تاریخ سند: 18 اسفند 1349
موضوع : سخنرانی فلسفی در مسجد سیدعزیزاله
متن سند:
به: 316
از: 20 ه 3 شماره: 14085 /20 ه 3
نامبرده بالا در ساعت 1930 روز 16 /12 /49 در مسجد سیدعزیزاله بمنبر
رفت و ضمن گفتار خود اظهار داشت در دنیا هر جا ظلم و ستم باشد پایدار
نیست.
در گذشته آنقدر ظلم و ستم شد تا حضرت عیسی آمد و در زمان حضرت
رسول آنقدر ظلم و ستم و بی عفتی زیاد شد که حضرت رسول آمد بعد درباره
ظلم و ستمهایی که در زمان عمر میشد صحبت کرد و گفت فرمانده نزد عمر آمد و
گفت من نمیتوانم جنگ بکنم زیرا باندازه ای فساد زیاد است و ظلم و زور میشود
که شکست میخورم.
در همین موقع جناب آقای نخست وزیر1 وارد مسجد شد و
فلسفی گفت چون در حدودیکساعت و ده دقیقه میباشد من در بالای منبر هستم
چند نکاتی را که قبلاً یادداشت کرده ام و نیز چند چیزی را که از من خواسته اند
بشما بگویم این است.
برنامه حجاج و آزادی که برای آنها قرار داده بودید و واقعا
کلانتریها در موقع مراجعه مردم جواب مردم را میدادند و گرفتاری مردم برطرف
میشد و برای ایرانیان هم احترام گذاشته میشد ولی حجاج در موقع برگشتن از
مکه بسیار ناراضی بودند و بآنها توهین هم نموده بودند آخر چرا باید اینطور
باشد من نمیدانم آن دو نفر و یا چند نفر چرا باید این عمل را بنمایند شرکت
هواپیمائی ایران اگر نمیتواند برای چه مسافر میبرد.
خوب گران تر از
مسافربریهای دیگر
هست از هر مسافر 1000 تومان اضافه گرفته 45 هزار حجاج در حدود چندین
میلیون تومان شرکت کاسبی کرده و پول زیادی اضافه بر سازمان از مردم گرفته
آنوقت توهین دیگر چه معنی دارد.
آزادی مشروطیت یعنی آزادی.
چندی قبل
خواندم جنابعالی در مجلس بودید و در مورد بودجه چند نکاتی گفته بودید
خوب ما نه وارد بودجه هستیم و نه میخواهیم بدانیم اگر بدانیم خودمان را
ناراحت کرده ایم اما گفته های شما راجع به بودجه سال بسیار درست و بجا بود.
بفرهنگ اشاره نمودید که باید شاگرد خوب و درس خوان و صحیح بوجود
آورد و بچند چیز دیگر اشاره نمودید اما بدو مسئله یادآور نشدید بفضیلت و
روحانیت و بآزادی فردی و اجتماعی آخر چرا؟ آنقدر این روحانیت را در فشار
قرار داده اند که ناگفتنی میباشد.
در خانه اش نشسته یا از اداره یا از کلانتری تلفن
میزنند شما حق نداری دیگر بمنبر بروی برای چه و چرا؟ آخر چه شده این
موضوعات قبیـح و شـرم آور اسـت و
یا اینکه پاسبان می آید و میگوید بیا کلانتری چه شده باز چه خبره خوب میرویم
بکلانتری یک تعهدنامه را جلوی ما میگذارند و اظهار میدارند که امضاء کن بله
چشم.
آنوقت در داخل این تعهدنامه نوشته شده است پس از اسم و اسم
خانوادگی تعهد مینمایم که برخلاف مصالح مملکت چیزی حرف نزنم و اگر زدم
جزو سردسته اخلالگران و غیره باشم.
مملکت قانون دارد و طبق همان قانون
رفتار شود دیگر تعهد چه معنی دارد.
واقعا اینها شعور ندارند.
درک و فهم ندارند و بی سواد هستند که در آنجا
نشسته اند و چنین برنامه ای تهیه نموده اند؟ شرم آور است که از یک آخوند تعهد
بگیرند بعد جزو باند و سردسته اخلالگران بحساب بیاورند و یا اینکه حسنعلی
بقال پنیر خود را گران فروخته او را بخواهند و بگویند چون شما پنیر را امروز
گران فروخته ای جزو سردسته گران فروشان بحساب آمده ای.
یعنی چه آخر هر
چیزی حساب دارد مگر میشود اینقدر باین روحانیت فشار آورد.
ما کارمان این
است باید حرف بزنیم آزادی مشروطیت برای همین میباشد این مشروطیت را که
بوجود آورده اند خون جگرها خورده شده بر غیر مصالح مملکت کسی حرفی
نمیزند کمی بمردم آزادی بدهید.
اما موقعی که بفرهنگ اشاره کردید ما خوشحال
شدیم پس کو این آموزش
و پرورش چه پرورشی و چه تربیتی هر جا مدرسه زیاد میشود معلم زیاد میشود
ولی از تربیت و پرورش خبری نیست.
