آقای جلال آلاحمد از کارمندان قدیمی وزارت فرهنگ میباشد و نسبت به خلیل ملکی و مرام و مسلک او سمپاتی دارد.
متن سند:
گیرنده: مقامات ساواک به ترتیب سلسله مراتب فرستنده: بخش ۳۳۵
نخستوزیری
سازمان اطلاعات و امنیت کشور
س.ا.و.ا.ک
گزارش
آقای جلال آلاحمد از کارمندان قدیمی وزارت فرهنگ میباشد و نسبت به خلیل ملکی و مرام و مسلک او سمپاتی دارد. وی مانند استاد خود که در مجله علم و زندگی مسلک کمونیسم و سوسیالیسم را تجزیه و تحلیل مینمود گاهگاه با درج مقاله و یا چاپ کتاب اوضاع اجتماعی را مورد انتقاد قرار میدهد. کما اینکه اخیراً جزوهای تحت عنوان (سه مقاله دیگر) حاوی مقالاتی که درگذشته تهیه کرده بود تدوین و به قیمت دو تومان به فروش گذارده است. در این جزوه انتقاداتی علیه اوضاع اجتماعی - سیاسی و اقتصادی شده است که قسمتی از آن به شرح زیر از عرض میگذرد.
فریادی از سر چاه
سرگذشت اباطیلی که این دفتر را انباشته خود بهترین معرف روزگار صاحبان قلم است. روزگاری بیرنگ و بو، سرگذشتی خالی از حماسه و شور، یکی از قلم کوه سینا ساخته...دیگری همرنگ جماعت شده چرا که قلم را اسب و علیق پنداشته. دیگری از آن نردبانی ساخته دیگری یوغ رذالت بر گردن نهاده دیگری در تبعید به سر میبرد دیگری پایین تنه را صحنه اصلی حوادث روزگار کتبی خود کرده...
و اما صف جوانان بیاعتنا به این همه پیران و پیشکسوتان در دنیای کوچک خود در جا میزند.
و بعد از شمهای انتقاد از اوضاع اجتماعی و اظهار اینکه در جامعه ما به ظاهرسازی پرداختهاند مینویسد.
«زیر جل این ظاهرسازیها هنوز چیزی از حیات باقی است گرچه پوست پژمرده است چرا که ضخامت قشر بزک هوای سالم را از آن دور نگهداشته و خون در رگ و پیها به خفقان میزند. اما به هر صورت میزند و گرچه دانه زیر خروارها لایه سیل مدفون است اما این دفن نیست دورخیز است تا برسد روزی که به قدرت تیغه سبز جوانهای ضخامت بیحس لایه را بشکافد و پرچم خوشه خویش را در دم باد بیفرازد.
حرف من در این فریاد از سر چاه اینکه مبادا حق اندیشیدن را از ما گرفته باشند چه ما در این عرصه سالهاست که نشستهایم و رضایت دادهایم به اینکه دیگری یا دیگران برایمان نقشه بکشند و بهجای خود ما بیندیشند...جماعتی بیخبر و طعمه شایعات عین صحرای محشر فقط حکمی مانده است و عرش اعلائی و صوراسرافیلی که صبح تا شب فرمانی همچو تقدیر را در آن بدمند و چه صوری و چه اسرافیلی گندش را در آوردهاند و این دیگر خفقان است...
حرف دیگرم اینست که مبادا در این دنیا و بر سر این چاه نفت که من ایستادهام دیگر دوره هیجانها و قیامها گذشته باشد که نسل من در آن بسیار باخت و هم بسیار برد به فرض محال که چنین باشد باید پذیرفت که اکنون دوره قیامی است در درون در این خلوت خارجی اگر در تن هر کدام ما آدمی بیدار شد و بینا شد که حسابها از کجا غلط بوده است آنوقت قیامی دیگر رخ داده است.
