تاریخ سند: 8 خرداد 1343
فرماندهی معظم ضداطلاعات لشگر گرگان
متن سند:
[تاریخ:]8 /3 /1343
فرماندهی معظم ضداطلاعات لشگر گرگان
محترماً در مورخه 6 /3 /42 ضمن اینکه در اطاق کارمان مشغول انجام وظیفه بودیم اینجانب از آقای مقدسزاده سؤال کردم نظر شما در مورد آقای راشد1 که واقعاً سخنرانیهای خوبی میکند و بحثهای اجتماعی و مذهبی جالبی اجراء میکنند، چیست و ایشان را چگونه میشناسید نامبرده اظهار داشتند بحثهای آقای راشد خیلی خوبست و سخنرانیهایشان را میپسندد ولی چگونگی عقیدهشان را نمیدانم چون نمیشناسم و اطلاعی ندارم ممکن است از موافقین باشند و ممکن است از مخالفین باشند ولی قاعده کلی آن است که کسی را که طرفدار سرسخت دولت نباشد نمیگذارند از رادیو سخنرانی بکند البته ممکن است ایشان بیطرف باشند چون همانطور که گفتم ایشان را نمیشناسم زمانی مردم به آقای فلسفی2 بدبین بودند و عقیده داشتند ایشان طرفدار دولت و مخالف روحانیت است اما حالا معلوم شده است که آقای فلسفی مرد پاکی است و از دین و روحانیت حمایت میکند و با دستگاه فعلی مخالف است کما اینکه گفته است فقط دو ساعت به من اجازه بدهند سخنرانی بکنم ثابت خواهد کرد که این بابا زنازاده است و پدرش هم زنازاده بوده و جدش هم زنازاده بوده است در این موقع آقای دوستمحمد اسلامی از در وارد شده بنده از ایشان سؤال کردم نظر شما راجع به آقای راشد چیست نامبرده پس از کمی فکر کردن اظهار داشت ما راشد را مخالف خودمان و موافق دولت میشناسیم. لیله 7 /3 /43 به منزل آقای نبوی رفتیم و جمع ما عبارت بود از آقایان نبوی . اسلامی . مقدسزاده و بنده پس از اینکه در مورد مطالب مختلفه صحبتهایی شد و مجلس به مرحله سکوت رسید آقای اسلامی خطاب به آقای نبوی گفتند حاج آقا شنیدهام به شهرستان قم از نظر تبلیغات مذهبی استقلال داده میشود حاضرین خوشحال شدند و این امر را به فال نیک گرفتند و نظر دادند که ظهور حضرت امام زمان علیهالسلام خیلی نزدیک است چون یکی از شرایط استقلال قم بوده است و بعداً نیز اظهار خوشوقتی کردند که اگر به قم آزادی داده شود خیلی خوب میشود چون علنا در پشت بلندگوها هنگامه خواهند کرد و مردم را بیدار خواهند کرد. در این موقع آقای مقدسزاده همان کلمات را تکرار کرد و چنین گفت آقای فلسفی گفته است فقط دو ساعت به من وقت بدهند سخنرانی کنم به مردم ثابت میکنم که این بابا و پدرش و جدش همه زنازادهاند. البته بر آن مقام محترم پوشیده نیست این شخص جسور و بی حیا که به قول خودش متدین است و پیرو قرآن و طرفدار اسلام و منتظر ظهور حضرت امام زمان علیهالسلام است به چه کسی توهین میکند و منظورش چه شخصی و کدام مقام محبوب است این شخص بیشرم و بیحیا و رفقای او آنقدر به شخص اول مملکت بدبین هستند حتی حاضر نیستند نام مبارک اعلیحضرت همایونی را به زبان بیاورند.3
این بند، اهانتهای نامبرده را میخواهم بنویسم خجالت میکشم ولی نامبرده نه تنها از ادای این جملات و توهین بزرگ شرم نمیکند بلکه با خوشحالی و شادی بخصوص اظهار و اعلام میدارد ولی چه باید کرد این بنده برحسب وظیفه مقدسی که به عهده دارم ناچارم عین جملات و کلماتی را که گفته شده ذکر کنم.
جهت استحضار به عرض رسید. با تقدیم احترام 500 پانصد
توضیحات سند:
1. حجتالاسلام حسینعلى راشد، فرزند مرحوم حاج ملا عباس تربتى در حدود سال 1276 ﻫ ش در تربت حیدریه دیده به جهان گشود. فارسى و عربى، فقه و اصول را در تربت فراگرفت و فقه و اصول و فلسفه را در مشهد تکمیل و در سن 29 سالگی به نجف مهاجرت کرد و در نزد علماى آن زمان به تکمیل دروس حوزوى پرداخت.
