گزارش ویژه در مورد اطلاعات خارجی و فعالیت ایرانیان مقیم کشورهای خارج
متن سند:
پانزده روزه اول تیر ماه /1339
د ـ سویس
1ـ دکتر کشاورز سویس را به مقصد بوداپست ترک و به طوری که اطلاع
رسیده چون دولت عراق به
تدریج کمونیستها را از عراق
اخراج می کند و از طرفی با
دکتر کشاورز قرارداد دو
ساله داشته لذا مرخصی
طویل المدت به مشارالیه
داده است تا در عراق نباشد.
دکتر کشاورز ابتدا در نظر
داشت که خانواده خود را در
سویس مقیم سازد ولی به
علت اتمام نام نویسی در
آموزشگاههای ژنو به
مناسبت کمبود مسکن و
گرانی هزینه زندگی از این
فکر منصرف شده و آنان را
مجددا به پاریس فرستاده
است و خود وی در مورد مراجعت به عراق اظهار داشته :
چون وضع عبدالکریم1 قاسم چندان روشن نیست و اگر اتفاقی برای او روی
دهد احتمال نابودی وی می رود لذا مایل نیست به عراق برگردد و قصد دارد که
مدت طولانی در اروپا بماند.
دکتر کشاورز در اواخر شهریور ماه مسافرتی ببرن
[به برن] نمود تا در آنجا با شخصی که قرار بود وی را ملاقات نماید دیدن کند،
لیکن به این و برای همین منظور طرحی در مورد همکاری با جبهه ملی تهیه
نموده است که تصمیم دارد راجع به آن با رهبران حزب توده مذاکره و مشورت
نماید.
مشارالیه قصد دارد که همین روزها به دیدار رفقای خود به برلین شرقی
مسافرت نماید اما باید گفت که فعالیت های دکتر کشاورز در ژنو از سخن گفتن و
برخورد با اشخاص تجاوز نکرده است، زیرا وی از جانب حزب برای تماس با
افراد ماموریت ندارد و به علت اینکه از کمیته مرکزی اخراج شده کمتر کسی به او
اطمینان می کند.
نکته قابل توجه موضوع مسافرت دکتر کشاورز به آلمان شرقی است که احتمال
دارد وی رفقای خود را حاضر نماید که باز پاره ای از ماموریت ها را به او محول
نمایند و به اقدامات او جنبه
رسمی بدهند.
دکتر کشاورز
در چند روزه اخیر با دکتر
آقایان.
جواد مسعودی.
ذوالفقاری.
خانواده ثابت.
دکتر حکمت و صابری
ملاقات نموده است.
به طوری که در گزارش
پانزده روزه دوم شهریور ماه
به استحضار رسید دکتر
کشاورز از دکتر رادمنش
خواسته بود تا وی را در
جریان تصمیمات پلنوم
بگذارد لذا اخیرا فرهاد
کشاورز پسر دکتر کشاورز
از مسکو به ژنو وارد شده و
حامل نوشته ای برای پدرش بوده است و آنچه که تاکنون از مفاد نوشته مزبور
بدست آمده بشرح زیر می باشد.
1ـ وحدت طبقه کارگر در ایران.
2ـ تجدید نظر در ترکیب کمیته مرکزی و هیئت اجرائیه.
3ـ مطالعه اوضاع حاضر و وظائف حزب در مقابل آن.
منظور از وحدت طبقه کارگر یگانه ساختن احزاب و دستجات کارگری در ایران
می باشد.
وحدت نمود و چون در ایران فرقه دمکرات هم مدعی رهبری قسمتی از کارگران
می باشد بنابراین اول باید با این فرقه کنار آمد (باید یادآور شد که اعضای حزبی
همیشه موافق چنین وحدتی بوده اند) اما انجام وحدت به طریقی که پیش
آمده بعد از مرگ استالین از سالها پیش و مخصوصا بعد از محکومیت و مجازات
باقراوف طرفدار سرسخت استقلال فرقه دمکرات که معتقد بود باید سراسر
منطقه آذربایجان را تحت نفوذ خود بگیرد رهبران حزب توده با توافق مسئولین
حزبی شوروی در این فکر بودند که به نحوی با فرقه دمکرات کنار بیایند ولی
دکتر رادمنش اظهار نظر
می کرد که برای یک واحد
جغرافیایی یک حزب بیشتر
لازم نیست و منظورش این
بود که به این ترتیب بتواند
موجودیت آذربایجان را در
ایران حفظ کند و به این
منظور در سال 1956
مذاکرات مفصلی بین فرقه
دمکرات و حزب توده شروع
شد که براثر پافشاری اعضاء
فرقه به جایی نرسید تا اینکه
نزدیک دو ماه قبل با دادن
امتیازاتی از طرف حزب
توده به فرقه دمکرات این
وحدت عملی شد.
