صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: برگزاری مراسم ختم در مسجد مجد و عدم حضور افراد جبهه ملی در مسجد مذکور

تاریخ سند: 24 دی 1346


موضوع: برگزاری مراسم ختم در مسجد مجد و عدم حضور افراد جبهه ملی در مسجد مذکور


متن سند:

رونوشت گزارش خبر شماره 32915 /20 ﻫ 2-24 /10 /1346
موضوع: برگزاری مراسم ختم در مسجد مجد و عدم حضور افراد جبهه ملی در مسجد مذکور

از ساعت 1400 روز 21 /10 /46 در مسجد مجد مراسم ختم تختی برگزار گردید. در این مراسم ورزشکاران وزارت کار به سرپرستی مهدی نجمیه و قهرمانان باشگاه تاج با سرپرستی عنایت جانانپور و کلیه قهرمانان کشتی تیم ملی و ورزشکاران باشگاه جعفری به سرپرستی شعبان جعفری1 حضور داشتند. در محل معتمدین (اطاق شمالی شبستان مسجد) منوچهر قره گوزلو2 و رؤسای فدراسیون‌های ورزشی حضور یافته بودند. از فعالین جبهه ملی هیچکس حتی کریم‌آبادی و شاه‌حسینی و میرمحمد صادقی شرکت نکرده بودند.
ساعت 1520 اللهیار صالح و بعد سرلشگر متین دفتری و بعد سرلشگر ایزدپناه آمدند و در محلی که قره‌گوزلو نشسته بود جای گرفتند. قره گوزلو و رؤسای فدراسیونها برای صالح تواضع کردند، ولی برای دفتری و ایزدپناه اقدام ننمودند. در حیاط مسجد مذکور، حاج ‌قاسمیه ضمن مذاکراتی اظهار داشت کسی را از جبهه ملی ندیده و گفت حداقل خوب بود آگهی شرکت در مسجد مجد از طرف کریم آبادی و غیره منتشر نمی‌شد. در مراسم مذکور شاهرخ غضنفری نیز حضور داشت. مهاجرانی3 به منبر رفت. ضمناً اعلامیه‌هایی از طرف جوانان پامنار و دانشجویان دانشگاه تهران به دیوار نصب شده بود که از دانشجویان دعوت کرده بودند ساعت 0330 روز 23 /10 /46 از میدان شوش برای شرکت در روز هفتم درگذشت تختی حرکت کنند و جوانان پامنار نیز برای روز جمعه 22 /10 /46 از مردم دعوت کرده بودند در مسجد کاشانی حضور یابند.
ضمناً بلندگو گفت روز 22 /10 /46 در مسجد گیاهی تجریش مراسمی منعقد خواهد بود.
ملاحظات. از ساعت 1400 الی 1700 روز 21 /10 /46 از طرف دانشجویان دانشگاه تهران مراسمی در مسجد سجاد واقع در خیابان شاه برگزار گردید. این مراسم قرار بود قبلاً در مسجد خیابان شاه‌آباد برگزار گردد.
رونوشت برابر اصل است. اصل در 60147. به پرونده اللهیار صالح به کلاسه 23000 ضمیمه و ارائه شود. 1 /11 /46

توضیحات سند:

