تاریخ سند: 20 اردیبهشت 1340
موضوع: منبر شیخ محمد تقی فلسفی واعظ در مجلس چهلم آیتالله بروجردی
متن سند:
شماره: 17 ـ 312
از طرف هیئت مدیره روغن نباتی شاهپسند از ساعت 4 الی 6 بعدازظهر روز یکشنبه در مسجد ارک مجلس ترحیم چهلم مرحوم آیتاله بروجردی بوده است.
از علماء چهلستونی1 سید ابوالقاسم کاشانی،2 حاج میر سیدعلی برقعی و عده کثیر دیگری بودند.
آقای فلسفی به منبر رفت خلاصه صحبتهای ایشان در اطراف عظمت اسلام بوده است اظهار داشت اسلام در آن روز اغلب دنیا را گرفت این پیشرفت برای اخلاق حسنه مسلمین بوده است، به دین اسلام عمل میکردند و توانستند دنیا را بگیرند ولی در زمان بنی امیه و بنی العباس ظواهر دین کمکم قدرت خویش را از دست داد و خلفاء به دین اسلام عمل نکردند و مردم را در مضیقه گذاشتند مسلمین هم برای هیچوقت در فکر پیشرفت دین نیستند عظمت خودشان را از دست دادند بعد از دست دادن قدرت اولیه خودشان گرفتار سیئات اعمال خودشان شدند که امروز همه پاپیچ اعمال خودشان میباشند.
آقایان من چه بگویم گرفتاری از هر طرف به مملکت ما رو آورده است خیال میکنند که فقط مسلمین ایران گرفتار سئیات اعمال خودشان هستند نه بلکه عراق، مصر، اردن، لبنان، سوریه، ترکیه همه غوطهور در دریای بدبختی و بیچارگی هستند ولی اکنون هیچ کدام یک از این بیچارگیها به پایه ما ملت ایران نمیرسد من چه بگویم و برای [چه] شما مردم را معطل کنم در مملکتی که ارزاق بهطور سرسامآور دارد جلو میرود پول وجود ندارد و ورشکستگی بازار، واخواست سفتهها، از طرف دیگر فساد اخلاقی، اینها همه یک طرف، ظلم و جور از طرف دیگر.
به خدا دیگر نمیتوان صداها را در سینهها خفه کرد وقتی انسان میتواند صدا را در سینه خفه کند که اقلاً برای مردم کار مثبتی انجام داده باشد ولی کار مثبتی انجام نشده روزبهروز بر گرفتاریهای مردم افزوده میشود چنین مملکتی نمیتواند پایدار باشد عدالت اجتماعی وجود ندارد بدانید آقایان مملکت با کفر و ظلم و جور پایدار نمیماند شکم مردم گرسنه است شما آن وقت در این مورد هر قدر بروید بر دستگاههای انتظامی و ارتش بیفزایید فائدهای نخواهد داشت اوضاع این مملکت زیاد از حد تاریک است خدا عاقبت ما را بهخیر بیاورد وای اگر این دفعه مردم عصبانی بشوند قدرتی نیست جلوگیری کند خلاصه صحبتهای آقای فلسفی در اطراف موضوعات فوق بوده است.
توضیحات سند:
1ـ میرزا عبدالله سعید تهرانی معروف به آیتالله چهلستونی فرزند آیتالله حاج میرزا مسیح در سال 1305 قمری (1267 ه.
.
ش) در تهران متولد شد.
تحصیلات خود را در تهران نزد میرزا محمد تنکابنی، حاج شیخ مسیح طالقانی، میرزا هاشم شفتی و دیگران شروع نمود و در سال 1330 قمری (1291 ه.
.
ش) در بازگشت از مکه به نجف رفته و چند وقتی از محضر آیات نائینی، شریعت اصفهانی، آقا ضیاءالدین عراقی و حاج سید احمد کربلایی استفاده برد و در سال 1333 قمری به تهران بازگشت و پس از فوت پدرش در سال 1334 قمری (1295 ه.
.
ش) امامت مسجد جامع تهران را عهدهدار بود.
پس از تأسیس حوزه علمیه قم به آن شهر رفته و از محضر آیتالله شیخ عبدالکریم حائری و مرحوم آیتالله ابوالقاسم کبیر بهره برد و پس از فوت آیتالله حائری در سال 1315 ش به تهران بازگشت تا این که در ذیحجه 1391 قمری مطابق 23 دی ماه 1350 ش دارفانی را وداع گفت.
جنازهاش را به شهر ری حمل و به طور امانت به خاک سپردند تا در وقت مقتضی به نجف انتقال یابد.
برخی از آثار او حاشیه بر مکاسب ـ اصول فلسفه، رسالهای در مشتق، سننالنبی (ص) و هفت رساله در مبدأ و معاد و جمع کتاب و سنت و عقل و تفسیر میباشد.
