تاریخ سند: 15 مهر 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0700 شنبه 15/7/57 تا ساعت 0700 یکشنبه 16/7/57
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0700 شنبه 15 /7 /57 تا ساعت 0700 یکشنبه 16 /7 /57
سوژه با تهران با دکتر [سیدمحمدحسینی] بهشتی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی بسیار گرم، دکتر بهشتی گفت: چند دقیقه قبل آقای بنی صدر از پاریس زنگ زد و جریانات آمدن ایشان را تا حدی و اقامت را گفتهاند و قرار شده که بنی صدر برود منزل آقا و شماره تلفن و آدرس آقا را بگیرد و به ما بدهد. نظر آقای بنی صدر هم این بوده است که هرچه سریعتر سیل تلگرافات1 به پاریس فراموش نشود. یک تلگراف به رئیس جمهوری و رونوشت سفارت پاریس فرانسه در ایران و یک تلگراف هم به خود آقا زده شود. در ضمن از گروه روحانیت به اسم خودشان و اصناف و بازرگانان و هر طبقهای مانند فرهنگیان با یک امضاء شناخته شده و از طرف مابقی؛ در ضمن شما لیستی از این تلگرافات زده شده تهیه نمایید که انشاءالله در اعلامیهای که بعداً منتشر خواهد شد، ذکر شود. در ضمن شما هم به شهرهای اطراف خوداطلاع دهید. 15 /7 /57
صدوقی: چشم، این کار را خواهم کرد؛ به عدهای هم گفتهام مانند بندرعباس و چند جای دیگر که یادم نیست، تذکر دادهام و به مشهد و آبادان و اهواز و کرمان هم اطلاع خواهم داد.
دکتر بهشتی: در ضمن آدرس و شماره آقا را بنی صدر از پاریس داد، به شما اطلاع خواهم داد.
*****
سوژه دستور دکتر بهشتی را در مورد زدن تلگرافهای بیشمار به پاریس، به منزل مرعشی2 در مشهد اطلاع داد.
*****
حسینی از مدرسه تعلیمات اسلامی تماس گرفت و پرسید: آیا امروز فردا مدارس تعطیل هستن؟
مناقب: خیر، حاجی آقا که در این مورد حرفی نزدهاند و فکر نکنم.
*****
احمد خمینی از پاریس تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: خواستم خبر بدهم که ناراحت نباشید.
صدوقی: غیر از شما چه کسی در خدمت آقا هستن؟
احمد: یکی دو تا از رفقای خودمان. شماره تلفن اینجا 6631155 یا 55 است یا 53 است؛ درستش را دوباره بهتان میگویم.
صدوقی آدرس را خواست.
احمد: نمیدانم اینجا کجا هست، تمام قضایا را و آدرس را بعداً به شما خواهیم داد.
صدوقی: خدا شاهد است از پریروز تا به حال، هیچ یزدی آرام و قرار نداشت و خیلی ناراحت بودند.
احمد: آن همشهری شما از آمریکا هم اینجا هستن.
صدوقی: میدانم . سپس خداحافظی کردند.
*****
[سیدعباس] خاتم از نجف تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه پرسید: تازه چه خبر؟
خاتم: تلفن داشتیم که حالشان خوب بوده است.
صدوقی: آدرس آقا را دارید؟
خاتم: بله، بنویسید.
24 Au: Pomt Rous 94230 cschA فرانس
تلفن: 3631153- 00331
سپس [سیدمحمود] دعایی با صدوقی صحبت کرد، صدوقی گفت: چرا ما را دعوت نمیکنید بیاییم آنجا؟
دعایی: دیگر اینجا صفا ندارد.
صدوقی: البته.
دعایی: ایران چه خبر؟
صدوقی: همه جا یک زد و خوردها و درگیریهایی است و کمتر نقطهای است که شلوغ نباشه و زدن و کشتن و بیرحمی هم زیاد؛ در کاشان3 ریختن در مدرسه و دانشآموزان را کشتهاند و یک اوضاعی است که حساب ندارد؛ در کرمانشاه جنایتهایی شد و دو سه شبانه روز صدای تیر قطع نشد، در سطح کشور دارند مردم را درو میکنند؛ چیزی که نیست، عاطفه و ایمان است که خدا انشاءالله به اینها یک جو ایمان بدهد.
دعایی: ما اینجا راحت هستیم.