ورشکستگی مطبوعات
در مقاله مفصلی تحت عنوان ورشکستگی مطبوعات همهجا صحبت از این شده که مطبوعات ما فاقد ارزش و فقط کاغذی و آب و رنگی است و در حال حاضر چون اجازه چاپ مقالات انتقادی و مستدل را ندارند بیشتر به چاپ عکس زنهای لخت و پر و پاچههای شهوانی میپردازند و همینها سبب شده است که فساد اخلاق در جوانان ایجاد شده است.
مثلاً در قسمتی از مقاله مینویسد:
عذر میخواهم - اما باید گفت که اغلب مجلات هفتگی ما درست به فواحش دوره گرد میمانند که هفت قلم آراسته کنار خیابانها پرسه میزنند. یک شکلک زیبا روی انبانی از کثافت و زشتی و ناهنجاری و بیماری ... نوالهای برای بیماران جنسی یا برای تازه کارها و چشم و گوش بستهها به همین علت است که بزرگترین طبقه خوانندگان این نوع مجلات دخترها و پسرها بهخصوص دختر مدرسهایها بین سنین ۱۲ تا ۱۸ هستند که در مدرسه میتوانند از این نوع تجارب بهصورتی مشروع سر در بیاورند و نه پدر و مادرهای اُمُّل یا بیفکرشان قادر به راهنمایی آنها هستند. آخر با این بوسههای کشدار و تحریک کننده که روی پردههای سینمایی میبینند چه بایدشان کرد و چه کسی به فکر این مشکلات است. در جای دیگر میگوید «دولتها به شدت هر چه تمامتر هر نوع نشریه و مطبوعه جدی و اصولی را در این دهساله اخیر کوبیدهاند و این تازه دنباله تجربه تلخی است که مردم این مملکت از فعالیتهای سیاسی سال بیست به این طرف دارند هر چه کردهاند هر چه کشته دادهاند هر چه جان به کف گذاشتهاند و هر چه نفس زدهاند بهجایی نرسیده است.» و بعد در همین مقاله به تقسیمبندی دوره مطبوعات پرداخته و آن را به سه دوره مشخص نموده است. یک دوره از شهریور ۲۰ تا سال ۲۵ و میگوید با سال ۱۳۲۰ که بندها میگسلد مردمی از فشار سکوت نزدیک بوده است لال بشوند با عجله هر چه گفتنی دارند بیرون میریزند.
در آخر این مقاله اضافه نموده «هیچ بخشی از ارزهای بلوکه شده در بانکهای خارجی به میان نیامد. چرا که مردم فقط در فکر املاک غصب شدهای بودند که باید از نو واگذار میشد.» در جای دیگر در همین مقاله مینویسد «وقایعی که میان سال ۱۳۲۴ و ۱۳۳۲ بر این ملک و بر سر نسلهای حی و حاضر آن گذشته است چیزی کمتر از محتوی اتفاقیه تمامی دوره قاجار ندارد. در جای دیگر در وصف مطبوعات از سال ۱۳۳۲ به بعد مینویسد: «همه سر و ته یک کرباسند و همه پر از لغات همهْزبانه و تازهای به همان بیمعنایی اصطلاحات دوره دوم همچون هولاهوپ وال استریت رسیتال یونیسف اسپوتنیک کسر بودجه قرضه، امتیاز فستیوال، بورس، کازینو، ترفیعات، سد کرج، تنزل فرانک، واردات بیصادرات، آرمان ملی، ناسیونالیسم مثبت، آپادانا، تهرانشهر و تأمین بیاعتبار...»
در خاتمه مقاله نویسنده از محمد مسعود فرامرزی، جواهر کلام، اسمعیل پوروالی۱، محمود عنایت۲، داریوش همایون۳، حسینقلی مستعان و رضا گنجهای مدیر باباشمل و روزنامه توفیق و خلیل ملکی، پرویز خطیبی و ایرج پزشکزاد و حسین مدنی نسبت به مقامی که دارند به نیکی یاد کرده و از شجاعالدین شفا و ذبیحالله منصوری نیز به علت ترجمههایی که کردهاند یاد کرده است. در این جزوه دو مقاله دیگر یکی تحت عنوان (چند نکته درباره خط و زبان فارسی) و دیگر تحت عنوان (بلبشوی کتابهای درسی) وجود دارد که سبک نگارش آن به همان شیوه مقاله ورشکستگی مطبوعات میباشد.
