تاریخ سند: 6 آذر 1348
موضوع: مجلس روضه خوانی در مسجد ارک
متن سند:
به: 20 ه 3 شماره: 778 /20و
از: 20 و
به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان از ساعت 1300 روز 4 /9 /48 مجلس روضهخوانی مسجد ارک با شرکت عدهای در حدود 800 نفر تشکیل گردید.
در این مجلس سید عبدالرضا حجازی واعظ به منبر رفت و ضمن صحبت پیرامون خلقت بشر اظهار داشت.
من تاکنون نمیخواستم در منابر خود انتقاد کنم ولی یک آقایی به من تلفن کرد و گفت سید مواظب خودت باش ترا میکشیم.
من در جواب باید بگویم که تو کوچکتر از آن هستی که بتوانی مرا بکشی.
مرا خدا بایستی بکشد.
مگر کسی میتواند مرا بکشد.
شما فقط میتوانید از منابر من جلوگیری کنید1 ولی نمیتوانید مرا بکشید.
من تصمیم نداشتم از چیزی انتقاد کنم ولی به خاطر همین موضوع از امروز انتقاد را شروع میکنم.
آخر من میفهمم و نمیتوانم گفتنیها را نگویم.
من از دانشگاه مدارکی دارم و به همین دلیل اگر دنبال مادیات بودم مثل بعضی از استادان بیسواد استاد دانشگاه میشدم.
ولی حالا مگر من از مال دنیا به جز یک ماشین قراضه و اوراق که آن هم نصف پولش را ندادهام چه دارم؟ من باید گفتنیها را بگویم زیرا اگر پس فردا بمیرم پیغمبر به من خواهد گفت آیا تو در دنیا چه کردی؟ آیا تو به خاطر من یک سیلی خوردی؟ نه پس چقدر سکوت کنم و به قول معروف:
هر که را اسرار حق آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند
من از فردا میخواهم انتقاد را شروع کنم یعنی چرا از فردا از همین امروز شروع میکنم.
آقایان اولین انتقاد من اینست که آیا مگر دولت خودش روزه خواری را قدغن نکرده است پس چرا این همه کارمندان در ادارات مختلف مشغول روزهخواری هستند.
من به پلیس پیشنهاد میکنم که اینقدر مأمور به مسجد ارک نفرستد.
این جا این همه مأمور لازم ندارد.
این مأمورین را به ادارات بفرستید تا از روزهخواری کارمندان دولت، سناتورها، وزرا، جلوگیری کنند و چنانچه آقای مدیر کل خواست سیگارش را روشن کند مأمورین از دستش بگیرند و مثلاً به او بگویند اگر اقدام به روزهخواری نمایی برجی دو هزار تومان از حقوقت کسر خواهد شد.
آن وقت میبینید که این آقای مدیر کل دیگر روزهخواری نخواهد کرد.
آخر من چقدر نگویم حالا میآیند به من تلفن میکنند که اگر انتقاد کنی ترا میکشیم.
آقایان من نه تنها از مردن ترسی ندارم بلکه هر روز از خدا مرگ میطلبم.
من بچههایم را طوری عادت دادهام که اگر هفت ماه هم مرا نبینند ناراحت نمیشوند.
زیرا من آنها را قبلاً برای چنین روزهایی عادت دادهام.
من قبلاً به خاطر منبری که بیست هزار نفر مستمع داشت هفت هشت ماه زندان رفتهام حالا مرا از زندان و مردن میترسانید.
من فقط از مأمورین خواهش میکنم که در گزارش خود چیزی به گفتههای من اضافه نکنند و اگر گفتههای مرا نمیفهمند بروند بگویند ما حرفهای این سید را نمیفهمیم زیرا من در اصفهان سه شب منبر رفتم شب چهارم از منبر من جلوگیری به عمل آمد بعداً معلوم شد که مأمور سخنانی را به نام من جعل کرده و چیزهایی را به دروغ از قول من نوشته است.
نامبرده با خواندن شعر زیر به سخنان خود خاتمه داد.
شور شیرین و شکر خنده دلداری نیست ورنه من در هنر استادتر از فرهادم
این مجلس در ساعت 1430 پایان یافت.
نظریه منبع: منبع نظری ندارد.
نظریه رهبر عملیات: نظری ندارد.
برلیان
آقای صالحی به این شخص تذکرات لازم داده شد بهرهبرداری شود.
8 /9
بایگانی شود.
9 /9 /48
توضیحات سند:
1ـ دیکتاتوری شاه به حدی رسیده بود که حتی مأموران ساواک اجازه نداشتند گزارشات منفی را برای شاه ارسال کنند.
آنها برای جلوگیری از عصبانیت شاه گزارشاتی را تهیه میکردند که شاه احساس رضایت کند.
بعد از سرکوب قیام پانزده خرداد چهار نفر از نزدیکان شاه، حسین علاء وزیر دربار، عبدالله انتظام رئیس شرکت نفت ایران، سپهبد یزدانپناه رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی و سردار فاخر رئیس مجلس شورا به حضور شاه رسیدند.
آنان در مقام مشاوره، سرکوب مردم را به زیان شاه دانستند و سیاست ملاطفت با مخالفین را پیشنهاد کردند.
شاه از این جسارت به خشم آمد و همه را از مقامهایشان برکنار کرد.
منبر تنها سنت بازماندۀ انتقاد بود که سالهای متمادی از حکومتهای پیشین در امان مانده بود.
این سنت هم شدیداً توسط رژیم محدود شد.
گاه واعظی را به دلیل نقل داستان یزید و امام حسین احضار میکردند و او را تهدید میکردند که سخنرانی او نباید کنایهآمیز باشد.
وعاظ از بردن نام آیتالله خمینی به عنوان صاحب فتوا و نقل مسئلۀ فتوایی او ممنوع بودند.
آقای فلسفی واعظ مشهور ایران تنها به دلیل پاسخ به سناتور جمشید اعلم از سال 1350 تا پیروزی انقلاب اسلامی، ممنوعالمنبر شد.
شهید مرتضی مطهری به جرم اینکه « از سال 42، متناوباً در جلسات مختلف در تهران و شهرستانها مطالب تحریکآمیز وگمراهکننده و اهانتآمیزی در لفافه مسائل مذهبی و تاریخ اسلام بیان کرده بود،» ساواک با ادامۀ خدمت وی در دانشکدۀ الهیات مخالفت کرده و وی را مجدداً در «29 /3 /54 ممنوعالمنبر» اعلام نمود.
وی قبلاً نیز در شهریور 1353 ممنوعالمنبر شده بود.
ساواک در رمضان 1350 به خاطر تقارن جشنهای 2500 ساله، دهها نفر از روحانیون را ممنوعالمنبر اعلام کرد.
اسدالله علم وزیر دربار نیز از شدت سرکوب آزادی بیان احساس شرمندگی میکند.
وی مینویسد: خبرنگار دیلی تلگراف پرسید، چرا رژیم آنقدر سعی در سرکوب آزادی بیان میکند؟ وی در پاسخ گفت: «حالا که انقلاب سفید به مردم امکان داده به کلیۀ اهدافشان دست یابند، دیگر چیزی برای گفتن یا ابراز عقیده ندارند.
» میبینید که پاسخ چقدر مضحک است.
البته علم پی به پوچی این سخن میبرد و خود اضافه میکند: « این پاسخ شرمآوری بود ...
، آخر چه چیز دیگری میتوانستم بگویم.
» (چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، روحالله حسینیان، صفحه 208 و 209، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول سال 1383)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 314