تاریخ سند: 2 آذر 1357
موضوع: دیدار علیاحضرت شهبانو از آیتالله خوئى
متن سند:
از: 21/ﻫ تاریخ:2 /9 /1357
به: 312 شماره: 12461 /21ﻫ
موضوع: دیدار علیاحضرت شهبانو از آیتالله خوئى1
ملاقات علیاحضرت شهبانو با آقاى خوئى در نجف اشرف را می توان از جهات متعددى به قرار زیر مورد بحث قرار داد:
1ـ این ملاقات تمام به اصطلاح مجاهدین روحانى و غیر روحانى را به شدت به خشم درآورده و به حدى که امروز (سه شنبه) مرتبا از بازار تهران به منزل آقاى عبداله لطفى یگانه نماینده خوئى در تهران تلفنهاى شدیداللحنى می شده و در تمام این تلفنها آقاى خوئى مورد اهانت و ناسزا قرار میگرفته است و در قم رهبران مجاهدین از قبیل ربانى شیرازى و شیخ على مشکینى و آقاى یزدى گرفتن شهریه خوئى را تحریم کرده و حتى گفته می شود که مشکینى در این مورد اعلامیهاى نیز دادهاند و از طرف دیگر بعضى از مقلدین خوئى از وى عدول کرده و به خمینى رجوع کردهاند. ضمناً خشم مردم و مجاهدین تمام طرفداران خوئى و به ویژه نمایندگان ایشان را به وحشت انداخته و هیچ چارهاى فعلاً جز اعتراف به خطا در خود ندیدهاند و لذا می گویند اگر -قضیه ملاقات مذکور راست باشد این یک جنایتى به مبارزه روحانیون است که خوئى مرتکب شده است، ولى ما میدانیم که این قضیه دروغ است و از شما مجاهدین می خواهیم اندکى صبر کنید و زود قضاوت نکنید تا ما قضیه را از نجف تحقیق نمائیم.
2ـ آقاى فهرى (داماد دستغیب شیرازى) نماینده خوئى در قم شب دوشنبه به تهران منزل لطفى میرود و از آنجا با داماد خوئى آقاى جلال فقیه ایمانى2 که نماینده خوئى در اصفهان می باشد تماس تلفنى بر قرار میکند بهرحال با هم قرار میگذارند که در یک تماس تلفنى با نجف قضیه را از خود خوئى بشنوند، ظاهرا با تمام سعى و کوشش تماس تلفنى برقرار نمیشود ولى آقاى جلال مدعى [است] که من به وسیله تلکس با خوئى تماس تلفنى گرفتم و با او صحبت کردم.
ضمناً پس از آنکه فهرى و لطفى در تهران و آقا جلال در اصفهان نمیتوانند کارى از پیش برده و علاج قضیه را بنمایند با هم قرار میگذارند که شب سه شنبه به قم بیایند و آقا جلال و فهرى وارد قم می شوند، البته لطفى دائى فهرى است و این هر دو با آقا جلال رقابت و مخالفت کامل دارند و شاید در غیر موارد استثنائى با هم اجتماع نکنند و لذا شب سهشنبه هنوز موفق به دیدار هم نشدهاند چون آقا جلال به منزل فهرى نیامده است. به هرحال هر یک از نمایندگان خوئى جداگانه در این مورد فعالیت می کنند و با همه اختلافاتى که دارند در یک مطلب ظاهرا با هم متفق شدهاند و منشاء این خبر نیز یکى خود آقا جلال است که مدعى است با آقاى خوئى تماس گرفته و دیگرى آقاى آصفى از کویت است که با پسر آقاى خوئى به نام سید جمال در نجف تماس گرفته است. نتیجه تماس این دو نفر بدین قرار است:
شهبانوى ایران در حالی که آقاى خوئى مریض بوده و خوابیده بوده است بدون اطلاع قبلى با چند تن مسلح عراقى ناگهان و غافلگیر پیش آقاى خوئى رفتهاند و خوئى در مقابل امر انجام شده قرار گرفته است و سخنانى هم که خوئى به شهبانوى ایران گفته است کاملاً با گفته رادیو مخالفت دارد زیرا خوئى به ایران و ملت ایران اصلاً دعا نکرده و آنها را دعوت به همبستگى و سرمشق گرفتن از على علیهالسلام نموده و آنچه رادیو می گوید نکرده است، بلکه خوئى در این ملاقات به سه موضوع اشاره کرده است.
الف ـ نفوذ بهائیان در ایران.3
ب ـ اشاره به حوادث اخیر و کشتار دسته جمعى.
پ ـ اهانت به علما و زندان کردن و تبعید کردن آنها و در هر سه موضوع خیلى با تندى صحبت کرده است و در ضمن این ملاقات در کوفه انجام شده است نه در نجف.