1. شعبانعلى جعفرى فرزند غلامعلى در سال 1300ش در تهران متولد شد. او که معروف به «شعبان بى مخ» بود، به عنوان سردسته اوباش تهران، در تظاهرات ضد دولتى سال‌هاى 32 ـ 1331 و همچنین سرکوب مخالفان شاه و سپهبد زاهدى، پس از کودتای 28 مرداد 1332 دست داشت و جنایات زیادى مرتکب شد.
شعبان جعفری، فرد بی سوادی بود که از آغاز حکومت محمد مصدق تا دی‌ماه 1331، با دار و دسته‌ی خود، در سخنرانی‌ها و تظاهرات خیابانى با جبهه ملى همکارى داشت و بعضى اوقات در کنار دکتر حسین فاطمى، به عنوان محافظ دیده مى‌شد؛ ولی در اوایل بهمن ماه سال 1331، مسیر خود را عوض کرد و در جریان نهم اسفند، به اتهام حمله به خانه نخست‌وزیر بازداشت و محاکمه گردید. ماجرا از این قرار بود که در روز 9 اسفند 1331 مصدق که بى خبر از همه جا مشغول انجام تشریفات سفر شاه به عتبات بود، گروهى از اوباش و چاقوکشان به سر دستگى شعبان بى مخ، با همراهى یک واحد کوچک ارتشى، بیرون درِ اصلى کاخ شاه گرد آمدند و با شعارهائى بر ضد مصدق و به نفع شاه، انتظار شکار خود را مى‌کشیدند. مصدق موفق شد از درِ پشتى کاخ خارج و خود را به منزل مسکونى‌اش برساند. آنان، خود را به خانه مصدق رساندند و با جیپ درِ خانه وى را شکستند، اما با شلیک نیروهاى ارتشى محافظ، در محاصره افتاده و حرکت آنها شکست خورد و شعبان بى مخ که پس از 28 مرداد به لقب «سرهنگ تاج بخش» مفتخر گردید، دستگیر شد.
شعبان جعفرى از قهرمانان کشتى بود و سال‌هاى زیادى از عمر خود را در زورخانه گذراند. وى پس از کودتای 28 مرداد، با کمک‌های مالی محمدرضا پهلوی، باشگاهى به اسم «باشگاه جعفرى» تأسیس کرد که خود مدیر آن بود. در جریان انتخابات مجلس هجدهم که در فروردین ماه 1333 انجام گرفت، چاقو کشان شعبان بى مخ دوش به دوش پاسبانان و مأموران فرماندارى نظامى جلوى شعبه‌هاى اخذ رأى ایستاده و رأى کسانى را که در انتخابات شرکت کرده بودند، مى‌گرفتند و اگر از افراد جبهه ملى، نامی را نوشته بود، او را کتک زده و یا بازداشت مى‌کردند و رهگذران را به زور وادار مى‌کردند نام نامزدهاى دولت را به صندوق بریزند.
این جریان در روزنامه‌هاى غربى منعکس شد و حتى مجله تایم مطلبى تحت عنوان «ژنرال بى مخ» چاپ کرد و بر بى‌آبرویى دولت زاهدى و شاه افزود.
شعبان جعفری پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از کشور گریخت. ابتدا به اسرائیل رفت و مدتی در ترکیه، همراه با آریانا به فعالیت علیه انقلاب اسلامی پرداخت و در نهایت نیز به امریکا رفت و در شهر لس‌آنجلس سکنی گزید و در مرداد ماه سال 1385ش، در همانجا از دنیا رفت.
2. منوچهر قره‌گوزلو در سال 1345ش رئیس سازمان تربیت بدنی شد.
3. عباس مهاجرانى، فرزند حسین در سال 1306ش در همدان متولد شد. علوم حوزوى را در مدارس آخوند در همدان و حوزه علمیه قم و مدرسه مروى تهران طی کرد و موفق به اخذ دکتراى فلسفه و معقول و منقول گردید. شیخ عباس مهاجرانى در سال 1339 از طرفداران آیت‌الله‌ کاشانى بود و در بیشتر جلسات منزل وی و مظفر بقائى شرکت و از اوضاع کشور و دولت‌هاى وقت انتقاد مى‌کرد.
ساواک در سال 1339 اقدام به تحبیب او نمود، که متعاقب آن نامبرده در سخنرانى‌هاى خود مواضع ملایمى را نسبت به دولت اتخاذ کرد و در سال 1340 به ساواک احضار و در مصاحبه‌اى اظهار داشت: «آرزوى سیاسى من بقاى قانون اساسى است و معتقدم که دو مقام ارجمند باید محفوظ بماند: شاه و مرجع تقلید»
ساواک در همان سال اعلام داشت: « مهاجرانى از وعاظ متبحر تهران بوده که در گذشته انتقاداتى مى‌نموده و پس از روى کار آمدن دولت دکتر امینى مورد توجه امینى بوده و در تمام مجالس مذهبى که از طرف دولت و سازمان‌هاى دولتى تشکیل مى‌شده، بنابر دستور امینى از یاد شده دعوت به عمل مى‌آمده و از آن زمان طبق آموزش ساواک علاوه بر اینکه در جلسات مخالف شرکت مى‌نماید، با ساواک هم همکارى دارد و حسب‌الامر تیمسار ریاست ساواک تحبیب گردیده است.»
شیخ عباس مهاجرانى در اسفند 1342 در یک سخنرانى از آزادى زنان ایران و انطباق آن با موازین شرع دفاع کرد و در سال 1343 در مجلس ترحیم حسنعلى منصور شرکت و در مدح و ثناى او سخنرانی و براى سلامتى شاه دعا کرد.
وی در سال 1350 به دنبال انتشار فتواى امام خمینى (ره) مبنى بر کمک به خانواده زندانیان، در صدد طرحى به منظور خنثى نمودن این فتوا بود. وى از وعاظ موافق رژیم و در سال 1357 مدیر کل سپاه دین در سازمان اوقاف بود.
اسناد ساواک. پرونده‌ انفرادى

منبع:

کتاب اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد دوم صفحه 383

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.