تاریخ سند: 6 بهمن 1338
متن سند:
رونوشت اطلاعیه شماره : 2 ـ 3 ـ 4711
از ساعت 8 صبح روز گذشته مجلس جشنی از طرف آیت الله کاشانی به
مناسبت روز عید مبعث در مسجد جدیدالتأسیس وی در پامنار منعکس [منعقد]
و عده ای از طبقات مختلف مردم دسته دسته در این جشن شرکت و از طرف
مریدان کاشانی پذیرایی می شدند و در مجلس مزبور دکتر مظفر بقائی1 همراه با
عده ای از مریدان خود و همچنین دکتر عندلیب و گرامی و شیخ عباسعلی اسلامی
هم در مجلس مزبور شرکت
نموده بودند.
در ساعت 219
به دعوت آیت الله کاشانی،
آیت الله شیخ عباسعلی
اسلامی بر منبر قرار گرفت و
ابتدا پیرامون روز عید مبعث
و ارکان چهارگانه دین و
همچنین اولین کسانی که به
حضرت پیغمبر ایمان
آوردند و نیز تبلیغات
مخالفین آن مطالبی ایراد و
سپس اشاره به اوضاع
مملکت نمود و گفت
(دستگاه تبلیغاتی ما امروز
به دست یک عده یهودی و
بهائی افتاده است که
بطورکلی جز اینکه مردم را به لامذهبی دعوت و تبلیغ می کند کار دیگری انجام
نمی دهد آخر این قرآنی که در پشت رادیو می خوانند از صد فحش بدتر است زیرا
آن قرآن را جوانان شرابخوار و بزک کرده می خوانند آن قرآنی که مهوش و
دلکش می خوانند قرآن نیست یکدفعه مرا در تالار فرهنگ دعوت کرده بودند و
از تمام وزراء و وکلا هم دعوت شده بود و علاوه بر آن معلمین قرآن و شرعیات
هم دعوت داشتند و همه آمده بودند وقتی که من به تالار فرهنگ رفتم دیدم یک
عده دبیران نشسته اند و یک عده خانم لخت و بزک کرده هم آنجا هستند گفتم
اینها کی هستند؟ گفتند آنها معلم قرآن و شرعیات می باشند آخر ای آقایان، ای
روشنفکران، شرعیات و قرآنی که خانم بزک کرده و لخت بخواهد یاد بدهد چه
فایده ای دارد این خانم دل می برد کی قرآن یاد می دهد آخر چرا وضع این
مملکت اینطور شده است این [ای] زمامداران.
این دولت چرا فکر عاقلانه
نمی کند این چه برنامه ای است دین را مسخره کرده اید حالا خود دولت دارد تبلیغ
دین درویشی و قلندری می کند شما به ما بگوئید این جا کشور اسلامی نیست و
دین خودتان را هم به مردم معرفی کنید تا ما دست از تبلیغ برداریم و ما هم خود را
جزء نصرانیها و قلندران
حساب کنیم و دیگر نگوئیم
مسلمان هستیم مثل آدم
یک محلی را معین کنید تا از
روی منطق با شما صحبت
کنیم پس از آن اگر حرف
شما درست بود ما اطاعت
می کنیم و اگر ما درست
گفتیم شما دست از این
کثافات و خرافات بردارید
شما که گندش را بالا
آوردید.
شما در قانون
مجلستان دین جعفری را
دین خود قرار داده این و
مملکت هم باید مطیع قرآن
باشد آقایان وکلا شما در
موقع رفتن به مجلس با قرآن قسم می خورید.
آخر وکیلی که همیشه سروکارش
با مشروب باشد این قانونگذار است؟ مملکتی که ششصد هزار دلار واردات
مسکراتش باشد این مملکت اسلامی است؟ مملکتی که این همه زنهای لخت در
کوچه و بازار به راه بیاندازد این کشور اسلامی است؟ یا بگویید قرآن دروغ است
و یا نگویید اینجا کشور اسلامی است و یا بگویید ما مسلمان نیستیم تا تکلیف ما
با شما روشن شود.
این تلویزیون که دستگاه تبلیغاتی است به دست یک نفر بهائی
اداره می شود آن وقت ما به مملکت خارجی می گوییم مملکت ایران متمدن و
مترقی است این مملکت مترقی ضعف دارد؟ نه.