آصفى ضمن مذاکره خصوصى اظهار نموده با پسر خوئى سید جمال که صحبت میکردم معلوم شد که خوئى غافلگیر شده است، در ضمن شخصى از کویت را به نجف فرستادم و نامهاى نیز به صورت استفتائیه توسط آن شخص به خوئى نوشتم و گفتم که آقاى خوئى جواب تندى بر علیه ایران و اینکه ملاقات مجبوراً انجام گرفته در جواب نامه من بنویسد و من این نامه و جواب را فوراً به ایران خواهم فرستاد و پخش میشود و نیز فردا صبح به خوئى تلفن میکنم و او را وادار می نمایم که با گلپایگانى تماس گرفته و قضیه را به او بگوئید و من با سرعت هر چه تمامتر مشغول کار هستم، آصفى افزوده است از مغرب تاکنون حدود بیست مورد تلفن از تهران و شهرستانها راجع به این قضیه به ما شده است.
نظریه شنبه ـ اظهار نظر میشود طرفداران خوئى دو راه در پیش دارند که مجبورند یکى از دو راه را انتخاب کنند.
الف ـ اینکه از طرف خوئى اعلامیهاى در اسرع وقت برسد که در آن اعلامیه این ملاقات را اجبارى وانمود کرده و بر علیه ایران و حکومت نظامى و کشتار دسته جمعى نیز مطالبى نوشته شده باشد و این اعلامیه نیز در اسرع وقت پخش و منتشر شود.
ب ـ اینکه خود خوئى به شریعتمدارى و گلپایگانى تلفن کند و بگوید که چنین اعلامیهاى که متضمن تکذیب ملاقات اختیارى باشد شما منتشر کرده و بنویسد که مرا مجبور به این ملاقات کردهاند. ضمناً اگر وجود اختلاف و نفاق بین علماء و آن هم اختلاف سلیقه در مورد دولت ایران به نفع دولت ایران باشد باید دولت با کوشش هر چه تمامتر در ابقاء این اختلاف بکوشد و معلوم است که این مطلب اختلاف و نفاق عمیقى بین اهل علم انداخته است به حدى که منجر به زد و خورد و جبههگیرى فارس و ترک زبان شده است و شاهدش دو زد و خوردى است که بین طرفداران خوئى و خمینى در مدرسه حجتیه و مومنیه اتفاق افتاده است که همین اختلاف و -نفاق نیز مورد تنفر به اصطلاح مجاهدین و خمینیسمها می باشد و تحریم گرفتن شهریه خوئى نیز موید همین نفاق و اختلاف است و ظاهرا براى دولت این کار آسان باشد، زیرا طرفداران خوئى هیچ راهى براى تحقیق این قضیه جز با تماس تلفنى ندارند و آقاى شریعتمدارى و گلپایگانی نیز تا از خود خوئى قضیه را نشنوند و خاطر جمع نشوند اعلامیهاى نخواهند داد و از طرفى نیز عدهاى از مجاهدین که با خوئى مخالفند و غرض شخصى با او دارند که این ملاقات را اختیارى جلوه داده و خوئى در نظر مردم سقوط کند دولت اگر بخواهد و صلاح ببیند که اختلاف بین خوئیسم و خمینیسم بیفید و ملاقات شهبانو را اختیارى جلوه دهد باید کارهاى زیر را انجام دهد.
(1) براى مدت محدودى ارتباطات تلفن بین ایران و کویت و عراق را فورى قطع نماید که به هیچ نحوى با نجف و کویت کسى نتواند تماس برقرار نماید.
(2) تمام مسافرینى که از کویت و عراق و از پاریس میآیند کاملاً مورد تفتیش قرار دهد که اعلامیهاى یا نوارى با خود نیاورند.
(3) چنانچه معروف است تلویزیون در فیلم مربوطه ورود شهبانو به عراق ملاقات خوئى را نشان نداده است و فقط عکس آقاى خوئى بوده است و لذا اگر فیلمى در این باره موجود است نشان دهد و اگر فیلمى نیست در رادیو به نحوى اشاره بکند که ملاقات هیچ وقت اجبارى نمی شود و با قرار قبلى با خوئى بوده است. خلاصه اگر تا یک هفته طرفداران خوئى نتوانند کارى بکنند این ماه بعید نیست که شهریه خوئى گرفته نشود، البته قرار بر این بوده است که 22 ذیحجه شهریهها را بدهند ولى براى خاطر همین قضیه شهریه را تاخیر می اندازند تا بلکه اعلامیهاى از خوئى بیاید و تاخیر شهریه چون ماه محرم و تبلیغ و مسافرت طلبهها به سایر نقاط نزدیک است بیش از یک هفته نمیتواند باشد. البته این امکان نیز وجود دارد که با سقوط خوئى مردم به خمینى عدول بکنند و در نتیجه تقویت بشود اگر چه بعید به نظر می رسد.
