تاریخ سند: 3 خرداد 1343
موضوع : افکار عمومی
متن سند:
شماره : 341 /326
روز عاشورا با اینکه در حدود 60% مردم به منظور شرکت در سوگواری
حضرت حسین بن علی(ع) لباس مشکی بر تن کرده و در خیابانهای مختلف شهر
راه می رفتند اکثریت آنها از شرکت در مساجد و اماکن روضه خوانی خودداری
کرده بودند و آن عده از وعاظی هم که در بعضی مساجد و تکایا روضه
می خواندند اکثرا موضوع بر
سرنیزه کردن قرآن مجید1
در زمان حکومت معاویه که
آیت الله خمینی در سخنرانی
اخیر خود به آن اشاره کرده
است عنوان میکردند و
میگفتند خداوند دشمنان
دین و اسلام را در هر لباسی
و هر مقامی که هستند
نابودشان کن.
از گفته های
طبقات مختلف مردم چنین
بر می آید که دستگاه
حکومت را در ایران مخالف
دین و روحانیت می دانند و
می گویند چون از احساسات
مردم می ترسند قدرت
مبارزه شدیدتر با روحانیت را ندارند.
دکتر جزایری2.
احمد آرامش.
صارمی نماینده سابق مجلس.
دکتر شیخ3.
دکتر
ریاضی استادان دانشگاه میگفتند روحیه مردم در حمایت از مقامات مذهبی به
درجه ای است که ادامه اختلاف و کشمکش بین دستگاه حکومت و روحانیت به
صلاح مملکت نیست و نباید تصور کرد نفوذ روحانیت را می توانند مانند نفوذ
جبهه ملی و یا حزب توده در مردم از بین برد.
در پرونده 67 ـ ط بایگانی شود ـ صابری 5 /3 /43
توضیحات سند:
1ـ موضوع قرآن بر سرنیزه
کردن...
.
امام در قسمتی از
سخنرانی 26 فروردین 1343
(2 ذیحجه 1383) در مسجد
اعظم قم وقتی از دانشگاه
اسلامی سخن می گوید به این
موضوع اشاره می کند.
امام در
این سخنرانی می گوید :
تأسیس دانشگاه اسلامی،
دسیسه ای دیگر از رژیم ـ این
دانشگاه اسلامی که آقایان
می خواهند درست کنند نه اینکه
خیال کنید با اسلام آشتی کرده اند
خیر، قضیه قرآنی است که
سرنیزه کردند در مقابل
امیرالمؤمنین ـ سلام اللّه علیه ـ با
حربه قرآن، معاویه
امیرالمؤمنین را شکست داد، با
حربه قرآن والاّ چند دقیقه دیگر،
چند ساعت دیگر اگر مانده بود
آثاری از بنی امیه نمی ماند لکن
حیله کردند، قرآن آوردند، «ما
مسلم، شما هم مسلم، اشهدان لا
اللّه الا اللّه ، این قرآن»، این
خوارج بدبخت احمق، مقدس
احمق که امام را نشناخته بود، هر
چه حضرت امیر گفت آقا صبر
کنید «خیر نمی شود، قرآن الحکم
اللّه ، نمی شود، نمی شود،
نمی شود» می خواستند بکشند
حضرت امیر را، همین اصحاب،
این خوارج اصحاب حضرت
بودند، انصار حضرت بودند،
آنها حیله کردند، قرآن را بالای
چیز کردند نیزه ها کردند که
«الحکم بیننا و بینکم کتاب اللّه ،
الحکم کتاب اللّه » حضرت فرستاد
به اصحابش که جنگ میکردند
که آقا برگردید، گفت که آقا
مهلت بدهید یک ساعت دیگر
مانده، حضرت فرمود :
«می کشند اینها مرا، ریخته اند
دورم، شمشیرها را کشیده اند!
اگر نیایید می کشند» با قرآن
اسلام را شکست دادند.
مگر
می شود با دانشگاه اسلامی،
اسلام را شکست داد؟ مگر ما
می گذاریم شما دانشگاه اسلامی
درست کنید؟ ما تفسیق می کنیم
آن که وارد بشود در آن دانشگاه،
بین ملت از بین خواهد رفت.
مگر
اینها می توانند که اسلام و
مسلمین و علمای اسلام را تحت
وزارت فرهنگ قرار بدهند؟ این
مطالب بشود؟ مگر خمینی بمیرد،
نعوذباللّه مراجع اسلام هم خدای
نخواسته از بین بروند، وقتی
رفتیم ما دیگر تکلیفی نداریم
لکن ملت اسلام هست، ملت
اسلام باز زنده است، الآن زندگی
از سرگرفته است.
