فقط تلگراف دکتر امامى....
متن سند:
فقط تلگراف دکتر امامى....
شکلگیرى جمعیت مؤتلفه اسلامى ـ که خاستگاه آن هیئتهاى مذهبى و بازار تهران بود و به همین علت هیئتهاى مؤتلفه اسلامى نام گرفت ـ مبارزه با رژیم پهلوى را براى مبارزان مذهبى، در مرحله جدیدى قرار داد.
افراد مؤثر و تشکیلدهندگان این جمعیت، از مبارزان سالهاى دور بودند که بعضا در جریان مبارزات گذشته با جمعیت فداییان اسلام و شهید نواب صفوى، سهیم بودند و براى انجام فعالیتهاى جدید، از حضرت امام خمینى (ره) نیز کسب تکلیف مىکردند.
یکى از هیئتهاى مذهبى که از اجزاى تشکیل دهنده این جمعیت بود، توسط شهید حاج صادق امانى، رهبرى مىشد که شخصیت معنوى و مبارزاتى او، تأثیر فراوانى در ادامه راه مبارزانى که به این گروه پیوسته بودند، داشت.
شاخه نظامى این گروه که متشکل از مبارزانى چون: سید على اندرزگو، محمد بخارائى، مرتضى نیک نژاد، رضا صفار هرندى بود، توسط حاج صادق امانى هدایت مىشد.
زمانى که در کمیته مرکزى، تصمیم بر اعدام انقلابى حسنعلى منصور ـ که طراح و صحنه گردان ماجراى کاپیتولاسیون و تبعید حضرت امام خمینى (ره) به ترکیه بود ـ گرفته شد، مسئولیتها تقسیم شد. گروهى مأمور شناسایى و عدهاى دستاندرکار تهیه ابزار لازم و تعدادى نیز بهعنوان مجرى حکم مشخص شدند.
مأموریت شهید محمد بخارایى در این ماجرا، رودررویى با حسنعلى منصور و شلیک تیر از مقابل به او بود. در شب هفدهم ماه مبارک رمضان ـ شب قبل از عملیات در سال 1343 ش ـ مجریان این طرح، در منزل شهید صفار هرندى جمع شدند و ضمن آنکه یک بار دیگر، طرح عملیات را مرور کردند، به دعا و نیایش پرداختند و براى جلوگیرى از سوء استفادههاى احتمالى گروههاى مختلف از این اقدام، نوارهایى را به عنوان انگیزه عمل و وصیت نامه از زبان خود، ضبط کردند و فرداى آن شب ـ یعنى روز اول بهمن ماه ـ براى انجام عملیات راهى میدان بهارستان شدند. محمد بخارائى کت مخمل راه راه بر تن داشت و خود را مانند نوجوانى غربزده آراسته بود. سیدعلى اندرزگو که شاگرد نجارى بود، لباس نو و اطو کشیده داشت و کراواتى را که حاج صادق امانى به او داده بود به گردن آویخته بود.
مرتضى نیکنژاد و رضا صفار هرندى با لباس عادى در صحنه عملیات حاضر شدند و حاج صادق امانى بهعنوان نیروى مراقب عملیات، در یک دستگاه تاکسى، قرار گرفته بود. عقربههاى ساعت، 1 صبح را نشان مىدادند که اتومبیل نخستوزیر روى سنگفرشهاى مقابل مجلس شوراى ملى توقف کرد و پس از آنکه راننده در ماشین را باز کرد و حسنعلى منصور قدم بر سنگفرش خیابان گذاشت، محمد بخارائى جلو آمد و صداى شلیک او در اطراف پیچید و گلوله اول بر شکم حسنعلى منصور نشست، دست محمد بخارائى مجددا بر روى ماشه رفت و گلوله دوم، گلوى او را درید و شلیک سوم که مىتوانست تمامکننده مأموریت باشد در لوله سلاحگیر کرد و بخارائى فرار کرد. در این حال، مرتضى نیکنژاد براى انحراف افکار مأمورین از تعقیب بخارائى شروع به تیراندازى هوائى کرد، ولى یخبندان خیابان، باعث شد تا محمد بخارائى بر زمین بیفتد و توسط مأمورین دستگیر شود.