محصول دارد؟ نه دین دارد؟ نه ناموس دارد؟ نه پس چه
دارد؟ چرا خجالت نمی کشید شما می خواهید مملکت کمونیست نشود و دین هم نداشته باشد ولی رقاص
داشته باشد زور و قلدری داشته باشد وجدان هم نداشته باشد اینکه نشد مملکت، مملکت باید دین داشته
باشد که به طرف کمونیست نرود زیرا بی دین به طرف کمونیست می رود سپس ناطق مثالی از ملانصرالدین
و دزدی شخصی به زبان آورده و در پایان این دو مثال گفت (برای مجازات آن شخص دزد چوبی به
مقعدش کردند اما آن دزد آنقدر سست و بی حال بود که احساس نکرد تا تمام چوب فرو رفت حالا
موضوع مملکت ما اینطور شده است زمانی به حال آمده ایم که دین ما را ربوده اند و مملکت ما را
فروخته اند مردم بیدار باشید گول این بی دین ها را نخورید از قلندران و درویشان کناره گیری نمایید و
مواظب باشید که تبلیغ خلاف دین نکنند) در اینجا ناطق سخنان خود را با خواندن چند سطر شعر پایان داد
و مقارن ساعت 11 از منبر پائین آمد و عده ای از حاضرین دست وی را بوسیدند.
نکته قابل عرض آنکه ضمن سخنان آیت الله اسلامی چند بار زمزمه و همهمه ای از بین حاضرین برخاست
که با تذکرات مکرر ناطق مجددا سکوت برقرار می شد.
رونوشت برابر اصل است.
اصل در پرونده کاشانی به کلاسه 32 ـ ک الف بایگانی است.
توضیحات سند:
1ـ مظفر بقایی کرمانی فرزند
میرزا شهاب الدوله کرمانی
است.
وی در سال 1291 ش در
کرمان متولد شده و پس از
تحصیلات ابتدایی و متوسطه در
آن شهر برای شرکت در مسابقه
اعزام محصل به خارج به تهران
آمد و جزء اولین دسته محصلین
بود که در زمان رضا شاه برای
تحصیل به اروپا اعزام شد.
وی
مدت پنج سال در دانشگاه
پاریس به تحصیل رشته فلسفه و
ادبیات مشغول بود.
مدرک وی
را دکتری عنوان کرده اند.
اما در
کتاب «ایران و تاریخ» نوشته
بهرام افراسیابی در پاورقی
صفحه 126 نوشته شده : «مظفر
بقایی برای تحصیلات به فرانسه
رفته بود و به علت عیاشی و
ولگردی موفق به درس خواندن
نگشته و بدون گرفتن عنوان از
فرانسه باز می گردد.
اولین
دغلکاری او این بود که برای
خودش عنوان دکتری جعل کرده
بود...
»
از سال 1324 وارد فعالیتهای
سیاسی شد و در تشکیل حزب
دمکرات ایران با قوام السلطنه
همکاری کرد.
برای اولین بار در
همین سال به مجلس راه یافت و
از کرمان به نمایندگی انتخاب
شد.
بقایی آنگاه به یاری خلیل
ملکی حزب زحمتکشان را که
بعدا نام جامعه سوسیالیست ها
را بر خود نهاد تأسیس نمود.
وی پس از پیروزی انقلاب
اسلامی ظاهرا ادعای طرفداری
از انقلاب را داشت اما انتشار
وصیت نامه سیاسی او مطالب را
به گونه دیگری نشان می داد.
وی همچنین متهم به شرکت در
قتل «افشار طوس» رئیس
شهربانی دوران حکومت دکتر
مصدق بود.
وی کودتای 28
مرداد را تأیید کرد.
وی در سال
1359 دستگیر شد و ضمن
سپردن تعهد به این که از کشور
خارج نشود آزاد گردید ولی در
شهریور ماه همان سال سفری به
امریکا انجام داد...
بقایی در
فروردین ماه سال 66 پس از
بازگشت از امریکا، در کرمان
دستگیر شد.
سرانجام بقایی در
آبان ماه 1366 در بیمارستان
مهر تهران جان سپرد.
ر.ک : روزشمار انقلاب
اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب
اسلامی، ج 1، ص 214.
منبع:
کتاب
حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی به روایت اسناد ساواک صفحه 102