نظریه سهشنبه ـ اجراى بند (1) نظریه شنبه از لحاظ سیاست جهانى به مصحلت نمی باشد لیکن بندهاى (2) و (3) قابل بررسى و در عمل مواجه با مشکلاتى می باشد. ضمناً اکثریت روحانیون مطلع ایمان دارند که آیتاله خوئى در درجهاى از معلومات قرار دارد که اکثریت روحانیون از شاگردان وى محسوب می شوند و حتى آیات ثلاثه نیز افتخار می نمایند که مورد تایید آیتاله خوئى باشند و جنجال اخیرى که در مورد دیدار شهبانو از آیتاله خوئى روى داده وسیله عدهاى از طلاب تندرو طرحریزى و پیگیرى می شود. لذا اصلح است آیتاله خوئى وسیله نمایندگانش در ایران از جمله آقاى لطفى در تهران، آقاى فهرى در قم و.... مورد محبت قرار گیرد. کیاوش
توضیحات سند:
1. آیتاللهالعظمی سیدابوالقاسم خویى، فرزند سید علىاکبر از مراجع بزرگ شیعه در رجب سال 1317 ﻫ ق/ آبان 1278ﻫ ش به دنیا آمد. در 13 سالگى به نجف اشرف مشرف شد و از محضر استادان بزرگ آن حوزه کهن بهره برد و خود نیز از استادان علوم آن دیار شد. ایشان از جمله موفقترین شاگردان آقا ضیاء عراقى و مرحوم نائینى و کمپانى بود و خود موفق به پرورش شاگردان بزرگى شد. در ماجراى لایحه شاهانه انجمنهاى ایالتى و ولایتى(1341ش) به مخالفت با رژیم پهلوى برخاست. وى پس از 94 سال خدمت و تحمل فشارهاى بى شمار از سوى دولت بعثى عراق، روز پنج شنبه هشتم صفر 1413 ﻫ ق برابر با 17 مرداد 1371 ﻫ ش به سراى باقى شتافت. از وى کتابها و مقالات ارزشمندى از جمله کتاب رجال او باقی مانده است.
2. حجتالاسلام سیدجلال فقیه ایمانی، فرزند سید مصطفی در سال 1311 ﻫ ش در اصفهان به دنیا آمد. وی داماد آیتالله خوئی (ره) بود و به نمایندگی از ایشان، در رابطه با ساخت خانه برای طلاب در قم و احداث درمانگاه، کتابخانه و مدرسه تعیین گردید. وی در 15 دی 1386 در تهران درگذشت.
3. نفوذ بهائیت در حکومت پهلوی: رضاخان که از اصالت خانوادگی بهرهای نداشت، نام «پهلوی» را برای خاندان خود برگزید و چنین وانمود کرد که در پی تجدید عظمت گذشتۀ ایران باستان است. اما در واقع، بزرگنمایی تاریخ ایران باستان برای رضاشاه به نوعی مبارزه و تقابل با اسلام بود. او میدانست که نمیتواند قدرت اسلام را در حکومت خویش هضم کند، پس سعی داشت تا با خلق ایدئولوژی برای حکومت خود، اسلام را تضعیف نماید. آغاز حکومت رضاشاه مصادف با رهبری شوقی افندی، رهبر بهاییان بود و به نظر میرسد شاه نظر بسیار مساعدی نسبت به این تشکیلات داشته است. به طوری که یکی از افسران بهایی به نام سرگرد اسدالله صنیعی را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب کرد. در دوران پهلوی، تشکیلات بهاییت در تشکیلات سیاسی دولت و به تبع ساختارهای فرهنگی و اقتصادی کشور نفوذ بسیار پیدا کرد. رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دینزدایی و روحانیتستیزی خود نهایت استفاده را برد و این مقابله تا حد کشف حجاب که از احکام ضروری دین اسلام است، پیش رفت. به این ترتیب، حتی دشمنی ادعایی و ظاهری میان بهاییان و حکومت مرکزی در دورۀ پهلوی از میان رفت و برعکس به همکاری آن دو علیه دین اسلام انجامید. نفوذ عناصر بهایی در دستگاه حکومت در عصر پهلوی دوم بسیار زیاد شد. محمدرضاشاه که علاوه بر فقدان اصالت خانوادگی از جسارت پدر هم بهرهای نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایستۀ اعتماد میدانست. در دورهی وی نقش عناصر بهایی در حکومت از حالت غیر علنی عصر رضاشاه تغییر یافت و بسیاری از مناصب و شغلهای مهم و حساس در اختیار آنها قرار گرفت. به خصوص که با شدت عمل رضاشاه در سیاست اسلامزدایی، روحانیت تا اندازۀ زیادی قدرت خود را از دست داده بودند و بسیاری از اختیارات علما در حیطۀ دستگاه قضایی و تعلیم و تربیت، به دولت منتقل شده بود.