سواد زیاد شده ولی آدم کم است و آدم
ساختنی نیست ملا شدن کاری ندارد.
درس میخوانیم میشویم ملا ولـی آدم هـم
باید پرورش
داد آن مهـم است.
پرورش
و تربیـت و انسـان ساختـن
مهم است بروحانیت آزادی داده شود مگر این مملکت حقوق بشر را قبول ندارد
پس آزادی فردی و همان مشروطیت باید باشد.
در روزنامه خواندم اگر 18 الی
34 ساله ها بسربازی نروند و تکلیف خود را تعیین نکنند به محضرها دستور داده
شد که زن عقد نکنند و نمیتوانند بهیچوجه زن بگیرند اگر واقعا این چنین است
برگردانید و نگذارید از مجلس بیرون بیاد چرا برای اینکه آنقدر دختر در خانه
مانده و آنقدر پسران هستند که زن نگرفته اند و نمیگیرند که حساب ندارد و
بی عفتی در مملکت زیاد میشود.
چطور شده که آن کسی که دستش بدهانش
میرسد و میخواهد برای پسرش زن بگیرد در محضر عقد نشود؟ آنوقت پسر
میرود زنای غیر مشروع
مینماید نگذارید این لایحه تصویب شود زیرا فساد در مملکت زیاد میشود.
نامبرده در پایان گفت میخواهم چند نکته دیگر بشما بگویم یکی موضوع مالیات
است واقعا مردم گله دارند ناراحت و ناراضی هستند بیشتر پیشه وران و بازاریان.
مأمورین مالیات نمیدانند فلان سیگار فروش چقدر فروش دارد اگر بعمق مطلب
پی ببریم چیزی برایش نمی ماند عنایت فرمائید بمأمورین مالیات گفته شود کمی
مدارا نمایند با مردم.
واقعا چیزی برای آنها باقی نمیماند با این خرج زندگی.
ما
گفتیم اوپک پیروز شد خوشحال شدیم عوض اینکه اوپک پیروز شده بمردم این
شب عیدی، عیدی بدهند مالیاتهای سنگینی بمردم می بندند حال از آن عیدی
اوپک گذشتیم همانقدر عنایت بفرمائید بمأمورین دستور داده شود از نظر
مالیات مردم را ناراحت و ناراضی ننمایند چند روز قبل بدانشگاه تشریف برده
بودید و در آنجا فرمودید دانشجویان سئوالات داغ بکنند اگر کسی نتواند جواب
بدهد من بدهم.
اولاً کسی جرئت این را ندارد آن سئوال مورد نظرش را آنطوریکه
هست اظهار کند موضوع دوم مربوط به همان آزادی میشود و در اینجا کسی
دیگر نمیتواند جواب بدهد ولی اگر من بجای آن دانشجویان بودم سئوال میکردم
آیا در مملکت مشروطه آزادی هست یا نه؟ جمعیت در حدود 2000 نفر بودند.
نظریه شنبه : شنبه نظری ندارد
نظریه یکشنبه : یکشنبه نظری ندارد...
.
نظریه چهارشنبه : نظری ندارد
ملاحظه شد 20 /12
محترما بعرض میرساند 18 /12 /49
در پرونده محمدتقی فلسفی بایگانی شود
اوانی 22 /12
توضیحات سند:
1ـ امیر عباس هویدا در سال
1298 ه ش به دنیا آمد.
تحصیلات متوسطه خود را در
مراکز آموزشی بیروت سپری
کرد و پس از عزیمت به لندن
راهی بروکسل شد و در رشته
علوم سیاسی فارغ التحصیل
گشت.
وی در سن 24 سالگی به
استخدام وزارت امور خارجه
در آمد و مناصب متعددی در
داخل و خارج از کشور به عهده
گرفت: عضو اداره اطلاعات
وزارت خارجه، وابسته سیاسی
سفارت ایران در پاریس،
کارمند اداره حفاظت منافع در
آلمان، (در همین زمان به همراه
حسنعلی منصور به جرم قاچاق
مواد مخدر به وسیله پلیس
فرانسه دستگیر شد)، کنسول یار
ایران در اشتوتگارت، منشی
وزیر خارجه، معاونت اداره
سوم سیاسی وزارت خارجه در
دولت محمد مصدق، مأموریت
در کمیساریای عالی پناهندگان
در سازمان ملل، رایزن سفارت
ایران در آنکارا و سرپرست
سفارت ایران در ترکیه.
هویدا
در سال 1327 عضو هیات
مدیره شرکت ملی نفت شد.
وی
در کابینه حسنعلی منصور عهده
دار وزارت دارایی بود و پس از
کشته شدن منصور به
نخست وزیری محمدرضا
پهلوی رسید و سیزده سال در
این منصب دوام آورد.
در سال
1356 جای خود را به جمشید
آموزگار سپرد و خود، وزارت
دربار شاه را عهده دار شد.
هویدا پس از انقلاب اسلامی در
دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه
شد و در 18 فروردین 1358
اعدام گردید.
منبع:
کتاب
حجتالاسلام محمدتقی فلسفی به روایت اسناد ساواک صفحه 406