در بازگشت به ایران به شیراز رفت و حدود یک سال و نیم در آنجا به وعظ و خطابه مشغول شد و بعد از آن به اصفهان رفت و مدت سه سال نیز در آنجا توقف کرد.
آقای راشد در اواسط سال 1316 به تهران آمد و در وزارت معارف استخدام شد و در دانشکده معقول و منقول (دانشکده الهیات) به تدریس پرداخت. وی از شهریور سال 1320 شبهاى جمعه در رادیوى تهران برنامه سخنرانى اجرا مىکرد که به موضوعات دینى و مذهبى مىپرداخت. در انتخابات دوره هفدهم مجلس شوراى ملى به نمایندگى مردم تهران با هشتاد و پنج هزار رأى که میزان رأی قابل توجهى بود، انتخاب شد که این انتخاب، به صورت عادى و طبیعى و بدون تأثیر تبلیغات و خرج مبالغ هنگفت انجام گرفت.
وی کتابی به نام دو فیلسوف شرق و غرب تألیف کرد که شاید تنها کتابى باشد که در اوج قدرت رضاشاه نوشته شده و اسمى و عکسى از رضاشاه در دیباچه آن نیامده است.
آقای راشد، به خاطر سخنرانىهاى خود در شهر اصفهان مورد تعقیب قرار گرفت و گویا بعد از دستگیرى هفتاد روز زندانى شد. وى را مجبور به خلع لباس کرده و مدتها در شهر اصفهان تحت نظر شهربانى قرار داشت و غیر از این مورد در دوره حکومت رضاشاه و پسرش فعالیت سیاسى دیگرى از وى به دست نیامده است. راشد در سال 1329 به علت عارضه قلبى و معالجه آن به فرانسه سفر کرد و در این فرصت کشورهاى سوئیس، ایتالیا، آلمان، هلند و بلژیک را نیز دید. خودش اظهار مىکرد که این بیمارى موقعى به من دست داد که واقعه مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد و بالاخره در پائیز سال 1359 در تهران دارفانى را وداع گفت.
از آثار اوست: دو فیلسوف شرق و غرب، قرآن در اسلام، سوره حمد، فلسفه قیام امام حسین (ع)
2. حجتالاسلام شیخ محمدتقی فلسفی، فرزند حاج شیخ محمدرضا تنکابنی در سال 1286 ﻫ ش در تهران تولد یافت. تحصیلات خود را از سن 6 سالگی آغاز کرد و از محضر اساتیدی چون مرحوم والدش، آقاشیخ محمدعلی کاشانی، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا طاهر تنکابنی و میرزا یونس قزوینی بهرهمند گردید. وی نخستین بار در سن 16 ـ 15 سالگی در مسجد محل (فیلسوفها) با شعری در وصف حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) به منبر رفت و چنان مورد استقبال مردم واقع گردید که در سن 19 سالگی از جمله مدعوین سخنرانی در مجلس شورای ملی آن زمان شد و نامش ورد زبان مردم گردید. او مبارزات خود را از زمان رضا خان آغاز نمود و در سال 1316 شمسی پس از حادثه خونین مسجد گوهرشاد، بر بالای منبر این حادثه را محکوم کرد و در نتیجه مدتی ممنوعالمنبر و از پوشیدن لباس روحانیت محروم گردید. حجتالاسلام فلسفی با حزب توده و تشکیل دولت غاصب اسرائیل مبارزه میکرد و به جمع آوری اعانه جهت کمک به مردم مظلوم فلسطین میپرداخت. از خصوصیات بارز وی اطاعت محض و بی چون و چرا از مرجعیت عالی شیعه حضرت آیتالله العظمی بروجردی بود که ضمن ملاقات با شاه و رساندن نقطه نظرات آقای بروجردی، موجب عدم تخریب مسجد مادر شاه و ساخت مسجد ارک فعلی، الزامی شدن درس تعلیمات دینی در مدارس و عدم حرکت دادن مشعل از امجدیه تا دربار که نمودی از آتش پرستی بود، گردید. در پی غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی و لوایح ششگانه مخالفت خود و علما و مراجع وقت به ویژه حضرت امام خمینی (ره) را طی یک سخنرانی پرشور ابراز داشت و به همین دلیل تحت تعقیب قرار گرفت و تا بعد از برگزاری رفراندوم تحمیلی شاه از رفتن به منبر محروم شد.