موضوعی که برای وحدت مزبور بهانه شده این بوده که در شرایط اوضاع کنونی
بایستی به هر قیمتی که شده جبهه واحد ضد استعمار را تشکیل داد یعنی از یک
طرف بین طبقه کارگر ایران و از طرف دیگر بین طبقات بوژوازی ملی وحدت
فعالیت بوجود آورد.
عده ای عقیده داشتند که برای این کار اول باید در صفوف طبقه کارگر ایجاد
قطعا اکثریت اعضاء را ناراضی خواهد کرد(چون پلنوم تصمیم گرفت که غلام
یحیی را در هیأت اجرائیه حزب توده شرکت دهد)
ضمنا در کمیته مرکزی هم افراد تازه ای مانند کاظم ثقفی، داود نوروزی2.
صادق
قدوه3.
اردشیر آوانسیان4 پیدا شده اند که با توجه به این موضوع مشاهده
می شود که در این ایام رفته رفته اوضاع حزب بدست دارو دسته عبدالصمد
کامبخش، کیانوری و قاسمی افتاده و رهبران سابقه دار مانند دکتر رادمنش.
احسان طبری ایرج اسکندری.
رضا روستا رفته رفته به عقب رانده می شوند.
در
حال حاضر هیچ تصمیمی در حزب گرفته نمی شود مگر آنکه دکتر کیانوری نظر
موافق به آن بدهد.
نکته قابل توجه این است که
اوضاع فعلی نزدیکی حزب
توده را با جبهه ملی دچار
مشکلات زیادی می کند.
اولاً کنار گذاشتن فردی
چون دکتر کشاورز که با
دکتر مصدق سابقه همکاری
داشته و ثانیا به کار گماردن
افرادی چون غلام یحیی و
اردشیر آوانسیان که در نزد
طبقات ملی ایران بدنام و
مورد تنفر عموم می باشند
نزدیکی جبهه ملی را به
حزب توده غیر ممکن
ساخته و به همین جهت است
که مذاکراتی از یک سال قبل
در ژنو بین دو دسته شروع شده هنوز به نتیجه نرسیده است.
ق
توضیحات سند:
1ـ عبدالکریم قاسم در سال
1914 در بغداد دیده به جهان
گشود.
پدرش مسلمان سنی
مذهب از قبیله عربی
زیدقحطانی و مادرش مسلمان
شیعه از قبیله عربی تمیم عرفانی
بود که هر دو قبل از وقوع
کودتای 14 ژوئیه 1958 وفات
یافتند.
او در خانواده فقیری
پرورش یافت در مدرسه
شاگردی آرام بود و غالبا از
همکلاسیهای خود کناره
می گرفت.
تحصیلات دبیرستانی
را در رشته ادبی و با کسب
نمرات ممتاز به پایان برد و به
عنوان معلم مدرسه ابتدائی شهر
«شامید» در استان دیوانه
قادسیه فعلی ـ واقع در جنوب
عراق مشغول تحصیل شد.
پس
از یک سال تدریس 1931 تا
1932 میلادی ـ این حرفه را
رها کرده وارد دانشکده نظامی
گردید و 15 آوریل 1934 با
درجه ستوان دومی
فارغ التحصیل شد.
در ژانویه
1940 به دانشکده ستاد قدم
گذاشت و در دسامبر سال بعد با
کسب نمرات ممتاز
فارغ التحصیل شد.
در 1950 به
جرگه افسران قدیمی در
انگلستان پیوست.
در 2 مه
1955 به درجه سرتیپ ستاد و
در 6 ژانویه 1959 به درجه
سپهبد ستاد و بالاخره در 6
ژانویه 1962 به درجه سرلشکر
ستاد ارتقاء یافت.