صدوقی: هرچی میخواهید بگویید؟
دعایی: نه، فعلاً احتیاج نیست.
سپس خاتم گوشی را گرفت و گفت: دیروز نامه آقای مناقب رسیده است. به ایشان سلام برسانید.
صدوقی: گاه گاه با ما تماس بگیرید و هر خبری است اطلاع دهید.
*****
دکتر [میرزامحمد] نظام الدینی از منزل سوژه با مخابرات تماس گرفت که چند تا تلگراف است برای فرانسه فارسی مخابره میشود یا نه؟
مخاطب: فارسی قبول نمیشود، باید ترجمه شود و یا به لاتین نوشته شود؛ البته باید انگلیسی باشه خیلی بهتر است. باید از حروف بزرگ استفاده کرد.
دکتر نظام الدینی: شما میتوانید فارسی را بگردانید برای ما؟
مخاطب: در بانک ملی یکی هست، ولی اسمش را نمیدانم.
*****
سوژه با دکتر پاک نژاد تماس گرفت و پرسید: شما کسی را سراغ دارید که تلگراف فارسی را به فرانسه برگردانید.
دکتر: پیدا میکنیم.
صدوقی: پس بگویم که تلگرافها را بیارند خدمت شما؟
دکتر: بفرستید.
*****
شخصی به نام شمسایی از شیراز تلفن کرد و گفت: در شیراز امروز دانشآموزان اعتصاب کردند، چهار نفر کشته شدهاند.
صدوقی: بیخود اعتصاب میکنن، چون اینها که انسان نیستن و میزنند و میبندند، نباید آنها که اینها را میشناسند اعتصاب کنند.
*****
شخصی به نام نیشابوری از کرمان تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه گفت: خبر دارید که آقا به سلامت وارد پاریس شدهاند؟ من پیش از ظهر با پسرشان صحبت هم کردهام و به طوری که تمام شهرستانها تصمیم گرفته شده است، این است که تلگرافاتی به رئیس جمهوری فرانسه و رونوشت به سفارت فرانسه در ایران زده شود که بگویند میهمان بزرگی است و از این حرفها و محدود نباشه فقط به گروه روحانیت، بلکه تمام گروهها مانند بازرگانان و فرهنگیان با یک امضاء شناخته شده از طرف مابقی هم گروه خود که عظمت ایشان به چشم رئیس جمهوری فرانسه برود و یک تلگراف هم به خود آقا مخابره شود. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی از شیراز تلفن زد و گفت: شمسایی که به شما تلفن زده که در شیراز دانشآموزان کشته شدهاند، دروغ بوده است.
صدوقی: خدا کند، ولی از جاهای دیگر که خبر داریم این خبر صحت دارد.
ناشناس: تحقیقاتی که من کردم، چنین چیزی بوده است.
صدوقی: تنها شما نگفتهاید که این خبر را تکذیب کنیم، از جاهای دیگر هم شنیده شده است؛ در هر صورت خدا کنه این طوری باشه که شما میگویید.
*****
سید محمود مرعشی با سوژه تماس گرفت و آدرس و شماره تلفن خمینی را خواست و توسط سوژه آدرس و شماره تلفن داده شد:
24 Au: Pont Roual 94230 Cachan Franc
تلفن: 6631153 – 00331
*****
شخصی تماس گرفت و پرسید: آیا فردا مدارس تعطیل است؟
صدوقی: من در مورد تعطیل مدارس حرفی ندارم، نه میگویم آره، نه میگویم نه، خودشان میدانند.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: به من گفتهاند فردا بیا در هنرستان به بچهها بگو شعارهای زننده ندهند، چی کار کنم؟
صدوقی: عیبی ندارد، بروید و بگویید.
*****
محمدعلی صدوقی از قم تماس گرفت و پرسید: تازهای نیست؟
صدوقی: امروز آقای [محمدعلی] گرامی و همراهانشان از جیرفت آمده بودند و یک نیم ساعتی منزل ما بودند و رفتند. نزدیکیهای بیمارستان افشار تصادف کردند و راننده کشته شد و آقای سلیمانی هم زخمی شده است، ولی حال آقای گرامی خوب است.
محمدعلی: آقای گرامی از تبعید آزاد شدهاند؟
صدوقی: بله.
محمدعلی: احمد خمینی با من تماس گرفت.
صدوقی: با من هم تماس گرفته است.
