تاریخ سند: 31 شهریور 1350
موضوع : میهمانی منزل خانم ملوک صادق عمل نیکو
متن سند:
به : 321
از : 20 ه 21شماره : 22522 /20 ه 21
ساعت 1030 روز جمعه 26 /6 /50 میهمانی با شرکت 7 نفر در منزل ملوک
صادق عمل نیکو واقع در خیابان صفی علیشاه کوچه صفی علمشاه پلاک 1+12
بعمل آمد.
میهمانان عبارت بودند از خانمها ثریا عصار همسر تیمسار ارتشبد
بهرام آریانا ـ ملوک صادق عمل نیکو ـ ضمیر صادق عمل نیکو ـ شهین رفیعی
موید ـ آقایان داود حدادی ـ فیض اله غفاری ـ ابتدا غفاری خانم عصار را
مخاطب قرار داد و سؤال نمود آیا تیمسار آریانا ممکن هست در تهران شغلی
برای ایشان در نظر گرفته شود.
خانم عصار اظهار داشت وقتی تیمسار بازنشسته
شد برایش خیلی غیر منتظره بود.
تیمسار می گفت من کسی بودم که در روز 28
مرداد در برابر اینهمه دشمن روی تانگ رفتم و برای ملت نطق کردم در حالی که
بقیه اطرافیان اعلیحضرت خود را قایم کرده بودند من کسی هستم که همیشه
پای بند این می باشم که ایران باید شاهنشاهی باشد و به سلطنت پهلوی افتخار
می کنم و از مریدان رضاشاه هستم پس چگونه ممکن هست به پسر او خیانت کنم
در حالی که در زمان تصدی خود حتی حاضر نشدم دیناری از بودجه ارتش سوء
استفاده کنم و نشانه اش این است که در دنیا هیچ چیزی ندارم و با حقوق دولت
زندگی عادی دارم، سپس خانم عصار اضافه نمود منزلی که من و تیمسار در آن
زندگی
می کنیم مال سازمان امنیت هست و تا سال قبل ماهیانه ده هزار ریال اجاره
می دادیم ولی سال قبل سازمان امنیت پنج هزار ریال به اجاره اضافه نمود و این
باعث ناراحتی تیمسار شد بحدی که می گفت من حاضر نیستم پس از سالها
اجاره نشینی کرایه ام را اضافه کنم ولی پسرش کوروش گفت بیخود خودت را
ناراحت نکن ماهی پانصد تومان ارزش این را ندارد که ایجاد ناراحتی کنی.
سپس خانم عصار اظهار داشت تیمسار پسر خواهر سپهسالار می باشد که
میلیاردها ثروت داشته ولی هیچی قبول نکرده و همه را به خواهر و برادرهای
خود بخشید و ایده اش این است که ناصر1 با اینکه تمام ثروت ملت مصر را
اسلحه خرید با این حال وقتی مرد بین ملتش محبوبیت داشت چون وقتی مرد از
مال دنیا چیزی نداشت.
من هم می خواهم وقتی مردم پاک باشم و به شاه و ملتم
خیانت نکرده باشم.
سپس خانم عصار اظهار داشت وقتی اعلیحضرت همایونی
تیمسار را کنار گذاشت برایش پیغام داد که از ایران خارج نشود چون شغل
برایش در نظر گرفته شده ولی تیمسار به قدری ناراحت بود که بدون اطلاع ایران
را ترک نمود و تا امروز هم با شاه روبرو نشده و این سعی خود اوست که روبرو
نشود چون می گوید من تا امروز یک سرباز فداکار در خدمت شاه و ملتم معرفی
شدم ولی اطرافیان شاه که وقتی با شاه روبرو می شوند تا کمر خم می شوند هدفی
جز سودجویی خود و بقاء خودشان را ندارند و هم اینها بودند که من با آنها جور
در نمی آمدم و زیرآب مرا زدند و من شاه را بیشتر از این نظر دوست دارم که
اطرافیان خود را خوب شناخته و وقتی دستش را می بوسند توی صورتشان نگاه
نمی کند ولی وقتی من سلام
نظامی می دادم محکم جواب سلام می داد و چند ثانیه در چشم هم خیره می شدیم
ولی الان دیگر من یک ارتشی نیستم و اگربا شاه روبرو شوم مجبورم دستش را
ببوسم و این کاری هست که تا امروز نکردم و از دستم نیز ساخته نیست چون یک
سرباز هستم مثلاً تیمسار اینقدر با غرور بود که وقتی نخست وزیر با او کار داشت
حاضر نبود به دفتر کار نخست وزیر برود و می گفت نخست وزیر باید به دفتر من
بیاید و همیشه نیز ملاقات این دو در ستاد بزرگ ارتشتاران به عمل می آمد و
مسلم هست که اطرافیان شاه از تیمسار دل خوشی نداشته و ندارند و تیمسار هم
آدمی نیست که خودش را پیش اینها کوچک کند و همیشه تیمسار می گوید من با
افتخار روی کار آمدم و با همان وضع کنار رفتم ولی اگر بخواهم پست دیگری را
قبول کنم مجبورم مثل سابق نسبت به ملت و شاه خود وفادار بوده و به نحو احسن
انجام وظیفه کنم و این خوشایند اطرافیان نیست و ممکن هست برایم دوباره
پرونده سازی کنند و مثل دکتر اقبال1 به لجن کشیده شوم پس چه بهتر با همین
وضعی که کنار رفتم محفوظ بمانم.