فعالیت
سیاسی و پایان انزوای
عبدالکریم قاسم به سال 1935
که در اولین انجمن افسران
ناسیونالیست شرکت کرد باز
می گردد.
از بارزترین
خصوصیات اخلاقی عبدالکریم
قاسم نازک دلی و دلرحمی او
بود.
به همین دلیل عفو مکرر
سرسخت ترین دشمنان او را نمی
توان یک تاکتیک سیاسی برای
جلب اعتماد و محبت مردم و
ادامه حکومت از این طریق به
حساب آورد.
عبدالکریم قاسم
در 15 رمضان 1963 در
محوطه ساختمان رادیو عراق به
دست کودتاچیان به قتل رسید.
ـ نگاهی به تاریخ سیاسی عراق.
سرهنگ ع.
الجمیلی، ترجمه
محمدحسین زوار کعبه، صص
68 ـ 65.
2ـ داود نوروزی ـ فرزند
علی اکبر : نامبرده به عنوان افسر
وظیفه در دادرسی ارتش
خدمت می کرده و در سال 1324
پس از پایان خدمت به مدت سه
سال در «روزنامه ایران» به
مدیریت جهانگیر تفضلی به کار
اشتغال داشته و سپس در سال
1327 سردبیری «روزنامه
سوگند» را عهده دار گردیده
است.
وی به علت ازدواج با
خواهر همسر احسان طبری به
حزب توده جذب و متعاقبا
فعالیت خود را در حزب آغاز
نمود.
او بعدا به کار در شعبه
مطبوعات حزب پرداخته و هم
زمان در وزارت پیشه و هنر
اشتغال داشت.
وی در سال 1329 سردبیری
روزنامه «بسوی آینده» ارگان
غیر رسمی حزب توده را به
عهده داشته و متعاقبا به عضویت
کمسیون تبلیغات و مطبوعات
حزب در آمده و پس از کودتای
28 مرداد 1332 مدتی مخفی و
سپس بازداشت می گردد ولی با
واسطه بستگان نظامی اش آزاد
می گردد.
مشارالیه در سال 1334 با
اصرار از کشور خارج و
بلافاصله همسرش را طلاق داده
و با یک آلمانی ازدواج و در
برلین شرقی سکنا گزید.
او در پلنوم چهارم حزب به
عنوان کادر کمیته مرکزی شرکت
و سپس به عنوان ناظر انتخاب
می گردد.
در سال 1336 با
همکاری احسان طبری روزنامه
«جمع امید» را بعنوان اولین
روزنامه حزب منتشر و در همان
سال با راه اندازی «رادیو پیک»
به همراه منوچهر بهزادی اقدام
به تهیه برنامه های رادیو
می نمایند.
وی در پلنوم هفتم به عنوان عضو
کمیته مرکزی انتخاب و در
سالهای بعد نیز به فعالیت های
خود در حزب ادامه داده و پس از
انتشار روزنامه مردم و «مجله
دنیا» با نام مستعار «آذر» اقدام
به تهیه مقالاتی در این نشریات
نمود و پس از انقلاب به بهانه
بیماری از بازگشت به ایران
خودداری نمود.
(اسناد ساواک، پرونده های
انفرادی ـ خاطرات نورالدین
کیانوری، موسسه تحقیقاتی و
انتشاراتی دیدگاه ـ ص 377،
2368، 380 387 ـ 394 ـ
505)
3ـ محمدرضا قدوه ـ فرزند
میرزآقا ـ متولد 1292 : او در
سال 1310 به عضویت حزب
توده در آمده، یکی از اعضاء
گروه 53 نفر بود که در سال
1316 دستگیر و به 5 سال زندان
محکوم گردید، در شهریور
1320 به اتفاق سایر زندانیان
مورد عفو قرار گرفت.
در کنگره
دوم حزب در سال 1327 به
عنوان مشاور کمیته مرکزی
انتخاب گردید.
وی یکی از مؤسسین جمعیت
مبارزه با استعمار، یکی از
سازمانهای وابسته به حزب توده
بود که در جریان کودتای 28
مرداد با دکتر مصدق ملاقات
نموده و در سال 1333 به همراه
چند نفر دیگر از کشور خارج و
در مجارستان اقامت گزید و تا
رویدادهای سالهای 1956
مجارستان در آن کشور اقامت
داشته و سپس به جمهوری
دمکراتیک منتقل در شهر هاله
سکونت نمود.