(گنجینۀ دانشمندان، جلد 4، روزنامه خراسان، شماره 6535، خاطرات سیاسی خلیل ملکی).
2ـ آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در سال 1264 شمسی، در خانوادهای روحانی در تهران قدم به عرصۀ وجود نهاد.
پدرش آیتالله سیّد مصطفی از علما و مراجع بزرگ عصر خویش بود، که در سال 1280 شمسی، به نجف هجرت نموده و در آنجا به تدریس و تحقیق مشغول گشت.
آیتالله سید مصطفی در جنگ جهانی اوّل و تجاوز انگلیس به عراق به صفوف مجاهدان پیوست و هدایت و رهبری نیروهای عراقی را به عهده گرفت.
سید ابوالقاسم به همراه پدر عازم عراق شد و در حوزۀ نجف به ادامۀ تحصیل پرداخت و از اساتید بنامی چون میرزا محمد تقی شیرازی، آخوند خراسانی و میرزا حسین خلیلی بهرههای فراوان برد و در 25 سالگی به درجۀ اجتهاد نایل آمد و بزرگانی چون شیخ الشریعۀ اصفهانی، آقای ضیاءالدین عراقی و سید اسماعیل صدر در نامههای خود به تفصیل از مقام علمی او با القابی مانند شکافندۀ دریای علوم و کلید در گنجهای دقیق و ...
یاد کردهاند.
وی از جوانی دارای افکار آزادیخواهانه بود و از ظلم و ستم و استعمار بیزار و در گسترهای به وسعت جهان اسلام با استعمارگران به ویژه انگلیس مبارزه میکرد.
در سال 1285 شمسی که مردم ایران از بیلیاقتی شاهان قاجار و فساد دستگاه حکومتی و دخالت بیگانگان در امور داخلی و چپاول ثروت ملی کشور خسته شده، و نهضت مشروطه را راهاندازی کردند، آیتالله کاشانی مشاورت آیتالله آخوند خراسانی را عهدهدار بود و در تصمیمگیریها او را یاری میکرد.
مبارزات آیتالله کاشانی را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
الف- مبارزات علیه استعمار انگلیس: مبارزه ایشان با استعمار انگلیس آن چنان عمیق و ریشهدار بود که در خاورمیانه مبغوضترین دشمن انگلیس به شمار میرفت، به حدی که انگلیسیها در آن زمان، تسلیم شدن ایشان را یکی از شرایط صلح با عراق قرار دادند.
هنگامی که جنگ جهانی اوّل به عراق کشیده شد، آیتالله کاشانی به همراهی پدر، رهبری نیروهای ملی عراق را بر عهده داشتند و در قیام علیه قرارداد ظالمانۀ انگلیس و با کمک عشایر عراق در مقابل قوای انگلیس ایستادگی و آنان را مجبور به عقبنشینی کرد و همین مبارزات موجب کسب استقلال عراق گردید.
متجاوزان انگلیسی که وجود سیّد ابوالقاسم کاشانی را بزرگترین مانع پیشرفت خود در عراق میدانستند، حکم اعدام او را صادر نمودند، که ایشان قبل از دستگیری، عراق را به سمت ایران ترک کرد.
بعد از برکناری رضاخان در شهریور 1320 و اشغال ایران توسط متفقین، آیتالله کاشانی اعلامیهای با این مضمون که «ایران مال ایرانی است» و ذخایر آن بهخصوص نفت از آن ایرانیان است و فقط قوانین و ضوابط اسلامی باید حکمفرما گردد، انتشار داد.
انگلیسیها از سهیلی، نخستوزیر وقت خواستند که ایشان را تبعید کند.
آیتالله، مخفیانه به قم رفت و نزدیک به یک سال از دست انگلیسیها در امان بود.
در قم اعلامیه و شبنامه منتشر میکرد و یادآور میشد که نباید گذاشت انگلیسیها خود را مالکالرقاب ایران بدانند.
فرمانداری نظامی از طریق درج آگهی در جراید به وی اخطار کرد که خود را تسلیم کند.
سرانجام به وسیلۀ جاسوس انگلیس، «تامارا» محل اقامت آیتالله کشف و در 27 خرداد 1323 در گلابدره شمیران بازداشت و به شهرهای اراک، رشت و کرمانشاه تبعید شد و تا پایان جنگ در اردوگاههای متفقین با بدترین وضع زندانی بود.
با این حال حتی در بازپرسیهایش نیز با انگلیسیها به خشونت رفتار میکرد و به آنها میگفت: « اگر من از دست شما جان سالم به در برم، اجازه نخواهم داد یک قطره نفت به دست انگلیسیها برسد.
» سرانجام، پس از گذشت 28 ماه از زندان متفقین آزاد شد.
هنگامی که در تبعید بود برای دورۀ چهاردهم مجلس به عنوان نمایندۀ مردم تهران انتخاب شد و این حاکی از شناختی بود که مردم از عمق مبارزات ایشان داشتند.
