تاریخ سند: 31 شهریور 1356
موضوع : برگزاری نماز عید فطر در پل رومی
متن سند:
از : 20 ه12
به : 312 شماره : 23034 /20 ه12
روز 24 /6 /36 نماز عید فطر در پل رومی با شرکت عده ای در حدود 15
هزار نفر مرد و 3 هزار نفر زن به پیشنمازی زنجانی برگزار گردید.
سپس شیخ
محمد مفتح اعلام کرد که هر کدام از حاضرین که می خواهند می توانند فطریه
خود را در داخل بشکه هائی
که از قبل تعبیه شده بریزند.
جمعیت بلافاصله 20 بشکه
موجود را در مدت یک
ساعت پر از اسکناس
نمودند.
در صف اول نماز
جمعیت انبوهی گردهم آمده
بودند.
و شایع شده بود که در
این محل بمبی کار
گذاشته اند که وسیله
مأمورین خنثی گردیده
است.
بعد از اتمام نماز
جوانی که در حال فرار بود و
بوسیله مأمورین تعقیب
می شد پس از طی مسافت
500 متر مأمورین او را
دستگیر و از جیبش چند اعلامیه مربوط به خمینی بیرون آوردند.
در خاتمه نماز
شیخ محمد مفتح گفت فتوائیه حضرت آیت الله خمینی (در این موقع جمعیت با
صدای بلند صلوات فرستادند) پخش گردیده است.
در مراجعت افراد
شرکت کننده در نماز عید فطر یک برگ از اعلامیه مذکور زیر برف پاک کن اکثر
ماشین های آنان الصاق شده بود.
نظریه شنبه ـ زنجانی کسی است که پس از مرگ دکتر مصدق1 هنگام به خاک
سپردن او برایش نماز میت خوانده است و به همین مناسبت افراد جبهه ملی
اکثرشان بوی علاقمند و در نماز جماعت شرکت کرده اند.
نظریه یکشنبه ـ شنبه مورد اعتماد است و به احتمال زیاد خبر فوق صحت دارد.
در مورد کار گذاشتن بمب از طریق کلانتری قلهک تحقیق لازم بعمل آمده و
موضوع تکذیب شده است.
یک برگ از اعلامیه مزبور جهت استحضار بپیوست
ایفاد می گردد.
نظریه سه شنبه ـ نظریه یکشنبه مورد تأیید است.
نظریه چهارشنبه ـ نظریه سه شنبه تأیید می گردد.
در کلاسه 97482 شخصی بایگانی
شود.
توضیحات سند:
1ـ دکتر محمد مصدق در سال
1258 ه ش در تهران متولد شد.
در 17 سالگی مستوفی خراسان
شد با قرارداد ننگین 1919
وثوق الدوله مخالفت کرد.
در
چند کابینه وزیر شد و در دوره
ششم به رغم عدم حد نصاب سن
(30 سالگی) به نمایندگی
مجلس انتخاب شد.
همچنین در
دوره چهاردهم و شانزدهم هم
نماینده تهران در مجلس بود.
با
تلاش آیت الله کاشانی و خطر
کردن فدائیان اسلام نخست
وزیر شد و در کودتای 28 مرداد
حکومتش سرنگون گشت و در
14 اسفند 1345 در گذشت.
مصدق تحصیلات خود را در
رشته حقوق در فرانسه و
سوئیس به پایان رسانده بود.
منبع:
کتاب
شهید آیتالله دکتر محمد مفتح به روایت اسناد ساواک صفحه 379