نظریه: با اینکه آقای جلال آلاحمد در این جزوه (سه مقاله دیگر) شدیداً از اوضاع اجتماعی انتقاد نموده و کمتر چنین انتقاداتی در مطبوعات دیگر یافت میشود ولی با توجه به انتقادات اصولی که علیه بزک کردن مطبوعات، نشان دادن پر و پاچه لخت زنان، نوشتن داستانهای شهوت انگیز و سایر اینگونه مطالب در این جزوه نموده و بهعلاوه نویسندگانی مانند آقایان فرامرزی، جواهرکلام، محمود عنایت، اسماعیل پوروالی، داریوش همایون، حسینقلی مستعان، شجاع الدین شفا را ستوده و با این ستایش در حقیقت نشان داده که پیرو سبک نگارش آنها میباشد و با توجه به اینکه تمامی این نویسندگان هم اکنون مقالات اکثر روزنامههای وزین کشور را تهیه مینمایند. لذا به نظر اینجانب غیر از تذکر آنهم روی بعضی از مجلات مقالات دیگری نسبت به آقای آلاحمد ضروری به نظر نمیرسد؛ لذا چنانچه نظریه اینجانب مورد قبول و تصویب قرار گرفت، اجازه فرمایند تا آقای جلال آلاحمد بهمنظور تذکر به ایشان به ساواک احضار شود.
تهیهکننده ۹/۷/۴۲
رئیس اداره سوم ۹/۵/۴۲
مدیرکل اداره سوم
معاونت ساواک
به نظر میرسد این تذکر لازم باشد ولی در هر حال ترتیبی نبایست انجام شود که نظر غیردوستانه به سازمان پیدا نماید. بایستی اعتماد او را جلب نمود تا در آتیه بتوانیم از وجود وی استفاده نماییم. ۱۰/۵
جرائد - آقای جلال آلاحمد برای ملاقات من به ساواک آیند ۱۰/۵/
شماره تلفن آقای جلال آلاحمد ۸۳۸۴۸
آقای مجیدی تلفن کنید تا بیایند۲۲/۵/۴۲
به نامبرده تذکر داده شد ساعت ۸ صبح ۲۷/۵ حاضر گردد. مجیدی ۲۲/۵
در پرونده آقای جلال آلاحمد بایگانی - تذکر لازم داده شد.
توضیحات سند:
________
۱- پوروالی، اسماعیل: مدیر روزنامه و مجله بامشاد
۲- عنایت، محمود: محمود عنایت متولد سال ۱۳۱۱ میباشد. وی ضمن تحصیل در رشته دندانپزشکی در دانشگاه تهران. کار مطبوعاتی را از اوایل دهه ۳۰ با سردبیری نشریه فردوسی آغاز کرد. گردانندگی مجله ایران آبادی و همکاری با رادیو از دیگر اقدامات مطبوعاتی وی بود. در دهه ۱۳۴۰ عنایت با وساطت ساواک امتیاز مجله نگین را گرفت که با موضع حمایت از نظام سلطنتی و تعریف و تمجید از شخص شاه تا سال ۱۳۵۷ منتشر میشد. محمود عنایت پس از پیروزی انقلاب با «حزب جمهوری خلق مسلمان» همکاری داشت. سال ۱۳۶۳ از کشور خارج شد و بعضاً در اروپا و آمریکا فعالیتهای مطبوعاتی دارد.