«بارک اللّه
فیکم» ملت اسلام دیگر بیدار
شد، دیگر نمی نشیند، اگر من هم
برگردم ملت اسلام بر نمی گردد.
2ـ سید شمس الدین جزائری
فرزند آیت اللّه سید حسن
شوشتری جزائری در سال 1283
در تهران متولد شد.
پس از
گذراندن تحصیلات ابتدائی در
سال 1304 وارد دانشگاه تهران
می شود و همراه تحصیل به
تدریس مشغول می شود و پس از
اخذ مدرک لیسانس در سال
1312 به فرانسه سفر کرده و
موفق به اخذ دکتری می شود.
در
سال 1317 به ایران مراجعت
نموده و در وزارت فرهنگ
مشغول به کار می شود پس از آن
ریاست آموزش تهران را به
عهده می گیرد و در دانشگاه
تهران به تدریس می پردازد، وی
تا سال 1319 عضو شورای عالی
فرهنگ بود و در اواخر همان سال
به وزارت دارائی رفت سپس
ریاست اداره دخانیات را به
عهده گرفت و مدتی هم در
سازمان برنامه مشغول به فعالیت
شد چندی بعد به مدیریت شرکت
بیمه منصوب شد و به دنبال این
پست عضو هیئت عالی سازمان
برنامه و بعد به فرمان شاه عضو
شورای عالی برنامه می گردد و
مدتی بعد مجددا به وزارت
فرهنگ باز می گردد وی
فعالیتهای سیاسی خود را بعد از
شهریور 1320 در حزب ایران
آغاز نمود که این حزب در سال
1324 با ائتلاف با حزب توده
ایران و حزب دموکرات
پیشه وری به حزب وحدت ایران
تبدیل گشت وی چند سال بعد از
سوی مردم تهران وارد مجلس
می شود و پس از آن به انگلستان
سفر می کند و در آنجا به کارهایی
متفرقه می پردازد سرانجام دکتر
سید شمس الدین جزائری در سال
1371 در شهر لندن دارفانی را
وداع گفت.
(روشنفکر ش 41؛ بازیگران
سیاسی عصر رضاشاهی و
محمدرضاشاهی)
3ـ دکتر محمد علی شیخ فرزند
آیت الله شیخ محمدتقی شوشتری
در سال 1308ش در شهر شوشتر
متولد گشت.
در سال 1314 ش
در دوره حکومت رضاشاه به
دنبال اعتراض پدرش نسبت به
مسئله کشف حجاب به همراه پدر
به کربلا هجرت نمود.
وی
تحصیلات ابتدائی را در مدرسه
ایرانی کربلا پشت سر گذاشت و
پس از آن در سال 1320ش پس
از سقوط رضاشاه به ایران
بازگشت و در شهر قم به تحصیل
علوم دینی در حوزه علمیه
آیت الله بروجردی پرداخت و پس
از آن به تهران سفر کرد و به
تحصیل علوم دانشگاهی در
رشته های فلسفه و حکمت
اسلامی و علوم تربیتی پرداخت و
در سال 1332 موفق به اخذ
لیسانس در دو رشته مذکور
گشت و در همان سال در وزارت
فرهنگ مشغول به کار شد و به
سمت دبیری در دبیرستانهای
رشت و لاهیجان منصوب گشت
پس از یک سال در سال 1333
به اهواز منتقل شد و چند سال بعد
به ریاست دبیرستان سعدی اهواز
منصوب شد.
سپس در سال
1340 به تهران منتقل شد و به
تحصیل در رشته قضائی
دانشکده حقوق دانشگاه تهران
پرداخت و چندی بعد در رشته
فلسفه موفق به اخذ دکتری در این
رشته شد وی از سال 1348 در
دانشکده های حقوق دانشگاه
تهران و دانشگاه شهید بهشتی
(ملی سابق) به تدریس پرداخت
و از سال 1368 به بعد به سمت
ریاست دانشگاه شهید بهشتی
منصوب گشت.
پس از استقرار
جمهوری اسلامی پس از طی
دوره کارآموزی دادگستری
موفق به اخذ پروانه وکالت
دادگستری شد وی صاحب
تألیفاتی همچون پژوهش در
اندیشه های ابن خلدون ترجمه و
اقتباس کتاب «قضاء
امیرالمؤمنین» بنام «قضاوتهای
حضرت علی (ع)» در مبانی
فلسفه اشراق از دیدگاه
سهروردی برداشت و گزیده ای
از مقدمه ابن خلدون و غیره
می باشد.
(کیهان ش 15376ـ
سال 1374)
منبع:
کتاب
قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد 6 صفحه 39