در پلنوم چهارم به عنوان کادر
کمیته مرکزی شرکت نمود و در
پلنوم هفتم به عنوان عضو کمیته
مرکزی و در پلنوم دوازدهم
بعنوان عضو هیئت اجرائیه حزب
انتخاب و همچنان تا انقلاب در
این پست ابقا می شد.
(اسناد ساواک، پرونده های
انفرادی ـ خاطرات نورالدین
کیانوری موسسه تحقیقاتی و
انتشاراتی دیدگاه ـ ص 276،
368، 504، 530)
4ـ آرادشس آوانسیان (اردشیر)
در سال 1284 ش در یک
خانواده ارمنی پیشه ور در
آذربایجان به دنیا آمد دوران
کودکی و نوجوانی را در رشت
گذرانید و تحصیلات متوسطه را
در کالج امریکایی رشت به پایان
برد، در سال 1302 در سن 18
سالگی به عضویت حزب
کمونیست ایران درآمد سپس به
شوروی رفت و در دانشگاه
کمونیستی «کوتو» به تحصیل
پرداخت.
در سال 1305 به ایران
بازگشت و به عنوان عضو کمیته
مرکزی سازمان جوانان
کمونیست به فعالیت پرداخت.
در
سال 1310 دستگیر و به 10 سال
زندان محکوم و تا شهریور
1320 در زندان بود در زندان
مناسبات او با سید جعفر پیشه
وری به شدت خصمانه شد.
در
مهرماه 1320 در تأسیس حزب
توده شرکت کرد و به عضویت
کمیته مرکزی موقت در آمد.
در
انتخابات مجلس چهاردهم به
عنوان نماینده ارامنه شمال به
مجلس راه یافت و در فراکسیون
توده به فعالیت پرداخت.
در
کنگره اول حزب توده (مرداد
1323) به عضویت کمیته مرکزی
انتخاب شد، در این دوران
روابط کینه توزانه او با بیشه
وری ادامه یافت و در جریان
تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان
به مخالفت با پیشه وری پرداخت،
لذا از سوی مقامات شوروی به
این کشور احضار شد و مدت
کوتاهی بعد بازگشت و سیاست
حمایت از فرقه را پیش گرفت.
در
سال 1324 به علت مشارکت در
قتل حاج احتشام در آذربایجان
توسط حسین نوری (زولون) به
شوروی رفت.
اردشیر در کنگره
دوم (اردیبهشت 1327) به
عضویت کمیته مرکزی انتخاب
نشد و این امر باعث رنجش
شدید وی شد.
در پلنوم چهارم
(تیر 1336) به عنوان کادر ناظر
کمیته مرکزی برگزیده شد و در
پلنوم هفتم (دی 1339) مجددا به
عضویت کمیته مرکزی دست
یافت و به عنوان نماینده حزب در
هیئت تحریریه مجله مسایل صلح
و سوسیالیسم ـ ارگان حزب
کمونیست ـ به پراگ رفت.
در
پلنوم دوازدهم ـ خرداد 1347 ـ
عضو هیئت اجرائیه شد.
در پلنوم
چهاردهم (دی 1349) از
عضویت هیئت اجرائیه کنار
گذارده شد و حمید صفری به
عنوان نماینده حزب در پراگ
تعیین گردید.
متعاقبا اردشیر به
عنوان عضو کمیته مرکزی به
ایروان رفت و تا پایان عمر در
این شهر به سر برد.
او در مهرماه
1369 در سن 86 سالگی
درگذشت.
(نامه مردم، شماره 2
آبان 1325 : احسان طبری.
کژراهه ـ خاطراتی از تاریخ
حزب توده؛ دنیا، سال هفتم،
شماره 3، پائیز 1345؛ دنیا، سال
هشتم، شماره 4، زمستان 1346؛
اردشیر آوانسیان.
خاطرات
آلمان، 1370
خاطرات نورالدین کیانوری ـ
ص 74)
منبع:
کتاب
چپ در ایران - حزب توده در خارج از کشور به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 538