متن سند:
5 شعبان
تصدقت گردم با سلامتی و راحتی یک ساعت
بعد از حرکت هواپیما به فرودگاه بغداد نشستیم
و بعد از پیاده شدن از ماشین فرودگاه آقای
ستاری و اقلیما را در مستقبلین دیدم و بعد از
اتمام کار گمرکی که خیلی سهل و آسان
می گرفتند به اتفاق یکسره به نجف آمدم زیرا
همه برای شام منتظر بودند ساعت یازده به
نجف و خانه وارد شدیم الحمداللّه همگی
حالشان خوب و سلامت هستند این سفر
امسال من این قدر کم و کوتاه بود که اینهایی که
اینجا هستند دلشان به حال من می سوزد وای
به خودم به خدا مثل این که خواب دیدم
فلاکس مرحمتی را به داداش و ادکلن را به آقا
رساندم و هر دو اظهار تشکر کردند هوای به قدری گرم است که روز اول بدن من عرق سوز شده
مرتب پودر می پاشم الساعه هم مشغول سوختن است خلاصه گرما بیچاره ام کرده دائم عرق
می ریزم پاک ایرانی ایرانی شدم الساعه بین دو تا کولر نشسته ام فایده ندارد از روز اول مهمان
شروع به آمدن کرده صبح و عصر برای رفع تنهایی و بیکاری خوب است با این که تازه آمده ام
هیچ میل به دیدن نجف ندارم امیدوارم شماها همگی حالتان خوب و خوش باشد از زحماتی که
در این مدت به شما داده ام معذرت می خواهم آقا می فرمایند چهارصد تومان به کبرا کرمچکانی
بدهید که شام ها آنجا بودیم نوه زیور البته به دست خودش یا نوه اش بدهید بهتر است والا در
پاکت دربسته به توسط مشهدی رضا برسانید و از طرف من بدهید زیرا من مدیون بوده ام و تهیه
هم کرده ام بگویند می خواسته لباس بخرد وقت نکردند رفتند قربانت خودم زودتر [ناخوانا]
بنویسید.
دختر عزیزم فاطی جان مهربانم ای بسا افسوس که خیلی زود از تو جدا شدم و از دیدار روی
ماهت محروم ماندم و حالا باید به تو فکر کنم و یا خیلی تو را در نظرم مجسم سازم و دستم به
وصال تو نرسد و همچنین پسر عزیزم حسن ضعیفم را برای تسکین خاطرم حرف های او را تکرار
نمایم واقعا نمی دانم با چه زبانی از زحمت های گذشته اظهار عذرخواهی نمایم البته به خانمی
خودت خواهید بخشید.
نامه خاله جان را فورا دادم مشهد حسین برد ولی هنوز خدمتشان
نرسیدم و از دوستان مربوط احوالپرسی کردم بشارت سلامتی همگی شان را همه داده اند لابد تا
این نامه برسد آقا و خانم جانتان از مسافرت آمده اند سلام من را خدمت همگی سرکار بی بی و
خانم و خاله ها معروض دارید نورچشم عزیزم حسن قشنگم را عوض من ببوسید به سکینه
سلطان سلام برسانید اقلیما عرض سلام دارد به دخترها سلام مرا ابلاغ دارید آقا به شما سلام
می رساند از حالا دلم برای همگی تنگ شده چه باید کرد نمی دانم بلکه زمستان با احمد جان
بیایید
بعد از اتمام نامه خاله جانتان آمدند حال خودشان و بچه هایشان خوب و سلامت هستند سلام
رساندند.
منبع:
کتاب
حجتالاسلام حاج سید احمد خمینی به روایت اسناد ساواک صفحه 286