سپس خانم عصار اظهار داشت ما در پاریس
که بودیم از کمیته جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی برایمان کارت
دعوت و بلیط دوسره تهران شیراز رسید و تیمسار نیز چون این جشنها مورد
علاقه اش هست تصمیم گرفت به تهران بیاییم و در جشنها شرکت کنیم ولی وقتی
به تهران آمدیم مجددا آشنایان و رجال شروع کردند به تلفن زدن و تبریک گفتن
و عقیده داشتند چون تیمسار سه روز قبل از استعفای دولت به تهران آمده حتما
مأمور تشکیل کابینه خواهد شد و این مسئله بحدی تیمسار را ناراحت کرده بود
که می گفت الان چمدانها را می بندم
و به پاریس برمی گردم ضمنا تیمسار عقیده دارد اگر به شیراز برود و
بااعلیحضرت روبرو شود ممکن هست اعلیحضرت از او بخواهد در تهران بماند
تا شغلی به او داده شود و این عمل مورد علاقه تیمسار نیست و می خواهد در
جشن شرکت نکند.
سپس غفاری اظهار داشت شرکت نکردن تیمسار در جشنها
به موقعیت او لطمه می زند و این شما هستید که می توانید او را راضی کنید تا با هم
به شیراز بروید خانم عصار اظهار داشت من سعی خود را خواهم کرد ولی در هر
صورت یک ماه دیگر به پاریس باز می گردیم.
سپس این میهمانی در ساعت 17
خاتمه یافت و همسر تیمسار آریانا بهمراهی فیض اللّه غفاری و داود حدادی به
منزلش در سعد آباد رسانده شد.
نظریه سه شنبه ـ تشکیل میهمانی مورد تایید بوده و امکان دارد مطالب فوق نیز
در جلسه میهمانی عنوان گردیده باشد.
نظریه چهارشنبه ـ نظریه سه شنبه تایید می گردد.
ب
توضیحات سند:
1ـ جمال عبدالناصر :
جمال عبدالناصر رهبر پیشین
مصر در 15 ژانویه 1918 در
اسکندریه مصر به دنیا آمد.
او
در قاهره از آکادمی علوم نظامی
فارغ التحصیل شد.
از 1942 که
افسر ارتش مصر بود، با
همکاری افسران همدوره ای
خود قصد سرنگونی حکومت
ملک فاروق را داشت.
وی
معتقد بود که این اصلاحات در
زمان حیات این رژیم قابل
انجام نیست.
او در جنگ 1948
اعراب علیه اسرائیل شرکت
داشت.
پس از شکست اعراب
در جنگ، ناصر جنبش افسران
آزاد را پی ریزی کرد و ژنرال
محمد نجیب به عنوان رهبر این
جنبش برگزیده شد.
جنگ
1948 اعراب و اسرائیل سبب
بدبین شدن مردم نسبت به لیاقت
ملک فاروق شد و این امر
پایه های حکومت فاروق در
مصر را به شدت متزلزل ساخت.
در ژوئیه 1952 جنبش افسران
آزاد در یک کودتا به حکومت
فاروق خاتمه داد.
رهبری این
کودتا به عهده ژنرال محمد
نجیب و دستیار وی جمال
عبدالناصر بود.
فاروق به ناچار
در 26 ژوئیه 1952 از مقام
خود استعفا کرد و رهبران کودتا
احمد فوأد پسر خردسال فاروق
را به عنوان فاروق دوم به
سلطنت رساندند، اما در 18
ژوئن 1953 در مصر اعلام
جمهوری شد و فاروق و
خانواده اش تبعید شدند اولین
رئیس جمهور مصر ژنرال محمد
نجیب بود که در 1954 توسط
سرهنگ جمال عبدالناصر برکنار
شد.
ناصر که معتقد به
انترناسیونالیسم عربی و اتحاد
میان آن کشورها بود تا
زمان مرگش یعنی تقریبا 16
سال رئیس جمهور مصر باقی
ماند.