ب- مبارزات علیه استبداد داخلی: آیتالله کاشانی پس از پایان جنگ جهانی دوم، در فعالیتهای اجتماعی و مبارزات سیاسی فعالانه حضور یافت و در مقابل سیاست بازیهای قوامالسلطنه – که با ایجاد حزب دموکرات و ائتلاف با حزب توده قدرت گرفته بود – قد علم کرد و برخلاف خواستۀ دربار و قوام، مردم را به مبارزه دعوت کرد.
در نتیجه در خرداد 1324، دستگیر و 22 ماه به بهجت آباد قزوین تبعید شد.
در مجلس ختم آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی، آیتالله سیّد محّمد بهبهانی خواستار آزادی آیتالله کاشانی شد که قوام با عزیمت ایشان به قزوین موافقت کرد.
در دی ماه همان سال، در دوره پانزدهم مجلس به نمایندگی انتخاب شد و بعد از نخستوزیری هژیر – که از سرسپردگان انگلیس و مأمور حل قضیۀ نفت بود – تظاهرات عظیمی را به راه انداخت.
در این تظاهرات قشرهای مختلف به خصوص روحانیون، از جمله شهید نواب صفوی، حضور فعال داشتند.
هژیر که از این اقدام وحشتزده و به خشم آمده بود، دستور تیراندازی به سوی تظاهرکنندگان در مقابل مجلس را صادر کرد، که عدهای از مردم کشته و مجروح شدند.
هژیر در 25 خرداد 1327، دستور داد منزل آیتالله را محاصره کنند.
روز بعد مردم تظاهراتی برپا کردند که آیتالله، مردم را به آرامش و لغو تظاهرات دعوت کرد.
این اقدامات، هژیر و کابینۀ او را به سقوط کشانید و ساعد بر سرکار آمد.
آیتالله کاشانی با برپایی نمازهای عید فطر و عید قربان، بار دیگر قدرت و عظمت مردم مسلمان ایران را به نمایش گذاشت.
در پی ترور نافرجام شاه، بار دیگر آیتالله کاشانی که از طرف شاه « فناتیک» لقب گرفته بود، دستگیر و در قلعۀ فلکالافلاک خرمآباد زندانی و از آنجا به لبنان تبعید شد.
پس از تبعید ایشان، مبارزات مردم همچنان ادامه یافت و شهید نواب صفوی رابطۀ مستقیم با آیتالله کاشانی برقرار نموده و اعلامیههای ایشان را پخش میکرد.
بعد از ترور هژیر توسط فدائیان اسلام در 27 اسفند1328 کابینۀ ساعد سقوط کرد و در انتخابات دورۀ شانزدهم، آیتالله کاشانی غیاباً از طرف مردم به نمایندگی مجلس انتخاب شد و منصورالملک، نخستوزیر وقت ایران، طی تلگرافی از ایشان عذرخواهی کرده و خواستار بازگشت به ایران شد.
سرانجام در بیستم خرداد 1329، پس از شانزده ماه تبعید در میان استقبال پرشور مردم وارد تهران شد و در پیامی خطاب به ملت ایران فرمود: «...
.
باید همه دست برادری و اتحاد و صمیمیت به هم بدهیم و در امور اجتماعیه همت و مجاهدت و فداکاری نمایید و میدان را برای خائنین باز نگذارید که همه چیز این ملت را با شهوترانی و عیاشی وخودخواهی به باد فنا بدهند ...
.
برادرانم، مثل من خادم فداکاری دارید، بدون طمع و غرض شخصی، جان خود را کف دست گرفته برای دین و دنیای شما جانبازی میکنم.
اگر دست فداکاری به من ندهید و به باری به هر جهت بگذرانید و مسامحه نمایید، روز به روز روزگارتان سیاهتر میشود ...
»
عمده فعالیت آیتالله کاشانی پس از این تاریخ، در رابطه با ملی شدن صنعت نفت و روی کار آمدن دولت مصدق بود که مردم را در قیام 30 تیر 1331، رهبری و هدایت کردند.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، که قرارداد کنسرسیوم در دولت زاهدی به زیان ایران منعقد شد، آیتالله کاشانی طی اعلامیۀ شدیداللحنی آن را محکوم و از درجۀ اعتبار ساقط دانست.
در سال 1334، پس از دستگیری سران فدائیان اسلام، بار دیگر آیتالله کاشانی به عنوان دخالت در قتل رزمآرا دستگیر و در معرض محاکمه و اعدام قرار گرفت.
اما بر اثر پافشاری مقامات روحانی و هشدار جدی آنها، آزاد گردید.
سرانجام آیتالله کاشانی در 23 اسفند 1340، پس از عمری مبارزۀ مستمر با استبداد داخلی و استعمار خارجی، دعوت حق را لبیک گفت و در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
(روزها و رویدادها، مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت، صفحه 578 تا 581 چاپ دوم سال 1379)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 11