*****
موسوی با سوژه تماس گرفت و گفت: اعلامیهای به دست شما رسیده است؟
صدوقی: بله، خیلی هم مفصل است.
موسوی: بخوانید ما یادداشت کنیم.
صدوقی: باشه، پس شماره آن تلفن را بگیرید، توسط آن تلفن برای شما خوانده میشود.
توضیحات سند:
1. آیتالله صدوقی(ره) پس از آگاهی از استقرار امام خمینی(ره) در فرانسه، در این روز که مصادف با چهارم ذیقعده 1398 بود، تلگرافی برای رئیس جمهور وقت فرانسه، والری ژیسکاردستن، ارسال نمود که در بخشی از آن آمده است: «... برای شخص ریاست جمهوری محترم لازم به تذکر نیست که حضرت آیتالله العظمی الخمینی رهبر متجاوز از دویست میلیون مسلمان شیعه بوده و اقدامات معظم له در خصوص مبارزه با استبداد و خودکامگی و برقراری نظام دمکراتیک، مورد تأسّی بقیه ملتهای درگیر با استعمار است. رجای واثق دارد که حضرت رئیس جمهور و ملت شریف فرانسه که حامی موازین دموکراسی و آزادی خواهی میباشند، نسبت به میهمان بزرگوار خویش از بذل هرگونه مساعدت و محبت دریغ نخواهد ورزید. لجنۀ علمای استان یزد . ایران... » انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 4. سند شماره: 4390 /26 ﻫ - 19 /7 /57
2. آیتالله سید محمد کاظم اخوان مرعشى، فرزند آیتالله سید محمدرضا مرعشی در سال 1304 شمسی در نجف اشرف به دنیا آمد. پس از آموختن خواندن و نوشتن زیر نظر پدر خود به فراگیری علوم اسلامی روی آورد. در سال 1308 شمسی به ایران آمده و مدتی در رفسنجان بود. از سال 1313 شمسی وارد حوزه علمیه قم گردیده و مدت هفده سال از محضر بزرگانی همچون آیات عظام سید محمد حجت کوه کمری، سید محمد تقی خوانساری، سید صدرالدین و سید محمد حسین طباطبایی بروجردی کسب فیض نمود. پس از تکمیل مراتب عالیه در سال 1330 شمسی به نجف اشرف مراجعت نمود و ضمن ادامه تحصیل مدت 22 سال در حوزه نجف به بحثهای خصوصی و تدریس سطوح و خارج فقه و اصول پرداخت. ایشان در سال 1352 از عراق اخراج گردید مدت دو سال در قم و پس از آن در مشهد ساکن گردید.
پس از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و شروع فصل نوینی از نهضت امام خمینی(ره) آیتالله محمد کاظم اخوان مرعشی به همراه علمای مشهد در اکثر جریاناتی که منتهی به انقلاب شکوهمند اسلامی گردید نقش فعال و ارزنده داشت. ساواک مشهد در تاریخ 17 /6 /57 ایشان را دستگیر و به مدت نه روز زندانی نمود. وی داماد آیتالله سید عبدالهادی شیرازی بوده و برادر دوقلوی ایشان آیتالله سید مهدی اخوان مرعشی از علمای نجف اشرف بود. وی 18 تیر 1381 دار فانی را وداع و در رواق دارالزهد حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.
3. در حرکتی سراسری در تمام ایران، دانشآموزان مدارس در مقاطع مختلف تحصیلی، به مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی روی آورده بودند و در شهر کاشان نیز این مسئله نمود مشخصی داشت. ساواک در این باره نوشت: « از ساعت 5 /8 صبح 3 /7 /57 دانشآموزان در محیط دبیرستان پهلوی به چند دسته تقسیم شدند و شروع به دادن شعار در مورد آیت اله خمینی، یا مرگ یا خمینی، فرستادن صلوات برای سلامتی امام خمینی در محیط دبیرستان نمودند. پلیس شهربانی کاشان جلو دبیرستان اجتماع نمودند و با پرتاب گاز اشک آور به داخل دبیرستان دانشآموزان را وادار که به دادن شعارهای ضد مقامات مقدس از قبیل مرگ بر شاه، مرگ بر خاندان پهلوی و این حکومت یزیدی و دستهایشان را رو به پلیس میکردند و شعار میدادند و مقداری شیشههای دبیرستان را شکستند... » انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب دوازدهم . ص 63
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 25