با مشاهده این دستگیرى، دیگر یاران او، طبق قرار به میدان شوش ـ واقع در جنوب شهر تهران ـ رفته و اسلحههاى خود را به حاج صادق امانى دادند و قرار گذاشتند در طول یک هفته، زندگى مخفى داشته باشند و هیچگونه تماسى نیز با هم نگیرند. با دستگیرى محمد بخارائى، تمامى نیروهاى اطلاعاتى و امنیتى ـ اعم از شهربانى و ساواک ـ به صحنه آمدند و نعمتاللّه نصیرى ـ رئیس شهربانى وقت ـ براى بازجویى از بخارائى، شخصا به کلانترى محل آمد و در اولین برگ خبرى که از این ماجرا انتشار یافت، چنین ثبت شد:
«مقارن ساعت 1 روز جارى (11 /11 /43) پسر بچهاى که تاکنون هویت وى روشن نگردیده، مقابل مجلس شوراى ملى نسبت به آقاى منصور نخست وزیر سوء قصد مىنماید که بلافاصله دستگیر مىشود. ضارب که ظاهرا لال به نظر مىرسد تاکنون در این مورد اظهار نظرى نکرده است.1 »
با بازجویىهاى فنى، شکنجههاى طاقت فرسا و نهایتا دستگیرى پدر و مادر محمد بخارائى، دوستان نزدیک او، شناسایى شدند که سرانجام به دستگیرى گسترده اعضاى هیئتهاى مؤتلفه انجامید. در این بین تنها سید على اندرزگو بود که موفق به فرار و زندگى مخفى شد و در طى 15 سال زندگى مخفى، به مبارزات خستگىناپذیر خود، ادامه داد و سرانجام در ماه رمضان سال 1357 در درگیرى با مأموران ساواک، به شهادت رسید. سندى که در زیر به مطالعه آن خواهید پرداخت، به تلاش حضرت آیتاللّه مرعشى نجفى، براى استخلاص دستگیرشدگان این ماجرا، اشاره دارد.
در بین نام این اسوههاى علم و تقوى، نام یکى از روحانیون دربارى که همواره دعاگوى سلطنت و محمد رضا پهلوى و از اعضاى فراماسونرى بینالملل بود نیز وجود دارد و او کسى نیست جز دکتر سید حسن امامى (امام جمعه تهران) که از اعوان و انصار امیرعباس هویدا نیز بود.
رئیس ساواک پس از اطلاع از ارسال این تلگرافها، ضمن دستور به ضبط تلگراف آیات عظام، خوانسارى، آملى، میرزا عبداللّه سعید چهلستونى، دستور مىدهد فقط تلگراف امام جمعه به کاخ محمدرضا پهلوى ارسال شود.
البته این تلاشها تأثیر فوقالعادهاى نداشت، و در سحرگاه 26 خرداد 1343، شهیدان: بخارائى، صفار هرندى، نیکنژاد و امانى، در خون خویش غوطهور شدند و تنها حکم اعدام شهید حاج مهدى عراقى و آیتاللّه انوارى تقلیل یافت.
متن این سند، چنین است:
شماره: 339 /33 تاریخ: 15 /3 /44
موضوع: روحانیون
صبح روز 1 /3 /44 چهار فقره تلگراف به امضاى آیتاللّه مرعشى نجفى از قم ـ براى آیتاللّه خوانسارى بازار عباسآباد ـ آیتاللّه میرزاعبداللّه سعید ـ آیتاللّه آملى ـ آیتاللّه نورى ـ دکتر سید حسن امامى (امام جمعه تهران) مخابره شده و در آن اعلام داشتهاند (از رأى دادگاه در حق متهمین بسیار متأسف و عدهاى از فضلا در منزل متحصن، استخلاص آنها و ارجاع حضرت مستطاب آیتاللّه خمینى را خواستارند) مراتب به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید مقرر فرمودند فقط تلگراف دکتر سید حسن امامى تسلیم و بقیه ضبط گردد و امریه صادره اجرا گردید.
ضمنا تلگرافى از طرف محمد موسوى یزدى ـ مرتضى حائرى ـ هاشم آملى به پیشگاه ملوکانه کاخ همایونى مخابره شده و به شرف عرض رسانیدهاند. در مورد محکومین به اعدام مربوط به پرونده قتل نخستوزیر تقاضا دارند اعلیحضرت همایونى از حق قانونى خود استفاده فرمایند که موجب خرسندى ملت خواهد گردید. تلگراف شاهنشاه به کاخ همایونى تسلیم گردیده است.
رونوشت برابر اصل است.
اصل در پرونده ن ـ ج ـ 17 بایگانى است
این برگ در پرونده دکترسیدحسن امامى
بایگانى و ارائه شود.
316 صالحى بایگانى شود 3 /5 /44
توضیحات سند:
پینوشت:
1. سیدعلى اندرزگو به روایت اسناد ساواک، ص 1.
منبع:
کتاب
اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 175