وی سیاست جدایی از
کشورهای غربی و نزدیکی به
بلوک شرق خصوصا شوروی
سابق را در پیش گرفت و اقدام
به خرید اسلحه از این کشور
نمود.
شوروی سابق نیز وی را
در تأمین اسلحه و سایر نیازها و
همچنین ساختن سد عظیم آسوان
بر رود نیل که غربیها از احداث
آن خودداری کرده بودند، کمک
نمودند و این همکاری تا زمان
به قدرت رسیدن سادات ادامه
داشت.
ناصر در ژوئیه 1956 کانال
سوئز را ملی اعلام کرد و یک
سازمان مصری را برای اداره آن
تأسیس کرد.
به دنبال این عمل
دولت اسرائیل همراه با قوای
انگلیس و فرانسه در اکتبر
1956 به خاک مصر در شبه
جزیره سینا حمله بردند تا خلیج
عقبه را روی کشتیهای اسرائیلی
باز کنند.
این جنگ سرانجام با
تهدید شوروی سابق به دخالت
نظامی در مارس 1957 پایان
پذیرفت، اما در این سال جمال
عبدالناصر تمام داراییهای
دولتهای غربی در مصر را ملی
اعلام کرد و کانال سوئز نیز در
آوریل همان سال بازگشایی شد.
در 1958 سه کشور مصر،
سوریه و یمن تحت عنوان
جمهوری متحده عرب با
یکدیگر متحد شدند و در یک
همه پرسی جمال عبدالناصر به
ریاست جمهوری آن برگزیده
شد.
این اتحاد دیری نپایید و بر
اثر بروز اختلافاتی در 1961 از
هم گسیخت و سه کشور از
یکدیگر جدا شدند.
جمال
عبدالناصر در 1967 ـ 1962
دهها هزار تن از نیروهایش
را برای کمک به جمهوری
خواهان یمن بدان سرزمین
اعزام داشت و این امر باعث
بروز اختلافاتی با عربستان
سعودی شد.
ناصر در سومین
جنگ اعراب و اسرائیل یعنی
نبرد ژوئن 1967 که با حمله
غافلگیرانه هواپیماهای
اسرائیلی به فرودگاههای قاهره
و دمشق آغاز شد صحرای سینا،
تمام طول شرقی کانال سوئز،
رقم عظیمی از هواپیماهای خود
را از دست داد.
جمال عبدالناصر
سرانجام در 28 سپتامبر 1970
در سن 52 سالگی بر اثر سکته
قلبی در گذشت.
بعضی از
مفسران سیاسی مرگ ناصر را
ناشی از یک توطئه می دانند،
توطئه ای که قصد داشت سادات
معاون ناصر را که به لزوم
دوستی با غرب و صهیونیستها
معتقد بود به قدرت برساند.
مشاهیر سیاسی قرن بیستم احمد
ساجدی ص 294
2 ـ منوچهر اقبال:
فرزند حاج مقبل السلطنه
خراسانی معروف به «اقبال
التولیه» در بیست مهر 1288
شمسی در مشهد به دنیا آمد،
وی تحصیلات ابتدایی را در
مدارس ثروت و دارالفنون
تهران به پایان برد.
در سال
1305 عازم اروپا شد و در سال
1312 به عنوان متخصص
امراض عفونی از دانشکده
پزشکی پاریس فارغ
التحصیل گردید.
اقبال در دولت
اول قوام (مرداد ـ بهمن 1321)
به معاونت وزارت بهداری
رسید و این سرآغاز مشاغل
دور و دراز دولتی او بود.
در
شهریور 1322 در کابینه محمد
ساعد کفیل وزارت بهداری شد
و در دولت قوام (بهمن
1324 ـ آذر 1326) به وزارت
بهداری و وزارت پست و
تلگراف رسید و در دولت هژیر
وزیر فرهنگ شد.
پس از این
وی مناصب مختلفی را عهده دار
گردید، تا سال 1336 که به
نخست وزیری رسید.
دولت وی
پس از سه سال و چهار ماه
مقابله با دشوارترین تنش های
سیاسی در شهریور 1339
سقوط کرد در آبان 1342 به
عنوان مدیر عامل شرکت ملی
نفت ایران منصوب شد و مدت
چهارده سال در این سمت بود
وی از اعضای فراماسونری و
مؤسسان لژ «خورشید تابان»
بود.
نامبرده سرانجام در سال
1356 در 68 سالگی در اثر
سکته درگذشت.
ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت
پهلوی، ج 2، صص 328ـ320
منوچهر اقبال به روایت اسناد
ساواک، تهران، 1379
منبع:
کتاب
ارتشبد بهرام آریانا به روایت اسناد ساواک صفحه 132