آقای فلسفی نخستین بار در تاریخ 18 اسفند سال 1341 در مجلس دومین سالگرد رحلت حضرت آیتالله بروجردی توسط نیروهای شهربانی بازداشت و 2 روز در زندان قزل قلعه محبوس گردید و سپس به مدت 48 روز ممنوعالمنبر شد. در حادثه مدرسه فیضیه منبرهای متعدد رفت و سخنانی پرشور ایراد کرد. در شب عاشورای سال 1342 طی نطقی کوبنده به استیضاح دولت اسدالله علم پرداخت و در همان روز، سخنرانی وی تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال 1342» چاپ و در تیراژ وسیع در اختیار مردم قرار گرفت. به همین دلیل برای بار دوم از سوی نیروهای شهربانی بازداشت و به زندان شهربانی منتقل گردید. او که در حادثه خونین 15 خرداد در زندان بسر میبرد، تدریس فن خطابه را برای علاقهمندان در زندان آغاز کرد. این دوره زندان 45 روز به طول انجامید. پس از آزادی از زندان در روز جمعه 28 تیرماه 1342، بلافاصله به ساواک احضار و به مدت 100 روز ممنوعالمنبر گردید، اما این بار ممنوعیت به مدت 250 روز طول کشید تا سرانجام در 26 اردیبهشت 1343 برابر با دوم محرم ممنوعیت رفع شد. وی در سفرهای تبلیغی خود به شهرهای مختلف، محور سخنرانیهای خود را پیامهای حضرت امام(ره) قرار میداد و به تبیین و تشریح خط کلی نهضت میپرداخت. پس از تبعید امام به ترکیه، از سوی ساواک مورد سوء قصد قرار گرفت. در سال 1350 در مورد حادثه اخراج ایرانیان از عراق به ایراد یک سخنرانی و تشریح مواضع (ره) علیه بعثیون عراق پرداخت، اما به دنبال توهین دو تن از سناتورهای انتصابی رژیم شاه نسبت به حضرت امام(ره)، چنان به رژیم شاه حمله کرد که حکم ممنوعیت دائمی او از رفتن به منبر صادر شد. پس از گذشت 2 سال از ممنوعیت منبر مرحوم فلسفی، رژیم به طور مستقیم به وی اعلام کرد که تنها با نوشتن یک دستخط یک سطری به شاه، ممنوعیت وی لغو خواهد شد، ولی او زیر بار این ذلت نرفت و همچنان استقامت ورزید.آقای فلسفی سالهای 56 و 57 خصوصاً هنگام شهادت آقا مصطفی خمینی و درج مقالهای با نام جعلی احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات و اهانت به ساحت مقدس حضرت امام به موضعگیریهای بسیار سخت پرداخت. در ایام محرم 1357 مردم را به برگزاری با شکوه مراسم عزاداری فراخواند و آنان را از گرفتن اجازه عزاداری از شهربانی منع نمود. سرانجام پس از هفت سال ممنوعیت منبر و در روز سوّم ورود حضرت امام خمینی (ره) به وطن، در مدرسه علوی (اقامتگاه موقت امام) و با حضور هزاران نفر از علما و روحانیون تهران و سایر ولایات ایران، اولین سخنرانی خود را در محضر حضرت امام(ره) و به خواست ایشان ایراد نمود و موجبات انبساط خاطر امام و سایر حاضرین را فراهم آورد. در پایان امام فرمودند: «اعلام کنید که منبر آقای فلسفی فتح شده است.» حجتالاسلام فلسفی صاحب سخنرانیهای روشنگرانه و تألیفات ارزشمند ماندگار از جمله کتاب کودک در دو جلد، کتاب جوان در دو جلد، آیتالکرسی میباشد. ایشان علیرغم کهولت سن تا پایان عمر با برکت خود به فعالیتهای مختلف و منبرهای تبلیغی خویش ادامه داد و سرانجام در روز جمعه 27 آذر 1377 در سن 93 سالگی به رحمت ایزدی پیوست. وی در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری به خاک سپرده شد.
ر. ک : یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجتالاسلام محمد تقی فلسفی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378
3. اصل: بیاوند
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان- کتاب1 صفحه 10