با این حال، هنوز نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درست در زمانی که شاه و اربابان انگلیسی و آمریکایی اش فکر میکردند دیگر دین و روحانیت در ایران کمرنگ شده است، ظهور زعیم عالیقدر شیعه، حضرت امام خمینی(ره) و حماسۀ عظیمی همچون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را در صحنۀ سیاست ایران برهم زد.
زمینههای قیام 15 خرداد از زمانی فراهم شد که پس از فوت آیتالله بروجردی، دستگاه دولتی حرکت ضددینی خود را شدت بخشید و لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی (1341ش) را تقدیم مجلس کرد. طرح انقلاب شاه و ملت نیز در همین زمان ریخته شد. اما دستگاه دینی و به خصوص روحانیت معتقد به مداخله در امور سیاسی در مقابل این اصلاحات قد علم کرد. رهبری این مخالفت، یعنی شخص امام معتقد بود انجمنهای ایالتی و ولایتی در واقع همان بیتالعدلهای بهاییان است و این اصلاحات توطئهای بیش نیست تا اسلام را در میان جامعه کمرنگتر کند. پافشاری امام و حمایت علما و مردم از ایشان سرانجام به لغو لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی انجامید. اما در جریان انقلاب سفید و رفراندوم فرمایشی، شاه دیگر حاضر نبود به هیچ قیمتی، حتی سرکوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواستههای روحانیون و مردم تسلیم شود. پس از آن شاه تصمیم گرفت برای کنترل نیروهای مخالف، به عناصر بهایی قدرت بیشتری بدهد و آنها را به طور علنی، بیهیچ ابایی در دستگاه دولتی به کار گیرد.
از جمله مهرههای بهایی که پس از سرکوب قیام 15 خرداد در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و هنری کشور حضور پیدا کردند، میتوان به افرادی همچون هژبر یزدانی سرمایهدار، ثابت پاسال رئیس تلویویزیون، فرخرو پارسا وزیر آموزش و پرورش، دکتر شاهقلی وزیر بهداری، تیمسار عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص و محرم اسرار شاه و پرویز ثابتی معاون ساواک اشاره کرد.
اما برجستهترین مهره بهایی که توانست در مصدر نخستوزیر قرار بگیرد، امیرعباس هویدا بود که تعلق او به بهاییت شهرت وسیع یافت. این انتصاب عمق بیاعتنایی شاه نسبت به افکار عمومی و توسل و اعتماد او را نسبت به بهاییان نشان میداد. در دوران نخستوزیری هویدا، بهاییان بیش از پیش به مراکز حساس کشور دست انداختند. طرفداران این تشکیلات در عصر پهلوی دوم منابع اطلاعاتی و جاسوسی قدرتهای استکباری و اسرائیل در ایران به شمار میآمدند و اسناد بسیاری دربارۀ رابطۀ عناصر بهایی با سرویسهای اطلاعاتی و مقامات بلندپایه بیگانگان در دست است. آنان در تضعیف اقتصادی کشور نیز نقش داشتند و اجناسی را که در ایران ارزانتر تولید میشد، از خارج وارد میکردند.
اعتماد محمدرضاشاه به بهاییان باعث شد آنها از موقعیت به دست آمده برای کسب ثروت و قدرت بهره بگیرند. مرکز بهاییگری در اسرائیل قرار داشت و آنها با تشکیلاتی بسیار منظم و گسترده با این مرکز در ارتباط بودند. به همین مناسبت غیر از نفوذ دولتی، آنان با داشتن ارتباط با کشورهای خارجی به خصوص اسراییل، انگلستان و امریکا در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد کشور در راستای منافع بیگانگان عمل میکردند. اقدامات خائنانۀ این گروه علیه مصالح ملت و مملکت از جملۀ عواملی بود که به برانگیخته شدن خشم مردم و انفجاری به نام انقلاب اسلامی انجامید. (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول صفحه 57 تا 59، 227، 375، 384، 385، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ـ بهاییت در ایران، دکتر سیدسعید زاهدانی، صفحه 238 و 249، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ تاریخ جامع بهاییت، بهرام افراسیابی، صفحه 471، انتشارات سخن، سال 1368)
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ محمد یزدی صفحه 528