت در مراسم مبادرت به
انجام خرابکاری بنمایند.
اینک با تقدیم یک برگ
دعوتنامه مورد بحث مراتب جهت استحضار به عرض می رسد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت استان کردستان.
نصرتی
منبع:
کتاب
بدون شرح به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 332