۳- همایون، داریوش: داریوش همایون فرزند نورالله در سال ۱۳۰۷ هش در تهران به دنیا آمد. پدر وی در اداره دارایی اشتغال داشت. مشارالیه تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای فیروز بهرام و ابن سینا و متوسطه را در دبیرستانهای البرز و دارائی، گذراند. همایون که به علت چند سال مردودی، در سال ۱۳۳۰ موفق به اخذ دیپلم شده بود، پس از اخذ دیپلم به استخدام وزارت دارایی درآمد؛ ولی پس از یک سال جهت ادامه تحصیل به دانشکده حقوق راه یافت و در سال ۱۳۳۴، لیسانس قضائی گرفت و در سال ۱۳۳۵ در رشته دکترای سیاسی ثبتنام کرد. داریوش همایون در دوران تحصیل در دبیرستان به فعالیتهای سیاسی کشیده شد و در سال ۱۳۲۵ به گروه انجمن که توسط محسن پزشکپور و دکتر عالیخانی و ... به وجود آمده بود، پیوست و در سال ۱۳۲۷ به عضویت انجمن هنری جام جم در آمد وی که با تأسیس حزب ملت ایران، به آن پیوسته بود، پس از یک سال از این حزب هم خارج و به عضویت حزب پان ایرانیست درآمد ولی پس از مدتی، به علت اختلاف با پزشکپور از آنهم جدا شد و در سال ۱۳۳۱ با شروع تحصیل در دانشگاه، وارد حزب سومکا شد و پس از مدت کمی سردبیری روزنامه سومکا را به عهده گرفت و به معاونت حزب رسید. مشارالیه که در سال ۱۳۳۱ وارد حزب سومکا شده بود، به جرم حمل اسلحه غیرمجاز و غارت و آتش سوزی، ۴ ماه زندانی شد. همایون که دختر فضلالله زاهدی را به همسری گرفته بود، در سال ۱۳۳۴ در کلاس نویسندگی و خبرنگاری روزنامه اطلاعات پذیرفته شود و بهعنوان مصحح در روزنامه اطلاعات، شروع به کار کرد که پس از چندی بهعنوان مترجم به سرویس خارجی روزنامه راه یافت و به سردبیری آن رسید. مشارالیه در سال ۱۳۳۹ که عازم آمریکا بود، در رابطه با علت سفر، چنین نوشت: «اخیراً از طرف وزارت خارجه آمریکا و با موافقت روزنامه اطلاعات به مدت ۴ ماه برای مطالعه در امور روزنامهنگاری و بازدید به آن کشور دعوت شدهام و تا بیستم اسفند باید حرکت کنم» داریوش همایون که توسط دکتر غلامحسین صدیقی به جبهه ملی راه یافته بود، در سال ۱۳۴۰ به علت تشخیص به نفوذی بودن وی به همراه ۲۷ تن دیگر اخراج شد و به استخدام مؤسسه آمریکایی فرانکلین در آمد و به مدت دو سال و نیم بهعنوان نماینده سیار آن مؤسسه، در پوشش بازرسی شعبات فرانکلین برای تأمین نیازهای اطلاعاتی امریکا، به کشورهای مختلف سفر کرد. مشارالیه که قبل از شروع جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل، به فلسطین اشغالی سفرکرده و کمک مالی گرفته بود، در سال ۱۳۴۶ روزنامه آیندگان را راه اندازی کرد. وی در سال ۱۳۵۳ به همراه جمشید آموزگار و... طرح حزب رستاخیز را داد و خود نیز به آن پیوست و در سال ۱۳۵۶ در دولت آموزگار، به وزارت اطلاعات و جهانگردی رسید. همایون که مقاله موهن رشیدی مطلق از طرف او برای چاپ به روزنامه اطلاعات ارسال شده بود، برای عوامفریبی در دوران انقلاب دستگیر و به همراه تعدادی دیگر از مهرههای رژیم شاه، به زندان رفت، که در حمله تظاهرکنندگان به زندانها، از زندان گریخت و سپس از مرز ترکیه خارج شد و به فرانسه رفت.
منبع:
کتاب
جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک صفحه 32